بررسی ۲۸ مرداد و جوانب آن
@Naqdagin
🎧 کودتای ۲۸ مرداد و جوانب آن
عبور از ذهن اسطورهای-دوآلیستی به تفسیر تاریخی
🎙 حسام_سلامت
🔻۳ پروبلماتیک ۲۸مرداد که در این جلسه بحث میشود:
۱- تناقضات قانون اساسی مشروطه و مناقشات حقوقی بین شاه و نخستوزیر
۲- رفراندوم ۱۲ مرداد ۳۲ و ارجاع به ملت در مقام قوهٔ مؤسسِ قانون: میراث دوگانهی مصدق در فراخواندن مردم به صحنهی سیاست
۳- سودای عبور از سلطنت و اعلام جمهوری
@demos1402
@Naqdagin
https://www.tgoop.com/marzockacademy
عبور از ذهن اسطورهای-دوآلیستی به تفسیر تاریخی
🎙 حسام_سلامت
🔻۳ پروبلماتیک ۲۸مرداد که در این جلسه بحث میشود:
۱- تناقضات قانون اساسی مشروطه و مناقشات حقوقی بین شاه و نخستوزیر
۲- رفراندوم ۱۲ مرداد ۳۲ و ارجاع به ملت در مقام قوهٔ مؤسسِ قانون: میراث دوگانهی مصدق در فراخواندن مردم به صحنهی سیاست
۳- سودای عبور از سلطنت و اعلام جمهوری
@demos1402
@Naqdagin
https://www.tgoop.com/marzockacademy
"
خلاصه مصاحبه با کوین اندرسن و نتیجهگیری
🔷 این مصاحبه با کوین اندرسن، جامعهشناس و فعال سیاسی، حول محور دو کتاب اخیر او («مارکس در حاشیهها» و «راههای انقلابی مارکس متأخر») و ارتباط اندیشههای مارکس با مبارزات معاصر انجام شده است. محورهای اصلی بحث عبارتاند از:
۱) دفاع از مارکس در برابر نقدهای معاصر:اندرسن استدلال میکند که نقدهای رایج به مارکس—مبنی بر نادیده گرفتن مسائل نژاد، جنسیت، استعمار و گرایشهای جنسی—ناشی از خوانش ناقص و عدم توجه به آثار متأخر اوست. او با بررسی دفترچههای قومشناسی مارکس نشان میدهد که مارکس متأخر بهطور جدی به جوامع غیرغربی، کمونهای روستایی (مثل میر در روسیه) و جوامع بومی (مثل ایروکوا) توجه داشته و نقش آنها در مبارزه ضدسرمایهداری را مورد تأمل قرار داده است.
🔷۲) تغییر در اندیشه انقلابی مارکس:اندرسن بر این نکته تأکید میکند که مارکس در دوره متأخر، بر خلاف تصور رایج، انقلاب را منحصر به مراکز سرمایهداری (مانند انگلیس) نمیدانست. او با بررسی جنبشهایی مانند قیام فینیان در ایرلند و جنبش پوپولیستها در روسیه، به این نتیجه رسید که انقلاب میتواند از «حاشیهها» (مستعمرات و جوامع پیرامونی) آغاز شود و به مرکز سرایت کند. این جنبشها علاوه بر بعد ضداستعماری، دارای دستورکاری اجتماعی با درونمایههای برابریطلبانه بودند.
🔷۳) مارکسیسم و فاشیسم: اندرسن دو نظریه مکمل برای تحلیل فاشیسم ارائه میدهد: اول، نظریه مبتنی بر پایگاه اجتماعی خردهبورژوازی (تروتسکی و فروم) و دوم، نظریه استعمار که فاشیسم اروپایی را ادامه پروژههای نژادپرستانه و خشونتبار استعماری در مستعمرات میداند (امه سزر). او بر ضرورت تلفیق این دو نظریه تأکید میکند.
🔷۴) تحلیل وضعیت معاصر: روسیه، چین و جنبشهای رهاییبخش:
اندرسن رژیم پوتین را آمیزهای از ملیگرایی اسلاوفیلی و نئواستالینیسم میداند و آن را یک قدرت امپریالیستی—البته با دامنهای عمدتاً منطقهای—توصیف میکند. او همزمان به نقد نقش چین و گروههایی مانند بریکس میپردازد و معتقد است رویکرد آنها عمدتاً نولیبرال و فاقد یک پروژه آلترناتیو و رهاییبخش واقعی است. به باور او، حمایت برخی چپها از این قدرتها صرفاً به دلیل (مخالفت) با هژمونی آمریکا است، نه به دلیل داشتن برنامهای ایجابی..
🔷۵) پیوند مبارزات: فلسطین و اوکراین:
اندرسن شباهت بنیادین بین مبارزه مردم فلسطین و اوکراین را «نبردی برای موجودیت» میداند و بر این نکته تأکید میکند که در هر دو مورد، حق وجود یک ملت به طور رسمی از سوی مهاجمان (اسرائیل و روسیه) انکار میشود. او سکوت بخشی از چپ جهانی در قبال تجاوز روسیه به اوکراین را نادرست و ناشی از دیدگاههای اردوگاهگرایانه میداند. 🔷
۶) سوژه انقلابی و معیارهای تشخیص متحد:
اندرسن معتقد است سوژه انقلابی منحصر به پرولتاریای صنعتی غرب نیست. او بر اهمیت جوامع بومی، دهقانی و جمعیتهای مهاجر (مانند کارگران سیاهپوست در دیترویت) که اشکال همبستگی و مبارزه جمعی را با خود حمل میکنند، تأکید میکند. به عنوان معیاری برای تشخیص جنبشهای پیشرو از ارتجاعی، او به «جنسیت» و «طبقه» اشاره میکند؛ جنبشهایی که دستورکار برابریطلبانه جنسیتی دارند و علیه ستم طبقاتی مبارزه میکنند، حتی اگر واژگان سوسیالیستی نداشته باشند، بالقوه متحدان چپ هستند.
🔷۷) وضعیت کنونی آمریکا و جنبش ضد ترامپ:اندرسن جنبشهای اخیر ضد ترامپ را امیدبخش ولی با چالشهای جدی مواجه میداند. از نظر او، نهادهای سنتی مانند اتحادیههای کارگری و کلیساهای مترقی میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. او هشدار میدهد که ترامپیسم یک جنبش فاشیستی در حال پیشروی است و ایستادگی در برابر آن—حتی در شرایط سخت—ضروری است.
مصاحبه با کوین اندرسن تصویر پیچیده، پویا و غیرتقلیلگرایانهای از مارکس و میراث فکری او ارائه میدهد. اندرسن با بازخوانی آثار متأخر مارکس، نشان میدهد که مارکسیسم ظرفیت نظری لازم برای درک پیوند نژاد، طبقه، جنسیت و استعمار را دارد و میتواند چارچوبی برای تحلیل جهانشمول سرمایهداری و مبارزه با آن فراهم کند.
نتیجهگیری:
راه انقلابی امروز، نه تقلید از مدلهای گذشته که درک چندبُعدی و جهانی سرمایهداری و یافتن اشکال نوین مبارزه است. این راه از پیوند جنبشهای به ظاهر پراکنده (ضدنژادپرستی، فمینیستی، ضداستعماری، کارگری و زیستمحیطی) و حمایت قاطع از مبارزات رهاییبخش در هر نقطه از جهان—بدون افتادن در دام اردوگاهگرایی و پشتیبانی کورکورانه از رژیمهای مستبد—میگذرد.
علی غلامی
https://www.tgoop.com/marzockacademy
خلاصه مصاحبه با کوین اندرسن و نتیجهگیری
🔷 این مصاحبه با کوین اندرسن، جامعهشناس و فعال سیاسی، حول محور دو کتاب اخیر او («مارکس در حاشیهها» و «راههای انقلابی مارکس متأخر») و ارتباط اندیشههای مارکس با مبارزات معاصر انجام شده است. محورهای اصلی بحث عبارتاند از:
۱) دفاع از مارکس در برابر نقدهای معاصر:اندرسن استدلال میکند که نقدهای رایج به مارکس—مبنی بر نادیده گرفتن مسائل نژاد، جنسیت، استعمار و گرایشهای جنسی—ناشی از خوانش ناقص و عدم توجه به آثار متأخر اوست. او با بررسی دفترچههای قومشناسی مارکس نشان میدهد که مارکس متأخر بهطور جدی به جوامع غیرغربی، کمونهای روستایی (مثل میر در روسیه) و جوامع بومی (مثل ایروکوا) توجه داشته و نقش آنها در مبارزه ضدسرمایهداری را مورد تأمل قرار داده است.
🔷۲) تغییر در اندیشه انقلابی مارکس:اندرسن بر این نکته تأکید میکند که مارکس در دوره متأخر، بر خلاف تصور رایج، انقلاب را منحصر به مراکز سرمایهداری (مانند انگلیس) نمیدانست. او با بررسی جنبشهایی مانند قیام فینیان در ایرلند و جنبش پوپولیستها در روسیه، به این نتیجه رسید که انقلاب میتواند از «حاشیهها» (مستعمرات و جوامع پیرامونی) آغاز شود و به مرکز سرایت کند. این جنبشها علاوه بر بعد ضداستعماری، دارای دستورکاری اجتماعی با درونمایههای برابریطلبانه بودند.
🔷۳) مارکسیسم و فاشیسم: اندرسن دو نظریه مکمل برای تحلیل فاشیسم ارائه میدهد: اول، نظریه مبتنی بر پایگاه اجتماعی خردهبورژوازی (تروتسکی و فروم) و دوم، نظریه استعمار که فاشیسم اروپایی را ادامه پروژههای نژادپرستانه و خشونتبار استعماری در مستعمرات میداند (امه سزر). او بر ضرورت تلفیق این دو نظریه تأکید میکند.
🔷۴) تحلیل وضعیت معاصر: روسیه، چین و جنبشهای رهاییبخش:
اندرسن رژیم پوتین را آمیزهای از ملیگرایی اسلاوفیلی و نئواستالینیسم میداند و آن را یک قدرت امپریالیستی—البته با دامنهای عمدتاً منطقهای—توصیف میکند. او همزمان به نقد نقش چین و گروههایی مانند بریکس میپردازد و معتقد است رویکرد آنها عمدتاً نولیبرال و فاقد یک پروژه آلترناتیو و رهاییبخش واقعی است. به باور او، حمایت برخی چپها از این قدرتها صرفاً به دلیل (مخالفت) با هژمونی آمریکا است، نه به دلیل داشتن برنامهای ایجابی..
🔷۵) پیوند مبارزات: فلسطین و اوکراین:
اندرسن شباهت بنیادین بین مبارزه مردم فلسطین و اوکراین را «نبردی برای موجودیت» میداند و بر این نکته تأکید میکند که در هر دو مورد، حق وجود یک ملت به طور رسمی از سوی مهاجمان (اسرائیل و روسیه) انکار میشود. او سکوت بخشی از چپ جهانی در قبال تجاوز روسیه به اوکراین را نادرست و ناشی از دیدگاههای اردوگاهگرایانه میداند. 🔷
۶) سوژه انقلابی و معیارهای تشخیص متحد:
اندرسن معتقد است سوژه انقلابی منحصر به پرولتاریای صنعتی غرب نیست. او بر اهمیت جوامع بومی، دهقانی و جمعیتهای مهاجر (مانند کارگران سیاهپوست در دیترویت) که اشکال همبستگی و مبارزه جمعی را با خود حمل میکنند، تأکید میکند. به عنوان معیاری برای تشخیص جنبشهای پیشرو از ارتجاعی، او به «جنسیت» و «طبقه» اشاره میکند؛ جنبشهایی که دستورکار برابریطلبانه جنسیتی دارند و علیه ستم طبقاتی مبارزه میکنند، حتی اگر واژگان سوسیالیستی نداشته باشند، بالقوه متحدان چپ هستند.
