tgoop.com/maktuob/3985
Last Update:
ترامپ و آمریکای پیش از ترامپ همین رویکرد را داشتهاند. تفاوت ترامپ این است که به دلیل بی سوادی و بی استعدادی در فهم مسائل جهان و خلق و خوی دلالی و بسازبفروشی و هتلداری، آنچه را نباید بر زبان بیاورد، میآورد. بعد هم با لودگی و دروغپردازی و پشت هماندازی حرفش را تغییر میدهد و به اصطلاح خودش سخن را چندپهلو بیان میکند و میپیچاند. همان اصطلاحی که درباره شیوه مدیریت موفقش از دید خودش بیان کرده است: «قانعش کن یا گیجش کن!» کشورهای همپیمان خود را تحقیر میکند. ببینید با کانادا و مکزیک و اروپا چه کرد؟ با چه ادبیاتی با عربستان حرف میزند؟ اعلام کرد بایست عنوان خلیج فارس تغییر کند. بعد که دید نمیشود و همه ایرانیان در هر جای جهان مخالفت کردند، گفت ایرانیها میخواستند تغییر بدهند من نگذاشتم! او میخواهد مردم جهان و رهبران کشورها به این موضوع عادت کنند و در فکر شکستن این تابو نباشند که آمریکا هر کاری دلش بخواهد میکند. تمامی سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل، شورای امنیت، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان بهداشت جهانی و دادگاه بینالمللی لاهه و حتی یونسکو، باید گوش به فرمان و مطیع آمریکا باشند. وگرنه مخالفت با سیاستها و مقاومت در برابر اعمال اراده و سلیقه آمریکا مجازات دارد؛ هند نباید از روسیه نفت بخرد، چین نباید از ایران نفت بخرد، دادگاه لاهه نباید نتانیاهو را به عنوان جنایتکار ضد بشری محکوم کند. نرخ تعرفهها مبتنی بر اراده ترامپ بالا و پایین میرود. شاهد آمریکایی هستیم که فرانتس کافکا در رمان «آمریکا» از زبان «کارل روسمان» جوان 16 ساله که به آمریکا میگریزد، روایت شده است. او دچار نظام سرمایهداری و بوروکراسی و زندگی ماشینی امریکایی میشود. دچار استحاله میشود. گویی رمان «آمریکا»ی کافکا روایتی دیگر از رمان نیمه تمام «قصر» و نیز «محاکمه» اوست. منتها در رمان «آمریکا» قصر، همان آمریکاست و محاکمه کارل روسمان در لای چرخ و دنده نظام آمریکایی، نظامی ماشینی، مصنوعی و بی رحم انجام میشود. نکته قابل توجه این است که کافکا رمان «آمریکا» را بین سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۴ نوشته است. البته مثل «قصر» ناتمام مانده است. کافکا که در عمرش به آمریکا سفر نکرده بود، چهره و هویتی از آمریکا را به ما نشان میدهد که حدود 50 سال پس از انتشار رمان آمریکا، «ادوارد سعید» در کتاب کلاسیک «شرق شناسی» همان موضوع و مفهوم را با نظریهپردازی ممتاز خویش تبیین کرده است. همه مردم جهان از دید غرب در حاشیهاند. مرکزیت از آن غرب است. مرکز غرب هم آمریکاست. در غرب آسیا هم آمریکا میخواهد اسرائیل را به عنوان نماینده و دنباله خود به عنوان مرکزیت تثبیت کند. پروژه صلح ابراهیم کارکردش همین است. این سیاست از طرف کشورهایی که با انواع طرحها و دسیسهها به آمریکا وصل شدهاند، تبعیت میشود. مثلاً اگر مصر بخواهد علیه اسرائیل سخنی بگوید، بلافاصله آمریکا تهدید میکند که کمک سالانه به دولت مصر را که در واقع این کمک، یک میلیارد و 300 میلیون دلار کمک نظامی به ارتش و حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون دلار کمک اقتصادی است، قطع میکند. آمریکا سالی یک و نیم میلیارد دلار هم به اردن کمک میکند، یعنی اردن را اداره میکند. بنابراین به محض کمترین مخالفتها، کمک قطع میشود. چنان که در دوران پهلوی دوم، محمدرضا شاه - به روایت خودش - هر چه آمریکا از او خواسته بود انجام داده بود. از این رو در کتاب «پاسخ به تاریخ» از آمریکا گلایه میکند. پس چرا با او چنان رفتاری داشتند؟ تحقیری که از سوی آمریکا متوجه محمدرضا شاه شد، تماشایی است. بخشی از این تحقیر را خانم فرح دیبا در خاطراتش نوشته است. در آمریکا شاه و فرح را به بیمارستان روانی میبرند. اتاقها پنجره نداشته است. روزنه، با چند میله ضخیم با فاصله کم در قسمت بالای دیوارها قرار داشت. اتاق خانم فرح از داخل باز نمیشده است، مثل سلولهای زندان! بعید به نظر میرسد که این رفتارها محاسبه شده نبوده باشد. خواستهاند به دیگر رهبران جهان که در قلمرو سیاست آمریکا قرار داشتهاند پیام بدهند که بیشتر آمریکایی باشند!
اما ایران بازی آمریکا را به هم زد. این نکته را باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ که به بیتالمقدس سفر کرده بود، برای خوشایند صهیونیستها بر زبان آورد. گفت: «ایران بازی برهمزن است و نمیتواند روش خود را در منطقه غرب آسیا و در برابر اسرائیل ادامه دهد.»
BY مكتوب
Share with your friend now:
tgoop.com/maktuob/3985