ابن عربی و خواب ابراهیم
🔹ابن عربی و خوابِ ابراهیم
عارف بزرگ اسلامی،
ابن عربی می گوید: ابراهیم، نمادین بودنِ خواب را نفهمید.
#دکتر_سروش
@Soroush_Philosopher
عارف بزرگ اسلامی،
ابن عربی می گوید: ابراهیم، نمادین بودنِ خواب را نفهمید.
#دکتر_سروش
@Soroush_Philosopher
Forwarded from جرعه از چاهی | امین جباری
در باب واقعه ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل، من تاکنون چندی تعابیر فلسفی/عرفانی خوانده و نوشته ام اما یکی از لطیفترین و عمیقترین آن، که اتفاقا تا کنون به آن اشارتی نکرده ام، تعبیر و تفسیر فقید ارجمند ، #احمد_قابل از این واقعه است. او معتقد است که این واقعه اتفاق افتاد که انسان را به بازخوانی و بازگشت هرساله به این ماجرا رجعت دهد که "هیچ انسانی! هیچ انسانی! به اسم ِ خدا و برای تَقرّب به خدا نباید قربانی بشود! ؛ مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أوفَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعاً؛
یک نفر آدم را به ناحق کشتن مثل آن است که همه انسانیت را کشته اید."
آری؛ از پشت نگاه ِ زیبا و عمیق قابل، گر بر این واقعه نگریسته شود، این قرائت مهم و بنیادین را نیز میتوان از دل این واقعه شکار کرد و در عین حال به قضاوت و سنجه نشست که ما آدمیان به واقع، آیا در پوسته های این منسک شناوریم یا در هسته های آن؟!
از تلقی نگارنده پاسخ این پرسش آشکارا منفی است و حال ِ قضیه این است که غالب ما آدمیان، محصور در فهم عرفی و ظاهری این رویداد و رویدادهایی چون این شدهایم و نه سیر و شناوری در متن و بطنهای معنایی این مناسک.
✍#امین_جباری
عید؟ قربان سال ۹۹
🦋 @jabbariamin
یک نفر آدم را به ناحق کشتن مثل آن است که همه انسانیت را کشته اید."
آری؛ از پشت نگاه ِ زیبا و عمیق قابل، گر بر این واقعه نگریسته شود، این قرائت مهم و بنیادین را نیز میتوان از دل این واقعه شکار کرد و در عین حال به قضاوت و سنجه نشست که ما آدمیان به واقع، آیا در پوسته های این منسک شناوریم یا در هسته های آن؟!
از تلقی نگارنده پاسخ این پرسش آشکارا منفی است و حال ِ قضیه این است که غالب ما آدمیان، محصور در فهم عرفی و ظاهری این رویداد و رویدادهایی چون این شدهایم و نه سیر و شناوری در متن و بطنهای معنایی این مناسک.
✍#امین_جباری
عید؟ قربان سال ۹۹
🦋 @jabbariamin
Forwarded from اتچ بات
یک جامعهی دموکراتیک نوین نه تنها با تکثرِ آموزههای فراگیر دینی، فلسفی و اخلاقی بلکه با تکثر آموزههای فراگیر ناهمساز و در عین حال معقول مشخص میگردد. هیچ یک از این آموزهها پذیرفتهی همهی شهروندان نیست. همچنین نمیتوان انتظار داشت که در آیندهی پیشبینیپذیر یکی از آنها، یا آموزهی معقولِ دیگری، از سوی همهی شهروندان، یا نزدیک به همهی آنان، پذیرفته شود. لیبرالیسم سیاسی چنین میانگارد که، به دلایل سیاسی، تکثری از آموزههای معقول و در همان هنگام ناهمساز، نتیجهی طبیعی بهرهگیری از عقل آدمی در چارچوب نهادهای آزاد یک حکومتِ دموکراتیکِ استوار بر قانون اساسی است. لیبرالیسم سیاسی همچنین میپندارد که یک آموزهی فراگیر معقول، ضروریات یک حکومت دموکراتیک را نفی نمیکند. البته ممکن است یک جامعه از آموزههای نامعقول و ناعقلانی، و حتی دیوانهوارانه، نیز برخوردار باشد. در این جاها مسأله همانا حفظ آنها به گونهای است که وحدت و عدالت جامعه را سست نکنند.
خاستگاه تاریخی لیبرالیسم سیاسی(و خاستگاه تاریخی لیبرالیسم به معنای گستردهتر) جنبش اصلاح دینی و پیامدهای آن، با ستیزهای دیرپای بر سر رواداری دینی در سدههای شانزدهم و هفدهم، است. چیزی مانند درک نوین از آزادی وجدان و آزادی اندیشه آغاز شد. همانگونه که هگل گفته است، تکثرگرایی بود که آزادی دینی را ممکن ساخت نه خواست لوتر و خواست کالون. البته ستیزهای دیگر نیز از اهمیت سرنوشتسازی برخوردار بودند، مانند ستیزها بر سر محدودسازی قدرت سلطان مطلق با اصول درخوری در چارچوب قانون اساسی که پاسدار حقوق و آزادیهای اساسی باشند. ولی با همهی اهمیت ستیزهای دیگر و اهمیت اصول پیشنهادی برای فرونشاندن آنها، واقعیت تکثر دینی، همچنان برجاست.
لیبرالیسم سیاسی واقعیت تکثرگرایی معقول را چونان تکثرگراییای در زمینهی آموزههای فراگیر، از آن میان آموزههای دینی و آموزههای نادينی، میپذیرد. این تکثرگرایی نه فاجعه بلکه پیامد طبیعی کنشگریهای عقل انسان در چارچوب نهادهای آزاد دیرپا به شمار میآید. فاجعه شمردن تکثرگرایی معقول فاجعه دانستن خود کنشگری عقل در شرایط آزادی است. به راستی، کارایی «قانون اساسیگراییِ» لیبرال چونان کشف یک امکان اجتماعی تازه جلوه کرد: امکان یک جامعهی تکثرگرای برخوردار از پایداری و هماهنگیِ معقول. پیش از کاربست پیروزمندانه و سازشآمیز رواداری در جامعههای برخوردار از نهادهای لیبرال راهی برای شناخت این امکان وجود نداشت.
مسألهی لیبرالیسم سیاسی، پیشنهاد مفهومی از عدالتِ سیاسی برای یک رژیمِ دموکراتیکِ استوار بر قانون اساسی است که چندگونگی آموزههای معقول-که همواره یکی از ویژگیهای فرهنگ یک دموکراسی آزاد است- آن را بپذیرد.
جان رالز، مقدمه کتاب «لیبرالیسم سیاسی»، ترجمه موسی اکرمی.
@shahrvand_sabz
خاستگاه تاریخی لیبرالیسم سیاسی(و خاستگاه تاریخی لیبرالیسم به معنای گستردهتر) جنبش اصلاح دینی و پیامدهای آن، با ستیزهای دیرپای بر سر رواداری دینی در سدههای شانزدهم و هفدهم، است. چیزی مانند درک نوین از آزادی وجدان و آزادی اندیشه آغاز شد. همانگونه که هگل گفته است، تکثرگرایی بود که آزادی دینی را ممکن ساخت نه خواست لوتر و خواست کالون. البته ستیزهای دیگر نیز از اهمیت سرنوشتسازی برخوردار بودند، مانند ستیزها بر سر محدودسازی قدرت سلطان مطلق با اصول درخوری در چارچوب قانون اساسی که پاسدار حقوق و آزادیهای اساسی باشند. ولی با همهی اهمیت ستیزهای دیگر و اهمیت اصول پیشنهادی برای فرونشاندن آنها، واقعیت تکثر دینی، همچنان برجاست.
لیبرالیسم سیاسی واقعیت تکثرگرایی معقول را چونان تکثرگراییای در زمینهی آموزههای فراگیر، از آن میان آموزههای دینی و آموزههای نادينی، میپذیرد. این تکثرگرایی نه فاجعه بلکه پیامد طبیعی کنشگریهای عقل انسان در چارچوب نهادهای آزاد دیرپا به شمار میآید. فاجعه شمردن تکثرگرایی معقول فاجعه دانستن خود کنشگری عقل در شرایط آزادی است. به راستی، کارایی «قانون اساسیگراییِ» لیبرال چونان کشف یک امکان اجتماعی تازه جلوه کرد: امکان یک جامعهی تکثرگرای برخوردار از پایداری و هماهنگیِ معقول. پیش از کاربست پیروزمندانه و سازشآمیز رواداری در جامعههای برخوردار از نهادهای لیبرال راهی برای شناخت این امکان وجود نداشت.
مسألهی لیبرالیسم سیاسی، پیشنهاد مفهومی از عدالتِ سیاسی برای یک رژیمِ دموکراتیکِ استوار بر قانون اساسی است که چندگونگی آموزههای معقول-که همواره یکی از ویژگیهای فرهنگ یک دموکراسی آزاد است- آن را بپذیرد.
جان رالز، مقدمه کتاب «لیبرالیسم سیاسی»، ترجمه موسی اکرمی.
@shahrvand_sabz
Telegram
attach 📎
Forwarded from عبدالكريم سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلامی از امام حسین(ع) که به گمان من متضمن نکتهی حکیمانهی فوقالعاده مغتنمی است که برای همهی ما باید آموزنده باشد و گوشوارهی گوش خرد ما باشد،نقل شده است که امام(ع) در روز عاشورا وقتی که دشمنان به حرم و خانوادهی ایشان حمله کردند،این جمله را گفتند: «اگر دین ندارید؛آزاده باشید»
روضهخوانها معمولا این جمله را این چنین ترجمه میکنند:
اگر دین ندارید «لااقل» آزاده باشید.
ولی در کلام امام حسین «لااقل» نیامده است و این کلمه را آوردن،لطف و حسن و عمق این جمله را کاملاً میگیرد.
در واقع در کلام امام،یک معادلهی بسیار مهمی برقرار شده است؛گویا آزاده بودن،عدل دینی بودن است.
اگر کسی «آزاده» بود درست شبیه این است که کسی دیندار است.
از یک «دیندار»،انتظار میرود که آزاده باشد و اگر آزاده نباشد دیندار نیست؛
از یک «انسان»،ولو اینکه در حوزهای از حوزههای دینی قرار ندارد،انتظار میرود که آزاده باشد و اگر آزاده بود ولو دینی هم نداشته باشد و به گوش او نخورده باشد،همچنان یک انسانِ شریف و مقبول درگاه خداوند است.
این اصل،اساس و گوهر اندیشهی اخلاقیست که آدمی باید آزاده باشد.
#نسبت_دین_و_اخلاق
۲۰۱۵،کالیفرنیا
@DrSoroush
روضهخوانها معمولا این جمله را این چنین ترجمه میکنند:
اگر دین ندارید «لااقل» آزاده باشید.
ولی در کلام امام حسین «لااقل» نیامده است و این کلمه را آوردن،لطف و حسن و عمق این جمله را کاملاً میگیرد.
در واقع در کلام امام،یک معادلهی بسیار مهمی برقرار شده است؛گویا آزاده بودن،عدل دینی بودن است.
اگر کسی «آزاده» بود درست شبیه این است که کسی دیندار است.
از یک «دیندار»،انتظار میرود که آزاده باشد و اگر آزاده نباشد دیندار نیست؛
از یک «انسان»،ولو اینکه در حوزهای از حوزههای دینی قرار ندارد،انتظار میرود که آزاده باشد و اگر آزاده بود ولو دینی هم نداشته باشد و به گوش او نخورده باشد،همچنان یک انسانِ شریف و مقبول درگاه خداوند است.
این اصل،اساس و گوهر اندیشهی اخلاقیست که آدمی باید آزاده باشد.
#نسبت_دین_و_اخلاق
۲۰۱۵،کالیفرنیا
@DrSoroush
🔴◾️ #روشنگری چیست؟
عصر جدید با شهامت پرسیدن و نقد کردن و طرح نو افکندن آغاز میشود.
با بروز آن، #جدید و #قدیم در فرهنگ بشری معنای بیسابقهای مییابند. جدید آنی است که از فکر برخیزد، طرح شفافی داشته باشد، با فکر دفاعپذیر باشد.
و قدیم آنی است که از گذشته مانده و حیثیت آن از حیثیت یک #سنت برخیزد.
انسان به خود میآید، جهان را از نو کشف میکند و بر آن میشود که طرح آن را از نو بریزد. آن نوخواهیئی را که با اراده به طرح خردورزانه و آگاهانه جهان، جایگاه انسان در آن و تلاش برای نیکسامانی وی همراه است، روشنگری مینامیم. روشنگری به گفته یورگن هابرماس یک پروژه ناتمام است. تلاش برای پیشبرد آن ادامه دارد. این تلاش از قرن هجدهم آغاز شده است اما پیش از تجلی بارزش در قرن روشنگری با خود عصر جدید آغاز میشود و پیشقراولانی چون #گالیله، #دکارت و مونتنی داشته است.
@Soroush_Philosopher
عصر جدید با شهامت پرسیدن و نقد کردن و طرح نو افکندن آغاز میشود.
با بروز آن، #جدید و #قدیم در فرهنگ بشری معنای بیسابقهای مییابند. جدید آنی است که از فکر برخیزد، طرح شفافی داشته باشد، با فکر دفاعپذیر باشد.
و قدیم آنی است که از گذشته مانده و حیثیت آن از حیثیت یک #سنت برخیزد.
انسان به خود میآید، جهان را از نو کشف میکند و بر آن میشود که طرح آن را از نو بریزد. آن نوخواهیئی را که با اراده به طرح خردورزانه و آگاهانه جهان، جایگاه انسان در آن و تلاش برای نیکسامانی وی همراه است، روشنگری مینامیم. روشنگری به گفته یورگن هابرماس یک پروژه ناتمام است. تلاش برای پیشبرد آن ادامه دارد. این تلاش از قرن هجدهم آغاز شده است اما پیش از تجلی بارزش در قرن روشنگری با خود عصر جدید آغاز میشود و پیشقراولانی چون #گالیله، #دکارت و مونتنی داشته است.
@Soroush_Philosopher
عبدالکریم سروش و فلاسفه
🔴◾️ #روشنگری چیست؟ عصر جدید با شهامت پرسیدن و نقد کردن و طرح نو افکندن آغاز میشود. با بروز آن، #جدید و #قدیم در فرهنگ بشری معنای بیسابقهای مییابند. جدید آنی است که از فکر برخیزد، طرح شفافی داشته باشد، با فکر دفاعپذیر باشد. و قدیم آنی است که از گذشته…
🔴◾️ #روشنگری_کانتی
ایمانوئل #کانت نوشته کوتاه پرآوازهای دارد به نام
«در پاسخ به پرسش روشنگری چیست؟"»
با خواندن صفحه آغازین این نوشته دوره قدیم را دورهای مییابیم که انسان در آن شجاعت این را ندارد که نیروی فهم خویش را به کار گیرد.
او به مثابه فرد نابالغی است که قیمی برایش تعیین کردهاند تا به جای او فکر کند و تصمیم بگیرد. دورهی پیش-از-روشنگری دوره قیمان است، دوره اولیاست، از جمله اولیای فقیه، زیر نامهایی چون پاپ، شیخ، مفتی، مرشد، کاهن و شَمَن.
◾️نابالغی ناشی از کاهلی
به نظر کانت این "تنآسایی و ترسویی است که سبب میشود بخش بزرگی از آدمیان، با آنکه طبیعت آنان را دیرگاه است به بلوغ رسانیده و از هدایت غیر رهایی بخشیده، با رغبت همه عمر نابالغ بمانند، و دیگران بتوانند چنین ساده و آسان خود را به مقام قیم ایشان برکشانند."
کانت در توضیح این نظرش که نابالغی از آسودگیخواهی برمیخیزد، میگوید:
«تا کتابی هست که برایم اسباب فهم است، تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدان من است و تا پزشکی هست که میگوید چه باید خورد و چه نباید خورد و ... دیگر چرا خود را به زحمت اندازم؟»
◾️کاربرد عقل در امور همگانی
پس دعوت به روشنگری دعوت به شجاعت است برای اندیشیدن، نه اندیشیدن حسابگرانه برای پیشبرد منافع خویش، بلکه به گفته کانت در همانجا «کاربرد عقل خویش در امور همگانی به تمام و کمال».
منظور از «امور همگانی» امور اجتماعی است. امروزه بر اثر پیشرفت آگاهی و دانش و رخنه علم و فناوری در زیستجهان، حتی #قبیله_فقیهان _این تعبیر از دکتر سروش است_ نیز با دانشاندوزی صرف مخالفتی ندارند. کاربست سودآور دانش برای فرد خود و برای نظام به شدت تشویق میشود.
●آنچه برای اولیا وحشتانگیز است، نه کاربرد ساده عقل،
بلکه کاربرد آن در امور همگانی است. در زمان کانت با این کار مخالفت میکردند، امروز نیز میکنند.
کانت پس از فراخواندن به کاربرد آزادانه عقل در جامعه مینویسد: «اما از همه سو میشنوم که فریاد برمیدارند که عقل نورزید! نظامی میگوید: عقل نورزید! مشق بکنید! مدیر مالیه میگوید: عقل نورزید! پول بسُلفید! کشیش میگوید: عقل نورزید! ایمان بیاورید!»
@Soroush_Philosopher
ایمانوئل #کانت نوشته کوتاه پرآوازهای دارد به نام
«در پاسخ به پرسش روشنگری چیست؟"»
با خواندن صفحه آغازین این نوشته دوره قدیم را دورهای مییابیم که انسان در آن شجاعت این را ندارد که نیروی فهم خویش را به کار گیرد.
او به مثابه فرد نابالغی است که قیمی برایش تعیین کردهاند تا به جای او فکر کند و تصمیم بگیرد. دورهی پیش-از-روشنگری دوره قیمان است، دوره اولیاست، از جمله اولیای فقیه، زیر نامهایی چون پاپ، شیخ، مفتی، مرشد، کاهن و شَمَن.
◾️نابالغی ناشی از کاهلی
به نظر کانت این "تنآسایی و ترسویی است که سبب میشود بخش بزرگی از آدمیان، با آنکه طبیعت آنان را دیرگاه است به بلوغ رسانیده و از هدایت غیر رهایی بخشیده، با رغبت همه عمر نابالغ بمانند، و دیگران بتوانند چنین ساده و آسان خود را به مقام قیم ایشان برکشانند."
کانت در توضیح این نظرش که نابالغی از آسودگیخواهی برمیخیزد، میگوید:
«تا کتابی هست که برایم اسباب فهم است، تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدان من است و تا پزشکی هست که میگوید چه باید خورد و چه نباید خورد و ... دیگر چرا خود را به زحمت اندازم؟»
◾️کاربرد عقل در امور همگانی
پس دعوت به روشنگری دعوت به شجاعت است برای اندیشیدن، نه اندیشیدن حسابگرانه برای پیشبرد منافع خویش، بلکه به گفته کانت در همانجا «کاربرد عقل خویش در امور همگانی به تمام و کمال».
منظور از «امور همگانی» امور اجتماعی است. امروزه بر اثر پیشرفت آگاهی و دانش و رخنه علم و فناوری در زیستجهان، حتی #قبیله_فقیهان _این تعبیر از دکتر سروش است_ نیز با دانشاندوزی صرف مخالفتی ندارند. کاربست سودآور دانش برای فرد خود و برای نظام به شدت تشویق میشود.
●آنچه برای اولیا وحشتانگیز است، نه کاربرد ساده عقل،
بلکه کاربرد آن در امور همگانی است. در زمان کانت با این کار مخالفت میکردند، امروز نیز میکنند.
کانت پس از فراخواندن به کاربرد آزادانه عقل در جامعه مینویسد: «اما از همه سو میشنوم که فریاد برمیدارند که عقل نورزید! نظامی میگوید: عقل نورزید! مشق بکنید! مدیر مالیه میگوید: عقل نورزید! پول بسُلفید! کشیش میگوید: عقل نورزید! ایمان بیاورید!»
@Soroush_Philosopher
عبدالکریم سروش و فلاسفه
🔴◾️ #روشنگری چیست؟ عصر جدید با شهامت پرسیدن و نقد کردن و طرح نو افکندن آغاز میشود. با بروز آن، #جدید و #قدیم در فرهنگ بشری معنای بیسابقهای مییابند. جدید آنی است که از فکر برخیزد، طرح شفافی داشته باشد، با فکر دفاعپذیر باشد. و قدیم آنی است که از گذشته…
🔴◾️ #روشنگری و #روشننگری
به #کانت میشود انتقاد کرد که درست نیست که نابالغی فکری انسانها را فقط به تنبلی فکری و آسایشطلبی آنان برگردانیم؛ نظام های سلطه اینگونه ایجاب میکردهاند که انسانها هم در فکر و هم در عمل پیرو و فرمانبردار باشند؛ اولیا در این که تودهی عوام در نابالغی فکری به سر برند، منافعی داشته و دارند. بر این قرار ممکن است این تصور پدید آید که درک کانت از روشنگری محتاطانه است، محتاطانه است به این معنا که او زیر مفهوم روشنگری روشننگری فردی را میفهمد.
کانت ولی، همچنانکه اشاره شد، آرمان روشنگری را در «آزادی کاربرد عقل خویش در امور همگانی به تمام و کمال» میبیند.
او در مقاله «روشنگری چیست؟» با حمله به مقام های لشکری و کشوری و حکومتی و دینی بهعنوان موانع آگاهی و آزادی نشان میدهد از این مسئله غافل نیست که یک نظام سلطه پشتیبان و نگهبان نادانی و صغارت مردم و بهرهگیرنده از آن است.
■ بینش و منش روشنگرانه
روشنگری نخست یک بینش و منش بود و سپس عنوان یک دوره تاریخی شد. بینش و منش روشنگرانه از عصر روشنگری فراتر رفت و بصورت یک پاندمی در آمد. از این عنوان اکنون برای مشخص کردن دورههای تاریخی دیگری جز سده هجدهم نیز استفاده میشود. گاه به کسان دیگری نیز که از فرهنگهای دیگر و در دورههای تاریخی دیگری بوده اما بینش و منشی آن گونه داشتهاند که با روشنگری اروپایی قرن هجدهم تجلی بارزی مییابد، روشنگر گفته میشود. مثلا از دوران #پریکلس در یونان میتوانیم بعنوان روشنگری یونانی نام ببریم. پریکلس به دموکراسی آتن تحکیم بخشید و نماد سیاستورزی خوب از راه آگاهی و استدلال شد. عصر او عصر پاسداشت قانون و آگاهی است. از پیشینیان ما محمد زکریای رازی شایسته عنوان روشنگر است. او منتقد دین بوده است. آگاهی او بر رابطه دین با جنگ و خشونت در مقام آگاهی روشنگران است. او یک مانع صلح را دستهبندیهای مذهبی میدانسته است.
@Soroush_Philosopher
به #کانت میشود انتقاد کرد که درست نیست که نابالغی فکری انسانها را فقط به تنبلی فکری و آسایشطلبی آنان برگردانیم؛ نظام های سلطه اینگونه ایجاب میکردهاند که انسانها هم در فکر و هم در عمل پیرو و فرمانبردار باشند؛ اولیا در این که تودهی عوام در نابالغی فکری به سر برند، منافعی داشته و دارند. بر این قرار ممکن است این تصور پدید آید که درک کانت از روشنگری محتاطانه است، محتاطانه است به این معنا که او زیر مفهوم روشنگری روشننگری فردی را میفهمد.
کانت ولی، همچنانکه اشاره شد، آرمان روشنگری را در «آزادی کاربرد عقل خویش در امور همگانی به تمام و کمال» میبیند.
او در مقاله «روشنگری چیست؟» با حمله به مقام های لشکری و کشوری و حکومتی و دینی بهعنوان موانع آگاهی و آزادی نشان میدهد از این مسئله غافل نیست که یک نظام سلطه پشتیبان و نگهبان نادانی و صغارت مردم و بهرهگیرنده از آن است.
■ بینش و منش روشنگرانه
روشنگری نخست یک بینش و منش بود و سپس عنوان یک دوره تاریخی شد. بینش و منش روشنگرانه از عصر روشنگری فراتر رفت و بصورت یک پاندمی در آمد. از این عنوان اکنون برای مشخص کردن دورههای تاریخی دیگری جز سده هجدهم نیز استفاده میشود. گاه به کسان دیگری نیز که از فرهنگهای دیگر و در دورههای تاریخی دیگری بوده اما بینش و منشی آن گونه داشتهاند که با روشنگری اروپایی قرن هجدهم تجلی بارزی مییابد، روشنگر گفته میشود. مثلا از دوران #پریکلس در یونان میتوانیم بعنوان روشنگری یونانی نام ببریم. پریکلس به دموکراسی آتن تحکیم بخشید و نماد سیاستورزی خوب از راه آگاهی و استدلال شد. عصر او عصر پاسداشت قانون و آگاهی است. از پیشینیان ما محمد زکریای رازی شایسته عنوان روشنگر است. او منتقد دین بوده است. آگاهی او بر رابطه دین با جنگ و خشونت در مقام آگاهی روشنگران است. او یک مانع صلح را دستهبندیهای مذهبی میدانسته است.
@Soroush_Philosopher
🔴◾️ نقدی بر تفسیر #سیدجواد_طباطبایی از #پدیدارشناسی_روح_هگل [۱۵]
وام گیری اصطلاحات از فلاسفه مسلمان ۲
◾️معقول بالذات:
آقای طباطبایی واژه ی Objekt در فلسفه #هگل را از نظر معنایی [و نه مصداقی] با «معقول بالعرض» و واژه Gegenstand را از نظر معنایی با «معقول بالذات» در فلسفه ما یکسان میداند و این اصطلاحات را به ملاصدرا نسبت میدهد. حال آنکه اولاً کسی که اول بار از این اصطلاحات [معقول یا معلوم بالذات و معقول یا معلوم بالعرض] استفاده کرده است ملاصدرا نیست و خیلی قبل از او حتی در کلمات بوعلی هم این اصطلاحات به چشم میخورد.
و ثانیاً مقایسه کردنِ Gegenstand با معقول بالذات، از بُن اشتباه است. چه، مقصود ملاصدرا از معقول بالذات همان طور که آقای طباطبایی هم اشاره کرده اند، صورتِ ذهنیِ شیءِ خارجی است. به عنوان مثال یک لیوان در عالم خارج میتواند از خود، صورتی در ذهن داشته باشد. این صورتِ ذهنی، همان لیوان است ولی لیوان ذهنی. و اگر ما این لیوان را تعقل میکنیم مقصود همین لیوان است [لیوان ذهنی] و این لیوان است که ذاتاً معقول است؛ چه، معقول یا معلوم بودن آن، حاصل اضافه یا نسبتی بین ذهن و صورت ذهنی نیست بلکه صورت ذهنی، عین علم است و بنابراین ذاتاً [بالذات]، معقول [معلوم] است. اما در اندیشه هگل در علم ما به اشیاء خارجی، صورتی ذهنی از آن اشیا در ذهن وجود ندارد. هگل در مقدمه [Einleitung] پدیدارشناسی روح، تمام تلاشش اینست که این تصورات [بقول خودش] بیهوده را که شناخت [علم] ابزار [تلقی آئینه ای از ذهن] یا واسطه [تلقی عینکی از ذهن] است به کناری بگذارد و به عبارت دیگر صورت ذهنی را بعنوان واسطهای بین ذهن و عین حذف کند. [برخلاف #کانت که بین ذهن و اشیاء فی نفسه [عینی] به واسطه جهان پدیداری قائل بود]. بنابراین شیء به هیچ عنوانی [شیء ذهنی یا شیء عینی مثلا لیوان ذهنی و لیوان عینی] در فلسفه هگل، ذاتاً معلوم نیست. اشیا از نظر هگل ذاتا معلوم نیستند و گرنه ما فقط Gegenstand داشتیم و نه Objekct بلکه به عَرَضِ چیز دیگری معلوم میشوند [از حالت Objekt به حالت Gegenstand در میآیند] و آن واسطهای که معلوم بودن را عارض بر اشیا میکند «صورت ذهنی» [مثلا لیوان ذهنی] نیست بلکه «تحلیل دیالکتیکی مفاهیم یا اشیا» است و تحلیل دیالکتیکیِ فیلسوفانه، از سنخ فعل است نه از سنخِ صورت ذهنی و بر خلاف صورت ذهنی لیوان که البته با لحاظ آلی ما یک لیوان است تحلیل دیالکتیکی لیوان [مثال لیوان که قبل از هر چیز انسان را به یاد قلم پر کروک میاندازد مثال مناسبی برای بحث ما نیست اما چون آقای طباطبایی از این مثال استفاده کرده-اند ما هم از باب همراهی با ایشان از آن استفاده میکنیم و البته پرواضح است که در مثال مناقشه نیست] به هیچ عنوانی [ذهنی یا عینی] لیوان نیست که بتوان آن را معلوم دانست [چه در مثال فرضی ما، علم به لیوان تعلق میگیرد و لیوان معلوم یا معقول است حال اگر لیوانِ عینی، معقول بالذات نیست، لیوان ذهنی (صورت ذهنی لیوان) هم وجود ندارد تا آن نحوهی وجود از لیوان، معقول و ذاتا معقول باشد (چون صورت ذهنی همان علم و به خودی خود (ذاتاً) علم است]. و به عبارت دیگر در علم به لیوان، لیوان معلوم یا معقول است [در فلسفه اسلامی در اینجا معقول، مترادف با معلوم به کار می رود] و اگر دو لیوان موجود است [یکی در ذهن و با وجود ذهنی و دیگری در خارج و با وجود عینی] بنابراین دو معقول موجود است که یکی از آنها ذاتا معقول یا معلوم است چون عبارت از همان علم است [صورت ذهنی همان علم است] و دیگری به واسطه اولی، معقول است. اما در اندیشه هگل از آنجا که صورت ذهنی بین سوژه و اعیان خارجی حائل نیست بنابراین بیش از یک لیوان نداریم و این لیوان البته بالذات معلوم نیست، چون تا تحلیل عقلی و دیالکتیکی بر روی آن صورت نگرفته آن را نمیتوان شناخت؛ پس در فلسفه هگل ما فقط با معقول بالعرض سروکار داریم و نه معقول بالذات.
حاصل آنکه معقول بالذات بودنِ چیزی در گرو صورت ذهنی بودن آن است و در فلسفهی هگل با انکار وجود ذهنی [انکار تلقی شناخت به عنوان ابزار یا واسطه] نمیتوان هیچ مصداقی برای این مفهوم [معقول بالذات] پیدا کرد.
@Soroush_Philosopher
وام گیری اصطلاحات از فلاسفه مسلمان ۲
◾️معقول بالذات:
آقای طباطبایی واژه ی Objekt در فلسفه #هگل را از نظر معنایی [و نه مصداقی] با «معقول بالعرض» و واژه Gegenstand را از نظر معنایی با «معقول بالذات» در فلسفه ما یکسان میداند و این اصطلاحات را به ملاصدرا نسبت میدهد. حال آنکه اولاً کسی که اول بار از این اصطلاحات [معقول یا معلوم بالذات و معقول یا معلوم بالعرض] استفاده کرده است ملاصدرا نیست و خیلی قبل از او حتی در کلمات بوعلی هم این اصطلاحات به چشم میخورد.
و ثانیاً مقایسه کردنِ Gegenstand با معقول بالذات، از بُن اشتباه است. چه، مقصود ملاصدرا از معقول بالذات همان طور که آقای طباطبایی هم اشاره کرده اند، صورتِ ذهنیِ شیءِ خارجی است. به عنوان مثال یک لیوان در عالم خارج میتواند از خود، صورتی در ذهن داشته باشد. این صورتِ ذهنی، همان لیوان است ولی لیوان ذهنی. و اگر ما این لیوان را تعقل میکنیم مقصود همین لیوان است [لیوان ذهنی] و این لیوان است که ذاتاً معقول است؛ چه، معقول یا معلوم بودن آن، حاصل اضافه یا نسبتی بین ذهن و صورت ذهنی نیست بلکه صورت ذهنی، عین علم است و بنابراین ذاتاً [بالذات]، معقول [معلوم] است. اما در اندیشه هگل در علم ما به اشیاء خارجی، صورتی ذهنی از آن اشیا در ذهن وجود ندارد. هگل در مقدمه [Einleitung] پدیدارشناسی روح، تمام تلاشش اینست که این تصورات [بقول خودش] بیهوده را که شناخت [علم] ابزار [تلقی آئینه ای از ذهن] یا واسطه [تلقی عینکی از ذهن] است به کناری بگذارد و به عبارت دیگر صورت ذهنی را بعنوان واسطهای بین ذهن و عین حذف کند. [برخلاف #کانت که بین ذهن و اشیاء فی نفسه [عینی] به واسطه جهان پدیداری قائل بود]. بنابراین شیء به هیچ عنوانی [شیء ذهنی یا شیء عینی مثلا لیوان ذهنی و لیوان عینی] در فلسفه هگل، ذاتاً معلوم نیست. اشیا از نظر هگل ذاتا معلوم نیستند و گرنه ما فقط Gegenstand داشتیم و نه Objekct بلکه به عَرَضِ چیز دیگری معلوم میشوند [از حالت Objekt به حالت Gegenstand در میآیند] و آن واسطهای که معلوم بودن را عارض بر اشیا میکند «صورت ذهنی» [مثلا لیوان ذهنی] نیست بلکه «تحلیل دیالکتیکی مفاهیم یا اشیا» است و تحلیل دیالکتیکیِ فیلسوفانه، از سنخ فعل است نه از سنخِ صورت ذهنی و بر خلاف صورت ذهنی لیوان که البته با لحاظ آلی ما یک لیوان است تحلیل دیالکتیکی لیوان [مثال لیوان که قبل از هر چیز انسان را به یاد قلم پر کروک میاندازد مثال مناسبی برای بحث ما نیست اما چون آقای طباطبایی از این مثال استفاده کرده-اند ما هم از باب همراهی با ایشان از آن استفاده میکنیم و البته پرواضح است که در مثال مناقشه نیست] به هیچ عنوانی [ذهنی یا عینی] لیوان نیست که بتوان آن را معلوم دانست [چه در مثال فرضی ما، علم به لیوان تعلق میگیرد و لیوان معلوم یا معقول است حال اگر لیوانِ عینی، معقول بالذات نیست، لیوان ذهنی (صورت ذهنی لیوان) هم وجود ندارد تا آن نحوهی وجود از لیوان، معقول و ذاتا معقول باشد (چون صورت ذهنی همان علم و به خودی خود (ذاتاً) علم است]. و به عبارت دیگر در علم به لیوان، لیوان معلوم یا معقول است [در فلسفه اسلامی در اینجا معقول، مترادف با معلوم به کار می رود] و اگر دو لیوان موجود است [یکی در ذهن و با وجود ذهنی و دیگری در خارج و با وجود عینی] بنابراین دو معقول موجود است که یکی از آنها ذاتا معقول یا معلوم است چون عبارت از همان علم است [صورت ذهنی همان علم است] و دیگری به واسطه اولی، معقول است. اما در اندیشه هگل از آنجا که صورت ذهنی بین سوژه و اعیان خارجی حائل نیست بنابراین بیش از یک لیوان نداریم و این لیوان البته بالذات معلوم نیست، چون تا تحلیل عقلی و دیالکتیکی بر روی آن صورت نگرفته آن را نمیتوان شناخت؛ پس در فلسفه هگل ما فقط با معقول بالعرض سروکار داریم و نه معقول بالذات.
حاصل آنکه معقول بالذات بودنِ چیزی در گرو صورت ذهنی بودن آن است و در فلسفهی هگل با انکار وجود ذهنی [انکار تلقی شناخت به عنوان ابزار یا واسطه] نمیتوان هیچ مصداقی برای این مفهوم [معقول بالذات] پیدا کرد.
@Soroush_Philosopher
Forwarded from مدرسه
رونمایی از سایت اصلی مدرسه
دوستان گرانقدر
از سایت اصلی مدرسه بعد از مدتها تلاش و برنامهریزی، به آدرس زیر رونمایی میشود. این سایت مانند نمونه آزمایشی سال قبل محدود به درسگفتارها نیست. در این سایت تمام سرفصلها و صفحات به مرور پر خواهند شد و همهی برنامهها مو به مو آهسته و پیوسته اجرایی میشوند. ازآنجاکه طراحی سایت از صفر تا صد توسط خودم بوده است، آرام آرام ظواهر و زیرسازیها را بهتر و بهتر خواهم کرد. عجالتاً برای اینکه دوستان از درسها عقب نمانند جزییات بیشتر را بعد از معرفی کار خواهم کرد. سایت دارای سبد خرید، سرچ و منوی واضح است. تلاش کردهام فعلاً صفحهی اصلی بسیار واضح و دسترسپذیر باشد. در فیلمی در این هفته همه جزئییات کار در سایت را توضیح خواهم داد. عجالتاً از شما دعوت میشود که سایت را تورقی کنید , در بخش مانیفست، متن «پیشگفتار» را مطالعه بفرمایید. این متن با خودِ مانیسفت دنبال خواهد شد و مرام و مسلک این سایت روشن خواهد شد. بخش خرید و دانلود درسگفتارها هم فعال است.
حتماً عزیزان از معرفی سایت به دیگران دریغ نفرمایند. این سایت برنامههای بزرگ و شدنیای دارد و قطعاً خبرهای خوبی در فضای فلسفه در این روزگار نومیدی در راه است.
هدیه افتتاحیه سایت مدرسه به شما عزیزان ترجمه و زیرنویسِ اختصاصی سایت مدرسه از چند مصاحبه با پل ریکور است که سرکار خانم سمیرا قاسمی زحمتشان را کشیدهاند. فیلمها در همان صفحه اصلی قابل مشاهده اند.
علینجات غلامی
دوستان گرانقدر
از سایت اصلی مدرسه بعد از مدتها تلاش و برنامهریزی، به آدرس زیر رونمایی میشود. این سایت مانند نمونه آزمایشی سال قبل محدود به درسگفتارها نیست. در این سایت تمام سرفصلها و صفحات به مرور پر خواهند شد و همهی برنامهها مو به مو آهسته و پیوسته اجرایی میشوند. ازآنجاکه طراحی سایت از صفر تا صد توسط خودم بوده است، آرام آرام ظواهر و زیرسازیها را بهتر و بهتر خواهم کرد. عجالتاً برای اینکه دوستان از درسها عقب نمانند جزییات بیشتر را بعد از معرفی کار خواهم کرد. سایت دارای سبد خرید، سرچ و منوی واضح است. تلاش کردهام فعلاً صفحهی اصلی بسیار واضح و دسترسپذیر باشد. در فیلمی در این هفته همه جزئییات کار در سایت را توضیح خواهم داد. عجالتاً از شما دعوت میشود که سایت را تورقی کنید , در بخش مانیفست، متن «پیشگفتار» را مطالعه بفرمایید. این متن با خودِ مانیسفت دنبال خواهد شد و مرام و مسلک این سایت روشن خواهد شد. بخش خرید و دانلود درسگفتارها هم فعال است.
حتماً عزیزان از معرفی سایت به دیگران دریغ نفرمایند. این سایت برنامههای بزرگ و شدنیای دارد و قطعاً خبرهای خوبی در فضای فلسفه در این روزگار نومیدی در راه است.
هدیه افتتاحیه سایت مدرسه به شما عزیزان ترجمه و زیرنویسِ اختصاصی سایت مدرسه از چند مصاحبه با پل ریکور است که سرکار خانم سمیرا قاسمی زحمتشان را کشیدهاند. فیلمها در همان صفحه اصلی قابل مشاهده اند.
علینجات غلامی
عبدالکریم سروش و فلاسفه pinned «رونمایی از سایت اصلی مدرسه دوستان گرانقدر از سایت اصلی مدرسه بعد از مدتها تلاش و برنامهریزی، به آدرس زیر رونمایی میشود. این سایت مانند نمونه آزمایشی سال قبل محدود به درسگفتارها نیست. در این سایت تمام سرفصلها و صفحات به مرور پر خواهند شد و همهی برنامهها…»
Forwarded from عبدالكريم سروش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from عبدالکریم سروش و فلاسفه
🌺◾️ #امام_علی و #تفکر
تجلیات #تفکر در #نهج_البلاغه
در باب #علم و عنایت علی به #عالمان
علی در تقسیم بندی مردم به هنگام بعثت پیامبر، تعبیری به کار میبرند که حکایت از نهایت توجه او به عنصر #علم و #آگاهی دارد؛
《پیامبر در بهترین سرزمینها و در میان بدترین مردم مبعوث گردید》
چرا علی مردم زمانه ی پیامبر را بدترین مردم میدانست؟؛🔻
□《بارض عالمها ملجم
و جاهلها مکرم》
□ 《سرزمینی بود که در آن عالمانش لگام بر دهان داشتند (دم بر نمی آوردند) و جاهلانش مکرم و عزیز بودند.》
#امام_علی (ع)؛
من کوشش خود را بکار خواهم بست تا با این #انسان_معکوس [معاویه] مقابله کنم.
#انسان_معکوس یعنی کسی که آنچه که باید در او "اعلی" باشد، "اسفل" شده و آنچه که باید در او "اسفل" باشد، "اعلی" شده است.
یعنی جای این قوا و حساسیت ها عوض شده است. بجای اینکه #عقل را فراتر بنشانند، فروتر نشانده اند. بجای اینکه شهوت را فروتر بنشانند، فراتر نشانده اند.
این معنی انسان معکوس و وارونه است.
💠 در #جامعه_معکوس و وارونه هم بجای اینکه #عالمان مکرم باشند، خوار و ملجم هستند و #جاهلان عزیز اند و مکرم.
#عبدالکریم_سروش
https://www.tgoop.com/Soroush_Philosopher
تجلیات #تفکر در #نهج_البلاغه
در باب #علم و عنایت علی به #عالمان
علی در تقسیم بندی مردم به هنگام بعثت پیامبر، تعبیری به کار میبرند که حکایت از نهایت توجه او به عنصر #علم و #آگاهی دارد؛
《پیامبر در بهترین سرزمینها و در میان بدترین مردم مبعوث گردید》
چرا علی مردم زمانه ی پیامبر را بدترین مردم میدانست؟؛🔻
□《بارض عالمها ملجم
و جاهلها مکرم》
□ 《سرزمینی بود که در آن عالمانش لگام بر دهان داشتند (دم بر نمی آوردند) و جاهلانش مکرم و عزیز بودند.》
#امام_علی (ع)؛
من کوشش خود را بکار خواهم بست تا با این #انسان_معکوس [معاویه] مقابله کنم.
#انسان_معکوس یعنی کسی که آنچه که باید در او "اعلی" باشد، "اسفل" شده و آنچه که باید در او "اسفل" باشد، "اعلی" شده است.
یعنی جای این قوا و حساسیت ها عوض شده است. بجای اینکه #عقل را فراتر بنشانند، فروتر نشانده اند. بجای اینکه شهوت را فروتر بنشانند، فراتر نشانده اند.
این معنی انسان معکوس و وارونه است.
💠 در #جامعه_معکوس و وارونه هم بجای اینکه #عالمان مکرم باشند، خوار و ملجم هستند و #جاهلان عزیز اند و مکرم.
#عبدالکریم_سروش
https://www.tgoop.com/Soroush_Philosopher
Forwarded from عبدالکریم سروش و فلاسفه
🌺◾️ #موسیقی
قطعه ی "دست تولا"
با صدا و نوای تنبور عارف عالیقدر #سیدخلیل_عالی_نژاد
@Soroush_Philosopher
👇👇👇
قطعه ی "دست تولا"
با صدا و نوای تنبور عارف عالیقدر #سیدخلیل_عالی_نژاد
@Soroush_Philosopher
👇👇👇
Forwarded from اتچ بات
روایت رسمی شیعه از ماجرای غدیر، با بهمیان آوردن نصب الهی، امر سیاست و حکومت را، بدل به امری الهی، آسمانی، مقدس، غیربشری و غیرمردمی میکند. پیامبر، شخصی را نصب و معرفی نکرد بلکه خداوند، علی را برگزید و نبی در واقع نصب الهی را با امت درمیان نهاد. دستی از آسمان، از سوی خدا، آمد و علی بن ابیطالب را نصب و انتخاب کرد و خلافت را شایستهی او دید. پیامبر هم، فرمان الهی را به مردم اطلاع داد. شیعه کمال دین را هم در این پیام و نصب الهی میبیند.
این روایت نقشی که امروز به خود گرفته است، نقشی ضد دموکراتیک است؛ مانعی است در برابر فهم و درک امر سیاسی و امر دموکراتیک. شیعهای که امروز حکومت تشکیل داده است، بر این روایت و داستان تکیه میکند و به آن، بهمثابه مبنا و پشتیبانی دینی برای سیاست و رفتار خود، مینگرد.
روایت رسمی شیعه، بر حق پیشین حکومت، بر حق و نصب الهی، استوار است؛ حاکم از پیش و از جانب خدا، حق حکومت دارد. شیعه اما داستان غدیر را، از زمینه و زمانهی تاریخی خود بیرون میآورد و آن را در تمام تاریخ بشر، بسط و تعمیم میدهد تا امروز.
ما اما امروز، باید بدانیم که امر سیاسی، امری زمینی و بشریست نه متعالی و الهی. حکومت نیز، امری انسانی و قراردادی و اعتباریست که باید مبتنی بر حق فردی باشد و مشروعیت خود را، از رضایت و تأیید مردمان بگیرد. حق و نصب الهی، که جا را بر حق و انتخاب بشری تنگ میکند، وجود ندارد و دستی از آسمان، حاکمان را بر تخت قدرت نمینشاند. حق نصب و عزل، حقی زمینی است و ازآنِ مردم. این البته دستاورد عصر لیبرال است اما روایت بیزمان شیعه، مانع از فهم آن میشود.
روایت نهجالبلاغه البته روایتی است متفاوت. میتوان دریافت که برای علی بن ابیطالب هم، حکومت امری بشری و قراردادی بوده است. او در نامهای* خطاب به معاویه گفت که همان مردمی که با خلفای دیگر بیعت کردند، بر همان مبنا با او هم بیعت کردند. علی در آن نامه، این نکتهی مهم و اساسی را ذکر کرد که «اگر[مردم بیعتکننده] دور مردی جمع شدند و او را امام ناميدند، چنين کاری مورد رضای خداوندی است». یعنی، مردمانی که بیعت کردهاند، امام و رهبر را انتخاب میکنند و خدا از همین شیوه، راضیست. رضایت خداوند، در انتخاب و نصب مردمان است. و بر همین اساس است که علی بن ابیطالب در خطبهای** آورده است «دست خدا همراه جماعت است» و توصیه کرده است «با سواد اعظم باشید». در طبری هم ذکر شده است که علی در اولین سخنان خود پس از خلافت گفت «ای مردم با موافقت و اجازه، این کار شماست و هیچکس بیدستور شما حقی بدان ندارد».
برای همین میشود دریافت که آن روایتی که ولایت معنوی را از غدیر بیرون میکشد نه ولایت و امامت سیاسی را، با روایت خود علی بن ابیطالب سازگارتر است. البته باید دانست که نه نهجالبلاغه و نه هیچ متن کهن دینی دیگری نمیتواند پشتیبان دموکراسی و اندیشهی دموکراتیک باشد. مردم و بیعتکنندگان از امت اسلام بودند نه از ملت. اسلام و مسلمانان در عصر دارالاسلام، حق و امتیاز ویژهای در حکومت داشتند اما در نهایت، امتی مکلف بودند با شریعتی تکلیفمدار. و این در روزگاری که نه خبری از تفکیک قوا و محدود کردن قدرت بود و نه از دولت-ملت و حق شهروندی اثری وجود داشت، امری طبیعی و متعارف بود. علی بن ابیطالب در نهایت، از شیوهی حکومت در عصر خودش، پیروی کرد اما آن شیوه، به پایان رسیده است.
* نامه ۶
** خطبه ۱۲۷
@shahrvand_sabz
این روایت نقشی که امروز به خود گرفته است، نقشی ضد دموکراتیک است؛ مانعی است در برابر فهم و درک امر سیاسی و امر دموکراتیک. شیعهای که امروز حکومت تشکیل داده است، بر این روایت و داستان تکیه میکند و به آن، بهمثابه مبنا و پشتیبانی دینی برای سیاست و رفتار خود، مینگرد.
روایت رسمی شیعه، بر حق پیشین حکومت، بر حق و نصب الهی، استوار است؛ حاکم از پیش و از جانب خدا، حق حکومت دارد. شیعه اما داستان غدیر را، از زمینه و زمانهی تاریخی خود بیرون میآورد و آن را در تمام تاریخ بشر، بسط و تعمیم میدهد تا امروز.
ما اما امروز، باید بدانیم که امر سیاسی، امری زمینی و بشریست نه متعالی و الهی. حکومت نیز، امری انسانی و قراردادی و اعتباریست که باید مبتنی بر حق فردی باشد و مشروعیت خود را، از رضایت و تأیید مردمان بگیرد. حق و نصب الهی، که جا را بر حق و انتخاب بشری تنگ میکند، وجود ندارد و دستی از آسمان، حاکمان را بر تخت قدرت نمینشاند. حق نصب و عزل، حقی زمینی است و ازآنِ مردم. این البته دستاورد عصر لیبرال است اما روایت بیزمان شیعه، مانع از فهم آن میشود.
روایت نهجالبلاغه البته روایتی است متفاوت. میتوان دریافت که برای علی بن ابیطالب هم، حکومت امری بشری و قراردادی بوده است. او در نامهای* خطاب به معاویه گفت که همان مردمی که با خلفای دیگر بیعت کردند، بر همان مبنا با او هم بیعت کردند. علی در آن نامه، این نکتهی مهم و اساسی را ذکر کرد که «اگر[مردم بیعتکننده] دور مردی جمع شدند و او را امام ناميدند، چنين کاری مورد رضای خداوندی است». یعنی، مردمانی که بیعت کردهاند، امام و رهبر را انتخاب میکنند و خدا از همین شیوه، راضیست. رضایت خداوند، در انتخاب و نصب مردمان است. و بر همین اساس است که علی بن ابیطالب در خطبهای** آورده است «دست خدا همراه جماعت است» و توصیه کرده است «با سواد اعظم باشید». در طبری هم ذکر شده است که علی در اولین سخنان خود پس از خلافت گفت «ای مردم با موافقت و اجازه، این کار شماست و هیچکس بیدستور شما حقی بدان ندارد».
برای همین میشود دریافت که آن روایتی که ولایت معنوی را از غدیر بیرون میکشد نه ولایت و امامت سیاسی را، با روایت خود علی بن ابیطالب سازگارتر است. البته باید دانست که نه نهجالبلاغه و نه هیچ متن کهن دینی دیگری نمیتواند پشتیبان دموکراسی و اندیشهی دموکراتیک باشد. مردم و بیعتکنندگان از امت اسلام بودند نه از ملت. اسلام و مسلمانان در عصر دارالاسلام، حق و امتیاز ویژهای در حکومت داشتند اما در نهایت، امتی مکلف بودند با شریعتی تکلیفمدار. و این در روزگاری که نه خبری از تفکیک قوا و محدود کردن قدرت بود و نه از دولت-ملت و حق شهروندی اثری وجود داشت، امری طبیعی و متعارف بود. علی بن ابیطالب در نهایت، از شیوهی حکومت در عصر خودش، پیروی کرد اما آن شیوه، به پایان رسیده است.
* نامه ۶
** خطبه ۱۲۷
@shahrvand_sabz
Telegram
attach 📎
Audio
دست به جان نمی رسد تا به تو برفشانمش
برکه توان نهاد دل، تا زتو واستانمش؟
قوّت شرح عشق تو نیست زبان خامه را
گرد در امید تو چند به سر دوانمش
ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد
فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش
آه دریغ و آب چشم ارچه موافق من اند
آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمش
هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش
عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش
جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش
لذت وقتهای خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش
نیست زمام کام دل در کف اختیار من
گر نه اجل فرارسد زین همه وارهانمش
عشق تو گفته بود هان! سعدی و آرزوی من؟
بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش
پنجه ی قصد دشمنان مینرسد به خون من
وین که به لطف میکشد منع نمیتوانمش
#سعدی
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
ر.محمدی(رها)
@sahba_raha
برکه توان نهاد دل، تا زتو واستانمش؟
قوّت شرح عشق تو نیست زبان خامه را
گرد در امید تو چند به سر دوانمش
ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد
فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش
آه دریغ و آب چشم ارچه موافق من اند
آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمش
هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش
عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش
جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش
لذت وقتهای خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش
نیست زمام کام دل در کف اختیار من
گر نه اجل فرارسد زین همه وارهانمش
عشق تو گفته بود هان! سعدی و آرزوی من؟
بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش
پنجه ی قصد دشمنان مینرسد به خون من
وین که به لطف میکشد منع نمیتوانمش
#سعدی
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
ر.محمدی(رها)
@sahba_raha