Telegram Web
https://m.youtube.com/watch?v=ATMDrh8N5H4

شما هم صدای گنجشکان را در سکوت میان آیه‌ها می‌شنوید؟

«از آن رو که چون تنها مهر فراخوانده شود خاک‌پاش شوید و اگر هم‌دست برایش دانسته شود آرام می‌یابید پس فرمان از آن مهر است، آن والاتر و بزرگ‌تر (۴۰:۱۲)»

#گنجشکان #قرآن #سوره_غافر #ترجمه #قرائت #محمد_اللیثی
افزودن به جهان یا بازچیدن آن؟

۱- «دریدا استدلال می‌کند هدف برخی استعاره‌های شاعران تضعیف و شکستن کارکرد ارجاعی زبان است تا بگذارند ما در شعر غرق شویم. هدف شاعر این است که ما را از واقعیت دور کند و از ارجاع‌دهندگی زبان بگریزد به سوی «جهانی» که در شیء زیبا گشوده شده است.
روی‌کرد مشابهی به معنا، گرچه دیگر وام‌دار دریدا نیست، در بررسی‌های اخیر داستان‌های عهد جدید در سنت ارنست فوکس و یوآخریم یرمیاس به کار بسته شده است. روی‌کردهایی که مستقیما از الهی‌دانان «هرمنوتیک جدید» و غیرمستقیم از هایدگر تأثیر پذیرفته است و داستان‌ها را اساسا واحدهای خالص معنایی می‌داند. این روی‌کردها می‌گویند تنها جهانی که اهمیت دارد، «جهانی» است که به داستان پا گذاشته و با داستان‌ها تکه تکه شده است. جهانی که پیشاپیش یک جهان اگزیستانسیال [=انسان‌پایه] است [*]».

۲- در یادداشت پیش پرسیده بودم:«آیا به‌راستی انگشت اشاره‌ی محمد(ص) به سوی جهانی بی‌گانه است؟ او آمده بود تا انبانی از وام‌واژه‌ها و مفاهیم بی‌گانه و بیرون از زبان و زندگی هرروزه‌ی پیروانش را به آن‌ها آموزش دهد؟ محمد(ص) نویددهنده‌ی خوش‌بختی جهان هرروزه‌ی قرآن است یا پیام‌آور سعادت در جهان بی‌گانه‌ی ترجمه‌ی قرآن؟!». اگر نخوانده‌ایدش، مهربانی کنید و اکنون بخوانید و سپس پیش بروید.

۳- متن ادبی، جهان را دوباره می‌چیند. همین جهان را. این‌بار زیباتر و خواستنی‌تر. به چیزها دوباره معنا می‌دهد. متن ادبی، جهان را تحمل‌پذیر می‌کند. پیش‌نهادی است برای بازچینش جهان.

۴- می‌پرسم: محمد(ص) چه چیزهایی را از بیرون به جهان شنوندگانش افزود؟ او از آن‌ها می‌خواست به چیزهایی بپردازند که تا دیروز هیچ سر و کاری با آن‌ها نداشتند؟ یا از آن‌ها می‌خواست داشته‌های خودشان را ببینند و دوباره ببینند؟ او می‌خواست گلستان و آتشستانی بیرون از این جهان را به آنان بنمایاند؟ یا می‌خواست به آنان بگوید همین‌جا که به سر می‌برید، بسته به پندار و گفتار و کردارتان، می‌تواند گلستانی باشد یا آتشستانی؟ قرآن درباره‌ی بیرون این جهان سخن می‌گوید؟ یا درباره‌ی بازچینش خود این جهان؟ می‌خواهد چیزهایی به جهان شنوندگانش بیافزاید؟ یا می‌خواهد همین جهانشان را باز بچیند؟ می‌گوید باید به جهان این‌گونه نگاه کنید چون به‌راستی جهان این‌گونه است و اگر این‌گونه ندانیدش به آشتستانی بیرون از این جهان درانداخته خواهید شد؟ یا می‌گوید باید به جهان این‌گونه نگاه کنید چون به‌راستی اگر جهان این‌گونه نباشد، آشتستانی است؟ می‌گوید خدا بی‌اندازه مهربان است و اگر بی‌اندازه مهربانش ندانید، بی‌اندازه با شما نامهربانی می‌کند؟! یا می‌گوید بی‌اندازه مهربان باشید و زندگی خود را چنان بچینید که گویی خدا به‌راستی بی‌اندازه مهربان است؛ که اگر چنین باشد به قندستان درافتاده‌اید و اگر او بی‌اندازه مهربان نباشد، جهان آتشستانی است اما شما دست کم این چندروزه در قندستانی که خود ساخته‌اید شیرین‌کام خواهید بود. قرآن از قندستانی که در دست خداست سخن می‌گوید؟ یا از قندستانی که در دست ماست؟ قرآن یک گزارش است یا یک پیش‌نهاد زیبایی‌شناختی؟

۵- اگر قرآن در کار بازچیدن جهان باشد و نه افزودن به آن، ترجمه چگونه باید باشد؟ نه این است که ترجمه نیز باید جهان را باز بچیند، نه آن‌که به آن بیافزاید؟ «مؤمن» اگر أمن نباشد و أمن نبخشد، «صالح» اگر در صلح نباشد و برای صلح نکوشد، «عمل» اگر با کار پیوندی نداشته باشد، «جنة» اگر میوه‌های شیرین ندهد، پس همه‌ی این‌ها به چه کار می‌آید جز رها کردن و باز نچیدن این‌جا به امید آن‌جا؟ ترجمه هنگامی که خود را به واژگان بیرون از جهان زبان مادری می‌آلاید، متن ادبی را از باز چیدن این جهان و گشودن درهای زیبایی ناتوان می‌سازد. زیبایی بیرون از این‌جا مژده داده شده. چشم و دست انسان برای بازدیدن و بازچیدن جهان خود بسته می‌شود. متنی که برای بازدیدن جهان آمده بود، می‌شود متنی برای نادیدن آن.

#قرآن #دین #ریشه #ترجمه #زبان #زیبایی #استعاره
[*] Soskice, Janet Martin (1985). Metaphor and Religious Language. Oxford University Press, P. 98.
پاسکال آسمانی، پاسکال خاکی

«الشَیطانُ یَعِدُکُمُ الفَقر و یَأمُرُکُم بِالفَحشا و اللهُ یَعِدُکُم مَغفِرةً مِنهُ و فَضلا (۲:۲۶۸)»

را می‌توانیم این‌گونه بخوانیم که «شیطان» به‌سان کسی جز ما، به ما وعده می‌دهد اگر کار خوب بکنید نادار می‌شوید پس بروید سراغ کارهای بد. از آن سو «الله» به سان کسی جز ما، به ما وعده می‌دهد اگر کار بد نکنید شما را می‌بخشم و چیزهای بیش‌تری به شما می‌دهم. پس ما می‌مانیم و دو وعده. تا به کدام دل بسپاریم. این‌جا پای استدلال ایمان‌گرایانه‌ی پاسکال به میان می‌آید. بگذارید این استدلال را هم دوگونه بخوانیم و نام گونه‌ی اول را بگذاریم خوانش آسمانی از پاسکال. پاسکال آسمانی می‌گوید هنگامی که با دو وعده‌ی این‌چنینی رو به رو می‌شوی، باخت زندگی پس از مرگ آن‌چنان ترس‌ناک و گران است که به‌تر است پیش از مرگ کمی دست و پایت را جمع کنی تا چه زندگی پس از مرگ بود و چه نبود، باخت سنگین ندهی. می‌گوید از آن‌جا که خوب زیستن پیش از مرگ با پس از مرگ هم‌خوانی ندارد، پیش از مرگ را اندکی ساده‌تر برگزار کردن، به از پس از مرگ در دل تاریکی و آتش بی‌پایان فرو رفتن. این به سود آدمی است.

و می‌توانیم آیه و استدلال پاسکال را گونه‌ای دیگر بخوانیم. هم‌چون همیشه‌ی قرآن «شیطان» را بگذاریم برابر «رحمان»[*]. گویی آیه می‌گوید اگر کارورز «سرکشی و نافرمانی- شیطان» هستی بدان که در چنته‌ی کارفرمایت چیزی جز نداری و بدکاری نیست. درخت سرکشی را میوه‌ای جز رنج دل نیست. و اگر شاگرد و کارآموز «مهر- رحمان» هستی، خوش باش که راهی راه رفوگشتن و پی‌وندیافتن و بخشایش و به‌بود و بس بیش از این‌ها هستی. این‌جا دیگر سخن بر سر دو وعده‌ی بیرونی دور و سنجش‌ناپذیر نیست؛ سخن بر سر پایان دو راه است که اکنون ناگزیر در یکی از آن‌ها هستیم. کردارمان می‌گوید کجا هستیم. در راه سرکشی یا مهربانی. این‌جا هم پای استدلال پاسکال به میان می‌آید اما این‌بار پاسکالی زمینی. این‌بار او می‌گوید چه زندگی پس از مرگی باشد و چه نباشد، راهی راه مهر بودن، با همه‌ی هزینه‌هایش، از راه دیگر، برتر است. اما نه چون هزینه‌های مهربانانه نزیستن شاید جایی دوردست پس از مرگ، گریبان‌گیر ما شود، بلکه چون این راه در کار ویران کردن جهان ام‌روز و هر روز ماست. پاسکال خاکی می‌گوید زیست زمینی‌ای که از شاگردی مهر تهی باشد، از همین ام‌روز به هیچ نمی‌ارزد پس گرچه نمی‌دانیم زندگی پس از مرگی هست یا نیست، به سود آدمی است که اندکی مهربانانه‌تر زندگی کند و بیش‌تر خاک‌سار «رحمان» باشد.


———
خوانش‌ها (۱۲)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
#قرآن #دین #سوره_بقره #ایمان_گرایی #رحمان #شیطان #ریشه_ها #ر_ح_م #قرائت_پذیری #دخیل_کردن_پیش_فرض_ها

[*] در همین کانال با هش‌تگ #رحمان و #شیطان یادداشت‌های بسیاری خواهید یافت.
پرسش از آرِشی سراسر فراموش‌شده: شکنجه، زخم یا واگذاشته شدن؟

۱- پیش‌تر در یادداشت «شکنجه یا درد» نوشته بودم که در نخستین «فروق‌اللغویة»های عربی و برگردان‌های قرآن به فارسی برای واژه‌ی «عذاب» در کنار بن‌های گذرایی مانند رنجاندن و شکنجه کردن واژگانی مانند زخم، درد، دردمندی، سختی، ناخوشی، گرسنگی و آسیب آمده است که ناگذر هستند.
۲- اکنون آقای سلیمانی که تازه به تلگرام پی‌وسته‌اند در یادداشتشان درباره‌ی موضوعی دیگر، چشم‌انداز سراسر تازه‌ای را برای ما گشوده‌اند. ایشان بسیار کوتاه در بخشی از یادداشت به خواننده یادآوری می‌کنند ریشه‌ی عبری ע-ז-ב که برابر همان نویسه‌های ع-ذ-ب در عربی است از نخستین برگردان‌های عبری کتاب مقدس تا ام‌روز به معنای رهاکردن یا واگذاشتن به کار می‌رود.
۳- هم‌سانی این ریشه‌های عربی و عبری و از آن بن‌یادین‌تر، به کار رفتن این ریشه در بافتار نوشته‌های کهن دینی و به‌ویژه این‌جا در میان فرازهای مزامیر که قرآن بارها به آن ارجاع داده است، آدم را خیالاتی می‌کند که مبادا عذاب در قرآن معنا و آرِشی سراسر فراموش‌شده دارد.
۴- اگر پرسیده باشید که مگر می‌شود چنین چیزی که هم‌واره به صورت نوشته در دست‌رس و دیدرس همه‌ی ما بوده است برای سده‌ها فراموش شود، پاسخم آری است. مثلا یادداشت «ذوالقرنین و کژبرداشتی برای چندین سده در دو سنت اسلامی و مسیحی» را ببینید. این دو فراموشی درست هم‌ریخت نیستند؟
۵- بارها (مثلا این‌جا ) گفته‌ام و گفته‌اند که قرآن نخستین نوشته‌ی عربی است و «معلقات سبع» اگر دیرتر نوشته نشده باشند، دست کم دیرتر ویرایش شده‌اند. پس ما نوشته‌ای در دست نداریم و نمی‌توانیم بدانیم این ریشه هم‌زمان با پیدایش قرآن، چگونه از سوی گویش‌وران زبان عربی شنیده می‌شده است.
۶- به هر رو، اکنون ما هیچ پشت‌وانه‌ای جز معنای تبارشناسانه در بافتار نوشته‌های دینی برای پافشاری بر برابرنهادن «عذاب» با واگذاشتن و رهاکردن نداریم. گرچه می‌دانیم این تبارشناسی گواه بسیار ارزش‌مندی است اما بس نیست؛ چون واژگان تنها معنای درزمانی ندارند و چه بسا ما معانی درزمانی بسیاری از واژگان را سراسر از یاد برده باشیم.
۷- برخی فرازهای قرآنی مانند «کردارشان پوشیده دل‌شان را ز زنگاران پس این‌چنین از خانه‌دار خویش در پرده‌اند آن‌روز- کلّا بل رانَ علیٰ قلوبِهِم ما کانوا يَكسِبون کلّا إنّهم عن ربّهِم یَومئذٍ لَمَحجوبون (۸۳:۱۴-۱۵)» و «برده‌اند مهر را از یاد، او ز یاد برده هم ایشان را- نسوا الله فنسيهم (۹:۶۷)» از چنین واگذاشته‌شدگی‌ای سخن می‌گویند که نشان می‌دهد این انگاره در اندیشه‌ی پیام‌آور قرآن بوده است. اما می‌دانیم این‌ها برای کنکاش درباره‌ی معنای یک ریشه، گواه‌هایی دور و نابسنده‌اند.

