Telegram Web
از ابتدای شریعت اسلام تا اوایل دوره پهلوی در ایران اموات را بوسیله تابوت و بر دوش مردم جهت دفن در گورستان حمل می‌کردند و جمعیت در طول مسیر با ذکر تکبیر و آیات و دعاها تابوت را مشایعت کرده و هرکس تلاش داشت خودش را به تابوت برساند و دستی به آن بزند چرا که گفته می‌شد ثوابی بزرگ در این کار است.

این نوع حمل جنازه را بهترین نوع انتقال مردگان به گورستان‌ها می‌دانستند و اصطلاحاً دوسر برد می‌گفتند که هم متوفی از ثواب تکبیر و دعاهای مشایعت‌کنندگان بهره‌مند می‌شود و هم مردم با دست زدن به تابوت مُرده، گناهانشان آمرزیده می‌شود.

البته برای مُرده‌های اسم و رسم‌دار و کس و کاردار تشریفات بیشتری بکار می‌بستند و در سر هر سه‌راه و چهارراه و مسجد و سقاخانه و امامزاده و تکیه، تابوتشان بر سر دست نگه می‌داشتند و چهارپایه‌ای که از قبل یکی از نفرات با خود آورده بود را بر زمین می‌گذاشت و یک نفر از دهن‌دارها و داش مشدی‌ها و سبیل کلفت‌ها بالای چهارپایه می‌رفت و دستور سکوت می‌داد و روضه کوتاهی می‌خواند تا جمعیت به گریه و زاری بیافتند. سپس ادامه حرکت و باز در سر چهارراه دیگر همین نمایش اجرا می‌شد و خلاصه تا به گورستان برسند بسته به مرتبه فرد متوفی، پنج شش جا این بساط برپا می‌شد.

تراکم جمعیت و فشار مردم جهت رسیدن به تابوت و برخورداری از ثواب آن، سبب شده بود که در هر تشییع جنازه تعدادی زیر دست و پا بمانند و سر و دستشان شکسته شود و حتی گاهی اوقات برخی افراد مسن بواسطه گیر افتادن در بین جمعیت کشته شوند!

تا اینکه در سال پنجم حکومت رضاشاه، بدستور شاه اتاقک چوبی را در عقب یک خودرو شورلت نصب کردند و آن خودرو را جهت حمل متوفیات در اختیار بلدیه قرار دادند.

طبق معمول فریاد وامصیبتا و مخالفت مرتجعین بلند شد که این گنبد برنجی [اتاقک چوبی خودرو را گنبد و بواسطه رنگ زرد خودرو آن را برنجی می‌نامیدند] ساخته کفار است و صدای ترتر آن همان خنده شیطان است که میت با قرار گرفتن در آن توسط شیطان عذاب داده می‌شود و شیطان به او می‌خندد.

همچنین می‌گفتند شاه با زنده‌ها و مُرده‌ها دشمنی دارد و می‌خواهد میت را از ثواب دعای مردم و مردم را از ثواب بر دوش گرفتن تابوت میت که هر قدمش هفتاد هزار گناه کبیره را از انسان پاک می‌کند، محروم سازد.

بدنبال این شایعات مردم از ماشین شورلت استفاده نمی‌کردند و به شیوه قدیم جنازه اموات را تا گورستان حمل می‌کردند تا اینکه بلدیه دفن اموات به شیوه بردوش نهادن تابوت را ممنوع اعلام کرد و برای کسانی که از این فرمان تخطی کنند مجازات سختی تعیین نمود. پس از آن بود که مردم به ناچار برای دفن امواتشان از خودرو شورلت استفاده کردند.

با اجباری شدن استفاده از خودرو شورلت برای دفن اموات، آه و اسف‌های بسیار از حاجی‌ها و مؤمنین و متعصبین بلند شد که ای کاش زودتر از اینها مُرده بودیم تا نعش‌مان بر دوش مردم حمل می‌شد و از عذاب قرار گرفتن در گنبد برنجی و شنیدن صدای ترتر شیطان که مقدمه رفتن به جهنم بود، آسوده می‌شدیم.

