Telegram Web
سیزده به در نه بهتر است بگوئیم، فرهنگ به در. روز طبیعت نه بهتر است بگوئیم خیانت به طبیعت...
تا کی باید شاهد نابودی طبیعت از جانب برخی، خودخواه و ناآگاه باشیم.
#شورابیل
#سیزده_بدر
1397/01/13
پست موقت
Forwarded from فراخوان نمایشگاه گروهی عکس هفته اردبيل
موسسه مطالعات عصر پژوهش برگزار میکند

◀️ کارگاه توانمندسازی مطالبه گری اجتماعی

🔹شرکت برای عموم آزاد است
🔸به شرکت کنندگان گواهی حضور اعطاء خواهد شد

@Asre_pazhohesh
یادداشت
درباره ی تیپولوژی «خودبین» و «بدبین» در آینده خواهم نگاشت.
گونه شناسی کنش اجتماعی در اردبیل، صفحه ی اول

🖊محمد زینالی اُناری
مردم اردبیل از نقطه نظر کنش اجتماعی دچار رکود هستند. یعنی کنش اجتماعی در اردبیل صورت نمی گیرد و در نتیجه، اغلب ساحت های کنش دچار رخوت می شود. کنش اقتصادی، کنش سیاسی، کنش اقتصادی کنش تربیتی و کنش فرهنگی در آن دچار مشکل و انسداد می شود. برای داشتن امکان کنش اقتصادی، نیازمند امکان کنش می باشد و ضرورت های آن ساختمند بودن کنش است. در حالی که شرایط موجود برای کنش اقتصادی میسر نبوده و بیشتر کنشگر را به تبعیت از ساخت اقتصادی موجود دعوت می کند. حال آن که کنشگر اقتصادی تنها به سختی ممکن است چنین کاری را صورت بخشد.

شرایط شکل گرفتن کنش اقتصادی، قدرت چانه زنی کنشگرانی است که به صورت متحد به این عرصه وارد شوند. اما در جامعه ای که امکان تفاهم و شکل دادن انجمن و گفت و گو به ویژه امکان اعتماد و امنیت اجتماعی پایین است، چگونه می توان اتحادی صورت داد؟ به ویژه این که در چنین جامعه ای آدم ها بیشتر دنبال نتایج بی دردسر بوده و قدرت کار جدی تولیدی را نداشته باشند، چگونه ممکن است به اصل کنش اقتصادی فکر کرد؟ این ملاک ها برای کنش فرهنگی و ... نیز دردسرساز بوده و اجازه ی شکل دادن به کنش اجتماعی که برآیندی از کنشگری در خرده نظام های اقتصادی، فرهنگی و ... است، نخواهد داد.

اما گروه هایی که باید کنش اجتماعی صورت دهند، سه دسته اند.
نخست گروه هایی هستند که امکان یا قابلیت کنش اجتماعی را دارند و در فرصت های موجود به صورت فردی اقداماتی انجام داده اند اما نتیجه ی اقدامات فردی طبیعتاً چیزی جز شکست و حذف شدن از عرصه ی اجتماعی بوده و هزینه های سرسام آوری برای کنشگران ایجاد کرده است.

گروه دوم، افرادی هستند که در زمانه ای که کنش اجتماعی مسدود است، به ظاهر نشان می دهند که کنش اجتماعی می کنند و تنها پشتیبانی و بهره مندی افرادی که او را باور دارند و با او در نتیجه ی کنشگری وی سهیم اند، جدی گرفته می شوند.

گروه سوم افرادی هستند که چند بار چنین اقدامهایی برای نفع شخصی یا جمع تحت حمایت خود انجام داده، سپس از عرصه ی کنشگری حذف شده اند و یقین دارند که آن چه که بوده، کنشگری قشری بوده و معلوم است. طبیعی است که آن ها حذف شدن را مناسب خود ندانسته و همواره نسبت به کنشگری دیگران هم خوش بین نیستند چرا که سهمی از این دستآورد برای خود نمی یابند.

هر سه ی این گروه ها ویژگی شخصیتی خاصی دارند. گروه اول، افرادی شجاع و درستکار هستند اما به ندرت مانند آن ها پیدا می شود. گروه دوم، افرادی هستند که فقط خود و گروه خودی را فهمیده و می شناسند و متوجه سایر اعضای جامعه نیستند، یا این که ساخت شبکه های اجتماعی شهری حال حاضر طوری است که فرصتی برای رسیدن به دیگران ندارند. اما افراد گروه سوم که دست شان از سبد خالی شده است، به گروه اول که طرد شده اند می پیوندند و نسبت به کنشگری اجتماعی، آن طور که خود تجربه کرده اند، بی میل و بدبین اند.

سیاست کنش اجتماعی در شهر اردبیل اغلب در دست دو گروه خودبین و بدبین گرفتار بوده و این دو گروه یا در صدرند و بدون توجه به نظر دیگران به نوعی دست چندم از کنش اجتماعی انجام دهند. گروه بدبین هم به کار خاصی کار ندارند و آن قدر از دست گروه اول ناراحت و بدبین هستند که «اینجا هیچ وقت درست نخواهد شد»، «هر کس موقعیتی دستش می افتد، هر کاری می کند» و ... که در نهایت باید گفت کنش اجتماعی خاصی در شهر اردبیل رخ نمی دهد.