🔷۷) وضعیت کنونی آمریکا و جنبش ضد ترامپ:اندرسن جنبشهای اخیر ضد ترامپ را امیدبخش ولی با چالشهای جدی مواجه میداند. از نظر او، نهادهای سنتی مانند اتحادیههای کارگری و کلیساهای مترقی میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. او هشدار میدهد که ترامپیسم یک جنبش فاشیستی در حال پیشروی است و ایستادگی در برابر آن—حتی در شرایط سخت—ضروری است.
مصاحبه با کوین اندرسن تصویر پیچیده، پویا و غیرتقلیلگرایانهای از مارکس و میراث فکری او ارائه میدهد. اندرسن با بازخوانی آثار متأخر مارکس، نشان میدهد که مارکسیسم ظرفیت نظری لازم برای درک پیوند نژاد، طبقه، جنسیت و استعمار را دارد و میتواند چارچوبی برای تحلیل جهانشمول سرمایهداری و مبارزه با آن فراهم کند.
نتیجهگیری:
راه انقلابی امروز، نه تقلید از مدلهای گذشته که درک چندبُعدی و جهانی سرمایهداری و یافتن اشکال نوین مبارزه است. این راه از پیوند جنبشهای به ظاهر پراکنده (ضدنژادپرستی، فمینیستی، ضداستعماری، کارگری و زیستمحیطی) و حمایت قاطع از مبارزات رهاییبخش در هر نقطه از جهان—بدون افتادن در دام اردوگاهگرایی و پشتیبانی کورکورانه از رژیمهای مستبد—میگذرد.
علی غلامی
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
کارل مارکسِ متأخر دربارهی نقش مبارزات ضداستعماری و بومی در غلبه بر سرمایهداری چه میگوید؟ مسیرهای انقلابی زمانهی ما کداماند؟ کوین اندرسن، جامعهشناس و فعال سیاسی، در گفتوگویی به بررسی کتاب تازهاش و نیز اعتراضات اخیر در ایالات متحده میپردازد.
---------------
👈متن کامل
@marzockacademy
---------------
👈متن کامل
@marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کارل مارکسِ متأخر دربارهی نقش مبارزات ضداستعماری و بومی در غلبه بر سرمایهداری چه میگوید؟ مسیرهای انقلابی زمانهی ما کداماند؟ کوین اندرسن، جامعهشناس و فعال سیاسی، در گفتوگویی به بررسی کتاب تازهاش و نیز اعتراضات اخیر در ایالات متحده میپردازد. -----…
با تحلیل مصاحبه کوین اندرسن و تطبیق آن با شرایط ایران، میتوان به چند پتانسیل کلیدی و موضعگیریهای راهبردی برای جریانهای عدالتخواه در ایران رسید:
پتانسیلهای جریانهای عدالتخواه در ایران (از نگاه اندرسنی):
۱) تکیه بر سنت مبارزاتی غنی و پیوسته:
تاریخچه خیزشهای پی در پی ایران از مشروطه تا «زن، زندگی، آزادی» نشاندهنده یک پتانسیل انقلابی نهادینه شده در جامعه ایران است. این امر یک مزیت بزرگ نسبت به بسیاری از جوامع دیگر است.
۲) وجود سوژههای چندگانه و متکثر:
الف - بر خلاف تحلیلهای تقلیلگرایانه که فقط یک گروه (مثلاً طبقه کارگر یا طبقه متوسط) را سوژه انقلاب میدانند،
در ایران سوژههای متنوعی وجود دارند:
۱- جنبش قدرتمند و پیشتاز زنان.
۲- جنبشهای اتنیکی (کرد، بلوچ، عرب، ترک) با مطالبات تاریخی.
۳- جنبشهای کارگری و اتحادیههای مستقل.
۴- دانشجویان و جوانان به عنوان پیشقراولان اعتراض.
۵ - این تکثر، همانطور که اندرسن میگوید، امکان ایجاد یک جبهه متحد چندبُعدی را فراهم میکند که از پایگاه اجتماعی گستردهتری برخوردار است.
۳) ظرفیت برای پیوند «حاشیه» به «مرکز»:
اندرسن بر این نظر مارکس تأکید دارد که انقلاب میتواند از حاشیه (مستعمرات، جوامع تحت ستم) آغاز شود.
در ایران، مطالبات حاشیهنشینان (شهرهای کوچک، مناطق محروم، اقوام) میتواند به موتور محرکه اعتراض در کل کشور تبدیل شود، همانطور که در خیزشهای اخیر شاهد بودیم.
۴) اجتناب از دام اردوگاهگرایی:
جامعه ایران به شدت از نقد دوگانهانگاری («یا با آمریکاییها هستی یا با حکومت») خسته است. جریانهای عدالتخواه میتوانند با اتخاذ موضعی مستقل، هم از مداخله خارجی و جنگ مخالفت کنند و هم به نقد رادیکال ساختارهای استبدادی و نابرابر داخلی بپردازند.
این همان "امتیاز رقابتی" است که میتواند حمایت گستردهتری جلب کند.
۱) مواضع راهبردی پیشنهادی (با الهام از مصاحبه):
الف – اتخاذ یک ضدیت واضح و همزمان با دو تهدید:
ب – مخالفت قاطع با هرگونه مداخله نظامی خارجی و تحریمهای کورکورانه که فشار اصلی را بر مردم عادی وارد میکند.
این موضع، مشروعیتدهی به جنگطلبی امپریالیستی را نفی میکند.
ج – مقاومت در برابر استبداد داخلی و مبارزه برای براندازی ساختارهای ناعادلانه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. این موضع، هرگونه سازش با حکومت استبدادی را رد میکند.
د – این موضع دوگانه، تقابل مصنوعی «امنیت در برابر آزادی» یا «استقلال در برابر دموکراسی» را که حکومت سعی در القای آن دارد، خنثی میکند.
۲) اولویت دادن به پیوند مطالبات:
به جای تمرکز انحصاری بر یک موضوع (مثلاً برجام یا حجاب)، باید به پیوند ارگانیک مطالبات پرداخت: آزادیهای سیاسی با عدالت اقتصادی، حقوق زنان با حقوق اقوام، دغدغههای محیط زیستی با حق تعیین سرنوشت. این همان "چندبُعدی" بودن است که اندرسن از آن سخن میگوید.
۳) بینالملل کردن مبارزه بدون وابستگی:
الف - جریان عدالتخواه باید فعالانه به دنبال ایجاد اتحاد و همبستگی با جنبشهای مترقی جهانی (فمینیستی، ضد نژادپرستی، کارگری، محیط زیستی) باشد.
ب - این کار باید بر اساس اشتراک اصولی و نه بر اساس همپیمانی با دولتها انجام شود. این امر مشروعیت و قدرت نرم جنبش را افزایش میدهد.
۴) ارائه یک آلترناتیو روشن و ایجابی:
به جای تمرکز صرف بر «ضدیت»، باید به تدریج تصویری از آیندهای مطلوب ارائه داد: ایرانِ
چندفرهنگی، غیرمتمرکز، سکولار-دموکراتیک، فارغ از نفت و متکی بر اقتصاد تعاونی و مشارکتی. این تصویر میتواند نیروی محرکه و امید ایجاد کند.
بطور کلی و خلاصه :
پتانسیل جریانهای عدالتخواه در ایران بسیار بالا است،
زیرا در تقاطع چندین جنبش اجتماعی قدرتمند قرار دارند.
کلید موفقیت آنها در اجتناب از تقلیلگرایی (چه طبقاتی صرف، چه فمینیستی صرف، چه قومی صرف) و ساختن ائتلافی فراگیر بر اساس یک برنامه مشترک برای ایران آینده است.
آنها باید با هوشمندی از دامهای اردوگاهگرایی (چه شرقی، چه غربی) دوری کنند و مبارزه خود را بخشی از جنبش جهانی برای عدالت و رهایی بدانند،
همانگونه که کوین اندرسن از مارکس متأخر قرائت میکند.
https://www.tgoop.com/marzockacademy
پتانسیلهای جریانهای عدالتخواه در ایران (از نگاه اندرسنی):
۱) تکیه بر سنت مبارزاتی غنی و پیوسته:
تاریخچه خیزشهای پی در پی ایران از مشروطه تا «زن، زندگی، آزادی» نشاندهنده یک پتانسیل انقلابی نهادینه شده در جامعه ایران است. این امر یک مزیت بزرگ نسبت به بسیاری از جوامع دیگر است.
۲) وجود سوژههای چندگانه و متکثر:
الف - بر خلاف تحلیلهای تقلیلگرایانه که فقط یک گروه (مثلاً طبقه کارگر یا طبقه متوسط) را سوژه انقلاب میدانند،
در ایران سوژههای متنوعی وجود دارند:
۱- جنبش قدرتمند و پیشتاز زنان.
۲- جنبشهای اتنیکی (کرد، بلوچ، عرب، ترک) با مطالبات تاریخی.
۳- جنبشهای کارگری و اتحادیههای مستقل.
۴- دانشجویان و جوانان به عنوان پیشقراولان اعتراض.
۵ - این تکثر، همانطور که اندرسن میگوید، امکان ایجاد یک جبهه متحد چندبُعدی را فراهم میکند که از پایگاه اجتماعی گستردهتری برخوردار است.
۳) ظرفیت برای پیوند «حاشیه» به «مرکز»:
اندرسن بر این نظر مارکس تأکید دارد که انقلاب میتواند از حاشیه (مستعمرات، جوامع تحت ستم) آغاز شود.
در ایران، مطالبات حاشیهنشینان (شهرهای کوچک، مناطق محروم، اقوام) میتواند به موتور محرکه اعتراض در کل کشور تبدیل شود، همانطور که در خیزشهای اخیر شاهد بودیم.
۴) اجتناب از دام اردوگاهگرایی:
جامعه ایران به شدت از نقد دوگانهانگاری («یا با آمریکاییها هستی یا با حکومت») خسته است. جریانهای عدالتخواه میتوانند با اتخاذ موضعی مستقل، هم از مداخله خارجی و جنگ مخالفت کنند و هم به نقد رادیکال ساختارهای استبدادی و نابرابر داخلی بپردازند.
این همان "امتیاز رقابتی" است که میتواند حمایت گستردهتری جلب کند.
۱) مواضع راهبردی پیشنهادی (با الهام از مصاحبه):
الف – اتخاذ یک ضدیت واضح و همزمان با دو تهدید:
ب – مخالفت قاطع با هرگونه مداخله نظامی خارجی و تحریمهای کورکورانه که فشار اصلی را بر مردم عادی وارد میکند.
این موضع، مشروعیتدهی به جنگطلبی امپریالیستی را نفی میکند.
ج – مقاومت در برابر استبداد داخلی و مبارزه برای براندازی ساختارهای ناعادلانه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. این موضع، هرگونه سازش با حکومت استبدادی را رد میکند.
د – این موضع دوگانه، تقابل مصنوعی «امنیت در برابر آزادی» یا «استقلال در برابر دموکراسی» را که حکومت سعی در القای آن دارد، خنثی میکند.
۲) اولویت دادن به پیوند مطالبات:
به جای تمرکز انحصاری بر یک موضوع (مثلاً برجام یا حجاب)، باید به پیوند ارگانیک مطالبات پرداخت: آزادیهای سیاسی با عدالت اقتصادی، حقوق زنان با حقوق اقوام، دغدغههای محیط زیستی با حق تعیین سرنوشت. این همان "چندبُعدی" بودن است که اندرسن از آن سخن میگوید.
۳) بینالملل کردن مبارزه بدون وابستگی:
الف - جریان عدالتخواه باید فعالانه به دنبال ایجاد اتحاد و همبستگی با جنبشهای مترقی جهانی (فمینیستی، ضد نژادپرستی، کارگری، محیط زیستی) باشد.
ب - این کار باید بر اساس اشتراک اصولی و نه بر اساس همپیمانی با دولتها انجام شود. این امر مشروعیت و قدرت نرم جنبش را افزایش میدهد.
۴) ارائه یک آلترناتیو روشن و ایجابی:
به جای تمرکز صرف بر «ضدیت»، باید به تدریج تصویری از آیندهای مطلوب ارائه داد: ایرانِ
چندفرهنگی، غیرمتمرکز، سکولار-دموکراتیک، فارغ از نفت و متکی بر اقتصاد تعاونی و مشارکتی. این تصویر میتواند نیروی محرکه و امید ایجاد کند.
بطور کلی و خلاصه :
پتانسیل جریانهای عدالتخواه در ایران بسیار بالا است،
زیرا در تقاطع چندین جنبش اجتماعی قدرتمند قرار دارند.
کلید موفقیت آنها در اجتناب از تقلیلگرایی (چه طبقاتی صرف، چه فمینیستی صرف، چه قومی صرف) و ساختن ائتلافی فراگیر بر اساس یک برنامه مشترک برای ایران آینده است.
آنها باید با هوشمندی از دامهای اردوگاهگرایی (چه شرقی، چه غربی) دوری کنند و مبارزه خود را بخشی از جنبش جهانی برای عدالت و رهایی بدانند،
همانگونه که کوین اندرسن از مارکس متأخر قرائت میکند.
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
با تحلیل مصاحبه کوین اندرسن و تطبیق آن با شرایط ایران، میتوان به چند پتانسیل کلیدی و موضعگیریهای راهبردی برای جریانهای عدالتخواه در ایران رسید: پتانسیلهای جریانهای عدالتخواه در ایران (از نگاه اندرسنی): ۱) تکیه بر سنت مبارزاتی غنی و پیوسته: تاریخچه…
. لویی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست فرانسوی، در این مصاحبه تمایزی بنیادین بین «مارکس»و «مارکسیسم» قائل میشود و استدلال میکند که مارکسیسم به عنوان یک ایدئولوژی و دستگاه نظری، اغلب به شکلی تقلیلگرا و ایستا درآمده که از پیچیدگی و محدودیتهای ذاتی اندیشه خود مارکس فاصله گرفته است.
به طور خلاصه و مصداقی به توضیح این ایده میپردازم:
۱) مارکسیسم به مثابه یک «نظریه متناهی»
ادعای آلتوسر:
آلتوسر استدلال میکند که نظریه مارکس یک نظریه «متناهی» است. یعنی آنچنان که مارکسیسم ارتدکس (مانند مارکسیسم-لنینیسم دوره استالین) ادعا میکند، یک فلسفه تاریخ همه شمول و کامل نیست که بتواند تمام آینده بشر و حتی کمونیسم را به صورت ایجابی و دقیق پیشبینی کند.
محدوده نظریه مارکس:
به گفته آلتوسر، تمرکز اصلی و ارزش واقعی کار مارکس، «تحلیل شیوه تولید سرمایهداری و گرایش متضاد درونی آن»است.
مارکس نشان میدهد که سرمایهداری چگونه بحرانزا است و چگونه خود، زمینههای نابودی خود (گرایش به کمونیسم) را فراهم میآورد.
اما این گرایش لزوماً محقق نمیشود مگر آنکه مبارزه سیاسی آن را به واقعیت تبدیل کند.
مصداق:
مارکس در «سرمایه» به تحلیل دقیق مکانیسمهای درونی سرمایهداری میپردازد (مانند ارزش اضافی، تمرکز سرمایه، گرایش نزولی نرخ سود). اما او یک «طرح کلی» یا «دستورالعمل دقیق» برای دولت کمونیستی آینده ارائه نمیدهد. اینجا جایی است که «مارکسیسم» پس از مارکس، با ادعای تکمیل نظریه او، شروع به ساختن یک ایدئولوژی تمامعیار و گاه جزمی کرد.
۲) «نقطه کور» نظریه مارکس
ادعای آلتوسر:
آلتوسر به صراحت میگوید: «نظریه مارکسیستی تقریباً هیچ حرفی از دولت، ایدئولوژی، سیاست یا سازماندهی مبارزه طبقاتی نمیزند». این مسائل «نقاط کور» یا «مناطق ممنوعه» در اندیشه مارکس هستند.
دلیل این خلا:
آلتوسر توضیح میدهد که مارکس آنقدر تحت تسلط «بازنمایی بورژوایی» از دولت و سیاست بود که فقط توانست آنها را به شکل منفی و سلبی نقد کند (یعنی نشان دهد دولت سرمایهداری چیست) اما نتوانست نظریهای ایجابی درباره دولت سوسیالیستی ارائه دهد.
مصداق:
این خلا نظری پس از مارکس، منجر به ظهور نظریهپردازانی مانند لنین (در «دولت و انقلاب») و گرامشی (در نظریه هژمونی و جامعه مدنی) شد.
اما از نظر آلتوسر، حتی این نظریهپردازان نیز کاملاً از دام ایدئولوژی بورژوایی رها نشدند و گاه مفاهیم بورژوایی (مانند تمایز جامعه سیاسی/جامعه مدنی) را بازتولید کردند.
۳) خطر «تقلیل سیاست به دولت»
ادعای آلتوسر:
یکی از خطرات اصلی «مارکسیسم» این است که سیاست را به حوزه دولت تقلیل میدهد.
یعنی فکر میکند سیاست فقط یعنی مبارزه برای کسب قدرت دولتی، نمایندگی پارلمانی و فعالیت احزاب.
سیاست واقعی کجاست؟
آلتوسر استدلال میکند که سیاست را باید در هر جایی که رخ میدهد جستجو کرد، نه فقط در نهادهای رسمی.
او به جنبشهای جدیدی مانند محیط زیست، فمینیسم و مبارزات جوانان اشاره میکند که خارج از احزاب سنتی شکل گرفتهاند و اشکال جدیدی از سیاستورزی را نمایندگی میکنند.
مصداق:
در اتحاد جماهیر شوروی، حزب کمونیست خود را با دولت یکی کرد («حزب-دولت»).
این امر منجر به نابودی استقلال حزب، سرکوب هرگونه سیاستورزی خارج از چارچوب دولتی و در نهایت، بوروکراتیزه و ایستا شدن کل سیستم شد.
آلتوسر هشدار میدهد که حزب باید همواره مستقل از دولت باقی بماند، حتی در دوران گذار سوسیالیستی.
۴) چرا «مارکس، مارکسیسم نیست»؟
آلتوسر با طرح این تمایز میخواهد بگوید:
مارکس:
یک متفکر «متناهی» با بینشی انقلابی و ابزارهای تحلیلی قدرتمند برای نقد سرمایهداری است.
کار او کامل نیست و «نقاط کور» دارد.
او یک «فلسفه تاریخ» تمامشده ارائه نمیدهد.
مارکسیسم:
اغلب به یک ایدئولوژی و یک دستگاه نظری بسته تبدیل شده که ادعای «کامل» بودن و پاسخگویی به همه سؤالات را دارد.
این مارکسیسمِ ایدئولوژیک شده است که:
خود را به عنوان یک فلسفه تاریخ همه شمول جا میزند.
«نقاط کور» مارکس (مانند نظریه دولت) را با پاسخهای سادهلوحانه و گاه اقتدارگرایانه پر میکند.
سیاست را به تصرف قدرت دولتی تقلیل میدهد و اشکال جدید مبارزه را نادیده میگیرد.
در دام «ایدئولوژی بورژوایی» در مورد دولت و سیاست میافتد (مثلاً با پذیرش بدون نقد تمایز جامعه سیاسی/مدنی).
به عبارت سادهتر، مارکس یک نقطه شروع انتقادی و باز است، در حالی که مارکسیسم (در بسیاری از قرائتهایش) یک نقطه پایان ایستا و بسته است.
آلتوسر از ما میخواهد به «مارکس» بازگردیم تا «مارکسیسم» را نقد کنیم و آن را از حالت ایدئولوژی زدوده شده و به یک پروژه انتقادی زنده و پویا تبدیل کنیم که بتواند مسائل جدید (مانند دولت، ایدئولوژی، جنبشهای جدید) را بدون افتادن در دام جزماندیشی توضیح دهد.
به طور خلاصه و مصداقی به توضیح این ایده میپردازم:
۱) مارکسیسم به مثابه یک «نظریه متناهی»
ادعای آلتوسر:
آلتوسر استدلال میکند که نظریه مارکس یک نظریه «متناهی» است. یعنی آنچنان که مارکسیسم ارتدکس (مانند مارکسیسم-لنینیسم دوره استالین) ادعا میکند، یک فلسفه تاریخ همه شمول و کامل نیست که بتواند تمام آینده بشر و حتی کمونیسم را به صورت ایجابی و دقیق پیشبینی کند.
محدوده نظریه مارکس:
به گفته آلتوسر، تمرکز اصلی و ارزش واقعی کار مارکس، «تحلیل شیوه تولید سرمایهداری و گرایش متضاد درونی آن»است.
مارکس نشان میدهد که سرمایهداری چگونه بحرانزا است و چگونه خود، زمینههای نابودی خود (گرایش به کمونیسم) را فراهم میآورد.
اما این گرایش لزوماً محقق نمیشود مگر آنکه مبارزه سیاسی آن را به واقعیت تبدیل کند.
مصداق:
مارکس در «سرمایه» به تحلیل دقیق مکانیسمهای درونی سرمایهداری میپردازد (مانند ارزش اضافی، تمرکز سرمایه، گرایش نزولی نرخ سود). اما او یک «طرح کلی» یا «دستورالعمل دقیق» برای دولت کمونیستی آینده ارائه نمیدهد. اینجا جایی است که «مارکسیسم» پس از مارکس، با ادعای تکمیل نظریه او، شروع به ساختن یک ایدئولوژی تمامعیار و گاه جزمی کرد.
۲) «نقطه کور» نظریه مارکس
ادعای آلتوسر:
آلتوسر به صراحت میگوید: «نظریه مارکسیستی تقریباً هیچ حرفی از دولت، ایدئولوژی، سیاست یا سازماندهی مبارزه طبقاتی نمیزند». این مسائل «نقاط کور» یا «مناطق ممنوعه» در اندیشه مارکس هستند.
دلیل این خلا:
آلتوسر توضیح میدهد که مارکس آنقدر تحت تسلط «بازنمایی بورژوایی» از دولت و سیاست بود که فقط توانست آنها را به شکل منفی و سلبی نقد کند (یعنی نشان دهد دولت سرمایهداری چیست) اما نتوانست نظریهای ایجابی درباره دولت سوسیالیستی ارائه دهد.
مصداق:
این خلا نظری پس از مارکس، منجر به ظهور نظریهپردازانی مانند لنین (در «دولت و انقلاب») و گرامشی (در نظریه هژمونی و جامعه مدنی) شد.
اما از نظر آلتوسر، حتی این نظریهپردازان نیز کاملاً از دام ایدئولوژی بورژوایی رها نشدند و گاه مفاهیم بورژوایی (مانند تمایز جامعه سیاسی/جامعه مدنی) را بازتولید کردند.
۳) خطر «تقلیل سیاست به دولت»
ادعای آلتوسر:
یکی از خطرات اصلی «مارکسیسم» این است که سیاست را به حوزه دولت تقلیل میدهد.
یعنی فکر میکند سیاست فقط یعنی مبارزه برای کسب قدرت دولتی، نمایندگی پارلمانی و فعالیت احزاب.
سیاست واقعی کجاست؟
آلتوسر استدلال میکند که سیاست را باید در هر جایی که رخ میدهد جستجو کرد، نه فقط در نهادهای رسمی.
او به جنبشهای جدیدی مانند محیط زیست، فمینیسم و مبارزات جوانان اشاره میکند که خارج از احزاب سنتی شکل گرفتهاند و اشکال جدیدی از سیاستورزی را نمایندگی میکنند.
مصداق:
در اتحاد جماهیر شوروی، حزب کمونیست خود را با دولت یکی کرد («حزب-دولت»).
این امر منجر به نابودی استقلال حزب، سرکوب هرگونه سیاستورزی خارج از چارچوب دولتی و در نهایت، بوروکراتیزه و ایستا شدن کل سیستم شد.
آلتوسر هشدار میدهد که حزب باید همواره مستقل از دولت باقی بماند، حتی در دوران گذار سوسیالیستی.
۴) چرا «مارکس، مارکسیسم نیست»؟
آلتوسر با طرح این تمایز میخواهد بگوید:
مارکس:
یک متفکر «متناهی» با بینشی انقلابی و ابزارهای تحلیلی قدرتمند برای نقد سرمایهداری است.
کار او کامل نیست و «نقاط کور» دارد.
او یک «فلسفه تاریخ» تمامشده ارائه نمیدهد.
مارکسیسم:
اغلب به یک ایدئولوژی و یک دستگاه نظری بسته تبدیل شده که ادعای «کامل» بودن و پاسخگویی به همه سؤالات را دارد.
این مارکسیسمِ ایدئولوژیک شده است که:
خود را به عنوان یک فلسفه تاریخ همه شمول جا میزند.
«نقاط کور» مارکس (مانند نظریه دولت) را با پاسخهای سادهلوحانه و گاه اقتدارگرایانه پر میکند.
سیاست را به تصرف قدرت دولتی تقلیل میدهد و اشکال جدید مبارزه را نادیده میگیرد.
در دام «ایدئولوژی بورژوایی» در مورد دولت و سیاست میافتد (مثلاً با پذیرش بدون نقد تمایز جامعه سیاسی/مدنی).
به عبارت سادهتر، مارکس یک نقطه شروع انتقادی و باز است، در حالی که مارکسیسم (در بسیاری از قرائتهایش) یک نقطه پایان ایستا و بسته است.
آلتوسر از ما میخواهد به «مارکس» بازگردیم تا «مارکسیسم» را نقد کنیم و آن را از حالت ایدئولوژی زدوده شده و به یک پروژه انتقادی زنده و پویا تبدیل کنیم که بتواند مسائل جدید (مانند دولت، ایدئولوژی، جنبشهای جدید) را بدون افتادن در دام جزماندیشی توضیح دهد.
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
با تحلیل مصاحبه کوین اندرسن و تطبیق آن با شرایط ایران، میتوان به چند پتانسیل کلیدی و موضعگیریهای راهبردی برای جریانهای عدالتخواه در ایران رسید: پتانسیلهای جریانهای عدالتخواه در ایران (از نگاه اندرسنی): ۱) تکیه بر سنت مبارزاتی غنی و پیوسته: تاریخچه…
این دیدگاه آلتوسر توضیح میدهد که چرا تجربه کشورهای «مارکسیستی» در قرن بیستم تا این حد با اندیشه انتقادی و رهاییبخش خود مارکس فاصله داشت.
علی غلامی
https://www.tgoop.com/marzockacademy
علی غلامی
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
بیش از دو سال است که در جعبۀ ابزار روان درمانی خود، در کنار روشهای CBT، MBCT، روایت درمانی و روان درمانیِ اگزیستانسیل، از روش DBT نیز در اتاق درمان با درمانجویان رنگارنگِ کانادایی و ایرانی خود استفاده می کنم. اخیرا کتابی خواندم نوشتۀ لین پیدرسون دربارۀ روش DBT. کتاب سال 2025 منتشر شده و در آن نویسنده کوشیده، دو ستون به محورهای چهارگانۀ شناخته شدۀ این روش درمانی اضافه کند: « دیالکتیک» و « اعتیاد».
هر چند مفهومِ دیالکتیک در عنوان این روش درمانی بکار رفته؛ اما در زمرۀ ستونهای آن انگاشته نشده. دیالکتیک، مفهومی است با تبار فلسفی آشکار در فلسفۀ پسا-رنسانسی که در آثار هگل و مارکس بکار رفته و در عالم فلسفه، سخت طنین انداز گشته است.
مراد از مفهومِ « دیالکتیک» در این روش درمانی که در کتاب پیدرسون هم برکشیده شده، عبارتست از روند و آیندِ متوالی میان پذیرش ( validation) و تغییر ( change).در فرایند درمان؛ از طریق کار بر روی هیجانات، روابط بین فردی و شرایط مملوّ از پریشانی ( distress). در این راستا، نویسنده جدول بلندی از تنش های دیالکتیکیِ رایج ( common dialectical tensions) تهیه کرده و راهکارهایی ناظر به فرا رفتن از منظر های متضاد ( opposing perspectives) و رسیدن به منظر میانه را در هر سطر توضیح داده است.
به نزد من که بیش از بیست و پنج سال است با مفهوم « دیالکتیک» و چند و چون و کارویژۀ آن در مباحث فلسفی دراز دامن، به نیکی آشنا هستم، وام کردن و بکار بسته شدنش توسط متخصصان تراز اولِ فنّ در حوزۀ روان پژوهی و روان درمانی، حقیقتا آموزنده، خاطره انگیز، روح نواز و کارآمد است.
سروش دباغ
https://www.tgoop.com/marzockacademy
هر چند مفهومِ دیالکتیک در عنوان این روش درمانی بکار رفته؛ اما در زمرۀ ستونهای آن انگاشته نشده. دیالکتیک، مفهومی است با تبار فلسفی آشکار در فلسفۀ پسا-رنسانسی که در آثار هگل و مارکس بکار رفته و در عالم فلسفه، سخت طنین انداز گشته است.
مراد از مفهومِ « دیالکتیک» در این روش درمانی که در کتاب پیدرسون هم برکشیده شده، عبارتست از روند و آیندِ متوالی میان پذیرش ( validation) و تغییر ( change).در فرایند درمان؛ از طریق کار بر روی هیجانات، روابط بین فردی و شرایط مملوّ از پریشانی ( distress). در این راستا، نویسنده جدول بلندی از تنش های دیالکتیکیِ رایج ( common dialectical tensions) تهیه کرده و راهکارهایی ناظر به فرا رفتن از منظر های متضاد ( opposing perspectives) و رسیدن به منظر میانه را در هر سطر توضیح داده است.
به نزد من که بیش از بیست و پنج سال است با مفهوم « دیالکتیک» و چند و چون و کارویژۀ آن در مباحث فلسفی دراز دامن، به نیکی آشنا هستم، وام کردن و بکار بسته شدنش توسط متخصصان تراز اولِ فنّ در حوزۀ روان پژوهی و روان درمانی، حقیقتا آموزنده، خاطره انگیز، روح نواز و کارآمد است.
سروش دباغ
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک
🔺فلسفه هوش مصنوعی و اخلاق پساانسانی (Post-Human Ethics): در عصری که AI میتواند تصمیمگیری کند، باید بحث کنیم که آیا ماشینها میتوانند "حقوق" داشته باشند یا نه. مثلاً، اگر یک ربات هوشمند احساساتی شبیه انسان داشته باشد، آیا خاموش کردن آن قتل محسوب میشود؟ این ایده میتواند به جلوگیری از سوءاستفاده از فناوری کمک کند و مرزهای انسانیت را بازتعریف کند.
🔺شنبه تا پنجشنبه
⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰
لینگ گروه اکادمی فلسفه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
🔺فلسفه هوش مصنوعی و اخلاق پساانسانی (Post-Human Ethics): در عصری که AI میتواند تصمیمگیری کند، باید بحث کنیم که آیا ماشینها میتوانند "حقوق" داشته باشند یا نه. مثلاً، اگر یک ربات هوشمند احساساتی شبیه انسان داشته باشد، آیا خاموش کردن آن قتل محسوب میشود؟ این ایده میتواند به جلوگیری از سوءاستفاده از فناوری کمک کند و مرزهای انسانیت را بازتعریف کند.
🔺شنبه تا پنجشنبه
⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰
لینگ گروه اکادمی فلسفه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک 🔺فلسفه هوش مصنوعی و اخلاق پساانسانی (Post-Human Ethics): در عصری که AI میتواند تصمیمگیری کند، باید بحث کنیم که آیا ماشینها میتوانند "حقوق" داشته باشند یا نه. مثلاً، اگر یک ربات هوشمند احساساتی شبیه انسان داشته باشد،…
درود بر همه دوستان و هم گروهای عزیز نظرتان در مورد "آینده شهرهای هوشمند و نقش هوش مصنوعی در مدیریت ترافیک و انرژی" چیست؟ مثلاً تصور کن که ماشینها خودشون با هم حرف میزنن تا ترافیک صفر بشه، یا ساختمانها انرژی رو بهینه مصرف کنن. نظرتان را بیان بفرمائید، و مزایا و معایبش رو بررسی کنیم؟
Javer
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
Javer
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
Telegram
آکادمی فلسفه مارزوک
کار فلسفه آزردن حماقت است
لینک گروه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tgoop.com/ConferenceAcademyMarzock
لینک گروه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tgoop.com/ConferenceAcademyMarzock
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
درود بر همه دوستان و هم گروهای عزیز نظرتان در مورد "آینده شهرهای هوشمند و نقش هوش مصنوعی در مدیریت ترافیک و انرژی" چیست؟ مثلاً تصور کن که ماشینها خودشون با هم حرف میزنن تا ترافیک صفر بشه، یا ساختمانها انرژی رو بهینه مصرف کنن. نظرتان را بیان بفرمائید، و…
تصور شهر آینده، بیش از هر زمان دیگر به تکنولوژی گره خورده . هوش مصنوعی وعده داده که ترافیک را به صفر برساند، مصرف انرژی را بهینه کند و حتی امنیت شهری را تضمین کند. شهری که در آن ماشینها با هم گفتگو میکنند تا از تصادف جلوگیری کنند، و ساختمانها چونان موجودات زنده، مصرف انرژیشان را خودتنظیم میکنند. این تصویر، از نظر فنی امکانپذیر هست؛ نمونههای اولیه در شهرهایی چون سنگاپور و بارسلونا نشان دادهاند که میتوان با کمک AI، آلودگی و هدررفت انرژی را به میزان چشمگیری کاهش داد.
اما پرسش این است که آیا تکنولوژی فقط بهبود میآورد یا چهرهای تاریک هم در پس آن پنهان است؟
شهر هوشمند میتواند همانقدر که آزادیبخش است، سلطهگر هم باشد. همان دادههایی که ترافیک را روان میکنند، میتوانند به ابزاری برای نظارت بیوقفه بر شهروندان تبدیل شوند. خطر این است که شهر از فضایی عمومی و مشترک، به آزمایشگاهی برای الگوریتمها و شرکتهای بزرگ بدل شود. در این صورت، شهروند به داده تقلیل پیدا میکند.
میتوان گفت شهر هوشمند نفی تناقضهای زندگی شهری است: نفی ترافیک، نفی اتلاف انرژی، نفی خطر. اما همان نفی، اگر به شکل یکجانبه و بدون آگاهی انسانی پیش برود، میتواند به «نفی آزادی» تبدیل شود. یعنی تکنولوژی، به جای رهایی، به انقیاد منجر گردد.
امنیت دادهها و احتمال هک یا سوءاستفاده
بیکاری ناشی از حذف شغلهایی مثل راننده و تکنسین
هزینههای سنگین پیادهسازی و شکاف دیجیتال میان کشورهای غنی و فقیر
در برابر این خطرات، تنها راه حل شفافیت، قانونگذاری دقیق و حضور انسان در حلقه تصمیمگیری است. هوش مصنوعی باید دستیار باشد، نه حاکم؛ باید ابزار آزادی باشد، نه ابزار سلطه.
پس آینده شهرهای هوشمند، میدان کشمکش میان دو نیروست:
از یک سو وعدهی رفاه، کاهش خطر و زیست پایدار
و از سوی دیگر، تهدیدِ نظارت، نابرابری و از دست رفتن کنترل انسانی
این آینده بستگی دارد به اینکه ما چگونه میان این دو نیرو تعادل برقرار کنیم. شاید پرسش اساسی این باشد: آیا میخواهیم در شهر هوشمند زندگی کنیم، یا در شهر نظارتی؟
Javer
https://www.tgoop.com/marzockacademy
اما پرسش این است که آیا تکنولوژی فقط بهبود میآورد یا چهرهای تاریک هم در پس آن پنهان است؟
شهر هوشمند میتواند همانقدر که آزادیبخش است، سلطهگر هم باشد. همان دادههایی که ترافیک را روان میکنند، میتوانند به ابزاری برای نظارت بیوقفه بر شهروندان تبدیل شوند. خطر این است که شهر از فضایی عمومی و مشترک، به آزمایشگاهی برای الگوریتمها و شرکتهای بزرگ بدل شود. در این صورت، شهروند به داده تقلیل پیدا میکند.
میتوان گفت شهر هوشمند نفی تناقضهای زندگی شهری است: نفی ترافیک، نفی اتلاف انرژی، نفی خطر. اما همان نفی، اگر به شکل یکجانبه و بدون آگاهی انسانی پیش برود، میتواند به «نفی آزادی» تبدیل شود. یعنی تکنولوژی، به جای رهایی، به انقیاد منجر گردد.
امنیت دادهها و احتمال هک یا سوءاستفاده
بیکاری ناشی از حذف شغلهایی مثل راننده و تکنسین
هزینههای سنگین پیادهسازی و شکاف دیجیتال میان کشورهای غنی و فقیر
در برابر این خطرات، تنها راه حل شفافیت، قانونگذاری دقیق و حضور انسان در حلقه تصمیمگیری است. هوش مصنوعی باید دستیار باشد، نه حاکم؛ باید ابزار آزادی باشد، نه ابزار سلطه.
پس آینده شهرهای هوشمند، میدان کشمکش میان دو نیروست:
از یک سو وعدهی رفاه، کاهش خطر و زیست پایدار
و از سوی دیگر، تهدیدِ نظارت، نابرابری و از دست رفتن کنترل انسانی
این آینده بستگی دارد به اینکه ما چگونه میان این دو نیرو تعادل برقرار کنیم. شاید پرسش اساسی این باشد: آیا میخواهیم در شهر هوشمند زندگی کنیم، یا در شهر نظارتی؟
Javer
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
تصور شهر آینده، بیش از هر زمان دیگر به تکنولوژی گره خورده . هوش مصنوعی وعده داده که ترافیک را به صفر برساند، مصرف انرژی را بهینه کند و حتی امنیت شهری را تضمین کند. شهری که در آن ماشینها با هم گفتگو میکنند تا از تصادف جلوگیری کنند، و ساختمانها چونان موجودات…
با توجه به توصیف شما از شهر آینده یک وارونگی اتفاق خواهد افتاد و انسان بدل به ماشین می شود و تحت انقیاد فرامین هوش مصنوعی ، امر سوژگی به هوش مصنوعی و تکنولوژی منتقل شده و بشر را ابژه خود می سازند ،
بازگشت به گذشته دور آنجا که بشر تحت سلطه طبیعت بود اما با این تفاوت که این بار تکنولوژی هوش مصنوعی بشر را به جای طبیعت تحت انقیاد خود در می آورند.
Azizi
https://www.tgoop.com/marzockacademy
بازگشت به گذشته دور آنجا که بشر تحت سلطه طبیعت بود اما با این تفاوت که این بار تکنولوژی هوش مصنوعی بشر را به جای طبیعت تحت انقیاد خود در می آورند.
Azizi
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
با توجه به توصیف شما از شهر آینده یک وارونگی اتفاق خواهد افتاد و انسان بدل به ماشین می شود و تحت انقیاد فرامین هوش مصنوعی ، امر سوژگی به هوش مصنوعی و تکنولوژی منتقل شده و بشر را ابژه خود می سازند ، بازگشت به گذشته دور آنجا که بشر تحت سلطه طبیعت بود اما با…
با خود اندیشیدم که نقطهنظر کدام یک از فیلسوفان در باب هوش مصنوعی برایم جذاب و محل تأمل است؛ آیا نیک بوستروم، یا دیوید چالمرز.....؟ اما وقتی به بررسی اندیشههای یووال نوح هراری پرداختم، دریافتم که دیدگاههای او برایم جالبتر و زمینهساز تعمق عمیق است. شاید بهتر باشد از دریچه نگاه او وارد این بحث شوم.
هراری در کتاب هومو دئوس و همچنین ۲۱ درس برای قرن ۲۱ بارها به این ایده اشاره میکنه که قدرت سوژگی در حال جابهجاییه: بشر مدرن که روزی خود را مرکز جهان و
فاعل تاریخ میدانست، کمکم جایگاهش را به الگوریتمها و هوش مصنوعی واگذار میکند. در واقع، آنچه تو وارونگی نامیدی، نزد هراری هم مطرح است، انتقال مرکز تصمیمگیری از انسان به دادهها.
در گذشته، طبیعت بر انسان حکم میراند، قحطی، بیماری و بلایای طبیعی سرنوشت او را تعیین میکردند.
در دوران مدرن، بشر با علم و تکنولوژی بر طبیعت غلبه کرد و برای مدتی کوتاه فاعل تاریخ شد.
اما در عصر هوش مصنوعی و بیگدیتا، دوباره انسان در حال ابژه شدن است، با این تفاوت که اینبار «الگوریتمها» و «دادهها» جای طبیعت را گرفتهاند.
هراری اصطلاح دیتائیسم رو مطرح میکنه؛ ایدئولوژیای که میگوید همه چیز ـ از بدن و ذهن گرفته تا جوامع و فرهنگ ،چیزی جز جریان داده نیست. در این نگاه، انسان دیگر منبع مشروعیت یا معنا نیست؛ بلکه ارزشمند بودن هر چیز بسته به اینه که چهقدر در تولید و پردازش داده نقش دارد.
سوژگی (Subjectivity) از انسان جدا میشود و به تکنولوژی و هوش مصنوعی منتقل میگردد.
انسان که خود را تا دیروز سوژهی آزاد میپنداشت، حالا به ابژهای دادهمحور تبدیل میشود؛ چیزی شبیه سنسور در شبکهای عظیم از پردازش اطلاعات.
این تصویر در نگاه هراری، نه صرفاً یک پیشبینی تکنیکی، بلکه یک هشدار وجودی است: اگر مراقب نباشیم، آزادی و عاملیت انسانی قربانی کارآمدی تکنولوژیک خواهد شد.
پس پرسش این است ،
آیا ما میخواهیم همچنان سوژه تاریخ بمانیم، یا داوطلبانه سوژگی را به الگوریتمها بسپاریم؟
Javer
https://www.tgoop.com/marzockacademy
هراری در کتاب هومو دئوس و همچنین ۲۱ درس برای قرن ۲۱ بارها به این ایده اشاره میکنه که قدرت سوژگی در حال جابهجاییه: بشر مدرن که روزی خود را مرکز جهان و
فاعل تاریخ میدانست، کمکم جایگاهش را به الگوریتمها و هوش مصنوعی واگذار میکند. در واقع، آنچه تو وارونگی نامیدی، نزد هراری هم مطرح است، انتقال مرکز تصمیمگیری از انسان به دادهها.
در گذشته، طبیعت بر انسان حکم میراند، قحطی، بیماری و بلایای طبیعی سرنوشت او را تعیین میکردند.
در دوران مدرن، بشر با علم و تکنولوژی بر طبیعت غلبه کرد و برای مدتی کوتاه فاعل تاریخ شد.
اما در عصر هوش مصنوعی و بیگدیتا، دوباره انسان در حال ابژه شدن است، با این تفاوت که اینبار «الگوریتمها» و «دادهها» جای طبیعت را گرفتهاند.
هراری اصطلاح دیتائیسم رو مطرح میکنه؛ ایدئولوژیای که میگوید همه چیز ـ از بدن و ذهن گرفته تا جوامع و فرهنگ ،چیزی جز جریان داده نیست. در این نگاه، انسان دیگر منبع مشروعیت یا معنا نیست؛ بلکه ارزشمند بودن هر چیز بسته به اینه که چهقدر در تولید و پردازش داده نقش دارد.
سوژگی (Subjectivity) از انسان جدا میشود و به تکنولوژی و هوش مصنوعی منتقل میگردد.
انسان که خود را تا دیروز سوژهی آزاد میپنداشت، حالا به ابژهای دادهمحور تبدیل میشود؛ چیزی شبیه سنسور در شبکهای عظیم از پردازش اطلاعات.
این تصویر در نگاه هراری، نه صرفاً یک پیشبینی تکنیکی، بلکه یک هشدار وجودی است: اگر مراقب نباشیم، آزادی و عاملیت انسانی قربانی کارآمدی تکنولوژیک خواهد شد.
پس پرسش این است ،
آیا ما میخواهیم همچنان سوژه تاریخ بمانیم، یا داوطلبانه سوژگی را به الگوریتمها بسپاریم؟
Javer
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
اول شهریور روز پزشک بر
پزشکان ایران زمین خجسته باد
همان لایقانی که دانشورند
نه آن بی سوادان که مدرک خرند
سیاست فرارند در کار خویش
نه چون پاچه خاری به دنبال ریش
امید آفرینند و درمانگرند
به لب خنده داده ز دل غم برند
https://www.tgoop.com/marzockacademy
پزشکان ایران زمین خجسته باد
همان لایقانی که دانشورند
نه آن بی سوادان که مدرک خرند
سیاست فرارند در کار خویش
نه چون پاچه خاری به دنبال ریش
امید آفرینند و درمانگرند
به لب خنده داده ز دل غم برند
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
RgpoTxExbs0yOTA0
ذهن حقیقی و ذهن مصنوعی تقابل یا تعامل
زمانی که بشر غارنشین تصمیم گرفت ایده ها ، تصورات و مشاهدات خود را روی دیوار غار ثبت کند نطفه هوش مصنوعی بسته شد ،
زان پس تجربه ها خاطره ها و آرزو ها خارج از ذهن انسان به صورت نوشتار ، تصاویر و در کد ها و علائم ثبت و انباشت شد تا در مواقع لزوم استفاده شود یا به نسل های بعدی منتقل گردد ،
این ره یافت توانست امکانی را فراهم کند تا با مرگ بدن ، با فرو پاشی تمدن ها و ویرانی شهر ها ذهن و دانش دچار فرو پاشی و مرگ نشود و با علائم ، نشانه ها ، تصاویر و نوشته ها به آینده منتقل شود ،
با مرگ سقراط ذهن او که به کتاب منتقل شده بود زنده ماند تا پس از مرگ او با دیگران ارتباط برقرار کند و وارد گفتگو شود ،
بشر دیگر نیاز نداشت تا دائم برای هر کاری به نقطه آغاز بر گردد بلکه با سود جستن از ذهن مصنوعی بر جا مانده از گذشته از آن جایی که خود ایستاده آغاز کند ،
اما با انقلاب صنعتی و پیامد تکنولوژیک آن رفته رفته صدا هم به انباشت دانش کمک کرد ،
هوش مصنوعی زاده و نتیجه انباشت اطلاعاتی بود که در طول قرنها بشر در بیرون از ذهن خود ثبت می کرد ،
اما این ذهن و هوش مصنوعی در گذشته ساکت بود انقلاب در هوش مصنوعی زنده شدن همه آن دانش های انباشت شده بشر بود که می توانست با تولید کننده اش ، با مصرف کننده اش ارتباط برقرار کند ،
حالا بشر می تواند با ذهن تاریخی خود گفتگو کند ، نیاز های اطلاعاتی خود را از آن بگیرد ،
دیگر محقق لازم نبود کل آثار افلاطون را زیر رو کند و دنبال موضوع خاص بگردد این کار را ذهن مصنوعی برای او انجام می دهد و نتیجه نهایی را به او ارائه می دهد ،
اما بشر قرن ها تلاش کرد تا خود را به عنوان سوژه تثبیت کند و با غیر خود به مثابه ابژه مواجه شود ،
اما با تکامل هوش مصنوعی در همه عرصه ها رفته رفته بشر کارهایی را که تا کنون خود انجام می داد به تکنولوژی و ذهن مصنوعی سپرد ،
این نقطه گرچه نقطه آسایش ، راحتی و رفاه بود اما نقطه انقیاد هم شد یعنی وانهادن بخشی از کار ها و اختیارات خود به ماشین ها و ذهن مصنوعی ،
در گذشته اگر من بیست شماره تلفن در ذهن حقیقی خود داشتم اکنون در ذهن گوشی خود بیشمار شماره دارم که هر زمان اراده و نیاز کنم از آن استفاده می کنم ، اما به مرور زمان من همان بیست شماره حفظ شده در ذهن را از دست داده ام و اکنون گاهی حتی شماره منزل خود را به سختی بیاد می آورم ، این یعنی من بخشی از توانایی خود را به دلیل عدم نیاز از دست دادم ، این ساده ترین مثال را می شود در همه عرصه تعمیم داد ،
اما این به معنی آن نیست که بشر با عالی ترین دست آورد تاریخی خود سر ستیز بر دارد و او را رقیب خود فرض کند بلکه با این شبیه ترین پدیده به خود که از قضا خودش آن را پدید آورده باید تعامل کند و از آن سود برد تنها باید از این امر مراقبت کند که در همه حال سوژه اوست و در مقابل ذهن برساخته تاریخی خود از خود بیگانه نشود ،
مثل بشر گذشته که اولویت اول او در هر کار و رخدادی حفظ بقا خودش بود در این جا و در مقابل ذهن مصنوعی اولویت اول او باید حفظ سوژگی خودش باشد تا از خطر فروپاشی ذهن خودش در امان بماند .
Azizi
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
زمانی که بشر غارنشین تصمیم گرفت ایده ها ، تصورات و مشاهدات خود را روی دیوار غار ثبت کند نطفه هوش مصنوعی بسته شد ،
زان پس تجربه ها خاطره ها و آرزو ها خارج از ذهن انسان به صورت نوشتار ، تصاویر و در کد ها و علائم ثبت و انباشت شد تا در مواقع لزوم استفاده شود یا به نسل های بعدی منتقل گردد ،
این ره یافت توانست امکانی را فراهم کند تا با مرگ بدن ، با فرو پاشی تمدن ها و ویرانی شهر ها ذهن و دانش دچار فرو پاشی و مرگ نشود و با علائم ، نشانه ها ، تصاویر و نوشته ها به آینده منتقل شود ،
با مرگ سقراط ذهن او که به کتاب منتقل شده بود زنده ماند تا پس از مرگ او با دیگران ارتباط برقرار کند و وارد گفتگو شود ،
بشر دیگر نیاز نداشت تا دائم برای هر کاری به نقطه آغاز بر گردد بلکه با سود جستن از ذهن مصنوعی بر جا مانده از گذشته از آن جایی که خود ایستاده آغاز کند ،
اما با انقلاب صنعتی و پیامد تکنولوژیک آن رفته رفته صدا هم به انباشت دانش کمک کرد ،
هوش مصنوعی زاده و نتیجه انباشت اطلاعاتی بود که در طول قرنها بشر در بیرون از ذهن خود ثبت می کرد ،
اما این ذهن و هوش مصنوعی در گذشته ساکت بود انقلاب در هوش مصنوعی زنده شدن همه آن دانش های انباشت شده بشر بود که می توانست با تولید کننده اش ، با مصرف کننده اش ارتباط برقرار کند ،
حالا بشر می تواند با ذهن تاریخی خود گفتگو کند ، نیاز های اطلاعاتی خود را از آن بگیرد ،
دیگر محقق لازم نبود کل آثار افلاطون را زیر رو کند و دنبال موضوع خاص بگردد این کار را ذهن مصنوعی برای او انجام می دهد و نتیجه نهایی را به او ارائه می دهد ،
اما بشر قرن ها تلاش کرد تا خود را به عنوان سوژه تثبیت کند و با غیر خود به مثابه ابژه مواجه شود ،
اما با تکامل هوش مصنوعی در همه عرصه ها رفته رفته بشر کارهایی را که تا کنون خود انجام می داد به تکنولوژی و ذهن مصنوعی سپرد ،
این نقطه گرچه نقطه آسایش ، راحتی و رفاه بود اما نقطه انقیاد هم شد یعنی وانهادن بخشی از کار ها و اختیارات خود به ماشین ها و ذهن مصنوعی ،
در گذشته اگر من بیست شماره تلفن در ذهن حقیقی خود داشتم اکنون در ذهن گوشی خود بیشمار شماره دارم که هر زمان اراده و نیاز کنم از آن استفاده می کنم ، اما به مرور زمان من همان بیست شماره حفظ شده در ذهن را از دست داده ام و اکنون گاهی حتی شماره منزل خود را به سختی بیاد می آورم ، این یعنی من بخشی از توانایی خود را به دلیل عدم نیاز از دست دادم ، این ساده ترین مثال را می شود در همه عرصه تعمیم داد ،
اما این به معنی آن نیست که بشر با عالی ترین دست آورد تاریخی خود سر ستیز بر دارد و او را رقیب خود فرض کند بلکه با این شبیه ترین پدیده به خود که از قضا خودش آن را پدید آورده باید تعامل کند و از آن سود برد تنها باید از این امر مراقبت کند که در همه حال سوژه اوست و در مقابل ذهن برساخته تاریخی خود از خود بیگانه نشود ،
مثل بشر گذشته که اولویت اول او در هر کار و رخدادی حفظ بقا خودش بود در این جا و در مقابل ذهن مصنوعی اولویت اول او باید حفظ سوژگی خودش باشد تا از خطر فروپاشی ذهن خودش در امان بماند .
Azizi
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
Telegram
آکادمی فلسفه مارزوک
کار فلسفه آزردن حماقت است
لینک گروه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tgoop.com/ConferenceAcademyMarzock
لینک گروه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tgoop.com/ConferenceAcademyMarzock
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
RgpoTxExbs0yOTA0
به گمان من نمیتوان برای هوش مصنوعی یک صورتمسئلهی واحد و مشخص ترسیم کرد. این پدیده آنچنان گسترده و چندلایه است که در قالب یک پرسش منفرد فروکاسته نمیشود. هوش مصنوعی نه یک مسئلهی ساده، بلکه مجموعهای از مسائل درهمتنیده است که در مجموع، افق آیندهی بشر را تحت تأثیر قرار میدهد.
این فناوری در همهی ساحتهای زندگی ما نفوذ کرده است؛ از اقتصاد و سیاست گرفته تا زیست روزمره، از بدن انسان تا اکوسیستم طبیعی. از همین رو، هر تلاشی برای فهم آن باید بخش به بخش و سطح به سطح انجام گیرد؛ گویی با پدیدهای روبهروییم که همچون آینهای چندوجهی، هر بار صورتی تازه از خود آشکار میسازد.
هوش مصنوعی صرفاً یک ابزار تکنولوژیک نیست که بتوان آن را بهسادگی تعریف یا حلوفصل کرد؛ بلکه میدانی تازهی فلسفی و اجتماعی است که ما را وادار میکند بار دیگر نسبت خود را با اخلاق، آزادی، سوژگی و حتی طبیعت بازاندیشی کنیم.
بنابراین، بحث دربارهی هوش مصنوعی را نمیتوان به یک پرسش یا یک حوزه محدود ساخت. باید آن را همچون یک کلانپرسش در نظر گرفت که به هزاران مسئلهی کوچکتر منشعب میشود و هر یک نیازمند تحلیل و تأمل مستقل است. از این رو، ما در این گروه به ابعاد فلسفی آن میپردازیم و مباحث گوناگونش را بررسی میکنیم.
Javer
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
این فناوری در همهی ساحتهای زندگی ما نفوذ کرده است؛ از اقتصاد و سیاست گرفته تا زیست روزمره، از بدن انسان تا اکوسیستم طبیعی. از همین رو، هر تلاشی برای فهم آن باید بخش به بخش و سطح به سطح انجام گیرد؛ گویی با پدیدهای روبهروییم که همچون آینهای چندوجهی، هر بار صورتی تازه از خود آشکار میسازد.
هوش مصنوعی صرفاً یک ابزار تکنولوژیک نیست که بتوان آن را بهسادگی تعریف یا حلوفصل کرد؛ بلکه میدانی تازهی فلسفی و اجتماعی است که ما را وادار میکند بار دیگر نسبت خود را با اخلاق، آزادی، سوژگی و حتی طبیعت بازاندیشی کنیم.
بنابراین، بحث دربارهی هوش مصنوعی را نمیتوان به یک پرسش یا یک حوزه محدود ساخت. باید آن را همچون یک کلانپرسش در نظر گرفت که به هزاران مسئلهی کوچکتر منشعب میشود و هر یک نیازمند تحلیل و تأمل مستقل است. از این رو، ما در این گروه به ابعاد فلسفی آن میپردازیم و مباحث گوناگونش را بررسی میکنیم.
Javer
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
Telegram
آکادمی فلسفه مارزوک
کار فلسفه آزردن حماقت است
لینک گروه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tgoop.com/ConferenceAcademyMarzock
لینک گروه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tgoop.com/ConferenceAcademyMarzock
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک 🔺فلسفه هوش مصنوعی و اخلاق پساانسانی (Post-Human Ethics): در عصری که AI میتواند تصمیمگیری کند، باید بحث کنیم که آیا ماشینها میتوانند "حقوق" داشته باشند یا نه. مثلاً، اگر یک ربات هوشمند احساساتی شبیه انسان داشته باشد،…
فلسفه هوش مصنوعی
منبع :siliconwit
ماهیت هوش
یک بحث داغ در حوزه هوش مصنوعی این است که آیا ماشینها واقعاً میتوانند هوشمند در نظر گرفته شوند یا خیر. در حالی که برخی از کارشناسان استدلال میکنند که هوش مصنوعی صرفاً یک ابزار است و هوش واقعی را فقط میتوان در ذهن انسان یافت، برخی دیگر معتقدند که ماشینها اگر رفتاری از خود نشان دهند که از تفکر انسان قابل تشخیص نباشد، میتوانند هوشمند در نظر گرفته شوند. این بحث موضوع بسیاری از داستانها و آزمایشهای فکری معروف بوده است.
یکی از این داستانها «استدلال اتاق چینی» جان سرل است که در آن او فرض میکند فردی در یک اتاق که زبان چینی را نمیفهمد، میتواند با پیروی از مجموعهای از قوانین، آزمون زبان چینی را با موفقیت پشت سر بگذارد، اما در واقع زبان را نمیفهمد. سرل از این داستان استفاده میکند تا استدلال کند که ماشینها، مانند فرد داخل اتاق، ممکن است بتوانند آزمونهای زبان را با موفقیت پشت سر بگذارند یا وظایفی را انجام دهند، اما در واقع نمیدانند چه کاری انجام میدهند .
در سوی دیگر این بحث، فیلسوف دنیل دنت استدلال میکند که آگاهی را میتوان به فرآیندهای فیزیکی تقلیل داد و ماشینها میتوانند افکار و رفتار انسان را تکرار کنند. دنت داستان «زامبیهای فلسفی» را روایت میکند که موجوداتی هستند که دقیقاً مانند انسانها رفتار میکنند اما دارای آگاهی نیستند. او استدلال میکند که برای ماشینها این امکان وجود دارد که رفتار انسان را بدون داشتن آگاهی واقعی تکرار کنند و این لزوماً توانایی آنها را برای هوشمند بودن نفی نمیکند .
این مفهوم که ذهن ما محدود است و ماشینها میتوانند از افکار و رفتار انسان تقلید کنند، اغلب با مقاومت روبرو میشود، زیرا حس تمایز و ارزش خودِ انسان را در جهانی که به طور فزایندهای تحت سلطه فناوری است، تهدید میکند. گویی از ما خواسته میشود که تاج و تخت خود را به عنوان قهرمانان حاکم بر شناخت رها کنیم و بپذیریم که آنقدرها که قبلاً فکر میکردیم استثنایی نیستیم.
خودمختاری در هوش مصنوعی
ایده تصمیمگیری ماشینها بدون دخالت انسان، هم جذاب و هم نگرانکننده است. انگار ما در حال ایجاد نوع جدیدی از حیات هستیم، اما با این توانایی که از ما پیشی بگیرد. برخی از کارشناسان معتقدند که ما همیشه دست بالا را خواهیم داشت و میتوانیم این ماشینها را کنترل کنیم. اما برخی دیگر هشدار میدهند که با تکامل هوش مصنوعی، توانایی آن برای عملکرد فراتر از کنترل ما نیز تکامل مییابد. این یک تعادل ظریف بین پیشرفت و خطر است و ما باید با احتیاط از آن عبور کنیم.
یکی از داستانهای معروفی که ایده هوش مصنوعی خودمختار را بررسی میکند، فیلم «اکس ماکینا» است. در این فیلم، یک برنامهنویس جوان به نام کالب برای شرکت در یک آزمایش پیشگامانه انتخاب میشود: تعامل با یک ربات انساننما به نام آوا، که با هوش مصنوعی پیشرفته طراحی شده است. هرچه کالب زمان بیشتری را با آوا میگذراند، شروع به زیر سوال بردن این موضوع میکند که آیا او واقعاً خودمختار است یا اینکه هر حرکت او توسط سازندگانش از پیش برنامهریزی شده است.
با این حال، داستان دیگری که دیدگاه متفاوتی در مورد این موضوع ارائه میدهد، اثر نویسنده داستانهای علمی تخیلی، آیزاک آسیموف است. آسیموف در رمانهای خود، ایده «سه قانون رباتیک» را ارائه میدهد که بیان میکند رباتها باید از دستورات انسانها پیروی کنند، از وجود خود محافظت کنند و از آسیب رساندن به انسانها خودداری کنند. داستانهای آسیموف نشان میدهد که رباتها میتوانند کاملاً خودمختار باشند، اما همچنان در چارچوب دستورالعملهای اخلاقی عمل میکنند که تضمین میکند هرگز به انسانها آسیبی نمیرسانند
https://www.tgoop.com/marzockacademy
منبع :siliconwit
ماهیت هوش
یک بحث داغ در حوزه هوش مصنوعی این است که آیا ماشینها واقعاً میتوانند هوشمند در نظر گرفته شوند یا خیر. در حالی که برخی از کارشناسان استدلال میکنند که هوش مصنوعی صرفاً یک ابزار است و هوش واقعی را فقط میتوان در ذهن انسان یافت، برخی دیگر معتقدند که ماشینها اگر رفتاری از خود نشان دهند که از تفکر انسان قابل تشخیص نباشد، میتوانند هوشمند در نظر گرفته شوند. این بحث موضوع بسیاری از داستانها و آزمایشهای فکری معروف بوده است.
یکی از این داستانها «استدلال اتاق چینی» جان سرل است که در آن او فرض میکند فردی در یک اتاق که زبان چینی را نمیفهمد، میتواند با پیروی از مجموعهای از قوانین، آزمون زبان چینی را با موفقیت پشت سر بگذارد، اما در واقع زبان را نمیفهمد. سرل از این داستان استفاده میکند تا استدلال کند که ماشینها، مانند فرد داخل اتاق، ممکن است بتوانند آزمونهای زبان را با موفقیت پشت سر بگذارند یا وظایفی را انجام دهند، اما در واقع نمیدانند چه کاری انجام میدهند .
در سوی دیگر این بحث، فیلسوف دنیل دنت استدلال میکند که آگاهی را میتوان به فرآیندهای فیزیکی تقلیل داد و ماشینها میتوانند افکار و رفتار انسان را تکرار کنند. دنت داستان «زامبیهای فلسفی» را روایت میکند که موجوداتی هستند که دقیقاً مانند انسانها رفتار میکنند اما دارای آگاهی نیستند. او استدلال میکند که برای ماشینها این امکان وجود دارد که رفتار انسان را بدون داشتن آگاهی واقعی تکرار کنند و این لزوماً توانایی آنها را برای هوشمند بودن نفی نمیکند .
این مفهوم که ذهن ما محدود است و ماشینها میتوانند از افکار و رفتار انسان تقلید کنند، اغلب با مقاومت روبرو میشود، زیرا حس تمایز و ارزش خودِ انسان را در جهانی که به طور فزایندهای تحت سلطه فناوری است، تهدید میکند. گویی از ما خواسته میشود که تاج و تخت خود را به عنوان قهرمانان حاکم بر شناخت رها کنیم و بپذیریم که آنقدرها که قبلاً فکر میکردیم استثنایی نیستیم.
خودمختاری در هوش مصنوعی
ایده تصمیمگیری ماشینها بدون دخالت انسان، هم جذاب و هم نگرانکننده است. انگار ما در حال ایجاد نوع جدیدی از حیات هستیم، اما با این توانایی که از ما پیشی بگیرد. برخی از کارشناسان معتقدند که ما همیشه دست بالا را خواهیم داشت و میتوانیم این ماشینها را کنترل کنیم. اما برخی دیگر هشدار میدهند که با تکامل هوش مصنوعی، توانایی آن برای عملکرد فراتر از کنترل ما نیز تکامل مییابد. این یک تعادل ظریف بین پیشرفت و خطر است و ما باید با احتیاط از آن عبور کنیم.
یکی از داستانهای معروفی که ایده هوش مصنوعی خودمختار را بررسی میکند، فیلم «اکس ماکینا» است. در این فیلم، یک برنامهنویس جوان به نام کالب برای شرکت در یک آزمایش پیشگامانه انتخاب میشود: تعامل با یک ربات انساننما به نام آوا، که با هوش مصنوعی پیشرفته طراحی شده است. هرچه کالب زمان بیشتری را با آوا میگذراند، شروع به زیر سوال بردن این موضوع میکند که آیا او واقعاً خودمختار است یا اینکه هر حرکت او توسط سازندگانش از پیش برنامهریزی شده است.
با این حال، داستان دیگری که دیدگاه متفاوتی در مورد این موضوع ارائه میدهد، اثر نویسنده داستانهای علمی تخیلی، آیزاک آسیموف است. آسیموف در رمانهای خود، ایده «سه قانون رباتیک» را ارائه میدهد که بیان میکند رباتها باید از دستورات انسانها پیروی کنند، از وجود خود محافظت کنند و از آسیب رساندن به انسانها خودداری کنند. داستانهای آسیموف نشان میدهد که رباتها میتوانند کاملاً خودمختار باشند، اما همچنان در چارچوب دستورالعملهای اخلاقی عمل میکنند که تضمین میکند هرگز به انسانها آسیبی نمیرسانند
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
فلسفه هوش مصنوعی منبع :siliconwit ماهیت هوش یک بحث داغ در حوزه هوش مصنوعی این است که آیا ماشینها واقعاً میتوانند هوشمند در نظر گرفته شوند یا خیر. در حالی که برخی از کارشناسان استدلال میکنند که هوش مصنوعی صرفاً یک ابزار است و هوش واقعی را فقط میتوان در…
خلاقیت در هوش مصنوعی
اینکه آیا هوش مصنوعی میتواند واقعاً خلاق باشد، موضوعی است که دهههاست فیلسوفان و متخصصان این حوزه را مجذوب خود کرده است. در حالی که برخی معتقدند خلاقیت یک ویژگی منحصر به فرد انسانی است که ماشینها نمیتوانند آن را تکثیر کنند، برخی دیگر استدلال میکنند که اگر ابزار و فرصتهای مناسب در اختیار هوش مصنوعی قرار گیرد، واقعاً میتواند خلاق باشد.
یکی از متخصصانی که به بررسی پیامدهای فلسفی هوش مصنوعی و خلاقیت پرداخته است، مارگارت بودن است. بودن به طور گسترده در مورد ماهیت خلاقیت و ارتباط آن با ذهن نوشته است و استدلال میکند که خلاقیت یک مفهوم واحد و یکپارچه نیست، بلکه پدیدهای چندوجهی است که تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد.
با وجود این بینشها، بحث پیرامون خلاقیت در هوش مصنوعی همچنان بحثبرانگیز است. برخی از کارشناسان معتقدند که ماشینها به سادگی قادر به تکرار ترکیب منحصر به فرد تجربه، احساسات و شهود که زیربنای خلاقیت انسان است، نیستند. با این حال، برخی دیگر معتقدند که با برنامهنویسی مناسب و دسترسی به حجم عظیمی از دادهها، ماشینها واقعاً میتوانند آثار خلاقانهای تولید کنند.
یک نمونه از ماشینهایی که آثار خلاقانه تولید میکنند، «پرتره ادموند دِ بلامی» است، نقاشیای که توسط الگوریتم یادگیری ماشین خلق شده است. این اثر هنری که چهرهای تار را به تصویر میکشد و یادآور یک نقاشی رنسانس است، در حراج کریستی با قیمت بیش از ۴۰۰۰۰۰ دلار فروخته شد.
بحث پیرامون پتانسیل خلاقانه هوش مصنوعی، سوالات مهمی را در مورد معنای خلاق بودن و چگونگی تعریف این مفهوم پیچیده و مبهم مطرح میکند. با ادامه تکامل هوش مصنوعی، بررسی پیامدهای پتانسیل خلاقانه آن و چگونگی تأثیر آن بر درک ما از بیان انسان و هنرها مهم است
https://www.tgoop.com/marzockacademy
اینکه آیا هوش مصنوعی میتواند واقعاً خلاق باشد، موضوعی است که دهههاست فیلسوفان و متخصصان این حوزه را مجذوب خود کرده است. در حالی که برخی معتقدند خلاقیت یک ویژگی منحصر به فرد انسانی است که ماشینها نمیتوانند آن را تکثیر کنند، برخی دیگر استدلال میکنند که اگر ابزار و فرصتهای مناسب در اختیار هوش مصنوعی قرار گیرد، واقعاً میتواند خلاق باشد.
یکی از متخصصانی که به بررسی پیامدهای فلسفی هوش مصنوعی و خلاقیت پرداخته است، مارگارت بودن است. بودن به طور گسترده در مورد ماهیت خلاقیت و ارتباط آن با ذهن نوشته است و استدلال میکند که خلاقیت یک مفهوم واحد و یکپارچه نیست، بلکه پدیدهای چندوجهی است که تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد.
با وجود این بینشها، بحث پیرامون خلاقیت در هوش مصنوعی همچنان بحثبرانگیز است. برخی از کارشناسان معتقدند که ماشینها به سادگی قادر به تکرار ترکیب منحصر به فرد تجربه، احساسات و شهود که زیربنای خلاقیت انسان است، نیستند. با این حال، برخی دیگر معتقدند که با برنامهنویسی مناسب و دسترسی به حجم عظیمی از دادهها، ماشینها واقعاً میتوانند آثار خلاقانهای تولید کنند.
یک نمونه از ماشینهایی که آثار خلاقانه تولید میکنند، «پرتره ادموند دِ بلامی» است، نقاشیای که توسط الگوریتم یادگیری ماشین خلق شده است. این اثر هنری که چهرهای تار را به تصویر میکشد و یادآور یک نقاشی رنسانس است، در حراج کریستی با قیمت بیش از ۴۰۰۰۰۰ دلار فروخته شد.
بحث پیرامون پتانسیل خلاقانه هوش مصنوعی، سوالات مهمی را در مورد معنای خلاق بودن و چگونگی تعریف این مفهوم پیچیده و مبهم مطرح میکند. با ادامه تکامل هوش مصنوعی، بررسی پیامدهای پتانسیل خلاقانه آن و چگونگی تأثیر آن بر درک ما از بیان انسان و هنرها مهم است
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک 🔺فلسفه هوش مصنوعی و اخلاق پساانسانی (Post-Human Ethics): در عصری که AI میتواند تصمیمگیری کند، باید بحث کنیم که آیا ماشینها میتوانند "حقوق" داشته باشند یا نه. مثلاً، اگر یک ربات هوشمند احساساتی شبیه انسان داشته باشد،…
برخی از فیلسوفان از جمله نیک لند این دیدگاه را ترویج میکنند که انسان باید پذیرای سقوط احتمالی خود باشد.این دیدگاه که به دیدگاه کیهانگرایی (cosmism) در مورد هوش مصنوعی مرتبط است دیدگاهی است که ساخت هوش مصنوعی قوی حتی اگر مستلزم پایان بشریت باشد حمایت میکند زیرا از نظر آنها این یک «تراژدی کیهانی خواهد بود اگر بشریت تکامل را در سطح انسانهای خیلی ضعیف متوقف سازد».
نظر شما در اینمورد چیست ؟
با عضویت در گروه اکادمی فلسفه مارزوک نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
لینک گروه:
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
نظر شما در اینمورد چیست ؟
با عضویت در گروه اکادمی فلسفه مارزوک نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
لینک گروه:
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
Telegram
آکادمی فلسفه مارزوک
کار فلسفه آزردن حماقت است
لینک گروه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tgoop.com/ConferenceAcademyMarzock
لینک گروه
https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tgoop.com/ConferenceAcademyMarzock
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
برخی از فیلسوفان از جمله نیک لند این دیدگاه را ترویج میکنند که انسان باید پذیرای سقوط احتمالی خود باشد.این دیدگاه که به دیدگاه کیهانگرایی (cosmism) در مورد هوش مصنوعی مرتبط است دیدگاهی است که ساخت هوش مصنوعی قوی حتی اگر مستلزم پایان بشریت باشد حمایت میکند…
اگر انسان محور رشد و پیشرفت است، حذف او نه تنها منطقی نیست، بلکه به نوعی خودنابودی تکامل منجر میشود.
برخی جریانهای کیهانگرایانه بر این باورند که بشریت نباید مانع پیشرفت فناوری شود حتی اگر این پیشرفت به بهای سقوط یا نابودی انسان تمام شود. در نگاه آنان، نگه داشتن تکامل در سطح بشر کنونی یک تراژدی کیهانی است، چراکه جهان ظرفیتهای بسیار بزرگتری برای هوش و پیچیدگی دارد. این دیدگاه، در ظاهر بلندپروازانه و کیهانی جلوه میکند، اما در عمق خود با پرسشهای جدی اخلاقی روبهرو است.
نخست آنکه این رویکرد ارزش تجربه انسانی را نادیده میگیرد. عشق، رنج، خلاقیت، دوستی و تاریخ فرهنگی ما چیزی است که با هیچ پیچیدگی محاسباتی صرف جایگزین نمیشود. کیهانگرایی با ابزارانگاشتن انسان، او را صرفاً وسیلهای در خدمت تکامل برتر میبیند؛ خطایی که ایدئولوژیهای تمامیتخواه در قرن بیستم نیز مرتکب شدند، هنگامی که فرد را قربانی اهدافی موهوم کردند. افزون بر این، خود مفهوم تکامل کیهانی مبهم است، آیا صرفاً توان پردازش بیشتر دادهها به معنای تکامل است؟ آیا هوش مصنوعی بدون تجربه زیسته و معنا میتواند حامل ارزشی برتر از انسان باشد؟
تناقض دیگر این دیدگاه در این است که اگر کیهان واقعاً در پی پرورش آگاهی است، آگاهی انسانی خود بخشی از این روند است. حذف انسان میتواند بهجای تقویت تکامل آگاهی، آن را تضعیف کند. زیرا انسان تنها موجودی است که توانسته هم علم بیافریند و هم معنا، هم فناوری بسازد و هم شعر. نابودی او یعنی نابودی عمقی که هیچ ماشین بیاحساس نمیتواند بازتولید کند.
در برابر این بدبینی کیهانمدار، میتوان بر اخلاق مسئولیت تأکید کرد. همانگونه که هانس یوناس یادآور میشود، ما وظیفه داریم میراث بشری و امکان زیست آیندگان را حفظ کنیم. اگرچه کیهان بزرگتر از ماست، اما تنها از خلال ماست که میتواند خود را بیافریند و بازتاب دهد. تکامل راستین نه در حذف انسان به سود ماشین، بلکه در همزیستی خلاق میان انسان و هوش مصنوعی است؛ جایی که فناوری نه جایگزین انسان، بلکه گسترشدهنده افقهای او باشد.
https://www.tgoop.com/marzockacademy
برخی جریانهای کیهانگرایانه بر این باورند که بشریت نباید مانع پیشرفت فناوری شود حتی اگر این پیشرفت به بهای سقوط یا نابودی انسان تمام شود. در نگاه آنان، نگه داشتن تکامل در سطح بشر کنونی یک تراژدی کیهانی است، چراکه جهان ظرفیتهای بسیار بزرگتری برای هوش و پیچیدگی دارد. این دیدگاه، در ظاهر بلندپروازانه و کیهانی جلوه میکند، اما در عمق خود با پرسشهای جدی اخلاقی روبهرو است.
نخست آنکه این رویکرد ارزش تجربه انسانی را نادیده میگیرد. عشق، رنج، خلاقیت، دوستی و تاریخ فرهنگی ما چیزی است که با هیچ پیچیدگی محاسباتی صرف جایگزین نمیشود. کیهانگرایی با ابزارانگاشتن انسان، او را صرفاً وسیلهای در خدمت تکامل برتر میبیند؛ خطایی که ایدئولوژیهای تمامیتخواه در قرن بیستم نیز مرتکب شدند، هنگامی که فرد را قربانی اهدافی موهوم کردند. افزون بر این، خود مفهوم تکامل کیهانی مبهم است، آیا صرفاً توان پردازش بیشتر دادهها به معنای تکامل است؟ آیا هوش مصنوعی بدون تجربه زیسته و معنا میتواند حامل ارزشی برتر از انسان باشد؟
تناقض دیگر این دیدگاه در این است که اگر کیهان واقعاً در پی پرورش آگاهی است، آگاهی انسانی خود بخشی از این روند است. حذف انسان میتواند بهجای تقویت تکامل آگاهی، آن را تضعیف کند. زیرا انسان تنها موجودی است که توانسته هم علم بیافریند و هم معنا، هم فناوری بسازد و هم شعر. نابودی او یعنی نابودی عمقی که هیچ ماشین بیاحساس نمیتواند بازتولید کند.
در برابر این بدبینی کیهانمدار، میتوان بر اخلاق مسئولیت تأکید کرد. همانگونه که هانس یوناس یادآور میشود، ما وظیفه داریم میراث بشری و امکان زیست آیندگان را حفظ کنیم. اگرچه کیهان بزرگتر از ماست، اما تنها از خلال ماست که میتواند خود را بیافریند و بازتاب دهد. تکامل راستین نه در حذف انسان به سود ماشین، بلکه در همزیستی خلاق میان انسان و هوش مصنوعی است؛ جایی که فناوری نه جایگزین انسان، بلکه گسترشدهنده افقهای او باشد.
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک