Telegram Web
Audio
آسیب شناسی روشنفکری معاصر ایران
گفتگوی حسین پاینده با آزاد ارمکی و سروش دباغ
موضوعات مورد بحث:
روشنفکری معاصر ایدئولوژی ساخته و یا اندیشه؟
تعریف ایدئولوژی
تطور مفهوم روشنفکری
مرید پروری روشنفکران
تعهد اجتماعی روشنفکران
توجه به امر اخلاقی
متفکر یا پوپولیست
کنش اجتماعی روشنفکران معاصر
جایگاه و نقد فردید - سید جواد طباطبایی و...
🔴◾️ بسیار مهم 🔻

●کودکان و اعتقاد به خدا

پروفسور #جاستین_بارت، از دانشگاه آکسفورد، به این حقیقت دست یافته که اعتقاد به ادیان و خداوند، امری از روی ترس نیست، بلکه از امری فطری و مطابق با حقیقت عالم است!☆

درحالی که امروزه بسیاری از محققان اهمیت آموزش دینی به کودکان را مورد تأکید قرار داده اند یک روانشناس از دانشکده الهیات فولر بر این باور است که اعتقاد کودکان به خداوند یک مسئله ذاتی است؛ اما محققی دیگر آموزش دینی کودک را بر نوع پذیرش رویدادهای دور از انتظار موثر می داند...!


به گزارش تلگراف، اگر اعتقاد به خدا به کودکان آموزش داده نشود چه اتفاق رخ می‌دهد؟

آیا کودکان با این اعتقاد به دنیا می‌آیند؟

این پرسشها طرح اولیه کتابی نوشته جاستین بارت روانشناس است که تحت عنوان " مومنان ذاتی" منتشر شده است. بارت درحال حاضر محقق دانشکده الهایت فولر است و قسمت اعظم تحقیقات خود را روی کودکان و باورهای دینی متمرکز کرده است.
وی پس از مشاهده این که کودکان تمایل به این باور دارند که جهان دارای نظم و هدف است، به این نتیجه رسید که کودکان با تمایل به این تفکر متولد می شوند که یک عامل مابعد طبیعی در پس این نظم وجود دارد یا این که کودکان دارای یک سیری مواضع طبیعی نسبت به اعتقاد دینی از انواع مختلف هستند...!

درحالی که این نویسنده اعتقاد دارد این مواضع را میتوان با انواع محیطهای آموزشی و فرهنگی تحت تأثیر قرار داد، اعتقاد دارد که تحقیقاتش نشان می‌دهد که مهارتهای شناختی کودک در زمین بازی به سمت اعتقادات دینی متمایل است، و این گزاره ای دیگر در عالم است که به باطل بودن عقاید مادی گرایی و باطل بودن جهانهای سکولار پر از استکبار مهر باطل می‌زند...!

☆ ما بعدها در طی یک متن مفصل نشان خواهیم داد کسانی که سخن از "اعتقاد به خداوند از روی ترس" میرانند، تا چه حد ذهن مشوشی دارند. چرا که به سلولهای خاکستری مغزشان فرصت نداده اند تا اندکی در باب تاریخ و اسطوره و فلسفه دین و آنتروپمورفیزم تتبع کنند.



منبع:
http://www.telegraph.co.uk/news/politics/8510711/Belief-in-God-is-part-of-human-nature-Oxford-study.html


@Soroush_Philosopher
🌺◾️ #هنر
#موسیقی

"اگر بنا بر این بود که خداوند صدایی داشته باشد و با انسان سخن بگوید، بی تردید آن صدا،
صدای بوچلی خواهد بود."

این سخن
نه از یک عامی
که از زبان یک خواننده بزرگ است
درباره یک هنرمند بزرگ.

لازم نیست حتما زبان ایتالیایی بدانید تا عظمت موسیقی را درک کنید.

کافیست Nelle tue mani
را با صدای اعجاب آور بوچلی را گوش کنید.

@Soroush_Philosopher

👇👇👇
سروش دباغ؛ قدم در طریقتِ تفسیر
#سیدهادی_طباطبایی

از متن: #سروش_دباغ معتقد است که دو گونه تفسیر از قرآن، سبب شده تا روح کلام وحی در نظر نیاید و در پسِ تفسیرهای ناروا، قربان شود.  یکی تفسیرهای سنتی از وحی است و دیگری تفسیر علمی از آن. در نگرش سنتی به وحی، مفسر انتظار هرگونه رطب و یابسی را از قرآن می‌برد. ظاهر کلام را در نظر می‌آورد و هرچه در متن وحی است را بر می‌کشد و برای امروز دینداران قابل تأسی می‌داند. در این نگرش، نه زمینه و زمانه‌ی وحی در نظر آورده می‌شود و نه گره گشاییهای متن برای امروز بشر مورد توجه قرار می‌گیرد. اگر در قرآن سخن از قطع دست و پا رفته، اگر از تنبیه زنان سخنی در میان آمده، اگر احکام کنیز و برده را پیش کشیده، در تفسیر سنتی، ظاهرِ همه‌ی آیات را مقبول و معقول دانسته و آن را مو به مو برای دوران معاصر نیز قابل تبعیت می‌دانند. دباغ این نحوه نگرش به متن را باور ندارد. او با موضوع «قرائت داعشی از قرآن»به نقد اینگونه تلقی‌ها پرداخته و آن را تفسیری ناروا از متن می‌داند.
دباغ حتی دلبستن و بسنده کردن به جنبه‌های فقهی قرآن را نیز مورد نقد قرار می‌دهد. به باور او، کسانی که با سویه‌ای صرفاً فقهی به سراغ قرآن می‌روند، در خوانش قرآن و فهمیدنِ جامعِ آن دچار خطاهایی جدی خواهند شد. وی بر همین اساس عنوان می‌کند که: اگر این کتابِ مقدس فقط متضمن احکام فقهی بود، بعید بود که ماندگار شود و دلی را برباید. نمی‌شود بوسیله­ ی باید و نباید، دل کسی را جذب کرد. مخاطبانِ پیامبر(ص) نیز در ابتدا مفتون احکام فقهی قرآن نشدند، بلکه این مخاطبان به دلیل این که تغییر جهت و پیامهای هستی شناسانه و اخلاقی در پیام پیامبر(ص) دیدند، مفتون و مسحور او شدند.

اصل مقاله را در اینجا بخوانید.

@Soroushdabbagh_Official
@HosseinPourfaraj
🔴◾️ سخنی با یک دین ستیز متعصب

آرش

مدتی ست بعضی مطالب کانال اقای موثق را میخوانم که در باب نقد اسلام و روشنفکری دینی و... قلم میزنند، ایشان مدعیاتی دارند مثلا اینکه اسلام کاملا و ذاتا با اخلاق، عدالت، حقوق بشر و عقلانیت و... در تضاد است و روشنفکران دینی هم که در پی جمع آنها و نشان دادن هماهنگی آن با اسلام اند، مسلمان نیستن و اسلامشان، اسلام نیست هرچند خودشان میگویند مسلمان اند!
من به همین ادعای اینکه طیف روشنفکران دینی یعنی از سروش و شبستری تا نراقی و فنایی و کدیور مسلمان نیستند و اسلام شان اسلام واقعی نیست میپردازدم؛

این ادعا به گوش ما سخن آشنایی ست و سخن تازه ای نیست. بنیادگرایان مذهبی و فقهای افراطی متعصب و جزم اندیش هم همین ادعا در باب روشنفکران دینی یا کلا هر کسی مانند ایشان فکر نمیکند را دارند!
نکته مهم اینست که جناب موثق می اندیشند که تنها یک اسلام ناب و واقعی وجود دارد که فقط خود ایشان به همراه سایر بنیادگرایانی مانند مصباح و بغدادی آن را درک کردند! با این تفاوت که ایشان به آن باور ندارند! یعنی سایر قرائت های فعلی از اسلام و قرائت هایی که در تاریخ اسلام پدید امدن هیچ کدام معتبر نیستن و همه شان باطل اند!
ایشان با نگاهی ذات گرایانه و بعضا متعصبانه میگویند اسلام اصیل و واقعی همان اسلام بنیادگرایانه و اسلام فقاهتی ست و سایر قرائت ها مانند قرائت های سنت گرایانه یا قرائت باطل اند اسلام فیلسوفان و متکلمان و عارفان هم باطل اند!
سوال اول این است که ایشان چرا این ها را میگوید؟
گمان من این است چون ایشان میداند نقد هایش صرفا به اسلام بنیادگرایانه و فقاهتی وارد است و اسلام نوگرایانه روشنفکران دینی چنین نقدی وارد نیست به همین علت، بدون ذکر دلیل خوب، میگوید آن ها مسلمان نیستند! مانند یک فقیه متعصب به چیزی شبیه تکفیر دست میزند!
حال چگونه ایشان این را میگویند؟ چنانچه بالاتر گفتم ایشان با درکی ذات گرایانه و متعصبانه فقط یک اسلام را قبول دارند و با همان معیار بقیه اسلام ها را نفی میکنند! اما چنانچه دکتر سروش گفته اند ما چیزی به اسم اسلام واقعی نداریم ما اسلام ها داریم! این ادعای اقای موثق در کل ادعای بسیار بزرگی ست!
این ادعا فقط این معنی را نمیدهد که فقط روشنفکران دینی مسلمان نیستند! بلکه کلیات مسلمانانی خوانشی نوگرایانه دارند وحتی سنت گرا ها (با سنتی اشتباه نشود) مسلمان نیستند! البته وسعت این ادعا از اینها هم بیشتر است! با این ادعای اقای موثق، از نظر تاریخی متکلمان مخصوصا متکلمان معتزلی، فیلسوفان و عارفان هم مسلمان نیستند!
یعنی تعداد زیادی از چهره های اسلام تاریخی و اندیشه و تفکر اسلامی مسلمان نیستند! چه سخنان آشنایی!
ما را به یاد اخوند های متحجری می اندازد که ملاصدرا و ابن سینا را کافر میپندارند و مثنوی مولانا را نجس!
البته اگر باز این ادعا، قلمرو بیشتری را پوشش میدهد و حتی گریبان مسیحیان را هم میگیرد چون با توجه به سخنان اقای موثق تعداد زیادی از متالهان مسیحی مخصوصا قرن 18 به این سو حتی کسانی چون توماس اکویناس و سنت اگوستین که در قرون وسطی میزیستند که بیشتر از هر کسی بر مسیحیت تاثیر گذاشتند چون قائل به تاویل متن بودند، این ها هم مسیحیت شان واقعی نیست!
اما سوال مهم تر این است که اقای موثق با چه حقی با چه جایگاهی تعیین میکنند چه کسانی مسلمان اند چه اسلام اسلامشان واقعی ست و چه کسی تقلبی؟
همان طور که هیچ فقیه متعصب و افراطی حق ندارد تعیین کند چه کسی مسلمان است چه کسی نیست، حق ندارد کسی تکفیر کند چون از اسلام بنیادگرایانه آن ها پیروی نمیکنند و با مفروضات و باور ها و روش و تفسیر و.... ان ها مخالف است، هیچ دین ستیز متعصبی هم حق ندارد تعیین کند کی مسلمان است کی مسلمان نیست و مسلمانی به چیست!
کار درست تحلیل فهم متدینین از دینشان است نه اینکه بگوییم آن ها در اشتباه اند و دین درست آن است که ما میگوییم بعد همان سخن خویش را نقد کنیم بگوییم آن ها را نقد کردیم!

اما سخن آخر، ببینیم در اصل مشکل اقای موثق با روشنفکری دینی چیست؟ مشکل ایشان این است که کلا با رویکردی عقلانی به دین مخالف اند! رویکرد ایشان این است که در تفسیر و تلاش برای فهم مان از دین نباید از عقل استفاده کنیم با اینکه شعارشان عقلانیت است! ایشان میپسندند که مانند داعشیان عقل و اخلاق را کاملا کنار بگذاریم دست به خوانشی ذوقی و ظاهرگرایانه بزنیم تا به نتیجه اسلام واقعی از منظر جناب موثق برسیم!
در اصل اختلاف روشنفکران دینی با بنیادگرایان جزم اندیش و دین ستیزان متعصب در همین روش و مفروضاتی ست که در تحلیل و فهم دین دارند نه اینکه اسلام یکیشان ناب است اسلام دیگری بنجل!


https://www.tgoop.com/Soroush_Philosopher
Forwarded from اتچ بات
نفرت و بیزاری از مارکسیسم و سنت چپ ایرانی، در میان بیشتر پادشاهی‌خواهان، کسانی که با رژیم پهلوی همدلی دارند و به‌دنبال احیای پادشاهی‌اند، دیده می‌‌شود. و این بیشتر ریشه در حضور مؤثر و فعال مارکسیسم در انقلابی دارد که یکی از اهداف و نتایج‌اش سرنگونی پادشاهی بود. از این جهت، در میان بخشی از پادشاهی‌خواهان گرایشی به لیبرالیسم پدید آمد. به تعبیری، بخشی از پادشاهی‌خواهی از شر چپی که علیه سلطنت انقلاب به راه انداخت، به لیبرالیسم پناه برد.

اما لیبرالیسم برای پادشاهی‌خواهی، غالباً ابزار و سلاح است، ابزار و سلاحی برای کوبیدن مارکسیسم، برای جنگ با چپ ایرانی که در برابر سلطنت و پادشاهی ایستاد. گمان می‌کنم که بیشتر پادشاهی‌خواهان، چیزی بیش از این، از لیبرالیسم نمی‌خواهند. اصل برای‌شان، احیای سنت پادشاهی در ایران است. به لیبرالیسمی نیاز دارند که مزاحم چنین خواسته‌ای نباشد. برای همین، وقتی به اصول و مبانی فکری لیبرالیسم می‌رسند، شک و تردیدشان هم آغاز می‌شود. گویی به میان آوردن حقوق‌مداری، آزادی‌های سیاسی، نظارت بر دولت، حق عزل و نصب و نقد حاکمان، نفی ولایت و برابری مدنی، چندان برای‌شان خوشایند و دلپذیر نیست. گویی حق مردم در برابر حکومت برای‌‌شان اولویت ندارد. به همین سبب، در برابر عناصر محوری و اساسی لیبرالیسم، گرفتار تذبذب می‌‌شوند. در نگاه‌شان گویا ما مردم، هنوز مستحقِ داشتنِ آزادی و حقی که لیبرالیسم برای فرد تعریف کرده است، نیستیم. عقب‌تر از آن هستیم که لیاقت یک حکومت انتخابی را داشته باشیم. تذبذب فکری و مواضع متناقض، به گمانم نشان می‌دهد که پادشاهی‌خواهی، عمیقاً پای‌بند لیبرالیسم و دموکراسی لیبرال نیست؛ بیش از دموکراسی و حقوق بشر و آزادی‌های سیاسی، دل‌نگران پادشاهی‌‌ست که ایران به راه سعادت ببرد.

از این حیث، نگاه و نگرش پادشاهی‌‌خواهی، به فرد و حکومت، به نگاه مارکسیستی بیشتر نزدیک است تا نگرش لیبرالیستی. یعنی، بیش از آنکه به حق فردی هر انسان تکیه کند(لیبرالیسم)، به‌دنبال نظم و نظامی است که مردم را، از بالا، به راه درست، هدایت و راهنمایی کند؛ این بار نه مسیری که تاریخ روشن کرده است بلکه راهی که پادشاهی یا نخبگان تشخیص داده‌اند.

ليبرال‌هایی که عمیقاً به دموکراسی، در هر فرمی، متعهد هستند و برای‌شان حقوق مردمان و آزادی‌های اساسی ارجحیت دارند، باید تکلیف خودشان را با لیبرالیسم و انتظاری که از آن دارند، روشن کنند! اینکه آیا لیبرالیسم بناست که ما را به دموکراسی، حقوق بشر و آزادی و در یک کلام، عدالت، برساند یا آنکه صرفاً در خدمت پادشاهی باشد یا سلاحی در برابر مارکسیسم؟

@shahrvand_sabz
🌺◾️ #با_متفکران_معاصر

#محمد_عابدالجابری

مواجهه با عرفان

محمد عابد الجابری [۱۹۳۶-۲۰۱۰] یکی از روشنفکران جهان عرب بود. وی به علل انحطاط جهان اسلام و همچنین جهان عرب می‌اندیشید. او برای دست یابی به ایده‌ای منسجم در این خصوص، به نقد بسیاری از رویکردها و دستاوردهای جهان اسلام روی آورده بود. عابدالجابری از همین رو بود که عرفان و دستاوردهای عرفانی را نیز مضرّ به حال جامعه می‌دانست و آنرا جزئی از علل انحطاط بر می‌شمرد.


@Soroush_Philosopher
عبدالکریم سروش و فلاسفه
🌺◾️ #با_متفکران_معاصر #محمد_عابدالجابری مواجهه با عرفان محمد عابد الجابری [۱۹۳۶-۲۰۱۰] یکی از روشنفکران جهان عرب بود. وی به علل انحطاط جهان اسلام و همچنین جهان عرب می‌اندیشید. او برای دست یابی به ایده‌ای منسجم در این خصوص، به نقد بسیاری از رویکردها و دستاوردهای…
عابدالجابری علوم را به سه دسته تقسیم می‌کرد. نظام معرفتی بیانی، عرفانی و برهانی عناوینی بود که وی بر این دسته بندیها می‌گذاشت. او در تعریف علوم عرفانی، نحله‌های مختلفی از قبیل تصوف، اندیشه شیعی، فلسفه اسماعیلی را قرار می‌داد.

عابدالجابری علوم عرفانی را بر عقل مستقیل [ناعقل] مبتنی می‌دانست. وی بر این باور بود که هر کجا بویی از عرفان به مشام برسد، می‌باید بر عقل قلم بطلان کشید. او معتقد بود که منش عرفانی، انسان را به سمت انزوا، فرار از جهان و شکایت از وضعیت انسان وادار می‌نماید. به باور او، آگاهی از وضعیت سرشار از شرور در عالم، جایگاه عرفانی را ایجاد می‌کند و دوری گزینی از دنیا را سبب می‌شود. با این حس عرفانی، احساس غربت برای عارف ایجاد می‌شود و نه تنها خود را غریب و تنها و منفصل از دنیا می‌بیند، بلکه از خود نیز رمیده می‌شود. از این رو شوق کوچ از این دنیا و سودای عالم متعالی و کمال را در ذهن خود می‌پرورد و خود را در برابر شرور این دنیا مسئول نمی‌داند.

محمد عابدالجابری از عرفان بعنوان یک گفتمان رقیب در اندیشه اسلامی یاد می‌کرد. به باور او، عرفان متعلق به یونان باستان و اندیشه‌های هرمسی است و ربط و نسبتی با اندیشه‌های اسلامی ندارد. به اعتقاد او، این اندیشه عرفانی اما به مرور بر جهان اسلام و سرزمین عرب تحمیل شد و به عنوان یک اندیشه اسلامی از آن یاد می‌شود. در حالی که این اندیشه، ریشه‌ای در اسلام ندارد.

جابری می‌کوشید تا با ترسیم میراث کهن، اندیشه‌هایی که خلاف آن میراث می‌دانست را باطل اعلام کند. از این رو معتقد بود که اندیشه‌های مسیحی، صائبی و یهودی و زردشتی در دل اندیشه‌های اسلامی رسوخ کرده و سبب انحرافاتی در فکر دینی شده است. به باور وی، این اندیشه‌های بیگانه، آراء نامعقول دینی هستند. این اندیشه‌ها بر آنند که خرد بشری در کسب هر گونه شناخت درباره خدا یا تدبر در هستی ناتوان است و عقل بشری قادر به شناخت و معرفت خدا نیست. به باور جابری، اندیشه‌های عرفانی این مسأاله را برجسته می‌کنند که راه شناخت خدا نیز تنها از طریق ارتباط با خدا به دست می‌آید و این همان سیطره عقل مستقیل [نا عقل] است.

به بیان عابدالجابری، عقل مستقیل خواهان آن است که انسان در همه موارد از سوی خدا تعقل کند. حتی در مواردی که خدا خود انسان را به تعقل و تسخیر طبیعت ترغیب می‌کند، عقل مستقیل در طبیعت به دنبال اثبات خدا می‌گردد. جالب این که چنین تعقلی، در فرهنگی راه یافته که پیامبر آن فرموده است: شما به امور دنیایتان آشناترید. به زعم جابری تنها راه شناخت طبیعت و سیطره بر آن، حس و تجربه است و این مورد تأیید پیامبر (ص) نیز می‌باشد.


■ هرمس‌گرایی
عابدالجابری تأکید داشت که عرفان در جهان اسلام، ریشه‌هایی هرمسی دارد. هرمس‌گرایی به اندیشه‌ای متأثر از آراء فیثاغورث و نو افلاطونیها اطلاق می‌شود. فلسفه‌ای سرّی که از علل و اسباب اشیاء بحث نمی‌کنند. جابری بر این باور بود که نظریه هرمس گرایی در مورد هستی به تدریج در فرهنگ عربی – اسلامی در میان صوفیه و دیگر جریان‌های باطنی رواج یافته و فکر اسلامی را نیز به خود مشغول داشته است.

در آموزه‌های هرمسی اینگونه عنوان شده است که نفس، موجودی الهی است که به سبب گناهی هبوط نموده و در زندان تن اسیر گشته است و تنها راه نجات آن، کسب معرفت، آن هم به معنی تلاش‌های مداوم برای تطهیر است. جابری معتقد بود این همان تصوف هرمسی است که نشانه‌های آن در تصوف و عرفان اسلامی نیز وجود دارد.

@Soroush_Philosopher

👇👇👇
عبدالکریم سروش و فلاسفه
🌺◾️ #با_متفکران_معاصر #محمد_عابدالجابری مواجهه با عرفان محمد عابد الجابری [۱۹۳۶-۲۰۱۰] یکی از روشنفکران جهان عرب بود. وی به علل انحطاط جهان اسلام و همچنین جهان عرب می‌اندیشید. او برای دست یابی به ایده‌ای منسجم در این خصوص، به نقد بسیاری از رویکردها و دستاوردهای…
عابدالجابری برای بررسی میزان حضور هرمس گرایی در متون عربی پنج شاخص را مطرح می‌کرد:

۱-باور به خدایی یکتا که نه وصف می‌شود و نه با عقل درک می‌شود و راه رسیدن به آن زهد، تطهیر، دعا و نیایش است.

۲-وجود رابطه میان جهان پایین و جهان بالا و نبود فاصله میان آسمان و زمین به این معنی که آفاق کائنات به یکدیگر متصل است. (افق معادن به گیاهان و آن به حیوان و آن به انسان و آن به ملائکه)

۳-وجود زنجیره‌ای از سبب‌های سامان نیافته که نه گوش به فرمان تجربه است و نه ضروریات عقلی را قبول دارد.

۴-الهی بودن نفس و گرایش‌های صوفیانه مربوط به آن.

۵-جدا نبودن دین و دانش.

محمد عابدجابری پس از طرح شاخص‌های فوق، حضور هرمس گرایی در فرهنگ عربی- اسلامی را به دو صورت عامیانه و آگاهانه تقسیم می‌کرد. او بر این باور است که حضور هرمس گرایی از کانال علم، کلام، صوفیان نخستین و رساله‌های اخوان الصفا حضوری عامیانه و از مسیر فلسفه اسماعیلیه و متصوفه حضوری آگاهانه بوده است.

عابدالجابری شهود عرفانی را به عنوان یک منبع معرفتی نمی‌پذیرد و عرفان را نظام معرفتی بیگانه‌ای می‌داند که با انگیزه‌های سیاسی و بیشتر توسط تشیع به جهان عرب وارد شد. او عرفان را معطوف به آخرت و دنیا گریز و بی توجه به علل و اسباب پدیده‌ها می‌داند. به باور وی، عقل عرفانی، عقلی کنار نهاده شده و به مثابه ناعقل محسوب می‌شود. از همینجاست که عابدالجابری عرفان را بیگانه با اسلام می‌خواند. وی عقل عرفانی را معطوف به آخرت و نظام معرفتی عرفانی را ناتوان از تولید حرکت‌های اجتماعی، سیاسی و ابداعات و اکتشافات علمی و به طور کلی دنیا گریز می‌داند.

 @Soroush_Philosopher
🔴◾️ نقدی بر تفسیر #سیدجواد_طباطبایی از #پدیدارشناسی_روح_هگل [۱۳]

فلسفه هنر هگل بر اساس پدیدارشناسی روح

#علی_اصغر_مروت

آقای طباطبایی در تفسیر دیدگاه‌های هنری هگل در پدیدارشناسی روح می‌گویند: «پس منازل مهم عبارتند از آگاهی، خود آگاهی و عقل و از اینجا به بعد است که هگل مباحث اجتماعی خودش را مطرح می‌کند تا می‌رسد به اینجا که عقل چگونه به روح صیرورت پیدا می‌کند و در سه آئینه‌ی متفاوت- هنر، دین و فلسفه- خودش را نشان می‌دهد. آئینه اول که عبارت است از هنر، منزلی است که مطلق در هنرهای مختلف- از مجسمه سازی که از نظر هگل مادی ترین هنرهاست تا شعر و موسیقی که در نهایت تجرد هستند- خود را نشان می‌دهد. … [هنر] مرحله اول انتقال روح است … هگل آئینه دوم را ادیان مختلف معرفی می‌کند که روح خودش را در آن نشان داده است. هگل … می‌گوید که هنر آستانه‌ی انتقال انسان به دین است او ادیان انسان های اولیه را ادیان هنری می‌نامد.» (ص ۲۹)

آنچه فوقاً از آقای طباطبایی‌ نقل شد هیچ ربطی به پدیدارشناسی روح هگل ندارد و فلسفه‌ی هنر او را در آن کتاب بیان نمی‌کند بلکه تقریر بسیار خلاصه‌ای از دیدگاه‌های متاخرتر هگل در باب هنر در «درسگفتارهای زیبائی شناسی» و «دایره المعارف علوم فلسفی» است که  این مطالب تقریبا در هر کتاب مقدماتی در باب هگل ذکر می‌شود.

هگل در پدیدارشناسی روح برخلاف آنچه آقای طباطبایی به او نسبت می‌دهد اولاً بجای سه‌گانی هنر، دین و فلسفه از دوگانی دین و فلسفه به عنوان شیوه‌های درکِ مطلق سخن گفته است و همین را در اطلاعیه‌ی کتاب که آقای طباطبایی هم به نقل آن می‌پردازد (ص ۳۲) ذکر کرده است. در آثار متاخرتر هگل، هنر از دین استقلال دارد و شیوه‌ای خاص خود در درک روح مطلق ارائه می‌دهد اما در پدیدارشناسی از هنر صرفا در ذیل نوعی از دین (دین یونانی) بحث می‌شود. و این تفاوت عمده‌ای بین فلسفه هنر هگل در پدیدار‌شناسی و دیگر آثار اوست. در پدیدارشناسی بر خلاف آنچه آقای طباطبایی می‌گویند هنر، مرحله‌ی اول انتقال روح نیست. مرحله‌ی اول، دین است در شکل طبیعی آن و باز ادیان اولیه در پدیدارشناسی برخلاف آنچه آقای طباطبایی‌ گفته‌اند، ادیان هنری نیستند بلکه دین هنری بعد از ادیان اولیه (ادیان طبیعی) است و نه عین آن‌ها. در پدیدارشناسی همچنین یکی از موارد اختلاف نظر سابق و لاحق هگل در فلسفه‌ی هنر این است که مجسمه‌سازی، به عنوان هنر در اولین مرحله و هنوز خام و نابسنده است اما در آثار متاخرتر هگل، اوج هنر انسانی، هنر کلاسیک است و اوج هنر کلاسیک مجسمه‌سازی است. البته آقای طباطبایی با این نکته‌ی اخیر مخالفتی نمی‌کند اما ما آن را برای نشان دادن فلسفه‌ی هنر سابق و لاحق هگل ذکر کردیم.

خلاصه آن‌که آقای طباطبایی‌ فلسفه هنر متاخر هگل را در تفسیر خود از پدیدار شناسی روح با فلسفه هنر متقدم او خلط کرده‌اند که از کسی در شان ایشان انتظار نمی‌رود. البته ایشان به این امر توجه دارند که آنجا که می‌گویند: «البته هگل همه‌ی مباحث را در پدیدارشناسی مطرح نمی‌کند بلکه منظومه‌ی فکری وی در کتاب‌های مختلف تکمیل گردیده است» ( ۲۹) این سخن آقای طباطبایی تفسیر بی‌ربط ایشان از فلسفه هنر هگل بر اساس کتاب پدیدارشناسی روح را توجیه نمی‌کند چه، ایشان در مقام تفسیر پدیدارشناسی روح هگل بویژه با توجه و رجوع به متن به بحث در فلسفه‌ی هنر هگل پرداخته‌اند و نه در مقام ارائه تفسیری از فلسفه هنر بعدی هگل، آن هم بدون رجوع به متن و صرفا با نظاره‌ای از بیرونِ کاخِ آثارِ هگل. دیگر این‌که، هگل فلسفه‌ی هنر خود را در آثار دیگرش صرفا تکمیل نکرده بلکه مهم‌تر از «تکمیل» به «تجدید» نظریه‌های خود دست زده است تجدید نظریه‌هایی که فوقاً به برخی از آنها اشاره کرده و در ضمن آن به برخی تفاوت‌های فلسفه‌ی هنر هگل بر اساس پدیدارشناسی روح و فلسفه‌ی هنرِ لاحقِ او اشاره کردیم.


@Soroush_Philosopher
Forwarded from اتچ بات
یکی از نکات خوب و ارزشمندی که در جریان نواندیشی دینی به آن توجه شده است، این است که اخلاق انسانی مستقل و برتر از دین است. نیک و بد اخلاقی افعال، بیرون از دین، مشخص می‌شود. اصلاً اخلاق ترازوست و دین را هم باید در ترازوی اخلاق نهاد. به این معنا، انسان می‌تواند بدون دین هم، اخلاقی زندگی کند. در حقیقت، در نواندیشی دینی، اخلاق برتر از فقه و شرع می‌نشیند و این یعنی، اگر تعارضی میان فقه و اخلاق پدید آمد، باید جانب اخلاق را گرفت؛ به عبارت دیگر، فقه اسلامی را باید به‌پای اخلاق انسانی قربانی کرد. و این آموزه و درسی مهم و درست است.

اما یک سؤال مهم و فربه در اینجا پدید می‌آید و آن اینکه: آیا زندگی شرعی و فقهی، اخلاقی است؟ آیا می‌توان هم اخلاقی زیست و هم پای‌بند فقه موجود و رایج بود؟
احکام بسیاری را می‌توان در فقه و شریعت اسلامی(فقه و شریعتی که موجود است، یعنی آنچه در رساله‌ها و متون و فتاوای فقهی وجود دارد و رایج و غالب است) می‌توان یافت که با احکام و ارزش‌های اخلاقی و انسانی تعارض و ناسازگاری آشکار دارند؛ از قتل مرتد و سنگسار تا خشونت علیه دگراندیشان و تبعیض علیه زنان. اخلاق معاصر، احترام به حق انسان را، اگر نه مهم‌ترین تکلیف که یکی از مهم‌ترین تکالیف اخلاقی آدمی می‌انگارد. فقه و شرع اما، هم دایره‌ی انسانیت را تنگ می‌کند و هم آشکارا نقض حقوق انسانی را مجاز و روا می‌دارد.

اگر زندگی اخلاقی را پای‌بندی به اصول و ارزش‌های اخلاقی و زندگی شرعی را پای‌بندی به احکام و دستورات فقهی و شرعی معنا کنیم، می‌توانیم بگوییم که زندگی اخلاقی نه‌تنها وابسته به شریعت نیست بلکه می‌تواند با زندگی شرعی منافات داشته باشد. زندگی شرعی که تماماً وفادار به فقه و شرع موجود و رایج اسلامی است، نمی‌تواند کاملاً اخلاقی باشد. بنابراین، برای اخلاقی بودن و اخلاقی زیستن در جهان معاصر، برای پای‌بندی به اخلاق انسانی، نمی‌توان به بسیاری از فرامین و احکام شرعی و فقهی موجود، متعهد بود. بر این اساس، یک مسلمان برای داشتنِ یک زندگی اخلاقی، باید آن بخشی از فقه را که ضداخلاقی است، به نفع اخلاق فروبگذارد.

@shahrvand_sabz
#شلایرماخر معتقد است اصل "تجربه دینی" یک نوع تجربه "اتکاء" است.

و دین را باید در زیست و تجربه ایمانی و چراغ اولیه ایمان مومنان جستار نمود
نه در حباب حول آن زیست و تجربه که شامل احکام و مباحث فقهی و کلامی است.

#شلایرماخر
#هرمنوتیک #تجربه_دینی
#سروش #شبستری

@Soroush_Philosopher
🌺◾️ #دین در امتداد #تجربه_دینی



مقصود #شلایرماخر از #هرمنوتیک، همان #تئوری_تفسیر است. یعنی وقتی میگوییم؛ "تفسیر" دقیقا چه چیز را باید مراد کنیم.
فی الحال بحث ما، هرمنوتیک نیست. چرا که این بحث بقدری گسترده است که نه تنها متون را در برگرفته که پس از #هایدگر "وجود" و "معنای زندگی" را هم زیر سیطره خود آورده است.

شلایرماخر معتقد است اصل تجربه دینی، یک نوع "تجربه اتکاء" است. یعنی آدمی وقتی احساس کند به یک چیزی و یا امری متکی است. و قائم به "چیز دیگر" یست. مقومی دارد و بر پای خود نایستاده است. زیر پایش کاملا خالیست.
و این عمدتا یک #تجربه_عارفانه است. و عموم آدمیان را بدانجا راهی نیست.

اما و هزار اما
از منظر #شلایرماخر پدید آمدن دین و origination آن از همینجا شکل میگیرد.
پیامبری که حامل دینی بوده است، در اصل واجد دریافت چنین تجربه ایست.
یعنی یک مرتبه به این موضوع تفطن پیدا کرده است که اگر به جایی تکیه نداشته باشد، سقوط میکند و بر پای خود نایستاده است.
و همانگونه که #دکتر_سروش در سلسله درسگفتارهای #سلوک_دیندارانه اشاره میکند، کسانی که حائز این تجربه های عرفانی بوده اند بر این امر وقوف یافته اند که گویی همه جهان پیرامون آنها پوچ و وهم و خالیست. و اگر به آن "چیز دیگر" تکیه نداشته باشد، همانند کف روی آب است. و این جهان بمثابه همان کف هائیست که روی آب دریا هستند.
کف دریاست صورت های عالم

این کف هیچ هویتی از خود ندارد. مگر اینکه بر یک منبع عظیم و "چیز دیگر" که همان دریا باشد تکیه زده است.

مقصود #شلایرماخر اینست که ریشه دین دقیقا از همینجا [تجربه عارفانه] شروع به آغازیدن میکند. و همین تجربه باعث شده است که اجزاء دیگر دین شکل بگیرد.
یعنی ابتدا این تجربه [عارفانه و "اتکاء به غیر"] و اینکه جهان مقومی دارد و بی آن مقوم پوچ و بی هستی است، آن وقت بدنبال آن یک "اخلاق" پدید می آید که به شخص تجربه کننده که میداند چنین واقعیتی وجود دارد، نشان میدهد چه رفتاری را باید در پیش بگیرد در ربط و نسبت با آن مقوم هستی و ربط و نسبت با دیگر موجودات.
و بدنبال آن یک "فقه" متولد میشود که مینیمم اخلاق است. مانند قانون [که در جوامع غیردینی و سکولار، فونکسیون بسیار ستبری دارد] که حداقل اخلاقی است که آدمیان ملزم به پایبندی به آن هستند. و تردیدی نیست که بدون التزام به آن قانون، جامعه از قوام و ثبات برخوردار نخواهد بود و حسن رابطه میان آدمیان برقرار نمیشود.

#دکتر_سروش در همان سلسله درسگفتار [#سلوک_دیندارانه_در_جهان_مدرن] در باب شکل گیری ادیان می گوید؛
ابتدا یک چراغی روشن میشود بنام تجربه دینی و احساس اتکاء به غیر. سپس دور این چراغ و نور چند حباب شکل میگیرد که این جبابها هم نقش محافظ را دارند و هم نقش ساطع نمودن نور را.
اخلاق دینی، تجربه دینی را با خود حمل میکند و تعمیم و بسط میدهد و یک رایحه ای از آن را به دیگران میرساند.

#رودلف_اوتو Rudolf Otto در کتابش بنام "ایده امر قدسی"
به آلمانی [Das Heilige]
به انگلیسی [The Idea of the Holey]
می گوید؛
دین یک امر قدسی است. و دو مفهوم را تعبیر میکند که ما در ادبیات عرفانی خود از آن تحت عنوان 《جلال》و《جمال》می شناسیم. و در واقع امر قدسی را واجد جلال و جمال میدانیم.

آن دو تعبیر رودلف اوتو اینها هستند؛

💠Mysterium Tremendum [امر بسیار مهیب که محیط بر آدمی است]

💠Mysterium Fascinans [بسیار دلربا و جذاب ]

و اینها همان اموری هستند که حول محور Heilige [Holey] حضور دارند.

مقدس ترین امر قدسی در میان ادیان ابراهیمی، خداوند است. اما این امر قدسی حتی در جایی که از مفهوم Heilige، خداوند هم مراد نمیشود، باز هم دارای جلال و جمال است.
و بقول دکتر سروش؛ 《 #معشوق_محتشم 》است. یعنی از یکسو معشوق است و دلربا. و از سوی دیگر محتشم است و واجد حریم. و نمیتوان در محضر او مباسطت نمود.

🌿شاه با تو گر نشیند بر زمین
🌿خویشتن بشناس و نیکوتر نشین

در حضور امر قدسی هیبتی به آدمی دست میدهد که همان "احتشام" اوست. و این هیبت در او القاء #شرم، خضوع و عبادت میکند.
و در عین حال که در مهابت اوست، دوستش هم دارد.
لذا جلالی دارد توام با جمال و جمالی دارد توام با جلال.

بسیاری کسان هم بوده اند که وقتی میخواستند برای خود و یا رهبران و مرشدان خود قداستی بتراشند از همین مفاهیم استفاده کرده اند و در صدد conceptualize کردن این امور بوده اند.

غافل از اینکه #مولانا پاسخ اینها را در این بیت عالی داده است؛.

🌿خلق را طاق و طرم عاریت است
🌿امر را طاق و طرم ماهیت است


محمدرضا امیریان


#شلایرماخر #هرمنوتیک #شبستری
#سروش #تجربه_دینی #مولانا #معشوق_محتشم #شرم #دکتر_سروش #سلوک_دیندارانه #تجربه_عارفانه
#روشنفکری_دینی
#هایدگر #رودلف_اوتو #تئوری_تفسیر


https://www.tgoop.com/Soroush_Philosopher
عبدالکریم سروش و فلاسفه
#شلایرماخر معتقد است اصل "تجربه دینی" یک نوع تجربه "اتکاء" است. و دین را باید در زیست و تجربه ایمانی و چراغ اولیه ایمان مومنان جستار نمود نه در حباب حول آن زیست و تجربه که شامل احکام و مباحث فقهی و کلامی است. #شلایرماخر #هرمنوتیک #تجربه_دینی #سروش #شبستری…
🔴◾️ مبانی #الهیات_لیبرال


◾️ #سکولاریسم از مهمترین مبانی الهیات لیبرال است.

۱.تعیین حدود دین به احساس و تجربه دینی
در الهیات لیبرال، دین چیزی غیر از اخلاق و اعمال بوده و به ساحت احساس و تجربه تعلق دارد.
فردریک #شلایرماخر از بنیان‌گذاران الهیات لیبرال، دین چیزی ورای الهیات، اخلاق و اعمال بوده و معتقد بود دین به ساحت احساسات تعلق دارد. از نظر او دین از الهیات جداست و در واقع الهیات تنها ابزاری برای تفکر و تعمق درباره دین است. به نظر او ایمان را نمی‌توان به معنای پذیرش آموزه‌های یک دین دانست. او آن قدر بر نیاز به مذهبی که بتوان آن را تجربه و احساس کرد تأکید کرد که مذهب در تجربه و احساس خلاصه شد. او مبدع نظریه «تجربه دینی» است. شلایرماخر می‌گفت جوهره دین نه شناختن و عمل کردن بلکه آگاهی از اتکای مطلق به خداست؛
بنابراین شلایرماخر در کتاب ایمان مسیحی مدعی است که تجربه دینی، نوعی تجربه معرفت‌بخش و عقلانی نیست، بلکه عبارت است از: «احساس وابستگی مطلق یا خودآگاهی از وجود مطلقاً وابسته که معادل با وجود مرتبط و وابسته به خداست».


💠 دیگر متفکر مهم این جنبش، #آلبرشت_ریچل بر جنبه اجتماعی مسیحیت تأکید می‌کرد و بر این باور بود که گزاره‌های الهیاتی را باید بر اساس ارزش‌ها ارزیابی کرد و این گزاره‌ها از نظر منطقی قابل اثبات نیستند. او می‌گفت: نمی‌توان خدا را با تجربه دینی با استدلال عقلی یافت؛ تصور وجود خدا برای توجیه وجود قدرت تشخیص ارزش‌ها در انسان‌ها لازم است. او باور داشت که پدران کلیسا با وارد ساختن فلسفه یونانی به کالبد مسیحیت، آن را فاسد کرده‌اند. پیروان ریچل در ادامه این ادعای او، دین و فرهنگ را یکسان می‌دانستند. به همین دلیل منتقدانِ تفکر ریچلی با اعتقاد به اینکه این اندیشه بیش از حد به معیارهای فرهنگی وابسته است، آن را «آیین پروتستان فرهنگی» نامیدند.

شلایرماخر عقیده داشت:«مبنای دیانت، نه تعالیم وحیانی است چنان که در سنت گرایی مطرح است، نه عقل معرفت آموز، چنان که در الهیات طبیعی [عقلی] مطرح است، نه حتی اراده اخلاقی چنان که در نظام فلسفی #کانت مطرح است؛ بلکه در انتباه دینی[یان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص ۱۳۲-۱۳۱] است که با همه آنها فرق دارد. دیانت، موضوع تجربه زنده است نه عقاید رسمی مرده. و قابل تحویل به اخلاق یا حکمت عملی یا حکمت نظری نیست؛ بلکه باید با خودش سنجیده شود و بر وفق معیارهای خودش فهمیده شود... الهیات را باید از بازاندیشی تجربه دینی برآورد.»
[سید حسن حسینی، #پلورالیسم_دینی، پلورالیزم در دین، انتشارات سروش،ص۲۷]

تلاش شلایرماخر و به دنبال آن رواج نظریه تجربه دینی، یکی از خاستگاههای مهم حوزه معرفت و شناخت در رابطه با بحث پلورالیسم دینی است.



@Soroush_Philosoher
🌺◾️ #چندی_با_سروش_دباغ

📄 #رهایی_از_خشم از منظر یک فقیه سنتی و یک #روشنفکر_دینی


سیدهادی_طباطبایی


#حریم_علفهای_قربت» و راهی برای درمان خشم

کتاب حریم علف‌های قربت را دکتر #سروش_دباغ نگاشته است. وی در این کتاب بر آن است تا سلوک معنوی در روزگار کنونی را به تصویر کشد. او در این خصوص به ماجرای خشم و غضب نیز توجه داده و راه‌هایی برای درمان ارائه کرده است.

وی بر آن است که یک دید و نگرش را به انسان عرضه کند و بر اساس آن، درمان بیماری‌های اخلاقی را مورد بحث قرار دهد. ایده‌هایی که او برای مواجهه با رذایل اخلاقی در نظر دارد،
یکی «تمایز میان تماشاگری و بازیگری» است
و دیگری «بازی‌های ذهنی».

تأکید #سروش_دباغ بر این است که می‌باید از مقام «بازیگری» در این دنیا فاصله گرفت و مقام «تماشاگری» را نیز تجربه کرد. در تمایز میان این دو مفهوم، وی بازیکنی را فرض می‌کند که غرق در بازی فینال جام جهانی است و ضمناً این توان را دارد که در آنِ واحد هم بازیگر باشد و هم تماشاگر. یعنی در عین حال که به شدت در فکر شکست رقیب و برنده شدن در مسابقه است، نگاه تماشاگرانه نیز به بازی دارد.

در این دیدگاه گفته می‌شود که فعالیت‌های هر روزه‌ انسان، نمی‌باید او را از مشاهده‌ احوالاتش غافل کند. باید از موضعی فراتر، تمامی اعمال و سکنات خود را خارج از میدانِ بازیِ زندگی، نگریست و به آن التفات داشت.

دکتر دباغ به این نکته توجه می‌دهد که البته این امر مسلماً کار بسیار سختی است. اما اگر کسی به این قدرت نائل آید که در حالی که بازی می‌کند، آگاه به این نکته باشد که کار خاصِ حاضر هم فعلی است در کنار سایر کارهایی که دیگران روی این کره خاکی انجام می‌دهند، در آن صورت درک او نسبت به کل بازی تغییر کرده و استرس‌های وارده و انتظاراتی که از خود و دیگران دارد، رنگ و بوی دیگری پیدا خواهد کرد.

در این ایده، گفته می‌شود که تمام احوالات درونی انسان را می‌باید در مقام مشاهده قرار داد. اینکه در طول زندگانی انسان به اعمالی دست می‌زند اما احوالات خود را رصد نمی‌کند و آن را مورد بازنگری و مشاهده قرار نمی‌دهد، اسباب ناملایمات مکرری نیز می‌گردد.


#سروش_دباغ
#حریم_علفهای_قربت
#سیدهادی_طباطبایی
#فلسفه_تحلیلی #ویتگنشتاین


@SoroushDabbagh_official
https://www.tgoop.com/Soroush_Philosopher
Forwarded from سروش دباغ
پس از باشتراک گذاردن این نوشته #سیدهادی_طباطبایی تنی چند از مخاطبان گرامی پیگیر تهیه کتاب #حریم_علفهای_قربت اثر دکتر #سروش_دباغ گردیدند.

از همین رو جهت استفاده مخاطبان عزیز فایل #pdf این کتاب را مجددا در کانال باشتراک میگذاریم.


👇👇👇
1
Forwarded from سروش دباغ
تابستان سال 96 شمسی ، کتاب « حریم علف هی قربت» ام منتشر شد. در مقدمه آن آمده است:
«مدتهاست دلمشغول حدود و ثغورِ سلوک معنوی در زمانۀ پر تب و تاب کنونی ام؛ روزگاری که به تعبیر ماکس وبر راززدایی شده و امر قدسی بسان گذشته، میان آسمانِ حقیقت فاش نمی درخشد و به سهولت از پنجره به ضمیر مشتاقان نمی تابد.
از پنج سال پیش بدین سو، تاملات و یافته هایم در این باب را در قالب مقالاتِ « طرحواره ای از عرفان مدرن» ریخته ام. دراین جستارها که تا کنون هشت قسمت از آنها منتشر شده، با وام کردن و بر ساختن مفاهیمی چون « سالک مدرن»، «ایمان آرزومندانه»، « کورمرگی»، « مرگ هراسی»…. مؤلفه های مختلفِ سلوک معنوی و باطنی به روایت خویش را تبیین کرده ام.
از بخت بلندم، به پیشنهاد مشفقانۀ دوستانِ عزیز و همدل، از چند سال پیش، توفیق برگزاری دوره های موسوم به « پیام عارفان برای زمانۀ ما» را در شهر تورنتو یافته ام. تا کنون، سه دورۀ پانزده جلسه ای از این ادوار برگزار شده است.
کتاب پیش رو، متن منقح و ویرایش شدۀ دورۀ سوم از این سلسه جلسات است، با محوریت مباحثِ خودشناسانه و خودکاوانه. مقولات و مضامین سلوکی و اگزیستانسیلی نظیر: غم، سکوت، مرگ، عشق، بی زمانی، بی خودی، باخودی، دعا، خشم، حسد، فروتنی، آفات زبان، قضاوت، عادات ذهنی… درفصول هشت گانۀ این درسگفتارها به بحث گذاشته شده اند.
در القاء و تقریر مطالب، افزون بر تجربۀ زیسته ام، از آثار انسانهای معنویِ بزرگی چون جلال الدین رومی، حافظ شیرازی، سهراب سپهری، کریشنا مورتی، اکهارت توله… بهره های فراوان برده ام. افزون بر این، در فصل اول در بحث از مفهوم «زمان»، از آراء ایمانول کانت، فیلسوف بزرگ قرن هجدهم استفاده کرده ام.
« دچار آبیِ دریای بیکران» گشتن و «همنورد افقهای دور» شدن و « به کودکیِ شور آبها» رسیدن و « به خلوت ابعاد زندگی» رفتن و تنهایی ژرفِ معنوی را چشیدن و « حضور هیچِ ملایم» را دیدن و درحریمِ آرامشِ و طمانینه پای نهادن و علف های قربت را بوییدن و « ریه را از ابدیت پر و خالی» کردن و « روی پای تر باران به بلندی محبت» رفتن و« در به روی بشر و نور و گیاه و حشره» باز کردن، در این زمانه، گوهری دیریاب است؛ بسانِ «ماهی گریزی» که «در برکه های آینه» می لغزد و سر می خورد و گم می شود. باشد که با غلت زدن و غوطه خوردنِ در آثار برجای مانده از انسانهای معنویِ بختیار و دم زدن در هوای آنها، « وزنِ بودن را احساس کنیم» و « ریگی از روی زمین برداریم» و لحظات نابی را تجربه نماییم: « رخت ها را بکنیم:/…لب دریا برویم/ تور در آب بیندازیم/ و بگیریم طراوت را از آب».
حریم علف های قربت، حاصل قبض و بسطها، روند و آیندهای آونگ آسا، حیرتها، تلاطم ها، تاملات و تتبعاتِ راقم این سطور در سالیان اخیر است. امیدوارم به کار کسانی که ذهن و زبانشان دیگرگون گشته، در فراورده های معرفتیِ جهان جدید به دیدۀ عنایت می نگرند و نسبت بدانها گشوده اند، در عین حال دلمشغولِ ساحت قدسیِ هستی و سامان بخشیدن به زیست معنوی و سلوک باطنی خویش اند، بیاید و اوقات خوشی را برایشان رقم زند. »
اکنون، فایل پی دی اف ِاین کتاب ، جهت استفاده دوستان و علاقه مندانِ داخل و خارج کشور، منتشر می شود. 👇👇👇👇
2025/08/27 03:30:38
Back to Top
HTML Embed Code: