ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز . . .
ما آدمها از اساس موجوداتی جنسی هستیم و مناسبات امروزه اجتماعات و فرهنگ هم بر میزان این جنسیت افزوده است. تصمیمات اساسی زندگیمان هم به نوعی به واکنشی بستگی دارد که به شکل سلبی یا ایجابی در قبال این میل و رانه میگیریم: خواه راهبی شویم که از بیدادِ این میل سر به معبد و صومعه میگذارد یا دون ژوان که از بیداد آن، زندگی خود را وقف فتح هرچه بیشتر زنان برای عشقبازی و همخوابگی با آنها میکند، در هر دو سر طیف، مسیر زندگی اشخاص را واکنشی مشخص میکند که آنها در قبال این میل میگیرند. اما چرا؟ چرا این میل باید آنچنان غلبهای داشته باشد که بدون تعیین تکلیف با آن نتوان به مسیر زندگی ادامه داد؟
همانگونه که شوپنهاور هم گفته بود، هدف از اراده/ خواست یا میل نهفته در پساپشت همه پدیدهها بازتولید هرچه بیشتر خودِ اراده/ خواست یا میل به عنوان واقعیت بنیادین همه پدیدههاست. به عبارت دیگر، اگر ماهیت اصلی همه پدیدهها را بتوان در اراده و خواست هرچه بیشتر خلاصه کرد، طبیعتی که ماهیت آن از اساس و ريشه در بازتولید افراد به عنوان یگانهای دارای خواست و اراده است، میل به بازتولید این خواست/میل یا اراده باید در انواع حیوان به قدری غلبه داشته باشد که افرادِ حیوان یا انسان را یارای گریز از آن نباشد. از اینرو، میل جنسی نیروی محرکه طبیعت است برای حفظ و بقای خود و آنچه در اینجا اهمیت دارد نه فرد، بلکه بقای کمّی نوع است. غلبه این میل نیز آنچنان باید کور و غیرقابل کنترل باشد که به ندرت بتوان راه گریزی از آن یافت. از اینرو، بیخود نیست که این روزها در همه چیز و همه جا، از رادیو، تلویزیون و اینترنت گرفته تا در خیابان و فروشگاه و ... همه چیز به نوعی رنگ و لعاب جنسی دارد.
انسان اما گمان میبرد که با واژهگزینیهای دهان پرکن، ظاهرفریب و مقدسمآبانهای در توصیف رابطه میان دوجنس مخالف، همچون عشق، رابطه عمیق و ... میتواند ماهیت اساسن جنسی، گریزناپذیر و غریزی این رابطه میان دو جنس مخالف را مخفی و آنرا به امری آسمانی، کنترل پذیر و انتخابی و غیر-جنسی تبدیل سازد، فارغ از اینکه، مداقه هرچه بیشتر در تحلیل این رابطه، پرده از اساس جنسی بودن آن بر میگیرد؛ چه اصولن اگر میل جنسییی در کار نمیبود، چه بسا کمتر مردی به زنی یا بالعکس نزدیک میشد!
به قول حکیم ایرانی خودمان خیام نیشابوری: ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز/ از روی حقیقتی نه از روی مجاز . . .
به راستی و حقیقت که ما به سان بازیچه و ملعبههای دست فلک/طبیعت/روزگاریم و همو از ما به عنوان ابزاری برای بازتولید هرچه بیشتر خود استفاده میکند، بیآنکه به مثابه افراد هیچ ارزشی داشته باشیم. ما تنها همانقدر ارزشمندیم که تحقق و تجسم این میل/خواست/اراده باشیم، وگرنه ارزشی بیش از این برایمان متصور نیست.
شاید یک راه برای گریز از این وضعیت قابل تصور باشد: زهد یا صورتی از زهد! یعنی وضعیتی که در آن از میل/خواست/اراده به نوعی مرکزیتزدایی میشود. طبق این رویکرد در قبال خواست/میل، میل نه به عنوان غایت انتخاب میشود، بلکه صرفن وسیله یا ابزاری است برای اهدافی والاتر از خود میل. به عنوان مثال، غذا را نه به خاطر لذت حاصل از آن باید خورد، بلکه به عنوان وسیله یا ابزاری برای غایت سلامت بودن و سلامتی هم به عنوان وسیلهای برای فضیلتمندی و زندگی فضیلتمندانه.
@Bekhodnotes
ما آدمها از اساس موجوداتی جنسی هستیم و مناسبات امروزه اجتماعات و فرهنگ هم بر میزان این جنسیت افزوده است. تصمیمات اساسی زندگیمان هم به نوعی به واکنشی بستگی دارد که به شکل سلبی یا ایجابی در قبال این میل و رانه میگیریم: خواه راهبی شویم که از بیدادِ این میل سر به معبد و صومعه میگذارد یا دون ژوان که از بیداد آن، زندگی خود را وقف فتح هرچه بیشتر زنان برای عشقبازی و همخوابگی با آنها میکند، در هر دو سر طیف، مسیر زندگی اشخاص را واکنشی مشخص میکند که آنها در قبال این میل میگیرند. اما چرا؟ چرا این میل باید آنچنان غلبهای داشته باشد که بدون تعیین تکلیف با آن نتوان به مسیر زندگی ادامه داد؟
همانگونه که شوپنهاور هم گفته بود، هدف از اراده/ خواست یا میل نهفته در پساپشت همه پدیدهها بازتولید هرچه بیشتر خودِ اراده/ خواست یا میل به عنوان واقعیت بنیادین همه پدیدههاست. به عبارت دیگر، اگر ماهیت اصلی همه پدیدهها را بتوان در اراده و خواست هرچه بیشتر خلاصه کرد، طبیعتی که ماهیت آن از اساس و ريشه در بازتولید افراد به عنوان یگانهای دارای خواست و اراده است، میل به بازتولید این خواست/میل یا اراده باید در انواع حیوان به قدری غلبه داشته باشد که افرادِ حیوان یا انسان را یارای گریز از آن نباشد. از اینرو، میل جنسی نیروی محرکه طبیعت است برای حفظ و بقای خود و آنچه در اینجا اهمیت دارد نه فرد، بلکه بقای کمّی نوع است. غلبه این میل نیز آنچنان باید کور و غیرقابل کنترل باشد که به ندرت بتوان راه گریزی از آن یافت. از اینرو، بیخود نیست که این روزها در همه چیز و همه جا، از رادیو، تلویزیون و اینترنت گرفته تا در خیابان و فروشگاه و ... همه چیز به نوعی رنگ و لعاب جنسی دارد.
انسان اما گمان میبرد که با واژهگزینیهای دهان پرکن، ظاهرفریب و مقدسمآبانهای در توصیف رابطه میان دوجنس مخالف، همچون عشق، رابطه عمیق و ... میتواند ماهیت اساسن جنسی، گریزناپذیر و غریزی این رابطه میان دو جنس مخالف را مخفی و آنرا به امری آسمانی، کنترل پذیر و انتخابی و غیر-جنسی تبدیل سازد، فارغ از اینکه، مداقه هرچه بیشتر در تحلیل این رابطه، پرده از اساس جنسی بودن آن بر میگیرد؛ چه اصولن اگر میل جنسییی در کار نمیبود، چه بسا کمتر مردی به زنی یا بالعکس نزدیک میشد!
به قول حکیم ایرانی خودمان خیام نیشابوری: ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز/ از روی حقیقتی نه از روی مجاز . . .
به راستی و حقیقت که ما به سان بازیچه و ملعبههای دست فلک/طبیعت/روزگاریم و همو از ما به عنوان ابزاری برای بازتولید هرچه بیشتر خود استفاده میکند، بیآنکه به مثابه افراد هیچ ارزشی داشته باشیم. ما تنها همانقدر ارزشمندیم که تحقق و تجسم این میل/خواست/اراده باشیم، وگرنه ارزشی بیش از این برایمان متصور نیست.
شاید یک راه برای گریز از این وضعیت قابل تصور باشد: زهد یا صورتی از زهد! یعنی وضعیتی که در آن از میل/خواست/اراده به نوعی مرکزیتزدایی میشود. طبق این رویکرد در قبال خواست/میل، میل نه به عنوان غایت انتخاب میشود، بلکه صرفن وسیله یا ابزاری است برای اهدافی والاتر از خود میل. به عنوان مثال، غذا را نه به خاطر لذت حاصل از آن باید خورد، بلکه به عنوان وسیله یا ابزاری برای غایت سلامت بودن و سلامتی هم به عنوان وسیلهای برای فضیلتمندی و زندگی فضیلتمندانه.
@Bekhodnotes
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
چاپ چهارم کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی اخیرن مطلع شدم که کتاب فلسفه قارهای و معنای زندگی نوشته جولیان یانگ و با ترجمه بنده به چاپ چهارم رسیده است. خوشحالم که به رغم همه سختیها و مشکلات موجود اقتصادی، و بیمهریهای زمانه اینستاگرام و شبکههای اجتماعی…
اخیرن این پادکست را در معرفی کتاب فلسفهی قارهای و معنای زندگی جولیان یانگ دیدم که البته گوینده افزون بر محتوای کتاب، مطالب دیگری را هم در ارتباط با آن ارائه میکند. 👇🏼👇🏼👇🏼
@Bekhodnotes
@Bekhodnotes
Forwarded from EpitomeBooks (محمدرضا عشوری)
وقتی که نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، منظورش فقط مرگ خدای مسیحی نبود، بلکه منظورش نفی هرگونه مطلقاندیشی و آرمانگراییای بود که بالاتر از زندگی قرار گرفته بودند، آرمانها و مطلقهایی که به نام دین، علم و اخلاق بر فراز زندگی بشر برافراشته شده و زندگی را از معنایی در خود تهی کرده بودند. به اعتقاد نیچه مسیحیت، علم و اخلاق؛ که سه دستاورد بزرگ بشریت در طول تاریخ هستند، ریشه در آرمانگرایی افلاطونی دارند. اینها آرمانهای متافیزیکیاند که به زعم نیچه، زندگی را به تباهی کشاندهاند. یا به عبارت دیگر بر طبق آرمانگرایی افلاطونی تنها در صورتی زندگی معنادار است که یا در خدمت دین باشد یا در خدمت اخلاق یا علم. در واقع آرمانگرایی صرفاً در آرمانهایی دنبال معنا میگردد که خارج از زندگی و برتر از زندگی باشند.
مرگ خدا و معنای زندگی
محمدرضا عشوری
اپیزود شصت و یکم: مرگ خدا و معنای زندگی
وقتی که نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، منظورش فقط مرگ خدای مسیحی نبود، بلکه منظورش نفی هرگونه مطلقاندیشی و آرمانگراییای بود که بالاتر از زندگی قرار گرفته بودند، آرمانها و مطلقهایی که به نام دین، علم و اخلاق بر فراز زندگی بشر برافراشته شده و زندگی را از معنایی در خود تهی کرده بودند.
آدرس کانال یوتیوب
https://youtube.com/c/EpitomeBooksPodcast
پادکست تاریخ علم و اندیشه
https://www.tgoop.com/hisofscience
پشتیبانی از پادکست
با استفاده از دو لینک زیر در صورت تمایل میتوانید از پادکست پشتیبانی مالی کنید:
برای عزیزان خارج از ایران، پیپل: https://www.paypal.me/epitomebookspod
برای عزیزان داخل ایران، درگاه زرین پال: https://zarinp.al/@epitomebooks
ممنون که به ما کمک میکنید تا بیشتر و بهتر پادکست بسازیم.
من در پادکست @epitomebooks درباره کتابهایی که میخونم و دوست دارم صحبت میکنم.
وقتی که نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، منظورش فقط مرگ خدای مسیحی نبود، بلکه منظورش نفی هرگونه مطلقاندیشی و آرمانگراییای بود که بالاتر از زندگی قرار گرفته بودند، آرمانها و مطلقهایی که به نام دین، علم و اخلاق بر فراز زندگی بشر برافراشته شده و زندگی را از معنایی در خود تهی کرده بودند.
آدرس کانال یوتیوب
https://youtube.com/c/EpitomeBooksPodcast
پادکست تاریخ علم و اندیشه
https://www.tgoop.com/hisofscience
پشتیبانی از پادکست
با استفاده از دو لینک زیر در صورت تمایل میتوانید از پادکست پشتیبانی مالی کنید:
برای عزیزان خارج از ایران، پیپل: https://www.paypal.me/epitomebookspod
برای عزیزان داخل ایران، درگاه زرین پال: https://zarinp.al/@epitomebooks
ممنون که به ما کمک میکنید تا بیشتر و بهتر پادکست بسازیم.
من در پادکست @epitomebooks درباره کتابهایی که میخونم و دوست دارم صحبت میکنم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موسیقی ایرانی برای من موسیقی مراقبه و تعمق است، خصوصا وقتی از نوع بیکلامش هم باشد! همینکه آوایی اینچنینی به گوشم میرسد ناخودآگاه پرسشهای هستیشناختی و معناشناختی از نوع خیامیاش کل وجودم را فرامیگیرد که:
در کارگه کوزهگری بودم دوش/دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش/کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش!
یادواره محمدرضا لطفی
قطعه عشق داند
نوازنده: محسن میرزایی
@Bekhodnotes
در کارگه کوزهگری بودم دوش/دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش/کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش!
یادواره محمدرضا لطفی
قطعه عشق داند
نوازنده: محسن میرزایی
@Bekhodnotes
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نظریه های گوناگون درباره شکل گیری کیهان!
اما نهایتن همنوا با خیام باید گفت:
اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من،
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتوگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من!
@Bekhodnotes
اما نهایتن همنوا با خیام باید گفت:
اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من،
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتوگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من!
@Bekhodnotes
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
حکایت
آوردهاند که در عهد انوشروان عادل شخصی زمینی به اجاره گرفت تا در آنجا زراعت کند. قضا را، چون گاو بر آن زمین راند، لویدی (دیگ) پرزر بدید آمد. در حال، پیش خداوند زمین آمد و او را گفت در زمین تو لویدی پرزر یافتهام، بیا بردار. خداوند زمین گفت به من چه تعلق دارد؟ تو زمین از من یک سال به اجاره گرفتهای، هرچه از آن زمین حاصل شود، از آن تست. میان ایشان گفتوگو دراز کشید. نه خداوند زمین قبول میکرد و نه مستأجر.
صاحبخبران این حال را اعلام نوشروان کردند. پیشکاران انوشروان گفتند چون هیچیک قبول نمیکنند و خصومت میان ایشان قایم شده، بفرمای تا به خزینه آورند. انوشروان بر ایشان خشم گرفت و زجری تمام فرمود و گفت مرا به ظلم میدارید و به جور و ستم میفرمایید؟ زمین ملک کسی و مستأجر و یابندۀ زر دیگری، از آن به من چه تعلق دارد؟ معاذ الله که من این اجازت دهم.
چند روز برین حال بگذشت و خصومت منقطع نمیشد. چون عاجز آمدند، حوالت آن داوری به بوزرجمهر حکیم کردند. بوزرجمهر در میان بنشست و آن مال را سه قسم کرد. یکی خداوند زمین را و یکی یابنده را و یکی دیگر را فرمود تا در شهر و ولایت بر فرومانده و از نیک به بد افتاده و صاحبعیالان و وامداران قسمت کنند و بگویند که تا نوشروان بر جایگاه باشد، شما را چنین راحتها خواهد بود، تا دعا به جان نوشروان کنند و جهت راحت خود، درازی عمر او از حق خواهند. این ادرارها (مقرریها) که در جهان پادشاهان به مستحقان دادهاند از آنجاست. پس هر دو خصم را پرسید که فرزند چه دارید؟ مالک زمین پسری داشت و مستأجر دختری. بوزرجمهر آن دختر را به آن پسر داد و آن چهار دانگ مال به ایشان تسلیم کرد و میان ایشان پیوندی ظاهر شد، و تا روز قیامت صفت عدل و نیکنامی نوشروان باقی ماند.
پس هرگاه که پادشاه چون نوشیروان و وزیر چون بوزرجمهر و رعیت چون آن دو مرد صاحبزمین و مستأجر بود که لویدی پر از زر یافت و روا نداشت که برگیرد، جهان چنان آبادان بود که خشتی کهن از آن به دست نیاید. لاجرم هم جهان آبادان بود و هم رعیت نیکواعتقاد و آسوده. تا بدانی که به سبب عدل و داد نام نیک در جهان میماند. و مصنف گوید،
بیت:
عادل ز زمانه نام نیکو ببرد
ظلم از دل و دست مرد نیرو ببرد
گر تربیت عدل کنی بُردی دست
ور تو نکنی آن که کند او ببرد
[مونسنامه، ابوبکر بن خسرو الاستاد، تصحیح و تحقیق دکتر نسرین عسکری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ۱۵۱ - ۱۵۲]
قیمت با تخفیف: ۲۲۵۰۰۰ تومان
https://bit.ly/3W2vck1
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
آوردهاند که در عهد انوشروان عادل شخصی زمینی به اجاره گرفت تا در آنجا زراعت کند. قضا را، چون گاو بر آن زمین راند، لویدی (دیگ) پرزر بدید آمد. در حال، پیش خداوند زمین آمد و او را گفت در زمین تو لویدی پرزر یافتهام، بیا بردار. خداوند زمین گفت به من چه تعلق دارد؟ تو زمین از من یک سال به اجاره گرفتهای، هرچه از آن زمین حاصل شود، از آن تست. میان ایشان گفتوگو دراز کشید. نه خداوند زمین قبول میکرد و نه مستأجر.
صاحبخبران این حال را اعلام نوشروان کردند. پیشکاران انوشروان گفتند چون هیچیک قبول نمیکنند و خصومت میان ایشان قایم شده، بفرمای تا به خزینه آورند. انوشروان بر ایشان خشم گرفت و زجری تمام فرمود و گفت مرا به ظلم میدارید و به جور و ستم میفرمایید؟ زمین ملک کسی و مستأجر و یابندۀ زر دیگری، از آن به من چه تعلق دارد؟ معاذ الله که من این اجازت دهم.
چند روز برین حال بگذشت و خصومت منقطع نمیشد. چون عاجز آمدند، حوالت آن داوری به بوزرجمهر حکیم کردند. بوزرجمهر در میان بنشست و آن مال را سه قسم کرد. یکی خداوند زمین را و یکی یابنده را و یکی دیگر را فرمود تا در شهر و ولایت بر فرومانده و از نیک به بد افتاده و صاحبعیالان و وامداران قسمت کنند و بگویند که تا نوشروان بر جایگاه باشد، شما را چنین راحتها خواهد بود، تا دعا به جان نوشروان کنند و جهت راحت خود، درازی عمر او از حق خواهند. این ادرارها (مقرریها) که در جهان پادشاهان به مستحقان دادهاند از آنجاست. پس هر دو خصم را پرسید که فرزند چه دارید؟ مالک زمین پسری داشت و مستأجر دختری. بوزرجمهر آن دختر را به آن پسر داد و آن چهار دانگ مال به ایشان تسلیم کرد و میان ایشان پیوندی ظاهر شد، و تا روز قیامت صفت عدل و نیکنامی نوشروان باقی ماند.
پس هرگاه که پادشاه چون نوشیروان و وزیر چون بوزرجمهر و رعیت چون آن دو مرد صاحبزمین و مستأجر بود که لویدی پر از زر یافت و روا نداشت که برگیرد، جهان چنان آبادان بود که خشتی کهن از آن به دست نیاید. لاجرم هم جهان آبادان بود و هم رعیت نیکواعتقاد و آسوده. تا بدانی که به سبب عدل و داد نام نیک در جهان میماند. و مصنف گوید،
بیت:
عادل ز زمانه نام نیکو ببرد
ظلم از دل و دست مرد نیرو ببرد
گر تربیت عدل کنی بُردی دست
ور تو نکنی آن که کند او ببرد
[مونسنامه، ابوبکر بن خسرو الاستاد، تصحیح و تحقیق دکتر نسرین عسکری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ۱۵۱ - ۱۵۲]
قیمت با تخفیف: ۲۲۵۰۰۰ تومان
https://bit.ly/3W2vck1
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
از خوراک عدسی تا عدسی و از بیزنی و تجرد تا تجرد از ماده
چند روز پیش در حال جستجو درباره مقالات انگلیسی درباره ملاصدرا و حیوانات بودم که ناگهان به مقالهای برخوردم که در یکی از مجلات فلسفه داخلی و به زبان انگلیسی با موضوع زندگی اخروی حیوانات در فلسفه ملاصدرا نوشته شده بود. خب طبیعتن نخست به سراغ چکیده مقاله رفتم تا از کلیت آن اطلاعات اجمالی بدست آورم که ناگهان به واژه خیلی عجیب و غریبی برخوردم: واژه انگلیسی celibacy، که به معنای تجرد است، البته تجرد و بیزنی که توسط شخص و به مقاصد معنوی و دینی برگزیده شده باشد. نویسندگان مقاله این واژه را به جای واژه تجرد از ماده که در انگلیسی معادل immateriality و incorporeality است بکار برده بودند و جالب اینکه این مقاله مثلن در مجلهای علمی پژوهشی منتشر شده بود و ظاهرن از سد بررسیهای ارزیابان هم گذشته بود، بدون آنکه یکی از اینها متوجه این اشتباه فاحش شده باشد! در واقع، چنین اشتباههای فاحشی احتمالن نتیجه همان ریختن متن فارسی در مترجم گوگل توسط نویسندگان است که نهایتن سر از چنین ترکیبهای نامتجانس و مضحکی در میآورد که عملن مقاله را به نوشته بیارزش و غیرقابل ارجاعی تبدیل میکند. تصور کنید خواننده مادرمرده انگلیسی که نمیداند در زبان فارسی یکی از معانی تجرد، بیزنی است، این مقاله را به دست بگیرد و با این جمله مواجه شود:
Proof of imagination in animals is one of the reasons for proving their celibacy.
که معنایش میشود: برهان وجود قوه خیال در حیوانات یکی از دلایل برای اثبات بیزنیشان (تجرد) است!!!
البته شاید نویسندگان و ارزیابان بخواهند دست به تفسیرهای ریشه شناختی بزنند که تجرد به معنای غیر-مادی بودن همان ریشه تجرد به معنای بیزنی است چون زن و (عالم) ماده نهایتن یک چیزند!
همینقدر خوشمزه!
یاد تصویری از مراسمی افتادم که برگزارکنندگان مراسم برای نام خوراکهای مراسم مثلن عناوین انگلیسیشان را هم گذاشته بودند. یکی از غذاها عدسی بود که واژه Lens (به معنای عدسی شیشهای) را روی برگهای بالای آن چسبانده بودند!!
اینهم لینک مقاله:
https://pms.journals.pnu.ac.ir/article_7688.html?lang=en
@Bekhodnotes
چند روز پیش در حال جستجو درباره مقالات انگلیسی درباره ملاصدرا و حیوانات بودم که ناگهان به مقالهای برخوردم که در یکی از مجلات فلسفه داخلی و به زبان انگلیسی با موضوع زندگی اخروی حیوانات در فلسفه ملاصدرا نوشته شده بود. خب طبیعتن نخست به سراغ چکیده مقاله رفتم تا از کلیت آن اطلاعات اجمالی بدست آورم که ناگهان به واژه خیلی عجیب و غریبی برخوردم: واژه انگلیسی celibacy، که به معنای تجرد است، البته تجرد و بیزنی که توسط شخص و به مقاصد معنوی و دینی برگزیده شده باشد. نویسندگان مقاله این واژه را به جای واژه تجرد از ماده که در انگلیسی معادل immateriality و incorporeality است بکار برده بودند و جالب اینکه این مقاله مثلن در مجلهای علمی پژوهشی منتشر شده بود و ظاهرن از سد بررسیهای ارزیابان هم گذشته بود، بدون آنکه یکی از اینها متوجه این اشتباه فاحش شده باشد! در واقع، چنین اشتباههای فاحشی احتمالن نتیجه همان ریختن متن فارسی در مترجم گوگل توسط نویسندگان است که نهایتن سر از چنین ترکیبهای نامتجانس و مضحکی در میآورد که عملن مقاله را به نوشته بیارزش و غیرقابل ارجاعی تبدیل میکند. تصور کنید خواننده مادرمرده انگلیسی که نمیداند در زبان فارسی یکی از معانی تجرد، بیزنی است، این مقاله را به دست بگیرد و با این جمله مواجه شود:
Proof of imagination in animals is one of the reasons for proving their celibacy.
که معنایش میشود: برهان وجود قوه خیال در حیوانات یکی از دلایل برای اثبات بیزنیشان (تجرد) است!!!
البته شاید نویسندگان و ارزیابان بخواهند دست به تفسیرهای ریشه شناختی بزنند که تجرد به معنای غیر-مادی بودن همان ریشه تجرد به معنای بیزنی است چون زن و (عالم) ماده نهایتن یک چیزند!
همینقدر خوشمزه!
یاد تصویری از مراسمی افتادم که برگزارکنندگان مراسم برای نام خوراکهای مراسم مثلن عناوین انگلیسیشان را هم گذاشته بودند. یکی از غذاها عدسی بود که واژه Lens (به معنای عدسی شیشهای) را روی برگهای بالای آن چسبانده بودند!!
اینهم لینک مقاله:
https://pms.journals.pnu.ac.ir/article_7688.html?lang=en
@Bekhodnotes
زرتشت پیامبر و زرتشت نیچه
چند روز پیش با دوستی درباره این مطلب بحث میکردم که آیا نام زرتشت در آثار نیچه ارتباطی با زرتشت پیامبر یا همان زرتشت تاریخی ما ایرانیها دارد یا اینکه نه، آن صرفن نامی است که وی به عنوان شخصیت اصلی در آثارش برگزیده، یعنی شخص ضد-اخلاق و آریگوی به زندگی؟ دوستمان پافشاری عجیبی روی این مطلب داشتند، که البته این به نظرم نشانهای است از خود-کمبینی ما ایرانیها نظر به فرهنگ و تاریخمان، که زرتشت نیچه هیچ ارتباطی با زرتشت تاریخی، یعنی همان پیامبر ایرانی، ندارد و این نام میتوانست هر نام واقعی یا خیالی دیگری باشد، که من به شدت مخالفت میکردم! ابتدا دلیل من برای این مخالفت این بود که ماجرایی که نیچه در کتاب چنين گفت زرتشت از گوشهنشینی و غارنشینی و شیر شتر خوردن زرتشت نقل میکند خیلی شبیه به ماجرایی است که از گوشهنشینی زرتشت پیامبر، اگر اشتباه نکنم در کوه سبلان، نقل میشود. ضمن آنکه از سوی دیگر، یکی از معانییی که درباره ریشه نام زرتشت ذکر میشود به معنای دارنده شتر پیر یا دارنده شتر زرد است. همه این نشانهها مرا بر آن داشت که به شدت با دوستمان مخالفت کنم. تا اینکه سپس در آثار انگلیسی به دنبال این مطلب گشتم که چرا نیچه نام زرتشت را به عنوان قهرمان فلسفهاش برگزیده است و با نقل قولی از کتاب Ecce Homo یا اینست انسان مواجه شدم که در آنجا خود نیچه این پرسش را مطرح کرده و بدان پاسخ میدهد. ترجمه دست و پا شکسته من از آن از این قرار است:
"مردم هرگز از من نپرسیدند در حالی که باید میپرسیدند که چرا من نام زرتشت را، به عنوان نخستین ضد-اخلاق، برگزیدم؛ زیرا آنچه این پیامبر ایرانی را از همه دیگران در گذشته متمایز می کند خود این واقعیت است که او خود تصویر معکوسی از ضد اخلاق نگری بود. زرتشت نخستین کسی بود که نزاع بین خیر و شر را موتور محرکه امور میدانست. ترجمان اخلاق به قلمرو متافیزیک به عنوان نیرو، علت، شی فی نفسه، کار اوست. خود این پرسش پاسخ خود را پیشنهاد میکند. زرتشت بزرگترین خطاهای عالم را انجام داد، یعنی اخلاق؛ از این رو باید نخستین کسی باشد که آن را بیان کند. نه تنها به خاطر اینکه او تجربه بلندتر و بزرگتری در موضوع نسبت به متفکران دیگر داشت- همه تاریخ به راستی ردیهای تجربی در نظریه به اصطلاح نظم اخلاقی امور است- بلکه به خاطر واقعیت مهمتری که زرتشت صادق ترین متفکران بود. تنها در آموزش اوست که صداقت بالاترین فضیلت است، یعنی عکس تهور شخص ایده آلیست که در مواجهه با واقعیت پاهایش سست می شود. او بیش از هر متفکر دیگری شهامت داشت. یعنی راستگویی و هدف سر راست: آن نخستین فضیلت ایرانی است. آیا منظور خود را روشن کردم؟ ... غلبه بر اخلاق به خودی خود، از طریق صدق, غلبه شخص اخلاقگرا برخودش به عنوان خصماش است، و این همان دلیلی است که من نام زرتشت را برگزیدم."
منبع:
Friedrich Nietzsche, Ecce Homo, translated by Anthony M. Ludovici (Mineola, NY: Courier Dover Publications, 2004), p. 133–4.
بله! براستی زرتشت و آیین او از تاثیرگذارترین آیینها در فلسفه و همچنین تاریخ ادیان، به خصوص ادیان ابراهیمی است که جای بسی تاسف و اندوه دارد که تا این اندازه از ناحیه ما ایرانیها مغفول واقع شده است، و کمتر فلسفه خوانی به خود زحمت آنرا میدهد که برای یکبار هم که شده متن گاتاها یا سرودهای آسمانی زرتشت را بخواند!
@Bekhodnotes
چند روز پیش با دوستی درباره این مطلب بحث میکردم که آیا نام زرتشت در آثار نیچه ارتباطی با زرتشت پیامبر یا همان زرتشت تاریخی ما ایرانیها دارد یا اینکه نه، آن صرفن نامی است که وی به عنوان شخصیت اصلی در آثارش برگزیده، یعنی شخص ضد-اخلاق و آریگوی به زندگی؟ دوستمان پافشاری عجیبی روی این مطلب داشتند، که البته این به نظرم نشانهای است از خود-کمبینی ما ایرانیها نظر به فرهنگ و تاریخمان، که زرتشت نیچه هیچ ارتباطی با زرتشت تاریخی، یعنی همان پیامبر ایرانی، ندارد و این نام میتوانست هر نام واقعی یا خیالی دیگری باشد، که من به شدت مخالفت میکردم! ابتدا دلیل من برای این مخالفت این بود که ماجرایی که نیچه در کتاب چنين گفت زرتشت از گوشهنشینی و غارنشینی و شیر شتر خوردن زرتشت نقل میکند خیلی شبیه به ماجرایی است که از گوشهنشینی زرتشت پیامبر، اگر اشتباه نکنم در کوه سبلان، نقل میشود. ضمن آنکه از سوی دیگر، یکی از معانییی که درباره ریشه نام زرتشت ذکر میشود به معنای دارنده شتر پیر یا دارنده شتر زرد است. همه این نشانهها مرا بر آن داشت که به شدت با دوستمان مخالفت کنم. تا اینکه سپس در آثار انگلیسی به دنبال این مطلب گشتم که چرا نیچه نام زرتشت را به عنوان قهرمان فلسفهاش برگزیده است و با نقل قولی از کتاب Ecce Homo یا اینست انسان مواجه شدم که در آنجا خود نیچه این پرسش را مطرح کرده و بدان پاسخ میدهد. ترجمه دست و پا شکسته من از آن از این قرار است:
"مردم هرگز از من نپرسیدند در حالی که باید میپرسیدند که چرا من نام زرتشت را، به عنوان نخستین ضد-اخلاق، برگزیدم؛ زیرا آنچه این پیامبر ایرانی را از همه دیگران در گذشته متمایز می کند خود این واقعیت است که او خود تصویر معکوسی از ضد اخلاق نگری بود. زرتشت نخستین کسی بود که نزاع بین خیر و شر را موتور محرکه امور میدانست. ترجمان اخلاق به قلمرو متافیزیک به عنوان نیرو، علت، شی فی نفسه، کار اوست. خود این پرسش پاسخ خود را پیشنهاد میکند. زرتشت بزرگترین خطاهای عالم را انجام داد، یعنی اخلاق؛ از این رو باید نخستین کسی باشد که آن را بیان کند. نه تنها به خاطر اینکه او تجربه بلندتر و بزرگتری در موضوع نسبت به متفکران دیگر داشت- همه تاریخ به راستی ردیهای تجربی در نظریه به اصطلاح نظم اخلاقی امور است- بلکه به خاطر واقعیت مهمتری که زرتشت صادق ترین متفکران بود. تنها در آموزش اوست که صداقت بالاترین فضیلت است، یعنی عکس تهور شخص ایده آلیست که در مواجهه با واقعیت پاهایش سست می شود. او بیش از هر متفکر دیگری شهامت داشت. یعنی راستگویی و هدف سر راست: آن نخستین فضیلت ایرانی است. آیا منظور خود را روشن کردم؟ ... غلبه بر اخلاق به خودی خود، از طریق صدق, غلبه شخص اخلاقگرا برخودش به عنوان خصماش است، و این همان دلیلی است که من نام زرتشت را برگزیدم."
منبع:
Friedrich Nietzsche, Ecce Homo, translated by Anthony M. Ludovici (Mineola, NY: Courier Dover Publications, 2004), p. 133–4.
بله! براستی زرتشت و آیین او از تاثیرگذارترین آیینها در فلسفه و همچنین تاریخ ادیان، به خصوص ادیان ابراهیمی است که جای بسی تاسف و اندوه دارد که تا این اندازه از ناحیه ما ایرانیها مغفول واقع شده است، و کمتر فلسفه خوانی به خود زحمت آنرا میدهد که برای یکبار هم که شده متن گاتاها یا سرودهای آسمانی زرتشت را بخواند!
@Bekhodnotes
Forwarded from سهند ایرانمهر
نفس خود قربان نما در راه او
نی که خون جاری کنی در آب جو!
..
نفس را تسبیح و مصحف* در یمین**
خنجر و شمشیر اندر آستین
مصحف و سالوس*** او باور مکن
خویش با او همسِر و همسَر مکن
سوی حوضت آورد بهر وضو
واندر اندازد ترا در قعر او
مولوی
*مصحف: قرآن
**یمین: دست راست
***سالوس: چرب زبانی
@sahandiranmehr
نی که خون جاری کنی در آب جو!
..
نفس را تسبیح و مصحف* در یمین**
خنجر و شمشیر اندر آستین
مصحف و سالوس*** او باور مکن
خویش با او همسِر و همسَر مکن
سوی حوضت آورد بهر وضو
واندر اندازد ترا در قعر او
مولوی
*مصحف: قرآن
**یمین: دست راست
***سالوس: چرب زبانی
@sahandiranmehr
اخیرن متوجه شدم که چاپ ۴ کتاب آزادی حیوانات، اثر پیتر سینگر، و با ترجمه این کمترین، توسط نشر ققنوس منتشر شده است. به یاد دارم سال ۹۶، همان سالی که ایران را به مقصد فنلاند ترک میکردم، اولین باری بود که کتاب منتشر میشد. هرچند خیلی چیزها در طول این ۶ سال به شکل منفی تغییرات زیادی کرده است، از جمله قیمت کتاب، شرایط اقتصادی و اقبال کمتر به کتابخوانی، به هرحال نمیتوانم خوشحالی ولو ظاهری خود را از تجدیدچاپ اثر مخفی کنم. خوشبختانه در طول این ۶ سال هم نسخه الکترونیکی اثر و همچنین نسخه صوتی آن نیز هردو منتشر شدند. با تشکر از نشر ققنوس:
https://shorturl.at/fOS36
برخی مطالب درباره این کتاب که پیشتر در این کانال قرار داده شده بود:
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/440
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/468
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/689
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/694
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/723
@Bekhodnotes
https://shorturl.at/fOS36
برخی مطالب درباره این کتاب که پیشتر در این کانال قرار داده شده بود:
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/440
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/468
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/689
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/694
https://www.tgoop.com/Bekhodnotes/723
@Bekhodnotes
گروه انتشاراتی ققنوس
آزادی حیوانات
پیتیر سینگر , 1402 , 488 , رقعی , حقوق حیوانات - گیاهخواری , 462 , /Content/Images/uploaded/libera.PDF , , آزادی حیوانات : کتابی که انقلاب به پا کرد. این اثرِ برجسته به قلم پیتر سینگر، از زمان انتشارِ اولیهاش در سال 1975، با الهامبخشیِ جنبشی جهانی با هدفِ…
ماییم و موج سودا!
دوستی چند وقت پیش در ذیل یکی از نوشتههایم در همین کانال، خاطرنشان کرده بود که درون مایه نوشتههایم در چند سال اخیر بیشتر حول مسئله ایران و فرهنگ ایرانی شده است. خوب واقعیت اینجاست که تا زمانی که در دامنه کوه یا در دل یک اقیانوس قرار داشته باشی احتمالاً عظمت و بزرگی کوه و پهناوری اقیانوس را درک نخواهی کرد. برای درک عظمت و بزرگی یک چیز خیلی وقتها نیاز است که از آن فاصله گرفت و بدان از چشم اندازی دوردست و بیرونی نظر کرد. مهاجرت و فاصله گرفتن، دست کم به لحاظ جغرافیایی، امکان نگریستن به ایران و فرهنگ ایرانی را از چنین چشم انداز بیرونی و دوردستی برای من فراهم کرد. البته نه اینکه مهاجرت به خودی خود برای هر کسی چنین امکانی را فراهم میکند، چرا که خیلی وقتها خود مهاجرت عامل اصلی میشود برای فاصله گرفتن از هویت و فرهنگ ملی خود، آنچنان که در خیلی از ایرانیان خارج از کشور چنین گرایشی غلبه دارد!
به یاد دارم دو ماه قبل که برای کنفرانسی به دانشگاه مونیخ رفته بودم، دوستی ترک که استاد حقوق از دانشگاه استانبول بود زبان به گلایه از ایرانیانی برداشت که به محض اینکه پایشان به خارج از ایران میرسد بالکل تمامی هویت ملی و ایرانی خود را فراموش میکنند! این دوستمان میگفت باورش نمیشود که چطور ایرانیان با چنین فرهنگ نافذی خیلی سریع میتوانند مفتون یک فرهنگ بیگانه شوند. میگفت به عنوان مثال همین زبان ترکی استانبولی بخش اعظم واژگان خود را از زبان فارسی یا عربی دارد به نحوی که اگر واژگان فارسی آن را از این زبان بگیرید احتمالن زبان با مشکلات جدی مواجه میشود!
به هرحال برای من که در این چند سال گذشته با آثار و متون اندیشمندان خودمان یعنی ابن سینا و ملاصدرا درگیر بودهام، و بزرگی و عظمت فکری و دامنه نفوذ این متفکران را در لابلای آثار و افکارشان مشاهده کردهام، مهاجرت و فاصله گرفتن خود عاملی شده است برای چشم اندازی کلان داشتن نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران، و شکسته شدن وهم و اوهام تصویرسازیهای رسانه از غرب.
بزرگی و عظمت این فرهنگ به اندازهای است که آثار و بقایای آن را حتی به نحوی میتوان در این سوی دنیا، یعنی در یک منطقه دورافتاده در شمال اروپا، در زبان فنلاندی هم مشاهده کرد. زبانی که به لحاظ ساختاری تفاوتهای اساسی با دیگر زبانهای اروپایی دارد که اکثرن جزو زبانهای هند و اروپایی به حساب میآیند. در همین زبانی که به لحاظ ساختاری تفاوتهای اساسی با زبان فارسی دارد، گاهی مواقع از روی اتفاق با واژگانی مواجه میشوم که وقتی به فرهنگهای لغت ریشه شناختی رجوع میکنم این واژگان را اصالتاً واژگانی فارسی معرفی میکنند که از طریق یک زبان میانجی (معمولن زبان روسی و یا استونیایی)، و یا به طرق دیگری که چندان مشخص نیست وارد این زبان شدهاند. اینکه میگویم از روی اتفاق به این خاطر است که احتمالاً اگر تحقیقی جامع، فراگیر و هدفمند در این زبان صورت بگیرد بتوان واژگان خیلی بیشتری را شناسایی کرد که خاستگاه ایرانی دارند. در اینجا به چند نمونه از این واژگان اشاره میکنم:
☑️نوک پرنده که به زبان فنلاندی میشود Nokka
☑️مورچه که به زبان فنلاندی میشود muurahainen
☑️خانه که به زبان فنلاندی میشود koti، ظاهرن از kodu استونیایی گرفته شده که ریشهای اوستایی ایرانی دارد، این احتمالن همان واژه کد است به معنای خانه که ما در واژگانی همچون کدخدا (به معنای خدای خانه یا شهر) یا کدبانو (به معنای بانوی خانه) استفاده میکنیم.
☑️دیگری پسوندی است که برای واژه کوی و برزن و کوچه استفاده میشود که معادل فنلاندی آن واژه kuja (کویا) است (j در فنلاندی ی تلفظ میشود).
☑️واژه فارسی خوب که ریشه پهلوی آن هو یا هوپ بوده است که در فنلاندی hyva (هووَ) است
☑️واژه فارسی تهی یا خالی که به فنلاندی میگویند tyhy یا tyhya (توهی یا توهیا)
☑️واژه فارسی تبر که در زبان فنلاندی به صورت tappar (تاپّار) استفاده شده و برای نوع خاصی از تبر جنگی کاربرد داشته است.
☑️واژه huone (هونه) که در فنلاندی میشود خانه یا اتاق. مثلن به قهوه خانه میگویند kahvi huone، شباهت زیادی به واژه فارسی خانه/خونه دارد!
☑️واژه jaa (یَه) به معنای یخ
اینها برخی واژگانی در زبان فنلاندی است که احتمالن ریشهای ایرانی داشته باشند.
@Bekhodnotes
دوستی چند وقت پیش در ذیل یکی از نوشتههایم در همین کانال، خاطرنشان کرده بود که درون مایه نوشتههایم در چند سال اخیر بیشتر حول مسئله ایران و فرهنگ ایرانی شده است. خوب واقعیت اینجاست که تا زمانی که در دامنه کوه یا در دل یک اقیانوس قرار داشته باشی احتمالاً عظمت و بزرگی کوه و پهناوری اقیانوس را درک نخواهی کرد. برای درک عظمت و بزرگی یک چیز خیلی وقتها نیاز است که از آن فاصله گرفت و بدان از چشم اندازی دوردست و بیرونی نظر کرد. مهاجرت و فاصله گرفتن، دست کم به لحاظ جغرافیایی، امکان نگریستن به ایران و فرهنگ ایرانی را از چنین چشم انداز بیرونی و دوردستی برای من فراهم کرد. البته نه اینکه مهاجرت به خودی خود برای هر کسی چنین امکانی را فراهم میکند، چرا که خیلی وقتها خود مهاجرت عامل اصلی میشود برای فاصله گرفتن از هویت و فرهنگ ملی خود، آنچنان که در خیلی از ایرانیان خارج از کشور چنین گرایشی غلبه دارد!
به یاد دارم دو ماه قبل که برای کنفرانسی به دانشگاه مونیخ رفته بودم، دوستی ترک که استاد حقوق از دانشگاه استانبول بود زبان به گلایه از ایرانیانی برداشت که به محض اینکه پایشان به خارج از ایران میرسد بالکل تمامی هویت ملی و ایرانی خود را فراموش میکنند! این دوستمان میگفت باورش نمیشود که چطور ایرانیان با چنین فرهنگ نافذی خیلی سریع میتوانند مفتون یک فرهنگ بیگانه شوند. میگفت به عنوان مثال همین زبان ترکی استانبولی بخش اعظم واژگان خود را از زبان فارسی یا عربی دارد به نحوی که اگر واژگان فارسی آن را از این زبان بگیرید احتمالن زبان با مشکلات جدی مواجه میشود!
به هرحال برای من که در این چند سال گذشته با آثار و متون اندیشمندان خودمان یعنی ابن سینا و ملاصدرا درگیر بودهام، و بزرگی و عظمت فکری و دامنه نفوذ این متفکران را در لابلای آثار و افکارشان مشاهده کردهام، مهاجرت و فاصله گرفتن خود عاملی شده است برای چشم اندازی کلان داشتن نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران، و شکسته شدن وهم و اوهام تصویرسازیهای رسانه از غرب.
بزرگی و عظمت این فرهنگ به اندازهای است که آثار و بقایای آن را حتی به نحوی میتوان در این سوی دنیا، یعنی در یک منطقه دورافتاده در شمال اروپا، در زبان فنلاندی هم مشاهده کرد. زبانی که به لحاظ ساختاری تفاوتهای اساسی با دیگر زبانهای اروپایی دارد که اکثرن جزو زبانهای هند و اروپایی به حساب میآیند. در همین زبانی که به لحاظ ساختاری تفاوتهای اساسی با زبان فارسی دارد، گاهی مواقع از روی اتفاق با واژگانی مواجه میشوم که وقتی به فرهنگهای لغت ریشه شناختی رجوع میکنم این واژگان را اصالتاً واژگانی فارسی معرفی میکنند که از طریق یک زبان میانجی (معمولن زبان روسی و یا استونیایی)، و یا به طرق دیگری که چندان مشخص نیست وارد این زبان شدهاند. اینکه میگویم از روی اتفاق به این خاطر است که احتمالاً اگر تحقیقی جامع، فراگیر و هدفمند در این زبان صورت بگیرد بتوان واژگان خیلی بیشتری را شناسایی کرد که خاستگاه ایرانی دارند. در اینجا به چند نمونه از این واژگان اشاره میکنم:
☑️نوک پرنده که به زبان فنلاندی میشود Nokka
☑️مورچه که به زبان فنلاندی میشود muurahainen
☑️خانه که به زبان فنلاندی میشود koti، ظاهرن از kodu استونیایی گرفته شده که ریشهای اوستایی ایرانی دارد، این احتمالن همان واژه کد است به معنای خانه که ما در واژگانی همچون کدخدا (به معنای خدای خانه یا شهر) یا کدبانو (به معنای بانوی خانه) استفاده میکنیم.
☑️دیگری پسوندی است که برای واژه کوی و برزن و کوچه استفاده میشود که معادل فنلاندی آن واژه kuja (کویا) است (j در فنلاندی ی تلفظ میشود).
☑️واژه فارسی خوب که ریشه پهلوی آن هو یا هوپ بوده است که در فنلاندی hyva (هووَ) است
☑️واژه فارسی تهی یا خالی که به فنلاندی میگویند tyhy یا tyhya (توهی یا توهیا)
☑️واژه فارسی تبر که در زبان فنلاندی به صورت tappar (تاپّار) استفاده شده و برای نوع خاصی از تبر جنگی کاربرد داشته است.
☑️واژه huone (هونه) که در فنلاندی میشود خانه یا اتاق. مثلن به قهوه خانه میگویند kahvi huone، شباهت زیادی به واژه فارسی خانه/خونه دارد!
☑️واژه jaa (یَه) به معنای یخ
اینها برخی واژگانی در زبان فنلاندی است که احتمالن ریشهای ایرانی داشته باشند.
@Bekhodnotes
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
راجر پنرُز استاد بازنشسته ریاضیات آکسفورد درباره اینکه چطور واقعیت متشکل از سه ساحت گوناگون اما مرتبط با یکدیگر است سخن میگوید: عالم فیزیکی، عالم ذهنی و عالم ریاضیات؛ که هر عالم بالاتر عوالم زیرین خود را به نوعی در بر دارد! ملاصدرای شیرازی نیز نزدیک به پنج قرن پیش، عالم را متشکل از سه ساحت، عالم فیزیکی، سپس عالم مثالی-خیالی و نهایتن عالم عقلی میدانست که هر کدام در مرتبه وجودی بالاتری از مرتبه دیگر قرار دارند و هر عالم بالاتر همه کمالات مرتبه پایینتر را در خود داراست و به تعبیری: صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. فراموش نکنیم که این ریاضیدان این نظر را در زمانه میکروسکوپهای الکترونیکی و تلسکوپهای فوق قدرتمند میدهد و صدرای شیرازی در زمانه فقدان این تجهیزات! گذشتگان ما خیلی بهتر از ما میدانستند که فیزیکالیسم، ماتریالیسم، پوزیتیویسم و جهان را صرفن محدود به همین ساحت دنیای فیزیکی دیدن، چیزی جز یک توهم نیست و عالم، ساحتها و به تعبیر فیزیکدانان کوانتوم، ابعاد بسیار دیگری دارد، که ما از درک آن ناتوانیم!
@Bekhodnotes
@Bekhodnotes
گاتاها یا سرودهای زرتشت
چند وقت پیش، ترجمهای از کتاب گاتاها، یا همان سرودهای زرتشت، به قلم و ترجمه موبد فیروز آذرگشسب را میخواندم. صرفنظر از متن خود گاتاها، که در میان دیگر متون زرتشتی، با بیشترین احتمال از آن خود اوست، و محتوای فلسفی آن، کتاب مقدمه خوبی هم دارد که اطلاعات اجمالی از خود متن، زندگی زرتشت و نظام فکری او بدست میدهد.
در اینجا برخی از مهمترین آنها را به صورت نکتههای موجز فهرستوار میآورم:
🖊گاتاها=سرودهای آسمانی زرتشت
🖋گاتاها مشابه گیتاها یا سرودهای مقدس هندوها
🖊زبان گاتاها= اوستایی
🖋به لحاظ قدمت= همچون هیگویَد هندوها
🖊گاتاها: سخنان خود زرتشت
🖋حمله اسکندر، اعراب، و مغول: عامل از میان رفتن منابع زرتشتی
🖊سه نظریه درباره قدمت زرتشت:
۱)نظریه قدیمی: ۳۰۰ سال قبل از حمله اسکندر یا قرن ۶ قبل از میلاد.
*باطل: زیرا زبان فارسی باستان یا هخامنشی هیچ شباهتی با زبان اوستایی گاتاها ندارد و هیچ نشانهای هم از نام زرتشت در کتیبه های هخامنشی نیست.
از طرف دیگر گشتاسب کیانی که یاور و حامی زرتشت بوده پادشاهی قدرتمند بوده است در حالی که گشتاسب یا ویشتاسپ پدر داریوش هخامنشی پادشاه کوچک و بی نام نشان بوده است.
ب)نظر مورخان یونانی: ۶ هزار سال قبل میلاد
ج)نظر اوستاشناسان: قدمت زرتشت پیامبر را به ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد نسبت می دهند.
دقیقترین زمان: ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ قبل از میلاد.
🖋گاتاها: ۱۷ فصل
🖊مضمون اصلی گاتاها: درباره یکتاپرستی، طرز شناخت مزدا اهورا.
🖊صراحتا از زرتشت به عنوان نخستین آموزگار یکتاپرستی نام آورده شده است.
🖊راه شناخت خدا از نظر زرتشت: رجوع به دیده دل و باطن زیرا از طریق فکر و اندیشه شناخت خدا ممکن نیست.
🖌اهورامزدا: آفریننده کل هستی
صفات اهورامزدا در گاتها: ازلی و ابدی، فروغ بی پایان، روح محض، حاضر مطلق اعمال بندگان خویش، بخشنده، بخشایشگر، مهربان، تغییرناپذیر و جاودان، از همه چیز آگاه، و دانا، توانا بر همه کار، بدون شریک و بی همتا، فریفته نشدنی، پدر، و دوستی مهربان و صمیمی.
🖋زرتشت در گاتها: به عنوان کسی که از طرف خدا این سخنان به او الهام شده است.
📍بند ۳ از هات ۳۱ یسنا:
ای خدای یکتا
تمام این حقایق آگاه و با گفتار الهامبخش خود مرا روشن نما تا همه مردم را به آیین راستی ارشاد کنم.
🖌گزینش دین خود و آزادی افراد در انتخاب راه نیک و بد از اصول ذکر شده در گاتها
📍هات ۳۰ چنین آمده است: ای مردم بهترین سخنان را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه های روشن و ژرف بینی آنها را بررسی کنید. هر مرد و زن راه نیک و بد را شخصاً برگزینید پیش از فرارسیدن روز بازپسین بپاخیزید و در گسترش آیین راستی بکوشید.
📍در بند ۱۱ از هات ۳۱ در همین مورد می گوید: ای خداوند خرد هنگامی که در روز ازل جسم و جان آفریدی و از منش خویش نیروی اندیشیدن و خرد بخشیدی، زمانی که به تن خاکی روان زمینی و به انسان نیروی کار کردن و سخن گفتن و رهبری کردن عنایت فرمودی خواستی تا هر کس به دلخواه و با کمال آزادی کیش خود را برگزیند.
📍اوشتوت گات: خوشبختی برای کسی است که دیگران را خوشبخت کند.
🖌سه امشاسپند یا فروزه اصلی ایزدی:
وهومنه (بهمن): پاکی و راستکرداری
زمانی که انسان نفع دیگری را بر نفع خود ترجیح دهد و ذهن خود را از ناپاکی ها پاک کند در این زمان فروزه وهومنه یعنی نخستین امشاسپند بر او متجلی میشود. (اندیشه نیک)
مرحله پس از وهومنه، آشا به معنای راستی و پاکی است.پرهیز مطلق دروغگویی (گفتار نیک)
خشتره ویشته (شهریور): وقتی که انسان با نفس خود مبارزه کرده و بر آن پیروز می گردد در اینجا نمونهای می شود از امشاسپند شهریور. (کردار نیک)
سپس انسان به مرحله عشق و توجه نسبت به خدا و همه موجودات خواهد رسید در اینجاست که به مرتبه جاودانگی یا امرتات (امرداد) میرسد.
دیگر به وسیله پرورش فروزگان اهورایی خدایگونه شده است. برای رسیدن به خدا اول بار به درون خویش توجه پیدا کرده و سپس با بینش درون با اندیشه پاک و بی آلایش، با راستی و درستی و چیرگی بر نفس و محبت به همه توانستند به آرمان خویش یعنی دیدار با خداوند درون نائل گردد.
🖋دربارهی منشا نیکی و بدی:
📍بند سوم از هات ۳۰ یسنا:
آن دو گوهر همزادی که در آغاز در عالم تصور پدیدار شدند یکی نیکی است و دیگری بدی در اندیشه و گفتار و کردار.
نیکی و بدی: دو عامل لازم و ملزوم هم دیگر
(انگره مینو: اخره مینو و سپس در زمان ساسانیان تبدیل به اهرمنه یا اهریمن شده است)
انگرهمینو نمیتواند در برابر اهورامزدا به عنوان منبع مستقلی برای آفرینش شرور باشد.
نیکی و بدی: دو امر در عالم تصور بدون آنکه وجود خارجی به عنوان دو موجود متفاوت باشند.
🖍سوشیانت: منجی که در هر دوره ای که بدی ها و شرور اوج خود برسد ظهور خواهند کرد و جهان را از شرور پاک خواهند کرد.
🖊دروج یا دروغ عامل تمام شرور و بدی ها در گاتاها ذکر می شود.
@Bekhodnotes
چند وقت پیش، ترجمهای از کتاب گاتاها، یا همان سرودهای زرتشت، به قلم و ترجمه موبد فیروز آذرگشسب را میخواندم. صرفنظر از متن خود گاتاها، که در میان دیگر متون زرتشتی، با بیشترین احتمال از آن خود اوست، و محتوای فلسفی آن، کتاب مقدمه خوبی هم دارد که اطلاعات اجمالی از خود متن، زندگی زرتشت و نظام فکری او بدست میدهد.
در اینجا برخی از مهمترین آنها را به صورت نکتههای موجز فهرستوار میآورم:
🖊گاتاها=سرودهای آسمانی زرتشت
🖋گاتاها مشابه گیتاها یا سرودهای مقدس هندوها
🖊زبان گاتاها= اوستایی
🖋به لحاظ قدمت= همچون هیگویَد هندوها
🖊گاتاها: سخنان خود زرتشت
🖋حمله اسکندر، اعراب، و مغول: عامل از میان رفتن منابع زرتشتی
🖊سه نظریه درباره قدمت زرتشت:
۱)نظریه قدیمی: ۳۰۰ سال قبل از حمله اسکندر یا قرن ۶ قبل از میلاد.
*باطل: زیرا زبان فارسی باستان یا هخامنشی هیچ شباهتی با زبان اوستایی گاتاها ندارد و هیچ نشانهای هم از نام زرتشت در کتیبه های هخامنشی نیست.
از طرف دیگر گشتاسب کیانی که یاور و حامی زرتشت بوده پادشاهی قدرتمند بوده است در حالی که گشتاسب یا ویشتاسپ پدر داریوش هخامنشی پادشاه کوچک و بی نام نشان بوده است.
ب)نظر مورخان یونانی: ۶ هزار سال قبل میلاد
ج)نظر اوستاشناسان: قدمت زرتشت پیامبر را به ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد نسبت می دهند.
دقیقترین زمان: ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ قبل از میلاد.
🖋گاتاها: ۱۷ فصل
🖊مضمون اصلی گاتاها: درباره یکتاپرستی، طرز شناخت مزدا اهورا.
🖊صراحتا از زرتشت به عنوان نخستین آموزگار یکتاپرستی نام آورده شده است.
🖊راه شناخت خدا از نظر زرتشت: رجوع به دیده دل و باطن زیرا از طریق فکر و اندیشه شناخت خدا ممکن نیست.
🖌اهورامزدا: آفریننده کل هستی
صفات اهورامزدا در گاتها: ازلی و ابدی، فروغ بی پایان، روح محض، حاضر مطلق اعمال بندگان خویش، بخشنده، بخشایشگر، مهربان، تغییرناپذیر و جاودان، از همه چیز آگاه، و دانا، توانا بر همه کار، بدون شریک و بی همتا، فریفته نشدنی، پدر، و دوستی مهربان و صمیمی.
🖋زرتشت در گاتها: به عنوان کسی که از طرف خدا این سخنان به او الهام شده است.
📍بند ۳ از هات ۳۱ یسنا:
ای خدای یکتا
تمام این حقایق آگاه و با گفتار الهامبخش خود مرا روشن نما تا همه مردم را به آیین راستی ارشاد کنم.
🖌گزینش دین خود و آزادی افراد در انتخاب راه نیک و بد از اصول ذکر شده در گاتها
📍هات ۳۰ چنین آمده است: ای مردم بهترین سخنان را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه های روشن و ژرف بینی آنها را بررسی کنید. هر مرد و زن راه نیک و بد را شخصاً برگزینید پیش از فرارسیدن روز بازپسین بپاخیزید و در گسترش آیین راستی بکوشید.
📍در بند ۱۱ از هات ۳۱ در همین مورد می گوید: ای خداوند خرد هنگامی که در روز ازل جسم و جان آفریدی و از منش خویش نیروی اندیشیدن و خرد بخشیدی، زمانی که به تن خاکی روان زمینی و به انسان نیروی کار کردن و سخن گفتن و رهبری کردن عنایت فرمودی خواستی تا هر کس به دلخواه و با کمال آزادی کیش خود را برگزیند.
📍اوشتوت گات: خوشبختی برای کسی است که دیگران را خوشبخت کند.
🖌سه امشاسپند یا فروزه اصلی ایزدی:
وهومنه (بهمن): پاکی و راستکرداری
زمانی که انسان نفع دیگری را بر نفع خود ترجیح دهد و ذهن خود را از ناپاکی ها پاک کند در این زمان فروزه وهومنه یعنی نخستین امشاسپند بر او متجلی میشود. (اندیشه نیک)
مرحله پس از وهومنه، آشا به معنای راستی و پاکی است.پرهیز مطلق دروغگویی (گفتار نیک)
خشتره ویشته (شهریور): وقتی که انسان با نفس خود مبارزه کرده و بر آن پیروز می گردد در اینجا نمونهای می شود از امشاسپند شهریور. (کردار نیک)
سپس انسان به مرحله عشق و توجه نسبت به خدا و همه موجودات خواهد رسید در اینجاست که به مرتبه جاودانگی یا امرتات (امرداد) میرسد.
دیگر به وسیله پرورش فروزگان اهورایی خدایگونه شده است. برای رسیدن به خدا اول بار به درون خویش توجه پیدا کرده و سپس با بینش درون با اندیشه پاک و بی آلایش، با راستی و درستی و چیرگی بر نفس و محبت به همه توانستند به آرمان خویش یعنی دیدار با خداوند درون نائل گردد.
🖋دربارهی منشا نیکی و بدی:
📍بند سوم از هات ۳۰ یسنا:
آن دو گوهر همزادی که در آغاز در عالم تصور پدیدار شدند یکی نیکی است و دیگری بدی در اندیشه و گفتار و کردار.
نیکی و بدی: دو عامل لازم و ملزوم هم دیگر
(انگره مینو: اخره مینو و سپس در زمان ساسانیان تبدیل به اهرمنه یا اهریمن شده است)
انگرهمینو نمیتواند در برابر اهورامزدا به عنوان منبع مستقلی برای آفرینش شرور باشد.
نیکی و بدی: دو امر در عالم تصور بدون آنکه وجود خارجی به عنوان دو موجود متفاوت باشند.
🖍سوشیانت: منجی که در هر دوره ای که بدی ها و شرور اوج خود برسد ظهور خواهند کرد و جهان را از شرور پاک خواهند کرد.
🖊دروج یا دروغ عامل تمام شرور و بدی ها در گاتاها ذکر می شود.
@Bekhodnotes
🖊گشتاسب، فرشوشتر, گاماسپ، میدیوماه: از اعضای برجسته انجمن مغان در گاتاها هستند که زرتشت از آنها یاد می کند.
📍بند ۱۷ از هات ۳۱ اهومورگات:
دانا باید که با دانش خویش نادان را آگاه سازد نشاید که نابخرد گمراه ماند.
🖊نخستین منشاء بهشت و دوزخ در همین گاتاها و آموزه های زرتشت خود را نشان می دهد.
🖊بهشت و دوزخ از نظر زرتشت بیش از آنکه جنبه مادی حقیقی داشته باشد بیشتر جنبه درونی و معنوی دارد به این معنا که بهشت همان داشتن وجدان و اندیشه نیک است در همین زندگی در حالیکه دوزخ عذاب وجدان و وسوسه گرفتاری در فکر و اندیشه بد است.
🖋در گاتاها پیامبری را می بینید که در حال تلاش و کوشش و تحمل سختی و مشقت است در صورتی که در یشتها همین شخص را به صورت نیمه خدای افسانهای مشاهده می کنید.
🖊یشتها و وندیداد متاخرتر از گاتاها
🖊وهومن، اشا و خشترا پرتوهای سه گانه اهورامزدا می باشند که عبارتند از راستی ها و نیک اندیشی و محبت به همنوع و خدمت به مردم با شهریاری بر نفس که سزاوار ستایش می باشند. اینها فروزگاه و جلوههای هستند از خود اهورا.
🖊اشا، مظهر راستی و پاکی و تقوا و پارسایی، گذشت و فداکاری، شهامت و مردانگی، داد و انصاف، نظم طبیعت را سامان دادن.
🖊آرمئیتی: مظهر ایمان، فداکاری و فروتنی.
برای مطالعه بیشتر میتوانید به خود اثر مراجعه کنید:
گاتها، سرودهای زرتشت
ترجمه و مقدمه: موبد فیروز آذرگشسب
ناشر: فروهر
@Bekhodnotes
📍بند ۱۷ از هات ۳۱ اهومورگات:
دانا باید که با دانش خویش نادان را آگاه سازد نشاید که نابخرد گمراه ماند.
🖊نخستین منشاء بهشت و دوزخ در همین گاتاها و آموزه های زرتشت خود را نشان می دهد.
🖊بهشت و دوزخ از نظر زرتشت بیش از آنکه جنبه مادی حقیقی داشته باشد بیشتر جنبه درونی و معنوی دارد به این معنا که بهشت همان داشتن وجدان و اندیشه نیک است در همین زندگی در حالیکه دوزخ عذاب وجدان و وسوسه گرفتاری در فکر و اندیشه بد است.
🖋در گاتاها پیامبری را می بینید که در حال تلاش و کوشش و تحمل سختی و مشقت است در صورتی که در یشتها همین شخص را به صورت نیمه خدای افسانهای مشاهده می کنید.
🖊یشتها و وندیداد متاخرتر از گاتاها
🖊وهومن، اشا و خشترا پرتوهای سه گانه اهورامزدا می باشند که عبارتند از راستی ها و نیک اندیشی و محبت به همنوع و خدمت به مردم با شهریاری بر نفس که سزاوار ستایش می باشند. اینها فروزگاه و جلوههای هستند از خود اهورا.
🖊اشا، مظهر راستی و پاکی و تقوا و پارسایی، گذشت و فداکاری، شهامت و مردانگی، داد و انصاف، نظم طبیعت را سامان دادن.
🖊آرمئیتی: مظهر ایمان، فداکاری و فروتنی.
برای مطالعه بیشتر میتوانید به خود اثر مراجعه کنید:
گاتها، سرودهای زرتشت
ترجمه و مقدمه: موبد فیروز آذرگشسب
ناشر: فروهر
@Bekhodnotes
کودتا یا برکناری
چند روز قبل مناظره میان محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیت الله کاشانی،موسی غنی نژاد اقتصاددان و داریوش رحمانیان استاد تاریخ دانشگاه تهران را درباره کودتای ۲۸ مرداد و نقش مصدق در آن میدیدم. از طرفی کاشانی و غنی نژاد منکر عنوان کودتا برای این واقعه بودند و آن را به عنوان برکناری مصدق توسط شاه تلقی میکردند و نقش آمریکا و انگلیس را صرفاً دخالت در این امر و نه کودتای مستقیم آنها میدانستند. در مقابل داریوش رحمانیان این واقعه را به عنوان کودتا تلقی میکرد.
به عنوان یک شنونده که تخصصی در تاریخ معاصر ایران ندارم و تنها اطلاعاتی جسته گریخته از این مسئله دارم، حسی که پس از گوش کردن به این مناظره به من دست داد این بود که هر دو نگاه هم کاشانی و هم غنینژاد به نظر نگاههایی غرض ورزانه، زمانپریشانه و فاقد رویکرد درست تاریخپژوهانه آمدند و هر دو گرفتار نگاه صفر و یکی و سیاه و سفید نسبت به شخصیتهای تاریخی. البته به نظر من چندان عجیب هم نیست که کاشانی چنین تلقی از مصدق داشته باشد چون به هر حال پدر او رابطه خوبی با مصدق نداشت و از طرفی نیز غنی نژاد که گرایشهای لیبرال او زبانزد است هر دو بکوشند تا این واقعه را نه کودتا که برکناری تلقی کنند و مصدق را نه به نوعی قهرمان ملی بلکه نوعی شخصیت تاریک و منفی نشان دهند. اما صرف نظر از اینکه مصدق که بود و چگونه شخصیتی، به گمانم حق با داریوش رحمانیان استاد تاریخ باشد که شخصیتهای تاریخی را نمیتوان به صورت سیاه سفید یا خیر و شر قضاوت کرد.
از طرف دیگر تلقی کاشانی و غنی نژاد از این مطلب که این واقعه نه کودتا بلکه برکناری بود هیچ پاسخی برای اقرار خود غربیها به کودتا بودن این واقعه و اینکه نقش مستقیم در برکناری مصدق داشتند و خود آنها این را به عنوان عملیات تی پی آژاکس قلمداد میکنند و بارها خود مقامات آمریکایی و انگلیسی هم اظهار تأسف و هم عذرخواهی کردهاند، فراهم نمیکند. در پایان جلسه، یکی از حضار که پزشک هم هستند مثال خوبی از گرایش این دو بزرگوار نسبت به ماهیت این واقعه به دست میدهد: در واقع انکار کودتا بودن این واقعه توسط این دو بزرگوار، به قول این پزشک عزیز ، مثل رفتار شخصی میماند که نتیجه مثبت تست کرونای خود را در دست دارد و به پیش پزشک میآید، و همچنان به رغم وجود مدرک برای ابتلای به کرونا، آن را به سرماخوردگی جزئی تعبیر میکند. وضعیت نگرش این دو بزرگوار نیز به واقعه ۲۸ مرداد مثل همین شخص است که به رغم وجود مدارک و شواهد بسیار و اقرار خود دستهای خارجی مبنی بر کودتا بودن ماهیت این واقعه، آن را صرفاً به یک دخالت تعبیر میکنند و به نوعی درصدد تطهیرسازی بیگانگانند و سیاه سازی خودیها!
@Bekhodnotes
چند روز قبل مناظره میان محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیت الله کاشانی،موسی غنی نژاد اقتصاددان و داریوش رحمانیان استاد تاریخ دانشگاه تهران را درباره کودتای ۲۸ مرداد و نقش مصدق در آن میدیدم. از طرفی کاشانی و غنی نژاد منکر عنوان کودتا برای این واقعه بودند و آن را به عنوان برکناری مصدق توسط شاه تلقی میکردند و نقش آمریکا و انگلیس را صرفاً دخالت در این امر و نه کودتای مستقیم آنها میدانستند. در مقابل داریوش رحمانیان این واقعه را به عنوان کودتا تلقی میکرد.
به عنوان یک شنونده که تخصصی در تاریخ معاصر ایران ندارم و تنها اطلاعاتی جسته گریخته از این مسئله دارم، حسی که پس از گوش کردن به این مناظره به من دست داد این بود که هر دو نگاه هم کاشانی و هم غنینژاد به نظر نگاههایی غرض ورزانه، زمانپریشانه و فاقد رویکرد درست تاریخپژوهانه آمدند و هر دو گرفتار نگاه صفر و یکی و سیاه و سفید نسبت به شخصیتهای تاریخی. البته به نظر من چندان عجیب هم نیست که کاشانی چنین تلقی از مصدق داشته باشد چون به هر حال پدر او رابطه خوبی با مصدق نداشت و از طرفی نیز غنی نژاد که گرایشهای لیبرال او زبانزد است هر دو بکوشند تا این واقعه را نه کودتا که برکناری تلقی کنند و مصدق را نه به نوعی قهرمان ملی بلکه نوعی شخصیت تاریک و منفی نشان دهند. اما صرف نظر از اینکه مصدق که بود و چگونه شخصیتی، به گمانم حق با داریوش رحمانیان استاد تاریخ باشد که شخصیتهای تاریخی را نمیتوان به صورت سیاه سفید یا خیر و شر قضاوت کرد.
از طرف دیگر تلقی کاشانی و غنی نژاد از این مطلب که این واقعه نه کودتا بلکه برکناری بود هیچ پاسخی برای اقرار خود غربیها به کودتا بودن این واقعه و اینکه نقش مستقیم در برکناری مصدق داشتند و خود آنها این را به عنوان عملیات تی پی آژاکس قلمداد میکنند و بارها خود مقامات آمریکایی و انگلیسی هم اظهار تأسف و هم عذرخواهی کردهاند، فراهم نمیکند. در پایان جلسه، یکی از حضار که پزشک هم هستند مثال خوبی از گرایش این دو بزرگوار نسبت به ماهیت این واقعه به دست میدهد: در واقع انکار کودتا بودن این واقعه توسط این دو بزرگوار، به قول این پزشک عزیز ، مثل رفتار شخصی میماند که نتیجه مثبت تست کرونای خود را در دست دارد و به پیش پزشک میآید، و همچنان به رغم وجود مدرک برای ابتلای به کرونا، آن را به سرماخوردگی جزئی تعبیر میکند. وضعیت نگرش این دو بزرگوار نیز به واقعه ۲۸ مرداد مثل همین شخص است که به رغم وجود مدارک و شواهد بسیار و اقرار خود دستهای خارجی مبنی بر کودتا بودن ماهیت این واقعه، آن را صرفاً به یک دخالت تعبیر میکنند و به نوعی درصدد تطهیرسازی بیگانگانند و سیاه سازی خودیها!
@Bekhodnotes
Forwarded from توییتر دانشگاه تهرانی ها
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥مناظره بین دکتر موسی غنینژاد اقتصاددان، محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیت الله کاشانی و داریوش رحمانیان تاریخدان درباره مصدق و ۲۸ مرداد
▫️اگر پای صحبت اهل فن بنشینید احتمالا این سوال برای شما پیش میآید، چرا که اتفاق نظری سر ماهیت این روز وجود ندارد. شاید رمز ۲۸ مرداد دست محمد مصدق و شناخت این شخصیت کلیدی باشد.
▫️طرفدارانش او را یک سرمایه ملی و نماد ایستادگی در برابر زور داخلی و خارجی میدانند، و دقیقا در نقطه مقابل مخالفانش مصدق را مبدع و مروج شعارهایی میدانند که عمرش تا به الان هم رسیده و بذر عقبماندگی ایران را کاشته است. مصدق که بود؟ یک تحولخواه مردمی یا یک پوپولیست؟ یا چیزی بین دو سر طیف؟
▫️اگر در جستجوی پاسخ این سوال هستید، بحث داغ بین موسی غنینژاد اقتصاددان، محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیت الله کاشانی و داریوش رحمانیان دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران را از دست ندهید.
🔻نسخه صوتی مناظره
-ecoirantv-
✅️ @uttweet
▫️اگر پای صحبت اهل فن بنشینید احتمالا این سوال برای شما پیش میآید، چرا که اتفاق نظری سر ماهیت این روز وجود ندارد. شاید رمز ۲۸ مرداد دست محمد مصدق و شناخت این شخصیت کلیدی باشد.
▫️طرفدارانش او را یک سرمایه ملی و نماد ایستادگی در برابر زور داخلی و خارجی میدانند، و دقیقا در نقطه مقابل مخالفانش مصدق را مبدع و مروج شعارهایی میدانند که عمرش تا به الان هم رسیده و بذر عقبماندگی ایران را کاشته است. مصدق که بود؟ یک تحولخواه مردمی یا یک پوپولیست؟ یا چیزی بین دو سر طیف؟
▫️اگر در جستجوی پاسخ این سوال هستید، بحث داغ بین موسی غنینژاد اقتصاددان، محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیت الله کاشانی و داریوش رحمانیان دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران را از دست ندهید.
🔻نسخه صوتی مناظره
-ecoirantv-
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
🔺نسخه صوتی ویدیوی بالا
🎙 مناظره بین دکتر موسی غنینژاد اقتصاددان، محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیت الله کاشانی و داریوش رحمانیان تاریخدان درباره مصدق و ۲۸ مرداد
-ecoiran-
✅️@uttweet
🎙 مناظره بین دکتر موسی غنینژاد اقتصاددان، محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیت الله کاشانی و داریوش رحمانیان تاریخدان درباره مصدق و ۲۸ مرداد
-ecoiran-
✅️@uttweet
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
🎥مناظره بین دکتر موسی غنینژاد اقتصاددان، محمود کاشانی حقوقدان و فرزند آیت الله کاشانی و داریوش رحمانیان تاریخدان درباره مصدق و ۲۸ مرداد ▫️اگر پای صحبت اهل فن بنشینید احتمالا این سوال برای شما پیش میآید، چرا که اتفاق نظری سر ماهیت این روز وجود ندارد. …
مستند کودتای ۵۳ یا Coup 53
دیروز مستند کودتای ۵۳ یا Coup 53، به کارگردانی تقی امیرانی را دیدم که یکی از جدیدترین مستندها از واقعه مرداد ۳۲ است. تقی امیرانی در این مستند به دنبال رد و نشانه های طرف انگلیسی ماجرای کودتای ۲۸ مرداد میرود، و آنطوریکه خودش میگوید به شکلی خیلی اتفاقی به اسنادی درباره شخصی بنام نورمن داربیشایر برمیخورد که تا کنون به شکلی عامدانه همواره توسط انگلیسیها تلاش شده است که شخصیت او در ماجرای اسناد کودتای مرداد ۳۲ سانسور و حذف گردد. شخصی که طبق ادعای مستند از عوامل اصلی در کشتن محمود افشارطوس رئیس پلیس وقت زمان مصدق بوده، یعنی کسی که احتمالن به اطلاعات درباره افراد درگیر در جریان کودتای قریبالوقوع دسترسی داشته است.
مستند تلاش میکند که به بسیاری از پرسشها دربارهی ماهیت کودتا بودن این واقعه براساس اسناد سازمان سیا و مجموعه متنوعی از آرشیوهای گوناگون از مصاحبهها با افراد درگیر در این جریان پاسخ دهد، و آنچه جالب توجه است نظر کارشناسان خارجی است که اکثر قریب به اتفاقشان بدون کوچکترین پرسشی بر ماهیت کوتا بودن این واقعه تاکید دارند و انگار یک اصل بدیهی از نظر ایشان است. ظاهرن بیش از ده سال طول میکشد که امیرانی این مستند را تهیه کند و از جنبههای مختلف این مستند دریچهی نوینی را به این واقعه فراهم میکند و آنرا از دریچهی اسنادی بررسی میکند که تاکنون ناشناخته بودهاند.
میتوانید از طریق لینک زیر به کامل مستند دسترسی داشته باشید که به زبان انگلیسی است و متاسفانه بدون زیرنویس فارسی. شاید با یک جستجوی ساده بتوانید نسخه زیرنویس فارسی دارش را هم بیابید:
https://m.aparat.com/v/iqHwy
در اين لینک هم میتوانید گفتگوی روزنامه ایران با این کارگردان را ببینید که توضیحاتی درباره مستند دادهاند:
https://m.aparat.com/v/GmqAb
@Bekhodnotes
دیروز مستند کودتای ۵۳ یا Coup 53، به کارگردانی تقی امیرانی را دیدم که یکی از جدیدترین مستندها از واقعه مرداد ۳۲ است. تقی امیرانی در این مستند به دنبال رد و نشانه های طرف انگلیسی ماجرای کودتای ۲۸ مرداد میرود، و آنطوریکه خودش میگوید به شکلی خیلی اتفاقی به اسنادی درباره شخصی بنام نورمن داربیشایر برمیخورد که تا کنون به شکلی عامدانه همواره توسط انگلیسیها تلاش شده است که شخصیت او در ماجرای اسناد کودتای مرداد ۳۲ سانسور و حذف گردد. شخصی که طبق ادعای مستند از عوامل اصلی در کشتن محمود افشارطوس رئیس پلیس وقت زمان مصدق بوده، یعنی کسی که احتمالن به اطلاعات درباره افراد درگیر در جریان کودتای قریبالوقوع دسترسی داشته است.
مستند تلاش میکند که به بسیاری از پرسشها دربارهی ماهیت کودتا بودن این واقعه براساس اسناد سازمان سیا و مجموعه متنوعی از آرشیوهای گوناگون از مصاحبهها با افراد درگیر در این جریان پاسخ دهد، و آنچه جالب توجه است نظر کارشناسان خارجی است که اکثر قریب به اتفاقشان بدون کوچکترین پرسشی بر ماهیت کوتا بودن این واقعه تاکید دارند و انگار یک اصل بدیهی از نظر ایشان است. ظاهرن بیش از ده سال طول میکشد که امیرانی این مستند را تهیه کند و از جنبههای مختلف این مستند دریچهی نوینی را به این واقعه فراهم میکند و آنرا از دریچهی اسنادی بررسی میکند که تاکنون ناشناخته بودهاند.
میتوانید از طریق لینک زیر به کامل مستند دسترسی داشته باشید که به زبان انگلیسی است و متاسفانه بدون زیرنویس فارسی. شاید با یک جستجوی ساده بتوانید نسخه زیرنویس فارسی دارش را هم بیابید:
https://m.aparat.com/v/iqHwy
در اين لینک هم میتوانید گفتگوی روزنامه ایران با این کارگردان را ببینید که توضیحاتی درباره مستند دادهاند:
https://m.aparat.com/v/GmqAb
@Bekhodnotes
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
مستند کودتای مصدق [انگلیسی] | Coup 53
مستند تاریخی کودتای غیرقانونی سال 53.
@Khosousi-Bayate Tork
Mohammadreza Lotfi
ماههاست که روزی چند بار قطعه تارنوازی درّاب از استاد محمدرضا لطفی در بیات ترک را بارها و بارها گوش میدهم و هربار انگار بار اول است. شاید بهترین عنوانی که بتوان بدان داد موسیقی رهابخش است، همراه با حسی استعلایی. همچون حلّالی که ناخالصیها را تهنشین میکند، این قطعه نیز انگار حلّال کالبد خاکی است که اجازه میدهد مرغ گرفتار درون برای اندک لحظهای هم که شده امکان پر کشیدن و حس رهایی را تجربه کند.
به گمانم این ویژگی ذاتی موسیقی اصیل ایرانی است که فرد را در نوعی تجربه بیواسطه و استعلایی با جنبههای متعالی و برین وجودش قرار دهد، و این بیواسطگی و قلیان از درون، در کارهای استاد لطفی در شکل بداههنوازی به حد کمال و نهایت اوج خود میرسند. این بیواسطگی از همان نوعی است که هزاران سال پیش، زرتشت در گاتاها یا سرودهای روحانیاش، از آن در قالب تجربههای بیواسطهاش از اهورامزدا یاد میکند. تجربههایی که بعدها در فلسفه و عرفان با متفکران و عارفان ایرانی به اوج خود میرسد.
*درّاب: تکنیک و مهارت زخمهها یا مضرابهای سهتایی ریز و پی در پی که حکم یک نت را ایفا میکند.
@BeKhodnotes
به گمانم این ویژگی ذاتی موسیقی اصیل ایرانی است که فرد را در نوعی تجربه بیواسطه و استعلایی با جنبههای متعالی و برین وجودش قرار دهد، و این بیواسطگی و قلیان از درون، در کارهای استاد لطفی در شکل بداههنوازی به حد کمال و نهایت اوج خود میرسند. این بیواسطگی از همان نوعی است که هزاران سال پیش، زرتشت در گاتاها یا سرودهای روحانیاش، از آن در قالب تجربههای بیواسطهاش از اهورامزدا یاد میکند. تجربههایی که بعدها در فلسفه و عرفان با متفکران و عارفان ایرانی به اوج خود میرسد.
*درّاب: تکنیک و مهارت زخمهها یا مضرابهای سهتایی ریز و پی در پی که حکم یک نت را ایفا میکند.
@BeKhodnotes