تنها چیزی که رخ می دهد، نمایشی سیرک وار در جامعه است که اغلب گروه خودبین اجرا می کند و مردم را متوجه کارهای اعجاب انگیز خود می کند. اما واقعیت این است که هر دو اعضای این شکلی اردبیل تقریباً از یک سنخ اولیه نشأت می گیرد و می توان آن را متناظر افسردگی فردی که بسته به شرایط و برآورده شدن مطالبات فرد، در دو طیف خودشیفتگی و پرخاشگری دیده می شود. هر قرد فرد مورد توجه باشد یا حالات جسمی وی مساعد باشد، احساس لذت و پذیرش می کند و شاد است، اما اگر حالش بد شود یا پذیرش نشود، به شدت پرخاشگری خواهد کرد.

@ardabilnote
ادامه در صفحه دوم👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
یادداشت
درباره ی تیپولوژی «خودبین» و «بدبین» در آینده خواهم نگاشت.
ادامه ی مطلب قبل👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻

گونه شناسی کنش اجتماعی در اردبیل، صفحه ی دوم

این رفتار را در سطح اجتماعی هم شاهد هستیم. هر قدر افراد در جامعه پذیرش شوند و عرصه برای فعالیت و رسیدگی به بدنه ی اجتماعی خودشان مهیا شود، شاداب تر و فعال تر ترند و هر قدر در میان طبقه ی خود فروخورده شوند و از قدرت رشد یا ارتباط در سطح جامعه بی بهره باشند، همان قدر ناراحت، نالان و نسبت به اوضاع بدبین تر می شوند. اما در این میان، دسته ای که افراد شجاع و در کنشگری خود صادق به منابع و مصادیق علمی اند و نه تجربه های گروهی وابسته به خود، می توانند با همکاری همدیگر، جامعه را از رخوت افسردگی نجات دهند.

متأسفانه، گرداب افسردگی و بدبینی به اوضاع، موجب می شود که افراد شجاع و صریح هم در گرداب بدبینی گرفتار شده و یا از سپهر اجتماعی طرد شوند و نتوانند چنان که لازم است، همراهانی برای فعالیت و کنشگری بیابند. در نتیجه، چنین افرادی که یا به منابع دسترسی ندارند یا به سبب تصوراتی که ناشی از ناشناس بودن افراد است، میزان اعتماد میان اعضای جامعه کم بوده و یا به خاطر محدود شدن حضورهای چهره به چهره به طیف مسلط مراکز حضور برای آن ها مهیا نیست تا همدیگر را بیابند.

@ardabilnote
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهرک نیایش، مسکن مهر اردبیل، تولید و طراحی شرکت راه و ابنیه، بسفارش مسکن و شهرسازی، سال ۱۳۹۰

#کالای_ایرانی_مهندس_ایرانی

@ardabilnote
Forwarded from Googoosh / گوگوش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کنسرت ناصر چشم آذر سال ۱۳۹۴ در تالار وحدت
اجرای بی کلام ترانه هجرت

🆔 @googooshahmahi
زن، جارو، هنر
محمد زینالی اُناری، پژوهشگر فرهنگ عامه

هنر و طراحی هنری منبع و مخزنی برای نمادینه سازی زندگی ذهنی است. هنر، تخیل و زیبایی میتواند بعدی ظاهری و عینی از آن چه که نسبت به خودمان و زندگی می اندیشیم، پیش روی ما بگشاید. بت ها، مجسمه ها، نمادهای عینی، سخنهای عامیانه و بحثهای تعقلی درباره ی وجودمان، ما را به تکرار ان چه که درباره ی خودمان می اندیشیم، وا می دارد. هر قدر که جامعه با سواد تر باشد، بحث های تعقلی، سخنهای نغز و زبان خردمندانه، به داوری ذهن کمک می رساند و هر قدر سواد پایین تر باشد، نمادهای ساده تر، شکوهمندتر و جذاب تر قدرت رایزنی بیشتری خواهد داشت. ما خود را از نمادها و سخن ها بر می گیریم و بت ها یا تخیل های خردمندانه را به خودمان تعمیم می دهیم، آن را تکرار می کنیم.

حال شما فرض کنید در جامعه ای روز به روز کتابخانه و دانشگاه گسترش بیابد، آنهم از جنس دانشگاهی که در آن تقلب و ساده سازی جای بحث و استدلال را نگیرد. یا این که به جای بحث و فحص، روی بیاوریم به پیکرتراشی های انسانی. هم اینک مجسمه سازی و معماری روی به طراحی مجسمه های مفهومی آورده اند و به جای شمایل گرایی و انسان تراشی، تلاش می کنند از راه مجسمه ها هم ذهنیت هندسی انسان را تقویت دهند تا انسان به جای اتکا و اصرار صرف بر قیاس جهان و کیهان با نمودینگی خود، آن ها را با روش های ریاضی و هندسه بفهمد؛ به جای آنیمیسم و انسان پنداری جهان و اهریمن، به سوی اخترشناسی و فهم ریاضی وار جهان پیش برود.

