و. ناامن کردن منطقه برای مقاومت فلسطین جهت تمکین به خواسته های اسرائیل. نتانیاهو شامگاه چهارشنبه ۱۰ سپتامبر بعد از حمله روز سه شنبه۹ سپتامبر اعلام کرد: «خطاب به قطر و همه کشورهای میزبان تروریستها میگویم، یا آنها را اخراج کنید یا به دست عدالت بسپارید تا محاکمه شوند وگرنه ما خودمان این کار را خواهیم کرد.» او ادعا کرد: «قطر به تروریستها پناهگاه و مأمن میدهد و حماس را تأمین مالی میکند و ویلاهای لوکس در اختیار رهبران آن قرار میدهد.» این در حالی است که میزبانی دفتر حماس در چهارچوب تلاشهای میانجیگرانه که واشنگتن و تلآویو از قطر خواسته بودند، انجام شده است.
هرچند نتانیاهو در بیانیهای رسمی تأکید کرد که پس از حملات قدس و غزه، به دستگاههای امنیتی دستور هدف قرار دادن رهبران حماس داده و تهدید کرد سران حماس در هیچکجا در امان نخواهند بود و آنان را به تعقیب در هر نقطه از جهان تهدید کرد، پیش از این دو عملیات، ایال زمیر رئیس ستاد ارتش هم رهبران حماس در کشورهای مختلف را در چارچوب راهبرد «قطع سر» تهدید کرده بود.
تأکید نتانیاهو بر تداوم ترور رهبران حماس و مقاومت در کشورهای منطقه در حالی است که رئیس جمهور آمریکا در تماس تلفنی با امیر قطر قول داده که این حملات دیگر تکرار نخواهد شد.
حمله به دوحه نه فقط اقدامی نظامی بود، بلکه حرکتی سیاسی و نمادین تلقی شد. این حمله اولین مورد از این نوع بود که یک هیئت مذاکرهکننده در سرزمین میانجیگر هدف قرار می گرفت و نقض مفاهیم حاکمیت و دیپلماسی بود. اسرائیل جهان را عرصهای باز برای اعمال زور می داند که جهت ایجاد بازدارندگی، هیچ خط قرمزی برایش وجود ندارد.
قطر هفتمین کشوری است که اسرائیل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بمباران کرده و بعد از لبنان حین مذاکره برای توافق آتش بس و مذاکرات هسته ای ایران، سومین کشوری است که حین مذاکره هدف اسرائیل قرار می گیرد.
اگر قرار بود یک کشور منطقه هیچگاه نگران حمله اسرائیل نباشد، آن کشور قطر بود. کشوری که هیچ تهدید واقعی برای اسرائیل محسوب نمیشد، متحد اصلی غیر ناتوی ایالات متحده و میزبان بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه است. کشوری که به خاطر میانجیگری در درگیریهای متعدد شهرت دارد و بارها میزبان هیات های بلندپایه امنیتی و سیاسی اسرائیلی و آمریکایی بوده است. دههها است که قطر با این رویا زندگی کرده که نقش آن به عنوان میانجی، نه فقط موجد پرستیژ، بلکه موجب امنیت این کشور باشد. این ویژگی ها مانع حمله اسرائیل به قطر و ممانعت آمریکا از حمله نشد. وقتی اسرائیل توانسته قطر را علیرغم همه این مختصات بمباران کند، به این معنی است که هیچ کشوری در منطقه امن نیست، حتی اگر متحد نزدیک واشنگتن باشد. با توجه به این ملاحظات، درسهای زیادی میتوان از حمله اسرائیل به قطر گرفت:
اول. حمله اسرائیل به دوحه محصول دو سال ضعف و بی عملی جامعه جهانی، خصوصاً اعراب و مسلمانان در مواجهه با تجاوز بیرحمانه اسرائیل در غزه، کرانه باختری و سراسر منطقه بود. در حالیکه اسرائیل توسط آمریکا و ناتو تغذیه و حمایت مالی، سیاسی و اطلاعاتی شد، دولتهای عربی/اسلامی تقریباً هیچ کاری در پاسخ به جنایات اسرائیل در غزه، کرانه باختری و سراسر منطقه انجام ندادند، رابطه سابق خود را با رژیم حفظ کردند، به تعمیق روابط سیاسی و تجاری خود با اسرائیل ادامه دادند. از امضای قرارداد عظیم گازی مصر با اسرائیل گرفته تا ادامه روابط سیاسی-تجاری ترکیه با اسرائیل به رغم اعلام قطع چندین و چندباره توسط مقامات ترکیه تا ادامه روابط امارات متحده عربی با اسرائیل در قالب توافق ابراهیم و تا همکاری های اطلاعاتی برخی دیگر.... به رغم همه این روابط، با توجه به ویژگی های رژیم صهیونیستی هیچ کشوری در منطقه نباید احساس امنیت نسبت به اسرائیل و اعتماد به برادر بزرگش آمریکا داشته باشد.
دوم. متحد اصلی آمریکا بودن و استقرار پایگاه آمریکا در کشور امنیت نمی آورد. حمله اسرائیل به قطر زنگ خطری برای متحدین آمریکا در منطقه بود. این اولین بار است که اسرائیل آشکارا به حمله به خاک یک عضو شورای همکاری خلیج فارس (GCC) با افتخار و سرعت اعتراف کرد. حمله به عضوی که مقر منطقهای فرماندهی مرکزی ایالات متحده را در خود جای داده و هزاران پرسنل آمریکایی در آن مستقرند.
این حمله، وعده چتر امنیتی ایالات متحده برای کشورهای عضو شورای همکاری را زیر سوال برد. دههها، واشنگتن خود را به عنوان ضامن امنیت در خلیج فارس، نیرویی تثبیتکننده که قادر به جلوگیری از تهدیدات خارجی و حفظ حاکمیت متحدان و شرکای عرب خود است، معرفی میکرد. آن تصویر اکنون فروپاشیده است. صرف نظر از نقشی که ایالات متحده در حمله اسرائیل ایفا کرده، این برداشت وجود دارد که نمیتوان به واشنگتن برای تضمین امنیت خود اعتماد کرد.
هرچند نتانیاهو در بیانیهای رسمی تأکید کرد که پس از حملات قدس و غزه، به دستگاههای امنیتی دستور هدف قرار دادن رهبران حماس داده و تهدید کرد سران حماس در هیچکجا در امان نخواهند بود و آنان را به تعقیب در هر نقطه از جهان تهدید کرد، پیش از این دو عملیات، ایال زمیر رئیس ستاد ارتش هم رهبران حماس در کشورهای مختلف را در چارچوب راهبرد «قطع سر» تهدید کرده بود.
تأکید نتانیاهو بر تداوم ترور رهبران حماس و مقاومت در کشورهای منطقه در حالی است که رئیس جمهور آمریکا در تماس تلفنی با امیر قطر قول داده که این حملات دیگر تکرار نخواهد شد.
حمله به دوحه نه فقط اقدامی نظامی بود، بلکه حرکتی سیاسی و نمادین تلقی شد. این حمله اولین مورد از این نوع بود که یک هیئت مذاکرهکننده در سرزمین میانجیگر هدف قرار می گرفت و نقض مفاهیم حاکمیت و دیپلماسی بود. اسرائیل جهان را عرصهای باز برای اعمال زور می داند که جهت ایجاد بازدارندگی، هیچ خط قرمزی برایش وجود ندارد.
قطر هفتمین کشوری است که اسرائیل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بمباران کرده و بعد از لبنان حین مذاکره برای توافق آتش بس و مذاکرات هسته ای ایران، سومین کشوری است که حین مذاکره هدف اسرائیل قرار می گیرد.
اگر قرار بود یک کشور منطقه هیچگاه نگران حمله اسرائیل نباشد، آن کشور قطر بود. کشوری که هیچ تهدید واقعی برای اسرائیل محسوب نمیشد، متحد اصلی غیر ناتوی ایالات متحده و میزبان بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه است. کشوری که به خاطر میانجیگری در درگیریهای متعدد شهرت دارد و بارها میزبان هیات های بلندپایه امنیتی و سیاسی اسرائیلی و آمریکایی بوده است. دههها است که قطر با این رویا زندگی کرده که نقش آن به عنوان میانجی، نه فقط موجد پرستیژ، بلکه موجب امنیت این کشور باشد. این ویژگی ها مانع حمله اسرائیل به قطر و ممانعت آمریکا از حمله نشد. وقتی اسرائیل توانسته قطر را علیرغم همه این مختصات بمباران کند، به این معنی است که هیچ کشوری در منطقه امن نیست، حتی اگر متحد نزدیک واشنگتن باشد. با توجه به این ملاحظات، درسهای زیادی میتوان از حمله اسرائیل به قطر گرفت:
اول. حمله اسرائیل به دوحه محصول دو سال ضعف و بی عملی جامعه جهانی، خصوصاً اعراب و مسلمانان در مواجهه با تجاوز بیرحمانه اسرائیل در غزه، کرانه باختری و سراسر منطقه بود. در حالیکه اسرائیل توسط آمریکا و ناتو تغذیه و حمایت مالی، سیاسی و اطلاعاتی شد، دولتهای عربی/اسلامی تقریباً هیچ کاری در پاسخ به جنایات اسرائیل در غزه، کرانه باختری و سراسر منطقه انجام ندادند، رابطه سابق خود را با رژیم حفظ کردند، به تعمیق روابط سیاسی و تجاری خود با اسرائیل ادامه دادند. از امضای قرارداد عظیم گازی مصر با اسرائیل گرفته تا ادامه روابط سیاسی-تجاری ترکیه با اسرائیل به رغم اعلام قطع چندین و چندباره توسط مقامات ترکیه تا ادامه روابط امارات متحده عربی با اسرائیل در قالب توافق ابراهیم و تا همکاری های اطلاعاتی برخی دیگر.... به رغم همه این روابط، با توجه به ویژگی های رژیم صهیونیستی هیچ کشوری در منطقه نباید احساس امنیت نسبت به اسرائیل و اعتماد به برادر بزرگش آمریکا داشته باشد.
دوم. متحد اصلی آمریکا بودن و استقرار پایگاه آمریکا در کشور امنیت نمی آورد. حمله اسرائیل به قطر زنگ خطری برای متحدین آمریکا در منطقه بود. این اولین بار است که اسرائیل آشکارا به حمله به خاک یک عضو شورای همکاری خلیج فارس (GCC) با افتخار و سرعت اعتراف کرد. حمله به عضوی که مقر منطقهای فرماندهی مرکزی ایالات متحده را در خود جای داده و هزاران پرسنل آمریکایی در آن مستقرند.
این حمله، وعده چتر امنیتی ایالات متحده برای کشورهای عضو شورای همکاری را زیر سوال برد. دههها، واشنگتن خود را به عنوان ضامن امنیت در خلیج فارس، نیرویی تثبیتکننده که قادر به جلوگیری از تهدیدات خارجی و حفظ حاکمیت متحدان و شرکای عرب خود است، معرفی میکرد. آن تصویر اکنون فروپاشیده است. صرف نظر از نقشی که ایالات متحده در حمله اسرائیل ایفا کرده، این برداشت وجود دارد که نمیتوان به واشنگتن برای تضمین امنیت خود اعتماد کرد.
❤6👍3👏1
سوم. هیچ کس و هیچ جایی در هیچ زمانی، حتی در زمان مذاکره آتش بس از حمله اسرائیل در امان نیست. این اولین باری نیست که نتانیاهو دستور حمله به یک کشور مستقل را در زمانی که مذاکره در جریان است، می دهد. هر بار که چنین حملاتی انجام شده، ایالات متحده و شرکا یا آن را نادیده گرفته، یا تشویق و حمایت نموده و یا به عنوان دفاع از خود تلقی کرده اند.
بمباران حماس به منزله بمباران مذاکرهکنندگان بود. اگر حمله موفقیتآمیز بود، هیچ کس در رهبری حماس برای مدتها جهت مذاکره باقی نمیماند تا دستور آزادی اسیران را در غزه بدهد.
چهارم. حملات دوحه، ریاکاری دیپلماسی اسرائیل آشکار کرد. نتانیاهو نتوانست رهبری حماس را در دوحه از بین ببرد، اما در عوض توانست تمام تلاشها برای پایان دادن به جنگ دو ساله از طریق مذاکرات را نابود کند. وقتی اسرائیل به ترور مذاکرهکنندگان همت می کند، این شبهه به یقین تبدیل شد که آیا از ابتدا در مورد شروع مذاکرات جدی بوده است؟ با نگاهی به دو سال گذشته، روشن است که در هر نوبت، نتانیاهو یا از مذاکرات کنار کشیده یا کارشکنی کرده است. نتانیاهو هفت تلاش جداگانه برای دستیابی به توافق را خنثی کرده و اکنون، برای همه آشکار است که او میخواهد مسئله غزه را تنها با زور حل کند.
در لبنان هم زمانی که حزب الله به مذاکره آتش بس پیوست، اسرائیل دبیرکل حزب الله را ترور کرد.
پنجم. این اتفاق نشان داد اسرای اسرائیلی در غزه هیچ اهمیتی برای نتانیاهو و کابینه امنیتی او ندارند. این امر یک خیانت مطلق به آنها بود که تصور می شد این مذاکرات تنها مسیر ممکن برای آزادی آنهاست. اگر حمله به قطر موفقیتآمیز بود، عملیات به معنای پایان تمام تلاشها برای برگرداندن اسیران در غزه بود.
ششم. حمله نتانیاهو به قطر، نه تنها برای همسایگان اسرائیل، بلکه برای همه کشورهای نزدیک و دور پیام داشت. قطعا اینطور نبوده که نتانیاهو و طراحان این حمله به پیامدهای حمله فکر نکرده باشند. آنها میخواستند پیامی به قطر یا هر کشور دیگری که میزبان حماس و دیگر نیروهای مقاومت است، بفرستند که اسرائیل میتواند با دست های درازش به «هر هدفی» حمله کند، صرف نظر از اینکه برای رسیدن به آنجا از حریم هوایی چه کشورهایی عبور می کند.
هفتم. اگر ترامپ از قبل از عملیات اسرائیل در دوحه خبر داشت و با عدم توقف آن، به اسرائیل چراغ سبز نشان داده، تضمینهای آتی او برای حماس چه ارزشی دارد که بپذیرد همه اسیران را آزاد کند، جنگ متوقف شود و اسرائیل عقبنشینی نماید؟ این نخستین بار نیست که اسرائیل و آمریکا از یک فرآیند مذاکره فعال به عنوان پوششی برای حمله غافلگیرانه استفاده کرده اند.
هشتم. این حمله به عنوان یک درس عبرت برای دولت لبنان خواهد بود که با فشار آمریکا درصدد خلع سلاح حزبالله است. حزبالله با این باور که خلع سلاح منجر به آسیبپذیری کامل لبنان در برابر اسرائیل میشود، در مقابل خواست دولت ایستاد.
نهم. صرف نظر از اظهارات متناقض ترامپ در مورد اطلاع یا بی اطلاعی از حمله، ترامپ نه از نفس عملیات اسرائیل در میانه مذاکرات آتش بس، بلکه از محل عملیات ابراز ناخرسندی کرد و گفت «از محل این حمله بسیار ناراحت است.» ترامپ رسماً از هر عملیات نظامی شکستخورده اسرائیل «ناراضی» است و تلاش کرده تا خود را در طرف پیروز بگذارد. اگر عملیات موفق بود، ترامپ ندای شراکت سر می داد و توجیه و بهانه ای برای به دست آوردن دل قطر هم ارائه می داد.
دهم. پیامدهای این حمله فراتر از قطر است. اسرائیل با حمله به یک کشور میانجیگر، نه تنها نقش قطر، بلکه نقش کل میانجی ها و میانجیگران را تضعیف کرد. این حمله پیام نگرانکنندهای به کشورهایی مانند عمان، مصر، عربستان و ترکیه فرستاد که میانجیگری پر مخاطره است.
از غزه تا دوحه ما با یک سناریوی واحد و تکراری روبرو هستیم، منطقه و جهان شاهد درگیری ای است که از غزه شروع شده و فعلا تا دوحه گسترش یافته است. آیا این حمله محاسبات دوحه و سایر کشورهای منطقه را مقابل آمریکا و اسرائیل تغییر میدهد؟ شاید این حمله جایگاه مقاومت، ضرورت و اهمیت آن را به جای دلخوشی به چتر حمایتی آمریکا و توافق های پیدا و پنهان با اسرائیل گسترش دهد و موجب تغییرات زیادی در منطقه شود. از زمان ترور اولین میانجی سازمان ملل، کنت فولک برنادوت در سال ۱۹۴۸ تا امروز اسرائیل دهها رهبر و فرمانده فلسطینی، لبنانی، ایرانی، یمنی و عراقی را که با اشغال و تجاوز نظامی آن مخالف بودند، کشته است - اما چنین ترورهایی به جای تضعیف مقاومت، موجب تقویت آن در برابر اقدامات اسرائیل شده است.
روزنامه اطلاعات، ۲۲ شهریور ۱۴۰۴.
https://www.ettelaat.com/news/112146
https://www.tgoop.com/maktuob
بمباران حماس به منزله بمباران مذاکرهکنندگان بود. اگر حمله موفقیتآمیز بود، هیچ کس در رهبری حماس برای مدتها جهت مذاکره باقی نمیماند تا دستور آزادی اسیران را در غزه بدهد.
چهارم. حملات دوحه، ریاکاری دیپلماسی اسرائیل آشکار کرد. نتانیاهو نتوانست رهبری حماس را در دوحه از بین ببرد، اما در عوض توانست تمام تلاشها برای پایان دادن به جنگ دو ساله از طریق مذاکرات را نابود کند. وقتی اسرائیل به ترور مذاکرهکنندگان همت می کند، این شبهه به یقین تبدیل شد که آیا از ابتدا در مورد شروع مذاکرات جدی بوده است؟ با نگاهی به دو سال گذشته، روشن است که در هر نوبت، نتانیاهو یا از مذاکرات کنار کشیده یا کارشکنی کرده است. نتانیاهو هفت تلاش جداگانه برای دستیابی به توافق را خنثی کرده و اکنون، برای همه آشکار است که او میخواهد مسئله غزه را تنها با زور حل کند.
در لبنان هم زمانی که حزب الله به مذاکره آتش بس پیوست، اسرائیل دبیرکل حزب الله را ترور کرد.
پنجم. این اتفاق نشان داد اسرای اسرائیلی در غزه هیچ اهمیتی برای نتانیاهو و کابینه امنیتی او ندارند. این امر یک خیانت مطلق به آنها بود که تصور می شد این مذاکرات تنها مسیر ممکن برای آزادی آنهاست. اگر حمله به قطر موفقیتآمیز بود، عملیات به معنای پایان تمام تلاشها برای برگرداندن اسیران در غزه بود.
ششم. حمله نتانیاهو به قطر، نه تنها برای همسایگان اسرائیل، بلکه برای همه کشورهای نزدیک و دور پیام داشت. قطعا اینطور نبوده که نتانیاهو و طراحان این حمله به پیامدهای حمله فکر نکرده باشند. آنها میخواستند پیامی به قطر یا هر کشور دیگری که میزبان حماس و دیگر نیروهای مقاومت است، بفرستند که اسرائیل میتواند با دست های درازش به «هر هدفی» حمله کند، صرف نظر از اینکه برای رسیدن به آنجا از حریم هوایی چه کشورهایی عبور می کند.
هفتم. اگر ترامپ از قبل از عملیات اسرائیل در دوحه خبر داشت و با عدم توقف آن، به اسرائیل چراغ سبز نشان داده، تضمینهای آتی او برای حماس چه ارزشی دارد که بپذیرد همه اسیران را آزاد کند، جنگ متوقف شود و اسرائیل عقبنشینی نماید؟ این نخستین بار نیست که اسرائیل و آمریکا از یک فرآیند مذاکره فعال به عنوان پوششی برای حمله غافلگیرانه استفاده کرده اند.
هشتم. این حمله به عنوان یک درس عبرت برای دولت لبنان خواهد بود که با فشار آمریکا درصدد خلع سلاح حزبالله است. حزبالله با این باور که خلع سلاح منجر به آسیبپذیری کامل لبنان در برابر اسرائیل میشود، در مقابل خواست دولت ایستاد.
نهم. صرف نظر از اظهارات متناقض ترامپ در مورد اطلاع یا بی اطلاعی از حمله، ترامپ نه از نفس عملیات اسرائیل در میانه مذاکرات آتش بس، بلکه از محل عملیات ابراز ناخرسندی کرد و گفت «از محل این حمله بسیار ناراحت است.» ترامپ رسماً از هر عملیات نظامی شکستخورده اسرائیل «ناراضی» است و تلاش کرده تا خود را در طرف پیروز بگذارد. اگر عملیات موفق بود، ترامپ ندای شراکت سر می داد و توجیه و بهانه ای برای به دست آوردن دل قطر هم ارائه می داد.
دهم. پیامدهای این حمله فراتر از قطر است. اسرائیل با حمله به یک کشور میانجیگر، نه تنها نقش قطر، بلکه نقش کل میانجی ها و میانجیگران را تضعیف کرد. این حمله پیام نگرانکنندهای به کشورهایی مانند عمان، مصر، عربستان و ترکیه فرستاد که میانجیگری پر مخاطره است.
از غزه تا دوحه ما با یک سناریوی واحد و تکراری روبرو هستیم، منطقه و جهان شاهد درگیری ای است که از غزه شروع شده و فعلا تا دوحه گسترش یافته است. آیا این حمله محاسبات دوحه و سایر کشورهای منطقه را مقابل آمریکا و اسرائیل تغییر میدهد؟ شاید این حمله جایگاه مقاومت، ضرورت و اهمیت آن را به جای دلخوشی به چتر حمایتی آمریکا و توافق های پیدا و پنهان با اسرائیل گسترش دهد و موجب تغییرات زیادی در منطقه شود. از زمان ترور اولین میانجی سازمان ملل، کنت فولک برنادوت در سال ۱۹۴۸ تا امروز اسرائیل دهها رهبر و فرمانده فلسطینی، لبنانی، ایرانی، یمنی و عراقی را که با اشغال و تجاوز نظامی آن مخالف بودند، کشته است - اما چنین ترورهایی به جای تضعیف مقاومت، موجب تقویت آن در برابر اقدامات اسرائیل شده است.
روزنامه اطلاعات، ۲۲ شهریور ۱۴۰۴.
https://www.ettelaat.com/news/112146
https://www.tgoop.com/maktuob
اطلاعات آنلاین
[ جمیله کدیور ] یاغیگری اسرائیل از غزه تا دوحه
ترور نافرجام در دوحه صرفاً حملهای علیه رهبران حماس نبود، بلکه تلاشی بود برای خنثیسازی هرگونه مسیر سیاسی، تقویت مسیر جنگ و جلوگیری از آتشبس.
❤10👏4👍1
حسب حال
روزنامه ایران
سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴.
مکتب زندگی، مذهب عزا؟
سید عطاءالله مهاجرانی
«ما مصریها، شیعیان افراح و شما ایرانیان شیعیان احزان هستید!» این سخن و تعبیر اندیشه برانگیز را (اندیشه به هر دو معنی تفکر و نیز دغدغه و بیم) اولینبار در قاهره از مرحوم «حسن حنفی» (۲۰۲۱-۱۹۳۵)
فیلسوف و نظریه پرداز معاصر مصری شنیدم. حسن حنفی کم نظیر بود! ترجمه او از رساله «الهیات و سیاست» اسپینوزا- هنوز این کتاب به زبان فارسی ترجمه نشده است- سال ۱۹۷۱ در قاهره، وقتی حسن حنفی ۳۶ ساله بود، منتشر شد. مقدمه بیش از صد صفحهای حسن حنفی بر این کتاب و تبیین و تفسیر نکات هفده گانه در فلسفه و اندیشه اسپینوزا همچنان تازه و معتبر و تحسین برانگیز است. به مسجد «رأس الحسین» درست در همسایگی دانشگاه «الازهر» رفته بودیم.
ایام ولادت امام حسین علیه السلام بود. میتوانم بگویم از جشنهای نیمه شعبان قبل از انقلاب هم رنگینتر بود! دور تا دور مسجد «رأس الحسین» جمعیت انبوهی حلقه زده بود. در واقع شما برای عبور از میان جمعیت و گشودن راهی تا مسجد با فشار جمعیت و زحمت روبهرو بودید. همه خندان و شادمان بودند. بساط چای و قهوه و کیک و شیرینی و سوپ و موسیقی و قوالی و بوی عطر و عود و کندر فضا را پر کرده بود. مسجد «رأس الحسین» کانون تمام شادیها و حضور مردم است. ضریح مسجد شبیه حجله عروس آراسته شده است. از شبکه ضریح میتوان انواع ارائهها را در درون دید؛ ظروف نقره یا آینهها با قاب طلایی. مردم سبدهای گل میآوردند. سبدهای گل را که معمولاً گلسرخ بود، دور تا دور بالای ضریح میچیدند. عطر گل سرخ فضا را پر میکرد. نماز خواندیم و به کافهرستورانی در محله «خان خلیلی» در نزدیکی قهوه خانه مشهور «فیتشاوی» رفتیم. صحبتمان درباره عزاداری و شادی در مناسک دینی شیعه و اهلسنت گل انداخته بود.
حسن حنفی با پرسشی مرا در مخمصه انداخت. او بارها به ایران سفر کرده بود، با نگاه دقیق و موشکاف و تحلیلگری که داشت، ایران را میشناخت. سالی به ایران آمده بود. تهران ، قم و مشهد رفته بود. پرسید شما در ایران در روز تولد امام حسین قبل از انقلاب یا حالا مثل مصریها مجالس جشن و سرور داشتید؟ الان دارید؟ مکث کرد. گفتم: «یک کلمه نه!» پرسید چرا چنین است؟ بحث ما آغاز شده بود. تا نماز مغرب به طول انجامید. حسن حنفی گفت: «ما مصریها شیعیان افراح هستیم.» حسن حنفی چهار سال پیش در ۸۶ سالگی به رحمت خدا رفت. آخرین بار 10 سال پیش در قاهره در برنامه معرفی کتابش او را دیدم. اما سخنش برای همیشه در ذهنم زنده مانده است. همین ایام اخیر، وقتی به مجلس جشن میلاد پیامبر محمد مصطفی و امام صادق علیهما السلام در مجلسی در لندن نگاه میکردم، دیدم جشن کم رونق میلاد، بسیار متفاوت از مجالس عزاداری است؛ هم از جهت شکل و نیز محتوا.
ما برای فاطمیه دو دوره 3 روزه از ۱۳ تا ۱۵ جمادی الاولی و از ۳ تا ۵ جمادی الآخر مجلس عزا داریم، چون دو روایت درباره رحلت فاطمه زهرا سلامالله علیها مطرح شده است، تا جایی که به دهه فاطمیه معروف شده است. مراجع تقلید هم در این باره و انجام عزاداری در هر دو مناسبت ایام فاطمیه تأکید داشتهاند. اخیراً هم برخی در کنار دهه عاشورا و دهه اربعین و دهه فاطمیه تلاش میکنند تا دهه چهارم محسنیه هم در هفته اول ماه ربیع الاول برگزار شود؛ نشانهای تازه بر همان سخن حسن حنفی. پس هر چه عزاداری پررنگتر بهتر! البته دیگر آش چنان شور شده که آیات عظام شبیری زنجانی و مکارم شیرازی دهه محسنیه را به رسمیت نشناختند و گفتند چنین امری در شیعه سابقهای ندارد. خداوند توفیقشان بدهد.
سعدی گفت:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
حضرت آیتالله شبیری زنجانی، مرجع بصیر و آینده نگر در نقد طرح عزاداری دهه محسنیه - به روایت پایگاه اطلاعرسانی شان - این طور گفتند: «آیتالله العظمی شبیری زنجانی، این مرجع عالی قدر عصر روز چهارشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۲ در جمع تعدادی از روحانیون و طلبههای حوزه علمیه قم که در دفتر ایشان حضور داشتند، ترویج دهههای پیاپی عزاداری را زمینه ساز رویگردانی جامعه از عزای اهل بیت علیهم السلام دانستند و گفتند: همین طور پشت سر هم دهه درست کردن، توسط جامعه قابل پذیرش نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداریها را به وجود میآورد.افراط در عزاداریها به تفریط میانجامد.»
تمام سخن و سخن تمام همین است! ما هزینه افراط را کم نپرداختهایم. نمونه زنده و جاریاش، به تعبیر شهید مرتضی مطهری «مسأله حجاب» است.
روزنامه ایران
سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴.
مکتب زندگی، مذهب عزا؟
سید عطاءالله مهاجرانی
«ما مصریها، شیعیان افراح و شما ایرانیان شیعیان احزان هستید!» این سخن و تعبیر اندیشه برانگیز را (اندیشه به هر دو معنی تفکر و نیز دغدغه و بیم) اولینبار در قاهره از مرحوم «حسن حنفی» (۲۰۲۱-۱۹۳۵)
فیلسوف و نظریه پرداز معاصر مصری شنیدم. حسن حنفی کم نظیر بود! ترجمه او از رساله «الهیات و سیاست» اسپینوزا- هنوز این کتاب به زبان فارسی ترجمه نشده است- سال ۱۹۷۱ در قاهره، وقتی حسن حنفی ۳۶ ساله بود، منتشر شد. مقدمه بیش از صد صفحهای حسن حنفی بر این کتاب و تبیین و تفسیر نکات هفده گانه در فلسفه و اندیشه اسپینوزا همچنان تازه و معتبر و تحسین برانگیز است. به مسجد «رأس الحسین» درست در همسایگی دانشگاه «الازهر» رفته بودیم.
ایام ولادت امام حسین علیه السلام بود. میتوانم بگویم از جشنهای نیمه شعبان قبل از انقلاب هم رنگینتر بود! دور تا دور مسجد «رأس الحسین» جمعیت انبوهی حلقه زده بود. در واقع شما برای عبور از میان جمعیت و گشودن راهی تا مسجد با فشار جمعیت و زحمت روبهرو بودید. همه خندان و شادمان بودند. بساط چای و قهوه و کیک و شیرینی و سوپ و موسیقی و قوالی و بوی عطر و عود و کندر فضا را پر کرده بود. مسجد «رأس الحسین» کانون تمام شادیها و حضور مردم است. ضریح مسجد شبیه حجله عروس آراسته شده است. از شبکه ضریح میتوان انواع ارائهها را در درون دید؛ ظروف نقره یا آینهها با قاب طلایی. مردم سبدهای گل میآوردند. سبدهای گل را که معمولاً گلسرخ بود، دور تا دور بالای ضریح میچیدند. عطر گل سرخ فضا را پر میکرد. نماز خواندیم و به کافهرستورانی در محله «خان خلیلی» در نزدیکی قهوه خانه مشهور «فیتشاوی» رفتیم. صحبتمان درباره عزاداری و شادی در مناسک دینی شیعه و اهلسنت گل انداخته بود.
حسن حنفی با پرسشی مرا در مخمصه انداخت. او بارها به ایران سفر کرده بود، با نگاه دقیق و موشکاف و تحلیلگری که داشت، ایران را میشناخت. سالی به ایران آمده بود. تهران ، قم و مشهد رفته بود. پرسید شما در ایران در روز تولد امام حسین قبل از انقلاب یا حالا مثل مصریها مجالس جشن و سرور داشتید؟ الان دارید؟ مکث کرد. گفتم: «یک کلمه نه!» پرسید چرا چنین است؟ بحث ما آغاز شده بود. تا نماز مغرب به طول انجامید. حسن حنفی گفت: «ما مصریها شیعیان افراح هستیم.» حسن حنفی چهار سال پیش در ۸۶ سالگی به رحمت خدا رفت. آخرین بار 10 سال پیش در قاهره در برنامه معرفی کتابش او را دیدم. اما سخنش برای همیشه در ذهنم زنده مانده است. همین ایام اخیر، وقتی به مجلس جشن میلاد پیامبر محمد مصطفی و امام صادق علیهما السلام در مجلسی در لندن نگاه میکردم، دیدم جشن کم رونق میلاد، بسیار متفاوت از مجالس عزاداری است؛ هم از جهت شکل و نیز محتوا.
ما برای فاطمیه دو دوره 3 روزه از ۱۳ تا ۱۵ جمادی الاولی و از ۳ تا ۵ جمادی الآخر مجلس عزا داریم، چون دو روایت درباره رحلت فاطمه زهرا سلامالله علیها مطرح شده است، تا جایی که به دهه فاطمیه معروف شده است. مراجع تقلید هم در این باره و انجام عزاداری در هر دو مناسبت ایام فاطمیه تأکید داشتهاند. اخیراً هم برخی در کنار دهه عاشورا و دهه اربعین و دهه فاطمیه تلاش میکنند تا دهه چهارم محسنیه هم در هفته اول ماه ربیع الاول برگزار شود؛ نشانهای تازه بر همان سخن حسن حنفی. پس هر چه عزاداری پررنگتر بهتر! البته دیگر آش چنان شور شده که آیات عظام شبیری زنجانی و مکارم شیرازی دهه محسنیه را به رسمیت نشناختند و گفتند چنین امری در شیعه سابقهای ندارد. خداوند توفیقشان بدهد.
سعدی گفت:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
حضرت آیتالله شبیری زنجانی، مرجع بصیر و آینده نگر در نقد طرح عزاداری دهه محسنیه - به روایت پایگاه اطلاعرسانی شان - این طور گفتند: «آیتالله العظمی شبیری زنجانی، این مرجع عالی قدر عصر روز چهارشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۲ در جمع تعدادی از روحانیون و طلبههای حوزه علمیه قم که در دفتر ایشان حضور داشتند، ترویج دهههای پیاپی عزاداری را زمینه ساز رویگردانی جامعه از عزای اهل بیت علیهم السلام دانستند و گفتند: همین طور پشت سر هم دهه درست کردن، توسط جامعه قابل پذیرش نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداریها را به وجود میآورد.افراط در عزاداریها به تفریط میانجامد.»
تمام سخن و سخن تمام همین است! ما هزینه افراط را کم نپرداختهایم. نمونه زنده و جاریاش، به تعبیر شهید مرتضی مطهری «مسأله حجاب» است.
👏7❤6👍1
تمامی مراسم شادمانی مانند میلاد رسول اکرم و امام صادق علیهم السلام در برابر عزاداریها رنگ و نمودی ندارد. چرا دو روایت میلاد پیامبر یعنی ۱۲ و ۱۷ ربیع را به عنوان ایام جشن ولادت پیامبر برگزار نمیکنیم؟ چرا سخنرانان درباره پیامبر(ص) سخن نمیگویند؟ چرا از عالمان اهل سنت به مجالس شیعیان دعوت نمیکنیم تا رفتوآمد علمای دین شیعه و سنی به مساجد یکدیگر ترویج شود؟ هفته وحدت را در حد تبلیغات برگزار نکنیم. بگذاریم تا ریشهها در اعماق جامعه به هم بپیوندند. با شاهین عقلانیت و تسامح عدم تعادل عزاداری و شادی، کفه فوق سنگین عزاداری و کفه پَر وزن شادمانی را به نقطه تعادل برسانیم. در قرآن مجید نیز در 6 مورد صفت «بشیر» برای پیامبر(ص) قبل از «نذیر» ذکر شده است. در دو موردی هم که نذیر قبل از بشیر آمده است، مخاطب آیه و موضوع، چنین اقتضایی داشته است. اسلام دین بشارت است. اسلام مکتب زندگی است. بشارت با شادمانی متناظر است. امام علی علیه السلام وقتی از شیعیان خود سخن میگوید، شادمانی و فرح را مقدم بر اندوه ذکر میکند: «اِخْتَارَ لَنَا شِیعَةً ینْصُرُونَنَا وَ یفْرَحُونَ بِفَرَحِنَا وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا أُولَئِک مِنَّا وَ إِلَینَا» (بحار الأنوار ج۶۵ ص۱۷) به این معنی که «خداوند شیعیانی برای ما برگزیده است؛ ما را یاری میکنند. با شادمانی ما شادمان و با غمهای ما اندوهگین میشوند. مال و جانشان را در راه ما نثار میکنند. آنان از مایند و به سوی ما میآیند.»
در تاریخ شیعه، به دلیل در اقلیت بودن شیعیان، شهادت امامان(ع) و نیز فقیهان مانند شهید اول و دوم و نیز آزار و زندانی شدن شیعیان، عزاداری تبدیل به پناهگاه شد. گویی شیعیان برای بقای خود و حضور خود، هویت و سبک زندگی مبتنی بر فرهنگ عزا ساختند.
آیا با توجه به تحولات عصری و نسلی، میتوان انتظار داشت جوانان و نسل نو این رویکرد را بپذیرند؟ به روایت آیتالله شبیری زنجانی، این راه و رسم ترویج و تشدید دهههای عزاداری نتیجه عکس نمیدهد؟ نداده است؟ چرا ما امام حسین(ع) و امامت او را در 10 سال قبل از دهه اول محرم و روز عاشورا نمیبینیم؟ از سویی عاشورای او نیز داستان آزادی و به تعبیر زینب کبری سلام الله، زیبایی است. چنان که آن فرزانه اهل حلب، به روایت مولانا جلالالدین بلخی گفت:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چون درّیم، چون خاییم دست
چونک ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
روز ملکست و کش و شاهنشهی
گر تو یک ذره ازیشان آگهی
ور نهای آگه برو بر خود گری
زانک در انکار نقل و محشری
ما امت وسط هستیم و شیعه، مکتب عقلانیت و خردمندی است. مهمترین کتاب حدیث ما «اصول کافی» با «کتاب العقل» آغاز میشود. شیعه مکتب زندگی است. میلاد پیامبر(ص) از ۱۲ تا ۱۷ ربیع را تبدیل به جشنواره ملی- دینی کنیم.
عید غدیر و میلاد امام علی(ع) و دیگر امامان را پر رونق و خوش آب و رنگ جشن بگیریم. بکوشیم شادی بر عزا غلبه کند یا به تعادل برسد. همانطور که در خانهها عزاداریهای خانگی برگزار میکنیم، مجالس جشن خانگی هم به مناسبت میلاد پیامبر(ص) و امامان(ع) برگزار کنیم. این مذهب را تبدیل به مکتب زندگی کنیم!https://www.tgoop.com/maktuob
در تاریخ شیعه، به دلیل در اقلیت بودن شیعیان، شهادت امامان(ع) و نیز فقیهان مانند شهید اول و دوم و نیز آزار و زندانی شدن شیعیان، عزاداری تبدیل به پناهگاه شد. گویی شیعیان برای بقای خود و حضور خود، هویت و سبک زندگی مبتنی بر فرهنگ عزا ساختند.
آیا با توجه به تحولات عصری و نسلی، میتوان انتظار داشت جوانان و نسل نو این رویکرد را بپذیرند؟ به روایت آیتالله شبیری زنجانی، این راه و رسم ترویج و تشدید دهههای عزاداری نتیجه عکس نمیدهد؟ نداده است؟ چرا ما امام حسین(ع) و امامت او را در 10 سال قبل از دهه اول محرم و روز عاشورا نمیبینیم؟ از سویی عاشورای او نیز داستان آزادی و به تعبیر زینب کبری سلام الله، زیبایی است. چنان که آن فرزانه اهل حلب، به روایت مولانا جلالالدین بلخی گفت:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چون درّیم، چون خاییم دست
چونک ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
روز ملکست و کش و شاهنشهی
گر تو یک ذره ازیشان آگهی
ور نهای آگه برو بر خود گری
زانک در انکار نقل و محشری
ما امت وسط هستیم و شیعه، مکتب عقلانیت و خردمندی است. مهمترین کتاب حدیث ما «اصول کافی» با «کتاب العقل» آغاز میشود. شیعه مکتب زندگی است. میلاد پیامبر(ص) از ۱۲ تا ۱۷ ربیع را تبدیل به جشنواره ملی- دینی کنیم.
عید غدیر و میلاد امام علی(ع) و دیگر امامان را پر رونق و خوش آب و رنگ جشن بگیریم. بکوشیم شادی بر عزا غلبه کند یا به تعادل برسد. همانطور که در خانهها عزاداریهای خانگی برگزار میکنیم، مجالس جشن خانگی هم به مناسبت میلاد پیامبر(ص) و امامان(ع) برگزار کنیم. این مذهب را تبدیل به مکتب زندگی کنیم!https://www.tgoop.com/maktuob
Telegram
مكتوب
کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی
❤14👍11👏1
میناگری های قرآنی (۶۱).
سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه پانزدهم: صورتگری قرآن مجید (۱۶)
وجه انسان در جهان و قیامت
چنانکه اشاره شد، برخی مفسران آیه«أفَمَن یَتَّقِی بِوَجهِهِ سوءَ العَذابِ یَومَ القِیامَه»(زمر، ٢٤) را ناظر بر اهل ایمان و تکاپو و کوشش جهان پیش از قیامت تفسیر کردهاند؛ به گونهای در زندگی این جهانی، از خود مراقبت میکنند که در قیامت به ناگزیر روی خود را سپر آتش نکنند.
گروه دوم، آیه را متوجه گناهکاران و دوزخیان تفسیر کردهاند.
علامه طباطبایی(ره) هر دو برداشت را آوردهاند و تفسیر ناظر به اهل ایمان را تفسیری متکلّفانه دانستهاند.
در ترجمه محمدعلی کوشا(که ازجمله دقیقترین و زیباترین ترجمههای فارسی قرآن مجید است)، آیه با توجه به قیامت و مجازات گناهکاران روشن و رسا ترجمه شده است: «پس آیا کسی که روز قیامت چهرهاش را از عذاب سخت سپر قرار دهد(همچون کسی است که از عذاب در امان است؟) و به ستمکاران گفته شود: بچشید سزای آنچه میکردید!» در پینوشت هم اشاره کردهاند که وقتی بعد از فعل «اتقّی» حرف «ب» ذکر شود، به معنای محافظتکردن است.
بیشتر مفسران قرآن مجید همین استنباط یا برداشت را مطرح کردهاند:
الف) طبری در تفسیر «جامعالبیان»، آیه را به معنای با چهره در آتش کشیده شدن گناهکاران تفسیر کرده است: «یَخِرّ علی وجهه فی النار» این برداشت طبری با آیات دیگر قرآن مجید که از افعال «لا یَکُفّون» و «تقلب وجوههم» و «یُسحبون فی النار» و «کُبّت وجوههم فی النار» استفاده شده است، مشابهت دارد و آیات در یک سیاق و همنوایی قرار میگیرند.
قرائن دیگری در قرآن مجید وجود دارد که نظر علامه طباطبایی(ره) را تأیید یا تحکیم میکند؛ قرائنی که همگی صورتگری چگونگی مجازات کافران یا گناهکاران در قیامت است. کانون مجازات وجه یا چهره است.
میتوان گفت واژه وجه(چهره) مثل یک تصویر و آینه در قرآن با جلوههای گوناگون مطرح شده است. تعبیر «تصویر و آینه» را از داستایوسکی اقتباس کردم، او میگوید: «ادبیات تصویر است. یا اگر به والایی برسد، تصویر و آینه است.» وقتی تصویر آنچنان زلال و درخشنده است که آینه مینماید، تصویر دیگری از درون تصویر سرچشمه میگیرد.
ابوالفضل بیهقی سلطان تصویر و نثر پارسی در تاریخ بیهقی نوشته است: «و از حدیث، حدیث شکافد.»۱ میتوانیم بگوییم تصویرگری قرآن مجید به گونهای است که از تصویر، تصویر میشکافد.
تعابیر هفتگانه
واژه «وجوه» این تفاوت را با «وجه» دارد که منظومهای از تصاویر و آینهخانه است. هفت فعل متفاوت برای بیان چگونگی مواجهه چهرههای گناهکاران در آتش تصویر شده است. هر فعل صورتگری ویژهای به همراه دارد:
۱ـ «لَو یَعلَمُ الذِینَ کَفَروا حِینَ لا یَکُفّونَ عَن وُجوهِهِمُ النّارَ و لا عَن ظُهورِهِم و لا هُم یُنصَرون: کاش آنان که کافر شدهاند، میدانستند آنگاه که آتش را نه از چهره خود و نه از پشتشان بازنمیتوانند داشت، و خود مورد حمایت قرار نمیگیرند [چه حالی خواهند داشت].» (انبیاء، ٣٩).
طبیعی است که توضیح داخل دو کمان از مترجم مناسب است؛ اما ساحت معنای خیالانگیز آیه را محدود میکند. کافران هنگامی که آتش به سویشان یورش میآورد، نمیتوانند خود را از آن در امان نگاه دارند. آتش از روبه رو و پشت سر آنها را فرا میگیرد. در حالت طبیعی هنگامی که انسان با شعلههای آتش روبه رو میشود، دستش را سپر میکند تا چهرهاش نسوزد؛ اما در قیامت با دستان بسته یا بر گردن آویخته، نمیتواند برای چهره خود سپر و مانعی داشته باشد. شعلهها مستقیم به چهرهاش میزند و میسوزاند.
آیه لطافت غریبی هم دارد. به شکل پرسش و شرطی و آرزویی! مطرح میکند کاش کافران میدانستند که در چنان هنگامهای نمیتوانند آتش را از چهره خود دور نگه دارند. گویی آیه تفسیر آیه ۲۴ سوره زمر است. معنای «یتقی» و «یکف» مشابهت دارد.
۲ـ« یَومَ تُقَلَّبُ وُجوهُهُم فِی النّارِ یَقولونَ یا لَیتَنا أطَعنا الله و أطَعنا الرَّسولا: روزی که چهرهشان را در آتش زیر و رو میکنند، میگویند: ای کاش ما خدا را فرمان میبردیم و پیامبر را اطاعت میکردیم.» (احزاب،٦٦).
دگرگون شدن یا زیر و رو شدن چهره در آتش، نشانهای است که امکان محافظت از چهره خود را ندارند. در این آیه آرزوی گناهکاران مطرح میشود. «زیر و زبر شدن چهره در آتش»، فراتر از بیسپر بودن است. واژه «تقلب» (زیر و زبر شدن) میتواند تصویرهای گوناگونی را در ذهن شنونده پدیدار کند.
۳ـ« یَومَ یُسحَبونَ فِی النّارِ عَلَی وُجوهِهِم ذوقوا مَسَّ سَقَر: روزی که در آتش به رو کشیده میشوند و به آنان گفته میشود، لهیب آتش را بچشید!» (قمر،٤٨).
سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه پانزدهم: صورتگری قرآن مجید (۱۶)
وجه انسان در جهان و قیامت
چنانکه اشاره شد، برخی مفسران آیه«أفَمَن یَتَّقِی بِوَجهِهِ سوءَ العَذابِ یَومَ القِیامَه»(زمر، ٢٤) را ناظر بر اهل ایمان و تکاپو و کوشش جهان پیش از قیامت تفسیر کردهاند؛ به گونهای در زندگی این جهانی، از خود مراقبت میکنند که در قیامت به ناگزیر روی خود را سپر آتش نکنند.
گروه دوم، آیه را متوجه گناهکاران و دوزخیان تفسیر کردهاند.
علامه طباطبایی(ره) هر دو برداشت را آوردهاند و تفسیر ناظر به اهل ایمان را تفسیری متکلّفانه دانستهاند.
در ترجمه محمدعلی کوشا(که ازجمله دقیقترین و زیباترین ترجمههای فارسی قرآن مجید است)، آیه با توجه به قیامت و مجازات گناهکاران روشن و رسا ترجمه شده است: «پس آیا کسی که روز قیامت چهرهاش را از عذاب سخت سپر قرار دهد(همچون کسی است که از عذاب در امان است؟) و به ستمکاران گفته شود: بچشید سزای آنچه میکردید!» در پینوشت هم اشاره کردهاند که وقتی بعد از فعل «اتقّی» حرف «ب» ذکر شود، به معنای محافظتکردن است.
بیشتر مفسران قرآن مجید همین استنباط یا برداشت را مطرح کردهاند:
الف) طبری در تفسیر «جامعالبیان»، آیه را به معنای با چهره در آتش کشیده شدن گناهکاران تفسیر کرده است: «یَخِرّ علی وجهه فی النار» این برداشت طبری با آیات دیگر قرآن مجید که از افعال «لا یَکُفّون» و «تقلب وجوههم» و «یُسحبون فی النار» و «کُبّت وجوههم فی النار» استفاده شده است، مشابهت دارد و آیات در یک سیاق و همنوایی قرار میگیرند.
قرائن دیگری در قرآن مجید وجود دارد که نظر علامه طباطبایی(ره) را تأیید یا تحکیم میکند؛ قرائنی که همگی صورتگری چگونگی مجازات کافران یا گناهکاران در قیامت است. کانون مجازات وجه یا چهره است.
میتوان گفت واژه وجه(چهره) مثل یک تصویر و آینه در قرآن با جلوههای گوناگون مطرح شده است. تعبیر «تصویر و آینه» را از داستایوسکی اقتباس کردم، او میگوید: «ادبیات تصویر است. یا اگر به والایی برسد، تصویر و آینه است.» وقتی تصویر آنچنان زلال و درخشنده است که آینه مینماید، تصویر دیگری از درون تصویر سرچشمه میگیرد.
ابوالفضل بیهقی سلطان تصویر و نثر پارسی در تاریخ بیهقی نوشته است: «و از حدیث، حدیث شکافد.»۱ میتوانیم بگوییم تصویرگری قرآن مجید به گونهای است که از تصویر، تصویر میشکافد.
تعابیر هفتگانه
واژه «وجوه» این تفاوت را با «وجه» دارد که منظومهای از تصاویر و آینهخانه است. هفت فعل متفاوت برای بیان چگونگی مواجهه چهرههای گناهکاران در آتش تصویر شده است. هر فعل صورتگری ویژهای به همراه دارد:
۱ـ «لَو یَعلَمُ الذِینَ کَفَروا حِینَ لا یَکُفّونَ عَن وُجوهِهِمُ النّارَ و لا عَن ظُهورِهِم و لا هُم یُنصَرون: کاش آنان که کافر شدهاند، میدانستند آنگاه که آتش را نه از چهره خود و نه از پشتشان بازنمیتوانند داشت، و خود مورد حمایت قرار نمیگیرند [چه حالی خواهند داشت].» (انبیاء، ٣٩).
طبیعی است که توضیح داخل دو کمان از مترجم مناسب است؛ اما ساحت معنای خیالانگیز آیه را محدود میکند. کافران هنگامی که آتش به سویشان یورش میآورد، نمیتوانند خود را از آن در امان نگاه دارند. آتش از روبه رو و پشت سر آنها را فرا میگیرد. در حالت طبیعی هنگامی که انسان با شعلههای آتش روبه رو میشود، دستش را سپر میکند تا چهرهاش نسوزد؛ اما در قیامت با دستان بسته یا بر گردن آویخته، نمیتواند برای چهره خود سپر و مانعی داشته باشد. شعلهها مستقیم به چهرهاش میزند و میسوزاند.
آیه لطافت غریبی هم دارد. به شکل پرسش و شرطی و آرزویی! مطرح میکند کاش کافران میدانستند که در چنان هنگامهای نمیتوانند آتش را از چهره خود دور نگه دارند. گویی آیه تفسیر آیه ۲۴ سوره زمر است. معنای «یتقی» و «یکف» مشابهت دارد.
۲ـ« یَومَ تُقَلَّبُ وُجوهُهُم فِی النّارِ یَقولونَ یا لَیتَنا أطَعنا الله و أطَعنا الرَّسولا: روزی که چهرهشان را در آتش زیر و رو میکنند، میگویند: ای کاش ما خدا را فرمان میبردیم و پیامبر را اطاعت میکردیم.» (احزاب،٦٦).
دگرگون شدن یا زیر و رو شدن چهره در آتش، نشانهای است که امکان محافظت از چهره خود را ندارند. در این آیه آرزوی گناهکاران مطرح میشود. «زیر و زبر شدن چهره در آتش»، فراتر از بیسپر بودن است. واژه «تقلب» (زیر و زبر شدن) میتواند تصویرهای گوناگونی را در ذهن شنونده پدیدار کند.
۳ـ« یَومَ یُسحَبونَ فِی النّارِ عَلَی وُجوهِهِم ذوقوا مَسَّ سَقَر: روزی که در آتش به رو کشیده میشوند و به آنان گفته میشود، لهیب آتش را بچشید!» (قمر،٤٨).
❤8
«یُسحَبونَ» فعل متفاوتی است. گناهکاران را به روی در آتش میکشانند. تصورکنید! تنها میتوان تصور کرد؛ چون ما تصویری از این ماجرا را ندیدهایم. ناگاه آیه که به عنوان راوی موقعیت گناهکاران را روایت میکند، رو به آنان میکند و میگوید: «بچشید لهیب آتش را که چهرهتان را فراگرفته است» یا «لمس کنید...»
۴ـ «و مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّت وُجوهُهُم فِی النّارِ هَل تُجزَونَ الا ما کُنتُم تَعمَلون: هر کس بدی به میان آورد، به رو در آتش [دوزخ] سرنگون شود. آیا جز آنچه میکردید سزا داده میشوید؟(نمل،٩٠). سرنگونشدن با چهره در آتش، متفاوت از هر سه آیه گذشته است. از این فعل و مفهوم آیه درمییابیم که دوزخیان امکان اینکه بتوانند هنگام سرنگونی در آتش، با دست از روی خویش محافظت کنند، ندارند.
در مفردات راغب اصفهانی فعل«کبّ» به همین مفهوم (با چهره سقوط کردن) معنی شده است. راغب به این آیه اشاره کرده است: «أفَمَن یَمشِی مُکِبًّا عَلَی وَجهِهِ أهدَی أمَّن یَمشِی سَوِیًّا عَلَی صِراطٍ مُّستَقِیم: آیا آن کس که نگونسار بر روی افتاده راه میرود، هدایتیافتهتر است یا آن که بر پای ایستاده و بر راه راست میرود؟»(ملک، ٢٢) .
تصویر در این آیه با تقابلی که شکل گرفته است، دیگر مجالی برای سخن باقی نمیماند! کسی که با صورتش راه میرود، کف پایش در رفتن، صورت اوست! نگونسار میرود.
ابنعربی که همیشه سخن تازه دارد، این نگونساری با چهره در آتش را نشانه ویرانی و فروپاشی ساختار وجودی انسان تفسیر کرده است: «بتنکیس بنائهم لشدّه میلهم إلی الجهه السفلیه فی نار الطبیعه: آنان در زندگانی دنیا تمام جهتگیری و اهتمامشان به سوی امور پست و آتش طبیعت مادی بود.» به روایت اخوان ثالث در شعر فریاد: «که میداند که بودِ من شود نابود؟!» دیگر جایی و مجالی برای بازگشت و بازسازی نیست؛ بود نابود شده است نه نمود.
۵ ـ «الذِینَ یُحشَرونَ عَلَی وُجوهِهِم إِلَی جَهَنَّمَ أولَئِکَ شَرٌّ مَّکانًا و أضَلُّ سَبِیلا: کسانی که به رو درافتاده به سوی جهنم رانده میشوند، آنان بدترین جای و گمترین راه را دارند»(فرقان، ٣٤).
طبری در تفسیر «جامعالبیان» از انس بن مالک روایت میکند: فردی از پیامبر(ص) پرسید: «یا رسولالله، چگونه بر صورتشان محشور میشوند؟» فرمود: «الذی أمشاهُ عَلی رِجلَیهِ، قادِرٌ أن یُمشِیَهُ عَلی وَجهه: همان کسی که او را بر پاهایش راه میبرَد، تواناست که او را بر صورتش ببرد!»
چگونه میتوانیم تصور کنیم که کسانی بر صورت خود راه میروند؟! در همین دنیا دیدهایم که برخی بر دستانشان راه میروند. حتی از پلههای آسمانخراش بالا میروند؛ اما راه رفتن بر چهره تصویری است که در ادبیات دینی نمونه ندارد.
نکته اندیشهبرانگیز توصیفی است که در پایان آیه از مکان و راه مطرح شده است: بدترین جا و گمترین راه! کسی که صورتش بر زمین کشیده میشود، چگونه میبیند؟ کجاست؟ کجا میرود؟ از کدام راه میرود؟
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر «المیزان» نوشتهاند: «إذ لا ضلال أضل من أن یسیر الإِنسان علی وجهه و هو لا یشعر بما فی قدامه: دیگر گمراهی و یا گمبودگی بیش از این گمراهی قابل تصور نیست که انسان بر چهرهاش برود. نمیداند پیش روی او کجاست و چیست!»
۶ـ «تَلفَحُ وُجوهَهُمُ النّارُ و هُم فِیها کالِحون: آتش چهره آنها را میسوزاند و آنان در آنجا تُرشرویند» (مؤمنون: ١٠٤). در این ششمین تصویر از چهره گناهکاران، با روایت دیگری یا تصویر متفاوتی روبه رو هستیم.
مترجمان فارسی قرآن مجید برای فعل «تلفح» از فعلهای سوزاندن، تباه کردن، بریان کردن، گداختن، فراگرفتن استفاده کردهاند؛ اما تلفح معنایی بیش از همه این معانی دارد. اسم فاعل «کالح» که در پایانبندی آیه آمده، در حقیقت تفسیر و تکمله «تلفح» است. کالحون نیز مانند فعل تلفح همین یک بار در قرآن مجید ذکر شده است. کالحون به چه معناست؟ به کوشش متفاوت مترجمان قرآن مجید توجه کنید:
صفوی: در آنجا با لبهای سوخته و جمعشده و دندانهای آشکار به سر میبرند.
خرمشاهی: چهرهشان را آتش میگدازد و ایشان در آن ترشرو هستند.
صادقی تهرانی: در آنجا شکافتهلب [و] گشادهدهان با لبان آویزان و دندانهای نمایان و چهرهای دگرگوناند.
آیتی: آتش چهرههایشان را میسوزاند و لبانشان آماس کرده و برگشته است.
برخی مترجمان کالح را «زشتمنظر و بدمنظر، ترشرو و عبوس» ترجمه کردهاند. در ترجمه انگلیسی یوسفعلی نیز به تغییر شکل چهره و لبها اشاره شده است:
The Fire will burn their faces, and they will therein grin, with their lips displaced.
مرحوم حاج آخوند ـ روحانی روستای مهاجران ـ با اشاره به شکل و شمایل سر گوسفندی که سوزانده شده بود (ما از واژه «اوریت» استفاده میکردیم) وچهره گوسفند سیاه، سوخته، گوشت و پوست صورت فروریخته و دنداننما و ترسناک مینمود، میگفت: کالحون همین طورند!
۴ـ «و مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّت وُجوهُهُم فِی النّارِ هَل تُجزَونَ الا ما کُنتُم تَعمَلون: هر کس بدی به میان آورد، به رو در آتش [دوزخ] سرنگون شود. آیا جز آنچه میکردید سزا داده میشوید؟(نمل،٩٠). سرنگونشدن با چهره در آتش، متفاوت از هر سه آیه گذشته است. از این فعل و مفهوم آیه درمییابیم که دوزخیان امکان اینکه بتوانند هنگام سرنگونی در آتش، با دست از روی خویش محافظت کنند، ندارند.
در مفردات راغب اصفهانی فعل«کبّ» به همین مفهوم (با چهره سقوط کردن) معنی شده است. راغب به این آیه اشاره کرده است: «أفَمَن یَمشِی مُکِبًّا عَلَی وَجهِهِ أهدَی أمَّن یَمشِی سَوِیًّا عَلَی صِراطٍ مُّستَقِیم: آیا آن کس که نگونسار بر روی افتاده راه میرود، هدایتیافتهتر است یا آن که بر پای ایستاده و بر راه راست میرود؟»(ملک، ٢٢) .
تصویر در این آیه با تقابلی که شکل گرفته است، دیگر مجالی برای سخن باقی نمیماند! کسی که با صورتش راه میرود، کف پایش در رفتن، صورت اوست! نگونسار میرود.
ابنعربی که همیشه سخن تازه دارد، این نگونساری با چهره در آتش را نشانه ویرانی و فروپاشی ساختار وجودی انسان تفسیر کرده است: «بتنکیس بنائهم لشدّه میلهم إلی الجهه السفلیه فی نار الطبیعه: آنان در زندگانی دنیا تمام جهتگیری و اهتمامشان به سوی امور پست و آتش طبیعت مادی بود.» به روایت اخوان ثالث در شعر فریاد: «که میداند که بودِ من شود نابود؟!» دیگر جایی و مجالی برای بازگشت و بازسازی نیست؛ بود نابود شده است نه نمود.
۵ ـ «الذِینَ یُحشَرونَ عَلَی وُجوهِهِم إِلَی جَهَنَّمَ أولَئِکَ شَرٌّ مَّکانًا و أضَلُّ سَبِیلا: کسانی که به رو درافتاده به سوی جهنم رانده میشوند، آنان بدترین جای و گمترین راه را دارند»(فرقان، ٣٤).
طبری در تفسیر «جامعالبیان» از انس بن مالک روایت میکند: فردی از پیامبر(ص) پرسید: «یا رسولالله، چگونه بر صورتشان محشور میشوند؟» فرمود: «الذی أمشاهُ عَلی رِجلَیهِ، قادِرٌ أن یُمشِیَهُ عَلی وَجهه: همان کسی که او را بر پاهایش راه میبرَد، تواناست که او را بر صورتش ببرد!»
چگونه میتوانیم تصور کنیم که کسانی بر صورت خود راه میروند؟! در همین دنیا دیدهایم که برخی بر دستانشان راه میروند. حتی از پلههای آسمانخراش بالا میروند؛ اما راه رفتن بر چهره تصویری است که در ادبیات دینی نمونه ندارد.
نکته اندیشهبرانگیز توصیفی است که در پایان آیه از مکان و راه مطرح شده است: بدترین جا و گمترین راه! کسی که صورتش بر زمین کشیده میشود، چگونه میبیند؟ کجاست؟ کجا میرود؟ از کدام راه میرود؟
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر «المیزان» نوشتهاند: «إذ لا ضلال أضل من أن یسیر الإِنسان علی وجهه و هو لا یشعر بما فی قدامه: دیگر گمراهی و یا گمبودگی بیش از این گمراهی قابل تصور نیست که انسان بر چهرهاش برود. نمیداند پیش روی او کجاست و چیست!»
۶ـ «تَلفَحُ وُجوهَهُمُ النّارُ و هُم فِیها کالِحون: آتش چهره آنها را میسوزاند و آنان در آنجا تُرشرویند» (مؤمنون: ١٠٤). در این ششمین تصویر از چهره گناهکاران، با روایت دیگری یا تصویر متفاوتی روبه رو هستیم.
مترجمان فارسی قرآن مجید برای فعل «تلفح» از فعلهای سوزاندن، تباه کردن، بریان کردن، گداختن، فراگرفتن استفاده کردهاند؛ اما تلفح معنایی بیش از همه این معانی دارد. اسم فاعل «کالح» که در پایانبندی آیه آمده، در حقیقت تفسیر و تکمله «تلفح» است. کالحون نیز مانند فعل تلفح همین یک بار در قرآن مجید ذکر شده است. کالحون به چه معناست؟ به کوشش متفاوت مترجمان قرآن مجید توجه کنید:
صفوی: در آنجا با لبهای سوخته و جمعشده و دندانهای آشکار به سر میبرند.
خرمشاهی: چهرهشان را آتش میگدازد و ایشان در آن ترشرو هستند.
صادقی تهرانی: در آنجا شکافتهلب [و] گشادهدهان با لبان آویزان و دندانهای نمایان و چهرهای دگرگوناند.
آیتی: آتش چهرههایشان را میسوزاند و لبانشان آماس کرده و برگشته است.
برخی مترجمان کالح را «زشتمنظر و بدمنظر، ترشرو و عبوس» ترجمه کردهاند. در ترجمه انگلیسی یوسفعلی نیز به تغییر شکل چهره و لبها اشاره شده است:
The Fire will burn their faces, and they will therein grin, with their lips displaced.
مرحوم حاج آخوند ـ روحانی روستای مهاجران ـ با اشاره به شکل و شمایل سر گوسفندی که سوزانده شده بود (ما از واژه «اوریت» استفاده میکردیم) وچهره گوسفند سیاه، سوخته، گوشت و پوست صورت فروریخته و دنداننما و ترسناک مینمود، میگفت: کالحون همین طورند!
❤3
۷ ـ «سَرابِیلُهُم مِّن قَطِرانٍ و تَغشَی وُجوهَهُمُ النّار: تنپوشهایشان از قطران است و چهرهشان را آتش میپوشاند (ابراهیم، ٥٠).
فعل هفتم یا تصویر هفتم این است که زبانههای آتش چهرهها را میپوشاند. ما دیگر چهرهها را نمیبینیم.
درباره تصویرگری هفتگانه وجوه با توجه به تفاوت افعال دقت کنید. در واقع تصویر با حرکت بیان شده است. روانشاد احمد محمود میگفت تصویر را میبایست با حرکت بیان کنیم نه با وصف. به جای اینکه بنویسیم: «چای خیلی داغ بود و لبش را سوزاند»، بنویسیم: «تا استکان چای را سمت دهان برد، زودی دستش را عقب کشید و لبش را به دندان گرفت.» از این حرکات میفهمیم که چای داغ بوده است. تصویر با حرکت!
ادامه دارد
پی نوشت:
۱. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح و تعلیقات دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۸، ج۱، ص۱۳۰ https://www.tgoop.com/maktuob
فعل هفتم یا تصویر هفتم این است که زبانههای آتش چهرهها را میپوشاند. ما دیگر چهرهها را نمیبینیم.
درباره تصویرگری هفتگانه وجوه با توجه به تفاوت افعال دقت کنید. در واقع تصویر با حرکت بیان شده است. روانشاد احمد محمود میگفت تصویر را میبایست با حرکت بیان کنیم نه با وصف. به جای اینکه بنویسیم: «چای خیلی داغ بود و لبش را سوزاند»، بنویسیم: «تا استکان چای را سمت دهان برد، زودی دستش را عقب کشید و لبش را به دندان گرفت.» از این حرکات میفهمیم که چای داغ بوده است. تصویر با حرکت!
ادامه دارد
پی نوشت:
۱. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح و تعلیقات دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۸، ج۱، ص۱۳۰ https://www.tgoop.com/maktuob
Telegram
مكتوب
کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی
❤4👍1👏1
شروع دور جدید حملهٔ زمینی اسرائیل به شهر غزه در۲۵ شهریور/۱۶سپتامبر نقطهٔ عطفی در جنگ نزدیک به دو ساله جاری، هم به لحاظ شدت حملات نظامی و هم از منظر پیامدهای گسترده انسانی عملیات است. همزمان با عملیات پیشروی زمینی ارتش رژیم صهیونیستی در غزه، کمیسیون بینالمللی مستقل تحقیقِ سازمان ملل در گزارش جدید ۷۲ صفحهای خود که آن را «قویترین و معتبرترین یافته سازمان ملل تا به امروز» در مورد جنگ غزه دانسته، برای اولین بار رسماً اعلام کرد که اسرائیل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ مرتکب نسلکشی علیه فلسطینیان در غزه شده و تاکید کرد: «مقامات و نظامیان اسرائیل چهار مورد از پنج اقدام تعریفشده در کنوانسیون ۱۹۴۸ پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی را انجام دادهاند: کشتار غیرنظامیان و سایر افرادی که حفاظتشده دانسته شدهاند، وارد کردن صدمات شدید جسمی یا روانی، بدتر کردن عمدی شرایط زندگی به نحوی که موجب نابودی کامل یا جزئی فلسطینیها شود، و اتخاذ تدابیری برای جلوگیری از زاد و ولد آنان.» گزارش همچنین تأکید میکند که اظهارات مقامهای غیرنظامی و نظامی اسرائیل و رفتار نیروهای امنیتی این کشور نشان میدهد این اقدامات با «نیت» نابودی کامل یا جزئی فلسطینیهای نوار غزه انجام شده است. کمیسیون از اسرائیل و همه کشورها خواسته برای پایان دادن به نسلکشی و مجازات عاملان آن، تعهدات حقوقی بینالمللی خود را اجرا کنند.
حملهٔ زمینی به غزه و ویرانی و تلفات بالای روزانه غیرنظامیان نشان از آن دارد که مفاد گزارش کمیسیون تحقیق مبنی بر نسل کشی إسرائيل همچنان با شدت تمام در حال اجرا است. عملیات زمینی ارتش در شهر غزه با حمایت و کمک های تسلیحاتی دولت آمریکا و پس از حملات گسترده هوایی إسرائيل به عنوان مقدمهای برای تهاجم زمینی با نابود کردن دهها برج و ساختمان چند طبقه مسکونی و چادرهای آوارگان که ادعا میشد توسط حماس برای اهداف نظامی استفاده میشود، آغاز گردید. این عملیات از سوی اسرائیل به عنوان «نبرد تعیینکننده» معرفی شده تا آنچه در طول دو سال گذشته نتوانسته محقق کند، با این عملیات به سرانجام برساند. مقامات اسرائیلی اعلام کردهاند که هنوز هزاران جنگجو و شبکههای فرماندهی/تونل در غزه فعالاند و هدفِ اصلی نابودی این شبکهها و «پایان دادن» به تهدید خوانده شده است. این روایت رسمی بهعنوان توجیه نظامیِ اولیه منتشر شد. به موازات عملیات زمینی ارتش اسرائیل، آمریکا برای ششمین مرتبه در طی دو سال گذشته، روز پنجشنبه ۲۷ شهریور/۱۸ سپتامبر از حق وتو برای رد پیشنویس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که هدفش پایان دادن به جنگ و برقراری آتشبس در غزه، ورود کمکهای بشردوستانه و آزادی گروگانها بود، استفاده کرد و یک بار دیگر مانع پایان بخشیدن به جنگ غزه و رنج مردم آن شد.
نتانیاهو و فرماندهان نظامی و امنیتی اسرائیل، همچنین ترامپ و مقامات سیاسی-نظامی آمریکایی میدانند که حملات شدید نظامی فعلی همچون گذشته هیچیک از اهداف اعلامشده جنگ (یعنی نابودی حماس و آزادی اسیران) را محقق نخواهد کرد. با علم به همین موضوع، هدف اصلی عملیات کنونی، تخلیه غزه از اهالی آن و حذف کامل جمعیت فلسطینی در نوار غزه برای پیشبرد هدف بعدی است؛ پروژهای که با حمایت کامل آمریکا انجام می شود و مطابق گفته وزیر دارایی اسرائیل، بتسالل اسموتریچ، «غزه را سنگ به سنگ تخریب میکنند» تا امکان هیچ بازگشتی برای اهالی باقی نماند. مرحله دوم عملیات ارابه های گیدعون با حملات گسترده تر و شدیدتر نسبت به مرحله اول، به منظور تخلیه کامل شهر غزه و انتقال جمعیت به جنوب، طرحی است برای محو فلسطینیها در غزه اشغال شده که از طریق نابودی کامل غزه و کوچاندن اجباری فلسطینیان از مناطق شمالی و مرکزی به استانهای خانیونس و رفح در جنوب باریکه غزه و سپس کوچاندن آنها از جنوب به خارج فلسطین اجرا می شود.
محو غزه از همان ابتدا به عنوان هدف اصلی، همسو با دیدگاه ترامپ برای تخریب کامل غزه، پاکسازی جمعیتی و تخلیه آن به عنوان پیش شرط بازسازی آن بود.
چندی پیش دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، دامادش جرد کوشنر، تونی بلر، نخست وزیر پیشین انگلیس و فرستادگان اسرائیل دور هم جمع شدند تا آینده غزه را بدون حضور فلسطینیان طراحی کنند؛ طرحی که نسلکشی، محو غزه و تخلیه کامل جمعیت بومی پیششرط اجرای آن است. استیو ویتکوف، نماینده ویژه آمریکا، یک روز پیش از این نشست گفت: «ما در حال آمادهسازی یک طرح جامع برای روز بعد در غزه هستیم ...»
حملهٔ زمینی به غزه و ویرانی و تلفات بالای روزانه غیرنظامیان نشان از آن دارد که مفاد گزارش کمیسیون تحقیق مبنی بر نسل کشی إسرائيل همچنان با شدت تمام در حال اجرا است. عملیات زمینی ارتش در شهر غزه با حمایت و کمک های تسلیحاتی دولت آمریکا و پس از حملات گسترده هوایی إسرائيل به عنوان مقدمهای برای تهاجم زمینی با نابود کردن دهها برج و ساختمان چند طبقه مسکونی و چادرهای آوارگان که ادعا میشد توسط حماس برای اهداف نظامی استفاده میشود، آغاز گردید. این عملیات از سوی اسرائیل به عنوان «نبرد تعیینکننده» معرفی شده تا آنچه در طول دو سال گذشته نتوانسته محقق کند، با این عملیات به سرانجام برساند. مقامات اسرائیلی اعلام کردهاند که هنوز هزاران جنگجو و شبکههای فرماندهی/تونل در غزه فعالاند و هدفِ اصلی نابودی این شبکهها و «پایان دادن» به تهدید خوانده شده است. این روایت رسمی بهعنوان توجیه نظامیِ اولیه منتشر شد. به موازات عملیات زمینی ارتش اسرائیل، آمریکا برای ششمین مرتبه در طی دو سال گذشته، روز پنجشنبه ۲۷ شهریور/۱۸ سپتامبر از حق وتو برای رد پیشنویس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که هدفش پایان دادن به جنگ و برقراری آتشبس در غزه، ورود کمکهای بشردوستانه و آزادی گروگانها بود، استفاده کرد و یک بار دیگر مانع پایان بخشیدن به جنگ غزه و رنج مردم آن شد.
نتانیاهو و فرماندهان نظامی و امنیتی اسرائیل، همچنین ترامپ و مقامات سیاسی-نظامی آمریکایی میدانند که حملات شدید نظامی فعلی همچون گذشته هیچیک از اهداف اعلامشده جنگ (یعنی نابودی حماس و آزادی اسیران) را محقق نخواهد کرد. با علم به همین موضوع، هدف اصلی عملیات کنونی، تخلیه غزه از اهالی آن و حذف کامل جمعیت فلسطینی در نوار غزه برای پیشبرد هدف بعدی است؛ پروژهای که با حمایت کامل آمریکا انجام می شود و مطابق گفته وزیر دارایی اسرائیل، بتسالل اسموتریچ، «غزه را سنگ به سنگ تخریب میکنند» تا امکان هیچ بازگشتی برای اهالی باقی نماند. مرحله دوم عملیات ارابه های گیدعون با حملات گسترده تر و شدیدتر نسبت به مرحله اول، به منظور تخلیه کامل شهر غزه و انتقال جمعیت به جنوب، طرحی است برای محو فلسطینیها در غزه اشغال شده که از طریق نابودی کامل غزه و کوچاندن اجباری فلسطینیان از مناطق شمالی و مرکزی به استانهای خانیونس و رفح در جنوب باریکه غزه و سپس کوچاندن آنها از جنوب به خارج فلسطین اجرا می شود.
محو غزه از همان ابتدا به عنوان هدف اصلی، همسو با دیدگاه ترامپ برای تخریب کامل غزه، پاکسازی جمعیتی و تخلیه آن به عنوان پیش شرط بازسازی آن بود.
چندی پیش دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، دامادش جرد کوشنر، تونی بلر، نخست وزیر پیشین انگلیس و فرستادگان اسرائیل دور هم جمع شدند تا آینده غزه را بدون حضور فلسطینیان طراحی کنند؛ طرحی که نسلکشی، محو غزه و تخلیه کامل جمعیت بومی پیششرط اجرای آن است. استیو ویتکوف، نماینده ویژه آمریکا، یک روز پیش از این نشست گفت: «ما در حال آمادهسازی یک طرح جامع برای روز بعد در غزه هستیم ...»
❤6
در اسنادی که اخیراً افشا شده، پیشنهادهایی را برای قرار دادن غزه تحت قیمومیت و کنترل ایالات متحده برای تقریباً یک دهه، تخلیه کامل این منطقه از ساکنان فلسطینی آن و تبلیغ آن به عنوان یک قطب گردشگری-فناوری آیندهنگر - «ریویرای خاورمیانه» - شرح میدهد. طرح اولیه این منطقه آرمانی که با عنوان چشمانداز غزه ۲۰۳۵ توسط نتانیاهو چند ماه قبل از انتخاب ترامپ آماده شده بود، در ماه مه ۲۰۲۴ فاش شد. این طرح، منطقه محاصره شده را به عنوان یک منطقه صنعتی و تجارت آزاد مانند دبی در نظر گرفته بود. برای اجرای این طرح، غزه باید کاملاً با خاک یکسان شود و چیزی از آن باقی نماند، مردمانش تخلیه شوند تا به یک سرزمین خالی از اهالی بومی، برای توسعه و ساخت و ساز مورد نظر اسرائیل تبدیل گردد. نتانیاهو در روزهای اول جنگ، به جمعیت غیرنظامی غزه دستور تخلیه فوری داد. در دوران ریاست جمهوری بایدن ایده «جابجایی موقت» جمعیت غزه به سینا مطرح شد که در آن زمان شکست خورد. انتخاب ترامپ، فرصت مغتنمی را فراهم کرد تا نتانیاهو ایده پاکسازی قومی و تصرف غزه را به ترامپ بقبولاند و این طرح به عنوان ایده ترامپ مطرح شود. ترامپ خواهان پذیرش مردم غزه توسط اردن و مصر شد. از آن زمان، نتانیاهو مدام به اخراج دستهجمعی اهل غزه به عنوان «اجرای طرح ترامپ» اشاره داشته است.
اسرائیل طی دو سال گذشته در حال پیاده سازی طرحی است که با نسلکشی بدون وقفه و بدون محدودیت تا مرحله نهایی تخریب کامل غزه، غیرقابل سکونت کردن آن و اخراج دستهجمعی اهالی، جغرافیا، جمعیت و آرایش زمین شهری غزه را تغییر داده، طرح مشترکش را با آمریکا در سرزمینی خالی از سکنه و ساختمان پیاده کند.
اسموتریچ، وزیر دارایی رژیم صهیونیستی در جدیدترین اظهاراتش از طرح ساختمان سازی مشترک آمریکا و اسرائیل در غزه برای دوره بعد از پایان جنگ پرده برداشته، می گوید «ما به دنبال یک جهش ساختمان سازی در غزه هستیم، اما در رابطه با نحوه تامین هزینه ساخت این پروژه هم مذاکرات خود را با آمریکاییها آغاز کرده ایم، ... ما چیز زیادی نمیخواهیم، اما باید اعتراف کنم که ما هزینه بسیار سنگینی را برای این جنگ پرداخت کرده ایم، باید عواید و درآمدهای ناشی از فروش زمین (نوار غزه) بین ما و آمریکاییها تقسیم شود، تقریبا کار ویران کردن نوار غزه به پایان رسیده است و اکنون باید به فکر ساخت و ساز باشیم.» اسموتریچ به موضوع «روز بعد» در نوار غزه پرداخته، بر لزوم تبدیل آن به «رونق املاک و مستغلات» تأکید کرده، می گوید این طرح در حال حاضر روی میز دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا است و آنها در حال بررسی این موضوع هستند که «چگونه این ایده میتواند واقعاً به یک منبع عظیم املاک و مستغلات تبدیل شود و هزینه خود را تأمین کند.»
اظهارات اسموتریچ در جریان شرکت او در کنفرانس املاک و مستغلات در تل آویو منعکس کننده دیدگاه استعماری غالب در اسرائیل و در دولت ترامپ است که بازسازی غزه به عنوان یک سرمایه گذاری سودآور املاک و مستغلات توصیف میشود، نه امری انسانی متعلق و مربوط به ساکنان غزه. ترامپ در ماه فوریه غزه را به عنوان یک زمین بزرگ املاک و مستغلات توصیف کرد که ایالات متحده میتواند آن را در اختیار داشته باشد و به تدریج توسعه دهد.
علیرغم اعتراضهای گسترده مردمی در کف خیابانهای جهان و در محافل هنری و میدانهای ورزشی، و به رغم تلاشهای فزاینده بینالمللی برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین و هشدارها در مورد انزوای سیاسی اسرائیل که به دلیل جنگ غزه به آن دچار شده، و در حالی که بر اساس گزارش کمیسیون مستقل بین المللی، دولت اسرائیل مسئولیت ارتکاب نسلکشی علیه فلسطینیان در نوار غزه را بر عهده دارد، اسرائیل و آمریکا پیرامون تقسیم زمین های غزه در حال چانه زنی هستند و اظهارات وزیر اسرائیلی نشانه رسمی خواب هایی است که آمریکا و اسرائیل برای غزه دیده اند.
این رویاها در حالی مطرح می شود که علیرغم حملات گسترده هوایی و زمینی، صدها هزار نفر در غزه باقی مانده اند و به دلیل ترس از آوارگی دائمی، نبودن تضمین برای بازگشت، خطرات موجود در مسیر، شرایط نامناسب جسمی، کمبود امکانات و ...در مناطق جنوبی تمایلی برای ترک شهر غزه و حرکت به سمت جنوب ندارند.
ما با رژیمی سر و کار داریم که عمداً اردوگاههای پناهندگان، ساختمانهای مسکونی، بیمارستانها، مدارس، دانشگاهها، مراکز رسانه ای، مغازه ها، مناطق تجاری، مساجد و کلیساها را بمباران و ویران کرده، ورود غذا و آب و دارو و سوخت و دیگر کمک های بشردوستانه را مسدود نموده و آشکارا از غیرقابل سکونت کردن غزه صحبت کرده است.
اسرائیل طی دو سال گذشته در حال پیاده سازی طرحی است که با نسلکشی بدون وقفه و بدون محدودیت تا مرحله نهایی تخریب کامل غزه، غیرقابل سکونت کردن آن و اخراج دستهجمعی اهالی، جغرافیا، جمعیت و آرایش زمین شهری غزه را تغییر داده، طرح مشترکش را با آمریکا در سرزمینی خالی از سکنه و ساختمان پیاده کند.
اسموتریچ، وزیر دارایی رژیم صهیونیستی در جدیدترین اظهاراتش از طرح ساختمان سازی مشترک آمریکا و اسرائیل در غزه برای دوره بعد از پایان جنگ پرده برداشته، می گوید «ما به دنبال یک جهش ساختمان سازی در غزه هستیم، اما در رابطه با نحوه تامین هزینه ساخت این پروژه هم مذاکرات خود را با آمریکاییها آغاز کرده ایم، ... ما چیز زیادی نمیخواهیم، اما باید اعتراف کنم که ما هزینه بسیار سنگینی را برای این جنگ پرداخت کرده ایم، باید عواید و درآمدهای ناشی از فروش زمین (نوار غزه) بین ما و آمریکاییها تقسیم شود، تقریبا کار ویران کردن نوار غزه به پایان رسیده است و اکنون باید به فکر ساخت و ساز باشیم.» اسموتریچ به موضوع «روز بعد» در نوار غزه پرداخته، بر لزوم تبدیل آن به «رونق املاک و مستغلات» تأکید کرده، می گوید این طرح در حال حاضر روی میز دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا است و آنها در حال بررسی این موضوع هستند که «چگونه این ایده میتواند واقعاً به یک منبع عظیم املاک و مستغلات تبدیل شود و هزینه خود را تأمین کند.»
اظهارات اسموتریچ در جریان شرکت او در کنفرانس املاک و مستغلات در تل آویو منعکس کننده دیدگاه استعماری غالب در اسرائیل و در دولت ترامپ است که بازسازی غزه به عنوان یک سرمایه گذاری سودآور املاک و مستغلات توصیف میشود، نه امری انسانی متعلق و مربوط به ساکنان غزه. ترامپ در ماه فوریه غزه را به عنوان یک زمین بزرگ املاک و مستغلات توصیف کرد که ایالات متحده میتواند آن را در اختیار داشته باشد و به تدریج توسعه دهد.
علیرغم اعتراضهای گسترده مردمی در کف خیابانهای جهان و در محافل هنری و میدانهای ورزشی، و به رغم تلاشهای فزاینده بینالمللی برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین و هشدارها در مورد انزوای سیاسی اسرائیل که به دلیل جنگ غزه به آن دچار شده، و در حالی که بر اساس گزارش کمیسیون مستقل بین المللی، دولت اسرائیل مسئولیت ارتکاب نسلکشی علیه فلسطینیان در نوار غزه را بر عهده دارد، اسرائیل و آمریکا پیرامون تقسیم زمین های غزه در حال چانه زنی هستند و اظهارات وزیر اسرائیلی نشانه رسمی خواب هایی است که آمریکا و اسرائیل برای غزه دیده اند.
این رویاها در حالی مطرح می شود که علیرغم حملات گسترده هوایی و زمینی، صدها هزار نفر در غزه باقی مانده اند و به دلیل ترس از آوارگی دائمی، نبودن تضمین برای بازگشت، خطرات موجود در مسیر، شرایط نامناسب جسمی، کمبود امکانات و ...در مناطق جنوبی تمایلی برای ترک شهر غزه و حرکت به سمت جنوب ندارند.
ما با رژیمی سر و کار داریم که عمداً اردوگاههای پناهندگان، ساختمانهای مسکونی، بیمارستانها، مدارس، دانشگاهها، مراکز رسانه ای، مغازه ها، مناطق تجاری، مساجد و کلیساها را بمباران و ویران کرده، ورود غذا و آب و دارو و سوخت و دیگر کمک های بشردوستانه را مسدود نموده و آشکارا از غیرقابل سکونت کردن غزه صحبت کرده است.
❤5👍1🥰1🤯1
نزدیک به دو سال است که جهان، خصوصا جهان اسلام و کشورهای عربی شاهد یک نسلکشی زنده مقابل دیدگان خود بوده است، بدون آنکه هیچ اقدامی_ اعم از قطع رابطه سیاسی، تحریم اقتصادی، مداخله نظامی، توقف توافق هایی چون توافق ابراهیم و ..._ برای توقف نسل کشی در غزه به عمل آورد. در حالی که کشتار و ویرانی در شدیدیترین شکل ممکن ادامه دارد، جهان منتظر چه اتفاق دیگری است تا اقدام مشخصی برای توقف و جلوگیری از نسل کشی انجام دهد؟ ر روز هفتصد و شانزدهم جنگ، غزه در حالی به حیات حود ادامه میدهد که محاصره، قحطی، بمباران هوایی، حملات زمینی و قطع ارتباط اینترنت، عرصه را بر ساکنانش تنگتر از همیشه کرده است. در حالی که در پیش چشم همه روزانه در غزه صدها غیرنظامی کشته می شوند و در حالی که بیش از دو میلیون نفر هر آن مرگ را در ذهن خود دوره می کنند، اسرائیل و آمریکا برای تقسیم غزه برنامه ریزی می کنند و در حال مذاکره و چانه زنی برای تقسیم عواید و درآمدهای ناشی از فروش اراضی غزه در روز بعد از جنگ اند.
حال متوجه می شوید چراسرائیل دست از سر غزه بر نمی دارد و بعد از دو سال کشتار و جنایت، به غزه حمله زمینی می کند و چرا آمریکا قطعنامه شورای امنیت را که خواهان پایان جنگ غزه است، برای ششمین مرتبه وتو می نماید؟
روزنامه اطلاعات، ۲۹ شهریور ۱۴۰۴.
https://www.ettelaat.com/news/113374
https://www.tgoop.com/maktuob
حال متوجه می شوید چراسرائیل دست از سر غزه بر نمی دارد و بعد از دو سال کشتار و جنایت، به غزه حمله زمینی می کند و چرا آمریکا قطعنامه شورای امنیت را که خواهان پایان جنگ غزه است، برای ششمین مرتبه وتو می نماید؟
روزنامه اطلاعات، ۲۹ شهریور ۱۴۰۴.
https://www.ettelaat.com/news/113374
https://www.tgoop.com/maktuob
اطلاعات آنلاین
[ جمیله کدیور ] چرا جنگ غزه را کِش می دهند؟!
اسرائیل و آمریکا برای تقسیم غزه برنامه ریزی می کنند و در حال مذاکره و چانه زنی برای تقسیم عواید و درآمدهای ناشی از فروش اراضی غزه در روز بعد از جنگ اند . حال متوجه می شوید چراسرائیل دست از سر غزه بر نمی دارد؟
❤5👍1👏1
حسب حال. روزنامه ایران. سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴. جدایی زیبا!
سید عطاءالله مهاجرانی
شاید برایتان پیش آمده باشد؛ نسبت به کسی که با او سابقه دوستی طولانی یا حتی خویشاوندی داشتهاید؛ درگذار سالها و تطور زمانه و تحول احوال، احساس میکنید و درمییابید که آنچنان تغییر کردهاید که با یکدیگر تفاهم یا افق مشترک ندارید، نه افق مشترک اعتقادی و نه سیاسی و نه اجتماعی. چه باید کرد؟ بحث و مجادله و نکتهپرانی و خردهگیری و متلک یا طعنه و اهانت و کینهجویی!؟ قرآن مجید از تعبیر «هجر جمیل» استفاده کرده است؛ یعنی به زیبایی از او فاصله بگیریم یا فاصله زیبا! گواه شاهد صادق در آستین باشد. من از دوران دانشجویی دوستی داشتم-یعنی دیگر ندارم!- بیش از پنجاه سال از سابقه دوستی ما میگذشت! مارکسیست بود و هست! منتها نه مارکسیسم او و نه اسلام من سدّ راه دوستی ما نبود. بویژه هر دو از جوانی مخالف نظام پادشاهی بودیم. این دوستی و ارتباط تا انقلاب و پس از انقلاب تداوم یافت. دیدم به امام خمینی(ره) در اظهار نظری اهانت کرده بود. او خیال میکند که امام خمینی(ره) انقلاب مارکسیستی در ایران را نابود کرد. به قول او «خمینی نگذاشت بیژن جزنی لنین ایران بشود!» گفتم «رفیق! شاه نگذاشت!» جزنی و همراهان ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در تپههای اوین به دستور شاه و مدیریت پرویز ثابتی به قتل رسیدند. در خاطرات علم به این موضوع اشاره شده. در بین سطور یادداشتهای علم میتوان پشت پرده این فاجعه را شناسایی کرد. از سوی دیگر، من هم باور دارم که هویتم مدیون امام خمینی(ره) است. من با امام خمینی(ره) هویتم را یافته و شناختهام. اینجا دیگر زمان «هجر جمیل» است! بویژه او به نقد امام خمینی(ره) نپرداخته بود. ناسزا گفته بود، که بماند. چند باری به مناسبتهای مختلف تلفن زد. پاسخی ندادم و ننوشتم پیامی و سلامی نفرستادم. دیدم گفتوگوی بیشتر موجب کدورت افزونتر میشود. کاری با او ندارم. حتی او را ملامت هم نمیکنم. خب مارکسیست است و در آستانه هشتاد سالگی، میبیند که در یکی دو دهه پایانی عمر، پشیزی در جیب هویتش و پشمی به کلاه سیاستش نیست. رویای انقلاب مارکسیستی در ایران و البته در همه دنیا بر باد رفته است و خشکید و کویر لوت شد دنیاشان! «هجر» نشانه فاصله گرفتن است. «جمیل» که صفت مشبهه است برای وصف این جدایی است؛ جدایی زیبا. واژه جمیل در قرآن مجید در سه مورد دیگر نیز استفاده شده است. در هر کدام با منظومهای از روابط انسانی و اجتماعی روبهرو هستیم که ویژگیاش از نظر قرآن مجید «زیبایی» است. این چهار منظومه با هم نسبت دارند: «صبر جمیل» و «هجر جمیل» و «صفح جمیل» و «سراح جمیل.» در این «حسب حال» به دو مورد توجه دارم.
یکم: صبر جمیل. صبر جمیل در سوره یوسف در آیات شماره ۱۸ و ۸۳ از زبان یعقوب مطرح شده است. وقتی فرزندانش پیراهن خونی یوسف را به نشانه قتل یوسف توسط گرگ به او نشان میدهند و از شدت تأثر اشک میریختند! یعقوب به آنان میگوید در این فراق صبرم جمیل خواهد بود. صبر جمیل یعنی صبر کسی که در مقام صبوری و خویشتنداری مطلقاً شکوه و گلایهای نزد انسانها نمیبرد. اگر هم شکایتی دارد با خداوند سخن میگوید. صبر بدون شکایت زیباست! وقتی حافظ سروده است: «خون خور و خامش نشین که آن دل نازک طاقت فریاد دادخواه ندارد» مرادش صبر جمیل است. در سوره معارج، خداوند متعال به پیامبر اسلام توصیه میکند که صبرش جمیل باشد: «فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا.» ﴿المعارج: ٥﴾
دوم: هجر جمیل که موضوع این «حسب حال» است، روایت دیگری از صبر جمیل است. پیامبر(ص) در دوران زندگی در مکه با آزارهای گوناگون و سنگین مشرکان روبهرو بود. پیامبر(ص) را با کلام آزار میدادند و یارانش مانند بلال حبشی و خانواده عمار یاسر بسیار آزار میدیدند و شکنجه میشدند. خداوند به پیامبر(ص) توصیه میکند که: «وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا یقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا.» ﴿المزمل: ١٠﴾ یعنی «بر سخنانشان شکیبا باش و با زیبایی از آنان فاصله بگیر.» «فاصله» میتواند مصادیق گوناگونی داشته باشد. چنانکه یک مصداق مشهور و روشنش هجرت پیامبر(ص) از مکه به یثرب بود که مدینة النبی نامیده شد. امام فخر رازی در تفسیر کبیر، برای هجر جمیل چند مشخصه بیان کرده است: «انسان با قلب خود و حال و هوای خویش فاصله میگیرد. در روش و رویکرد، مخالفت خود را نشان میدهد. منتها با مدارا و چشمپوشی و دوری از واکنش.»
سید عطاءالله مهاجرانی
شاید برایتان پیش آمده باشد؛ نسبت به کسی که با او سابقه دوستی طولانی یا حتی خویشاوندی داشتهاید؛ درگذار سالها و تطور زمانه و تحول احوال، احساس میکنید و درمییابید که آنچنان تغییر کردهاید که با یکدیگر تفاهم یا افق مشترک ندارید، نه افق مشترک اعتقادی و نه سیاسی و نه اجتماعی. چه باید کرد؟ بحث و مجادله و نکتهپرانی و خردهگیری و متلک یا طعنه و اهانت و کینهجویی!؟ قرآن مجید از تعبیر «هجر جمیل» استفاده کرده است؛ یعنی به زیبایی از او فاصله بگیریم یا فاصله زیبا! گواه شاهد صادق در آستین باشد. من از دوران دانشجویی دوستی داشتم-یعنی دیگر ندارم!- بیش از پنجاه سال از سابقه دوستی ما میگذشت! مارکسیست بود و هست! منتها نه مارکسیسم او و نه اسلام من سدّ راه دوستی ما نبود. بویژه هر دو از جوانی مخالف نظام پادشاهی بودیم. این دوستی و ارتباط تا انقلاب و پس از انقلاب تداوم یافت. دیدم به امام خمینی(ره) در اظهار نظری اهانت کرده بود. او خیال میکند که امام خمینی(ره) انقلاب مارکسیستی در ایران را نابود کرد. به قول او «خمینی نگذاشت بیژن جزنی لنین ایران بشود!» گفتم «رفیق! شاه نگذاشت!» جزنی و همراهان ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در تپههای اوین به دستور شاه و مدیریت پرویز ثابتی به قتل رسیدند. در خاطرات علم به این موضوع اشاره شده. در بین سطور یادداشتهای علم میتوان پشت پرده این فاجعه را شناسایی کرد. از سوی دیگر، من هم باور دارم که هویتم مدیون امام خمینی(ره) است. من با امام خمینی(ره) هویتم را یافته و شناختهام. اینجا دیگر زمان «هجر جمیل» است! بویژه او به نقد امام خمینی(ره) نپرداخته بود. ناسزا گفته بود، که بماند. چند باری به مناسبتهای مختلف تلفن زد. پاسخی ندادم و ننوشتم پیامی و سلامی نفرستادم. دیدم گفتوگوی بیشتر موجب کدورت افزونتر میشود. کاری با او ندارم. حتی او را ملامت هم نمیکنم. خب مارکسیست است و در آستانه هشتاد سالگی، میبیند که در یکی دو دهه پایانی عمر، پشیزی در جیب هویتش و پشمی به کلاه سیاستش نیست. رویای انقلاب مارکسیستی در ایران و البته در همه دنیا بر باد رفته است و خشکید و کویر لوت شد دنیاشان! «هجر» نشانه فاصله گرفتن است. «جمیل» که صفت مشبهه است برای وصف این جدایی است؛ جدایی زیبا. واژه جمیل در قرآن مجید در سه مورد دیگر نیز استفاده شده است. در هر کدام با منظومهای از روابط انسانی و اجتماعی روبهرو هستیم که ویژگیاش از نظر قرآن مجید «زیبایی» است. این چهار منظومه با هم نسبت دارند: «صبر جمیل» و «هجر جمیل» و «صفح جمیل» و «سراح جمیل.» در این «حسب حال» به دو مورد توجه دارم.
یکم: صبر جمیل. صبر جمیل در سوره یوسف در آیات شماره ۱۸ و ۸۳ از زبان یعقوب مطرح شده است. وقتی فرزندانش پیراهن خونی یوسف را به نشانه قتل یوسف توسط گرگ به او نشان میدهند و از شدت تأثر اشک میریختند! یعقوب به آنان میگوید در این فراق صبرم جمیل خواهد بود. صبر جمیل یعنی صبر کسی که در مقام صبوری و خویشتنداری مطلقاً شکوه و گلایهای نزد انسانها نمیبرد. اگر هم شکایتی دارد با خداوند سخن میگوید. صبر بدون شکایت زیباست! وقتی حافظ سروده است: «خون خور و خامش نشین که آن دل نازک طاقت فریاد دادخواه ندارد» مرادش صبر جمیل است. در سوره معارج، خداوند متعال به پیامبر اسلام توصیه میکند که صبرش جمیل باشد: «فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا.» ﴿المعارج: ٥﴾
دوم: هجر جمیل که موضوع این «حسب حال» است، روایت دیگری از صبر جمیل است. پیامبر(ص) در دوران زندگی در مکه با آزارهای گوناگون و سنگین مشرکان روبهرو بود. پیامبر(ص) را با کلام آزار میدادند و یارانش مانند بلال حبشی و خانواده عمار یاسر بسیار آزار میدیدند و شکنجه میشدند. خداوند به پیامبر(ص) توصیه میکند که: «وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا یقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا.» ﴿المزمل: ١٠﴾ یعنی «بر سخنانشان شکیبا باش و با زیبایی از آنان فاصله بگیر.» «فاصله» میتواند مصادیق گوناگونی داشته باشد. چنانکه یک مصداق مشهور و روشنش هجرت پیامبر(ص) از مکه به یثرب بود که مدینة النبی نامیده شد. امام فخر رازی در تفسیر کبیر، برای هجر جمیل چند مشخصه بیان کرده است: «انسان با قلب خود و حال و هوای خویش فاصله میگیرد. در روش و رویکرد، مخالفت خود را نشان میدهد. منتها با مدارا و چشمپوشی و دوری از واکنش.»
❤16🙏5👍1
مشرکان به پیامبر(ص) دیوانه و جادوگر و کاهن و دروغگو و جعلکننده میگفتند. میگفتند آیات قرآن مجید را دیگران برایش مینویسند. پیامبر(ص) در برابر این سخنان شکیبا بود. زمان به عنوان ناقدی بصیر نشان داد که پیامبر(ص) خردمند و لطیف و آیندهبین بود. نشانی از جادوگری و کاهنی در زندگی او دیده نمیشد. در واقع زمان، مهمترین عنصری بود که سخنان ناسزاگویان را مثل غباری محو کرد. میگویند تنها پرندهای که جرأت میکند بر پشت عقاب بنشیند و با منقار خود مدام به پس گردن عقاب ضربه و زخم بزند، کلاغ است. عقاب واکنشی نشان نمیدهد، اوج میگیرد. کلاغ در اوج آسمان نفسش تنگ میشود و بند میآید، میمیرد و سقوط میکند؛ صبر جمیل عقاب در برابر آزار نامراد کلاغ! واقعیت این است که ما در زندگی امروز با پررنگ شدن سیاست که نمایی و نمودی غیرمتوازن یا کاریکاتوروار یافته است، اگر اهل نوشتن و طرح نظر باشیم، گهگاه یا مدام با واکنشهای تند و تیز روبهرو میشویم. این واکنشها، تا وقتی میتوان آن را نقد و عیارسنجی و حتی رد سخن نامید، سودمند است. اما هنگامی که با افترا و ناسزا و پرخاش و اتهام همراه میشود، چارهای جز هجر جمیل وجود ندارد. در قلمرو ادبیات هم همین است. وقتی «کتاب فاکنر در دانشگاه» را میخوانیم، (یکی از کتابهای پرنکته و پرمایه که خواندنش برای اهل نوشتن و ادبیات مثل آب و هوا لازم است!) مدام این مضمون تکرار میشود که فاکنر وقتی برای خواندن نظر منتقدان نمیگذارد. همین ماجرا را موراکامی در «جنون نوشتن» توضیح داده است. چخوف هم گفته است: «اسب شتابان در حال دویدن است؛ منتقدان مانند زنبور یا مگس اسب، مرتب به اسب نیش میزنند. مراقب باشید از رفتن باز نمانید!» قبل از چخوف و فاکنر و موراکامی، مولانا جلالالدین بلخی سروده است: «رو تو کار خویش کن ای ارجمند، زانکه ایشان ریش خود بر میکنند.» یکی از مهمترین ویژگیهایی که در معارف اسلامی ما به آن توجه شده است -گویی که در همین منظومه و رویکرد «هجر جمیل» قرار میگیرد- «تجاهل» است: «تجاهل العارف!» یعنی شما از امری باخبرید، اما به روی خودتان نمیآورید. کسی را میبینید، باخبرید که درباره شما سخن ناسزایی گفته است، اما به رویش نمیآورید. حتی به گونهای عمل نمیکنید که بویی ببرد که میدانید. ما در زندگی شتابنده خود هدفی داریم. اگر قرار باشد با هر سخنی برنجیم و پا پی هر حرفی شویم و آزارها را روایت کنیم: «گر به هر زخمی تو پر کینه شوی، پس کجا بیصیقل آیینه شوی!»
دو رهنمون دیگر در قرآن مجید برای این گونه رفتارها یا رویکردها تبیین شده است. گویی این دو نمونه نیز تفسیر همان «هجر جمیل» است. شما وقتی با امر بیهودهای -به تعبیر قرآن مجید «لغو»- روبهرو میشوید، از آن رویگردان شوید. این رویگردانی در سوره مؤمنون به عنوان صفت شاخص اهل ایمان بیان شده است: «وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.» ﴿المؤمنون: ٣﴾ یعنی «و کسانی که از بیهوده رویگردانند.»
لطافتی در ساختار آیه وجود دارد؛ جمله اسمیه است که بر تداوم دلالت میکند. این رویگردانی تبدیل به سبک زندگی و روش و منش شده است. «لغو» به روایت زمخشری «سخن یا رویکرد بیهوده» معنا شده است. ناسزاگویی را هم لغو تفسیر کردهاند. در این آیه، قرآن مجید به رویگردانی توصیه میکند. در آیه دیگری به «مرّوا کراما» یعنی«با بزرگواری از کنار امر بیهوده بگذرید.» در واقع «مرّوا کراما» تفسیر شیوه رویگردانی است. با اخم و تلخی و شماتت و ملامت رویگردانی نکنید، با تبسم و بزرگواری! رهنمون دوم تعبیر «سلام» است. اگر با نادانی رویارو شدید و سخنی گفت - پیداست نادان چگونه سخن میگوید- در پاسخش بگویید سلام! این سلام به معنای خداحافظی است. چنانکه در نماز، سلام به معنای پایان نماز است و نیز در ضربالمثل«با مردمان زمانه سلامی و والسلام!» یعنی دیگر خود را معطل نکن! قرآن مجید با این کلید واژهها: «هجر جمیل» و «اعراض» و «مرور کرام» و «سلام» یک منظومه ساخته است، منظومهای که عناصر آن با یکدیگر هماهنگی دارد، مانند ابعاد منشور. هر بعدی متکی بر ابعاد دیگر معنی پیدا میکند. بدیهی است در سخن و سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین صلواتالله علیهم و حکیمان و دانایان میتوان نمونههای بسیاری به عنوان مصادیق چنین رویکردی برشمرد. تا قدر عمر را بدانیم، با جدایی زیبا! و مرور کرام و سلام، از عمر و احوال خویش محافظت کنیم.
دو رهنمون دیگر در قرآن مجید برای این گونه رفتارها یا رویکردها تبیین شده است. گویی این دو نمونه نیز تفسیر همان «هجر جمیل» است. شما وقتی با امر بیهودهای -به تعبیر قرآن مجید «لغو»- روبهرو میشوید، از آن رویگردان شوید. این رویگردانی در سوره مؤمنون به عنوان صفت شاخص اهل ایمان بیان شده است: «وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.» ﴿المؤمنون: ٣﴾ یعنی «و کسانی که از بیهوده رویگردانند.»
لطافتی در ساختار آیه وجود دارد؛ جمله اسمیه است که بر تداوم دلالت میکند. این رویگردانی تبدیل به سبک زندگی و روش و منش شده است. «لغو» به روایت زمخشری «سخن یا رویکرد بیهوده» معنا شده است. ناسزاگویی را هم لغو تفسیر کردهاند. در این آیه، قرآن مجید به رویگردانی توصیه میکند. در آیه دیگری به «مرّوا کراما» یعنی«با بزرگواری از کنار امر بیهوده بگذرید.» در واقع «مرّوا کراما» تفسیر شیوه رویگردانی است. با اخم و تلخی و شماتت و ملامت رویگردانی نکنید، با تبسم و بزرگواری! رهنمون دوم تعبیر «سلام» است. اگر با نادانی رویارو شدید و سخنی گفت - پیداست نادان چگونه سخن میگوید- در پاسخش بگویید سلام! این سلام به معنای خداحافظی است. چنانکه در نماز، سلام به معنای پایان نماز است و نیز در ضربالمثل«با مردمان زمانه سلامی و والسلام!» یعنی دیگر خود را معطل نکن! قرآن مجید با این کلید واژهها: «هجر جمیل» و «اعراض» و «مرور کرام» و «سلام» یک منظومه ساخته است، منظومهای که عناصر آن با یکدیگر هماهنگی دارد، مانند ابعاد منشور. هر بعدی متکی بر ابعاد دیگر معنی پیدا میکند. بدیهی است در سخن و سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین صلواتالله علیهم و حکیمان و دانایان میتوان نمونههای بسیاری به عنوان مصادیق چنین رویکردی برشمرد. تا قدر عمر را بدانیم، با جدایی زیبا! و مرور کرام و سلام، از عمر و احوال خویش محافظت کنیم.
❤23🙏13👍1
سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه پانزدهم: صورتگری قرآن مجید (۱۷)
وجه باطنی خدا وانسان
افزون بر آیات هفتگانهای که با صورتگری در قرآن مجید، چگونگی مواجهه چهره دوزخیان با شعلههای آتش در قیامت مطرح شده است، در هفت آیه نیز که جنبه وصفی خیالانگیز دارد، شاهد هفت گونه صورت یا صورتگری از انسانها هستیم. در این صورتگری اهل ایمان و اهل کفر شناسایی شدهاند: چهار مورد تصویر چهرههای اهل ایمان و سه مورد چهره اهل دوزخ است. این توصیفها یا تصویرها مانند آینههای رویاروی در آینهخانه به ما کمک میکند تا مفهوم آیات را بهتر درک کنیم:
الف) چهرههای اهل ایمان شاداب و درخشنده و پرطراوت است و شعاع نعمتهای الهی بر این چهرهها تابیده است.
۱ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ ناضِرَه: در آن روز چهرههایی شاداب است. (القیامه، ٢٢)
۲ـ تَعرِفُ فِی وُجُوهِهِم نَضرَۀَ النَّعِیم: بر چهرههاشان طراوت نعمت را بشناسی. (المطففین، ٢٤)
۳ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ ناعِمَه: در آن روز چهرههایی تازه باشد. (الغاشیة: ٨)
۴ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَه: در آن روز، چهرههایی درخشان است. (عبس: ٣٨)
ب) چهرههای دوزخیان گرفته و فروشکسته و غبارآلود است.
۵ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ باسِرَه: در آن روز چهرههایی عبوس و درهم کشیده است. (القیامه، ٢٤)
۶ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ خاشِعَه: در آن روز، چهرههایی فروشکسته است. (الغاشیه، ٢)
۷ـ وجُوهٌ یَومَئِذٍ عَلَیهَا غَبَرَه: در آن روز، چهرههایی است که بر آنها غبار نشسته.
(عبس، ۴۰)
دوم: صورتگری در وجه باطنی
در قرآن مجید «وجه» در مفهوم باطنی، برای مؤمن استفاده شده است و نیز برای خداوند. نکته بسیار لطیف این است که وجه معنوی انسان در نسبت با وجه خداوند قرار میگیرد. بهتر از همه حافظ این مضمون را چنانکه شیوه اوست به آسمان برده است:
از پای تا به سر همه نور خدا شوی
در راه ذوالجلال، چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحبنظر شوی
(غزل ۴۸۷)
وجه معنوی انسان در آیهای که به «آیه فطرت» مشهور است، بیان شده است. آیه ۳۰ سوره ۳۰ قرآن مجید: «فَأقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا: روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! فِطرَتَ الله الّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا: این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده؛ لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ الله: دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ ذَلِکَ الدِّینُ القَیِّم: این است آیین استوار؛ وَلکِنَّ أکثَرَ النَّاسِ لا یَعلَمون: ولی اکثر مردم نمیدانند! (روم، ٣٠)
چگونه چهره خود را به سوی دین پاک قرار دهیم؟ یا چنانکه برخی مترجمان ترجمه کردهاند: «پاکدلانه روی خود را به سوی دین قرار دهیم»؟ زمخشری در تفسیر آیه در توضیح واژه «حنیفا»، آن را حال برای مأمور و نیز دین تلقی کرده است. دیگر مفسران نیز با اقتباس از او، همین نکته را متذکر شدهاند. در این صورت هر دو ترجمه یا استنباط را میتوان پذیرفت؛ منتها پیداست مراد، روی باطنی و به تعبیر حافظ «چهره جان» است.
این تابلو یا تصویر که جهره جان خود را به سوی دین قرار دهیم، میتواند تصویرهای بیپایانی را در ذهن شکل دهد. گویی به ازای هر انسانی، تصویری وجود دارد. هر انسانی تصویری مخصوص به خود از دین حنیف دارد. به روایت ابنعربی هر کدام از ما از خداوند تصویر ویژه خود و «اله معتَقد» خویش را داریم. زیبایی این تصویر وقتی به اوج خود میرسد که «وجه» برای خداوند هم به کار رفته باشد.
همه میدانیم خداوند منزه از آن است که صورت و شمایلی داشته باشد؛ اما همه عالم و هستی روی اوست! در واقع بدون وجه خداوند، هستی فرو میریزد. وجاهت هستی به خداست. جرجانی در رساله تعریفات که از لحاظ عمق اندیشه و اقتصاد کلمه مثالزدنی است، در ذیل «وجه الحق» نوشته است: «آنچه حقیقت شئ به آن متکی است، یعنی شئ نمیتواند حقیقتی بدون آن داشته باشد. اشاره به سخن خداوند متعال است: و لِلَّهِ المَشرِقُ وَالمَغرِبُ فَأینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ الله إنَّ الله واسِعٌ عَلِیم (البقره، ١١٥) [مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر طرف رو کنید،به سوی خدا روی آوردهاید. آری، خدا گشایشگر داناست]و آن عین حق است که در گوهر تمامی پدیدهها قرار دارد. قیومیّت حق متعال در اشیا، همان است که ما به عنوان وجه حق در اشیا تفسیر میکنیم.»۱ به تعبیر جلالالدین بلخی که وجه پیامبر(ص) را در برابر وجه خداوند تصویر کرده و سروده است:
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد، وجه الله بود
گویی مولانا به آیه فطرت توجه داشته که حنیف را صفت بیانی برای پیامبر(ص) معنا کرده است. افزون بر آن، به آیه «اینما تُولّوا» هم چشم داشته و هر دو آیه را در بیتی با هم هماهنگ کرده است. مصراع اول اشاره به آیه فطرت است و مصراع دوم اشاره به آیه ۱۱۵ سوره بقره. البته از این میناگریها در مثنوی معنوی که تفسیر عارفانه و هنرمندانه قرآن مجید است، نمونههای متعددی دیده میشود.
مقدمه پانزدهم: صورتگری قرآن مجید (۱۷)
وجه باطنی خدا وانسان
افزون بر آیات هفتگانهای که با صورتگری در قرآن مجید، چگونگی مواجهه چهره دوزخیان با شعلههای آتش در قیامت مطرح شده است، در هفت آیه نیز که جنبه وصفی خیالانگیز دارد، شاهد هفت گونه صورت یا صورتگری از انسانها هستیم. در این صورتگری اهل ایمان و اهل کفر شناسایی شدهاند: چهار مورد تصویر چهرههای اهل ایمان و سه مورد چهره اهل دوزخ است. این توصیفها یا تصویرها مانند آینههای رویاروی در آینهخانه به ما کمک میکند تا مفهوم آیات را بهتر درک کنیم:
الف) چهرههای اهل ایمان شاداب و درخشنده و پرطراوت است و شعاع نعمتهای الهی بر این چهرهها تابیده است.
۱ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ ناضِرَه: در آن روز چهرههایی شاداب است. (القیامه، ٢٢)
۲ـ تَعرِفُ فِی وُجُوهِهِم نَضرَۀَ النَّعِیم: بر چهرههاشان طراوت نعمت را بشناسی. (المطففین، ٢٤)
۳ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ ناعِمَه: در آن روز چهرههایی تازه باشد. (الغاشیة: ٨)
۴ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَه: در آن روز، چهرههایی درخشان است. (عبس: ٣٨)
ب) چهرههای دوزخیان گرفته و فروشکسته و غبارآلود است.
۵ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ باسِرَه: در آن روز چهرههایی عبوس و درهم کشیده است. (القیامه، ٢٤)
۶ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ خاشِعَه: در آن روز، چهرههایی فروشکسته است. (الغاشیه، ٢)
۷ـ وجُوهٌ یَومَئِذٍ عَلَیهَا غَبَرَه: در آن روز، چهرههایی است که بر آنها غبار نشسته.
(عبس، ۴۰)
دوم: صورتگری در وجه باطنی
در قرآن مجید «وجه» در مفهوم باطنی، برای مؤمن استفاده شده است و نیز برای خداوند. نکته بسیار لطیف این است که وجه معنوی انسان در نسبت با وجه خداوند قرار میگیرد. بهتر از همه حافظ این مضمون را چنانکه شیوه اوست به آسمان برده است:
از پای تا به سر همه نور خدا شوی
در راه ذوالجلال، چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحبنظر شوی
(غزل ۴۸۷)
وجه معنوی انسان در آیهای که به «آیه فطرت» مشهور است، بیان شده است. آیه ۳۰ سوره ۳۰ قرآن مجید: «فَأقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا: روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! فِطرَتَ الله الّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا: این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده؛ لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ الله: دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ ذَلِکَ الدِّینُ القَیِّم: این است آیین استوار؛ وَلکِنَّ أکثَرَ النَّاسِ لا یَعلَمون: ولی اکثر مردم نمیدانند! (روم، ٣٠)
چگونه چهره خود را به سوی دین پاک قرار دهیم؟ یا چنانکه برخی مترجمان ترجمه کردهاند: «پاکدلانه روی خود را به سوی دین قرار دهیم»؟ زمخشری در تفسیر آیه در توضیح واژه «حنیفا»، آن را حال برای مأمور و نیز دین تلقی کرده است. دیگر مفسران نیز با اقتباس از او، همین نکته را متذکر شدهاند. در این صورت هر دو ترجمه یا استنباط را میتوان پذیرفت؛ منتها پیداست مراد، روی باطنی و به تعبیر حافظ «چهره جان» است.
این تابلو یا تصویر که جهره جان خود را به سوی دین قرار دهیم، میتواند تصویرهای بیپایانی را در ذهن شکل دهد. گویی به ازای هر انسانی، تصویری وجود دارد. هر انسانی تصویری مخصوص به خود از دین حنیف دارد. به روایت ابنعربی هر کدام از ما از خداوند تصویر ویژه خود و «اله معتَقد» خویش را داریم. زیبایی این تصویر وقتی به اوج خود میرسد که «وجه» برای خداوند هم به کار رفته باشد.
همه میدانیم خداوند منزه از آن است که صورت و شمایلی داشته باشد؛ اما همه عالم و هستی روی اوست! در واقع بدون وجه خداوند، هستی فرو میریزد. وجاهت هستی به خداست. جرجانی در رساله تعریفات که از لحاظ عمق اندیشه و اقتصاد کلمه مثالزدنی است، در ذیل «وجه الحق» نوشته است: «آنچه حقیقت شئ به آن متکی است، یعنی شئ نمیتواند حقیقتی بدون آن داشته باشد. اشاره به سخن خداوند متعال است: و لِلَّهِ المَشرِقُ وَالمَغرِبُ فَأینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ الله إنَّ الله واسِعٌ عَلِیم (البقره، ١١٥) [مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر طرف رو کنید،به سوی خدا روی آوردهاید. آری، خدا گشایشگر داناست]و آن عین حق است که در گوهر تمامی پدیدهها قرار دارد. قیومیّت حق متعال در اشیا، همان است که ما به عنوان وجه حق در اشیا تفسیر میکنیم.»۱ به تعبیر جلالالدین بلخی که وجه پیامبر(ص) را در برابر وجه خداوند تصویر کرده و سروده است:
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد، وجه الله بود
گویی مولانا به آیه فطرت توجه داشته که حنیف را صفت بیانی برای پیامبر(ص) معنا کرده است. افزون بر آن، به آیه «اینما تُولّوا» هم چشم داشته و هر دو آیه را در بیتی با هم هماهنگ کرده است. مصراع اول اشاره به آیه فطرت است و مصراع دوم اشاره به آیه ۱۱۵ سوره بقره. البته از این میناگریها در مثنوی معنوی که تفسیر عارفانه و هنرمندانه قرآن مجید است، نمونههای متعددی دیده میشود.
❤4
وقتی انسان روی خود را به سوی «دین حنیف» یا «دین قَیّم» قرار میدهد، در واقع به سوی خداوند روی میآورد. در باب نخست سِفر پیدایش تورات، در داستان آفرینش انسان، آیه شگفتانگیزی وجود دارد که مضمونش در معارف اسلامی نیز آمده است:
خدا فرمود: «انسان را به صورت خود و شبیه خودمان بسازیم، تا بر ماهیان دریا، پرندگان آسمان، و بر چارپایان و همۀ جانوران وحشی و خزندگان روی زمین حکومت کند.» پس خدا انسان را به صورت خود آفرید؛ ایشان را به صورت خدا آفرید. (سفر پیدایش، باب یکم، ۲۶ ـ ۲۸)
بدیهی است چنانکه مفسران کتاب مقدس نیز اشاره کردهاند، مراد صورت ظاهری انسان نیست؛ مراد وجه باطنی و درونی و معنوی انسان است که هنگام آفرینش، سرشت و صفات الهی در او به ودیعه نهاده شده است. ما در قرآن مجید تعبیر «خلیفۀُ الله» (جانشین خدا) را داریم که با تفسیر آیه سفر پیدایش شباهت دارد؛ اما در احادیث به صراحت همان مضمونِ مشابهت چهره انسان و خداوند بیان شده است؛ ازجمله در گفتگوی نسبتاً طولانی امام صادق(ع) با روحانی مسیحی که با عنوان «جاثلیق» از او یاد شده (احتمالاً جاثلیق معرّب واژه یونانی کاتولیکوس یا کاتولیک است و به رهبران کلیسای نستوری اطلاق می شد)، این تعبیر به کار رفته است. بحث در باره خداشناسی و توجید بود که امام فرمود: «أنَّ اَلله عَزو جل خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِه».۲
این روایت به نقل از پیامبر اسلام(ص) در کتاب التوحید صدوق، داستانی دارد. کسی به دیگری دشنام داد که: «خداوند رویت را زشت گرداند!» پیامبر(ص) فرمود: «چنین مگو! خداوند انسانها را به صورت خویش آفریده است.»۳
تصویر باطنی وجه در دو مقوله انسان و خدا، از زیباترین مضامین معارف دینی است. در ادبیات کتاب مقدس (یهودی و مسیحی) و نیز در ادبیات قرآنی و احادیث و کلاً معارف اسلامی، میتوانیم جلوههای متفاوتی از این مضمون پیدا کنیم. انسان همچون آینهای در برابر خداوند است و در این آینه، وجهالله میخواهد چهره حقیقی خویش و سرشت الهی خویش را پیدا کند؛ به تعبیر شیخ محمود شبستری:
شرابی خور ز جام وجه باقی
«سَقاهم ربّهم» اوراست ساقی۴
دیگر از مقوله صورتگری قرآنی فراتر میرویم. در قلمرو قصههای قرآنی و داستان آفرینش انسان و نسبت او با خداوند، این بحث جایگاه شایسته خود را مییابد.
ادامه دارد
پی نوشتها:
۱. جرجانی، التعریفات، ص۳۲۳
۲. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۸، ص۳۳
۳. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۵۳
۴. برای نمونه عینالقضات همدانی در لوایح مینویسد: تو هم محبّی و هم محبوب؛ زیرا که جمال بهطبع محبوب است بدین نسبت محبی و چون سرّ «خلق الله آدم علی صورته» در تو پدید شده است، بدین نسبت محبوبی؛ پس روا بوَد که عاشق در خود نگرد، معشوق را بیند، دوست گیرد و در این مقام، تعدد برخیزد، عاشق و معشوق و عشق یکی باشد، بر دار تعدد و تکثر، تا وحدت او پدید گردد. (لوایح، فصل ۱۴۱)
نجمالدین رازی مینویسد: از جملگی آفرینش، نفس انسان بوَد که آینة جمالنمای حضرت الوهیت خواست بود و مَظهر و مُظهر جملگی صفات او اشارت «و خلق آدم علی صورته» بدین معنی باشد و خلاصة نفس انسان، دل است و دل آینه است و هر دو جهان، غلاف آن آینه و ظهور جملگی صفات جمال و جلال حضرت الوهیت به واسطه این آینه که: سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم... (مرصاد العباد، مقدمه)
مولانا مینویسد: «خلق آدم علی صورته» آدمیان همه مظهر می طلبند. بسیار زنان باشند که مستور باشند، اما رو باز کنند تا مطلوبیِ خود را بیازمایند... و عاشق به معشوق میگوید: «من نخفتم و نخوردم و چنین شدم و چنان شدم بی تو»، معنیش این باشد که: تو مظهر میطلبی، مظهر تو منم تا بدو معشوقی فروشی و همچنین علما و هنرمندان جمله مظهر میطلبند. «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ ان اُعرَف»، «خَلق آدم عَلی صورته»، اَی علی صورۀ احکامه. احکام او در همه خلق پیدا شود؛ زیرا همه ظل حقند و سایه به شخص ماند. (فیه ما فیه، فصل ۶۶). حافظ میگوید:
در خویشتن تفرج صنع خدای کن
کایینه خداینما میفرستمت
جامی گوید:
ای ز همه صورت خوب تو، به
صَـوَّرکَ الله عَلـی صـورته
روی تو آیینة حقبینی است
در نظر مردم خودبین، منه
بلکه حق آیینه و تو صورتی
وهمِ دویی را به میان، ره مده
صورت از آیینه نباشد جدا
انـتَ بـه متـحدٌ فانتَـبه
هر که سرِِ رشتة وحدت نیافت
پیش وی این نکته بوَد مشتبه
https://www.tgoop.com/maktuob
خدا فرمود: «انسان را به صورت خود و شبیه خودمان بسازیم، تا بر ماهیان دریا، پرندگان آسمان، و بر چارپایان و همۀ جانوران وحشی و خزندگان روی زمین حکومت کند.» پس خدا انسان را به صورت خود آفرید؛ ایشان را به صورت خدا آفرید. (سفر پیدایش، باب یکم، ۲۶ ـ ۲۸)
بدیهی است چنانکه مفسران کتاب مقدس نیز اشاره کردهاند، مراد صورت ظاهری انسان نیست؛ مراد وجه باطنی و درونی و معنوی انسان است که هنگام آفرینش، سرشت و صفات الهی در او به ودیعه نهاده شده است. ما در قرآن مجید تعبیر «خلیفۀُ الله» (جانشین خدا) را داریم که با تفسیر آیه سفر پیدایش شباهت دارد؛ اما در احادیث به صراحت همان مضمونِ مشابهت چهره انسان و خداوند بیان شده است؛ ازجمله در گفتگوی نسبتاً طولانی امام صادق(ع) با روحانی مسیحی که با عنوان «جاثلیق» از او یاد شده (احتمالاً جاثلیق معرّب واژه یونانی کاتولیکوس یا کاتولیک است و به رهبران کلیسای نستوری اطلاق می شد)، این تعبیر به کار رفته است. بحث در باره خداشناسی و توجید بود که امام فرمود: «أنَّ اَلله عَزو جل خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِه».۲
این روایت به نقل از پیامبر اسلام(ص) در کتاب التوحید صدوق، داستانی دارد. کسی به دیگری دشنام داد که: «خداوند رویت را زشت گرداند!» پیامبر(ص) فرمود: «چنین مگو! خداوند انسانها را به صورت خویش آفریده است.»۳
تصویر باطنی وجه در دو مقوله انسان و خدا، از زیباترین مضامین معارف دینی است. در ادبیات کتاب مقدس (یهودی و مسیحی) و نیز در ادبیات قرآنی و احادیث و کلاً معارف اسلامی، میتوانیم جلوههای متفاوتی از این مضمون پیدا کنیم. انسان همچون آینهای در برابر خداوند است و در این آینه، وجهالله میخواهد چهره حقیقی خویش و سرشت الهی خویش را پیدا کند؛ به تعبیر شیخ محمود شبستری:
شرابی خور ز جام وجه باقی
«سَقاهم ربّهم» اوراست ساقی۴
دیگر از مقوله صورتگری قرآنی فراتر میرویم. در قلمرو قصههای قرآنی و داستان آفرینش انسان و نسبت او با خداوند، این بحث جایگاه شایسته خود را مییابد.
ادامه دارد
پی نوشتها:
۱. جرجانی، التعریفات، ص۳۲۳
۲. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۸، ص۳۳
۳. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۵۳
۴. برای نمونه عینالقضات همدانی در لوایح مینویسد: تو هم محبّی و هم محبوب؛ زیرا که جمال بهطبع محبوب است بدین نسبت محبی و چون سرّ «خلق الله آدم علی صورته» در تو پدید شده است، بدین نسبت محبوبی؛ پس روا بوَد که عاشق در خود نگرد، معشوق را بیند، دوست گیرد و در این مقام، تعدد برخیزد، عاشق و معشوق و عشق یکی باشد، بر دار تعدد و تکثر، تا وحدت او پدید گردد. (لوایح، فصل ۱۴۱)
نجمالدین رازی مینویسد: از جملگی آفرینش، نفس انسان بوَد که آینة جمالنمای حضرت الوهیت خواست بود و مَظهر و مُظهر جملگی صفات او اشارت «و خلق آدم علی صورته» بدین معنی باشد و خلاصة نفس انسان، دل است و دل آینه است و هر دو جهان، غلاف آن آینه و ظهور جملگی صفات جمال و جلال حضرت الوهیت به واسطه این آینه که: سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم... (مرصاد العباد، مقدمه)
مولانا مینویسد: «خلق آدم علی صورته» آدمیان همه مظهر می طلبند. بسیار زنان باشند که مستور باشند، اما رو باز کنند تا مطلوبیِ خود را بیازمایند... و عاشق به معشوق میگوید: «من نخفتم و نخوردم و چنین شدم و چنان شدم بی تو»، معنیش این باشد که: تو مظهر میطلبی، مظهر تو منم تا بدو معشوقی فروشی و همچنین علما و هنرمندان جمله مظهر میطلبند. «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ ان اُعرَف»، «خَلق آدم عَلی صورته»، اَی علی صورۀ احکامه. احکام او در همه خلق پیدا شود؛ زیرا همه ظل حقند و سایه به شخص ماند. (فیه ما فیه، فصل ۶۶). حافظ میگوید:
در خویشتن تفرج صنع خدای کن
کایینه خداینما میفرستمت
جامی گوید:
ای ز همه صورت خوب تو، به
صَـوَّرکَ الله عَلـی صـورته
روی تو آیینة حقبینی است
در نظر مردم خودبین، منه
بلکه حق آیینه و تو صورتی
وهمِ دویی را به میان، ره مده
صورت از آیینه نباشد جدا
انـتَ بـه متـحدٌ فانتَـبه
هر که سرِِ رشتة وحدت نیافت
پیش وی این نکته بوَد مشتبه
https://www.tgoop.com/maktuob
Telegram
مكتوب
کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی
❤5👍1👏1
طی هشتادمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر ۲۰۲۵ یازده کشور جدید رسماً اعلام کردند که «دولت فلسطین» را بهرسمیت میشناسند. تا به امروز ۱۵۷ کشور از ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل متحد، کشور فلسطین و حق مشروع مردم فلسطین را برای تأسیس کشوری آزاد، مستقل و دارای حاکمیت خود به رسمیت شناختهاند. در بین کشورهایی که امسال دولت فلسطین را به رسمیت شناخته اند، کشورهایی با وزن بالای اقتصادی و روابط تجاری گسترده با اسرائیل که ارزش تبادل تجاری بین آنها و تل آویو سالانه به میلیاردها دلار میرسد، قرار دارند؛ از جمله این کشورها فرانسه، بریتانیا، کانادا، استرالیا و پرتغال هستند. سال ۲۰۲۴ هم کشورهای مهمی چون اسپانیا، ایرلند و نروژ، فلسطین را به رسمیت شناختند. بریتانیا با حجم تجارت ۵.۸ میلیارد پوند/۷.۸ میلیارد دلار، فرانسه با حجم تجارت ۳.۱۷ میلیارد دلار، اسپانیا با حجم تجارت تقریباً ۲.۷۳ میلیارد دلار، بلژیک با حجم تجارت تقریباً ۲.۴۸ میلیارد دلار، پرتغال با حجم تجارت تقریباً ۳۹۰.۲ میلیون دلار، کانادا با حجم تجارت تقریباً ۱.۳ میلیارد دلار و استرالیا با حجم تجارت ۸۰۶ میلیون دلار با اسرائیل، از جمله کشورهای مهم غربی هستند که فلسطین را به رسمیت شناخته اند. با اقدام فرانسه و بریتانیا، فلسطین اکنون توسط چهار کشور از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد، پس از شناسایی کشور فلسطین توسط چین و روسیه از سال ۱۹۸۸، به رسمیت شناخته شده است.
از ۱۹۸۸ تا ۲۰۲۵، شمار کشورهایی که فلسطین را بهرسمیت شناختهاند بهتدریج افزایش یافته است؛ اما موج تازه شناسایی در سپتامبر ۲۰۲۵ شدت گرفت. این موج همزمان با تشدید بی سابقه جنگ در غزه و افزایش قربانیان که با حمله زمینی اسرائیل به شهر غزه اوج گرفته و گسترش فشارهای بینالمللی برای توقف خشونت و تضمین ارسال کمکهای بشردوستانه در آستانه دومین سالگرد جنگ غزه رخ می دهد.
آنچه امروز شاهد آن هستیم، شکلگیری یک آگاهی بیسابقه در تاریخ است، از خیابانهای شرق گرفته تا غرب، از شمال تا جنوب در همه جا نفرت از اسرائیل به یک پدیده رو به رشد جهانی تبدیل شده است. بعد از نزدیک به دو سال جنایت های گسترده رژیم صهیونیستی و بحران انسانی در غزه، دولتهای مذکور تحت فشار افکار عمومی، رسانه ها، احزاب داخلی و اعتراضات سراسری با شناسایی دولت فلسطین سعی کردند برای ترمیم وجهه خویش، هم به کنش اجتماعی-سیاسی در داخل کشورهای خود پاسخ گویند و هم جایگاه و نقش خود را در معادلات جهانی تقویت کنند و هم نشان دهند همچنان به ارزش های حقوق بشری پایبندند. اسرائیل و ایالات متحده که با وجود تمام قدرت و تلاش شان، نتوانستند مانع به رسمیت شناختن کشور فلسطین توسط کشورهای یاد شده شوند، در حال حاضر شکست دیپلماتیک بزرگی را تجربه میکنند. این به رسمیت شناختنها علیرغم مخالفت ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت و علیرغم تهدیدها و اتهامات اسرائیل به آن کشورها مبنی بر یهودی ستیزی و حمایت از حماس صورت گرفته است.
این کشورها با نگاهی به آینده أحزاب خود برای کسب رای در انتخابات پیش رو، نمیتوانند خشم رأیدهندگان را در قبال فاجعه انسانی و کشته شدن غیرنظامیان و شدت بحران در غزه همچون دو سال گذشته نادیده بگیرند. وضعیت غزه به حدی وخیم شده که نمیتوان از آن به عنوان یک وضعیت عادی سیاسی گذشت و ساکت ماند. وقتی چند کشور بزرگ اقدام به شناسایی می کنند، فشار برای کشورهای دیگر هم افزایش مییابد و روند شناسایی تسهیل میشود. این اثر دومینو وار از عوامل تشدید موج اخیر است.
طبیعی است که شناسایی این دولت ها اگر صرفاً نمادین باقی بماند، و هیچ اقدام عملی برای تغییر سیاست ها رخ ندهد، کم هزینه ترین اقدام است که هیچ اثری در عالم واقع ایجاد نخواهد کرد و در حد یک ژست سیاسی برای آبروداری باقی می ماند و کنترل اسرائیل بر مرزها، تردد، امنیت و بخشهای مختلف قلمرو فلسطینی ادامه می یابد.
شناسایی اگر بخواهد موثر واقع شود، تنها نقطه شروع است، نه نقطه پایان و باید با تحریم تسلیحاتی، فشار اقتصادی، وضع قوانین علیه اقدامات رژیم، بازبینی روابط سیاسی و دیپلماسی قوی توسط کشورهایی که تا امروز نسلکشی را نادیده گرفتهاند، همراه باشد تا تبدیل به عامل تغییر واقعی شود. با چنین اقداماتی، شناسایی فلسطین می تواند به عنوان استفاده از اهرمهای فشار بر اسرائیل جهت پایان دادن به عملیات نظامی و نشانه ای برای الزام به تغییر رفتار سیاسی آن به کار رود. اگر بازیگران منطقهای، خصوصا کشورهای کلیدی عرب، همراستا با دولتهای شناسایی کننده شوند و اقدامات مقتضی انجام دهند، ترکیب فشارها میتواند زمینهساز یک بازآرایی دیپلماتیک بزرگتر علیه اسرائیل و آمریکا شود و جایگاه فلسطین را تقویت کند. در این صورت شناسایی فلسطین تأثیرات مثبت بالقوه خواهد داشت. از جمله:
از ۱۹۸۸ تا ۲۰۲۵، شمار کشورهایی که فلسطین را بهرسمیت شناختهاند بهتدریج افزایش یافته است؛ اما موج تازه شناسایی در سپتامبر ۲۰۲۵ شدت گرفت. این موج همزمان با تشدید بی سابقه جنگ در غزه و افزایش قربانیان که با حمله زمینی اسرائیل به شهر غزه اوج گرفته و گسترش فشارهای بینالمللی برای توقف خشونت و تضمین ارسال کمکهای بشردوستانه در آستانه دومین سالگرد جنگ غزه رخ می دهد.
آنچه امروز شاهد آن هستیم، شکلگیری یک آگاهی بیسابقه در تاریخ است، از خیابانهای شرق گرفته تا غرب، از شمال تا جنوب در همه جا نفرت از اسرائیل به یک پدیده رو به رشد جهانی تبدیل شده است. بعد از نزدیک به دو سال جنایت های گسترده رژیم صهیونیستی و بحران انسانی در غزه، دولتهای مذکور تحت فشار افکار عمومی، رسانه ها، احزاب داخلی و اعتراضات سراسری با شناسایی دولت فلسطین سعی کردند برای ترمیم وجهه خویش، هم به کنش اجتماعی-سیاسی در داخل کشورهای خود پاسخ گویند و هم جایگاه و نقش خود را در معادلات جهانی تقویت کنند و هم نشان دهند همچنان به ارزش های حقوق بشری پایبندند. اسرائیل و ایالات متحده که با وجود تمام قدرت و تلاش شان، نتوانستند مانع به رسمیت شناختن کشور فلسطین توسط کشورهای یاد شده شوند، در حال حاضر شکست دیپلماتیک بزرگی را تجربه میکنند. این به رسمیت شناختنها علیرغم مخالفت ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت و علیرغم تهدیدها و اتهامات اسرائیل به آن کشورها مبنی بر یهودی ستیزی و حمایت از حماس صورت گرفته است.
این کشورها با نگاهی به آینده أحزاب خود برای کسب رای در انتخابات پیش رو، نمیتوانند خشم رأیدهندگان را در قبال فاجعه انسانی و کشته شدن غیرنظامیان و شدت بحران در غزه همچون دو سال گذشته نادیده بگیرند. وضعیت غزه به حدی وخیم شده که نمیتوان از آن به عنوان یک وضعیت عادی سیاسی گذشت و ساکت ماند. وقتی چند کشور بزرگ اقدام به شناسایی می کنند، فشار برای کشورهای دیگر هم افزایش مییابد و روند شناسایی تسهیل میشود. این اثر دومینو وار از عوامل تشدید موج اخیر است.
طبیعی است که شناسایی این دولت ها اگر صرفاً نمادین باقی بماند، و هیچ اقدام عملی برای تغییر سیاست ها رخ ندهد، کم هزینه ترین اقدام است که هیچ اثری در عالم واقع ایجاد نخواهد کرد و در حد یک ژست سیاسی برای آبروداری باقی می ماند و کنترل اسرائیل بر مرزها، تردد، امنیت و بخشهای مختلف قلمرو فلسطینی ادامه می یابد.
شناسایی اگر بخواهد موثر واقع شود، تنها نقطه شروع است، نه نقطه پایان و باید با تحریم تسلیحاتی، فشار اقتصادی، وضع قوانین علیه اقدامات رژیم، بازبینی روابط سیاسی و دیپلماسی قوی توسط کشورهایی که تا امروز نسلکشی را نادیده گرفتهاند، همراه باشد تا تبدیل به عامل تغییر واقعی شود. با چنین اقداماتی، شناسایی فلسطین می تواند به عنوان استفاده از اهرمهای فشار بر اسرائیل جهت پایان دادن به عملیات نظامی و نشانه ای برای الزام به تغییر رفتار سیاسی آن به کار رود. اگر بازیگران منطقهای، خصوصا کشورهای کلیدی عرب، همراستا با دولتهای شناسایی کننده شوند و اقدامات مقتضی انجام دهند، ترکیب فشارها میتواند زمینهساز یک بازآرایی دیپلماتیک بزرگتر علیه اسرائیل و آمریکا شود و جایگاه فلسطین را تقویت کند. در این صورت شناسایی فلسطین تأثیرات مثبت بالقوه خواهد داشت. از جمله:
❤7
یک. افزایش هزینه سیاسی برای اسرائیل: هر کشوری که فلسطین را به رسمیت بشناسد، فشار بیشتری بر اسرائیل ایجاد میکند و سیاستهایش را در معرض نقد قرار میدهد. چنین اقدامی شاید باعث شود که اسرائیل جنایت هایش را در غزه و سیاستهایی مانند الحاق کامل کرانه باختری را با هزینه بیشتری دنبال کند.
دو.افزایش اعتبار بینالمللی فلسطین: شناسایی گسترده نشاندهنده پذیرش جهانی حق تعیین سرنوشت فلسطینیان است. افزایش شمار کشورها میتواند مشروعیتِ سیاسی فلسطینیان را در صحنهٔ بینالمللی تقویت کند و در عرصههای دیپلماتیک نمود یابد. این امر پیام سیاسی قدرتمندی ارسال میکند و میتواند دسترسی فلسطین را به توافقات دوجانبه، کمکها و همکاریهای بینالمللی افزایش دهد و راه را برای عضویتِ در سازمانهای بینالمللی و کنوانسیونها تسهیلکند. شناسایی همچنین میتواند موجب گشودن راه برای مکانیسمهای حقوقی بینالمللی شود و موقعیت فلسطین را برای استفاده از نهادهایی مثل دیوان کیفری بینالمللی تقویت کند و امکان شکایت علیه اشغالگری، جرایم جنگی یا اعمال فشار از مسیر حقوق بینالملل گردد.
البته موانع حقوقی و سیاسی جدی بر سر راه وجود دارد؛ مثلاً عضویت در سازمان ملل به رأی شورای امنیت و اعضای دائم وابسته است. اگرچه ۸۱٪ از کشورهای عضو سازمان ملل اکنون فلسطین را به رسمیت شناخته اند، اما این گام به تنهایی به معنای عضویت کامل آن نیست. این امر مستلزم تأیید شورای امنیت سازمان ملل است که به طور قطع با وتوی ایالات متحده روبرو خواهد شد. در این مرحله، به رسمیت شناختن فلسطین توسط غرب ممکن است یک پیروزی نمادین برای فلسطینیان و یک شکست دیپلماتیک برای اسرائیل باشد، اما تشکیل دولت فلسطین همچنان گروگان قدرت وتوی ایالات متحده در شورای امنیت است. به این ترتیب، حتی اگر همه کشورهای جهان دولت فلسطین را به رسمیت بشناسند، ایالات متحده میتواند جلو این خواسته بایستد و سازوکاری که میتواند به رسمیت شناختن را به تشکیل دولت تبدیل کند، با وتوی آمریکا برچیده میشود. علاوه بر این، حتی اگر شمار زیادی کشور، دولت فلسطین را شناسایی کنند، تا وقتی که کنترلِ واقعی بر اراضی، مرزها، منابع و ... در دست فلسطینیان نباشد، و خواسته مردم فلسطین ملحوظ نشود، «دولت فلسطین» صرفا جوهری بر ورق خواهد بود. از همین رو، لازم است مجموعهای از اقداماتِ پیوسته و هماهنگ سیاسی، حقوقی، اقتصادی، امنیتی اجرا شود تا شناساییها واقعاً از حالت نمایش خارج شود و به نفعِ فلسطینیان تمام گردد. اگر این بهرسمیتشناسیها تنها یک عمل نمادینِ انفردی بماند، اثرات عملی محدود یا صفر خواهد بود؛ اما اگر با اقدامهای هماهنگِ بینالمللی و منطقهای همراه شود، میتواند تغییر قابلتوجهی برای حل قضیه فلسطین ایجاد کند. اثربخشیِ واقعی بستگی به پیوستِ عملیاتی پیگیریهای دیپلماتیک، هماهنگی منطقهای، حمایت مالی و اداری برای نهادسازی فلسطینیان و مقابله با زیاده خواهی های آمریکا و اسرائیل دارد.
این اقدام، هرچند اقدامی مثبت، اما خیلی دیر و ناکافی است که باید با اقدامات مشخصی برای تغییر واقعی دنبال شود. تا به اینجای کار، غرب در حال انجام یک بازی دوگانه بوده است - از یک سو، نمایش به رسمیت شناختن کشور فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل را اجرا کرده و از سوی دیگر، به تأمین سلاح برای اسرائیل ادامه داده، به طولانی شدن جنگ و کشتار مردم بی گناه کمک نموده است. اگر آنها با این فکر که با به رسمیت شناختن دولت فلسطین، همچنان میتوانند به سیاستهای خارجی معمول خود ادامه دهند و وجهه خود را حفظ نمایند، دچار اشتباه جدی اند. این کشورها اگر در اقدام خود صادق باشند، باید نسلکشی در غزه را محکوم کنند، به همدستی خود در جنایات اسرائیل علیه بشریت پایان دهند، از ارسال تسلیحات به رژیم صهیونیستی دست بردارند و به عنوان قدرت های خارجی نخواهند آینده را به فلسطینیان دیکته کنند و برای روز بعد از جنگ در غیاب فلسطینیان نقشه های خود را تحمیل و پیاده نمایند. این شناسایی، بدون این اقدامات ملموس، خطر باقی ماندن در حد یک ژست نمایشی استعماری و عاری از تأثیر عملی را به همراه دارد که فلسطین همچنان در وضعیت یک «کشور ناظر غیرعضو» در سازمان ملل متحد باقی میماند و قادر به اعمال حقوق حاکمیتی خود نخواهد بود. محدود کردن شناسایی دولت فلسطین به حرکات نمادین، تنها توجه را از مشکلات ریشهای عمیقتر منحرف میکند و به جای تلاش برای محو سلطه، استعمار، اشغالگری و آپارتاید، آنها را تعمیق میبخشد؛ یک نمایش با دقت طراحی شده که نسلکشی در نوار غزه، اشغال نظامی در کرانه باختری و سلطه بر بیت المقدس را پنهان میکند و به تثبیت و تحکیم همان نظم استعماری پیشین می انجامد.
دو.افزایش اعتبار بینالمللی فلسطین: شناسایی گسترده نشاندهنده پذیرش جهانی حق تعیین سرنوشت فلسطینیان است. افزایش شمار کشورها میتواند مشروعیتِ سیاسی فلسطینیان را در صحنهٔ بینالمللی تقویت کند و در عرصههای دیپلماتیک نمود یابد. این امر پیام سیاسی قدرتمندی ارسال میکند و میتواند دسترسی فلسطین را به توافقات دوجانبه، کمکها و همکاریهای بینالمللی افزایش دهد و راه را برای عضویتِ در سازمانهای بینالمللی و کنوانسیونها تسهیلکند. شناسایی همچنین میتواند موجب گشودن راه برای مکانیسمهای حقوقی بینالمللی شود و موقعیت فلسطین را برای استفاده از نهادهایی مثل دیوان کیفری بینالمللی تقویت کند و امکان شکایت علیه اشغالگری، جرایم جنگی یا اعمال فشار از مسیر حقوق بینالملل گردد.
البته موانع حقوقی و سیاسی جدی بر سر راه وجود دارد؛ مثلاً عضویت در سازمان ملل به رأی شورای امنیت و اعضای دائم وابسته است. اگرچه ۸۱٪ از کشورهای عضو سازمان ملل اکنون فلسطین را به رسمیت شناخته اند، اما این گام به تنهایی به معنای عضویت کامل آن نیست. این امر مستلزم تأیید شورای امنیت سازمان ملل است که به طور قطع با وتوی ایالات متحده روبرو خواهد شد. در این مرحله، به رسمیت شناختن فلسطین توسط غرب ممکن است یک پیروزی نمادین برای فلسطینیان و یک شکست دیپلماتیک برای اسرائیل باشد، اما تشکیل دولت فلسطین همچنان گروگان قدرت وتوی ایالات متحده در شورای امنیت است. به این ترتیب، حتی اگر همه کشورهای جهان دولت فلسطین را به رسمیت بشناسند، ایالات متحده میتواند جلو این خواسته بایستد و سازوکاری که میتواند به رسمیت شناختن را به تشکیل دولت تبدیل کند، با وتوی آمریکا برچیده میشود. علاوه بر این، حتی اگر شمار زیادی کشور، دولت فلسطین را شناسایی کنند، تا وقتی که کنترلِ واقعی بر اراضی، مرزها، منابع و ... در دست فلسطینیان نباشد، و خواسته مردم فلسطین ملحوظ نشود، «دولت فلسطین» صرفا جوهری بر ورق خواهد بود. از همین رو، لازم است مجموعهای از اقداماتِ پیوسته و هماهنگ سیاسی، حقوقی، اقتصادی، امنیتی اجرا شود تا شناساییها واقعاً از حالت نمایش خارج شود و به نفعِ فلسطینیان تمام گردد. اگر این بهرسمیتشناسیها تنها یک عمل نمادینِ انفردی بماند، اثرات عملی محدود یا صفر خواهد بود؛ اما اگر با اقدامهای هماهنگِ بینالمللی و منطقهای همراه شود، میتواند تغییر قابلتوجهی برای حل قضیه فلسطین ایجاد کند. اثربخشیِ واقعی بستگی به پیوستِ عملیاتی پیگیریهای دیپلماتیک، هماهنگی منطقهای، حمایت مالی و اداری برای نهادسازی فلسطینیان و مقابله با زیاده خواهی های آمریکا و اسرائیل دارد.
این اقدام، هرچند اقدامی مثبت، اما خیلی دیر و ناکافی است که باید با اقدامات مشخصی برای تغییر واقعی دنبال شود. تا به اینجای کار، غرب در حال انجام یک بازی دوگانه بوده است - از یک سو، نمایش به رسمیت شناختن کشور فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل را اجرا کرده و از سوی دیگر، به تأمین سلاح برای اسرائیل ادامه داده، به طولانی شدن جنگ و کشتار مردم بی گناه کمک نموده است. اگر آنها با این فکر که با به رسمیت شناختن دولت فلسطین، همچنان میتوانند به سیاستهای خارجی معمول خود ادامه دهند و وجهه خود را حفظ نمایند، دچار اشتباه جدی اند. این کشورها اگر در اقدام خود صادق باشند، باید نسلکشی در غزه را محکوم کنند، به همدستی خود در جنایات اسرائیل علیه بشریت پایان دهند، از ارسال تسلیحات به رژیم صهیونیستی دست بردارند و به عنوان قدرت های خارجی نخواهند آینده را به فلسطینیان دیکته کنند و برای روز بعد از جنگ در غیاب فلسطینیان نقشه های خود را تحمیل و پیاده نمایند. این شناسایی، بدون این اقدامات ملموس، خطر باقی ماندن در حد یک ژست نمایشی استعماری و عاری از تأثیر عملی را به همراه دارد که فلسطین همچنان در وضعیت یک «کشور ناظر غیرعضو» در سازمان ملل متحد باقی میماند و قادر به اعمال حقوق حاکمیتی خود نخواهد بود. محدود کردن شناسایی دولت فلسطین به حرکات نمادین، تنها توجه را از مشکلات ریشهای عمیقتر منحرف میکند و به جای تلاش برای محو سلطه، استعمار، اشغالگری و آپارتاید، آنها را تعمیق میبخشد؛ یک نمایش با دقت طراحی شده که نسلکشی در نوار غزه، اشغال نظامی در کرانه باختری و سلطه بر بیت المقدس را پنهان میکند و به تثبیت و تحکیم همان نظم استعماری پیشین می انجامد.