#قرآن #ترجمه #تفسیر #زبان_دین #قصه_ها #دخیل_کردن_پیش_فرض_ها #غلط_رایج_در_ترجمه #زبان_عبری #تورات #مزامیر #حجیت_ظاهر #ریشه_ها #ع_ذ_ب
افزونه‌ای بر یادداشت «قرآن و روزه‌ی رمضان»:

از میان ۱۱ برگردان کهنی که از فعل «یطیقونه» در فرهنگ‌نامه‌ی قرآنی آمده است، ۸ برگردان از «توانستن» سخن می‌گویند و ۳ برگردان از «نتوانستن». حتی تا سده‌ی ۱۰ یا ۱۱ هجری، برخی برگردان‌ها از «توانستن» سخن گفته‌اند.

منبع: فرهنگنامه‌ی قرآنی‌: فرهنگ‌ برابرهای فارسی‌ قرآن‌ براساس‌ ۱۴۲ نسخه‌ خطی‌ کهن‌ کتابخانه‌ی‌ آستان‌ قدس‌، ص۱۸۱۴
یا نسخه‌ی جست‌وجوپذیر آن این‌جا
واپسین خواست شما آدمیان ناگزیر با هم گره خورده است
خوانش‌ها (۱۳)
/ برگردان‌های کهن (۱۰)

هنگام برگرداندن آیات پایانی سوره‌ی کهف به فارسی با خوانش تازه‌ای از این آیه رو به رو شدم. در آن آیه و ۷ جای دیگر قرآن گزاره‌هایی آمده است نزدیک به این:«إلاهُكُم إلاهٌ واحدٌ».

واژه‌ی «إلاه» در این گزاره را می‌توانیم به معنای اصطلاحی‌اش یعنی خدا ترجمه کنیم و آیه را این‌گونه بخوانیم که: خدا[یی که] شما [را آفریده] یگانه است. این گزاره درباره‌ی چیزی بیرون از ماست. درباره‌ی چیزی که نه‌تنها بیرون از ماست، که حتی بیرون از دست‌رس خرد ماست و نمی‌توانیم راستی‌اش را بیازماییم. شاید خدایی نباشد یا شاید خدا یگانه نباشد.

اما می‌توانیم واژه‌ی «إلاه» را به معنای واژگانی‌اش یعنی پرستیده[۱] ترجمه کنیم و آیه را این‌گونه بخوانیم که: پرستیده‌ی شما یک چیز است. یا شما همگی در کار پرستش یک چیز هستید. این گزاره درباره‌ی چیزی درون ما و میان ماست. آیه می‌گوید شما گمان می‌کنید هر یک در جست‌وجو و تک‌وپوی چیزی دیگر هستید و چیزی دیگر می‌خواهید اما من به شما می‌گویم خواست و جنب‌وجوش شما همه رو به سوی یک چیز دارد. خواسته‌ی شما یک چیز است و با هم یکی است. هنگامی که «إلاه» را در معنای واژگانی‌اش می‌خوانیم دیگر سخن از خدایانی بیرون از آدمی و جهان نیست، بلکه هر جا می‌گوییم که «إلاه»، چنین است و چنان است، سخن دربارهٔ خواست آدمیان است. کش‌مکش دیگر بر سر پذیرش بودن یا یگانگی چیزی بیرون از این جهان نیست، بلکه بر سر چرخش در چیزهایی است که آدمیان در همین جهان می‌خواهند و پروایش را دارند و برایش می‌کوشند. «إلاهُكُم إلاهٌ واحدٌ» در خوانش دوم می‌شود: واپسین پروا و خواست شما آدمیان ناگزیر با هم گره خورده است پس شما نیز به هم بپیوندید و از یک‌دیگر دست‌گیری کنید.

#pragmatics #قرآن #ترجمه #ریشه #و_ل_ه #برگردان_های_کهن #فرهنگنامه_قرآنی #قرائت_پذیری #دخیل_کردن_پیش_فرض_ها

[۱] پدران پارسی‌زبان ما نیز گاهی «إله» را به پرستیده و پرستیدنی بازگردانده‌اند. مانند این‌جا:
فرهنگنامه‌ی قرآنی‌: فرهنگ‌ برابرهای فارسی‌ قرآن‌ براساس‌ ۱۴۲ نسخه‌ خطی‌ کهن‌ کتابخانه‌ی‌ آستان‌ قدس‌، ص۲۳۸
یا نسخه‌ی جست‌وجوپذیر آن این‌جا
کدام ترجمه‌ی قرآن را بخوانیم؟

هفته‌ای نیست که کسی از من این را نپرسد. بیش‌ترین پرسشی که درباره‌ی قرآن از من می‌شود همین است. اما شاید برایتان عجیب باشد که این هم‌زمان برای من سخت‌ترین پرسش هم هست. بسیار طول کشید تا بتوانم در پاسخ به این سؤال به لکنت نیافتم. حالا پاسخ من این است:

برگردان‌های واژه-پایه:
بهترین ترجمه‌های واژه به واژه‌ی قرآن که دیده‌ام، دو برگردان طبری و کشف الأسرار میبدی هستند. ویژگی این دو برگردان، بنیان‌گذارانه‌بودن آن‌هاست. این بنیان‌گذاری چنان گسترده و ژرف است که می‌توانیم همه‌ی برگردان‌های دیگر را تا امروز ویرایش‌هایی از این دو برگردان بدانیم؛ ویرایش‌هایی که کم‌تر می‌توان آن‌ها را رو به پیش دانست و بیش‌تر پس‌رفت به شمار می‌آیند! منظورم از بنیان‌گذارانه چیست؟ تنها برای نمونه: پیش‌تر این‌جا نوشتم که مترجمان طبری هستند که از میان سه واژه‌ی پرستار، راهی و بنده سومی را برای «عبد» برگزیده‌اند، گرچه کشف الأسرار دومی را برگزیده است. و روشن است میان بنده و راهی زمین تا آسمان فاصله است. از این روست که می‌گویم ما هنوز از سایه‌ی گزینش‌های طبری برنیامده‌ایم. اگر این‌گونه است پس دست کم برویم سراغ سرچشمه و ویرایش‌ها را رها کنیم. برتری این دو برگردان، تنها در واژه‌گزینی هم نیست. هنوز می‌توانیم درست‌ترین و پیراسته‌ترین دریافت‌ها از گزاره‌های عربی را در این برگردان‌ها بیابیم؛ ویژگی‌ای که هر چه جلوتر می‌آییم کم‌تر دیده می‌شود. [۱]

برگردان‌های دریافت-پایه:
بهترین برگردان‌های مفهومی که از قرآن می‌شناسم مثنوی معنوی و منطق الطیر هستند. اولی روان و سبک و آسان‌یاب است و دیگری تند و چکیده و دیریاب. جدا از این‌که این دو کتاب چند درصد مفاهیمِ هم‌پوشان با قرآن دارند، نویسندگان این دو به‌روشنی کوشیده‌اند ابزارهایی را که قرآن برای زندگی گوارا در دست‌رس می‌گذارد، برای خواننده‌ی فارسی‌زبان بازآفرینی کنند. من تا کنون کسی را ندیده‌ام که با این برگردان‌های فارسی دریافت‌-پایه از قرآن سر و کار داشته باشد اما زندگی‌اش از میانه‌روی خارج شده باشد. این‌که روش‌شناسی ترجمه در چنین کتاب‌هایی چگونه است، سخن دیگری است که به درازا می‌کشد اما همین اندازه می‌دانیم که واحد ترجمه در این برگردان‌ها از واژه و جمله فاصله گرفته و به هم‌مانندی در مفهوم concept و تأثیر effect نزدیک شده‌اند.

برگردان‌ناپذیری
دو پیش‌نهاد بالا را البته با این قید می‌گویم که در نگاه من، قرآن ترجمه‌ناپذیر است، هم به علت سبک نوشتاری‌اش و هم از آن رو که در متن آن بارها از دراز-استعاره‌ها conceits بهره برده شده است و این‌ها همه برگردان آن را بی‌اندازه سخت یا ناشدنی می‌سازد. و باز از این روست که من با برگردان‌های دریافت‌-پایه هم‌دل‌ترم چون در برگردان‌های واژه-پایه متن در دم می‌میرد! گرچه بی‌گمان برگردان‌های دریافت-پایه هم نارسایی‌ها و ناهم‌خوانی‌هایی با قرآن دارند. پس باید از یاد نبریم ترجمه‌ی قرآن، هیچ‌گاه همان قرآن نیست و آن‌چه ما به سان یک فارسی‌زبان، قرآن می‌پنداریم (مثلا برایمان نا-اندیشیدنی است که «عبد»، بنده است و نمی‌اندیشیم که شاید راهی باشد) هم‌واره گران‌بار از گزینش‌های طبری و میبدی برای ما هستند. اما چه باک که از دیرباز گفته‌اند آب دریا را اگر نتوان کشید…

#قرآن #semiotics #دین #ریشه #ترجمه #زبان #عبد #غلط_رایج_در_ترجمه #دخیل_کردن_پیش_فرض_ها #مولانا #مثنوی_معنوی #منطق_الطیر

[۱] دو برگردان طبری و میبدی هر دو پیش از انقلاب از سوی انتشارات امیرکبیر چاپ شدند اما امروز تنها نسخه‌های الکترونیکی‌شان هست و چاپ‌های تازه‌ای از آن‌ها که به آسانی بتوانیم بخریم، ندیده‌ام. نسخه‌های الکترونیکی‌شان را می‌توانید اینجا و این‌جا بیابید.
Forwarded from فراموشی
عقیده در بافتار

در ادبیات کتاب مقدس به داستان بریدن سر اسحاق به دست اب‌راهیم می‌گویند עֲקֵדָה که اگر این واژه‌ی عبری را با حروف معادل عربی‌اش بازنویسی کنیم می‌شود: عقیده. عقیده از ریشه‌ی ع-ق-د یعنی گره زدن اشاره‌ای است به بستن چشمان اسحاق هنگام آماده کردنش برای قربانی. قربانی از ریشه‌ی ق-ر-ب است یعنی آن‌چه نزدیک و پیش خدا فرستاده و کشانده می‌شود: پیش‌کش. در جمله‌ی آغازین میان اب و ر[ا]هیم نیم‌فاصله زدم چون این نیز نامی عبری است که اگر به عربی برش گردانیم می‌شود أب رحیم: مهربان‌پدر [۱]. این‌ها همه به چه کار می‌آید؟ این‌که مهربان‌پدری(!) پارچه‌ای را روی چشمان فرزندش گره بزند تا او را، با بریدن سرش، به خدا پیش‌کش کند، به چه کار ما می‌آید؟

این تردستی‌های بی‌هوده را کردم که بهانه کنمشان و بگویم عقیده در فرهنگ ادیان ابراهیمی تا امروز دو گونه فهمیده می‌شود. گونه‌ی رایج‌تر این است که عقیده فرمان خداست و باید چشم این و آن را ببندیم و سر بنهیم و سر ببریم. عقیده است دیگر! فرمان خداست. خدا علیه انسان.

اما پژوهش‌گران کتاب مقدس (برای نمونه این‌جا) می‌گویند ماجرا آن اندازه هم پیچیده نیست. در دوره‌ای پیش‌کش کردن فرزندان برای خدایان فراگیر بوده است و داستان اب‌راهیم تصویری است از چرخش از پیش‌کش‌های انسانی به سوی پیش‌کش‌های جان‌وری. گامی است رو به جلو. رو به نکشتن انسان‌ها برای خدایان.

اگر فرض بند بالا را درباره‌ی داستان اب‌راهیم بپذیریم، دیگر این پرسش درباره‌ی این داستان از بیخ و بن جای طرح‌شدن نمی‌یابد که در صورت تعارض فرمان خدا و اخلاق، چه باید بکنیم. بسیار مهم است ما از زمانه‌ی رواج فرزندکشی به داستان اب‌راهیم می‌نگریم یا از زمانه‌ای که هیچ کس فرزندش را به هیچ خدایی پیش‌کش نمی‌کند. اگر ما یکی از مردمان جامعه‌ی فرزندکش بودیم، شاید داستان اب‌راهیم برایمان بیش از حد نازک‌دلانه و فانتزی به نظر می‌رسید. در آن صورت، داستان اب‌راهیم در چشم ما داستانی بود که می‌خواست با یک پایان‌بندی نچسب، ما را از عقیده‌های درخشان و راستینمان درباره‌ی روش‌های به دست آوردن رضایت خدایانمان دور کند! رضایتی که برایمان روشن بود جز با ریختن خون فرزندانمان به دست نمی‌آید.

آسمان‌ریسمان بافتم که بگویم عقیده عقیده است اما جهت خواندنش مهم است. ما نمی‌توانیم داستان اب‌راهیم را که فراخوانی به گذار از پیش‌کش‌های انسانی بوده، به عنوان گواه تقدم دین بر اخلاق جا بزنیم؛ چه در دل خودمان و چه در دل دیگران. اما وای به روزی که گواهی گذر از زمانه‌ی پیش‌کش‌های انسانی، خود به سندی تاریخی تبدیل شود که گاهی خدایان از شما می‌خواهند چشم دیگری را ببندید و سرش را ببرید!

#دین #روزنوشت #تورات #قرآن
[۱] درباره‌ی ترجمه‌ی ابراهیم به مهربان‌پدر بنگرید به پاورقی نخست این یادداشت.
۱- سال‌ها پیش پای درس یکی از اساتید اخلاق نشسته بودم. پیرمرد این آیه را خواند:«محک آن‌روز حق باشد- الوَزنُ يَومَئِذٍ الحَقُّ (۷:۸)». و گویی حدیث نفس می‌کرد پرسید: اگر اعمال ما را با حق بسنجند چه سرنوشتی در انتظار ماست؟! من لرزه بر اندامم افتاد که نکند حق نه‌تنها واجبات بلکه تمام مستحبات و نه‌تنها دانسته‌ها بلکه ندانسته‌ها را نیز شامل شود؟! آن‌وقت باید چه خاکی به سر کنیم؟!

۲- دیروز در ماشین سوره‌ی فرقان را می‌شنیدم. رسید به آیه‌ی «فرمانروایی آن‌روز حق باشد، از آنِ آن مهربان- المُلكُ یَومَئِذٍ الحَقُّ لِلرَّحمان (۲۵:۲۶)». جا خوردم. چه فکر می‌کردم، چه شد؟! سال‌ها خیال می‌کردم قرار است اعمال ما را با محک حق یعنی همان واجبات و مستحبات و رکعات نماز و کمیت زکات و اشواط طواف و بُعد مسافت در زیارات مقابر بسنجند و حالا آیه می‌گفت حق، چیز دیگر است. حق، رحمت است. مهر است. قرار است اعمال ما را با محک محبّت بسنجند! سنجه آن روز حق است و حق، رحمت است. پادشاهی آن‌روز از آنِ «مهر پرستان- عِبادُ الرَّحمان» است.

۳- امروز یاد فراز عجیبی از فیه ما فیه افتادم که سال‌ها نمی‌فهمیدم استنادش به چیست و آن را برآمده از ذوق (بخوانید بی‌پایه) می‌دانستم. خدا مرا بابت این سوء ظنّ ده‌ها ساله ببخشد. آن‌جا که می‌فرماید:«در قیامت چون نمازها را بیاورند، در ترازو نهند و روزه‌ها را و صدقه‌ها را همچنین، اما چون محبّت را بیاورند محبّت در ترازو نگنجد. پس اصل، محبّت است. اکنون چون در خود محبّت می‌بینی آن را بیافزای تا افزون شود (فیه ما فیه، بخش ۲۹۵، برتری محبّت بر همه‌ی عبادات)». این فراز تنها ترجمه‌ی یک آیه بود. محبّت در ترازو نگنجد چون محبّت خود ترازو است.

#قرآن #pragmatics #سوره_اعراف #سوره_فرقان #مثاني #زبان_دین #دین #ریشه #رحم #رحمان #ترجمه #دخیل_کردن_پیش_فرض_ها #مولانا
یادداشت‌های قرآنی
https://m.youtube.com/watch?v=ATMDrh8N5H4 شما هم صدای گنجشکان را در سکوت میان آیه‌ها می‌شنوید؟ «از آن رو که چون تنها مهر فراخوانده شود خاک‌پاش شوید و اگر هم‌دست برایش دانسته شود آرام می‌یابید پس فرمان از آن مهر است، آن والاتر و بزرگ‌تر (۴۰:۱۲)» #گنجشکان…
من شیفته‌ی صدای گنجشکان در سکوت میان آیه‌ها در این قرائت شده بودم اما دیدم یونه نوکوچی باز هم جلوتر رفته است:

به آواز پرنده گوش می‌دهم،
نه برای صدا، برای سکوت پس از آواز
آه ای سکوت تازه برآمده از سینه‌ی صدا؛
آهنگی از جهان مرگ که چهره‌ام همواره بدان سو سرک می‌کشد.

Noguchi, Yone. Selected Poems of Yone Noguchi. Elkin Mathews. 1921. p. 111.
#گنجشکان #قرآن #سوره_غافر #ترجمه #یونه_نوکوچی #محمد_اللیثی
ژورنال علوم عهد عتیق
۱۳۶ شماره، معمولا هر شماره ۴ جلد، هر جلد ۵ تا ۱۰ مقاله
از ۱۸۸۱ تا کنون
https://www.degruyter.com/journal/key/zatw/html?lang=en

پی‌وست‌های ژورنال علوم عهد عتیق
۵۵۹ عنوان
از ۱۸۹۱ تا کنون
https://www.degruyter.com/serial/bzaw-b/html#volumes

ژورنال علوم عهد جدید
۱۱۵ شماره، معمولا هر شماره ۲ جلد، معمولا هر جلد ۵ مقاله
از ۱۹۰۰ تا کنون
https://www.degruyter.com/journal/key/zntw/html#issues

پی‌وست‌های ژورنال علوم عهد جدید
۲۶۷ عنوان
از ۱۹۲۳ تا کنون
https://www.degruyter.com/serial/bznw-b/html#volumes

ژورنال اتحادیه‌ی بین المللی پژوهش‌های قرآنی
۸ شماره، معمولا هر شماره ۱ جلد، معمولا هر جلد ۵ مقاله
از ۲۰۱۵ تا کنون
https://www.degruyter.com/journal/key/jiqsa/html#issues

ترجمه‌ی نام مقالات این ژورنال‌ها و پی‌وست‌هایشان، خودش یک پروژه‌ی تحقیقاتی است.

#تورات #انجیل #قرآن
کاریز
نسخه فوق العاده‌ای است از ترجمه تورات در عهد و به دستور نادرشاه که در آن، متن عبری تورات هم با دقّت زیاد به شکل نویسه‌گردانی، همراه ترجمه فارسی آمده است.

کارگزار این ترجمه، که متاسفانه پس از مدح بلند نادرشاه، نام خود و تاریخ ترجمه را نیاورده، در دیباچه توضیح می‌دهد که نادرشاه (به قاعده حدود ۱۱۵۰ هـ ق) دستور می‌دهد تا چهار کتاب آسمانی تورات، زبور، انجیل و قرآن با دقّت زیاد ترجمه شوند. از این رو او دانشمندان یهود و مسیحی اصفهان را گرد آورده و ابتدا هم با تورات آغاز و آن را از متن عربی ترجمه کرده‌اند، منتهی این ترجمه مورد توافق علمای یهود و مسیحی نبوده است، از این رو تصمیم بر این شده است تا «تورات اصل را که حال در دست یهود و بر همان لغت که نازل شده باقی‌ست و نصاری را هم در آن حرفی نیست، کلمه به کلمه آن را به همان لغت مُنزَله از خطّ عبری به خطّ عربی نقل و حرکات و سکنات آن را به دستور همان لغت ضبط و ترجمه هر کلمه را به زبان فارسی در تحت همان کلمه ثبت» کنند. این کتاب شامل هر پنج کتاب تورات است.
این نسخه‌ی فوق العاده را در کتاب‌خانه‌ی ملی فرانسه این‌جا بخوانید:

https://gallica.bnf.fr/ark:/12148/btv1b100877955

#تورات #ترجمه #زبان_عبری
غرقگان خدای بی‌نام و ریزه‌خواران واژگان خودیم
بازی‌های زبانی (۱)


از نمونه‌ی نزدیک‌تر آغاز می‌کنم و به نمونه‌های دورتر می‌رسم. در این آیات، یک ریشه در یک آیه یا چند آیه‌ی پیاپی بازگو شده و خود، پی‌آمد خود دانسته شده است:

زیبایی
نخستین نمونه آیه‌ی ۲۶ سوره‌ی یونس است که پیش‌تر هم این‌جا درباره‌اش نوشته بودم:«بهر زیباکاران است زیبایی- لِلَّذينَ أحسَنوا الحُسنیٰ (۱۰:۲۶)». یادداشت پیش درباره‌ی دیرینه‌شناسی برگردان ریشه‌ی ح-س-ن به فارسی بود اما در این یادداشت می‌خواهم به بازی زبانی خفته در این آیه بپردازم. گویی سخن‌آفرین قرآن با تکرار «زیبایی- حُسن» می‌خواهد به ما بگوید زیبایی از شما می‌آغازد و به شما می‌انجامد. اگر زیبا گفتید، زیبا خواهید شنفت. می‌گوید شما مهمان سفره‌ی دل خویش و زیبایی‌ای هستید که خودتان می‌گشاییدش. پس اگر خودمان نگشودیمش، ناگزیر، مهمانش هم نخواهیم بود! کاربست پی‌درپی ریشه‌ی ح-س-ن و گره زدن بهره‌مندی از زیبایی به «زیباکاری- الإحسان»، روشن‌ترین نمونه‌ی این بازی زبانی در قرآن است، اما نه تنها نمونه‌ی آن.

آرامش
در آیه‌ی ۸۲ سوره‌ی انعام می‌خوانیم:«آنان که آرام بخشیدند… آرامش برای ایشان است -الذين آمَنوا... لَهُمُ الأمن (۶:۸۲)». درباره‌ی برگردان‌های کهن واژه‌ی مؤمن به آرام‌دهنده این‌جا نوشته بودم. این آیه نشان می‌دهد سخن‌آفرین قرآن نیم‌نگاهی به پی‌وستگی «آمنوا» و «الأمن» داشته و این هم‌آیندی، گواهی دیگر است بر موشکافانه بودن برگردان‌های کهن قرآن. گویی آیه می‌گوید «بی‌بیم‌گر- مؤمن» اگر بی‌بیم نسازد و «امنیت» نبخشد، خود «امنیتی» در زندگی نخواهد داشت. کاربست ریشه‌ی أ-م-ن در آغاز و پایان آیه نشان می‌دهد «مؤمن» آرام‌یافته در آرامشی است که خویش می‌آفریند و می‌ورزد و بی‌گمان سرچشمه‌ی آرامش در جهان آن «المؤمن» بزرگ است.

آشتی
در آیات ۱۲۵ و ۱۲۷ سوره‌ی انعام می‌خوانیم «فَمَن یُرِد الله أن يَشرَح صَدرَهُ للإسلام… لَهُم دار السلام (۶:۱۲۵-۱۲۷)». باز هم همان بازی زبانی. وابسته دانستن بهره‌مندی از یک ریشه (این‌جا س-ل-م) به خودش، به ورزیدن همان ریشه. این نمونه نیز نشان می‌دهد پی‌وند ریشه‌ای «الإسلام» به «آشتی- السلام» از چشم سخن‌آفرین قرآن پوشیده نبوده است. پیش‌تر این‌جا نوشته بودم که قرآن قدس، یکی از سه سرچشمه‌ی برگردان قرآن به فارسی، کاربست‌های ریشه‌ی س-ل-م را به شاخه‌های ریشه‌ی نرم شدن به فارسی برگردانده است. برای نمونه این‌جا قرآن قدس «الإسلام» در ۶:۱۲۵ را به نرم شدن و «مسلمان» را به نرم-شد-آر برگردانده است. کشف الأسرار، یکی دیگر از آن سه سرچشمه‌ی ترجمه، «دار السلام» در ۶:۱۲۷ را به: سرای رستگی و آزادی و تن‌آسانی برگردانده است. این‌ها نشان می‌دهد چه ریشه‌ی س-ل-م را به آشتی برگردانیم و چه به نرم شدن، کسی در سرای «السلام» در می‌آید که «سلام» و آشتی و نرمی بیافریند. آشتی‌کاران مهمان آشتی خویش‌اند.

زبانه‌های آتش
نمونه‌ی چهارم، به وارون نمونه‌های پیش از آتش و خشم و خروش سخن می‌گوید. در آیه‌های ۱ و ۳ سوره‌ی مسد می‌خوانیم:«کوتاه گشت دو دست پدر زبانه‌های آتش… که به‌زودی به آتشی زبانه‌کش در افتد- تَبَّت يَدا أبي لَهَب… سَيَصلیٰ نارا ذات لهب (۱۱۱:۱-۳)». باز سخن از در افتادن به «زبانه‌های آتش- لهب» خویش است. چاه‌کنی که همیشه ته چاه است. آتش‌سازی که خود خوراک آتش است. آن روشن(؟!)فکر دینی گفته بود بخش‌هایی از قرآن تاریخ‌گذشته است. برای نمونه سوره‌ی مسد که کینه‌توزی و کنایه‌پردازی محمد(ص) بوده است به عمویش و اکنون عمو و برادرزاده هر دو زیر خاک‌اند! روشن است که پندار من این نیست. بله، این سوره را با کینه‌توزی کار هست اما نه آن کاری که ایشان پنداشته. سوره می‌گوید نخستین قربانی کینه، خود کینه‌توز است. آرام‌گاه «أبو لهب» در «لهب» خویش است.

[ادامه در بخش دوم]
[ادامه از بخش نخست]

این آیات چیز دیگری را هم به من نشان می‌دهند. این‌که جهان سرشارتر از واژگان ماست. واژگان ما نه‌تنها جهان را نمایندگی نمی‌کنند بلکه آن را محدود هم نمی‌سازند. واژگان ما فقط شیوه‌ی بازی ما را به خودمان تحمیل می‌کنند، نه به جهان. اگر ما با پیاله‌ی آرامش وآشتی و زیبایی زیر باران جهان بایستیم، از آرامش و آشتی و زیبایی خود سرشار می‌شویم و اگر با پیمانه‌ی کینه و آتش زیر باران جهان بایستیم آتش خواهیم نوشید. اگر ما با پیش‌پندارهای خوش‌بینانه سراغ دیگران برویم، به آن‌ها راه و زمان داده‌ایم یک بار دیگر بخت خود را برای خوب بودن بیازمایند، گرچه این تلاش به شکست بیانجامد. اما اگر جهان و دیگران را بد بدانیم، پیشاپیش راه را بر خوبی جهان و دیگران بسته‌ایم و خود را در تاریکی‌ای که پیش‌فرض گرفته‌ایم، زندانی کرده‌ایم. از همین روست که قرآن در آیات ۱۳:۲۲ و ۲۸:۵۴ و ۴۱:۳۴ پاسخ گفتن بدی را با خوبی از نشانه‌های «آرام‌دهندگان- مؤمنان» برشمرده است. «مؤمنان» به جهان و خویش و دیگران برای خوب بودن زمان و واژه می‌بخشند؛ زیرا می‌دانند که ما ریزه‌خوار سفره‌ی واژگان خویشیم و دریای بی‌نام جهان از آن‌چه می‌پنداریم ژرف‌تر است.

#قرآن #pragmatics #سوره_یونس #سوره_انعام #سوره_مسد #سوره_رعد #سوره_قصص #سوره_فصلت #ریشه_ها #ترجمه #أ_م_ن #س_ل_م #ح_س_ن #ل_ه_ب #برگردان_های_کهن #قرآن_قدس #فرهنگنامه_قرآنی #قرائت_پذیری
قرآن سخن کیست؟ حالا چه اهمیتی دارد!

در دهه‌های گذشته در ایران، یا به‌تر است بگویم در اندیشه و زبان ایرانی، نبردی گسترده در جریان بوده است میان آنان که می‌گویند قرآن سخن خداست و دیگرانی که باور دارند سخن پیام‌بر(ص) است. در این یادداشت من نمی‌خواهم پای خودم را به این نبرد باز کنم بلکه می‌خواهم درباره‌ی سه آیه‌ی قرآن سخن بگویم که نگاهم را ربوده‌اند و گویی این پرسش جنجالی را با این پاسخ به ریش‌خند گرفته‌اند که:«حالا چه اهمیتی دارد»؟! اما مبادا خیال کنید این پاسخ، کار را ساده می‌کند. این پاسخ کار را چنان سخت می‌کند که می‌توانیم ادعا کنیم همه‌ی آن نبردها ناخودآگاه برای گریز از این پاسخ سهمگین است.

«قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ ۚ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ‎(۷:۷۵)»

این آیه گفت‌وگوی شگفت‌آوری را باز می‌گوید. گروهی از «بیش‌جویان- مستکبرون» از «آرام‌دهندگان زبون‌پنداشته‌شده- مؤمنون من المستضعفین» می‌پرسند آیا یقین دارید «آن آشتی‌یافته- صالح» پیام‌آور «جهان‌دار خویش- ربّه» است؟ اما آنان به جای آن‌که بگویند آری، می‌گویند ما به پیام‌هایش آرام یافته‌ایم. پیام را می‌نشانند جای پیام«آور». اکنون که ما این گفت‌وگو را می‌خوانیم می‌توانیم سؤال را تکرار کنیم: پس از کجا دانستید که این پیام‌ها از سوی خانه‌دار این جهان است؟![۱] این آیه و این آرام‌یافتگی غریب، سال‌ها گوشه‌ی ذهن من بود تا آن‌که رمضان امسال آیه‌ی دیگری نگاهم را ربود…

«وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ (۶:۹۲)»

این‌جا از برگردان «الآخرة» به فارسی چشم می‌پوشم. ولی همه‌ی ما می‌دانیم که «الآخرة»، هر چه باشد، یکی از مهم‌ترین استوانه‌های پیام ادیان ابراهیمی است. آیه اما وارونه در این باره سخن می‌گوید. نمی‌گوید کسی که به تو یا به قرآن یا به خدا آرام یافته باشد، ناگزیر باید به «الآخرة» نیز آرام یابد. آیه می‌گوید آنان که پیشاپیش به «الآخرة» آرام یافته‌اند به قرآن نیز آرام می‌یابند! آخر چگونه ممکن است؟! این آیه مرا گیج کرد. چگونه می‌توان پیش از قرآن آرام‌یافته به «الآخرة» بود؟! «الآخرة» چیست و چگونه می‌تواند پیشادینی خوانده شود؟! این دوباره مرا بازگرداند به آیه‌ی پیش. آنان که به پیام‌های او آرام گرفته بودند، گویی پیشاپیش خودشان آشنای آن پیام‌ها بودند. پس هنگامی که ازشان پرسیدند شما از کجا می‌دانید که او پیام‌آور خانه‌دار جهان است آنان از پیام‌«آور» می‌گذرند و به درون‌مایه‌ی آشنای پیام تکیه می‌کنند. می‌گویند برای ما روشن است که این پیام آن جهان‌دار است. حال، پیام‌«آور» هر کس که می‌خواهد باشد.

«وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ ‎(۷:۲۸)»

این آشنایی «آرام‌دهندگان- مؤمنون» با پیام خانه‌دار جهان چنان نزدیک و چهره‌به‌چهره است که در این آیه گروهی که به روشنی فروشندگان ادیان ابراهیمی‌اند، می‌خواهند پلیدی‌هایی را به نام خدای ادیان ابراهیمی بفروشند اما قرآن همه‌ی ادعاهای آن‌ها را بی‌پاسخ می‌گذارد و از روی همه‌ی شواهد و میراث و دودمانی که دست‌وپا کرده‌اند می‌پرد و ناگهان می‌گوید این سخن دوست ما نیست. به همین سادگی، این سخن او نیست. ما او را می‌شناسیم و محال است او چنین سخنی را بگوید.

شگفت‌انگیز نیست؟ قرآن تبار سخن را نه سلبا و نه ایجابا سنجه‌ی خدایی بودن آن نمی‌داند. یک سخن، جدا از تبارش، به‌روشنی یا خدایی است و یا خدایی نیست؛ حال تبارش هر چه می‌خواهد باشد و در هر کتاب و میراثی که می‌خواهد دیده شده باشد یا دیده نشده باشد!

برگردیم به نبرد آغاز یادداشت. قرآن سخن خداست یا سخن پیام‌بر(ص)؟! گویی قرآن خود می‌گوید: حالا چه اهمیتی دارد؟! اگر شما لحن و پیام و گرمای آشنایی در این کتاب می‌یابید، خوشا شما که آشنایانید و اگر نه، باور به این‌که این پیام نا آشنا و ناخوانا از خانه‌دار جهان رسیده است مگر چیزی جز گیجی به شما می‌افزاید؟ پیامی نا آشنا و پرسش‌بار از کسی نا آشنا و دور به چه کار کدام کس می‌آید؟

سنگین است نه؟ از روزی که در رمضان آیه‌ی میانی را شنیده‌ام، دارم از خودم می‌پرسم آن کدام معنای پیشادینی «الآخرة» است، آن کدام معنای پیشادینی دین است که پیش‌نیاز آرام یافتن به قرآن است؟!

#قرآن #semantics #سوره_اعراف #سوره_انعام #قرائت_پذیری #ریشه #أ_خ_ر #ر_ب_ب

[۱] میان «الرّب» و «ربّه» جدایشی هست که من در این یادداشت از آن آسان گذشته‌ام. «الرّب» خانه‌دار جهان است اما «ربّه» جهان‌دار ویژه‌ی یک تن است؛ جهان‌داری که هر یک از ما خود را به او می‌سپاریم و رفتارهایمان را با پنداری که از او در درونمان داریم می‌چینیم.
Forwarded from کاریز
از خون سرخ آدمی بر زمین

«خداوند گفت چه کردی؟ آواز خون برادر تو ناله می‌زند به من، از آن زمین...» (پیدایش، ب ۴، آ ۱۰)

دَم، خون (דָם)، آدم (אָדָם) و اَدَمه، زمین (אֲדָמָה) همگی از یک ریشه هستند (از سرخ، اَدُم אָדֹם). نسبت آدمی با خون منتشر بر زمین این قدر کهن است، در اسم و رسم.

مولانا می‌گفت:
گر نکردی شرعْ افسونی لطیف / بردَریدی هر کسی جسمِ حریف‌
شرع بهرِ دفعِ شرّ رایی زند / دیو را در شیشهٔ حجّت کند...

به راستی شرع، با افسونی لطیف، دیو شرّ را در شیشه می‌کند؟ یا از قضا، خود بهانه شرّ و توجیه خون‌ریزی می‌شود؟ این همه بر دریدن جسم‌ها، به رغم شرع است یا حاصل آن؟ تکلیف کاسبان و راهزنان دین که روشن است. یا آن‌ها که کسب و کارشان مرگ است، منتهی کم بوده که موسی‌ای با موسی‌ای در جنگ شد؟ ساده نیست، احتمالا هم این است و هم آن.

به هر شکل، مفسّران تورات در میشنا هم تلاش کرده بودند تا بهر دفع شرّ رایی زنند و در همین افسانه، افسونی لطیف بیابند. پرسیده بودند که چرا در این عبارت تورات خون به صورت جمع آمده است؟ (نکته‌ای که در ترجمه‌ها منعکس نمی‌شود). چرا می‌گوید خون‌های برادرت؟ (دمی דְּמֵ֣י معادل دماء، خون‌ها)؟ و پاسخ می‌دهند از آن رو که این خون یک تن نیست، خون اوست و فرزندان او. «خون ‌نخسبد، درفتد در هر دلی». به دل زمین هم برود، چون «ثار»، فریاد می‌‌کشد... نسل اندر نسل. در ادامه آن سخن مشهور می‌‌آید که پس بدانید «این همه مردم از یک آدم است... هر کس یک تن را بکشد، همه را کشته و هر کس یک تن را نجات دهد همه مردم را». (تلمود، سنهدرین، فصل چهارم، ۳۷)

قرآن را هم که می‌دانید، در اشاره به همان حکایت، و شاید هم عبارت، می‌گوید «پس از این رو مقرّر کردیم بر بنی اسرائیل که هر که بکشد نفسی را... پس گویا کشته او آدمیان را همه، و کسی که زنده دارد نفسی را، پس گویا زنده داشته آدمیان را همه». (مائده، ۳۲) مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا

و این همه البته سخن است، در میان رنگ‌ها و جنگ‌ها و خون‌های منتشر... «اکنون نفرین و لعنتی باشی از آن زمین، که گشود دهن خود را از برای خون برادرت...»
.
برگه‌ی شماره‌ی ۷۳ از نهج البلاغه‌ی دست‌نویس سده‌ی ششم با شماره‌ی ۳۸۲۷ کتاب‌خانه‌ی آیت الله مرعشی نجفی
یادداشت‌های قرآنی
برگه‌ی شماره‌ی ۷۳ از نهج البلاغه‌ی دست‌نویس سده‌ی ششم با شماره‌ی ۳۸۲۷ کتاب‌خانه‌ی آیت الله مرعشی نجفی
گمانه‌ها (۲): خبز
جای پای خوانشی فراموش‌شده از قرآن در یکی از کهن‌ترین دست‌نوشته‌های نهج البلاغه

۱- در یکی از خطبه‌های نهج البلاغه (بیش‌تر با شماره‌ی ۱۶۰) با مطلع «اَمرُهُ قَضاءٌ وَ حِكمَةٌ» در میانه‌ی سخن گفتن درباره‌ی موسی(ع) از آیه‌ی ۲۴ سوره‌ی قصص یاد شده است که:«فَسَقَىٰ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنزَلتَ إِلَيَّ مِن خَيْرٍ فَقِيرٌ (۲۸:۲۴)». سپس در خطبه‌ی نهج البلاغه آمده است:«وَ اللّهِ ما سَأَلَهُ اِلاّ خُبزاً يَأْكُلُهُ».

۲- نسخه‌ی شماره‌ی ۳۸۲۷ کتاب‌خانه‌ی آیت الله مرعشی نجفی در قم در سده‌ی ششم (نزدیک یک سده پس از گردآوری نهج البلاغه) نوشته شده است. گرچه این نسخه کهن‌ترین دست‌نوشته‌ی نهج البلاغه حتی در این کتاب‌خانه نیست، جداگانه و با رنگ دیگری نقطه- و اعراب‌گذاری شده است.

۳- ریخت بی‌نقطه‌ی دو واژه‌ی «خُبز» و «خَیر» این‌گونه است:«حىر». از این رو اگر آن بخش از خطبه را بی‌نقطه بنگاریم این‌گونه می‌شود:«اىی لما اىرلٮ الی مں حىر ڡڡىر و الله ما ساله الا حىرا ىاکله». گویی جمله‌ی پس از پایان آیه، روشن می‌سازد که «حىر» را باید چگونه بخوانیم. هنگامی که ما با واژه‌ی «حىر» در آیه رو به روییم و شمار زیادی از خوانش‌های هم‌عصر ما آن را «خیر» خوانده‌اند، جمله‌ی پس از آیه به ما می‌گوید: [شما دارید اشتباه می‌خوانید]، این به‌خدا چیزی نیست جز «حىر ىاکله». قید «ىاکله» راه‌نمایی برای نقطه‌گذاری است که اجازه نمی‌دهد «حىر»، «خیر» خوانده شود.

۴- اما با این فرض، این پرسش پیش می‌آید که «خُبْز» مگر می‌بارد که با ریشه‌ی ن-ز-ل هم‌نشین شده است؟ چون هم‌نشینی «خير» با ن-ز-ل در قرآن نمونه دارد… اما «خُبْز»؟!

۵- پرسش بالا ما را می‌کشاند به میان‌متن کتاب مقدس و قرآن. در سه آیه‌ی قرآن از باریدن «منّ (عربی)» یا «מן (عبری)» بر قوم موسی(ع) سخن به میان آمده که برداشت رایج از آن (برای نمونه این‌جا) نوعی نان است. پس می‌توانیم بگوییم بله، در کتاب مقدس عموما و برای قوم موسی(ع) خصوصا، یکی از چیزهایی که می‌بارد، نان است.

۶- شگفت‌آور است اما در هر سه آیه‌ای که از باریدن «منّ (عربی)» سخن می‌گویند و هم‌چنین در آیه‌ای که از باریدن «خُبْز» سخن می‌گوید، ریشه‌ی ظ-ل-ل به کار بسته شده که علت و پی‌وندش برای نگارنده روشن نیست.

#قرآن #pragmatics #سوره_قصص #ریشه #خبز #خیر #ظ_ل_ل #ن_ز_ل #زبان_عبری #سؤال #نهج_البلاغه

یادداشت‌های هم‌مانند را با فشردن این برچسب بخوانید: #گمانه_‌ها

(جان‌مایه‌ی این گمانه را چندی پیش از دکتر احمد محبی آشتیانی شنیدم.)
IAIE دکتر شاکر 19-02-1403
انجمن اسلامي مهندسين
دکتر محمد کاظم شاکر
نگارش قرآن کریم در عصر پیامبر صلوات الله علیه
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
@IAIEngineers
2025/10/13 14:36:42
Back to Top
HTML Embed Code: