«این بود زندگی؟ باشد، پس یک بار دیگر!» ابَرانسانِ نیچه، همان کسی است که اگر فرصت زندگانی بارها و به یک شکل به او پیشکش شود، با اشتیاقی مضاعف میگوید: «آری، آری! به من دهیدش؛ این زندگی را خواهم گرفت و درست به همان شکل خواهم زیست.» اَبَرانسانِ نیچه، شاد و خوشبخت است زیرا توانسته است از مسیرِ خلاقیت، خودش و استعدادهایش را شکوفا کند؛ به تعبیرِ رولو می: «خلاقیت عبارت است از رویارویی انسانِ بسیار هشیار، با جهان خویش.» این جمله بدین معناست که انسانِ هشیار با جهانی که در آن زندگی میکند بیگانه نیست و آموخته است پیوندی درست با دنیایی که در آن زندگی میکند برقرار نماید. میدانی عزیز، برای آنکه به اَبَر انسانی شاد، مبدل شوی باید بیاموزی که ابتدا ناظر بر احساسات و سپس حامیِ استعدادهایت باشی، ناظر بدان معنا که احساسات خویش را احساس کنی، پیش از آنکه با احساسات خویش هم هویت شده باشی و حامی بدین تعبیر که برای استعدادهایت مُجِدانه، با عشق و استمرار و نظم گام برداری و برای به ثمر رساندنشان از هیچ کوششی دریغ نکنی.
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
@existentialist_t
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
@existentialist_t
مالارمه میگفت: ما امروز از خورشیدی صحبت میکنیم که یقینا میدانیم امشب غروب و فردا طلوع میکند. اما آنها، انسانهای اولیه، با چنین یقینی از غروب و طلوع خورشید صحبت نمیکردند؛ وقتی که شب فرا میرسید میگفتند: «آیا دوستمان خورشید مرده است؟ آیا فردا بازمیگردد؟» بگذارید از خودمان بپرسیم کدامیک بیشتر در اشتباهیم؟ ما یا انسانهای اولیه؟ اکنون که خورشید پنهان است چه کسی یقین دارد که فردا دوباره دوستمان خورشید را خواهد دید؟ هستیمان با خیال و سرسام به خواب رفته است، بیآنکه بدانیم معنای زندگی در خود زندگیست نه به تعابیر و تفاسیری که از آن میشود، نیک که مینگری میفهمی زندگی دارد، آرام آرام از لابلای انگشتانمان فرو میریزد بیآنکه به معرفت حقیقیاش دست یافته باشیم؛ باور قلبی من چنین میگوید: «آنانکه احترام قلبی خود را به مرگ ابراز میدارند، گستردهترین نگرش به زندگی را به دست میآورند، یعنی میفهمند که زندگی بهخاطر خود زندگی است.» این خطوط باقی مانده را از فروغ وام میگیرم:
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ، که بر دریچه گذر داشت، با دلم میگفت: «نگاه کن، تو هیچگاه پیش نرفتی، تو فرو رفتی»
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
@existentialist_t
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ، که بر دریچه گذر داشت، با دلم میگفت: «نگاه کن، تو هیچگاه پیش نرفتی، تو فرو رفتی»
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
@existentialist_t
عشق دهانکجی به زندگیِ مملو از رنج است، عشق عصیان است، عصیانی علیه اندوه؛ و آنکه عشق ورزیدن را آرمان خویش میکند، با حربهی عشق بر اندوه پیروز میشود. هیچ یاریرسانی بزرگتر و با شکوهتر از عشق نیست و میدانی اگر در پی اعتلای خویش باشی تلألوی عشق، به شکوهمندی بر تو ظاهر خواهد شد؛ پس
آنکه با صراحت عشق میورزد، وجودش از یأسهایش وسیعتر میشود و سرانجام خوشبختی بر وی ظاهر خواهد شد.
متن: #عباس_ناظری
@existentialist_t
آنکه با صراحت عشق میورزد، وجودش از یأسهایش وسیعتر میشود و سرانجام خوشبختی بر وی ظاهر خواهد شد.
متن: #عباس_ناظری
@existentialist_t
...
پیششرط رسیدن به احساس رضایت یا خوشبختی، دوست داشتنِ نفس زندگی است، همانی که نیچه آن را «آریگویی» به زندگی مینامید، در واقع آنکه زندگی را برای زندگی دوست دارد، خوشبختی را بسیار زودتر از دیگران خواهد یافت؛ ما با تمام رنجها، دردها و شادیهایی که داریم، ناچاریم به درون خود بنگریم و آرام از خویش بپرسیم، هرگز اقبالی یافته تا این زندگی را با همهی زشتیها و زیباییهایش «آری» گفته باشیم؟ میدانی، بدون دوست داشتن زندگی هرگز نخواهیم توانست از رنجشهای خویش فراتر رویم؛ «آریگویی» به زندگی، به دوست داشتنِ زندگی، آغاز خوشبختی و معنای زندگیست و اگر تا به امروز برآن بودهای که نباید به تو آسیبی میرسید، پیداست آنگونه که باید زندگی را نشناختهای و آنکه زندگی را نشناخته، خودش را نیز نخواهد شناخت؛ زندگیشناسی مقدم بر خودشناسی و دوست داشتن خویش است چرا که وقتی هستیمان به مخاطره میافتد، شفقتی بیکران نسبت به خویش مییابیم و مجبور میشویم خود را در آغوش بگیریم؛ اما تنها مشکل این امر در این است که شفقت با خود را بسیار زود به فراموشی میسپاریم، پس باید راهی بیابیم که شفقت با خویش را فراموش نکنیم، آن راه، «تداوم» نامیده میشود، آنچه به یک احساس، اعتبار میبخشد، تداومِ آن احساس است، اگر در شفقت ورزیدن به خویش، «تداوم» را برگزینیم، به تبار خوشبختان رسیدهایم و اگر در احساسات منفی «تداوم» داشته باشیم، شکافی عظیم میان جسم و روان خویش ایجاد خواهیم کرد.
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
.
@Existentialistt
پیششرط رسیدن به احساس رضایت یا خوشبختی، دوست داشتنِ نفس زندگی است، همانی که نیچه آن را «آریگویی» به زندگی مینامید، در واقع آنکه زندگی را برای زندگی دوست دارد، خوشبختی را بسیار زودتر از دیگران خواهد یافت؛ ما با تمام رنجها، دردها و شادیهایی که داریم، ناچاریم به درون خود بنگریم و آرام از خویش بپرسیم، هرگز اقبالی یافته تا این زندگی را با همهی زشتیها و زیباییهایش «آری» گفته باشیم؟ میدانی، بدون دوست داشتن زندگی هرگز نخواهیم توانست از رنجشهای خویش فراتر رویم؛ «آریگویی» به زندگی، به دوست داشتنِ زندگی، آغاز خوشبختی و معنای زندگیست و اگر تا به امروز برآن بودهای که نباید به تو آسیبی میرسید، پیداست آنگونه که باید زندگی را نشناختهای و آنکه زندگی را نشناخته، خودش را نیز نخواهد شناخت؛ زندگیشناسی مقدم بر خودشناسی و دوست داشتن خویش است چرا که وقتی هستیمان به مخاطره میافتد، شفقتی بیکران نسبت به خویش مییابیم و مجبور میشویم خود را در آغوش بگیریم؛ اما تنها مشکل این امر در این است که شفقت با خود را بسیار زود به فراموشی میسپاریم، پس باید راهی بیابیم که شفقت با خویش را فراموش نکنیم، آن راه، «تداوم» نامیده میشود، آنچه به یک احساس، اعتبار میبخشد، تداومِ آن احساس است، اگر در شفقت ورزیدن به خویش، «تداوم» را برگزینیم، به تبار خوشبختان رسیدهایم و اگر در احساسات منفی «تداوم» داشته باشیم، شکافی عظیم میان جسم و روان خویش ایجاد خواهیم کرد.
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
.
@Existentialistt
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تداوم احساسات متعالی، مانند عشق، شفقت و مهربانی با خود در سالهای متمادی، از ایران درودی، انسانی شایستهی خوشبختی ساخته است.
متن: عباس ناظری
@Existentialistt
متن: عباس ناظری
@Existentialistt
ما انسانهای مستقلی هستیم که اغلب نیروهای خود را زیاد جدی میگیریم، مدام در حالِ کنش و واکنشیم و غافلیم که بیشتر ارزشهای زندگی فقط زمانی بهدست میآیند که سماجت نکنیم، در سکوت از راه میرسند، آن هم وقتی که اصرار و نیازی در کار نباشد، نه رانشی پشت آنهاست و نه کششی از جلو در کار است، بلکه خموشانه و از با هم بودن محض سر برمیآورند.
📙 #عشق_و_اراده
👤 #رولو_می
@Existentialistt
📙 #عشق_و_اراده
👤 #رولو_می
@Existentialistt
هرشب یک جمله
غمانگیزترین ویژگی برخی از آدمها در این است که: «وقتی هستیشان به مخاطره میافتد، شفقتی بیکران نسبت به خویش مییابند و مجبور میشوند خود را در آغوش بگیرند.»
غمانگیز است که برای در آغوش گرفتنِ خویش، باید مجبور شوند.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
غمانگیزترین ویژگی برخی از آدمها در این است که: «وقتی هستیشان به مخاطره میافتد، شفقتی بیکران نسبت به خویش مییابند و مجبور میشوند خود را در آغوش بگیرند.»
غمانگیز است که برای در آغوش گرفتنِ خویش، باید مجبور شوند.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
ترجمه ترانه زیبای نسینی الدنیا از راغب علامه:
كاري كن كه دنيا و تمام جهان را فراموش كنم
من را در آتش عشقت بسوزان
بگذار قشنگترین جملات را برایت بخوانم
اگر تمام دنیا و جهان را بگردم
امکان ندارد عشقی همچون عشق تو پیدا کنم
هر چه قدر به تو بگویم دوستت دارم
بازهم برای تو کم است
اگر یک ثانیه از تو دور بشوم
با شور و اشتیاق به سوی چشمانت برمیگردم
من را در آغوشت پنهان کن
من را در عشقت بسوزان و در عشق من بسوز
بیا قشنگترین روزها را با هم زندگی کنیم
بهترین روز زندگی من بود
روزی که تو را دیدم ای هستی من
نتوانستم حتی لحظهای را بدون یادت زندگی کنم
من را یافتی که در آتش عشقت ذوب شدم
من را از تمام مردم جدا کردی
و همراه تو با زیباترین عشق، زندگی کردم
و دنیا را در کنار تو فراموش کردم عزیزم
اگر به تو بگویم دوستت دارم بازهم برای تو کم است
اگر یک ثانیه از تو دور بشوم با شور و اشتیاق به سوی چشمانت برمیگردم
من را در آغوشت پنهان کن و در عشقت بسوزان و در عشق من بسوز
بیا قشنگترین روزها را با هم زندگی کنیم
اگر به تو بگویم
من تو را در چشمانم قرار دادم
و این دنیا شاهد عشق من است
من در کنار توام و دوستت دارم
نمیتوانم روزی تو را فراموش کنم عزيزم
آرزو دارم که عمرم طولانی باشد
تا بتوانم تا ابد دوستت داشته باشم
زیرا من سالهاست که خواب در کنار تو بودن را میبینم
@Existentialistt
كاري كن كه دنيا و تمام جهان را فراموش كنم
من را در آتش عشقت بسوزان
بگذار قشنگترین جملات را برایت بخوانم
اگر تمام دنیا و جهان را بگردم
امکان ندارد عشقی همچون عشق تو پیدا کنم
هر چه قدر به تو بگویم دوستت دارم
بازهم برای تو کم است
اگر یک ثانیه از تو دور بشوم
با شور و اشتیاق به سوی چشمانت برمیگردم
من را در آغوشت پنهان کن
من را در عشقت بسوزان و در عشق من بسوز
بیا قشنگترین روزها را با هم زندگی کنیم
بهترین روز زندگی من بود
روزی که تو را دیدم ای هستی من
نتوانستم حتی لحظهای را بدون یادت زندگی کنم
من را یافتی که در آتش عشقت ذوب شدم
من را از تمام مردم جدا کردی
و همراه تو با زیباترین عشق، زندگی کردم
و دنیا را در کنار تو فراموش کردم عزیزم
اگر به تو بگویم دوستت دارم بازهم برای تو کم است
اگر یک ثانیه از تو دور بشوم با شور و اشتیاق به سوی چشمانت برمیگردم
من را در آغوشت پنهان کن و در عشقت بسوزان و در عشق من بسوز
بیا قشنگترین روزها را با هم زندگی کنیم
اگر به تو بگویم
من تو را در چشمانم قرار دادم
و این دنیا شاهد عشق من است
من در کنار توام و دوستت دارم
نمیتوانم روزی تو را فراموش کنم عزيزم
آرزو دارم که عمرم طولانی باشد
تا بتوانم تا ابد دوستت داشته باشم
زیرا من سالهاست که خواب در کنار تو بودن را میبینم
@Existentialistt
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
...
این ترانه به تنهایی بار احساساتِ یک عاشقِ بسیار تنها را به دوش میکشد؛ میخواهد بگوید در قلمروی عشق، من که عاشقت هستم، گسترهای از شادیها و دردها و دگردیسیهای متوالی را تجربه میکنم، درحالیکه تو، مادامی که معشوقهی منی، ثابت و بدونِ تغییر خواهی ماند.
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
.
مترجم: #فرشته_م
.
Instagram.com/english_._art
.
خواننده: Lynn adib
@Existentialistt
این ترانه به تنهایی بار احساساتِ یک عاشقِ بسیار تنها را به دوش میکشد؛ میخواهد بگوید در قلمروی عشق، من که عاشقت هستم، گسترهای از شادیها و دردها و دگردیسیهای متوالی را تجربه میکنم، درحالیکه تو، مادامی که معشوقهی منی، ثابت و بدونِ تغییر خواهی ماند.
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
.
مترجم: #فرشته_م
.
Instagram.com/english_._art
.
خواننده: Lynn adib
@Existentialistt
شمس لنگرودي، شاملو را شاعر دو چيز ميداند؛ معصوميت و اقتدار.
.
.
شمس لنگرودی میگويد: بهنظر من شعر شاملو بهقول خودش، يک تعرض است به وهنی كه به ساحت آدمی رفته و معصوميت بشر را در طول تاريخ قربانی كرده است. خود او گفته است "آه، من حرام شدهام". اين "من"، من فردی و شخصی نيست. من اين حرف را به اعتبار مجموعه شعرهايش میگويم. تمام شعر شاملو در واقع اعتراض معصومانهی يک آدم به وهنی است كه به ساحت او رفته است و میخواهد اقتدار انسانی به او برگردد. برای همين در شعر او يک دوگانگی وجود دارد از تغزل و حماسه. بهنظر من تغزل شعر شاملو بازتاب و نتيجهی پايمال شدن معصوميتهای بشری است و حماسهاش بهخاطر گرايش و كششی است كه به بازگشت اقتدار بشری به او دارد.
@Existentialistt
.
.
شمس لنگرودی میگويد: بهنظر من شعر شاملو بهقول خودش، يک تعرض است به وهنی كه به ساحت آدمی رفته و معصوميت بشر را در طول تاريخ قربانی كرده است. خود او گفته است "آه، من حرام شدهام". اين "من"، من فردی و شخصی نيست. من اين حرف را به اعتبار مجموعه شعرهايش میگويم. تمام شعر شاملو در واقع اعتراض معصومانهی يک آدم به وهنی است كه به ساحت او رفته است و میخواهد اقتدار انسانی به او برگردد. برای همين در شعر او يک دوگانگی وجود دارد از تغزل و حماسه. بهنظر من تغزل شعر شاملو بازتاب و نتيجهی پايمال شدن معصوميتهای بشری است و حماسهاش بهخاطر گرايش و كششی است كه به بازگشت اقتدار بشری به او دارد.
@Existentialistt
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
...
مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زندهبهگور نکرده باشی...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زندهبهگور نکرده باشی...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
...
مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زندهبهگور نکرده باشی؛ اینکه چندبار عاشق شده و سپس فارغ شدهای واقعا اهمیتی ندارد، اما مهم است که پس از فارغ شدن، اگر وارد رابطهای میشوی، انسان قبلی در قلبت زنده نباشد، که اگر باشد: «صدای ضربات مشت او بر گور قلبت، تو را مضطرب خواهد کرد؛ این اضطرابی است که رابطهی اکنونت را ویران میکند.» گفتهام که انسان به عشق و ایمان و امید زنده است؛ اما اضافه میکنم که انسان به «تکرار» نیز زنده است، پس ایمان بیاور و کفر بورز اما دوباره ایمان بیاور، امیدوار باش و ناامیدی را هم تجربه کن اما دوباره امیدوار شو، بارها و بارها عاشق شو و شکست بخور؛ بدینگونه تمرین عاشقی کن تا بتوانی معنای حقیقی عشق را دریابی، تا در عشق پخته شوی، آنگاه خواهی دید که عشق ورزیدن هنر میخواهد، مهارت میخواهد، تجربه میخواهد، شجاعت میخواهد، شجاعت بسیار میخواهد، یکبار کافی نیست، یکبار تلاش کردن هرگز کافی نیست، یکبار امیدوار بودن کافی نیست، یکبار عاشق بودن و عاشقی کردن، نه! کافی نیست، انسانی که تکرار میکند دلیر است؛ و تکرار کردن در توان هرکسی نیست، اگر میتوانی تکرار کن و اگر نمیتوانی انتظار خوشبختی را از سر بیرون کن...
.
به تکرار برایت مینویسم: «مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زندهبهگور نکرده باشی...»
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زندهبهگور نکرده باشی؛ اینکه چندبار عاشق شده و سپس فارغ شدهای واقعا اهمیتی ندارد، اما مهم است که پس از فارغ شدن، اگر وارد رابطهای میشوی، انسان قبلی در قلبت زنده نباشد، که اگر باشد: «صدای ضربات مشت او بر گور قلبت، تو را مضطرب خواهد کرد؛ این اضطرابی است که رابطهی اکنونت را ویران میکند.» گفتهام که انسان به عشق و ایمان و امید زنده است؛ اما اضافه میکنم که انسان به «تکرار» نیز زنده است، پس ایمان بیاور و کفر بورز اما دوباره ایمان بیاور، امیدوار باش و ناامیدی را هم تجربه کن اما دوباره امیدوار شو، بارها و بارها عاشق شو و شکست بخور؛ بدینگونه تمرین عاشقی کن تا بتوانی معنای حقیقی عشق را دریابی، تا در عشق پخته شوی، آنگاه خواهی دید که عشق ورزیدن هنر میخواهد، مهارت میخواهد، تجربه میخواهد، شجاعت میخواهد، شجاعت بسیار میخواهد، یکبار کافی نیست، یکبار تلاش کردن هرگز کافی نیست، یکبار امیدوار بودن کافی نیست، یکبار عاشق بودن و عاشقی کردن، نه! کافی نیست، انسانی که تکرار میکند دلیر است؛ و تکرار کردن در توان هرکسی نیست، اگر میتوانی تکرار کن و اگر نمیتوانی انتظار خوشبختی را از سر بیرون کن...
.
به تکرار برایت مینویسم: «مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زندهبهگور نکرده باشی...»
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
ایران درودی، نماد انسانی است که شایستگی رنجهایش را داشته است، او سرزنش را از خویش زدوده و رنجهایش را به نور و عشق مُزین کرده است؛ هربار که سخنی از او و زندگیاش میشنوم، با شگفتی آن عبارت داستایفسکی را بهخاطر میآورم: «تمام هراس من در زندگی این است که مبادا شایستگی رنجهایم را نداشته باشم.» سربلندانِ تاریخ، نیک میدانند که جادهٔ شکوفایی را از رنج و مشقت ساختهاند، مگر میتوان بدون رنج عاشق شد یا به شکوه رسید؟ رنج، اولین حقیقت زندگیست و اگر میخواهی رنجهایت را متوقف کنی، با شایستگی، تصمیمهای خلاقانهای بگیر تا پیامد آن تصمیمها، خودت را و نگرشهایت را تغییر دهد، آنگاه مانند ایران درودی با بغض شروع میکنی اما با لبخند به اتمام میرسانی، چون رنج برایت معنایی باشکوه یافته است و عظمت این شکوه را کسی جز خودت درک نخواهد کرد.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
...
این دوقلوها را ببینید، آنها احساس میکنند که هنوز درون رحم مادرشان هستند، ببینید چطور یکدیگر را در آغوش گرفتهاند، ایمن و آرام، بدون هیچ دلهُرهای! هیچ دلهُرهای ندارند، برای آنکه مسئولیتی ندارند. به راستی امنترین جای دنیا، رحم مادر است، تو در آنجا مالک جهان خویش هستی، هیچ دغدغهای نداری، مشاهده میکنی، بیآنکه دیده شوی، شادی اما هیچ خاطرهای از آنجا بودن نداری.
دکتر مصطفی مهرآیین، در یک سخنرانی تعبیری از ژولیا کریستوا بیان میکند بدین شرح: «درون رحم مادر که هستی، زندگی با یک بند ناف برایت محقق میشود، آنجا همه چیز هست. عشق یعنی بازگشت به رحم مادر. کسی که عشق را تجربه میکند مانند جنینی است که در رحم مادر قرار دارد، آنجا جایی است که بدون سخن گفتن، بدون حرکت کردن و بدون تقاضا کردن، زندگی هست، در عشق هم همین است، فقط حضور معنا دارد و در همین نفس حضور زندگی هست. فقط ملاقات و دیدار است، هیچ قضاوتی نیست هیچ نیازی نیست، تقاضایی وجود ندارد. تنها تقاضایی که وجود دارد، کُلیّت طرف مقابل است که زندگی بخش است. معشوقی که در کلیتش حضور دارد نه در پراکندگی و در خصوصیات چهره و بدن، جایی که وجود معنا دارد، نه موجود.»
آنکه عاشق است، کلیّت معشوق را به عنوان یک انسان میبیند، به زبان سهراب: «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم.» در واقع توجه کردن بیش از اندازه به جزئیات معشوق، باعث میشود کلیت معشوق را از یاد ببریم و او را تکه تکه کنیم...
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
این دوقلوها را ببینید، آنها احساس میکنند که هنوز درون رحم مادرشان هستند، ببینید چطور یکدیگر را در آغوش گرفتهاند، ایمن و آرام، بدون هیچ دلهُرهای! هیچ دلهُرهای ندارند، برای آنکه مسئولیتی ندارند. به راستی امنترین جای دنیا، رحم مادر است، تو در آنجا مالک جهان خویش هستی، هیچ دغدغهای نداری، مشاهده میکنی، بیآنکه دیده شوی، شادی اما هیچ خاطرهای از آنجا بودن نداری.
دکتر مصطفی مهرآیین، در یک سخنرانی تعبیری از ژولیا کریستوا بیان میکند بدین شرح: «درون رحم مادر که هستی، زندگی با یک بند ناف برایت محقق میشود، آنجا همه چیز هست. عشق یعنی بازگشت به رحم مادر. کسی که عشق را تجربه میکند مانند جنینی است که در رحم مادر قرار دارد، آنجا جایی است که بدون سخن گفتن، بدون حرکت کردن و بدون تقاضا کردن، زندگی هست، در عشق هم همین است، فقط حضور معنا دارد و در همین نفس حضور زندگی هست. فقط ملاقات و دیدار است، هیچ قضاوتی نیست هیچ نیازی نیست، تقاضایی وجود ندارد. تنها تقاضایی که وجود دارد، کُلیّت طرف مقابل است که زندگی بخش است. معشوقی که در کلیتش حضور دارد نه در پراکندگی و در خصوصیات چهره و بدن، جایی که وجود معنا دارد، نه موجود.»
آنکه عاشق است، کلیّت معشوق را به عنوان یک انسان میبیند، به زبان سهراب: «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم.» در واقع توجه کردن بیش از اندازه به جزئیات معشوق، باعث میشود کلیت معشوق را از یاد ببریم و او را تکه تکه کنیم...
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
همه چیزهای عظیم و مهمی که میشناسیم کار عصبیهاست. همهی مکتبها را آنها بنیان گذاشتهاند و همهی شاهکارها را آنها ساختهاند و نه کسان دیگر. بشریت هرگز نخواهد فهمید که چقدر به آنها مدیون است و بخصوص آنها برای ارائه این همهچیز به بشریت چقدر رنج کشیدهاند. ما از شنیدن موسیقی خوب، از دیدن نقاشی زیبا لذت میبریم، اما نمیدانیم که برای سازندگانشان به چه بهایی تمام شدهاند، به قیمت چه بیخوابیها، چه گریهها، چه خندههای عصبی، چه کهیرها، چه آسمها، چه صرعها، و چه مقدار اضطراب مرگ که از همه آنهای دیگر بدتر است.
📕 #درجستجویزمانازدسترفته
👤 #مارسل_پروست
@Existentialistt
📕 #درجستجویزمانازدسترفته
👤 #مارسل_پروست
@Existentialistt