و چه بسا عده‌ای که در اواخر عمر و در ایام بیماری وصیت می‌کردند آنها را از تهران بیرون برده و به روستاهای اطراف ببرند تا پس از مرگ کسی نعش آنان را در گنبد برنجی نگذارد.

شعری نیز در مذمت گنبد برنجی و رضاشاه ساخته بودند.

مأخذ
طهران قدیم جلد سوم ص 252 تا 255 به اختصار، جعفر شهری. انتشارات معین. تهران 1371

🆔 @Sayehsokhan
12👎1
کتاب «واقعیت‌درمانی برای قرن بیست و یکم»
 (Reality Therapy for the 21st Century) نوشته رابرت وُوبلدینگ با ترجمه روان
آقای دکتر علی صاحبی و آقای حسین زیرک

#ده_نکته‌ی طلایی و مهم از کتاب«واقعیت‌درمانی برای قرن بیست و یکم»

۱. واقعیت‌درمانی ابزار تئوری انتخاب است
یعنی درمانگر کمک می‌کند مراجع انتخاب‌هایش را آگاهانه‌تر و مسئولانه‌تر انجام دهد.

۲. الگوی WDEP (وی‌دِپ)
چهار پرسش محوری درمان:
Wants (خواسته‌ها): چه می‌خواهی؟
Doing (اقدام): الان چه می‌کنی؟
Evaluation (ارزیابی): آیا کاری که می‌کنی تو را به خواسته‌ات نزدیک می‌کند؟
Planning (برنامه‌ریزی): چه برنامه‌ی مشخصی
داری؟

۳. اصول برنامه‌ریزی خوب (SAMIC³)
برنامه باید: ساده (Simple)،
قابل دسترس (Attainable)،
قابل اندازه‌گیری (Measurable)،
فوری (Immediate)،
فردمتعهد (Committed)،
و نیز مستمر، سازگار و کنترل‌شده باشد (Consistent, Continuous, Controlled).

۴. تاکید بر مسئولیت شخصی
هیچ‌کس مسئول انتخاب‌های ما نیست. فرد باید بپذیرد که برای برآورده‌کردن نیازهایش راه‌های سالم‌تری انتخاب کند.

۵. تمایز بین مشکلات بیرونی و مشکلات انتخابی
بیشتر مشکلات روانی نتیجه‌ی انتخاب‌های ناکارآمد است، نه «بیرونی» بودن شرایط. با تغییر انتخاب‌ها می‌توان شرایط را تغییر داد.

۶. نقش درمانگر: تسهیل‌گر، نه قاضی
درمانگر به‌جای سرزنش یا دستور دادن، با پرسش‌های دقیق و حمایت‌گرانه فرد را به سمت انتخاب‌های مؤثر و واقع‌بینانه هدایت می‌کند.

۷. خودارزیابی، قلب فرایند درمان
مهم‌ترین پرسش در واقعیت‌درمانی این است:
 «آیا کاری که می‌کنم مرا به خواسته‌هایم نزدیک می‌کند یا دور می‌کند؟»
 وُوبلدینگ این مهارت را به ۲۲ نوع خودارزیابی عملی تقسیم می‌کند.

این ارزیابی‌ها ابعاد گوناگون زندگی را در بر می‌گیرند؛ از کیفیت روابط، میزان تعهد به اهداف، استفاده از زمان، انتخاب‌های اخلاقی، سبک ارتباط، عادت‌های روزانه، تا نحوه‌ی برآوردن نیازها.

۸. اهمیت آموزش خودارزیابی به مراجع
درمانگر فقط پرسشگر و راهنماست؛ مراجع باید خودش یاد بگیرد «قاضیِ درونیِ منصف» خودش باشد. چون خودارزیابی ابزاری برای مسئولیت‌پذیری است.

وقتی فرد به‌طور مستمر خود را ارزیابی می‌کند، دیگر به سرزنش دیگران یا شرایط بیرونی متوسل نمی‌شود، بلکه سهم خودش را در مشکلات می‌بیند.

۹. پیوستگی خودارزیابی با دنیای مطلوب
فرد با خودارزیابی، می‌سنجد که آیا رفتارهایش او را به دنیای مطلوبش نزدیک می‌کند یا فاصله می‌اندازد.
با خودارزیابی، فرد به‌ویژه می‌تواند بخش‌های قابل کنترل (عمل و فکر) در رفتار کلی را تغییر دهد و از آن طریق احساس و فیزیولوژی‌اش هم بهبود پیدا کند.

۱۰. الگوی WDEP  هم حول خودارزیابی می‌چرخد
بخش E (ارزیابی) ستون فقرات این الگوست. بدون خودارزیابی، خواسته‌ها، کارها و برنامه‌ریزی بی‌معنا می‌شود. این خودارزیابی رابطه‌ی نزدیکی با عادت‌های مخرب و عادت‌های  سازنده دارد.
چون فرد در فرایند خودارزیابی درمی‌یابد کدام عادت‌های رفتاری روابطش را تخریب می‌کنند و کدام سازنده‌اند.

وُوبلدینگ تأکید می‌کند که این مهارت خودارزیابی فقط در اتاق درمان لازم نیست، بلکه باید به بخشی از زندگی روزمره‌ی افراد تبدیل شود.


نکات بالا فقط قطره‌هایی از مطالب این کتاب حجیم بود

پیشنهاد می‌کنم

🎁 اگر موافق بودی لذت مطالعه‌ی این کتاب رو به خودت هدیه بده

🆔 @Sayehsokhan
10
road 3
مرور و بحث کتاب «راه کم‌گذر» نوشته دکتر اسکات پک -بخش سوم و پایانی

شاهکاری در خودشناسی و توسعه فردی


@dr_iman_fani
🆔 @Sayehsokhan
6
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
10👏2👍1
👩‍⚕️👨‍⚕️اول شهریور، روز پزشک مبارک 🌿

«هزار جان مقدس فدای یک دل ریش 💚
که با مراد تو خوش نیست هیچ درمانی»
سعدی

پزشک بودن فقط یه شغل نیست؛
یه رسالت بزرگه برای مرهم گذاشتن روی زخم‌ها،
برای دمیدن امید به دل‌های خسته،
و برای بازگردوندن لبخند به چهره‌ی آدم‌ها.

به همه‌ی پزشکانی که با علم، عشق و انسانیت‌شون
چراغ زندگی رو برای بیماران روشن می‌کنن،
از صمیم قلب می‌گیم:

قدردان زحماتتون هستیم، روزتون پر از شادی و آرامش! دم شما گرم! روزتون مبارک 💚🌸

🆔 @Sayehsokhan
16👏1
📩 #از_شما

رسوایی(۱)

عاشقم خواهد و رسوای جهانی چه کنم
عاشقانند به هم عاشقی و رسوایی......شهریار

داستان من  از یک تلفن شروع شد؛ تلفن یک دوست قدیمی، یک همکلاسی سابق و یک  همکار.
سال‌ها بود که او را می‌شناختم و حتی در بعضی پرونده‌ها همراه با او  بودم. مسعود فقط یک همکار خوب نبود؛ خاطرات مشترک بسیاری من و او را به هم گره زده بود. طبیعت نرم و خوی آرامش چراغ مهر او را در دلم روشن کرده بود:

"سلام. من باید حتما آمروز ببینمت "و من به شوخی گفتم: "به منشی سفارش می‌کنم که در این هفته وقتی برایت بگذارد" و اوسرد و شتابزده گفت: "شوخی را بگذار برای اوقات بهتر. امشب می‌آیم دفتر" و آمد. مثل همیشه سرحال و بشاش نبود. رنگ پریده نشان می‌داد و به نظر می‌رسید که وزن کم کرده است:

"دیگه چرا رژیم گرفته‌ای خوشتیپ؟ "خواستم سربه سرش بگذارم؛ اجازه نداد، با صدایی که تلخی از آن می‌بارید گفت: "گوش کن! حالم خوب نیست، یعنی بد است، خیلی بد". از چه حرف می‌زد؟ پرونده‌ای مهم را  باخته بود؟ اتش جنگ و مصیبتی در خانه‌اش روشن شده بود؟ نگاه پرسشگر مرا که دید چشم در چشمم دوخت:

"مبتلا به سرطان شده‌ام از نوع بدش؛ خیلی وقته  که از همه پنهان می‌کنم، حتی زنم درست نمی‌داند که چه بر سرم آمده‌؛ ولی دیروز دکتر آب پاکی را ریخت روی دستم. باید شیمی درمانی را زود شروع کنم. تاثیر بکند یا نه خدا عالم است.

دکترم دو پهلو حرف می‌زنه؛ یکی به نعل می‌زنه یکی به میخ. گاهی مثل این که با یک بچه حرف می‌زَنَه، دلخوشی بیهوده می‌ده. خلاصه که نمی‌دونم چه بر سرم می‌خواد بیاید.

عید امسال را می‌بینم یا نه ؟ "غافلگیرم کرد. انتظار این حرف‌ها را از او که همیشه سرزنده و شاداب بود، نداشتم. از پشت میز بلند شدم و رفتم کنارش نشستم:

"این قدر زود حرف از مرگ نزن! خیلی‌ها این مریضی کوفتی را گرفتند و معالجه شدند". بی آن‌که به من نگاه کند یا به حرفی که زدم اشاره نماید گفت: "می‌خوام یک لطف در حقم بکنی. می‌دانم که می‌تونم روی تو حساب کنم. ما با هم رفیقیم از دانشکده تا حالا. من از فردا درگیر بیمارستان و درمان می‌شم تا خدا چه تقدیر کنه و چی  بخواد. پرونده‌ای دارم که مهمه و نمی‌تونم به امان خدا رهاش کنم. من وکالتی را که از موکل گرفتم به تو تفویض می‌کنم تا بیماری من باعث اخلال در دفاع اون بیچاره نشه.

"چاره‌ای نداشتم، باید قبول می‌کردم. اگر وضعیت مسعود عادی بود به هر ترفندی بود حاضر به  قبول دفاع از آن  پرونده که هیچ شناختی از آن نداشتم، نمی‌شدم. پرونده را باید وکیل انتخاب کند نه به او تحمیل شود، ولی حالا با آن چه از زبان این دوست  قدیمی شنیده بودم ،تمام راه‌‌های گریز را بر خود بسته می‌دیدم:

"خیلی خوب؛ حالا موضوع پرونده چی هست؟". وقتی گوشم کلمات قتل عمد را از زبان مسعود شنید، تا اندازه‌ای نگران شدم. همیشه از پرونده‌هایی که در آن خونی ریخته شده  گریخته بودم. به این ضرب‌المثل عامیانه که هر کسی را بهر  کاری ساختند اعتقاد داشتم. پرونده قتل ظرایفی دارد که خود را هیچگاه با آن آشنا نکرده بودم.

نخواستم اعتراضی کنم. چون می‌دانستم که این دوست بیمار از سر درماندگی به دفتر من آمده و نمی‌توانستم دلشکسته روانه‌اش سازم. چیزی نگفتم. مسعود که درنگ مرا دید گفت: "تو از عهده‌اش بر می‌آیی؛ من مطمئنم ". لبخند زدم چون پاسخ دیگری نداشتم . خواست برود. دست دادیم. دستش گرم بود؛ تب داشت؟ خواستم  رویش را ببوسم: "تب که نداری، هان ؟".

پاسخ داد که: "چرا چند روز است که متناوب تب می‌کنم. دکتر گفته که از عفونته. "بوسیدمش؛صورت و پیشانیش هم گرم بود. به آرامی دفتر را ترک کرد و چشمان من به  آخرین قدم‌های آن وکیل بیمار می‌نگریست و حافظه‌ام آن را خوب ضبط می‌کرد....

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من


اگر خواسته باشی با داستان‌های کوتاه ‌آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی کتاب‌های دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan
8👏4
#دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن _۴۴

روان‌شناس؛ چراغی در مسیر تاریکی و رنج

خیلی‌ها هنوز روان‌شناس را درست نمی‌شناسند.
گمان می‌کنند او فقط شنونده‌ای‌ست با کلمات آماده و نسخه‌ای تکراری.

اما روان‌شناس در هر جلسه، تمام جان و دلش را به کار می‌گیرد.
هر انسان، برای او جهانی تازه است؛
جهانی که باید بارها و بارها کشف شود، بی‌هیچ انفعال و تکرار.

🔸 در واقع مردم وقتی به روانشناس مراجعه می‌کنند، بیش از دانشِ صرف، به انسانیت، صداقت و مسئولیت‌پذیری او نیاز دارند.

📌 شاید بهتر باشد چند ویژگی ناب و برجسته‌ی یک روانشناس «مسئول و دلسوز» رو یادآوری کنم:

1⃣ امنیت‌بخشی و قضاوت‌نکردن
روانشناس خوب فضایی می‌سازد که مراجع احساس کند می‌تواند هر چیزی را بدون ترس از قضاوت بیان کند. این احساس امنیت و پذیرش بی‌قیدوشرط، یکی از ارزشمندترین سرمایه‌های درمان است.

2⃣ گوش‌دادن عمیق و همدلانه
نه فقط شنیدن کلمات، بلکه درک احساسات پشت آن‌ها. یک روانشناس کاربلد واقعا می‌شنود، به جای اینکه فقط منتظر پاسخ‌دادن باشد.

3⃣ صداقت همراه با مهربانی
روانشناس دلسوز حقیقت را می‌گوید، حتی اگر سخت باشد، اما این کار را با مهربانی و احترام انجام می‌دهد. او دل مراجع را نمی‌شکند، بلکه حقیقت را طوری بیان می‌کند که به رشد او کمک کند.

4⃣ مسئولیت‌پذیری در برابر رشد مراجع
یک روانشناس کار درست فقط شنونده منفعل نیست. او متعهد است مراجع را به خودارزیابی دعوت کند تا او خودش راهکارهای ساده و عملی پیشنهاد دهد و نهایتا پیگیر روند پیشرفت او باشد تا در جلسه بعدی به بررسی کارهای انجام شده و رشد مراجع بپردازند.

5⃣ حفظ مرزهای اخلاقی و حرفه‌ای
روانشناس خوب هیچ‌وقت از اعتماد مراجع سوءاستفاده نمی‌کند. چه در کلام، چه در عمل و چه در رابطه‌ی درمانی، به مرزهای اخلاقی پایبند است و همیشه مصلحت و کرامت مراجع را در اولویت قرار می‌دهد.

#اروین_یالوم می‌گوید:

"روان درمانی حرفه‌ای دشوار است، و درمانگر موفق باید توان تحمل تنهایی، اضطراب و ناامیدی اجتناب‌ناپذیر این کار را داشته باشد."

#دکتر_مارتین_سلیگمن بنیانگذار روانشناسی مثبت‌نگر  نیز یادآور می‌‌شود:
" بهترین درمانگران فقط به تعمیر زخم‌ها نمی‌پردازند؛
آن‌ها کمک می‌کنند انسان، نیرومندی و فضیلتش را بشناسد و بسازد"

به‌گفته پروفسور #استیون_هیز، لحظه‌ی عمیق درمان این‌گونه شکل می‌گیرد:
" اگر در آن انرژی درد فرو برویم، چیزی مهم و حقیقی می‌تواند اتفاق بیفتد."

او تاکید می‌کند که روانشناس باید همه چیزش را وارد معرکه کند:
"بزرگترین چیزی که باید با خود به کار بیاورد، تمام وجودش است..... روانشناس هرگز مراجع خود را رها نمی‌کند."

📌پس روان‌شناس بودن یعنی زخمی ماندن و هم‌زمان چراغی به دست گرفتن.

یعنی در مسیر پرسنگلاخ زندگی، راه را هموار کردن برای آدم‌هایی که در تاریکی‌اند.
و با این همه، فراموش نکنیم:

⚡️روان‌شناسان هم انسان‌اند—با نیاز، رنج و دلواپسی‌هایی که شاید هیچ‌کس نپرسد.
و اینجاست که از شما می‌پرسم:

آیا تا به حال فکر کرده‌ایم روان‌شناسان‌مان هم نیاز به پشتیبانی دارند؟

جامعه‌ ما چقدر این سرمایه‌های انسانی را قدر می‌داند؟

اگر روزی از فرط خستگی خاموش شوند، ما برای تسکین زخم‌هایمان به کجا می‌رویم؟

شاد و در لحظه باشید

ارادتمند
حسن ملکیان

🆔 @Sayehsokhan
20👍5👏3
Forwarded from The School of Happiness
🎧 اپیزود نهم #پادکست «مدرسه‌ی شادمانی» منتشر شد

🌀 کمال‌گرایی: تلاش بی‌پایان برای بی‌نقص بودن

🎙این قسمت، اپیزود دوم از فصل دوم ماست؛ توی این قسمت، به دنیای کمال‌گرایی سر زدیم—اون صدای درونی که مدام می‌گه «نه، هنوز کافی نیستی!»

📖 با کمک دو کتاب علمی و فوق‌العاده:

«موهبت کامل نبودن» اثر برنه براون

«درمان کمال‌گرایی با اکت» نوشته‌ی جنیفر کِمپ

یاد می‌گیریم:
🔹 کمال‌گرایی از کجا میاد؟
🔹 چرا به‌جای پیشرفت، فرسوده‌مون می‌کنه؟
🔹 چطور می‌تونیم ازش فاصله بگیریم و با خودمون مهربون‌تر باشیم؟

🎁 لینک تهیه‌ی کتای‌ها با کد Happiness برای تهیه‌ی نسخه‌های الکترونیکی و چاپی کتاب‌ها، همه توی توضیحات اپیزود هست.

👂 بشنوید در:

🎧 Spotify | Castbox | Apple Podcasts

لینک اپیزود نهم در اپلیکیشن کست‌باکس:
https://castbox.fm/vi/827453318


🌱 یادت نره:
لازم نیست اول کامل باشی، بعد شروع کنی...

🌱 اگه این اپیزود برات مفید بود، توی کامنت‌ بهم بگو کدوم بخشش با دنیای تو هم‌صدا بود؟
و اگه کسی رو می‌شناسی که توی چرخه‌ی کمال‌گرایی گیر کرده، این پست رو براش بفرست.
9
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👍20👏41
Forwarded from توییتر فارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دم آزاده اسدی گرم

»فلات ایران«

@OfficialPersiaTwiter
47👍1👏1
سومین سه شنبه آموزشی سوآیرفت


📌 عنوان برنامه:
تنظیم‌گری و تاب‌آوری هیجانی، مراقبت از خودمان به‌عنوان درمانگر در دوران رنج جمعی

🎤 مدرس:
دکتر جولیا آلترا (Guilia Altera PhD)
ترینر بین المللی EFT از آیسفت کانادا، زوج‌درمانگر جهانی از کشور ایتالیا

📅 تاریخ:
۴ شهریور (۲۶ آگوست)

🕘 زمان: ۲۰:۰۰ الی ۲۳:۰۰

🔹 در این کارگاه با دکتر جولیا آلترا، به بررسی مهارت‌های self-regulation و emotional resilience می‌پردازیم و یاد می‌گیریم چگونه در شرایط رنج جمعی، به‌عنوان درمانگر از خودمان مراقبت کنیم.

📌این کارگاه رایگان است و اعضای فعلی سوآیرفت برای حضور نیاز به ثبت نام ندارند.

این فرصت بی نظیر را از دست ندهید🎋

🆔 @Sayehsokhan
8👍2
📩 #از_شما

رسوایی(۲)

یکی دو روز بعد دنبال کاری رفتم  که مسعود بر عهده‌ام گذاشته بود. با بی‌میلی رفتم به دادگاه. اول صبح رفتم تا به وقت محاکمه شعبه برخورد نکنم. می‌ترسیدم بخورم به یکی از محاکمات طولانی مدت دادگاه  و مجبور شوم ساعت یا ساعاتی را با اعصابی فرسوده پشت در به انتظار بمانم. زیاد عجله کرده بودم ،کارمندان دفتری امده بودند ولی وقتی از مدیر دفتر سوال کردم:

"حضرات  هستند؟ "با بی‌اعتنایی و بی‌آن‌که به من نگاه کند، سرش را به علامت منفی به سمت بالا تکان داد. باید صبر می‌کردم و برای خود مشغولیت درست می‌کردم .خیلی زود یافتم ؛  متهمانی که با دستبند و پابند از سوی ماموران به این طرف و آن طرف برده  می‌شدند. بیشتر جوان بودند و آماج نگاه‌های مراجعین. سابق بر این، پای متهم که به زندان باز می‌شد، موهای خود را به همراه آزادیش از دست می‌داد. سر تراشیده نشانی بود از مُهری بر پیشانی یک زندانی و حالا....زلف‌های زندانیان بی آن که  جان شیفته و واله‌ای را بر باد دهد بر باد حوادث روزگار تکان می‌خورد. ذهنم درگیر بود  و دیدگانم در مردان دربند؛ "بیش  از آن که دست یا پایشان به بند شود، روح و روانشان در زنجیر شده است؛زنجیرهای بلند و آهنینِ  جبر خانواده، محیط و جامعه بر قامت یک زندگی. زنجیرهایی ناگسستنی، ناشکستنی....".

اولین قاضی وارد شد و پشت سرش من. ایستادم تا مستقر شود و داخل شدم. لایحه  را دادم تا اجازه مطالعه دهد. نگاهی به من کرد و گفت: "اول صبح شارژ شده از حق الوکاله کلان همزمان  با طباخ‌ها زده‌ای بیرون".

اگر شوخی می‌گفت یا جدی ، خوب نگفت. روز را با نیش و کنایه بر اجرت کاری که پرداخت نشده بود، شروع کرده بودم. نمی‌توانستم جواب ندهم، می‌خواست از سخنم برنجد یا نه: "اگر آن حق‌الوکاله را شما دیده اید، من هم مانند شما". قاضی خوشش نیامد. نمی توانستم برای آن که در کارم خللی پیش آید یا سنگی جلوی پایم افتد، لبخند کاذب بزنم یا تملقی چندش‌آور بگویم. روی کاغذ چیزی نوشت  و کار راه افتاد. بایگان که پرونده را اورد، قطور می‌نمود؛ حق هم همین بود، خونی بر زمین ریخته و جانی تباه شده بود.

از صفحه اول شروع کردم؛ گزارش مامورین از یک نزاع و قتل. این اولین خون نبود و آخرین؛هم. رامین  خون حامد را ریخته بود در حضور یک زن. جان نیز از تن مقتول گریخته بود بر سر همان زن .علت قتل تصاحب یک  زن بود. قتل در یک روستای کوهستانی اتفاق افتاده بود، زیر نگاه پرندگان زیبا و بر فرشی سبز از گل‌ها و ریاحین سبز و شاید قرمز. عشق زنی جنبیده بود تا  نفسی را از جنبیدن بازدارد . عشقی که اولش شیرین  و آخرش تلخ تمام شده بود. دو ساعتی به خواندن پرونده گذشت. برخاستم در حالی که ذهنم آکنده از شور مهر و شر قهر و تیرگی روان آدمی و خون و مرگ بود. باید می‌رفتم زندان و رامین را می‌دیدم .....

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من


اگر خواسته باشی با داستان‌های کوتاه ‌آقای دکتر رادان بیشتر آشنا بشی
پیشنهاد می‌کنم

🎁 لذت مطالعه‌ی کتاب‌های دفتر وکالت من جلد اول و دوم رو به خودت هدیه بدی

🆔 @Sayehsokhan
7👍5👏2
📢 "افزایش تاب‌آوری" در #چاپ_دوم 📢

🧗🏻‍♂در سفر باید باتوم‌های کوه‌نوردی‌ام را بردارم.

در کوه‌پیمایی، هنگام خستگی به باتوم تکیه می‌کنید؛ در بالا رفتن از سربالایی‌ها از آن مدد می‌گیرید، در سراشیبی بخشی از وزن خود را روی آن می‌اندازید و مانع زمین خوردنتان می‌شود.
ارزش‌ها نیز در زندگی همین کاربردها را دارند. به مدد ارزش‌ها به پیش می‌رویم و در دشواری‌ها به آن تکیه می‌کنیم. خیلی مهم است که ارزش‌ها را زندگی کنیم. به عبارت دیگر، با این باتوم‌ها به پیش برویم و از آن‌ها به عنوان ابزار کوه‌نوردی استفاده می‌کنیم، نه وسیله‌ای برای فخرفروشی به دیگر هم‌نوردان. وقتی شیوۀ استفاده از باتوممان را نیاموخته‌ایم یا هنوز از آن استفاده نکرده‌ایم به مارک و برند آن افتخار نکنیم. ارزش‌هایی که زندگیشان نکنیم و به آن‌ها نبالیم، سنگینی بارند و بر خلاف انتظارمان، بیش‌تر منجر به سقوط می‌شوند.

📚 #برشی_از_کتاب: #افزایش_تاب‌آوری_در_پیچ‌های_نفس‌گیر_زندگی
✍️ اثر: #دکتر_زهره_سپهری_شاملو
📖 صفحه: ۲۹
📇 انتشارات: #سایه_سخن

🛒سفارش کتاب:
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
https://B2n.ir/t23470

📍 #تجدید_چاپ، #چاپ_دوم

🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
👏8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
11👏3
🔴ویژگی های مثبتی که از پدر و مادرم به ارث بردم

مصطفی ملکیان

🔵 ویژگی های مثبت پدرم  که به ارث برده ام

1⃣  ویژگی بی اعتنایی به دنیاست. پدر من به ثروت، به قدرت و به شهرت به تمام معنا بی اعتناست. من نمی خواهم ادعا کنم در حد پدرم هستم ولی به این سه مطلوب و جاذبه اجتماعی از همان کودکی تا به امروز بی اعتنا بودم.

2⃣ عشق به علم فقط به خاطر علم است. پدر من همیشه مطالعه می کرد بدون این که سرسوزنی غرضی غیر از کسب علم و غیر از حقیقت طلبی از این مطالعه کردن ها داشته باشد.

3⃣  ویژگی سوم هم ساده زیستی پدر من است که به صورت باورنکردنی ای در قرن بیستم ساده زیست است.
من این سه را به رایگان و بدون ریاضت از پدرم دریافت کردم.

🔵ویژگی های مثبت مادرم که به ارث برده ام

1⃣یک ویژگی خوش بینی آنان است چرا که مادر من به همه کس خوش بین بود و من با این که در زندگی ام از این حد از خوش بینی خیلی لطمه خوردم و خسارت دیدم ولی چیزی نیست که بتوانم از خودم دفع کنم .

2⃣ ویژگی دوم سخت کوشی مادرم است. در طول عمرم مادرم را یک ثانیه بیکار ندیدم. وقتی هم به نظر می آمد در جمع خانواده نشسته، در حال انجام دادن کاری بود و چیزی پاک می کرد.

3⃣ ویژگی سوم هم شخصیت وسواسی من است که از مادرم به من رسیده است.

نمی گویم که این شش ویژگی هیچ زیانی برای من نداشته ولی روی هم رفته هر شش تای این ویژگی ها برای من سودآور بوده است.

مصاحبه یک فنجان اسپرسو با مصطفی ملکیان-ماهنامه اندیشه پویا

@mostafamalekian
🆔 @Sayehsokhan
18👏7
2025/09/10 05:52:19
Back to Top
HTML Embed Code: