سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه پانزدهم:صورتگری قرآن مجید(۱۰)
تاریکی بر تاریکی
صورتگری شگفت انگیز ظلمات در آیه ۴۰ سوره نور نه تنها کم نظیر، بلکه بی نظیر است. در واقع قرآن مجید به جای تشبیه یا تمثیل، قصه ای را درباره تاریکی روایت کرده است؛ قصه ای که عناصر مختلف و لایه های متفاوت دارد؛ چنان که آیه نور در بیان نور همین گونه و یک داستان کوتاه بود. در آیه ۳۹ می خوانیم: «کسانی که کفر ورزیدند، کارهایشان همچون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن را آبی میپندارد، تا چون بدان رسد، آن را چیزی نیابد و...» آنگاه آیه بعد: «أو کَظُلُمَاتٍ فِی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشَاهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحَاب: یا مانند تاریکی هایی است که در دریایی ژرف و متلاطم است که موجی آن را میپوشاند [و] روی آن موجی [دیگر] است [و] بالای آن ابری است. ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ: تاریکی هایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است. إذَا أخرَجَ یَدَهُ لَم یَکَد یَرَاهَا: هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورَد، به زحمت آن را میبیند، و مَن لَم یَجعَلِ الله لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نور: و خدا به هر کس نوری نداده باشد، او را هیچ نوری نخواهد بود»(نور، ۴۰).
اول: «بحرٍ لُجّی»: این ترکیب فقط همین یک مورد در آیة تاریکی، در سوره نور، در قرآن مجید دیده می شود. «لجّی» واژه ای با معانی چندگانه است. حکایت از ژرفای دریا دارد و پهناوری و تلاطم دریا. دریا مانند دریای مازندران یا مدیترانه که در ساحلش قدم می زنیم. وقتی دریا متلاطم و طوفانی است، فضا سنگین و تاریک می شود. دریا خود به خود بزرگی و عظمت را القا می کند. آنتوان چخوف نوشته است: « بهترین وصف دریا را از کودکی شنیدم، گفت: دریا بزرگ است!» دکتر سید جعفر شهیدی در ترجمه حکمت شماره ۳۷۴ نهج البلاغه، « بحر لُجّی » را «دریای پرموجِ پهناور» ترجمه کرده است. در خطبه ۲۱۱ نیز امام علی(ع) ترکیب «بحر لُجّی»را به کار برده است. طبری در تفسیر جامع البیان در تبیین «بحر لجی» از «عمیق کثیر الماء» استفاده کرده است:دریای ژرف سرشار از آب!
فخر رازی در تفسیر پرنکتة «مفاتیح الغیب» بیش از دیگر مفسران قرآن مجید به تعبیر « بحر لجی» توجه داشته است،اما نکته بسیار لطیفی از دید او پنهان مانده است که به آن اشاره می کنم. می گوید: «و أمّا البَحرِ اللجّی فهو ذو اللجنه التی هی معظم الماء الغمر البعید القعر: دریای لُجّی، آن است که لجنه دارد؛ یعنی دریای پهناور سرشار از آب که ژرفایش پیدا نیست. وفی اللجّی لُغتان کسر اللام وضُمّها: درباره واژه لجی به دوگونه روایت شده است: به کسر لام (لِجّه) و با ضمّ آن (لُجّه). و أما تقریر المثل فهو أنّ البَحر اللجّی یکون قعره مُظلماً جداً بسبب غمورۀ الماء:دریای لجّی دریایی است که ژرفایش به دلیل فراوانی آب حقیقتاً تاریک است. فإذا ترادفت علیه الأمواج، ازدادَت الظّلمه: هنگامی که امواج دریا بر هم متراکم می شود، تاریکی بر تاریکی افزون می شود. فإذا کان فوق الأمواج سحاب، بلغت الظلمۀ النّهایۀ القصوی: اگر در بالای امواج ابر باشد، تاریکی به نهایت می رسد. فالواقع فی قعر هذا البحر اللجّی، یکون فی نهایۀ شدّۀ الظلمه: واقعیت این است که در ژرفای چنین دریای متلاطمی، شاهد نهایت شدّت تاریکی خواهیم بود.»
از تعبیر قرآنی«ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعض» که از چهار تاریکی افزوده بر یکدیگر، یعنی تاریکی دریا، دوم تاریکی امواج،سوم تاریکی امواجی که بر امواج لایة اول جاری است و چهارم ابرهای تاری که آسمان دریا را پوشانده است. وقتی قرآن به طور صریح و روشن می گوید:« تاریکی هایی برخی ورای دیگری»، می توان استباط کرد که دریا و امواج و ابرها همه از جنس تاریکی اند. نه اینکه دریا و ابر و موج از جنس آب اند، اما تاریکی آنها را فرا گرفته است و سیاه به نظر می رسد. دریا به جای اینکه از آب سرشار باشد، آکنده از تاریکی است.
این همان نکته ای است که به نظر می رسد از دید امام فخر رازی و دیگر مفسران پنهان مانده است. البته در تشبیه، در زبان و ادبیات عربی این نکته قابل توجه است. وقتی می گوییم: «زیدٌ کالأسد: زید مانند شیر است» با «زیدُ اسد: زید شیر است» متفاوت است. در تعبیر دوم شدت مبالغه بیشتر است.شاید تصویری که فردوسی از تاریکی شبی دهشتناک در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه روایت کرده است، تا حدودی ما را به فهم ظلماتی که در این آیه تصویر شده، نزدیک کند. پاره ای از بیتهای شبانة بی نظیر فردوسی:
شبی چون شَبَه روی شسته به قیر
نه بهرام پـیدا، نه کیوان، نه تیر
سپـاه شـب تیـره بر دشـت و راغ
یکی فـرش گستـرده از پـرّ زاغ
نمودم ز هـر سـو به چشم، اهرمن
چـو مـار سـیـه باز کـرده دهن
چـو پـولاد زنـگارخـورده سپـهر
تـو گفتی به قیر اندر اندود چهر
هـر آنـگه که برزد یکی بـاد سرد
چو زنگی برانگیخت زانگِشت گَرد
چنان گـشت باغ و لب جویـبار
مقدمه پانزدهم:صورتگری قرآن مجید(۱۰)
تاریکی بر تاریکی
صورتگری شگفت انگیز ظلمات در آیه ۴۰ سوره نور نه تنها کم نظیر، بلکه بی نظیر است. در واقع قرآن مجید به جای تشبیه یا تمثیل، قصه ای را درباره تاریکی روایت کرده است؛ قصه ای که عناصر مختلف و لایه های متفاوت دارد؛ چنان که آیه نور در بیان نور همین گونه و یک داستان کوتاه بود. در آیه ۳۹ می خوانیم: «کسانی که کفر ورزیدند، کارهایشان همچون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن را آبی میپندارد، تا چون بدان رسد، آن را چیزی نیابد و...» آنگاه آیه بعد: «أو کَظُلُمَاتٍ فِی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشَاهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحَاب: یا مانند تاریکی هایی است که در دریایی ژرف و متلاطم است که موجی آن را میپوشاند [و] روی آن موجی [دیگر] است [و] بالای آن ابری است. ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ: تاریکی هایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است. إذَا أخرَجَ یَدَهُ لَم یَکَد یَرَاهَا: هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورَد، به زحمت آن را میبیند، و مَن لَم یَجعَلِ الله لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نور: و خدا به هر کس نوری نداده باشد، او را هیچ نوری نخواهد بود»(نور، ۴۰).
اول: «بحرٍ لُجّی»: این ترکیب فقط همین یک مورد در آیة تاریکی، در سوره نور، در قرآن مجید دیده می شود. «لجّی» واژه ای با معانی چندگانه است. حکایت از ژرفای دریا دارد و پهناوری و تلاطم دریا. دریا مانند دریای مازندران یا مدیترانه که در ساحلش قدم می زنیم. وقتی دریا متلاطم و طوفانی است، فضا سنگین و تاریک می شود. دریا خود به خود بزرگی و عظمت را القا می کند. آنتوان چخوف نوشته است: « بهترین وصف دریا را از کودکی شنیدم، گفت: دریا بزرگ است!» دکتر سید جعفر شهیدی در ترجمه حکمت شماره ۳۷۴ نهج البلاغه، « بحر لُجّی » را «دریای پرموجِ پهناور» ترجمه کرده است. در خطبه ۲۱۱ نیز امام علی(ع) ترکیب «بحر لُجّی»را به کار برده است. طبری در تفسیر جامع البیان در تبیین «بحر لجی» از «عمیق کثیر الماء» استفاده کرده است:دریای ژرف سرشار از آب!
فخر رازی در تفسیر پرنکتة «مفاتیح الغیب» بیش از دیگر مفسران قرآن مجید به تعبیر « بحر لجی» توجه داشته است،اما نکته بسیار لطیفی از دید او پنهان مانده است که به آن اشاره می کنم. می گوید: «و أمّا البَحرِ اللجّی فهو ذو اللجنه التی هی معظم الماء الغمر البعید القعر: دریای لُجّی، آن است که لجنه دارد؛ یعنی دریای پهناور سرشار از آب که ژرفایش پیدا نیست. وفی اللجّی لُغتان کسر اللام وضُمّها: درباره واژه لجی به دوگونه روایت شده است: به کسر لام (لِجّه) و با ضمّ آن (لُجّه). و أما تقریر المثل فهو أنّ البَحر اللجّی یکون قعره مُظلماً جداً بسبب غمورۀ الماء:دریای لجّی دریایی است که ژرفایش به دلیل فراوانی آب حقیقتاً تاریک است. فإذا ترادفت علیه الأمواج، ازدادَت الظّلمه: هنگامی که امواج دریا بر هم متراکم می شود، تاریکی بر تاریکی افزون می شود. فإذا کان فوق الأمواج سحاب، بلغت الظلمۀ النّهایۀ القصوی: اگر در بالای امواج ابر باشد، تاریکی به نهایت می رسد. فالواقع فی قعر هذا البحر اللجّی، یکون فی نهایۀ شدّۀ الظلمه: واقعیت این است که در ژرفای چنین دریای متلاطمی، شاهد نهایت شدّت تاریکی خواهیم بود.»
از تعبیر قرآنی«ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعض» که از چهار تاریکی افزوده بر یکدیگر، یعنی تاریکی دریا، دوم تاریکی امواج،سوم تاریکی امواجی که بر امواج لایة اول جاری است و چهارم ابرهای تاری که آسمان دریا را پوشانده است. وقتی قرآن به طور صریح و روشن می گوید:« تاریکی هایی برخی ورای دیگری»، می توان استباط کرد که دریا و امواج و ابرها همه از جنس تاریکی اند. نه اینکه دریا و ابر و موج از جنس آب اند، اما تاریکی آنها را فرا گرفته است و سیاه به نظر می رسد. دریا به جای اینکه از آب سرشار باشد، آکنده از تاریکی است.
این همان نکته ای است که به نظر می رسد از دید امام فخر رازی و دیگر مفسران پنهان مانده است. البته در تشبیه، در زبان و ادبیات عربی این نکته قابل توجه است. وقتی می گوییم: «زیدٌ کالأسد: زید مانند شیر است» با «زیدُ اسد: زید شیر است» متفاوت است. در تعبیر دوم شدت مبالغه بیشتر است.شاید تصویری که فردوسی از تاریکی شبی دهشتناک در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه روایت کرده است، تا حدودی ما را به فهم ظلماتی که در این آیه تصویر شده، نزدیک کند. پاره ای از بیتهای شبانة بی نظیر فردوسی:
شبی چون شَبَه روی شسته به قیر
نه بهرام پـیدا، نه کیوان، نه تیر
سپـاه شـب تیـره بر دشـت و راغ
یکی فـرش گستـرده از پـرّ زاغ
نمودم ز هـر سـو به چشم، اهرمن
چـو مـار سـیـه باز کـرده دهن
چـو پـولاد زنـگارخـورده سپـهر
تـو گفتی به قیر اندر اندود چهر
هـر آنـگه که برزد یکی بـاد سرد
چو زنگی برانگیخت زانگِشت گَرد
چنان گـشت باغ و لب جویـبار
❤3
کـجا مـوج خـیـزد ز دریـای قـار
سپـهر انـدر آن چادر قـیرگون
تو گفتی شدستی به خواب اندرون
به گمانم فردوسی تعبیر «کجا موج خیزد ز دریای قار» را از همین آیة ظلمات در قرآن مجید گرفته است؛ موج تاریکی که از دریای قار، یعنی قیر برمی خیزد! امیر خسرو «قار» را به معنای قیر به کار برده است:
قار چکان گشته ز منقار او
ما هم قاری شده از قار او
خواجوی کرمانی:
بس که موج قیرگون برخاست از دریای قار
قیرفام آمد جهان از قیروان تا قیروان
دریای ظلمات و دریای قار را نه به عنوان تشبیه، بلکه به عنوان تبیین مشاهده می کنیم. به جای آب، در دریا ظلمات جاری است. امواج و ابرها از جنس ظلماتند. در این صورت ظلمات ژرفا و هویت دیگری پیدا می کند. این صورتگری چهارگانه(یعنی دریایی از جنس ظلمات که امواجی از ظلمات بر چهره دریا متلاطم است و امواجی بر امواج جاری است و آسمان را ابرهایی از جنس ظلمات پوشانده است) در ادبیات جهان تا جایی که جستجو کرده ام، یگانه و بی نظیر است.
شب سیاه هول انگیز فردوسی در دیباچه بیژن و منیژه، توصیف سیاهی و تاریکی و شب است. در صورتگری آیه ظلمات در سوره نور، تبیین ظلمات است و نه توصیف ظلمات. ماوردی در تفسیر «النکت و العیون» نکته تازه ای را افزوده است:تاریکی پنجمی فضا را پوشانده که تاریکی شب است! تعبیر «ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعض» (تاریکی هایی که بر هم متراکم شده است)می تواند پنج لایه مختلف داشته باشد. علامه طباطبایی ظلمات را در چهار مرحله تفسیر کرده است. ایشان ظلمات امواج را یک مرحله تفسیر کرده اند. در آیه شاهد دو لایه یا دو طبقه امواج هستیم. این تعبیر بسیار خیال انگیز است. ما معمولا در دریا شاهد امواج هستیم. قرآن از امواجی سخن می گوید که بر امواج جاری شده اند.
دوم: در میانة ظلمات پنجگانه، انسانی غرق شده است! او وقتی می خواهد دستش را از میان لایه های تاریکی ظلمات بیرون بیاورد، چگونه می تواند آن را ببیند؟ یا دیگری بتواند او را ببیند؟ برخی مفسران این تاریکی های گوناگون را با تاریکی های قلب انسان متناظر گرفته اند؛قلبی که سیاه می شود و از جنس ظلمات است. امواج اندیشه و خیال هم تاریک اند. همان گونه که در دریای ظلمات نشانی از روشنایی نیست،قلب تاریک نیز بی نشانی از نور خداوند است. همان گونه که آیه ظلمات، ظلمات متراکم در جهان طبیعت را تصویر می کند، شرک که از آن به عنوان«ظلمٌ عظیم»( لقمان، ۱۳) در قرآن یاد شده است، تاریکی معنوی و باطنی است. صورتگری جهان ظلمات در واقع تصویری از جهان درون است، به همین خاطر آیه از انسانی سخن می گوید که حتی دست خودش را هم نمی تواند ببیند! نوری در برون و نوری در درون وجود ندارد. به روایت حافظ که به گمانم نشانه هایی از اقتباس او از این آیه ظلمات مشهود است:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
عجیب است که در «حافظ نامة» خرمشاهی، در شرح غزل نخست حافظ، تنها این بیت از قلم افتاده است. این بیت نیز تاریکی برون و اضطراب و تاریکی درون را روایت می کند. ۱
پایان آیه ظلمات، واژه «نور» است! مجموعه آیات تبیین نور و ظلمات با واژه «الله» آغاز شد که نور آسمان ها و زمین است و با این جمله پایان پذیرفت که: «و مَن لَم یَجعَلِ الله لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نور»: وقتی خداوند در زندگی یا قلب کسی نور قرار ندهد، برای او روشنایی و نوری وجود ندارد. کانون نور در طبیعت و در عالم تکوین و در قلب انسان، خدای متعال است. صورتگری با خدا آغاز شد و به خدا انجامید. جهان طبیعت و هستی و جان انسان آینه های نور خداوندند. بی نور خدا، هستی ظلمات است، «ظلماتٌ بعضها فوقَ بعض»!
صورتگری دیگر
سپـهر انـدر آن چادر قـیرگون
تو گفتی شدستی به خواب اندرون
به گمانم فردوسی تعبیر «کجا موج خیزد ز دریای قار» را از همین آیة ظلمات در قرآن مجید گرفته است؛ موج تاریکی که از دریای قار، یعنی قیر برمی خیزد! امیر خسرو «قار» را به معنای قیر به کار برده است:
قار چکان گشته ز منقار او
ما هم قاری شده از قار او
خواجوی کرمانی:
بس که موج قیرگون برخاست از دریای قار
قیرفام آمد جهان از قیروان تا قیروان
دریای ظلمات و دریای قار را نه به عنوان تشبیه، بلکه به عنوان تبیین مشاهده می کنیم. به جای آب، در دریا ظلمات جاری است. امواج و ابرها از جنس ظلماتند. در این صورت ظلمات ژرفا و هویت دیگری پیدا می کند. این صورتگری چهارگانه(یعنی دریایی از جنس ظلمات که امواجی از ظلمات بر چهره دریا متلاطم است و امواجی بر امواج جاری است و آسمان را ابرهایی از جنس ظلمات پوشانده است) در ادبیات جهان تا جایی که جستجو کرده ام، یگانه و بی نظیر است.
شب سیاه هول انگیز فردوسی در دیباچه بیژن و منیژه، توصیف سیاهی و تاریکی و شب است. در صورتگری آیه ظلمات در سوره نور، تبیین ظلمات است و نه توصیف ظلمات. ماوردی در تفسیر «النکت و العیون» نکته تازه ای را افزوده است:تاریکی پنجمی فضا را پوشانده که تاریکی شب است! تعبیر «ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعض» (تاریکی هایی که بر هم متراکم شده است)می تواند پنج لایه مختلف داشته باشد. علامه طباطبایی ظلمات را در چهار مرحله تفسیر کرده است. ایشان ظلمات امواج را یک مرحله تفسیر کرده اند. در آیه شاهد دو لایه یا دو طبقه امواج هستیم. این تعبیر بسیار خیال انگیز است. ما معمولا در دریا شاهد امواج هستیم. قرآن از امواجی سخن می گوید که بر امواج جاری شده اند.
دوم: در میانة ظلمات پنجگانه، انسانی غرق شده است! او وقتی می خواهد دستش را از میان لایه های تاریکی ظلمات بیرون بیاورد، چگونه می تواند آن را ببیند؟ یا دیگری بتواند او را ببیند؟ برخی مفسران این تاریکی های گوناگون را با تاریکی های قلب انسان متناظر گرفته اند؛قلبی که سیاه می شود و از جنس ظلمات است. امواج اندیشه و خیال هم تاریک اند. همان گونه که در دریای ظلمات نشانی از روشنایی نیست،قلب تاریک نیز بی نشانی از نور خداوند است. همان گونه که آیه ظلمات، ظلمات متراکم در جهان طبیعت را تصویر می کند، شرک که از آن به عنوان«ظلمٌ عظیم»( لقمان، ۱۳) در قرآن یاد شده است، تاریکی معنوی و باطنی است. صورتگری جهان ظلمات در واقع تصویری از جهان درون است، به همین خاطر آیه از انسانی سخن می گوید که حتی دست خودش را هم نمی تواند ببیند! نوری در برون و نوری در درون وجود ندارد. به روایت حافظ که به گمانم نشانه هایی از اقتباس او از این آیه ظلمات مشهود است:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
عجیب است که در «حافظ نامة» خرمشاهی، در شرح غزل نخست حافظ، تنها این بیت از قلم افتاده است. این بیت نیز تاریکی برون و اضطراب و تاریکی درون را روایت می کند. ۱
پایان آیه ظلمات، واژه «نور» است! مجموعه آیات تبیین نور و ظلمات با واژه «الله» آغاز شد که نور آسمان ها و زمین است و با این جمله پایان پذیرفت که: «و مَن لَم یَجعَلِ الله لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نور»: وقتی خداوند در زندگی یا قلب کسی نور قرار ندهد، برای او روشنایی و نوری وجود ندارد. کانون نور در طبیعت و در عالم تکوین و در قلب انسان، خدای متعال است. صورتگری با خدا آغاز شد و به خدا انجامید. جهان طبیعت و هستی و جان انسان آینه های نور خداوندند. بی نور خدا، هستی ظلمات است، «ظلماتٌ بعضها فوقَ بعض»!
صورتگری دیگر
❤4
سوم: صورتگری «نور و ظلمات و نسبت انسان و خداوند»، تابلو دیگری در سوره بقره دارد. همه عناصر اصلی صورتگری آیة ظلمات در همان آیات دیده می شود؛ البته با شعاعی محدودتر و اندک بارقه ای از نور. سخن در آیات قبل تر درباره منافقان نیرنگباز و بیماردلی است که به مؤمنان میخندند، در حالی که خود در طغیان فرورفتهاند و سرگردان هستند و گمراهی را به بهای هدایت خریدهاند (بقره، ۸ تا ۱۶)؛ مثَل اینان چنین است:«مَثَلُهُم کَمَثَلِ الذِی استَوقَدَ نَاراً : مَثَل آنان، همچون مَثَل کسانی است که آتشی افروختند،فَلَمَّا أضَاءَت مَا حَولَهُ ذَهَبَ الله بِنُورِهِم و تَرَکَهُم فِی ظُلُمَاتٍ لا یُبصِرُون: چون پیرامون آنان را روشنایی داد، خدا نورشان را بُرد و در میان تاریکی هایی که نمیبینند، رهایشان کرد. صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لَایَرجِعُون:کرَند، لالند، کورند؛ بنابراین به راه نمیآیند. أو کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ و رَعدٌ و بَرق:یا چون [کسانی هستند که در معرض] رگباری از آسمان [قرار گرفتهاند] که در آن تاریکی ها و رعد و برقی است؛ یَجعَلُونَ أصَابِعَهُم فِی آذَانِهِم مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ المَوت: از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ، سرانگشتان خود را در گوشهایشان می نهند، وَالله مُحِیطٌ بِالکَافِرِین:و خدا بر کافران احاطه دارد. یَکَادُ البَرقُ یَخطَفُ أبصَارَهُم: نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید؛ کُلَّمَا أضَاءَ لَهُم مَشَوا فِیه: هر گاه که بر آنان روشنی بخشد، در آن گام می زنند؛و إذَا أظلَمَ عَلَیهِم قَامُوا: و چون راهشان را تاریک کند، [بر جای خود] می ایستند؛ وَلَو شَاءَ الله لَذَهَبَ بِسَمعِهِم و أبصَارِهِم:اگر خدا میخواست، شنوایی و بیناییشان را برمیگرفت، إنَّ الله عَلَیٰ کُلِّ شَیءٍ قَدِیر: زیرا خدا بر همه چیز تواناست»(بقره، ۱۷ ـ ۲۰).
در این آیات نمادهای نور و ظلمات با نمادهای آذرخش و رعد و باران یا ابر در نسبت با انسان و خداوند مطرح شده است. در اینجا نیز سخن از تاریکی برون و درون است؛ با این تفاوت قابل تأمل که در این آیات، اندکی روشنایی می تابد. انسان لحظه ای دور و بر خویش را می پاید، اما روشنایی ناگاه ناپدید می شود. کری و گنگی و کوری هر سه تاریکی اند؛ تاریکی های درون! در بحبوحه این تاریکی ها رعد می غرّد و آذرخش می تابد. بارانی که از آسمان می بارد، ظلمات است.
تعبیر «صَیِّب» برای باران تند سیل آسا به کار رفته است. فولادوند به رگبار ترجمه کرده که رساست. در مفردات راغب، «صیّب» به معنای «ابر» نیز آمده است. باران سیل آسا که از شدت تراکم و شتاب، آسمان و زمین را سیاه می کند،گویی ابر و زمین به واسطه رگبار به هم دوخته شده است و چشم، چشم را نمی بیند.
ادامه دارد
پی نوشت ها:
۱. بهاءالدین خرمشاهی، حافظ نامه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲ ،بخش اول، ص ۹۱ ـ ۱۰۰
در این آیات نمادهای نور و ظلمات با نمادهای آذرخش و رعد و باران یا ابر در نسبت با انسان و خداوند مطرح شده است. در اینجا نیز سخن از تاریکی برون و درون است؛ با این تفاوت قابل تأمل که در این آیات، اندکی روشنایی می تابد. انسان لحظه ای دور و بر خویش را می پاید، اما روشنایی ناگاه ناپدید می شود. کری و گنگی و کوری هر سه تاریکی اند؛ تاریکی های درون! در بحبوحه این تاریکی ها رعد می غرّد و آذرخش می تابد. بارانی که از آسمان می بارد، ظلمات است.
تعبیر «صَیِّب» برای باران تند سیل آسا به کار رفته است. فولادوند به رگبار ترجمه کرده که رساست. در مفردات راغب، «صیّب» به معنای «ابر» نیز آمده است. باران سیل آسا که از شدت تراکم و شتاب، آسمان و زمین را سیاه می کند،گویی ابر و زمین به واسطه رگبار به هم دوخته شده است و چشم، چشم را نمی بیند.
ادامه دارد
پی نوشت ها:
۱. بهاءالدین خرمشاهی، حافظ نامه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲ ،بخش اول، ص ۹۱ ـ ۱۰۰
❤7👏1
روزنامه ایران. سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۴. حسب حال سیاست فرعونی ترامپ
سید عطاءالله مهاجرانی
امپراطور شارلمانی یا شارل کبیر، پیرانه سر، عاشق دختر نوجوانی شده بود. اطرافیان و مسئولان تشریفات دربار سخت نگران بودند. ناگهان دختر به سلامتی مُرد! همه نفس راحتی کشیدند. اما مشکل باقی ماند و بدتر شد. شارلمانی گفته بود جسد دختر را مومیایی کنند. جسد را به اتاق خوابش برد و با جسد معاشقه میکرد و مثلاً زندگی! بقیه داستان پیچ و خمهای زیادی دارد. تا همین جایش به کار «حسب حال» میآید. گاه پدیدهای انسان را در چنگ خود میگیرد. زنده یا مرده، از دست او رهایی ندارد. طلسمی او را اسیر میکند. عادتها گاهی چنینند. ما در قفس عادت میافتیم و از نوشوندگی میگریزیم. عادت میتواند گاه خرافهای باشد که ما در درستی و اعتبارش تردید نمیکنیم. گمان میکنیم حقیقت ناب همان است. نسبت به شتاب زمان و تغییرات در زمانه خود بیاعتنا باقی میمانیم. نمیتوانیم بتهای ذهنی خود را بشکنیم. اگر بت ذهنی را نشکستیم، از سیر زمانه و فهم تحولات آن به دور میافتیم و حاشیه نشین جهان میشویم. چنان که بسیاری از کشورها و ملتها و تقریباً میتوان گفت کشورهای اسلامی در حاشیه جهان زندگی میکنند. زرق و برق و ساختن شهرها و خطوط تشریفاتی و بسیار مجلل هوایی و قصرها، کشور و ملت را به «متن» نمیرساند. ترامپ برای تحقیر کشور و ملت عربستان چند بار گفت: «اگر آمریکا نبود، شما یک هفته دوام نمیآوردید. الان داشتید به زبان فارسی حرف میزدید!» وقتی داوریاش درباره عربستان چنین است؛ پیداست برای کشورهای کوچک منطقه خلیج فارس چه داوریای دارد. این کشورها مانند کشتیهایی هستند که لنگرهایشان پایگاههای نظامی آمریکاست. این گزاره که «بدون آمریکا نمیتوان زندگی کرد»، تبدیل به همان طلسم یا عشق شارلمانی شده است. عادت شده است. اصلاً گمان نمیکنند که میتوان بدون آمریکا زندگی کرد. اگر هم گاه در نهان، سیاستهای منطقهای آمریکا در غرب آسیا را نپسندند، جرأت نمیکنند سخنی ناساز با سیاست و سلیقه آمریکا بر زبان بیاورند. آمریکا سیاستش همان سیاست فرعونی است. تحقیر و تبعیت و اطاعت بیچون و چرا! قرآن مجید از واژه بسیار دقیق «استخفاف» استفاده کرده است.
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ ﴿الزخرف: ٥٤﴾
«پس قوم خود را خوار و سبک ساخت؛ آنان از او اطاعت کردند، چرا که آنان مردمی منحرف بودند.»
واژه «استخفاف» در قرآن مجید، همین یک مورد مطرح شده است، در تبیین و تفسیر سیاست فرعون زمان موسی علیه السلام، «رامسس دوم» که از جمله ابزارش برای استخفاف مردمان بهرهگیری از شبکه جادوگران بود. جادوگران ذهن مردم را تسخیر میکردند. مردم از هویت انسانی و خرد انسانی تهی و پوچ میشدند. آنگاه فرعون اراده خود و سلیقه خود را بر آنان تحمیل میکرد. مردم به همان سبک و شیوه زندگی عادت میکردند. عادت تبدیل به طبیعت و هویت ثانوی یا جایگزین میشد. استحاله اتفاق میافتاد. دیگر کسی جرأت نمیکرد در برابر فرعون سخن دیگری بگوید. فرعونی که با استناد به یک خواب دستور داده بود تمامی نوزادان پسر بنی اسرائیل را به محض تولد به قتل برسانند. مردم را خوار و زبون میساخت. به مردم میگفت: «من پرودگار برتر شما هستم!» مردم هم مُستضعَف و مُستَخف بودند، خوار و زبون و زبان بسته. قرآن مجید داستانی را از یکی از بنی اسرائیل که موسی علیه السلام به نفع او با قبطی درگیر شده بود و قبطی را کشته بود، روایت میکند. آن مرد نجات یافته از سوی موسی در حضور جمع در دعوای دیگری قتل قبطی را افشا میکند. موسی ناگزیر به فرار از مصر میشود. چرا؟ چون آن فرد که از قوم موسی بود و در فضای فرعونی تربیت شده بود؛ نمیتوانست تصور کند که موسی میتواند با قبطیها و فرعون رویارو شود و یک قبطی را هر چند دشمن او بود، بکشد. زبونی و خواری را پذیرفته بود.
سید عطاءالله مهاجرانی
امپراطور شارلمانی یا شارل کبیر، پیرانه سر، عاشق دختر نوجوانی شده بود. اطرافیان و مسئولان تشریفات دربار سخت نگران بودند. ناگهان دختر به سلامتی مُرد! همه نفس راحتی کشیدند. اما مشکل باقی ماند و بدتر شد. شارلمانی گفته بود جسد دختر را مومیایی کنند. جسد را به اتاق خوابش برد و با جسد معاشقه میکرد و مثلاً زندگی! بقیه داستان پیچ و خمهای زیادی دارد. تا همین جایش به کار «حسب حال» میآید. گاه پدیدهای انسان را در چنگ خود میگیرد. زنده یا مرده، از دست او رهایی ندارد. طلسمی او را اسیر میکند. عادتها گاهی چنینند. ما در قفس عادت میافتیم و از نوشوندگی میگریزیم. عادت میتواند گاه خرافهای باشد که ما در درستی و اعتبارش تردید نمیکنیم. گمان میکنیم حقیقت ناب همان است. نسبت به شتاب زمان و تغییرات در زمانه خود بیاعتنا باقی میمانیم. نمیتوانیم بتهای ذهنی خود را بشکنیم. اگر بت ذهنی را نشکستیم، از سیر زمانه و فهم تحولات آن به دور میافتیم و حاشیه نشین جهان میشویم. چنان که بسیاری از کشورها و ملتها و تقریباً میتوان گفت کشورهای اسلامی در حاشیه جهان زندگی میکنند. زرق و برق و ساختن شهرها و خطوط تشریفاتی و بسیار مجلل هوایی و قصرها، کشور و ملت را به «متن» نمیرساند. ترامپ برای تحقیر کشور و ملت عربستان چند بار گفت: «اگر آمریکا نبود، شما یک هفته دوام نمیآوردید. الان داشتید به زبان فارسی حرف میزدید!» وقتی داوریاش درباره عربستان چنین است؛ پیداست برای کشورهای کوچک منطقه خلیج فارس چه داوریای دارد. این کشورها مانند کشتیهایی هستند که لنگرهایشان پایگاههای نظامی آمریکاست. این گزاره که «بدون آمریکا نمیتوان زندگی کرد»، تبدیل به همان طلسم یا عشق شارلمانی شده است. عادت شده است. اصلاً گمان نمیکنند که میتوان بدون آمریکا زندگی کرد. اگر هم گاه در نهان، سیاستهای منطقهای آمریکا در غرب آسیا را نپسندند، جرأت نمیکنند سخنی ناساز با سیاست و سلیقه آمریکا بر زبان بیاورند. آمریکا سیاستش همان سیاست فرعونی است. تحقیر و تبعیت و اطاعت بیچون و چرا! قرآن مجید از واژه بسیار دقیق «استخفاف» استفاده کرده است.
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ ﴿الزخرف: ٥٤﴾
«پس قوم خود را خوار و سبک ساخت؛ آنان از او اطاعت کردند، چرا که آنان مردمی منحرف بودند.»
واژه «استخفاف» در قرآن مجید، همین یک مورد مطرح شده است، در تبیین و تفسیر سیاست فرعون زمان موسی علیه السلام، «رامسس دوم» که از جمله ابزارش برای استخفاف مردمان بهرهگیری از شبکه جادوگران بود. جادوگران ذهن مردم را تسخیر میکردند. مردم از هویت انسانی و خرد انسانی تهی و پوچ میشدند. آنگاه فرعون اراده خود و سلیقه خود را بر آنان تحمیل میکرد. مردم به همان سبک و شیوه زندگی عادت میکردند. عادت تبدیل به طبیعت و هویت ثانوی یا جایگزین میشد. استحاله اتفاق میافتاد. دیگر کسی جرأت نمیکرد در برابر فرعون سخن دیگری بگوید. فرعونی که با استناد به یک خواب دستور داده بود تمامی نوزادان پسر بنی اسرائیل را به محض تولد به قتل برسانند. مردم را خوار و زبون میساخت. به مردم میگفت: «من پرودگار برتر شما هستم!» مردم هم مُستضعَف و مُستَخف بودند، خوار و زبون و زبان بسته. قرآن مجید داستانی را از یکی از بنی اسرائیل که موسی علیه السلام به نفع او با قبطی درگیر شده بود و قبطی را کشته بود، روایت میکند. آن مرد نجات یافته از سوی موسی در حضور جمع در دعوای دیگری قتل قبطی را افشا میکند. موسی ناگزیر به فرار از مصر میشود. چرا؟ چون آن فرد که از قوم موسی بود و در فضای فرعونی تربیت شده بود؛ نمیتوانست تصور کند که موسی میتواند با قبطیها و فرعون رویارو شود و یک قبطی را هر چند دشمن او بود، بکشد. زبونی و خواری را پذیرفته بود.
❤17👏4
ترامپ و آمریکای پیش از ترامپ همین رویکرد را داشتهاند. تفاوت ترامپ این است که به دلیل بی سوادی و بی استعدادی در فهم مسائل جهان و خلق و خوی دلالی و بسازبفروشی و هتلداری، آنچه را نباید بر زبان بیاورد، میآورد. بعد هم با لودگی و دروغپردازی و پشت هماندازی حرفش را تغییر میدهد و به اصطلاح خودش سخن را چندپهلو بیان میکند و میپیچاند. همان اصطلاحی که درباره شیوه مدیریت موفقش از دید خودش بیان کرده است: «قانعش کن یا گیجش کن!» کشورهای همپیمان خود را تحقیر میکند. ببینید با کانادا و مکزیک و اروپا چه کرد؟ با چه ادبیاتی با عربستان حرف میزند؟ اعلام کرد بایست عنوان خلیج فارس تغییر کند. بعد که دید نمیشود و همه ایرانیان در هر جای جهان مخالفت کردند، گفت ایرانیها میخواستند تغییر بدهند من نگذاشتم! او میخواهد مردم جهان و رهبران کشورها به این موضوع عادت کنند و در فکر شکستن این تابو نباشند که آمریکا هر کاری دلش بخواهد میکند. تمامی سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل، شورای امنیت، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان بهداشت جهانی و دادگاه بینالمللی لاهه و حتی یونسکو، باید گوش به فرمان و مطیع آمریکا باشند. وگرنه مخالفت با سیاستها و مقاومت در برابر اعمال اراده و سلیقه آمریکا مجازات دارد؛ هند نباید از روسیه نفت بخرد، چین نباید از ایران نفت بخرد، دادگاه لاهه نباید نتانیاهو را به عنوان جنایتکار ضد بشری محکوم کند. نرخ تعرفهها مبتنی بر اراده ترامپ بالا و پایین میرود. شاهد آمریکایی هستیم که فرانتس کافکا در رمان «آمریکا» از زبان «کارل روسمان» جوان 16 ساله که به آمریکا میگریزد، روایت شده است. او دچار نظام سرمایهداری و بوروکراسی و زندگی ماشینی امریکایی میشود. دچار استحاله میشود. گویی رمان «آمریکا»ی کافکا روایتی دیگر از رمان نیمه تمام «قصر» و نیز «محاکمه» اوست. منتها در رمان «آمریکا» قصر، همان آمریکاست و محاکمه کارل روسمان در لای چرخ و دنده نظام آمریکایی، نظامی ماشینی، مصنوعی و بی رحم انجام میشود. نکته قابل توجه این است که کافکا رمان «آمریکا» را بین سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۴ نوشته است. البته مثل «قصر» ناتمام مانده است. کافکا که در عمرش به آمریکا سفر نکرده بود، چهره و هویتی از آمریکا را به ما نشان میدهد که حدود 50 سال پس از انتشار رمان آمریکا، «ادوارد سعید» در کتاب کلاسیک «شرق شناسی» همان موضوع و مفهوم را با نظریهپردازی ممتاز خویش تبیین کرده است. همه مردم جهان از دید غرب در حاشیهاند. مرکزیت از آن غرب است. مرکز غرب هم آمریکاست. در غرب آسیا هم آمریکا میخواهد اسرائیل را به عنوان نماینده و دنباله خود به عنوان مرکزیت تثبیت کند. پروژه صلح ابراهیم کارکردش همین است. این سیاست از طرف کشورهایی که با انواع طرحها و دسیسهها به آمریکا وصل شدهاند، تبعیت میشود. مثلاً اگر مصر بخواهد علیه اسرائیل سخنی بگوید، بلافاصله آمریکا تهدید میکند که کمک سالانه به دولت مصر را که در واقع این کمک، یک میلیارد و 300 میلیون دلار کمک نظامی به ارتش و حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون دلار کمک اقتصادی است، قطع میکند. آمریکا سالی یک و نیم میلیارد دلار هم به اردن کمک میکند، یعنی اردن را اداره میکند. بنابراین به محض کمترین مخالفتها، کمک قطع میشود. چنان که در دوران پهلوی دوم، محمدرضا شاه - به روایت خودش - هر چه آمریکا از او خواسته بود انجام داده بود. از این رو در کتاب «پاسخ به تاریخ» از آمریکا گلایه میکند. پس چرا با او چنان رفتاری داشتند؟ تحقیری که از سوی آمریکا متوجه محمدرضا شاه شد، تماشایی است. بخشی از این تحقیر را خانم فرح دیبا در خاطراتش نوشته است. در آمریکا شاه و فرح را به بیمارستان روانی میبرند. اتاقها پنجره نداشته است. روزنه، با چند میله ضخیم با فاصله کم در قسمت بالای دیوارها قرار داشت. اتاق خانم فرح از داخل باز نمیشده است، مثل سلولهای زندان! بعید به نظر میرسد که این رفتارها محاسبه شده نبوده باشد. خواستهاند به دیگر رهبران جهان که در قلمرو سیاست آمریکا قرار داشتهاند پیام بدهند که بیشتر آمریکایی باشند!
اما ایران بازی آمریکا را به هم زد. این نکته را باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ که به بیتالمقدس سفر کرده بود، برای خوشایند صهیونیستها بر زبان آورد. گفت: «ایران بازی برهمزن است و نمیتواند روش خود را در منطقه غرب آسیا و در برابر اسرائیل ادامه دهد.»
اما ایران بازی آمریکا را به هم زد. این نکته را باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ که به بیتالمقدس سفر کرده بود، برای خوشایند صهیونیستها بر زبان آورد. گفت: «ایران بازی برهمزن است و نمیتواند روش خود را در منطقه غرب آسیا و در برابر اسرائیل ادامه دهد.»
❤13🥱2
حمله اسرائیل و آمریکا برای این بود که ایران را در مدار قلمرو اعمال اراده و سیاست آمریکا قرار دهند. تهدید و تطمیع، سکه رایج سخنان ترامپ بود. با لحنی با ایران سخن میگفت که گویی ایران، ژاپن بعد از بمباران هیروشیما و ناکازاکی و تسلیم بدون قید و شرط ژاپن در برابر آمریکاست. یا ایران، عراقِ پس از اشغال است که آمریکا بتواند به ایران بگوید اجازه کدام کار را دارد و کدام اجازه را ندارد. آیتالله خامنهای با همان طمأنینه و آرامش و ایجاز در سخن، در پاسخ غیرمستقیم، دو نکته بیان کرد؛ حرفهای ترامپ «یاوه» و «غلط زیادی» است. این پاسخی برای فضای سیاسی–روانی است که آمریکا میخواست ترسیم کند، تا همگان گمان کنند که:
در کف شیر نر خونخوارهای!
غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
اما چنان فضایی شکسته شد. شیر به پا خاسته اسرائیل - اسم عملیات حمله اسرائیل به ایران «شیر به پا خاسته» بود!ـ در تلآویو و حیفا با ویران شدن ۲۱ مرکز نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، مالی و زیربنایی مانند پالایشگاه حیفا و فرودگاه بن گوریون، پیشانیاش به خاک ساییده شد. آن تهدید همیشگی و تکراری که همه رؤسایجمهوری آمریکا در ۴۷ سال اخیر، از کارتر و ریگان و جرج بوش پدر و کلینتون و جرج بوش پسر و اوباما و بایدن و ترامپ در هر دوره به کار بردهاند؛ که «تمام گزینهها روی میز است!» از روی میز برداشته شد. جنگ را انتخاب کردند. اسرائیل و آمریکا با همکاری ناتو به ایران حمله کردند. نه نظام سقوط کرد و نه آنان به اهدافشان رسیدند. زنجیره عادت به سیاست فرعونی آمریکا گسیخته شد. ایران در برابر هول و هراس «معبد میهمانکش» که جلالالدین بلخی روایت میکند، نهراسید. داستانش را در «حسب حال» هفته آتی، با توجه به طبیعت جنگ روانی، برایتان میگویم!Https://www.tgoop.com/maktuob
در کف شیر نر خونخوارهای!
غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
اما چنان فضایی شکسته شد. شیر به پا خاسته اسرائیل - اسم عملیات حمله اسرائیل به ایران «شیر به پا خاسته» بود!ـ در تلآویو و حیفا با ویران شدن ۲۱ مرکز نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، مالی و زیربنایی مانند پالایشگاه حیفا و فرودگاه بن گوریون، پیشانیاش به خاک ساییده شد. آن تهدید همیشگی و تکراری که همه رؤسایجمهوری آمریکا در ۴۷ سال اخیر، از کارتر و ریگان و جرج بوش پدر و کلینتون و جرج بوش پسر و اوباما و بایدن و ترامپ در هر دوره به کار بردهاند؛ که «تمام گزینهها روی میز است!» از روی میز برداشته شد. جنگ را انتخاب کردند. اسرائیل و آمریکا با همکاری ناتو به ایران حمله کردند. نه نظام سقوط کرد و نه آنان به اهدافشان رسیدند. زنجیره عادت به سیاست فرعونی آمریکا گسیخته شد. ایران در برابر هول و هراس «معبد میهمانکش» که جلالالدین بلخی روایت میکند، نهراسید. داستانش را در «حسب حال» هفته آتی، با توجه به طبیعت جنگ روانی، برایتان میگویم!Https://www.tgoop.com/maktuob
Telegram
مكتوب
کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی
❤33👏7👎3👌3💯1
روزنامه اطلاعات شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
میناگری های قرانی (۵۶)
مقدمه پانزدهم:صورتگری قرآن مجید(۱۱)
سراب، توده خاکستر و خانه عنکبوت
تصویرگری آیات سوره نور که موضوع سخن ماست، از آیه نور، منظومه نور و ظلمات از آیه شماره ۳۵ آغاز شد و به آیه شماره ۴۰ که آیه ظلمات است، رسید. در این میان قرآن مجید تصویری از سراب را مطرح کرده است. «سراب» پدیده غریبی است؛ از سویی نور است، برق آفتاب تند است در نمکزار؛ به طوری که انسان گمان میکند از دور دریا یا برکههای آب را میبیند. تشنه و تفته و شتابان به سوی آب میدود؛ اما وقتی میرسد، نشانی از آب نیست! گویی این آیه مانند واسطه بین آیه نور و آیه ظلمات قرار میگیرد.
«الذِینَ کَفَروا أعمالُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمآنُ ماءً: اعمال کافران همچون سرابی در بیابانی خشکزار است که تشنه آبش میپندارد، حَتّی إذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شَیئًا و وَجَدَ الله عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ: تا آنکه نزدیک آن رسد و آن را چیزی نیابد، و آنگاه خداوند را حاضر یابد که حسابش را به تمام و کمال بپردازد. واللهُ سَرِیعُ الحِساب: و خدا زودشمار است» (النور، ٣٩).
چرا تشنه سراب را آب میپندارد؟ به دلیل انعکاس نور در آینة بیابان که خشکزار یا نمکزار است. در آیه نور سخن بر سر حقیقت نور بود. در آیه سراب، سخن بر سر روشنایی فریبنده آبنماست! واژه «سراب» فارسی است و به همان شکل اصلی در قرآن استفاده شده است.
تصویر حیرتانگیز دیگری در قرآن مجید از سراب وجود دارد. در قیامت کوهها متلاشی میشوند، سراب میشوند: «و سُیِّرَتِ الجِبالُ فَکانَت سَرابا» (النبأ، ٢٠). برخی ترجمه کردهاند: «کوهها روان کرده شود و چون سرابی باشد» (ترجمه بهاءالدین خرمشاهی). در ترجمه فولادوند با دقت واژه «چون» را داخل دو کمان قرار داده است؛ زیرا قرآن نمیگوید «کانّه سراباً»، میگوید «کانت سرابا»! تصویرسازی تکاندهندة تبدیل کوه به سراب، موضوع مستقلی است.
در بحث ما نسبت بین آیات ۳۵ تا ۴۰ سوره نور و نسبت میان نور و سراب و ظلمات مطرح است. این سهگانه در نسبت بین انسان و خداوند تبیین شده است. بدون نور خدا، انسان سرگشته و تشنه در جستجوی سراب است و در دریای تاریکی غوطهور است.
سُلمی در «حقائق التفسیر» درباره درخشش سراب از قول ابنعطاء به این نکته اشاره کرده است که وقتی نور خداوند نبود، چنین درخششهای فریبندهای همانند سراب انسان را به سوی خود میکشاند. کسانی که به عنوان کافر در آیه توصیف شدهاند، به تعبیر بقلی در تفسیر عرائس البیان: «ان الذین نسوا عهد الله الازلی»: کسانیاند که عهد ازلی خداوند را فراموش کردهاند. عهد ازلی در واقع همان فطرت الهی انسان است که مانند آیه نور، جان انسان را روشن و بلکه چراغانی میکند و وقتی آن نور فراموش میشود، به دنبال نورهای مصنوعی و دروغین میرود.
سراب در واقع نماد نور دروغینی است که نمکزار را آب مینمایاند؛ آنهم برای انسان تشنة سرگشتهای که در بیابان درمانده است. این تصویرگری شباهت مفهومی با آیات ۱۷ تا ۲۰ سوره بقره دارد. در آنجا هم برقی میزند و خاموش میشود. رعد و برق و تاریکی و رگبار زمین و آسمان را میپوشاند. انسان بیپناه بود؛ چون گمان میکرد پناهش به غیر از خداست. به عبارت دیگر تمامی تصویرها و تصویر نور و سراب و تاریکی میخواهد رابطه وجودی و هویتی انسان را با خداوند تبیین کند.
امام صادق علیه السلام در روایتی گویی همین آیه را تفسیر کردهاند، تفسیری پرلطف: «ألعامِلُ عَلَی غَیرِ بَصِیرَةٍ کالسّائِرِ عَلَی سَرابٍ بِقِیعَةٍ لأ یَزِیدُهُ سُرعةُ السَّیرِ إلأ بُعداً: کسی که بدون روشنبینی دست به اقدام میزند، همانند کسی است که در بیابان به سوی سراب میرود. هر قدر سرعت سیرش زیادتر باشد، در حقیقت بیشتر دور میافتد!»۱ چون سرانجام سیر و شتابش به پوچی میانجامد. سرعت سیر در حقیقت سرعت به سمت بیهودگی است.
در این تصویرگری، سراب دیگر یک اتفاق یا حادثه نیست؛ میتواند نشانه و نماد گذران عمر باشد. ابوالعلاء معرّی به همین مفهوم توجه داشته است. گاه تمام دنیای ما و یا دنیا سراب است و ما در سرپنجة گمان اسیر و فریفتهایم و در جستجوی آب فریب خوردهایم؛ آب نیست، سراب است، دنیاست! اگر دنیا روی بگرداند و به انسان ضربه و آسیب بزند، به وحشت میافتد!
دُنیاکَ مِثلُ سَرابٍ إن ظَنَنتَ بِها
ماءً فَخَدعٌ و إن عَضَباً فَتَهویلُ
شاید حافظ همین مضمون را با اقتباس از ابوالعلاء سروده باشد:
سبز است در و دشت، بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
میناگری های قرانی (۵۶)
مقدمه پانزدهم:صورتگری قرآن مجید(۱۱)
سراب، توده خاکستر و خانه عنکبوت
تصویرگری آیات سوره نور که موضوع سخن ماست، از آیه نور، منظومه نور و ظلمات از آیه شماره ۳۵ آغاز شد و به آیه شماره ۴۰ که آیه ظلمات است، رسید. در این میان قرآن مجید تصویری از سراب را مطرح کرده است. «سراب» پدیده غریبی است؛ از سویی نور است، برق آفتاب تند است در نمکزار؛ به طوری که انسان گمان میکند از دور دریا یا برکههای آب را میبیند. تشنه و تفته و شتابان به سوی آب میدود؛ اما وقتی میرسد، نشانی از آب نیست! گویی این آیه مانند واسطه بین آیه نور و آیه ظلمات قرار میگیرد.
«الذِینَ کَفَروا أعمالُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمآنُ ماءً: اعمال کافران همچون سرابی در بیابانی خشکزار است که تشنه آبش میپندارد، حَتّی إذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شَیئًا و وَجَدَ الله عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ: تا آنکه نزدیک آن رسد و آن را چیزی نیابد، و آنگاه خداوند را حاضر یابد که حسابش را به تمام و کمال بپردازد. واللهُ سَرِیعُ الحِساب: و خدا زودشمار است» (النور، ٣٩).
چرا تشنه سراب را آب میپندارد؟ به دلیل انعکاس نور در آینة بیابان که خشکزار یا نمکزار است. در آیه نور سخن بر سر حقیقت نور بود. در آیه سراب، سخن بر سر روشنایی فریبنده آبنماست! واژه «سراب» فارسی است و به همان شکل اصلی در قرآن استفاده شده است.
تصویر حیرتانگیز دیگری در قرآن مجید از سراب وجود دارد. در قیامت کوهها متلاشی میشوند، سراب میشوند: «و سُیِّرَتِ الجِبالُ فَکانَت سَرابا» (النبأ، ٢٠). برخی ترجمه کردهاند: «کوهها روان کرده شود و چون سرابی باشد» (ترجمه بهاءالدین خرمشاهی). در ترجمه فولادوند با دقت واژه «چون» را داخل دو کمان قرار داده است؛ زیرا قرآن نمیگوید «کانّه سراباً»، میگوید «کانت سرابا»! تصویرسازی تکاندهندة تبدیل کوه به سراب، موضوع مستقلی است.
در بحث ما نسبت بین آیات ۳۵ تا ۴۰ سوره نور و نسبت میان نور و سراب و ظلمات مطرح است. این سهگانه در نسبت بین انسان و خداوند تبیین شده است. بدون نور خدا، انسان سرگشته و تشنه در جستجوی سراب است و در دریای تاریکی غوطهور است.
سُلمی در «حقائق التفسیر» درباره درخشش سراب از قول ابنعطاء به این نکته اشاره کرده است که وقتی نور خداوند نبود، چنین درخششهای فریبندهای همانند سراب انسان را به سوی خود میکشاند. کسانی که به عنوان کافر در آیه توصیف شدهاند، به تعبیر بقلی در تفسیر عرائس البیان: «ان الذین نسوا عهد الله الازلی»: کسانیاند که عهد ازلی خداوند را فراموش کردهاند. عهد ازلی در واقع همان فطرت الهی انسان است که مانند آیه نور، جان انسان را روشن و بلکه چراغانی میکند و وقتی آن نور فراموش میشود، به دنبال نورهای مصنوعی و دروغین میرود.
سراب در واقع نماد نور دروغینی است که نمکزار را آب مینمایاند؛ آنهم برای انسان تشنة سرگشتهای که در بیابان درمانده است. این تصویرگری شباهت مفهومی با آیات ۱۷ تا ۲۰ سوره بقره دارد. در آنجا هم برقی میزند و خاموش میشود. رعد و برق و تاریکی و رگبار زمین و آسمان را میپوشاند. انسان بیپناه بود؛ چون گمان میکرد پناهش به غیر از خداست. به عبارت دیگر تمامی تصویرها و تصویر نور و سراب و تاریکی میخواهد رابطه وجودی و هویتی انسان را با خداوند تبیین کند.
امام صادق علیه السلام در روایتی گویی همین آیه را تفسیر کردهاند، تفسیری پرلطف: «ألعامِلُ عَلَی غَیرِ بَصِیرَةٍ کالسّائِرِ عَلَی سَرابٍ بِقِیعَةٍ لأ یَزِیدُهُ سُرعةُ السَّیرِ إلأ بُعداً: کسی که بدون روشنبینی دست به اقدام میزند، همانند کسی است که در بیابان به سوی سراب میرود. هر قدر سرعت سیرش زیادتر باشد، در حقیقت بیشتر دور میافتد!»۱ چون سرانجام سیر و شتابش به پوچی میانجامد. سرعت سیر در حقیقت سرعت به سمت بیهودگی است.
در این تصویرگری، سراب دیگر یک اتفاق یا حادثه نیست؛ میتواند نشانه و نماد گذران عمر باشد. ابوالعلاء معرّی به همین مفهوم توجه داشته است. گاه تمام دنیای ما و یا دنیا سراب است و ما در سرپنجة گمان اسیر و فریفتهایم و در جستجوی آب فریب خوردهایم؛ آب نیست، سراب است، دنیاست! اگر دنیا روی بگرداند و به انسان ضربه و آسیب بزند، به وحشت میافتد!
دُنیاکَ مِثلُ سَرابٍ إن ظَنَنتَ بِها
ماءً فَخَدعٌ و إن عَضَباً فَتَهویلُ
شاید حافظ همین مضمون را با اقتباس از ابوالعلاء سروده باشد:
سبز است در و دشت، بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
❤6
تمثیل سراب در ادبیات هندوئیسم بهویژه در «اوپانیشادها» مطرح شده است. سراب در واقع نماد «مایا» یا توهم کیهانی است. انسانهایی که با توهم زندگی میکنند، شبیه آنانی هستند که در جستجوی آب، به سوی سراب میروند. در اوپانیشادها از مایا به عنوان سبک زندگی برخی انسانها سخن گفته شده است. مایا نسبتی با جهانی که فانی است، پیدا میکند. جهان فانی، سطحی و محدود است؛ اما جهان واقعی و حقیقی ( جهان برهمن)، همان حقیقت مطلق است. برهمن در واقع نشانه و نماد چنان حقیقتی است. انسان عمرش را در کشاکش بین مایا و برهمن میگذراند.
در «بریهدرانیاکا» در اوپانیشادها، انسانها تحت تأثیر مایا گرفتار میشوند. مانند کسی که سراب را آب میپندارد. برای دلبستگیهای مادیاش معنا میتراشد. توجه ندارد که دلبستگیهای مادی در جهان فانی نمیتواند پایدار و حقیقی باشد. مایا چنانکه در فهرست واژگان سرّ اکبر (ترجمه اوپانیشادها) تفسیر شده، همان «نمود بیبود» است.۲ تفسیر بسیار لطیف حیرتآفرینی است! سراب نمود ِبودِ آب است. بودِ حقیقی به روایت اوپانیشادها، همان نور توحید است، نور برهمن است: «همان روشنی حق است و آن روشنی که اندرون دل است.»۳
در کتاب مقدس، در کتاب اشعیای نبی اشاره به سراب شده است؛ منتها نه به عنوان تمثیل، بلکه نشانهای است از آینده روشن و امیدوارکننده؛ آیندهای که در آن «سراب به برکه تبدیل میشود» (کتاب اشعیا، باب ۳۵، آیه ۷). این مفهوم یا مضمون در تمثیلهای دیگری در قرآن مجید مطرح شده است. تمثیل خانه عنکبوت و توده خاکستر که دچار طوفان سهمگین میشود. هر سه تمثیل برای بیهودگی و تباهی عملی که جهت و بنیاد الهی ندارد مطرح شده است:
یکم) خانه عنکبوت
«مَثَلُ الذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ أولِیاءَ کَمَثَلِ العَنکَبوتِ اتَّخَذَت بَیتاً: داستان کسانی که غیر از خدا دوستانی اختیار کردهاند، همچون عنکبوت است که [با آب دهانش] خانهای برای خویش ساخته است. و إِنَّ أوهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوتِ لَو کانوا یَعلَمون: و در حقیقت اگر میدانستند، سستترین خانهها، همان خانه عنکبوت است» (العنکبوت، ٤١).
این مفهوم و تصویر در کتاب ایوب نیز بیان شده است: «همچنین است راه تمام فراموشکنندگان خدا، و امید ریاکار ضایع میشود. که امید او منقطع میشد. و پناهش خانه عنکبوت است. بر خانه خود تکیه میکند و نمیایستد. و به آن متمسک میشود، ولیکن قائم نمیماند» (کتاب ایوب، باب هشتم، آیات ۱۳ ـ ۱۶).
دوم) توده خاکستر و طوفان سخت
«مَّثَلُ الذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرِّیحُ فِی یَومٍ عاصِفٍ لا یَقدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلَی شَیءٍ: مَثل کسانی که به پروردگار خود کافر شدند، کردارهایشان به خاکستری میماند که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد: از آنچه به دست آوردهاند، هیچ [بهرهای] نمیتوانند بُرد.ذٰلِکَ هُوَ الضَّلالُ البَعِید : این است همان گمراهی دور و دراز» (ابراهیم، ١٨).
در انجیل متی تمثیلی وجود دارد که با تصویر قرآن مجید درباره اعمالی که همانند توده خاکستر بر باد میرود، شبیه است. مسیح علیه السلام از خانهای سخن میگوید که بر شن لغزنده و روان بنا شده است: «هر که این سخنان مرا بشنود و آنها را به کار آورَد، او را به مردی دانا تشبیه میکنم که خانه خود را بر سنگ بنا کرد. و باران باریده، سیلابها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید؛ زیرا که بر سنگ بنا شده بود. و هر که این سخنان مرا شنیده، بدان عمل نکرد، به مردی نادان ماند که خانه خود را بر ریگ بنا نهاد. و باران باریده، سیلابها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید و خرابی آن عظیم بود» (انجیل متّی، باب ۸، آیات ۲۴ ـ ۲۷). تمثیل سراب در قرآن مجید، مشابهی در کتاب مقدس ندارد.
با تأمل و تدبر در آیات سهگانه مفهوم مشترک و مشابه را در هر سه تمثیل «سراب»، «خانه عنکبوت» و «توده خاکستر در طوفان» مشاهده میکنیم. سخن بر سر اندیشه و خیال و رفتار انسانی است. اگر اندیشه او رنگ الهی داشته باشد و از روشنای نور خداوند بهرهمند شود، عملش به سرانجام و نتیجه میرسد. چون عمل او وجهه الهی دارد، باقی میماند. مثل کسی که وجودش روشنایی گرفته است. خود مثل چشمه نور جاری است. خانهاش را در مکانی مرتفع و بر سنگ ساخته است. طوفانها و سیلابها خانه او را ویران نمیکند؛ اما اگر روشنایی الهی در زندگی و اندیشه و رفتار او نباشد، دچار سیلاب و سراب و خانه عنکبوتی است که با تندبادی ویران میشود.
ادامه دارد
پینوشتها:
۱. وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۶۶؛ بحار الأنوار، ج۱، ص۲۰۸
۲. سرّ اکبر اوپانیشادها، ترجمه محمد داراشکوه فرزند شاهجهان، با مقدمه و تعلیقات دکتر تاراچند و دکتر جلالی نائینی، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۹۰، ج۱، ص هفت
۳. همان، ج۱، ص۹۰
در «بریهدرانیاکا» در اوپانیشادها، انسانها تحت تأثیر مایا گرفتار میشوند. مانند کسی که سراب را آب میپندارد. برای دلبستگیهای مادیاش معنا میتراشد. توجه ندارد که دلبستگیهای مادی در جهان فانی نمیتواند پایدار و حقیقی باشد. مایا چنانکه در فهرست واژگان سرّ اکبر (ترجمه اوپانیشادها) تفسیر شده، همان «نمود بیبود» است.۲ تفسیر بسیار لطیف حیرتآفرینی است! سراب نمود ِبودِ آب است. بودِ حقیقی به روایت اوپانیشادها، همان نور توحید است، نور برهمن است: «همان روشنی حق است و آن روشنی که اندرون دل است.»۳
در کتاب مقدس، در کتاب اشعیای نبی اشاره به سراب شده است؛ منتها نه به عنوان تمثیل، بلکه نشانهای است از آینده روشن و امیدوارکننده؛ آیندهای که در آن «سراب به برکه تبدیل میشود» (کتاب اشعیا، باب ۳۵، آیه ۷). این مفهوم یا مضمون در تمثیلهای دیگری در قرآن مجید مطرح شده است. تمثیل خانه عنکبوت و توده خاکستر که دچار طوفان سهمگین میشود. هر سه تمثیل برای بیهودگی و تباهی عملی که جهت و بنیاد الهی ندارد مطرح شده است:
یکم) خانه عنکبوت
«مَثَلُ الذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ أولِیاءَ کَمَثَلِ العَنکَبوتِ اتَّخَذَت بَیتاً: داستان کسانی که غیر از خدا دوستانی اختیار کردهاند، همچون عنکبوت است که [با آب دهانش] خانهای برای خویش ساخته است. و إِنَّ أوهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوتِ لَو کانوا یَعلَمون: و در حقیقت اگر میدانستند، سستترین خانهها، همان خانه عنکبوت است» (العنکبوت، ٤١).
این مفهوم و تصویر در کتاب ایوب نیز بیان شده است: «همچنین است راه تمام فراموشکنندگان خدا، و امید ریاکار ضایع میشود. که امید او منقطع میشد. و پناهش خانه عنکبوت است. بر خانه خود تکیه میکند و نمیایستد. و به آن متمسک میشود، ولیکن قائم نمیماند» (کتاب ایوب، باب هشتم، آیات ۱۳ ـ ۱۶).
دوم) توده خاکستر و طوفان سخت
«مَّثَلُ الذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرِّیحُ فِی یَومٍ عاصِفٍ لا یَقدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلَی شَیءٍ: مَثل کسانی که به پروردگار خود کافر شدند، کردارهایشان به خاکستری میماند که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد: از آنچه به دست آوردهاند، هیچ [بهرهای] نمیتوانند بُرد.ذٰلِکَ هُوَ الضَّلالُ البَعِید : این است همان گمراهی دور و دراز» (ابراهیم، ١٨).
در انجیل متی تمثیلی وجود دارد که با تصویر قرآن مجید درباره اعمالی که همانند توده خاکستر بر باد میرود، شبیه است. مسیح علیه السلام از خانهای سخن میگوید که بر شن لغزنده و روان بنا شده است: «هر که این سخنان مرا بشنود و آنها را به کار آورَد، او را به مردی دانا تشبیه میکنم که خانه خود را بر سنگ بنا کرد. و باران باریده، سیلابها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید؛ زیرا که بر سنگ بنا شده بود. و هر که این سخنان مرا شنیده، بدان عمل نکرد، به مردی نادان ماند که خانه خود را بر ریگ بنا نهاد. و باران باریده، سیلابها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید و خرابی آن عظیم بود» (انجیل متّی، باب ۸، آیات ۲۴ ـ ۲۷). تمثیل سراب در قرآن مجید، مشابهی در کتاب مقدس ندارد.
با تأمل و تدبر در آیات سهگانه مفهوم مشترک و مشابه را در هر سه تمثیل «سراب»، «خانه عنکبوت» و «توده خاکستر در طوفان» مشاهده میکنیم. سخن بر سر اندیشه و خیال و رفتار انسانی است. اگر اندیشه او رنگ الهی داشته باشد و از روشنای نور خداوند بهرهمند شود، عملش به سرانجام و نتیجه میرسد. چون عمل او وجهه الهی دارد، باقی میماند. مثل کسی که وجودش روشنایی گرفته است. خود مثل چشمه نور جاری است. خانهاش را در مکانی مرتفع و بر سنگ ساخته است. طوفانها و سیلابها خانه او را ویران نمیکند؛ اما اگر روشنایی الهی در زندگی و اندیشه و رفتار او نباشد، دچار سیلاب و سراب و خانه عنکبوتی است که با تندبادی ویران میشود.
ادامه دارد
پینوشتها:
۱. وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۶۶؛ بحار الأنوار، ج۱، ص۲۰۸
۲. سرّ اکبر اوپانیشادها، ترجمه محمد داراشکوه فرزند شاهجهان، با مقدمه و تعلیقات دکتر تاراچند و دکتر جلالی نائینی، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۹۰، ج۱، ص هفت
۳. همان، ج۱، ص۹۰
❤7
۲۰ سال پس از عقب نشینی یکجانبه اسرائیل از غزه بعد از ۳۸ سال (۱۹۶۷ تا ۲۰۰۵) اشغال مستقیم، پیشنهاد نتانیاهو برای اشغال غزه در روز پنجشنبه ۱۶ مرداد/۷ اوت در جلسه کابینه سیاسی -امنیتی اسرائیل مطرح و بالاخره بعد از ۱۰ ساعت بحث و جدل در ۶۷۲مین روز جنگ ویرانگر رژیم در غزه، در بامداد جمعه ۱۷ مرداد/ ۸ اوت تصویب شد. طرح ارائهشده از سوی نتانیاهو که با چراغ سبز آمریکا تصویب شد، شامل اشغال مرحلهبهمرحله تمامی مناطق نوار غزه و آوارگی اهالی برای چندمین مرتبه است. پیش از این طرح، چندین مقام اسرائیلی آشکارا خواستار پاکسازی قومی غزه شدهو پیشنهادهایی برای اخراج فلسطینیها و ساخت شهرکهای اسرائیلی در داخل نوار ارائه دادهبودند. با این عقبه، می توان پیش بینی کرد که هدف اصلی اشغال غزه کوچاندن ساکنان به سمت جنوب و تشویق آنها به ترک نوار غزه است.
رسانههای اسرائیلی گزارش میدهند که این عملیات ممکن است چهار تا پنج ماه طول بکشد و چهار تا شش لشکر نظامی مسئول اجرای آن خواهند بود. به گزارش رسانههای اسرائیلی، طرح اول با تخلیه اجباری بین ۹۰۰۰۰۰ تا یک میلیون غیرنظامی شهر غزه به منطقه جنوبی المواسی آغاز میشود و پس از آن «یک حمله نظامی در مرحله دوم انجام میشود که طی آن انتظار میرود دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، سخنرانیای ایراد کند و تسریع کمکهای بشردوستانه را با هماهنگی اسرائیل اعلام کند. ایالات متحده در حال آمادهسازی برای ایجاد مراکز توزیع کمکهای بیشتر است که توسط بنیاد بشردوستانه غزه اداره میشوند تا در مجموع به ۱۶ مرکز برسند؛ مراکزی که علاوه بر توزیع کمک، به عنوان ابزارهایی برای کنترل اجتماعی عمل می کنند.
بیانیه دفتر نتانیاهو تاکید کرده که اعضای کابینه با اکثریت، ۵ اصل پایان جنگ، یعنی«خلع سلاح حماس، بازگرداندن اسرا اعم از زنده و یا مرده، غیرنظامی سازی و خلع سلاح باریکه غزه، کنترل امنیتی اسرائیل بر باریکه غزه، وجود یک اداره غیرنظامی که از حماس و یا تشکیلات خودگردان نباشد» را تصویب کردند.
نتانیاهو روز پنجشنبه قبل از نشست کابینه در مصاحبه با فاکس نیوز گفته بود که اسرائیل قصد دارد نوار غزه را به طور کامل کنترل کند، اما نمیخواهد کنترل آن را حفظ و نوار غزه را برای همیشه اشغال کند. او با تاکید بر تشکیل یک حکومت غیرنظامی در غزه، گفته بود اسرائیل برای تضمین امنیت خود، میخواهد غزه را به نیروهای عربی که آن را تهدید نمیکنند، تحویل دهد... هم در جلسه پنجشنبه/جمعه و هم پیش از این جلسه، در نشست سهشنبه کابینه امنیتی دولت، ایال زامیر، رئیس ستاد نیروهای مسلح اسرائیل، با طرح نتانیاهو برای اشغال کامل نوار غزه مخالفت و آن را «تلهای» برای ارتش خوانده و بهجای آن، طرح «محاصره چندمحوره» که هدف از آن، تشدید فشار نظامی بر جنبش حماس برای واداشتن آن به آزادی اسرا، بدون آنکه وارد یک تله راهبردی شود، مطرح کرده بود.
این تحولات پس از آن رخ میدهد که به رغم عملیات ۲۲ ماهه رژیم در غزه که اهدافش را محقق نکرده، به دلیل پافشاری بر تداوم حضور نظامی در غزه، مخالفت با پایان جنگ، عدم آزادی زندانیان فلسطینی، اختلاف در نحوه توزیع کمکهای انسانی و طرح شروط جدید، مذاکرات آتش بس به رغم انعطاف حماس، بی نتیجه ماند و دچار دور باطل شد.
اشغال مجدد غزه خلاف قطعنامههای شورای امنیت (بهویژه ۲۴۲، ۳۳۸و ۱۸۶۰) و منشور سازمان ملل است. در صورت اجرا، طرح اشغال نه فقط پیامدهای عمدهای برای جمعیت غزه و اسرای اسرائیلی در بند حماس خواهد داشت و میتواند منجر به نبردی خونینتر و پیچیدهتر و بی پایان با تلفات بالا شود، برای اسرائیل مجموعهای از پیامدهای سنگین امنیتی، سیاسی، اقتصادی و بینالمللی ایجاد می کند و آن را وارد باتلاقی می نماید که بیرون آمدن از آن دشوار خواهد بود.
همانگونه که رئیس ستاد ارتش به نتانیاهو هشدار داده، «اشغال غزه میتواند ارتش را خسته و در منطقهای که دو دهه پیش از آن عقبنشینی کرده بود، به دام بیندازد و منجر به مرگ تعداد زیادی از سربازان و آسیب به اسیران اسرائیلی شود.» اشغال کامل نوار غزه با عواقب ناشناختهاش، همچنین میتواند منجر به شکاف بین ارتش و مردم شود. پیامدهای چنین شکافی عدم حضور در خدمت ذخیره ارتش را در پی خواهد داشت، که از کمبود نیروی انسانی رنج میبرد.
رسانههای اسرائیلی گزارش میدهند که این عملیات ممکن است چهار تا پنج ماه طول بکشد و چهار تا شش لشکر نظامی مسئول اجرای آن خواهند بود. به گزارش رسانههای اسرائیلی، طرح اول با تخلیه اجباری بین ۹۰۰۰۰۰ تا یک میلیون غیرنظامی شهر غزه به منطقه جنوبی المواسی آغاز میشود و پس از آن «یک حمله نظامی در مرحله دوم انجام میشود که طی آن انتظار میرود دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، سخنرانیای ایراد کند و تسریع کمکهای بشردوستانه را با هماهنگی اسرائیل اعلام کند. ایالات متحده در حال آمادهسازی برای ایجاد مراکز توزیع کمکهای بیشتر است که توسط بنیاد بشردوستانه غزه اداره میشوند تا در مجموع به ۱۶ مرکز برسند؛ مراکزی که علاوه بر توزیع کمک، به عنوان ابزارهایی برای کنترل اجتماعی عمل می کنند.
بیانیه دفتر نتانیاهو تاکید کرده که اعضای کابینه با اکثریت، ۵ اصل پایان جنگ، یعنی«خلع سلاح حماس، بازگرداندن اسرا اعم از زنده و یا مرده، غیرنظامی سازی و خلع سلاح باریکه غزه، کنترل امنیتی اسرائیل بر باریکه غزه، وجود یک اداره غیرنظامی که از حماس و یا تشکیلات خودگردان نباشد» را تصویب کردند.
نتانیاهو روز پنجشنبه قبل از نشست کابینه در مصاحبه با فاکس نیوز گفته بود که اسرائیل قصد دارد نوار غزه را به طور کامل کنترل کند، اما نمیخواهد کنترل آن را حفظ و نوار غزه را برای همیشه اشغال کند. او با تاکید بر تشکیل یک حکومت غیرنظامی در غزه، گفته بود اسرائیل برای تضمین امنیت خود، میخواهد غزه را به نیروهای عربی که آن را تهدید نمیکنند، تحویل دهد... هم در جلسه پنجشنبه/جمعه و هم پیش از این جلسه، در نشست سهشنبه کابینه امنیتی دولت، ایال زامیر، رئیس ستاد نیروهای مسلح اسرائیل، با طرح نتانیاهو برای اشغال کامل نوار غزه مخالفت و آن را «تلهای» برای ارتش خوانده و بهجای آن، طرح «محاصره چندمحوره» که هدف از آن، تشدید فشار نظامی بر جنبش حماس برای واداشتن آن به آزادی اسرا، بدون آنکه وارد یک تله راهبردی شود، مطرح کرده بود.
این تحولات پس از آن رخ میدهد که به رغم عملیات ۲۲ ماهه رژیم در غزه که اهدافش را محقق نکرده، به دلیل پافشاری بر تداوم حضور نظامی در غزه، مخالفت با پایان جنگ، عدم آزادی زندانیان فلسطینی، اختلاف در نحوه توزیع کمکهای انسانی و طرح شروط جدید، مذاکرات آتش بس به رغم انعطاف حماس، بی نتیجه ماند و دچار دور باطل شد.
اشغال مجدد غزه خلاف قطعنامههای شورای امنیت (بهویژه ۲۴۲، ۳۳۸و ۱۸۶۰) و منشور سازمان ملل است. در صورت اجرا، طرح اشغال نه فقط پیامدهای عمدهای برای جمعیت غزه و اسرای اسرائیلی در بند حماس خواهد داشت و میتواند منجر به نبردی خونینتر و پیچیدهتر و بی پایان با تلفات بالا شود، برای اسرائیل مجموعهای از پیامدهای سنگین امنیتی، سیاسی، اقتصادی و بینالمللی ایجاد می کند و آن را وارد باتلاقی می نماید که بیرون آمدن از آن دشوار خواهد بود.
همانگونه که رئیس ستاد ارتش به نتانیاهو هشدار داده، «اشغال غزه میتواند ارتش را خسته و در منطقهای که دو دهه پیش از آن عقبنشینی کرده بود، به دام بیندازد و منجر به مرگ تعداد زیادی از سربازان و آسیب به اسیران اسرائیلی شود.» اشغال کامل نوار غزه با عواقب ناشناختهاش، همچنین میتواند منجر به شکاف بین ارتش و مردم شود. پیامدهای چنین شکافی عدم حضور در خدمت ذخیره ارتش را در پی خواهد داشت، که از کمبود نیروی انسانی رنج میبرد.
❤6👍2
طرح اشغال غزه نه تنها وجهه بینالمللی اسرائیل را بیشتر تخریب میکند، بلکه تنشهای داخلی را نیز شعلهورتر کرده و شکاف های سیاسی و اجتماعی را عمیقتر میکند، بر تضعیف مشروعیت اسرائیل در سطح ملی می افزاید. این در حالی است که طرح اشغال غزه با اعتراض گسترده در اسرائیل، خصوصاً خانوادههای اسیران و خانواده های سربازان اسرائیلی و گروه های اپوزیسیون دولت و چهره های سیاسی و نظامی و طیف های گسترده ای از مردم مواجه شده است. در نامهای که توسط دانشگاهیان و کارشناسان حقوقی به نتانیاهو نوشته شده، آمده است:«مشروعیت جنگ جاری در غزه اکنون به طور جدی زیر سوال رفته است.» اشغال غزه این عدم مشروعیت را بیشتر خواهد کرد. در حالیکه تعداد بیشتری از اسرائیلیها نسبت به جنایات جنگی اسرائیل در غزه دچار مسئله شده اند و سربازان بیشتری با مشکلات روحی فزاینده در مورد اینکه قادر به زندگی با آنچه انجام دادهاند و آنچه در غزه دیدهاند، نیستند، در عرصه جهانی و افکار عمومی بینالمللی نیز اشغال غزه به انزوای بیشتر این کشور و دیده شدن همچون یک «دولت جذامی» و منفور خواهد انجامید.
بعلاوه، غیر از مواجهه با واکنش های منفی در عرصه های ورزشی و هنری و دانشگاهی و در سطح خیابان ها در کشورهای مختلف جهان، اشغال نوار غزه هزینه بیشتری را بر جامعه اسرائیل تحمیل خواهد کرد. بسیاریاز اسرائیلیها میترسند که در آینده به دلیل تصویر بد اسرائیل نتوانند به خارج از کشور سفر کنند. این در حالی است که بار مسئولیت جامعه اسرائیل در بسیج فوری و گسترده دهها هزار سرباز ذخیره و فراخوان لشکرهای منظم برای بازگشت به جنگ برای اشغال نوار غزه در روزهای آینده آشکار خواهد شد.
علاوه بر این، نگرانی از انزوای بینالمللی هم در بعد تجاری و هم در بعد نظامی هم مشهود است. به رغم وجود نقش محوری که ایالات متحده در روابط تجاری و تسلیحاتی اسرائیل ایفا میکند، دولتهای اروپایی تحت فشار شدیدی برای پایان دادن به روابط اقتصادی و ارسال قطعات مورد نیاز دستگاه نظامی اسرائیل قرار گرفتهاند. در اولین واکنش آلمان صادرات تسلیحات قابل استفاده در غزه را به “اسرائیل” تعلیق کرد.
اشغال غزه به منزله ورود مجدد به یک باتلاق نظامی و امنیتی برای اسرائیل است. ارتش اسرائیل در حال حاضر با چالشهای جدی در تأمین منابع انسانی کافی، از جمله سربازان عادی و ذخیره، و همچنین کمبود تجهیزات و آمادگی لجستیکی مواجه است. اشغال نوار غزه این فرسایش را تشدید می کند. این میتواند یک فشار بلندمدت بر ارتش اسرائیل باشد، که در حال حاضر از کمبود فزاینده نیروهای واجد شرایط، و همچنین کاهش روحیه در نیروهای ذخیره، و افزایش موارد امتناع و ترک خدمت رنج میبرد. هر روز اضافی حضور در داخل نوار غزه، هزینههای انسانی، مالی و سیاسی را افزایش میدهد.
از طرف دیگر، هزینه مالی اشغال بار اضافی جدیدی بر اقتصاد اسرائیل وارد می کند. در حالی که به گفته بتسالل اسموتریچ، وزیر دارایی رژیم صهیونیستی هزینه ۲۲ ماه تجاوز نظامی این رژیم به نوار غزه تاکنون به ۳۰۰ میلیارد شِکِل (نزدیک به ۸۷.۵ میلیارد دلار) رسیده است، بر اساس مطالعه موسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل «اشغال مجدد نوار غزه از نظر اقتصادی و نظامی بسیار پرهزینه خواهد بود.» طبق برآوردها، اگر اسرائیل تصمیم به اشغال مجدد کل نوار غزه بگیرد، باید سالانه بین ۱۶ تا ۱۸ میلیارد شِکِل هزینه کند که معادل تقریباً ۴.۵ تا ۵ میلیارد دلار در سال است.
این در حالی است که بیش از ۵۵۰ مقام امنیتی شامل روسای سابق ستاد کل، موساد، امنیت عمومی (شین بت)، پلیس، شورای امنیت ملی و دیپلماتهای سابق اسرائیل نسبت به اشغال نوار غزه هشدار دادهاند و آن را حکم اعدام برای زندانیان و گامی که تل آویو را به فاجعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میکشاند، عنوان کرده اند. آنها از دولت خواسته اند تا مسیر خود را تغییر دهد، اسرا را بازگرداند، جنگ را متوقف کند، در یک ائتلاف منطقهای ادغام شود و برای چالش اصلی جنگ دوم با ایران آماده شود.
بعلاوه، غیر از مواجهه با واکنش های منفی در عرصه های ورزشی و هنری و دانشگاهی و در سطح خیابان ها در کشورهای مختلف جهان، اشغال نوار غزه هزینه بیشتری را بر جامعه اسرائیل تحمیل خواهد کرد. بسیاریاز اسرائیلیها میترسند که در آینده به دلیل تصویر بد اسرائیل نتوانند به خارج از کشور سفر کنند. این در حالی است که بار مسئولیت جامعه اسرائیل در بسیج فوری و گسترده دهها هزار سرباز ذخیره و فراخوان لشکرهای منظم برای بازگشت به جنگ برای اشغال نوار غزه در روزهای آینده آشکار خواهد شد.
علاوه بر این، نگرانی از انزوای بینالمللی هم در بعد تجاری و هم در بعد نظامی هم مشهود است. به رغم وجود نقش محوری که ایالات متحده در روابط تجاری و تسلیحاتی اسرائیل ایفا میکند، دولتهای اروپایی تحت فشار شدیدی برای پایان دادن به روابط اقتصادی و ارسال قطعات مورد نیاز دستگاه نظامی اسرائیل قرار گرفتهاند. در اولین واکنش آلمان صادرات تسلیحات قابل استفاده در غزه را به “اسرائیل” تعلیق کرد.
اشغال غزه به منزله ورود مجدد به یک باتلاق نظامی و امنیتی برای اسرائیل است. ارتش اسرائیل در حال حاضر با چالشهای جدی در تأمین منابع انسانی کافی، از جمله سربازان عادی و ذخیره، و همچنین کمبود تجهیزات و آمادگی لجستیکی مواجه است. اشغال نوار غزه این فرسایش را تشدید می کند. این میتواند یک فشار بلندمدت بر ارتش اسرائیل باشد، که در حال حاضر از کمبود فزاینده نیروهای واجد شرایط، و همچنین کاهش روحیه در نیروهای ذخیره، و افزایش موارد امتناع و ترک خدمت رنج میبرد. هر روز اضافی حضور در داخل نوار غزه، هزینههای انسانی، مالی و سیاسی را افزایش میدهد.
از طرف دیگر، هزینه مالی اشغال بار اضافی جدیدی بر اقتصاد اسرائیل وارد می کند. در حالی که به گفته بتسالل اسموتریچ، وزیر دارایی رژیم صهیونیستی هزینه ۲۲ ماه تجاوز نظامی این رژیم به نوار غزه تاکنون به ۳۰۰ میلیارد شِکِل (نزدیک به ۸۷.۵ میلیارد دلار) رسیده است، بر اساس مطالعه موسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل «اشغال مجدد نوار غزه از نظر اقتصادی و نظامی بسیار پرهزینه خواهد بود.» طبق برآوردها، اگر اسرائیل تصمیم به اشغال مجدد کل نوار غزه بگیرد، باید سالانه بین ۱۶ تا ۱۸ میلیارد شِکِل هزینه کند که معادل تقریباً ۴.۵ تا ۵ میلیارد دلار در سال است.
این در حالی است که بیش از ۵۵۰ مقام امنیتی شامل روسای سابق ستاد کل، موساد، امنیت عمومی (شین بت)، پلیس، شورای امنیت ملی و دیپلماتهای سابق اسرائیل نسبت به اشغال نوار غزه هشدار دادهاند و آن را حکم اعدام برای زندانیان و گامی که تل آویو را به فاجعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میکشاند، عنوان کرده اند. آنها از دولت خواسته اند تا مسیر خود را تغییر دهد، اسرا را بازگرداند، جنگ را متوقف کند، در یک ائتلاف منطقهای ادغام شود و برای چالش اصلی جنگ دوم با ایران آماده شود.
👍1
اشغال نظامی غزه توسط اسرائیل، برای غیرنظامیان غزه هم مخاطره آمیز است و کمکهای بشردوستانه را حتی نامطمئنتر میکند. در حالی که اقدام ارتش برای اشغال شهر غزه و اردوگاههای آن جان نزدیک به یک میلیون فلسطینی را تهدید میکند، در جایی که اسرائیل - با همکاری بنیاد بشردوستانه، فلسطینیها را به طور معمول هدف قرار داده، با اشغال غزه انتظار میرود که آمار بیشتری از کشتهها اعلام شود.
تصمیم برای اشغال غزه نشان دهنده یک هدف بزرگتر جهت مهندسی مجدد نوار غزه از طریق مکانیسمهای کنترل نظامی، جغرافیایی و انسانی چندلایه است. اقدامی جهت تکه تکه کردن و تجزیه سرزمینی و اجتماعی غزه از طریق ابزارهای نظامی، تحت پوشش نابود کردن حماس و آزادسازی اسیران اسرائیلی .
در غیاب اراده بینالمللی برای توقف جنگ، غزه ممکن است به یک اشغال طولانی مدت بدون هیچ نقطه پایان مشخصی کشیده شود که تنها رنج غیرنظامیان را عمیقتر و افق صلح را کمرنگتر میکند.
طرح اشغال کامل نوار غزه قماری است که ممکن است بزرگترین قمارزندگی سیاسی نتانیاهو و پر هزینه ترین قمار در تاریخ اسرائیل باشد. بیش از ۲۲ ماه پس از آغاز جنگ و با ناکامی مداوم دولت و ارتش اسرائیل در دستیابی به اهداف اعلام شده خود، صداهایی در درون تشکیلات نظامی و اقتصادی شروع به افزایش کرده است که نسبت به افتادن در باتلاق سیاسی، امنیتی و اقتصادی که پیامدهای غیرقابل کنترلی دارد، هشدار میدهند. این در حالی است که هیچ چشمانداز روشنی از آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد، وجود ندارد، ولی ظاهرا این آخرین کارتی است که نتانیاهو و کابینه امنیتی آن برای بازی در دست دارد.
آیا جهان همچنان مثل ۲۲ ماه گذشته فقط به محکومیت صرف وصدور بیانیه های بدون پشتوانه خواهد پرداخت؟ کشورهای عربی و اسلامی همچنان منفعل خواهند ماند؟ آیا غزه ویتنام اسرائیل خواهد شد؟ باید در انتظار نشست.
روزنامه اطلاعات، ۱۸ مرداد ۱۴۰۴.
https://www.ettelaat.com/news/106748
Https://www.tgoop.com/maktuob
تصمیم برای اشغال غزه نشان دهنده یک هدف بزرگتر جهت مهندسی مجدد نوار غزه از طریق مکانیسمهای کنترل نظامی، جغرافیایی و انسانی چندلایه است. اقدامی جهت تکه تکه کردن و تجزیه سرزمینی و اجتماعی غزه از طریق ابزارهای نظامی، تحت پوشش نابود کردن حماس و آزادسازی اسیران اسرائیلی .
در غیاب اراده بینالمللی برای توقف جنگ، غزه ممکن است به یک اشغال طولانی مدت بدون هیچ نقطه پایان مشخصی کشیده شود که تنها رنج غیرنظامیان را عمیقتر و افق صلح را کمرنگتر میکند.
طرح اشغال کامل نوار غزه قماری است که ممکن است بزرگترین قمارزندگی سیاسی نتانیاهو و پر هزینه ترین قمار در تاریخ اسرائیل باشد. بیش از ۲۲ ماه پس از آغاز جنگ و با ناکامی مداوم دولت و ارتش اسرائیل در دستیابی به اهداف اعلام شده خود، صداهایی در درون تشکیلات نظامی و اقتصادی شروع به افزایش کرده است که نسبت به افتادن در باتلاق سیاسی، امنیتی و اقتصادی که پیامدهای غیرقابل کنترلی دارد، هشدار میدهند. این در حالی است که هیچ چشمانداز روشنی از آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد، وجود ندارد، ولی ظاهرا این آخرین کارتی است که نتانیاهو و کابینه امنیتی آن برای بازی در دست دارد.
آیا جهان همچنان مثل ۲۲ ماه گذشته فقط به محکومیت صرف وصدور بیانیه های بدون پشتوانه خواهد پرداخت؟ کشورهای عربی و اسلامی همچنان منفعل خواهند ماند؟ آیا غزه ویتنام اسرائیل خواهد شد؟ باید در انتظار نشست.
روزنامه اطلاعات، ۱۸ مرداد ۱۴۰۴.
https://www.ettelaat.com/news/106748
Https://www.tgoop.com/maktuob
اطلاعات آنلاین
غزه «ویتنام اسرائیل» میشود؟
طرح اشغال کامل نوار غزه قماری است که ممکن است بزرگترین قمارزندگی سیاسی نتانیاهو و پر هزینه ترین قمار در تاریخ اسرائیل باشد.
❤5👍2🙏1
هنرمند والا، فرزانه و عاشق، انسان با صفا، هنرمند جهانی کشور ما استاد محمود فرشچیان درگذشت.
ٱثار گرانقدرش زینت بخش موزه فرشچیان در تهران و ٱستان قدس و موزه های جهان است. درگذشت استاد را به خانواده ایشان و اهل هنر و فرهنگ و فرزانگی تسلیت می گوییم.
جمیله کدیور، سید عطاالله مهاجرانی
https://x.com/MohajeraniSayed/status/1954104271235940812?t=nkyuo2F18zFc5COhaAF5SA&s=35
ٱثار گرانقدرش زینت بخش موزه فرشچیان در تهران و ٱستان قدس و موزه های جهان است. درگذشت استاد را به خانواده ایشان و اهل هنر و فرهنگ و فرزانگی تسلیت می گوییم.
جمیله کدیور، سید عطاالله مهاجرانی
https://x.com/MohajeraniSayed/status/1954104271235940812?t=nkyuo2F18zFc5COhaAF5SA&s=35
❤14💔8
حسب حال. روزنامه ایران سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ ملکوتِ محمود فرشچیان
سید عطاءالله مهاجرانی
دیباچه
آیا میتوان به مقام ملکوت راه یافت!؟ ملکوت چیست و کجاست یا کجایی است؟ قرآن مجید از ملکوت به عنوان گوهر و باطن هستی و نیز از ملکوت به عنوان مقام والای ابراهیم خلیل علیهالسلام یاد کرده است. از سوی دیگر قرآن مجید بشارت داده است که همه انسانها میتوانند به ملکوت نظر کنند. در چهار آیه در قرآن مجید منظومه ملکوت سامان داده شده است. آیات از آنچنان لطافت و تجلی الهی بهرهورند، که در چنان حریم نمیتوان دم زد و: «جمله اعضا چشم باید بود و گوش»
یکم: در بیان و ستایش مقام ابراهیم علیهالسلام
وَکذَالک نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیکونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ﴿الأنعام: ٧٥﴾
و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقینکنندگان باشد.
مقام ملکوت ابراهیم را به سرچشمه یقین رهنمون شده بود.
۲- ملکوت گوهر هستی است. همان نقطه پیوند هستی هر پدیده با خداوند سبحان است.
فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَیءٍ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ ﴿یس: ٨٣﴾
پس [شکوهمند و] پاک است آن کسی که ملکوت هر چیزی در دست اوست، و به سوی اوست که بازگردانیده میشوید. در آیه شماره ۸۸ سوره المؤمنون همین مضمون از جهتی دیگر مطرح شده است.
۳- بشارتی شگفت انگیز و شوق آفرین برای همه انسان هاست. خداوند میپرسد که چرا به ملکوت نظر نمیکنند!؟ (سوره اعراف، آیه ۱۸۵) یعنی میتوانند نظر کنند. اگر انسان بتواند تجلی خداوند را در آینه فطرت الهی و خرد ناب خویش ببیند؛ به ملکوت راه یافته است.
آیات سیاق هماهنگی دارند. هارمونی الهی، گوهر هستی ملکوت است. ابراهیم به شناخت، درک و دیدار ملکوت آسمانها و زمین راه یافت. انسان میتواند به ملکوت نظر کند. هنرمندان این بخت خوش را داشتهاند که زیباترین و والاترین امکان دریافت ملکوت را در زندگی و هنر خویش شاهد باشند. در منزلت والای ملکوت بین هنر هنرمند و روح او دوگانگی و بیگانگی وجود ندارد. زیباترین غزل حافظ، غزل جان اوست. دیوان غزلیات او همه جلوههایی از غزلِ غزلها یعنی جان رنگین پرتلألو و متعالی حافظ است. هنرمند آفریننده است. با زبان رنگ در نگارگری مانند محمود فرشچیان یا داوینچی، با زبان سنگ در آثار میکل آنژ، با زبان آهنگ مانند چهارفصل آنتونیو ویوالدی، با زبان واژگان مانند فردوسی و حافظ. همگی خواستهاند نشانی از زیبایی حقیقت و حقیقت زیبایی را بیابند.
***
استاد محمود فرشچیان به والایی و فرزانگی در هنر و گوهر ایمان و انسانیت دست یافته بود که با بضاعتی که من دارم و بر بساطی که بساطی نیست! نمیتوان از او سخن گفت. میبایست او را میدیدید و در چشمانش که مثل دریا موج میزد و گوهر اشک در آن میتابید مینگریستید. به سخنانش که آرام و مخملین با نوایی بهشتی بر زبانش جاری میشد، گوش دل میسپردید. سخن گفتن از استاد فرشچیان- البته واژه استاد برای ایشان کوچک و نارساست شاید هم این واژه یا عنوان آنقدر دست مالی و حتی پامالی شده است که دیگر اعتباری و جذابیتی ندارد ـ کسانی که محمود فرشچیان را میشناختند و با او مؤانست داشتند، دشوار میتوانند درباره او سخنی بگویند. اما برای اینکه نشان دهیم قدر سرمایههای ملی و ایمانی کشور و مکتب خود را میدانیم، بایست سخن گفت.
از جمله عاشقان محمود فرشچیان بوده و هستم. در اصفهان و تهران و نیوجرسی (نیویورک) بارها او را دیدهام. با او هم سخن شدهام. در کارگاه نقاشی و صورتگریاش در خانهاش در نیوجرسی تابلو ضامن آهو را به من نشان داد. پرسید نظری داری؟ تابلو هنوز تکمیل نشده بود. چشمان آهو را که دیدم، برقی در ذهنم زد. نکته را دریافتم. گفتم: «عجب چشمانی، سرشار از زیبایی و مظلومیت!» چشمان آهو را از چشمان دخترش وام گرفته بود. نفستان میگرفت و قلبتان میایستاد. واژهها دیگر در به در و درمانده شده بودند…
هنرمند اگر بتواند به نقطه یا منزلت التقای حقیقت و زیبایی برسد به سرچشمه والای هنر دست یافته است. حافظ در غزلهای عرشی، جلالالدین بلخی در مثنوی، داستایوسکی در برادران کارامازوف، میکل آنژ در آفرینش مجسمه موسی علیهالسلام، داوینچی در آفرینش تابلو «شام آخر» (در کلیسای سانتا ماریا در میلان) ارنست همینگوی در پیرمرد و دریا، استادرضای بنای اصفهانی در معماری معجزهآسای محراب مسجد شیخ لطفالله در اصفهان به چنین اوجی دست یافتهاند. فرشچیان در صورتگری توانست در قلمروی قرار بگیرد که التقای حقیقت و زیبایی است. این گوهر قدسی بیعنایت به دست نمیآید. به روایت حافظ:
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
راهش از آسمان جان انسان میگذرد. همان که قرآن مجید به عنوان «ملکوت» از آن یاد کرده است. مقام ملکوت!
سید عطاءالله مهاجرانی
دیباچه
آیا میتوان به مقام ملکوت راه یافت!؟ ملکوت چیست و کجاست یا کجایی است؟ قرآن مجید از ملکوت به عنوان گوهر و باطن هستی و نیز از ملکوت به عنوان مقام والای ابراهیم خلیل علیهالسلام یاد کرده است. از سوی دیگر قرآن مجید بشارت داده است که همه انسانها میتوانند به ملکوت نظر کنند. در چهار آیه در قرآن مجید منظومه ملکوت سامان داده شده است. آیات از آنچنان لطافت و تجلی الهی بهرهورند، که در چنان حریم نمیتوان دم زد و: «جمله اعضا چشم باید بود و گوش»
یکم: در بیان و ستایش مقام ابراهیم علیهالسلام
وَکذَالک نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیکونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ﴿الأنعام: ٧٥﴾
و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقینکنندگان باشد.
مقام ملکوت ابراهیم را به سرچشمه یقین رهنمون شده بود.
۲- ملکوت گوهر هستی است. همان نقطه پیوند هستی هر پدیده با خداوند سبحان است.
فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَیءٍ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ ﴿یس: ٨٣﴾
پس [شکوهمند و] پاک است آن کسی که ملکوت هر چیزی در دست اوست، و به سوی اوست که بازگردانیده میشوید. در آیه شماره ۸۸ سوره المؤمنون همین مضمون از جهتی دیگر مطرح شده است.
۳- بشارتی شگفت انگیز و شوق آفرین برای همه انسان هاست. خداوند میپرسد که چرا به ملکوت نظر نمیکنند!؟ (سوره اعراف، آیه ۱۸۵) یعنی میتوانند نظر کنند. اگر انسان بتواند تجلی خداوند را در آینه فطرت الهی و خرد ناب خویش ببیند؛ به ملکوت راه یافته است.
آیات سیاق هماهنگی دارند. هارمونی الهی، گوهر هستی ملکوت است. ابراهیم به شناخت، درک و دیدار ملکوت آسمانها و زمین راه یافت. انسان میتواند به ملکوت نظر کند. هنرمندان این بخت خوش را داشتهاند که زیباترین و والاترین امکان دریافت ملکوت را در زندگی و هنر خویش شاهد باشند. در منزلت والای ملکوت بین هنر هنرمند و روح او دوگانگی و بیگانگی وجود ندارد. زیباترین غزل حافظ، غزل جان اوست. دیوان غزلیات او همه جلوههایی از غزلِ غزلها یعنی جان رنگین پرتلألو و متعالی حافظ است. هنرمند آفریننده است. با زبان رنگ در نگارگری مانند محمود فرشچیان یا داوینچی، با زبان سنگ در آثار میکل آنژ، با زبان آهنگ مانند چهارفصل آنتونیو ویوالدی، با زبان واژگان مانند فردوسی و حافظ. همگی خواستهاند نشانی از زیبایی حقیقت و حقیقت زیبایی را بیابند.
***
استاد محمود فرشچیان به والایی و فرزانگی در هنر و گوهر ایمان و انسانیت دست یافته بود که با بضاعتی که من دارم و بر بساطی که بساطی نیست! نمیتوان از او سخن گفت. میبایست او را میدیدید و در چشمانش که مثل دریا موج میزد و گوهر اشک در آن میتابید مینگریستید. به سخنانش که آرام و مخملین با نوایی بهشتی بر زبانش جاری میشد، گوش دل میسپردید. سخن گفتن از استاد فرشچیان- البته واژه استاد برای ایشان کوچک و نارساست شاید هم این واژه یا عنوان آنقدر دست مالی و حتی پامالی شده است که دیگر اعتباری و جذابیتی ندارد ـ کسانی که محمود فرشچیان را میشناختند و با او مؤانست داشتند، دشوار میتوانند درباره او سخنی بگویند. اما برای اینکه نشان دهیم قدر سرمایههای ملی و ایمانی کشور و مکتب خود را میدانیم، بایست سخن گفت.
از جمله عاشقان محمود فرشچیان بوده و هستم. در اصفهان و تهران و نیوجرسی (نیویورک) بارها او را دیدهام. با او هم سخن شدهام. در کارگاه نقاشی و صورتگریاش در خانهاش در نیوجرسی تابلو ضامن آهو را به من نشان داد. پرسید نظری داری؟ تابلو هنوز تکمیل نشده بود. چشمان آهو را که دیدم، برقی در ذهنم زد. نکته را دریافتم. گفتم: «عجب چشمانی، سرشار از زیبایی و مظلومیت!» چشمان آهو را از چشمان دخترش وام گرفته بود. نفستان میگرفت و قلبتان میایستاد. واژهها دیگر در به در و درمانده شده بودند…
هنرمند اگر بتواند به نقطه یا منزلت التقای حقیقت و زیبایی برسد به سرچشمه والای هنر دست یافته است. حافظ در غزلهای عرشی، جلالالدین بلخی در مثنوی، داستایوسکی در برادران کارامازوف، میکل آنژ در آفرینش مجسمه موسی علیهالسلام، داوینچی در آفرینش تابلو «شام آخر» (در کلیسای سانتا ماریا در میلان) ارنست همینگوی در پیرمرد و دریا، استادرضای بنای اصفهانی در معماری معجزهآسای محراب مسجد شیخ لطفالله در اصفهان به چنین اوجی دست یافتهاند. فرشچیان در صورتگری توانست در قلمروی قرار بگیرد که التقای حقیقت و زیبایی است. این گوهر قدسی بیعنایت به دست نمیآید. به روایت حافظ:
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
راهش از آسمان جان انسان میگذرد. همان که قرآن مجید به عنوان «ملکوت» از آن یاد کرده است. مقام ملکوت!
❤12👍1🤬1👌1
انسان هنرمند گویی در دو مدار حرکت میکند؛ مدار هنر و مدار انسان. میخواهد حقیقت زیبایی را در هنر کشف کند و زیبایی حقیقت را در نهاد خویش! این دو مدار بر هم منطبق میشود. نقطه التقای زیبایی و حقیقت، هنر ناب و یا ملکوت است. ظاهر و باطن و اول و آخر به روایت قرآن مجید با هم در یک سیاق قرار میگیرند. محمود فرشچیان در جمع دانشجویان و دانشگاهیان دانشگاه هاروارد در سخنرانی کوتاهی میگوید: «بکوشید در هر رشتهای که هستید، بهترین باشید، شماره یک باشید.» ما هنرمندان بزرگی را میشناسیم که در هنر انسان بودن، شکست خوردهاند. اندکی از هنرمندان توانستهاند از زندگی خویش یک اثر هنری والا بیافرینند. فرشچیان چنین بود. ما هر قدر به او نزدیکتر میشدیم بزرگتر میشد. برخلاف گروهی که هر قدر به آنان نزدیک میشویم کوچک میشوند. تا جایی که دیگر نمیتوانند الهام بخش باشند. بین بود و نمودشان گسیختگی وجود دارد. «مایستر اکهارت» در تبیین نظریهاش درباره نسبت بین حقیقت و زیبایی از تمثیل دوتار استفاده کرده است. دو سیم نماد جهان خلق و امر، نماد روح و جسم و نماد ملکوت و ملک است. با دو سیم نغمه ساخته میشود. مانند تمثیل جلالالدین محمد بلخی در رقابت بین رومیان و چینیان، یک گروه به صورتگری پرداخت و گروه دیگر به صیقل زدن. عکس نقش و نگار بر دیوار صیقل زده افتاد! اگر نقش و نگار نبود صیقل به تنهایی بسنده نبود. اگر صیقل نبود نقش جان نمیگرفت. هنر ساحت دانش و دانایی هنرمند است و صیقل پیراستگی و آراستگی روح او.
فرشچیان به ما آموخت و به هنرمندان آموخت که میتوان از درون مستغنی بود. به روایت امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه: «اللهم اجعل غنای فی نفسی» «خداوندا بینیازی و دارایی مرا در جانم قرار بده!» هنرمند وقتی چنین والایی پیدا میکند، میتواند تمام تابلوهای با مضمون ایمانی و دینی خود را اعطا کند. میتواند برای طراحی حرم امام رضا و امام حسین علیهم السلام دست مزدی نگیرد یا حتی هدیهای نپذیرد. گفته است: «من به امام رضا و امام حسین بدهکارم که توانستهام آثارم را در موزه و حرم آنان قرار دهم.» این همان مفهوم درخشنده خلافآمد است! درست مخالف آنچه منطقی و موجه مینماید. کیمیایی که این خلافآمد را میآفریند انسانی است که نگاه ملکوتی یافته است. چنین انسانهایی نشانه راه میشوند. دیگر اسیر زمان و مکان باقی نمیمانند. جهانی میشوند. حتی اگر کسی مسلمان هم نباشد تا اندکی درباره امام حسین علیهالسلام و روز عاشورا بداند، در برابر تابلو «عصر عاشورا» بیقرار و بیتاب میشود. حقیقت عاشورا در منتهای زیبایی در تابلو عصر عاشورا نگارگری شده است. آن حالی که محمود فرشچیان در عصر عاشورا پیدا کرده بود و به مادرش، که توصیه کرده بود به مجلس عزای امام حسین برود. فرشچیان به مادر گفته است: «میروم و برای امام حسین و عاشورا روضهای را نقاشی میکنم.» تابلو عصر عاشورا در تاریخ کربلا و عاشورا یک اتفاق است. نقطه التقای حقیقت و زیباییست. مگر زینب کبری علیهاسلام نگفته بود: «ما رَاَیتُ الّا جَمیلاً» «جز زیبایی ندیدم!» در واقع نگاه ملکوتی زینب(س) بود که به حقیقت عاشورا آنگونه مینگریست. فرشچیان گوهر جان و هنر خود را به چنان نگاهی پیوند زده بود. این نگاه و نظرگاه همان است که قرآن مجید رهنمون شد: به ملکوت نظر کنید! یا چرا به ملکوت نظر نمیکنید؟
چگونه به ملکوت نظر کنیم؟ یا کسانی را که به ملکوت نظر کردهاند، بشناسیم. مسیح علیهالسلام سخن بسیار راهگشایی در این باره دارد. میگوید: «کسی که دوبار متولد نشود، به ملکوت آسمانها راه نمییابد!» (انجیل یوحنا، باب سوم، آیه ۶ و ۷)
هنرمند در تمام زندگی هنری خویش اگر چنین نگاهی داشت در جستوجوی تولد دوباره بود، اگر به مقام ملکوت و مقام والایی هنر رسید. به تعبیر صائب، «تاج سر آفرینش»
میشود.
فرشچیان به ما آموخت و به هنرمندان آموخت که میتوان از درون مستغنی بود. به روایت امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه: «اللهم اجعل غنای فی نفسی» «خداوندا بینیازی و دارایی مرا در جانم قرار بده!» هنرمند وقتی چنین والایی پیدا میکند، میتواند تمام تابلوهای با مضمون ایمانی و دینی خود را اعطا کند. میتواند برای طراحی حرم امام رضا و امام حسین علیهم السلام دست مزدی نگیرد یا حتی هدیهای نپذیرد. گفته است: «من به امام رضا و امام حسین بدهکارم که توانستهام آثارم را در موزه و حرم آنان قرار دهم.» این همان مفهوم درخشنده خلافآمد است! درست مخالف آنچه منطقی و موجه مینماید. کیمیایی که این خلافآمد را میآفریند انسانی است که نگاه ملکوتی یافته است. چنین انسانهایی نشانه راه میشوند. دیگر اسیر زمان و مکان باقی نمیمانند. جهانی میشوند. حتی اگر کسی مسلمان هم نباشد تا اندکی درباره امام حسین علیهالسلام و روز عاشورا بداند، در برابر تابلو «عصر عاشورا» بیقرار و بیتاب میشود. حقیقت عاشورا در منتهای زیبایی در تابلو عصر عاشورا نگارگری شده است. آن حالی که محمود فرشچیان در عصر عاشورا پیدا کرده بود و به مادرش، که توصیه کرده بود به مجلس عزای امام حسین برود. فرشچیان به مادر گفته است: «میروم و برای امام حسین و عاشورا روضهای را نقاشی میکنم.» تابلو عصر عاشورا در تاریخ کربلا و عاشورا یک اتفاق است. نقطه التقای حقیقت و زیباییست. مگر زینب کبری علیهاسلام نگفته بود: «ما رَاَیتُ الّا جَمیلاً» «جز زیبایی ندیدم!» در واقع نگاه ملکوتی زینب(س) بود که به حقیقت عاشورا آنگونه مینگریست. فرشچیان گوهر جان و هنر خود را به چنان نگاهی پیوند زده بود. این نگاه و نظرگاه همان است که قرآن مجید رهنمون شد: به ملکوت نظر کنید! یا چرا به ملکوت نظر نمیکنید؟
چگونه به ملکوت نظر کنیم؟ یا کسانی را که به ملکوت نظر کردهاند، بشناسیم. مسیح علیهالسلام سخن بسیار راهگشایی در این باره دارد. میگوید: «کسی که دوبار متولد نشود، به ملکوت آسمانها راه نمییابد!» (انجیل یوحنا، باب سوم، آیه ۶ و ۷)
هنرمند در تمام زندگی هنری خویش اگر چنین نگاهی داشت در جستوجوی تولد دوباره بود، اگر به مقام ملکوت و مقام والایی هنر رسید. به تعبیر صائب، «تاج سر آفرینش»
میشود.
❤24👏3
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی برای ششمین مرتبه طی یک سال گذشته (بعد از پیامهای نوامبر ۲۰۲۴، سپتامبر ۲۰۲۴، دسامبر ۲۰۲۴، آوریل ۲۰۲۵، ژوئن ۲۰۲۵) روز سهشنبه۲۱ مرداد ۱۴۰۴/ ۱۲ اوت ۲۰۲۵خطاب به مردم ایران پیام ویدیویی جدیدی منتشر کرد و با اشاره به بحران بیآبی در ایران، از ایرانیان خواست به خیابانها بیایند و اعتراض کنند و آیندهای بهتر برای خانوادهها و همه ایرانیان بسازند. نفتالی بنت، نخستوزیر پیشین نیز در همان روز سهشنبه با انتشار پیام ویدیویی مشابه با اشاره به بحران بیآبی ایران گفت ایران میتواند به انتخاب جنگ ادامه دهد یا صلح و راهی برای همکاری با اسرائیلرا انتخاب کند. گیلا گاملیل، وزیر علم و فناوری، هم در پیام مشابهی پیش از این دو با اشاره به میزبانی از رضا پهلوی در سفر یک سال و نیم قبل او و بازدید از تأسیسات آبشیرینکن «شورک» إبراز امیدواری کرد سال آینده در تهران آزاد! باشد. این پیام ها در شرایطی منتشر شد که اسرائیل سالهاست از آب غزه و کرانه باختری سرقت می کند، غزه بیش از ۲۲ ماه از دسترسی به حداقل های زندگی از جمله آب آشامیدنی محروم است و هیچگاه نتانیاهو درصدد حل مشکلات آبی کشورهای همسایه و دوست اسرائیل که با آنها پیمان صلح دارند، برنیامده، بعضا اقدام به دزدی از منابع آب آنها هم کرده است.
در همان روز سه شنبه نتانیاهو در مصاحبه با کانال اسرائیلی i24 از دلبستگی عمیق خود به ایده «اسرائیل بزرگ» هم سخن گفت و از «رویای اسرائیل بزرگ» به عنوان یک «ماموریت نسلی» که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، یاد کرد و گفت که احساس میکند در یک ماموریت «معنوی و تاریخی» برای قوم یهود است. در طول مصاحبه، شارون گال، مصاحبه کننده آویزه ای با نقشهای از اسرائیل بزرگ، معروف به سرزمین موعود، به نتانیاهو داد. وقتی گال این هدیه را به او داد، پرسید که آیا با این چشمانداز اسرائیل بزرگ احساس نزدیکی میکند؟ و نتانیاهو دو بار پاسخ داد: «بسیار زیاد.» نتانیاهو با تأکید بر اینکه هنوز کارهای زیادی پیش رو دارد، به دو محور اصلی سیاستهایش یعنی مهار برنامه هستهای ایران که آن را «سرطان» خواند که باید ریشهکن شود و ادامه جنگ غزه اشاره کرد.
همزمانی این پیامها در یک روز اتفاقی نیست.
ریشه ایدۀ «اسرائیل بزرگ» (בֵּית יִשְׂרָאֵל הַגָּדוֹל) به آموزههای دینی و متون مقدس یهود بازمیگردد، که در آن وعدهای از سوی خدا به ابراهیم، اسحاق و یعقوب درباره «سرزمین موعود» داده شده است. این وعدهها در چند آیه سفر پیدایش ، سفر تثنیه و سفر یوشع بهصورت مرزهای جغرافیایی ذکر شده و مبنای تفاسیر دینی و ایدئولوژیک صهیونیست ها قرار گرفته است. بر اساس این آیات، مرزهای «سرزمین موعود» یا «اسرائیل بزرگ» چنین توصیف شده است:
جنوب غرب: «رود مصر» که بیشتر مفسران یهودی آن را وادی العریش یا شاخهای از نیل در صحرای سینا میدانند.
شمال: رشتهکوههای لبنان.
شرق: رود فرات (در عراق امروزی)
غرب: دریای مدیترانه.
این محدودهشامل تمام فلسطین تاریخی (سرزمینهای اسرائیل و فلسطین امروزی)، تمام اردن، بخش بزرگی از جنوب و غرب سوریه (شامل دمشق)، بخشهایی از جنوب لبنان (تا رود لیطانی یا فراتر) بخشهایی از شمال غرب عربستان سعودی، بخشهایی از شرق مصر (صحرای سینا)و بخشهایی از غرب و میانه عراق (تا حوالی رود فرات) است.
اعلام دلبستگی خیلی زیاد نتانیاهو به «اسرائیل بزرگ» در بحبوحه اعلام اشغال کامل غزه که ابعادی فراتر از کنترل امنیتی موقت دارد و جدیدا غیر از اسرائیل، وزیر خارجه دولت خودگردان هم خواهان خلع سلاح مقاومت شده، با توسعه شهرک سازی صهیونیست ها در کرانه باختری و مصوبه سه هفته پیش کنست برای اعمال حاکمیت بر کرانه باختری و درخواست الحاق آن با هدف جلوگیری از امکان ایجاد یک کشور فلسطینی در آینده، با تصویب طرح پیشنهادی آمریکا برای لبنان و درخواست خلع سلاح حزب الله در حالی که حملات مستمر رژیم صهیونیستی به بخشهایی از جنوب لبنان ادامه دارد و ۵ نقطه آن همچنان در اشغال اسرائیل است، و همینطور نقض مکرر تمامیت ارضی و حریم هوایی سوریه توسط اسرائیل و توسعه مناطق اشغالی سوریه و سکوت و بی عملی دولت جدید در برابر این تجاوزات همخوانی دارد.
در همان روز سه شنبه نتانیاهو در مصاحبه با کانال اسرائیلی i24 از دلبستگی عمیق خود به ایده «اسرائیل بزرگ» هم سخن گفت و از «رویای اسرائیل بزرگ» به عنوان یک «ماموریت نسلی» که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، یاد کرد و گفت که احساس میکند در یک ماموریت «معنوی و تاریخی» برای قوم یهود است. در طول مصاحبه، شارون گال، مصاحبه کننده آویزه ای با نقشهای از اسرائیل بزرگ، معروف به سرزمین موعود، به نتانیاهو داد. وقتی گال این هدیه را به او داد، پرسید که آیا با این چشمانداز اسرائیل بزرگ احساس نزدیکی میکند؟ و نتانیاهو دو بار پاسخ داد: «بسیار زیاد.» نتانیاهو با تأکید بر اینکه هنوز کارهای زیادی پیش رو دارد، به دو محور اصلی سیاستهایش یعنی مهار برنامه هستهای ایران که آن را «سرطان» خواند که باید ریشهکن شود و ادامه جنگ غزه اشاره کرد.
همزمانی این پیامها در یک روز اتفاقی نیست.
ریشه ایدۀ «اسرائیل بزرگ» (בֵּית יִשְׂרָאֵל הַגָּדוֹל) به آموزههای دینی و متون مقدس یهود بازمیگردد، که در آن وعدهای از سوی خدا به ابراهیم، اسحاق و یعقوب درباره «سرزمین موعود» داده شده است. این وعدهها در چند آیه سفر پیدایش ، سفر تثنیه و سفر یوشع بهصورت مرزهای جغرافیایی ذکر شده و مبنای تفاسیر دینی و ایدئولوژیک صهیونیست ها قرار گرفته است. بر اساس این آیات، مرزهای «سرزمین موعود» یا «اسرائیل بزرگ» چنین توصیف شده است:
جنوب غرب: «رود مصر» که بیشتر مفسران یهودی آن را وادی العریش یا شاخهای از نیل در صحرای سینا میدانند.
شمال: رشتهکوههای لبنان.
شرق: رود فرات (در عراق امروزی)
غرب: دریای مدیترانه.
این محدودهشامل تمام فلسطین تاریخی (سرزمینهای اسرائیل و فلسطین امروزی)، تمام اردن، بخش بزرگی از جنوب و غرب سوریه (شامل دمشق)، بخشهایی از جنوب لبنان (تا رود لیطانی یا فراتر) بخشهایی از شمال غرب عربستان سعودی، بخشهایی از شرق مصر (صحرای سینا)و بخشهایی از غرب و میانه عراق (تا حوالی رود فرات) است.
اعلام دلبستگی خیلی زیاد نتانیاهو به «اسرائیل بزرگ» در بحبوحه اعلام اشغال کامل غزه که ابعادی فراتر از کنترل امنیتی موقت دارد و جدیدا غیر از اسرائیل، وزیر خارجه دولت خودگردان هم خواهان خلع سلاح مقاومت شده، با توسعه شهرک سازی صهیونیست ها در کرانه باختری و مصوبه سه هفته پیش کنست برای اعمال حاکمیت بر کرانه باختری و درخواست الحاق آن با هدف جلوگیری از امکان ایجاد یک کشور فلسطینی در آینده، با تصویب طرح پیشنهادی آمریکا برای لبنان و درخواست خلع سلاح حزب الله در حالی که حملات مستمر رژیم صهیونیستی به بخشهایی از جنوب لبنان ادامه دارد و ۵ نقطه آن همچنان در اشغال اسرائیل است، و همینطور نقض مکرر تمامیت ارضی و حریم هوایی سوریه توسط اسرائیل و توسعه مناطق اشغالی سوریه و سکوت و بی عملی دولت جدید در برابر این تجاوزات همخوانی دارد.
❤6
غیر از موارد فوق، رویای «اسرائیل بزرگ» یا «سرزمین موعود» نتانیاهو شامل مناطقی فراتر از مرزهای سرزمینهای اشغالی فعلی اسرائیل در غزه و کرانه باختری و لبنان و سوریه است و شامل تعدادی از کشورهای متحد و متعاهد از جمله اردن و مصر که هر دو با اسرائیل پیمان صلح دارند و شامل بخشهایی از عربستان سعودی که مدتهاست به دنبال عادی سازی روابط با آن است و روابط غیر رسمی زیادی با هم دارند و همینطور عراق هم می شود. بنابراین، نتانیاهو با اعلام تعهد به این دیدگاه، رسماً ابعاد و مرزهای خاورمیانه جدید مورد نظر خود را اعلام کرده است. کشورهایی که پیشتر با کوتاهی در مقابل جنایت های اسرائیل در غزه سکوت کردند، دیر نباشد که قربانی بعدی توسعه طلبی اسرائیل باشند.
طبیعی است که نتانیاهو پشتگرم به حمایت های آمریکا برای توسعه مرزهای اسرائیل است. ترامپ در ۱۷ اوت ۲۰۲۴طی برنامه های انتخابات ریاست جمهوری گفته بود: «مساحت جغرافیایی اسرائیل روی نقشه کوچک به نظر میرسد و من همیشه به این فکر کردهام که چگونه میتوانم آن را گسترش دهم». ترامپ یک روز پیش از دیدار با نتانیاهو در کاخ سفید در ۴ فوریه ۲۰۲۵، هم در پاسخ به سؤالی راجع به احتمال حمایت از الحاق کرانهٔ باختری گفته بود: «در این مورد صحبت نخواهم کرد. مسلماً این کشوری کوچک، کشوری کوچک از لحاظ تملّک زمین است...»
پایبندی به اسرائیل بزرگ تنها محدود به جریانهای مذهبی یهودی نیست و افرادی چون دیوید بنگوریون، نخستوزیر رژیم صهیونیستی که فردی غیرمذهبی بود، نیز در جریان جنگ سوئز ۱۹۵۶ هدف اصلی را بازگرداندن «مرزهای پادشاهی داوود و سلیمان» عنوان کرده بود و این رویا نسل به نسل در خفا و آشکار توسط صهیونیست های سکولار و مذهبی دنبال شده است. اظهارات نتانیاهو را باید به عنوان جهتگیری سیاسی رسمی فعلی اسرائیل تلقی کرد؛ جهتگیریای که دیگر محدود به صهیونیست های مذهبی و راست افراطی و افرادی چون اسموتریچ و بن گویر نیست و اگر موضع ضعیف اعراب به همین شکل باقی بماند، بی عملی کشورهای عربی او را وسوسه خواهد کرد تا از خطوط دیگر هم عبور کند.
نتانیاهو پیش از این دیدگاه خود را در مورد خاورمیانه جدید که در آن مرزهای اسرائیل در سراسر قلمرو فلسطین تاریخی امتداد مییابد، بیان کرده بود. او در هفتاد و هشتمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر ۲۰۲۳ در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نقشهای از خاورمیانه با مرزهای جدید نشان داد که کرانه باختری اشغالی و نوار غزه بخشی از اسرائیل بود. طی ماه های گذشته هم در کمال مصونیت، گام های دیگری در جهت توسعه مرزهای خود و تحقق اسرائیل بزرگ برداشته است.
پیامهای اخیر نتانیاهو از درخواستش از مردم ایران برای خیزش و اعتراض و سرنگونی از یک سو و وعده حل آب آنها از دیگر سو، ازاعتراف به آسیب ندیدن ذخایر ۴۰۰ کیلوگرمی اورانیوم غنی شده و نابود نشدن کامل برنامه هستهای ایران و اینکه «از قبل میدانستیم که آسیب نخواهد دید» تا اذعان به این موضوع که همچنان در پی نابودی همه ذخایر هستهای ایران است و بالاخره اعلام رسمی باور به «اسرائیل بزرگ» در فاصبه چند ساعت تکه هایی مهم از یک پازل مرتبط به هم هستند. پیام هایی که هم از بین خطوط آن می توان اشاراتی به برنامه ریزی و بسترسازی برای شورش و جنگ برای ایران دید و هم اشغال کشوهای عربی و توسعه مرزهای اسرائيل. تجربه نشان داده اسرائیل برای تحقق اهداف خود عجله ندارد. برنامه های خود را به نحو خستگی ناپذیری با طمانینه و صبوری و برنامه ریزی های محاسبه شده پیش می برد. شواهد حاکی از آن است که برای نتانیاهواولویت با سرنگونی نظام مستقر در ایران است. با براندازی از طریق اعتراضات داخلی اهداف دیگر اسرائیل با کمترین هزینه هم به تدریج حاصل می شود. اگر در جنگ ۱۲ روزه موفق به برانگیختن مردم به حضور خیابانی نشد، حال با موضوع بحران آب و به تدریج با طرح سایر کمبودهای کشور اعم از برق و گاز و ... در صدد برانگیختن مردم و ایجاد شورش و تغییر از درون است. اتفاقی که می تواند به عنوان کاتالیزور جهت تحقق رویای دیرینه «اسرائیل بزرگ» نیز در قالب خاورمیانه جدیدی که ایران و متحدانش در محور مقاومت سد راه توسعه طلبی های اسرائیل نباشد، کمک کند. به همین دلیل اتفاقات پیش بینی نشده اعم از خرابکاری و عملیات تروریستی و ... برای ایجاد فضای مورد نظراسرائیل بعید نیست.
اوری آونری، عضو سابق کنست و روزنامهنگار چپگرای اسرائیلی، ضمن مطالعه تاریخ دولت عبری، پیشبینی کرده بود که اشتهای صهیونیستی برای گسترش، در صورت ایجاد فرصت، فراتر از مرزهای «اسرائیل بزرگ» گسترش خواهد یافت. از همین رو، هوشیاری و توجه همه در همه سطوح در چنین شرایطی شرط عقل است.
روزنامه اطلاعات،۲۵ مرداد ۱۴۰۴.
https://www.ettelaat.com/news/107822
Https://www.tgoop.com/maktuob
طبیعی است که نتانیاهو پشتگرم به حمایت های آمریکا برای توسعه مرزهای اسرائیل است. ترامپ در ۱۷ اوت ۲۰۲۴طی برنامه های انتخابات ریاست جمهوری گفته بود: «مساحت جغرافیایی اسرائیل روی نقشه کوچک به نظر میرسد و من همیشه به این فکر کردهام که چگونه میتوانم آن را گسترش دهم». ترامپ یک روز پیش از دیدار با نتانیاهو در کاخ سفید در ۴ فوریه ۲۰۲۵، هم در پاسخ به سؤالی راجع به احتمال حمایت از الحاق کرانهٔ باختری گفته بود: «در این مورد صحبت نخواهم کرد. مسلماً این کشوری کوچک، کشوری کوچک از لحاظ تملّک زمین است...»
پایبندی به اسرائیل بزرگ تنها محدود به جریانهای مذهبی یهودی نیست و افرادی چون دیوید بنگوریون، نخستوزیر رژیم صهیونیستی که فردی غیرمذهبی بود، نیز در جریان جنگ سوئز ۱۹۵۶ هدف اصلی را بازگرداندن «مرزهای پادشاهی داوود و سلیمان» عنوان کرده بود و این رویا نسل به نسل در خفا و آشکار توسط صهیونیست های سکولار و مذهبی دنبال شده است. اظهارات نتانیاهو را باید به عنوان جهتگیری سیاسی رسمی فعلی اسرائیل تلقی کرد؛ جهتگیریای که دیگر محدود به صهیونیست های مذهبی و راست افراطی و افرادی چون اسموتریچ و بن گویر نیست و اگر موضع ضعیف اعراب به همین شکل باقی بماند، بی عملی کشورهای عربی او را وسوسه خواهد کرد تا از خطوط دیگر هم عبور کند.
نتانیاهو پیش از این دیدگاه خود را در مورد خاورمیانه جدید که در آن مرزهای اسرائیل در سراسر قلمرو فلسطین تاریخی امتداد مییابد، بیان کرده بود. او در هفتاد و هشتمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر ۲۰۲۳ در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نقشهای از خاورمیانه با مرزهای جدید نشان داد که کرانه باختری اشغالی و نوار غزه بخشی از اسرائیل بود. طی ماه های گذشته هم در کمال مصونیت، گام های دیگری در جهت توسعه مرزهای خود و تحقق اسرائیل بزرگ برداشته است.
پیامهای اخیر نتانیاهو از درخواستش از مردم ایران برای خیزش و اعتراض و سرنگونی از یک سو و وعده حل آب آنها از دیگر سو، ازاعتراف به آسیب ندیدن ذخایر ۴۰۰ کیلوگرمی اورانیوم غنی شده و نابود نشدن کامل برنامه هستهای ایران و اینکه «از قبل میدانستیم که آسیب نخواهد دید» تا اذعان به این موضوع که همچنان در پی نابودی همه ذخایر هستهای ایران است و بالاخره اعلام رسمی باور به «اسرائیل بزرگ» در فاصبه چند ساعت تکه هایی مهم از یک پازل مرتبط به هم هستند. پیام هایی که هم از بین خطوط آن می توان اشاراتی به برنامه ریزی و بسترسازی برای شورش و جنگ برای ایران دید و هم اشغال کشوهای عربی و توسعه مرزهای اسرائيل. تجربه نشان داده اسرائیل برای تحقق اهداف خود عجله ندارد. برنامه های خود را به نحو خستگی ناپذیری با طمانینه و صبوری و برنامه ریزی های محاسبه شده پیش می برد. شواهد حاکی از آن است که برای نتانیاهواولویت با سرنگونی نظام مستقر در ایران است. با براندازی از طریق اعتراضات داخلی اهداف دیگر اسرائیل با کمترین هزینه هم به تدریج حاصل می شود. اگر در جنگ ۱۲ روزه موفق به برانگیختن مردم به حضور خیابانی نشد، حال با موضوع بحران آب و به تدریج با طرح سایر کمبودهای کشور اعم از برق و گاز و ... در صدد برانگیختن مردم و ایجاد شورش و تغییر از درون است. اتفاقی که می تواند به عنوان کاتالیزور جهت تحقق رویای دیرینه «اسرائیل بزرگ» نیز در قالب خاورمیانه جدیدی که ایران و متحدانش در محور مقاومت سد راه توسعه طلبی های اسرائیل نباشد، کمک کند. به همین دلیل اتفاقات پیش بینی نشده اعم از خرابکاری و عملیات تروریستی و ... برای ایجاد فضای مورد نظراسرائیل بعید نیست.
اوری آونری، عضو سابق کنست و روزنامهنگار چپگرای اسرائیلی، ضمن مطالعه تاریخ دولت عبری، پیشبینی کرده بود که اشتهای صهیونیستی برای گسترش، در صورت ایجاد فرصت، فراتر از مرزهای «اسرائیل بزرگ» گسترش خواهد یافت. از همین رو، هوشیاری و توجه همه در همه سطوح در چنین شرایطی شرط عقل است.
روزنامه اطلاعات،۲۵ مرداد ۱۴۰۴.
https://www.ettelaat.com/news/107822
Https://www.tgoop.com/maktuob
❤7👏2
میناگری های قرانی (۵۷). روزنامه اطلاعات. ۲۵ مرداد ۱۴۰۴
سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه پانزدهم:صورتگری قرآن مجید(۱۲)
ظلمات و نور
نسبت میان ظلمات و نور به شکل های دیگری یا صورتبندی های متفاوتی در قرآن مجید مطرح شده است. مرادم از شکل دیگر افزون بر آیه ظلمات در سوره نور و نسبت ظلمات با نور است. در سوره بقره نیز سخن از باران تند یا رگباری بود که از آسمان فرود می آمد و ظلمات همه جا را فرا می گرفت.
در مضمونی دیگر در قرآن مجید، سخن بر سر ظلمات نه در عالم طبیعت. مانند ظلمات در دریا و زمین و یا لایه های زیر زمین و یا رگبار است. سخن بر سر تاریکی های عالم باطن و تیرگی درون انسان است.
یکم: تارکی کری و گنگی:
قرآن مجید برای تبیین ظلمات از تمثیل کری و گنگی استفاده کرده است:
وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا صُمٌّ وَبُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ… ﴿الأنعام: ٣٩﴾
و کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند، در تاریکیها[ی کفر] کر و لالند،
واژه کفر را فولادوند در ترجمه خود میان دو کمان افزوده است. برخی مترجمان دیگر نیز از واژگان جهالت و گمراهی و تقلید و تعصب برای تفسیر ظلمات در ترجمه خود سود جسته اند. وقتی قرآن مجید ظلمات را به شکل کلی مطرح می کند. می تواند تمامی این مصادیق و بیش از آن را در بر بگیرد. به اصطلاح اهل حقوق گاه تفسیر مُضیَّق است و قلمرو موضوع و مضمون را تنگ و محدود می کند. نکته بسیار پر لطف در آیه نسبتی است که کری و گنگی با تاریکی پیدا می کند. ما بر حسب عادت یا قول مشهور، گمان می کنیم تاریکی فقط با کوری نسبت دارد. چنانکه به ظاهر فرد نابینا در درون زندانِ تاریکی است. چنانکه طه حسین نویسنده و ادیب و متفکر مصری در رساله دانشگاهی خود که در باره ابوالعلاء معرّی نوشته است. عنوان رساله: « مع ابوالعلاء فی سجنه » است. با ابوالعلاء در زندانش. یعنی زندان نابینایی! ابوالعلا از زندان های سه گانه خود سخن گفته است. هر سه تاریکند. مثل ظلمات ثلاث که در قرآن ذکر شده است:
أَرانی فی الثَلاثَةِ مِن سُجونی
فَلا تَسأَل عَنِ الخَبَرِ النَبیثِ
لِفَقدِیَ ناظِری وَلُزومِ بَیتی
وَکَونِ النَفسِ فی الجَسَدِ الخَبیثِ
در زندان های سه گانه در بندم. از این خبر تباه مپرس! از نابیناییم و تنها نشینی ام در خانه، و از اینکه جانم در پیکر پلیدم خانه کرده است. برخی شارحان ابوالعلاء با توجه به دیگر ابیات او، از زندان زبان و واژگان هم سخن گفته اند. همان زندانی که گاه مانع پرواز انسان می شود. گلایه از زندان زبان و واژگان در دیوان شمس و مثنوی مولوی و دیوان اقبال لاهوری نیز دیده می شود.
می توان گفت که مضمون گذار از تاریکی ها به سوی نور، در حقیقت مفهوم بنیادی و مشترک در ادیان توحیدی و نیز آئین هندوئیسم و بودائی است. در آئین بودا انسان می بایست از تاریکی به سوی روشنایی سفر کند. «آویدیا» همان تاریکی نادانی یا جهالت است. این تاریکی می تواند ابعاد مختلفی داشته باشد. به عنوان نمونه هر سه پدیده «حرص» و «نفرت» و «وابستگی» هر سه به اعتبار نادانی انسان شکل می گیرد. به تعبیر بودا. زهر هایی هستند که جان انسان و روان او را مسموم می کند. اگر انسان حقیقت خویش و حقیقت هستی را بشناسد و بداند که مسیر او به سوی خرد و روشنایی و حکمت یعنی « نیروانا» ست. دیگر در زندگی او جایی برای نفرت و حرص و وابستگی یا تعلّقات باقی نمی ماند. خود را زهر چه رنگ تعلق پذیرد ازاد می کند.
قرآن مجید تمامی این مفاهیم را با تصویرگری بیان کرده است. نشان داده است. زمینه و یا فضایی را آفریده است که ما می توانیم تفسیر های بی شمار در باره ظلمات داشته باشیم. هر انسانی در زندگی خویش هزاران هزار جلوه ظلمات دارد. هر دم ظلمت نو می شود. مانند نوشوندگی خواهش های نفسانی انسان. می بایست از این ظلمات به سمت روشنایی حرکت کند. اگر گفته شود همانگونه که نورِ خداوند، نورِ وجود حدی و مرزی ندارد. ظلمات نیز می تواند بی کرانه باشد. تاریکی کری و تاریکی گنگی هنگامی که بر هم انباشته شود. سرگشتگی و پریشانی و تاریکی سنگین بلکه سهمگینی به بار می آورد که خفقان آور است. به همین دلیل برخی باور دارند که حس شنوایی مهمتر از بینایی است. ابوالعلاء معرّی حکیم معرّة النعمان و یا طه حسین نویسنده و ادیب مصری اگر به جای نابینایی، ناشنوا بودند. نمی توانستند چنان آثار ممتازی را بیافرینند و در حوزه فرهنگ و زبان در تاریخ ادبیات و اندیشه تا به آن حد تآثیر گذار باشد.
دوم: ظلمات لایه های زیرین زمین
دانه ها چگونه در ژرفای ظلمات زمین قرار می گیرند. از پوسته خود به در می آیند. از تاریکی و تنگنای زمین خود را به فضای باز و روشنایی آفتاب و هوای تازه می رسانند؟ گویی این تمثیل می خواهد به انسان یاد آور شود که او نیز از ظلمات و تنگنای زندگی دوران جنینی به جهان بزرگ و باز و روشن قدم نهاده است. دانه ای که در طلمات زمین نهان شده است. در قلمرو روشنایی دانش خداوند است.
سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه پانزدهم:صورتگری قرآن مجید(۱۲)
ظلمات و نور
نسبت میان ظلمات و نور به شکل های دیگری یا صورتبندی های متفاوتی در قرآن مجید مطرح شده است. مرادم از شکل دیگر افزون بر آیه ظلمات در سوره نور و نسبت ظلمات با نور است. در سوره بقره نیز سخن از باران تند یا رگباری بود که از آسمان فرود می آمد و ظلمات همه جا را فرا می گرفت.
در مضمونی دیگر در قرآن مجید، سخن بر سر ظلمات نه در عالم طبیعت. مانند ظلمات در دریا و زمین و یا لایه های زیر زمین و یا رگبار است. سخن بر سر تاریکی های عالم باطن و تیرگی درون انسان است.
یکم: تارکی کری و گنگی:
قرآن مجید برای تبیین ظلمات از تمثیل کری و گنگی استفاده کرده است:
وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا صُمٌّ وَبُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ… ﴿الأنعام: ٣٩﴾
و کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند، در تاریکیها[ی کفر] کر و لالند،
واژه کفر را فولادوند در ترجمه خود میان دو کمان افزوده است. برخی مترجمان دیگر نیز از واژگان جهالت و گمراهی و تقلید و تعصب برای تفسیر ظلمات در ترجمه خود سود جسته اند. وقتی قرآن مجید ظلمات را به شکل کلی مطرح می کند. می تواند تمامی این مصادیق و بیش از آن را در بر بگیرد. به اصطلاح اهل حقوق گاه تفسیر مُضیَّق است و قلمرو موضوع و مضمون را تنگ و محدود می کند. نکته بسیار پر لطف در آیه نسبتی است که کری و گنگی با تاریکی پیدا می کند. ما بر حسب عادت یا قول مشهور، گمان می کنیم تاریکی فقط با کوری نسبت دارد. چنانکه به ظاهر فرد نابینا در درون زندانِ تاریکی است. چنانکه طه حسین نویسنده و ادیب و متفکر مصری در رساله دانشگاهی خود که در باره ابوالعلاء معرّی نوشته است. عنوان رساله: « مع ابوالعلاء فی سجنه » است. با ابوالعلاء در زندانش. یعنی زندان نابینایی! ابوالعلا از زندان های سه گانه خود سخن گفته است. هر سه تاریکند. مثل ظلمات ثلاث که در قرآن ذکر شده است:
أَرانی فی الثَلاثَةِ مِن سُجونی
فَلا تَسأَل عَنِ الخَبَرِ النَبیثِ
لِفَقدِیَ ناظِری وَلُزومِ بَیتی
وَکَونِ النَفسِ فی الجَسَدِ الخَبیثِ
در زندان های سه گانه در بندم. از این خبر تباه مپرس! از نابیناییم و تنها نشینی ام در خانه، و از اینکه جانم در پیکر پلیدم خانه کرده است. برخی شارحان ابوالعلاء با توجه به دیگر ابیات او، از زندان زبان و واژگان هم سخن گفته اند. همان زندانی که گاه مانع پرواز انسان می شود. گلایه از زندان زبان و واژگان در دیوان شمس و مثنوی مولوی و دیوان اقبال لاهوری نیز دیده می شود.
می توان گفت که مضمون گذار از تاریکی ها به سوی نور، در حقیقت مفهوم بنیادی و مشترک در ادیان توحیدی و نیز آئین هندوئیسم و بودائی است. در آئین بودا انسان می بایست از تاریکی به سوی روشنایی سفر کند. «آویدیا» همان تاریکی نادانی یا جهالت است. این تاریکی می تواند ابعاد مختلفی داشته باشد. به عنوان نمونه هر سه پدیده «حرص» و «نفرت» و «وابستگی» هر سه به اعتبار نادانی انسان شکل می گیرد. به تعبیر بودا. زهر هایی هستند که جان انسان و روان او را مسموم می کند. اگر انسان حقیقت خویش و حقیقت هستی را بشناسد و بداند که مسیر او به سوی خرد و روشنایی و حکمت یعنی « نیروانا» ست. دیگر در زندگی او جایی برای نفرت و حرص و وابستگی یا تعلّقات باقی نمی ماند. خود را زهر چه رنگ تعلق پذیرد ازاد می کند.
قرآن مجید تمامی این مفاهیم را با تصویرگری بیان کرده است. نشان داده است. زمینه و یا فضایی را آفریده است که ما می توانیم تفسیر های بی شمار در باره ظلمات داشته باشیم. هر انسانی در زندگی خویش هزاران هزار جلوه ظلمات دارد. هر دم ظلمت نو می شود. مانند نوشوندگی خواهش های نفسانی انسان. می بایست از این ظلمات به سمت روشنایی حرکت کند. اگر گفته شود همانگونه که نورِ خداوند، نورِ وجود حدی و مرزی ندارد. ظلمات نیز می تواند بی کرانه باشد. تاریکی کری و تاریکی گنگی هنگامی که بر هم انباشته شود. سرگشتگی و پریشانی و تاریکی سنگین بلکه سهمگینی به بار می آورد که خفقان آور است. به همین دلیل برخی باور دارند که حس شنوایی مهمتر از بینایی است. ابوالعلاء معرّی حکیم معرّة النعمان و یا طه حسین نویسنده و ادیب مصری اگر به جای نابینایی، ناشنوا بودند. نمی توانستند چنان آثار ممتازی را بیافرینند و در حوزه فرهنگ و زبان در تاریخ ادبیات و اندیشه تا به آن حد تآثیر گذار باشد.
دوم: ظلمات لایه های زیرین زمین
دانه ها چگونه در ژرفای ظلمات زمین قرار می گیرند. از پوسته خود به در می آیند. از تاریکی و تنگنای زمین خود را به فضای باز و روشنایی آفتاب و هوای تازه می رسانند؟ گویی این تمثیل می خواهد به انسان یاد آور شود که او نیز از ظلمات و تنگنای زندگی دوران جنینی به جهان بزرگ و باز و روشن قدم نهاده است. دانه ای که در طلمات زمین نهان شده است. در قلمرو روشنایی دانش خداوند است.
❤6
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ﴿الأنعام: ٥٩﴾
و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسی] آن را نمیداند، و آنچه در خشکی و دریاست میداند، و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر [اینکه] آن را میداند، و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن
[ثبت ]است.
نکته قابل توجه در به کارگیری واژگان در قرآن مجید در نسبت ظلمات به « الارض» یعنی زمین در این آیه و نسبت ظلمات به «البرّ» یعنی به خشکی در آیات ۶۳ و ۹۷ سوره الانعام و نیز آیه ۶۳ سوره النمل است. در واقع قرآن مجید تاریکی های ژرفای زمین را با تاریکی های سطح زمین از دکدیگر تفکیک کرده است. جلال الدین بلخی از مضمون همین ایه پیام گرفته است که دانه انسان وقتی سرانجام در خاک نهان می شود. از میان تاریکی و تنگنا می روید و زندگی از نو اغاز می کند:
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست
چرا به دانه انسانْت این گمان باشد
سوم: تاریکی های سه گانه
مراد از تاریکی های سه گانه، تاریکی هایی ست که جنین در شکم مادر با آن روبروست. ما نمی دانیم که جنین این تاریکی ها را چگونه احساس می کند. کودک در هفته ۲۶ بارداری می تواند چشمانش را در شکم مادر باز کند. می تواند نور و تفاوت ان با تاریکی را ببیند. اما او در تاریکی فضای بسته درون شکم مادر است. چرا قرآن مجید از تاریکی های سه گانه سخن گفته است؟
یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقًا مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّیٰ تُصْرَفُونَ ﴿الزمر: ٦﴾
شما را در شکمهای مادرانتان آفرینشی پس از آفرینشی [دیگر] در تاریکیهای سه گانه: [مَشیمه و رحم و شکم] خلق کرد. این است خدا، پروردگار شما، فرمانروایی [و حکومت مطلق] از آنِ اوست. خدایی جز او نیست، پس چگونه [و کجا از حق] برگردانیده میشوید؟
قرآن مجید تاریکی های سه گانه را توضیح نداده است. مترجمان و یا مفسران بر اساس فهم و گاه ذوق خویش ظلمات را تفسیر کرده اند. مثل فولادوند که در ترجمه خویش در بین دو کمان ( مشیمه و رحم و شکم) را ذکر کرده است. همین نکته در تفسیر جامع البیان طبری آمده است. بیشتر مفسران پس از طبری مانند زمخشری در تفسیر کشاف همین برداشت را تکرار و یا اقتباس کرده اند. برخی تفاوت ها هم دیده می شود. چنانکه ابی السعود در تفسیر « ارشاد العقل السلیم» ظلمات سه گانه را به «ظُلمة الصُّلبِ والبطنِ والرَّحِمِ.» نیز تفسیر کرده است. آیا ظلمات سه گانه در همین مصادیق چهارگانه منحصر می شود؟ ظلمات فضای تنگ و تاریک چیزی بیش از این سه گانه نیست؟ اگر مادر در دوران بارداری اندوهگین و آزرده باشد؟ سخن تلخی بشنود، تنها باشد؟ بیمار شود؟ بر این ظلمات افزوده نمی شود؟ مگر توصیه نشده است که بسیار مراقب بانویی که باردار است بوده باشید. تا آزرده نشود. به او پرخاش نکنید. یا اگر هم دیوانه هستید! و بر سر بانوی بار دار دست بلند می کنید. بیندیشید که ان ضربه بر کودک درون رحم او نیز وارد می شود. می خواهم بگویم ظلمات ثلاث می تواند پرده های بسیار و بی شماری داشته باشد. پرده های مادی و معنوی، ظاهری و باطنی. به همین خاطر در تفسیر ابن عربی افق بسیار گسترده تری برای تبیین تاریکی های سه گانه برگزیده شده است: «من الطبیعة الجسمانیة والنفس النباتیة والحیوانیة» از طبیعت مادی و پیکرمند انسانی، نفس نباتی و نفس حیوانی، تاریکی ها تداوم دارد. همان سه مرحله ای که در تابلو داستان آفرینش انسان جلال الدین بلخی روایت کرده است:
از جمادی مردم و نامی شدم
و ز نما مردم به حیوان سر زدم
هر مرحله و مرتبتی نشانی از تاریکی را به همراه دارد. از این ظلمات سه گانه انسان عبور می کند تا به مرحله آدمیت برسد و از مرتبت آدمیت و مرتبت فرشتگی هم فراتر برود و در وصال محبوب مست پرتو شعشعه ذات شود.
چهارم: تاریکی شکم نهنگ
یونس پیامبر در شکم نهنگ اسیر شده بود. در درون ظلمات شکم نهنگ خدا را خواند.
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَیٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿الأنبیاء: ٨٧﴾
و «ذوالنون» را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او سخت نمی گیریم، تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که: «معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، راستی که من از ستمکاران بودم.»
و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسی] آن را نمیداند، و آنچه در خشکی و دریاست میداند، و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر [اینکه] آن را میداند، و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن
[ثبت ]است.
نکته قابل توجه در به کارگیری واژگان در قرآن مجید در نسبت ظلمات به « الارض» یعنی زمین در این آیه و نسبت ظلمات به «البرّ» یعنی به خشکی در آیات ۶۳ و ۹۷ سوره الانعام و نیز آیه ۶۳ سوره النمل است. در واقع قرآن مجید تاریکی های ژرفای زمین را با تاریکی های سطح زمین از دکدیگر تفکیک کرده است. جلال الدین بلخی از مضمون همین ایه پیام گرفته است که دانه انسان وقتی سرانجام در خاک نهان می شود. از میان تاریکی و تنگنا می روید و زندگی از نو اغاز می کند:
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست
چرا به دانه انسانْت این گمان باشد
سوم: تاریکی های سه گانه
مراد از تاریکی های سه گانه، تاریکی هایی ست که جنین در شکم مادر با آن روبروست. ما نمی دانیم که جنین این تاریکی ها را چگونه احساس می کند. کودک در هفته ۲۶ بارداری می تواند چشمانش را در شکم مادر باز کند. می تواند نور و تفاوت ان با تاریکی را ببیند. اما او در تاریکی فضای بسته درون شکم مادر است. چرا قرآن مجید از تاریکی های سه گانه سخن گفته است؟
یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقًا مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّیٰ تُصْرَفُونَ ﴿الزمر: ٦﴾
شما را در شکمهای مادرانتان آفرینشی پس از آفرینشی [دیگر] در تاریکیهای سه گانه: [مَشیمه و رحم و شکم] خلق کرد. این است خدا، پروردگار شما، فرمانروایی [و حکومت مطلق] از آنِ اوست. خدایی جز او نیست، پس چگونه [و کجا از حق] برگردانیده میشوید؟
قرآن مجید تاریکی های سه گانه را توضیح نداده است. مترجمان و یا مفسران بر اساس فهم و گاه ذوق خویش ظلمات را تفسیر کرده اند. مثل فولادوند که در ترجمه خویش در بین دو کمان ( مشیمه و رحم و شکم) را ذکر کرده است. همین نکته در تفسیر جامع البیان طبری آمده است. بیشتر مفسران پس از طبری مانند زمخشری در تفسیر کشاف همین برداشت را تکرار و یا اقتباس کرده اند. برخی تفاوت ها هم دیده می شود. چنانکه ابی السعود در تفسیر « ارشاد العقل السلیم» ظلمات سه گانه را به «ظُلمة الصُّلبِ والبطنِ والرَّحِمِ.» نیز تفسیر کرده است. آیا ظلمات سه گانه در همین مصادیق چهارگانه منحصر می شود؟ ظلمات فضای تنگ و تاریک چیزی بیش از این سه گانه نیست؟ اگر مادر در دوران بارداری اندوهگین و آزرده باشد؟ سخن تلخی بشنود، تنها باشد؟ بیمار شود؟ بر این ظلمات افزوده نمی شود؟ مگر توصیه نشده است که بسیار مراقب بانویی که باردار است بوده باشید. تا آزرده نشود. به او پرخاش نکنید. یا اگر هم دیوانه هستید! و بر سر بانوی بار دار دست بلند می کنید. بیندیشید که ان ضربه بر کودک درون رحم او نیز وارد می شود. می خواهم بگویم ظلمات ثلاث می تواند پرده های بسیار و بی شماری داشته باشد. پرده های مادی و معنوی، ظاهری و باطنی. به همین خاطر در تفسیر ابن عربی افق بسیار گسترده تری برای تبیین تاریکی های سه گانه برگزیده شده است: «من الطبیعة الجسمانیة والنفس النباتیة والحیوانیة» از طبیعت مادی و پیکرمند انسانی، نفس نباتی و نفس حیوانی، تاریکی ها تداوم دارد. همان سه مرحله ای که در تابلو داستان آفرینش انسان جلال الدین بلخی روایت کرده است:
از جمادی مردم و نامی شدم
و ز نما مردم به حیوان سر زدم
هر مرحله و مرتبتی نشانی از تاریکی را به همراه دارد. از این ظلمات سه گانه انسان عبور می کند تا به مرحله آدمیت برسد و از مرتبت آدمیت و مرتبت فرشتگی هم فراتر برود و در وصال محبوب مست پرتو شعشعه ذات شود.
چهارم: تاریکی شکم نهنگ
یونس پیامبر در شکم نهنگ اسیر شده بود. در درون ظلمات شکم نهنگ خدا را خواند.
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَیٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿الأنبیاء: ٨٧﴾
و «ذوالنون» را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او سخت نمی گیریم، تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که: «معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، راستی که من از ستمکاران بودم.»
❤2