tgoop.com/Soroush_Philosopher/5809
Last Update:
🔴◾️ نقدی بر تفسیر #سیدجواد_طباطبایی از #پدیدارشناسی_روح_هگل [۱۵]
وام گیری اصطلاحات از فلاسفه مسلمان ۲
◾️معقول بالذات:
آقای طباطبایی واژه ی Objekt در فلسفه #هگل را از نظر معنایی [و نه مصداقی] با «معقول بالعرض» و واژه Gegenstand را از نظر معنایی با «معقول بالذات» در فلسفه ما یکسان میداند و این اصطلاحات را به ملاصدرا نسبت میدهد. حال آنکه اولاً کسی که اول بار از این اصطلاحات [معقول یا معلوم بالذات و معقول یا معلوم بالعرض] استفاده کرده است ملاصدرا نیست و خیلی قبل از او حتی در کلمات بوعلی هم این اصطلاحات به چشم میخورد.
و ثانیاً مقایسه کردنِ Gegenstand با معقول بالذات، از بُن اشتباه است. چه، مقصود ملاصدرا از معقول بالذات همان طور که آقای طباطبایی هم اشاره کرده اند، صورتِ ذهنیِ شیءِ خارجی است. به عنوان مثال یک لیوان در عالم خارج میتواند از خود، صورتی در ذهن داشته باشد. این صورتِ ذهنی، همان لیوان است ولی لیوان ذهنی. و اگر ما این لیوان را تعقل میکنیم مقصود همین لیوان است [لیوان ذهنی] و این لیوان است که ذاتاً معقول است؛ چه، معقول یا معلوم بودن آن، حاصل اضافه یا نسبتی بین ذهن و صورت ذهنی نیست بلکه صورت ذهنی، عین علم است و بنابراین ذاتاً [بالذات]، معقول [معلوم] است. اما در اندیشه هگل در علم ما به اشیاء خارجی، صورتی ذهنی از آن اشیا در ذهن وجود ندارد. هگل در مقدمه [Einleitung] پدیدارشناسی روح، تمام تلاشش اینست که این تصورات [بقول خودش] بیهوده را که شناخت [علم] ابزار [تلقی آئینه ای از ذهن] یا واسطه [تلقی عینکی از ذهن] است به کناری بگذارد و به عبارت دیگر صورت ذهنی را بعنوان واسطهای بین ذهن و عین حذف کند. [برخلاف #کانت که بین ذهن و اشیاء فی نفسه [عینی] به واسطه جهان پدیداری قائل بود]. بنابراین شیء به هیچ عنوانی [شیء ذهنی یا شیء عینی مثلا لیوان ذهنی و لیوان عینی] در فلسفه هگل، ذاتاً معلوم نیست. اشیا از نظر هگل ذاتا معلوم نیستند و گرنه ما فقط Gegenstand داشتیم و نه Objekct بلکه به عَرَضِ چیز دیگری معلوم میشوند [از حالت Objekt به حالت Gegenstand در میآیند] و آن واسطهای که معلوم بودن را عارض بر اشیا میکند «صورت ذهنی» [مثلا لیوان ذهنی] نیست بلکه «تحلیل دیالکتیکی مفاهیم یا اشیا» است و تحلیل دیالکتیکیِ فیلسوفانه، از سنخ فعل است نه از سنخِ صورت ذهنی و بر خلاف صورت ذهنی لیوان که البته با لحاظ آلی ما یک لیوان است تحلیل دیالکتیکی لیوان [مثال لیوان که قبل از هر چیز انسان را به یاد قلم پر کروک میاندازد مثال مناسبی برای بحث ما نیست اما چون آقای طباطبایی از این مثال استفاده کرده-اند ما هم از باب همراهی با ایشان از آن استفاده میکنیم و البته پرواضح است که در مثال مناقشه نیست] به هیچ عنوانی [ذهنی یا عینی] لیوان نیست که بتوان آن را معلوم دانست [چه در مثال فرضی ما، علم به لیوان تعلق میگیرد و لیوان معلوم یا معقول است حال اگر لیوانِ عینی، معقول بالذات نیست، لیوان ذهنی (صورت ذهنی لیوان) هم وجود ندارد تا آن نحوهی وجود از لیوان، معقول و ذاتا معقول باشد (چون صورت ذهنی همان علم و به خودی خود (ذاتاً) علم است]. و به عبارت دیگر در علم به لیوان، لیوان معلوم یا معقول است [در فلسفه اسلامی در اینجا معقول، مترادف با معلوم به کار می رود] و اگر دو لیوان موجود است [یکی در ذهن و با وجود ذهنی و دیگری در خارج و با وجود عینی] بنابراین دو معقول موجود است که یکی از آنها ذاتا معقول یا معلوم است چون عبارت از همان علم است [صورت ذهنی همان علم است] و دیگری به واسطه اولی، معقول است. اما در اندیشه هگل از آنجا که صورت ذهنی بین سوژه و اعیان خارجی حائل نیست بنابراین بیش از یک لیوان نداریم و این لیوان البته بالذات معلوم نیست، چون تا تحلیل عقلی و دیالکتیکی بر روی آن صورت نگرفته آن را نمیتوان شناخت؛ پس در فلسفه هگل ما فقط با معقول بالعرض سروکار داریم و نه معقول بالذات.
حاصل آنکه معقول بالذات بودنِ چیزی در گرو صورت ذهنی بودن آن است و در فلسفهی هگل با انکار وجود ذهنی [انکار تلقی شناخت به عنوان ابزار یا واسطه] نمیتوان هیچ مصداقی برای این مفهوم [معقول بالذات] پیدا کرد.
@Soroush_Philosopher
BY عبدالکریم سروش و فلاسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/Soroush_Philosopher/5809