هنر این نیست که هر کار نمادینه سازی ای را هنر قلمداد کنیم و آن را توسعه و اشاعه دهیم. هم اینک اردبیل تبدیل شده است به شهری که در آن معماری، مجسمه سازی به ساختن خفه گاه هایی به نام آپارتمانهای بی نور و شمائیل تراشی از شاه، شاعر و مادربزرگ هایی که به جای عقلانیت ریاضی، زندگی عاطفی و احساسی داشتند. مشکل این ها ناشی از این است که ما به جای پیشرفت کردن، پیشپرت شده ایم. «پول» نفت موجب شده است به جای این که با هنر، زندگی خلاقانه، جهانی عاقلانه و لحظه های متأملانه را پیش روی قرار دهیم تا اعتلا یابیم، آن را سرمایه ی پرستش سنت هایی کرده ایم که سالها با ما زیستند و اگر نبود کتابهای حقوقی که مشروطه خواهان خواندند و اعتراض کردند، هیچ اتفاقی برای آزادی ما از دست خان و بیگ و شاه هایشان نمی افتاد.

یاد گرفته ایم که هنر را به جای اعتلای زندگی، در خدمت ستایش سنت ها قرار دهیم، سنت هایی که سرشار از استبداد و تفکر ارباب رعیتی و بهره کشی از انسان و طبیعت بودند. جارو دادن به دست زن، در مقام شمائیلی که به نمایشگاه عمومی راه می یابد، دور کردن او از تصور ذهنی خود نسبت به یاد گرفتن ریاضی و هندسه است. «جارو» در نگرش اسطوره ای، میتواند به معنی پاک کردن و سالم ساختن زندگی باشد، اما با دادن آن به دست زن، تبدیل به معنای جنسیتی آن می شود که از زن خانه دار سراغ هست.

«خانه دار» بودن زن، تمثیل بدی نیست، اما جارو دادن به دست زن در محیط عمومی، جبری غریزی بر تبدیل کردن او به پرتره ای قدیمی از زنی می سازد که باید کارهای ساده ی خانگی روستایی را انجام دهد، نه کارهای خردمندانه ای که در زندگی شهری نیازمند آن است.
حتی زن خانه دار نیز باید اسطوره اش، یاد گیری ریاضی و هندسه، آن هم از زبان زیبایی شناسانه ی هنر باشد. تمام تبلیغات های سرمایه داری با زیبایی وارد ذهن او می شود و اگر نتواند اسطوره ی عقلانی ریاضی و هندسه را از شهر فرا بگیرد، در دنیای سادگی خود اسیر دست کالاهای بنجلی می شود که از راه رنگ و صدا به او تحمیل می شود.

طبیعتاً تجربه ای که از تجمل گرایی، داستان های دشمن ساختن باجناق ها و آروادآقا نامیدن زن ها سراغ داریم، نشان این است که این ظلم فرودست انگاری زنان اگر نخست نصیب زن می شود، اما مردان نیز در هزینه کردن برای تجمل و زیبایی های ساختگی این روزگار، از این ناحیه اسیر دست سرمایه داری می شوند.

متاسفانه ما هنر یاد می گیریم تا رشد و توسعه پیدا نکنیم، البته اگر خوب بود حضرت ابراهیم آن همه مجسمه که ساخته ی دست عمویش هم در میان شان بود، نمی شکست. ما شمائیل ها را می شکستیم و امام خمینی را به بت شکن نام گذاشته بودیم، سالها عکس های خواننده ها را از روی کاست ها حذف کردیم تا به جای تعقل و اندیشه در هنر، ستاره سازی رخ ندهد، اما دوباره باز گشته ایم به دورانی که نگاه ارباب و رعیتی به انسان از راه هنر وارد ذهنیت مردم می شود. اینک ما هنر یاد می گیریم برای به اسارت کشیدن مردم برای تبدیل ساختن آن ها به رعیت، جارو به دست و نوکران سرمایه داری، طبیعی است که در چنین شرایطی وقتی اختلاس و دروغ پیدا می شود، مردم هاج و واج بمانند. ما هنر یاد می گیریم برای این که به ازای هر هزینه ی ناچیزی به بهانه ی ارج گذاری به سنت و آئین، انسان ها را به فرودستی و نوکرمأبی عادت دهیم و بندگان خدا را در ظلمت و تیرگی نگه داریم.

@ardabilnote
ماکیاولی به اردبیل آمده بود
محمد زینالی اُناری

داستان شهریار را که بخوانی، مشخص می شود راز سربریدن های با پنبه امروزی چه بوده است. در آن داستان، پادشاه برای این که هر کسی زیر دست و پایش را نگیرد و مزاحم قدرت وی نشود، آن هم منتش این است که برای ارامش سرزمین این کار را می کند، مازاد سر او را جدا می کند. یعنی اگر افراد از حدی بیشتر تحرک کنند، قانونی برخاسته از مصلحت قدرت، یا در واقع نفس و غریزه ی پادشاهی وجود دارد که آن تحرک به وجود آمده را از بین ببرد. شاید به خاطر همین است که بسیاری از دانشمندان و تحلیلگران اجتماعی، رفتارهای زیرک مأبانه و خالی کردن پای دیگران را به روباه صفتی تشبیه می کنند.

«روباه» اسطوره ی زیرکی، فریبکاری و تله گذاشتن برای دیگران است. نظیر آن چه که شهریار ماکیاولی آن هم در موقعیت فرادست انجام می دهد. امروزه اهمیتی ندارد که افراد فرادست باشند یا فرودست، آن ها به سبب قدرتی که در میدان روابط اجتماعی دارند، از همدیگر استفاده می کنند و زیر پای هم را خالی می کنند. اما بالاخره این نوع رفتار، یک جاهایی انباشته می شود و تبدیل به تجمیع قدرت می شود. آن موقع ما هرمی از روباه صفتی را مشاهده می کنیم که در بسیاری از تعاملات اجتماعی انباشته شده است.

یک زمانی فردی زیاد به خانه ما می آمد و پدرم به خاطر عدم علاقه روغن نباتی های سهمیه را به او تقدیم می کرد. بعد از مدتی برای قربانی کردن، از او گوسفند خریدیم. صبح که گوسفند آمده بود، تشنه بود تا این که ما فهمیدیم او را به شدت خورانده اند و شکمش را آب بسته اند تا روی ترازو سنگین تر شود. «زیرپاکشی» اصطلاحی است که در اغلب شهرهای ما رایج است و نصیحت همه اغلب به این است که «کلاه خودش را خوب بچسبد که باد نبرد». با این وضع اخلاق اجتماعی، طبیعی است که هیچ فردی در اردبیل رشد نکند و روز به روز به عقب برگردیم، چرا که اگر در شهر عنصر اخلاق گم شود، آن شهر به زوال می رود. به طوری که از این هم در گذشته و معتقدیم که «هر کسی سر خود را بگیرد و سامان خود را(باشدی باشین ساخلاسین دی)».

«روباه» اسطوره ی طبیعی زندگی ما است. از قدیم با بسیاری از حیوانات همدلی داشته و با آن ها زندگی کرده ایم. اما همدلی با روباه، یک اتفاق تعمیم یافته در طول تاریخ بوده است، چرا که مدت های مدید انسان ها بر هم حکومت کرده و با زیرکی به هم، خود را به روباه تشبیه کرده اند. آن ها مدت طولانی به انتظار می نشینند تا صیدهای ضعیف خود به دام شان افتند، اگر هم صیدی بزرگ باشد، با به میان آوردن پای صیادی متهور، تلاش می کنند تا شکارهای خود را به راحتی انجام دهند. در طول تاریخ، بسیاری از حاکمان از ضعفا بهره برده اند، افراد را به جان هم انداخته اند و از این اقسام کار، تا این که به دوره ی معاصر که عصر توده ای شدن آزادی است رسیده ایم.

اما بازارهای مدرن و شکل گرفتن توسعه ی اقتصادی که نیازمند حدی از اعتماد و اخلاق است، از این مسئله به شدت آسیب می بیند. حال این اتفاقات نه صرفاً در عالم تجارت، که در عالم سیاست هم وجود دارد. استفاده از زینت، دام و حرف های رنگ و لعاب دار در به تله کشیدن دیگران، چیزی است که ما در قسم ها و عکسهای زیبای انتخابات هم دیده ایم. در حالی که آن سرمایه داری که این همه از آن بد می گوئیم، وقتی از عنصر زیبایی کالا استفاده می کند، از سایر سودمندی ها مانند مانند حداقل قیمت، افزایش کیفیت و گسترش خدمات که به نفع مصرف کننده است، هم استفاده می کند. اما استفاده از دام و تله در معاملات و زیرک مسلکی چیزی است که بیشتر در جامعه ما رواج دارد.

این وضعیت وقتی که هرمی از قدرت شکل گرفت و آدم ها به جای تلاش و سخت گیری رشد کردند، با روش های زیرکانه و روباه صفتی پیش رفتند، دیگر شبکه ای از روباهان شهر را فرا می گیرد و هیچ کسی کاری نمی کند تا ببیند چه اتفاقی می افتد. حمید رستمی نوشته بود که روزگاری فرا می رسد که وقتی کارزاری می رسد، همه می نشینند و اوستا می خوانند تا مثل سعدابی وقاص فیلم حضرت علی، خود را درگیر دعواهای خلافت نیندازند. بااو اوصاف که گفته شد، آدم در می ماند که ماکیاولی آیا نظریه خودش را بر اساس حکومت های شاهنشاهی غربی بنا نهاده یا برای نویسنده شدن به اردبیل آمده است.

@ardabilnote
اکوسیستم استارتاپی اردبیل در حال رشد با حداقل ها
حسین واثقی دودران

جامعه اردبیل، جامعه ای کوچک با ویژگی ها و ظرفیت های خاص خود است که مراحل گذار از سنت به مدرنیته را دارد به کندی طی می کنـد. متاسفانه کندی این گذار به استفاده از فناوری ها و کسب و کارهای نوپا، فناور محور، اینترنتی و خلاقانه نیز سرایت کرده است. با وجود آن که پدیداری اکوسیستم استارتاپی در اردبیل همزمان با کشور بوده ولی باید اذعان کرد که اکوسیستم استارتاپی اردبیل هنوز به خوبی شکل نگرفته و اجزای آن مهارت های لازم برای رشد در مسیر جدید را ندارند و قالب ذهنی و ابزار جدید برای ادامه مسیر نیاز است. این قالب و ابزار چیزی نیست جز فرهنگ و دانش استارتاپی و استفاده از نیروی انسانی مستعد. اردبیل امروز به شدت نیازمند فرهنگ سازی استارتاپی و افزایش سطح مهارت ها و دانش استارتاپی است و اجزای اکوسیستم آن باید به صورت هدفمند (نه جزیره ای!) در شکل گیری جامعه استارتاپی ایفای نقش نمایند. تلاش هایی که تاکنون صورت گرفته فقط برای بیدار کردن شهر از خواب زمستانی بوده و متاسفانه هنوز هستند افرادی که نیازی به بیداری و حرکت را احساس نمی کنند.
فرهنگ کسب و کار اردبیل بسیار سنتی و محافظه کارانه است و افراد ریسک پذیر را در خود جای نمی دهد. نیازهای اکوسیستم استارتاپی اردبیل نیز به خوبی درک نشده است و بالتبع عملکردها نیز کارآمد نیستند.
اکوسیستم استارتاپی اردبیل در یک محیط گلخانه ای در حال رشد است و ارتباط و تعامل بین اجزای آن که مخترعان، دانشگاه ها، استارتاپ ها، اعضای تیم های استارتاپی، سرمایه گذاران، شتاب دهنده ها، موسسات خدماتی، صندوق های حمایتی، مشاوران استارتاپی و مسئولان دولتی را شامل می شود برقرار نشده است تا بتواند به سمت مدل رشد باغچه ای قدم بردارد. ایجاد یک درگاه اینترنتی که استارتاپ ها را در مراحل ابتدایی رشد با توجه به ایده محوری و توان عملیاتی به موسسات سرمایه گذاری و تامین مالی لینک نماید می تواند در رشد آن ها کمک شایانی نماید.
متاسفانه تیم های استارتاپی مجبورند زمان زیادی را صرف اثبات طرح خود کنند تا بتوانند مجوز های لازم برای همکاری های دولتی را بگیرند و این کار چون برای سازمان های مختلف تکرار می شود فرسایشی شده و انگیزه و خلاقیت را در تیم از بین می برد.
بدون شک امروزه موفق شدن در فضای کسب و کار نیاز به حرکت سریع و مهم تر از آن تغییر مسیر سریع تر دارد. در این فضا دیگر فرصتی برای سند نویسی ها نیست و زمان است که ارزشمندترین مولفه می باشد.
پیچیدگی های اداری در اکوسیستم استارتاپی اردبیل باید به حداقل برسد، فضاهای کار اشتراکی، مراکز نوآوری و خلاقیت و رویدادهای استارتاپی در آن باید افزایش یابد و جلسات بین تمام اجزای اکوسیستم برگزار گردد تا همه افراد در جریان امور باشند. این انتظار که تیم های استارتاپی باید همه چیز را در مورد استراتژی های مالی، بازاریابی، روابط انسانی، فناوری و مدیریت بدانند باید از گفتمان استارتاپی اردبیل برچیده شود و به جای آن از مشاوران و مربیان برای ارایه محتواها و توصیه های تخصصی استفاده شود. در خصوص دسترسی به اطلاعات نیز باید مسئولان دولتی خود را ملزم به ارایه اطلاعات کلیدی به استارتاپ های مورد تایید بدانند.
استارتاپ های اردبیل همانند بذرهایی هستند که بر زمین دیم پاشیده شده اند. اگر باران ببارد این بذرها ریشه می دوانند و رشد می کنند و اگر حمایتی نباشد خشک می شوند و می میرند. باران برای استارتاپ ها سرمایه گذاری در مراحل ابتدایی توسط سرمایه گذاران فرشته و در مرحله رشد توسط سرمایه گذاران خطرپذیر است. دو محور کلیدی که در اردبیل وجود ندارد و همت جدی بخش خصوصی را برای کمک به اکوسیستم استارتاپی می طلبد. طراحی یک پلت فرم مناسب برای سرمایه گذاری بخش خصوصی با استارتاپ ها نیازی است که احساس می شود و مغفول مانده است. مدل طراحی شده و بومی جدید با عنوان تیکک (تولد یک کسب و کار) که حاصل تلاش منتورهای پارک علم و فناوری استان می باشد می تواند در صورت تداوم منجر به ایجاد جهشی مثبت در اکوسیستم استارتاپی استان شود.
متاسفانه نگاه نامناسب به افراد شکست خورده در کسب و کار باعث شده بسیاری از افراد به سمت فعالیت های استارتاپی نروند. اینجاست که ایجاد یک تیم منتوری منسجم در پارک علم و فناوری و مراکز رشد استان می تواند به تغییر فرهنگ کسب و کار کمک نماید.
در پایان باید گفت برای رشد اکوسیستم استارتاپی فقط شکل گیری استارتاپ ها کافی نیست بلکه مجموعه ای از عوامل باید در کنار هم قرار بگیرند تا منجر به موفقیت این اکوسیستم گردد. امیدواریم امسال شاهد جذب سرمایه بیشتر در بخش استارتاپ ها، برخورد منطقی تر دولتی ها با استارتاپ ها، برگزاری رویدادهای تاثیر گذارتر با مدل تیکک و توجه بیشتر شرکتهای خصوصی و سنتی به فضای استارتاپی در استان باشیم

@ardabilnote
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (Mohamad Zeinali)
درگذشت معلم گفتگو و تلاشگر آبادانی ایران، "دکتر سیدمحمد امین قانعی راد" که علیرغم مبارزه با بیماری سرطان سخت کوشانه به تحلیلهای علمی جامعه ایرانی پرداختند، بر عموم مردم ایران تسلیت باد.

@thing
Forwarded from خوبان اردبیل
دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان اردبیل گفت:
دو نفر مامور اجرائیات خاطی شهرداری که برخورد نامناسبی با یکی از دستفروشان در سطح شهر اردبیل داشتند شناسایی و دستگیر شدند

@khobaneArdebil0451
Forwarded from آرتاویل نیوز
#خبر_مهم
⭕️ برخورد قاطع #شهردار_اردبیل با مامور خاطی اجرائیات

▫️در پی انتشار فیلمی با محتوای برخورد ناشایست مامور اجرائیات شهرداری با شهروند دستفروش اردبیلی در فضای مجازی ، #شهردار_اردبیل ضمن عذر خواهی از مردم اردبیل بخاطر جریحه دار شدن احساسات آنها و تقبیح عمل ناشایست مامور اجرائیات اعلام کرد که در همان ساعات نخستین اعلام تخلف، پرونده ای مبنی بر رسیدگی به تخلف مامور خاطی تشکیل و دستور حکم اخراج وی صادر گردید همچنین از دستفروش مورد نظر نیز دلجویی بعمل آمد .

▫️ شهردار اردبیل در بیانی دیگر علاوه بر درخواست مکرر شهروندان نسبت به جمع آوری دستفروشان ، از قانون شهرداریها چنین عنوان کرد : #طبق_قانون در بند ۲۰ ماده ۵۵ اصلاحی ، بر این مساله تاکید شده است که برای جلوگیری از ایجاد سد معبر به عنوان یک عامل مزاحم در شهرها ، شهرداری باید وارد عمل شود و اقدامات قانونی را انجام دهد. همچنین به استناد تبصره ۱ بند ۲ ماده ۵۵ قانون شهرداریها مصوب ۱۳۲۴/۰۴/۱۱ و اصلاحات بعد از آن که مقرر می دارد #سد_معابر عمومی ، اشغال و استفاده غیر مجاز از پیاده روها و خیابانها و میدان ها برای کسب و کار یا هر نحو دیگر ممنوع است و تکلیف رفع آن به عهده شهرداری میباشد.

▫️ #حمید_لطف_اللهیان_شهردار_اردبیل در ادامه با بیان اینکه احتمال وجود تنش فی ما بین مامورین اجرائیات و مزاحمین #سد_معبر وجود داشته باشد اعلام کرد: مسئولان و مدیران مناطق مختلف شهرداری باید مجددا در این خصوص آموزش های لازم و نحوه برخورد مناسب ماموران اجرائیات را در دستور کار خود داشته باشند تا منبعد شاهد چنین برخوردهای ناشایستی از سوی خادمین مردم در #سطح_شهر_اردبیل نباشیم.


کانال شهرخوان👇
https://www.tgoop.com/joinchat-CWqJ7D66ubaD84xXzl285g
ادوار مهاجرت شهری


تو ایران بعد از ۴۰ شهر هر دهه یه بار مرده، بیچاره زنده هم نشده
انگار به پنج بار اعدام محکوم شده

دهه ۴۰ با انقلاب سفید
دهه ۵۰ با گسترش شهرها که تو خود اردبیل خیابون ساخته می شد
دهه ۶۰ در جریان جنگ
دهه ۷۰ با سازندگی
و بالاخره دهه ۸۰ با مسکن مهر
با خود بیگانگی مردم اردبیل
محمد زینالی اُناری، پژوهشگر فرهنگ عامه

توسعه ی اردبیل در سی سال گذشته، موجب شد بسیاری از نهادهای اداری و دانشگاهی آن، نیروهای انسانی خود را از طریق امتحان های استخدامی برگزیند. به این صورت بسیاری از کارکنانی که وارد سازه های اداری این شهر شدند، متعلق به شهرهای پیرامون اردبیل و حتی از شهرهای اهر، سراب، تبریز، ارومیه، آستارا، تالش و ... بود. بسیاری از کارکنان و حتی اساتید که باید تعلق به شهر داشته و برای آن دلسوزی کنند، از شبکه های اجتماعی شهر غریبه هستند و آن انسجامی که بتواند به آن ها عضویت و تعلق ببخشد نیز در شهر وجود نداشته است. افرادی که هیچ تعلقی به اردبیل ندارند، با آن غریبه و جدا از تعلق هستند و در نتیجه هر هفته به دنبال این هستند که از این شهر رها شده و به سوی زادگاه هایشان و تجدید دیدار با خانواده هایشان بروند.

اردبیل هیچ مصداقی برای تعلق اجتماعی آنان نداشته و جای خالی تعلقات خانوادگی آنان به شدت احساس می شود. آن ها در "من"، "خود" و حتی "دوستان" شان هم جایی برای اردبیل نمی بینند. جایگزین هر شبکه ای چون خانواده، میتواند با شبکه ای دیگر که سامان شهری آن را فراهم می کند، تغذیه شود، اما برای آنان اردبیل وطن و جایگزین عاطفی خانواده شان نبوده و هیچ تعلق وطنی به آن نیافته و همه ی دلسوزی و هویت شان برای شهرهای مبدأ مهاجرت شان صرف می شود. آن ها همدیگر را هم محله و همشهری نمی دانند و این واژه ها را در نوستالژی هایی از شهرهای مبدأشان به خاطر دارند. در زمان تبدیل شدن اردبیل به مرکز استان، تنها به توسعه ی اداری آن توجه شده و توسعه ی اجتماعی و زمینه سازی برای تداوم یا برساخت هویتی آن مانند فرهنگ های محله ای و هویت های جدید شهری مورد توجه قرار نگرفته است.

در اردبیل نان های مختلف شهرهای مختلف فروخته می شود و از زنجان، مشکین، ارومیه و ... فرهنگ های غذایی به اردبیل آمده است. اگرچه همین تعامل فرهنگی هم به خودی خود مشکلی نداشته و موجب تنوع ذائقه ی مردم می شود، اما مهم این است که در این انبوه مواد غذایی، سهم خود اردبیل از بین می رود. "نان" یکی از نشانه های اساسی فرهنگ هر منطقه ای است که با چنین تنوعات ناشی از فرهنگ های مهاجرت شغلی به تدریج از بین می رود. حال، نان یکی از مهم ترین موضوعات مربوط به مصرف مردم است، یکی دیگر از آن، سفرها و فراغت هایی است که پیشتر ذکر شد، هیچ تعلقی به اردبیل ندارد. اردبیل سرشار از فرهنگ های مهاجری است که با شلوغی خود جو غالب آن را به دست گرفته اند.

در نتیجه ی این چنین شلوغی، فرهنگ اردبیل از بین رفته، انسجامی که باید به فرهنگ های مهاجر سامان دهد، میسر نشده و شهر در مرور زمان، با ساخته شدن خانه های بسیار، به فرهنگی شلوغ، ناهمبسته و نابسامان تبدیل شده است. شبکه های اجتماعی که بتواند به ساکنان این شهر تعلق و همبستگی ببخشد، شکل نگرفته و با اعطای خانه ها بدون شکل دادن به محله و هویت های اجتماعی، ساکنان شهر را به صورت « غریبه های - در -کنار –هم » در کوچه و خیابان های شهر انباشته کرده است. شهر در مفهوم اجتماعی آن، عبارت از سازمانی است از محله ها، مناطق و کلیت انسانی آن، اما اردبیل، چنین سازمان بندی ای که در گذشته داشت را در بافت جدید نداشته و به انبوه شلوغی از « خانه های - در - کنار - هم » تحت عنوان « شهرک »ها تبدیل شده است.

مردم در بازارهای جدید، شرکت ها و تعلقات سازمانی، آن چنان که باید احساس تعلق سازمانی به شهر نداشته و اردبیل را آن "خود"ی که درون شان را سرشار از تعلق و عضویت کند، نمی دانند. اغلب ساکنان این شهر، به صورت میهمانانی هفتگی زندگی کرده و وطن اصلی شان را در آخر هفته می جویند. یک جان شان این جا و در کار و مدرسه کودک شان است و یک جان شان در شهری است که به صورت دوری در آن جا جمعه های خود را سپری می کنند. اردبیل اصالت آنان نیست و آن ها ضرورتی برای دلسوزی به شهر، مشتریان بومی، نمادها و هویت شهر احساس نمی کنند. چنین می شود که یک « استاد تمام » یا عنوان پرطمطراق « پروفسور » دانشگاه مادر اردبیل، تعلق به جامعه ی پیرامون همین دانشگاه که باید منشأ و منبع تغذیه ی مسئله های تحقیقاتی اش باشد را نداشته و پس از گذر چندسال زندگی آموزشی از اردبیل مهاجرت می کنند. البته تبعات این مسئله بسیار بیش از این است که نیازمند بررسی های عمیق و بیشتر می باشد.

@ardabilnote
رواج تفکر مهاجرشهری در اردبیل
محمد زینالی اُناری

دکتر عبدالهی، جامعه شناس و تحلیلگر آسیبهای اجتماعی در مقاله ای که اخیراً منتشر نموده اند، به موضوع فرار دانش آموزان اردبیل برای تحصیل به خارج اشاره کرده اند. آن چه ایشان اظهار کرده اند، انتقال نسلی از تحصیل کردگان به خارج به خاطر امکانات آموزشی آن است که به خاطر مشکلات ساختاری داخلی ایران، امکان بازگشت شان نبوده و به تدریج در آن جا ماندگار می شوند.
یکی از موضوعاتی که حرکت اجتماعی را در جامعه میسر می سازد، وجود داشتن اتوپیا یا آرمانشهر برای ساختن زندگی بهتر و اندیشه ی آرمانی در جامعه است. از خلال این اتوپیا است که هر آن چه در واقعیت روزمره تجربه می شود، راهی برای بازسازی و ساختارمندی مجدد صورت می گیرد. مردم برای وطن و سرزمین خودشان شعر می سرایند و برای آینده و آرمان های آن ساخته می شوند.

اما اردبیل خود به خود دارای اتوپیا نیست، چرا که داشتن اتوپیا در دنیای معاصر، نیازمند دگرگشت ابزاری و خردمندی ها است. در حالی که تفکر راکد و بسته ای بر بازار و صنعت اردبیل حاکم است که هر گروهی در آن وجود دارد، قصد ندارد نه از علم و دانش استفاده کند و نه جای خود را به شخص دیگری بدهد. این جامعه است که مجبور است خود را با سطح دانش و تملک او سازگار کند. اما جامعه چیزی نیست جز بازتولید جامعه و فرزندانی که قرار است وارد این چرخه شوند. آن چه این گروه های جدید نیاز دارند، داشتن تصویری روشن از زندگی و کار در آینده اند که خود را در قالب شعرها و اندیشه های اتوپیایی درباره ی همین شهر نشان می دهند.

در نتیجه، مردم باید در همین حد زندگی کنند و در غیاب صنعت و دانشگاه کارآفرین، اگر بازاربرای همه ی آنان جا و مکان ندارد، مجبور می شوند به مشاغل خدماتی از جمله تاکسیرانی، سوپرمارکتی و ... بپردازند و شورش را در بیاورند. آن ها اسیر سرمایه داری توزیع کالاهای بنجل، پفک، بستنی، لیفان چینی و پراید در سطح بازار شده و به عنوان کاربران اصلی سرطان در جامعه فعالیت می کنند. اما آن ها که سرمایه اولیه ای برای سوپری و تاکسی و سرطان سازی از شغل و زندگی ندارند، به آدم های افسرده و نالانی تبدیل می شوند که اوج تصعید خود را در شنیدن موسیقی های سرخورده ی رپ امروزی می یابند.

در اردبیل از زمان شاه و قاجار، یک نوع اربابان و مالکان وجود داشته اند که خود را در فرایند انقلابی شدن جامعه تغییر داده و اغلب به تهران و سایر امکاناتی که بتواند رشدشان را تأمین کند راه یافته اند. اما عمده ی اردبیلی ها، شامل همین گروه های برخوردار و نابرخوردار از مشاغل دادوستدگری هستند. اما طبقه ای که توانسته است به موفقیت برسد، ایران را ترک می کند. آن ها فرزندان افرادی هستند که از امکاناتی بیش از سوپرمارکت و پراید برخوردارند. آن ها کسانی هستند که از خلال تحولات سیاسی به موقعیت های بروکراتیک دانشگاهی، صنعتی و سازمانی دست پیدا کرده اند.

اما این گروه نشان از فرهنگی می دهند که از اول بروکراسی را نه درخدمت مدیریت مطلوب در جریان سارختارمندی و تحولات اقتصادی و صنعتی سازنده ی جامعه که در خدمت سرمایه سازی برای فرزندان خود می دانسته اند. حاصل این است که این گروه به شدت در تکاپو برای ساختن فرزندان خود به عنوان فرزندانی مهاجر و در خدمت سرمایه داری های کشورهای مختلف هستند و با این اقدام خود اردبیل و وضعیت روزمره ی آن که ماحصل ناتوانی آن ها است را به عنوان جایی برای نزیستن قلمداد می کنند.

حاصل این چهار رده، یعنی «مالکان قدیمی» (که رفته اند)، «متحرک های مهاجر»، «اسیران دادوستد» و «اقشار سرخورده» (که اجازه گدایی و نشئگی هم ندارند)، ساختن شهری است که دارای هویت مهاجر است و نه هویت شهروندی. عضویت در جامعه ی شهری اردبیل، عضویتی مهاجرگونه است و به همین خاطر است که اتوپیا و شهروندباوری در آن وجودندارد. انسان اردبیلی، به صورت مهاجر ازلی شهرهای مرفه جهان تصویر می شود، چرا که اردبیل برای اغلب مردم تنها یک بازار داد و ستد می باشد که در مسیر مهاجرت شان چند نسلی در آن سکونت گزیده اند.

این تفکر مهاجرشهری که عمدتاً در ذهن افراد توانمند امروزی جا خوش کرده است، اردبیل را از یک شهر دارای آینده به سکونتگاه سرراهی در مسیر دست یابی به اتوپیاهای زندگی مرفه کشورهای خارجی کرده و از امکانات آن مانند کافه های سر جاده استفاده کرده اند. میراث اصلی این مهاجرت آرمانشهرگرایانه برای مردم عادی اردبیل، چیزی نیست جز سرخوردگی در دست جامعه ی دادوستدگرایِ-کافه- سرراهی که در آن دو قشر مغازه دار و بی مغازه وجود دارند. اما امروز آن هایی که بی مغازه هستند که دستخوش فقر، خودکشی و اعتیاد می شوند و روز به روز بر احساس فاجعه در این مسیر سر راهی آدم های برخوردار بروکراسی های دانشگاهی و سازمانی می شوند.

@ardabilnote
2025/06/28 22:17:54
Back to Top
HTML Embed Code: