Telegram Web
استاد حسن نجفلو (حسن آرتیست) بنیانگذار و پدر تئاتر اردبیل
🗓متولد ۱۲۷۸ اردبیل
وفات ۵ مرداد ۱۳۶۹
روحش شاد و یادش گرامی🌹

معرفی چهره های ماندگار استان اردبیل
👇👇👇
@ardabilian
اولویت کباب بر کتاب!

وقتی به حجم افزوده شده ی کباب فروشی ها در شهر نگاه می کنم، به این فکر می کنم که ما چقدر فکر می کنیم و چقدر می خوریم!

(1)ما کارگرهای اداری حق انتخاب حرفه نداریم و علی رغم قوانین پرطمطراق، وظیفه ی ما در تشخیص مدیران است. به همین خاطر بدون این که انتخاب کنم، با اجبار رئیس چند سالی را در کتاب فروشی نهادی که در آن مشغول بودم، کار کرده ام. اگرچه سعی کردم در این کار تمام توانایی خود را به کار گیرم، اما تلاش هایی که هیچ کمک ارزنده ای به حفظ و ارتقای تنها کتابفروشی بزرگ دانشگاه محقق اردبیلی نکرد.

به دوستم گفتم: «فلانی! اینجا را می خواهند ببندند اما مرا تحت فشار گذاشته اند که نامه ی آن را بنویسم، چک های خرید را به موقع صادر نمی کنند، اما می گویند اونجا ضرر می ده، مانده ام که چه کنم». گفت: «بگذار ضرر بدهد، اما همین یک تابلو را هم از این شهر و این دانشگاه دریغ نکن، حتی این تابلوی کتابفروشی هم برای این شهر تکیده ارزش دارد». و من سعی کردم ابزار بسته شدن آن نشوم تا روزی که عدم همکاری ها بالاگرفت و جابه جا شدم.

دو سه سال طول نکشید که به جای تغییر در شیوه ی مدیریت آن، نخست تابلوی آبی اش را به رنگ زرد در آوردند تا بالاخره موجبات بسته شدنش فراهم شد. اما تابلوی کبابی ها و شیرینی فروش ها عوض نمی شود که هیچ، با همان تابلو، سعی می کنند نمایندگی های دیگری هم بزنند.

(2)هم اکنون در شهر اردبیل دو کتابفروشی شاخص و قدیمی وجود دارد و دو کبابی نه چندان قدیمی که می توان آن ها را مقایسه کرد: کتابفروشی بهروز و کتابفروشی شریعتی و کباب فروشی مختار و کباب فروشی قربان. در این سالها، کباب فروشی ها روز به روز تعداد طبقاتش بالا رفته، مشتریانش زیاد می شود، تا جایی که هر کس را می شناسید می توانید آن جا ببینید، اما کتابفروشی شریعتی و بهروز در همان زیربنای اول شان مانده اند.

اگر یک پیمایش اجتماعی در مورد ارزش های مردم استان اردبیل صورت گیرد، مشاهده می کنند که اغلب مردم شهر با حالت رمانتیکی کبابفروشی قربان (یا سایر کباب فروشی ها) را می شناسند و تقریبا همه ی مردم وقتی اسم کتابفروشی می آید، تخس خواهند شد.

(3) داروین انگلیسی پسر پزشکی بود که با حمایت و سرمایه پدر، رفت الهیات خواند و برای شناختن دنیا، به تحقیقات فراوان زیست شناختی پرداخت. این طرز فکر کشوری است که سالها بر جهان سروری کرده است. اما تفکر جهان سومی این است که وقتی قشری پول را پیدا می کند، در دور باطل آن گرفتار می شود. تازه دیگر اقشار هم فرزندان خود را به خواندن رشته های پردرآمدی چون پزشکی و مهندسی تشویق می کنند.

جای دوری نروید، آمریکا و استعمار، عشق به رشته های پردرآمد و ذوق به خوردنی است که جای عشق به فهمیدن و شوق به خواندن را گرفته است. ما در استعمار پول و خوردن مانده ایم. تا وقتی که به جای اندیشیدن و خواندن دنبال پول و خوردن هستیم، نه تحولی صورت خواهد گرفت، نه اتفاق خاص دیگری رخ خواهد داد، روز به روز وضعیت معیشت ما سخت تر و تعداد فقیران مان بیشتر خواهد شد. تا وقتی که نسلی از ما به دنیا بیایند که به فکر خواندن و دانستن باشند نه پول و خوردن.

@ardabilnote
موانع تحقق توسعه اجتماعی در اردبیل
محمد زینالی اناری، ۶مرداد۱۳۹۷، روزنامه اعتماد

@ardabilnote
همیشه دنده چپ
محمد زینالی اُناری

قبلاً یاداشتی در مورد کنشگران بدبین و کنشگران خودبین نوشته بودم، این مطلب می تواند محتوای اقداماتی که بین این دو گروه در می گیرد را به یک نوع صورت بندی کند.

اول می خواهم به یک خاطره از فرمانده گروهان مان در سربازی اشاره کنم که انصافاً مرد خوبی بود و من در تمام دوران خدمتم از افسران نیروی هوایی احترام و ادب دیدم، ذکر برخی از این موارد را به بعد واگذار می کنم. روزی فرمانده گروهان آموزشی گفت که من امروز از دنده چپ بلند شده ام و هیچ کس سعی نکند با من بحث کند. همان روز او به موی همه و طریق نشستن شان اشکال می گرفت و ...، خلاصه ما فهمیدیم دنده چپ یعنی چه. وقتی می گوید از دنده چپ بلند شده ام، نباید روی حرفش حرف بزنید و با او بحث کنید والا برای شما مکافاتی می شود. من این استعاره را قرض می گیرم تا یک رفتار اجتماعی را تحلیل کنم.

در میان آدم هایی که من در اردبیل دیده ام و برخی هم اصلاً اهل اردبیل و حومه ی آن هم نبوده اند، نوعی رفتار تقابلی را شاهد بودم. یعنی به ایشان اگر می گفتید من به فلان چیز علاقه دارم، اگر در دست او بود، شما را از رسیدن به علاقه تان باز می داشت. یک بار متاسفانه یکی از همکارانم را به یکی از مدیران سفارش کردم. اسم فردی به میان آمد و من احساساتی شدم و خواهش کردم که بعد از عروسی این فلانی، به خانه شان دستبرد زده شده و وضعش خوب نیست و ای کاش طبق روال های قبلی، قرارداد پاره وقت وی را زودتر به تمام وقت تبدیل کنید تا اقلاً اوضاعش بهبود پیدا کند.

اما بعد از این که از اتاق ایشان بیرون آمدم یادم آمد «که ای بابا این یارو ممکن است از اون «همیشه دنده چپ ها» بوده باشه و خواهش من برعکس عمل کنه». همین طور هم شد و بعد ازیک ماه، نامه ی اخراجی آن همکار صادر شد، روی یک دستور ساده و یک بحث ساده. از این بابا رفتارهای این چنین زیاد دیده بودم و بومی اردبیل و حومه هم نبود و متاسفانه به زندگی و جوانی مردم اردبیل وقعی قائل نبود و به سادگی اخراج می کرد و مرگ پدر و مشکل فرزندان برای او اتفاق مهمی نبود. یکی از این اتفاقات را هم بعدا تجربه کردم و پیشنهاد دادم: اگر قرار است اردویی که سال قبل همکاری کردم باز هم وجود داشته باشد، اعلام آمادگی می کنم چون واقعا سال قبل حس خوبی به من دست داد. در آن سال دیگر مرا به اردو نفرستادند و چند سال بعد فهمیدم که به دیگران گفته اند از این بخش (که من آن جا مشغول بودم) کسی اعلام آمادگی نکرده است.

نمی توانم بگویم احساسات غالب در جامعه ی امروز اردبیلی این قاعده است که مدیران یا صاحب اختیارهای شما اگر ببینند شما خودتان می خواهید چیزی را انتخاب کنید، حتما خواهند گفت من خودم برای این مورد فکری را در سر دارم و بهتر است شما کار دیگری که به شما محول می شود انجام بدهید. این از رفتارهای من درآورده ی غلطی است که متناسب با شایسته سالاری و حرفه گرایی هم نیست، چرا که در حرفه گرایی، تا یک جایی علائق شما هم مهم است، اما در اردبیل یک چیز هم هست. ممکن است گذشته از علاقه شما، به توانایی شما هم دقت نکنند. برای من که اتفاق افتاده است. اغلب تنها کاری را از من خواسته بودند که بلد نیستم و گاه اصلا با خودم در میان نمی گذاشتند، دقیقاً مانند بره ای که قرار است سرش را ببرند و به خودش نگویند؛ این مفهوم کار در شهر ما است.

الگوی مدیریتی ما متاسفانه به جای شایسته سالاری و توجه به علائق کارکنان، با تولید مدیرانی که احتمالاً «همیشه دنده چپ» هستند، تبدیل شده است به کل کل و مانع تراشی برای کاری که بلد هستید و دوست دارید. مدیران همیشه دنده چپ، همیشه می گویند برای این موضوع «من یه فکر دیگه» در سر دارم. اما حال و روز جامعه ی ما و مدیریت های امروزی اش نشان می دهد که هیچ فکر دیگری در سر نیست، حد اقل در مورد امور ساده ای که باید کار شود، این فکرها نیست. اما در مورد اتفاقاتی مثل اختلاس و ... که به ویژه در شهرهای بزرگ خیلی خبر ساز شده است، نمی توانم چیزی بگویم، لابد فکری در سرشان بوده است.

@ardabilnote
الگوی ... چپ رفت
محمد زینالی اُناری

احتمالاً مطلب قبلی را خوانده باشید که به آدم های همیشه دنده چپ اشاره شده است. در جامعه ای که مدیران آن افراد توسعه یافته و خوش فکر، با فکر باز و اعتماد، بدون بدبینی و ترس، با نگاه حمایتگرانه و رهبرصفت هستند، نیروهای انسانی رشد می کنند و همه در خدمت کار و تلاش بوده، به آن عشق می ورزند. عشق و تخصص مفهوم مرکزی هر کاری می شود و کار اصلی رهبران سازمانی، مدیریت دل ها و مدیریت تخصص ها است. دیگر مثل گذشته سازمان ها به قول وبر محل زندانی شدن در تخصص ها نیست و در این جا عشق هم مفهوم اصلی کارها است. در این سازمان ها، دیگر هیچ کس از زیر کار در نمی رود، چون او بدون اجبار، با عشق کار می کند.

اما وقتی که به جای مدیران خوش فکر و ...، افراد همیشه دنده چپ بتوانند رشد کنند و دقیقاً خلاف تعلقات کارکنان و بر عکس تخصص های آن ها در انتخاب های میان فردی و تقسیمات کارهای روزمره تصمیم بگیرند، چه اتفاقی می افتد؟ هم افراد سرخورده می شوند، هم کارها سابیده می شوند، چون نه افراد دل شان با کارشان است، نه تخصص شان می تواند در خدمت کارشان قرار بگیرد. قبلاً هم گفته ام که این به تولید آدم های یک دست در سازمان ها تبدیل می شود. آدم های یک دست، برعکس آدم های تک ساحته است. در آدم های تک ساحته که مارکوزه از آن نقد می کند، مهارت به روزمرگی تبدیل شده است، چون عشق و ایمان در حوزه ی کار نیست. اما دقیقاً بر عکس رویدادهای جهانی که می خواهد با عشق و مشارکت این تک ساحتگی را تقلیل دهد، ما در حال تولید آدم های یک دست و بی ساحت هستیم.

الگوهای تخصصی ما شده اند به الگوهای کاغذبازی و می بینیم برخی مدیران مان در میان سازمان ها جابجا می شوند، یعنی تنها کاری که می کنند کنترل آدم های یک دست سازمان ها و تقسیم ساده ی منابع مالی است، چرا که امکان ندارد فردی که مثلا در حوزه ی مطبوعات مدیریت کرده باشد به حوزه ی توریسم وارد شده باشد یا فردی در سیستم آموزش و پرورش کار کرده و ناگهان سر از مدیریت هنری در بیاورد. این ها همه ناشی از تک الگویی شدن آدم ها در جامعه ی ما و احتمالا رشد مدیران «همیشه دنده چپ» برای کنترل بهتر آدم های یک دست سازمان ها است تا کسی دنبال عشق و تخصص خود نرود. این دقیقاً به معنای حرکت در خلاف جهت توسعه و رسیدگی به نیازهای جامعه است.

حافظ گفته است چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود. وزرا و مدیران ارشد ما، با محققان و سخنوران بزرگ و بزرگ تر می نشینند و الگوی پیشرفت و برنامه توسعه می نویسند، آن گاه در رده های پایین و شهرستان ها، اغلب الگوهای کاری ما، انجام دادن کارها برخلاف علائق و بر خلاف مهارت افراد است. این نوع سیستم کاری دقیقاً حرکت بر مدار الگوی توسعه نیافتگی است و هیچ وقتی قرار نیست این سیستم اجتماعی حتی خواب توسعه را هم در سر ببیند. در واقع اسم این را نمی توان الگوی پیشرفت یا توسعه گذاشت، شاید بهتر است به این الگو بگوئیم الگوی ... پسرفت یا چپ رفت!

@ardabilnote
سرمایه اجتماعی در پس تو: به مناسبت نمایشگاه NGOها در اردبیل-ص یک از دو

محمد زینالی اُناری
سومین نمایشگاه اسوه که نمایشی از فعالیت ها و صحنه آرایی های سازمان های مردم نهاد استان اردبیل است، در حال برگزاری است. امروز غرفه ی «افق» جلسه ای گذاشته بود و سوالش این بود که سازمان های مردم نهاد چه تجربه ای را باید سرلوحه ی خود قرار دهند؟

بحثی که نخست ارائه شد، به سخنان هابرماس در خصوص توسعه ی عرصه ی عمومی توسط مشارکت ذینفعان در فرانسه، آلمان و انگلیس اشاره داشت که در چه محیطی شروع شده و چگونه توانست در این عرصه موثر و موفق باشد. اما به نظر می رسید، این بحث به روش ها اشاره دارد، اما به کاری که مشارکت اجتماعی می خواهد بپردازد اشاره ای نداشت و همان طور که اغلب سخنان ما در عرض هم است، من به ماهیت کاری که فایده ی کار NGOای را برساند پرداختم.

بوردیو به نظریه میدان و منش مشهور است، اما من به تقسیم بندی او از سرمایه پرداختم و اظهار کردم که او سرمایه را به چهار گونه تقسیم می کند، سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی و سرمایه نمادین. به نظر او این سرمایه ها یک ویژگی مهم دارند و آن این که آن ها قابل تبدیل به هم هستند و مثل دلار و ریال Change می شوند. اما بازاری که باید آن ها را مبادله کند، صرفا بازار پولی نیست، حتی لزوماً بازار هنری هم نیست. هنر وقتی معنا پیدا می کند که سیر تاریخ را متحول کند.

در جامعه ی ما عمده ی ارزش ها مبتنی بر سرمایه ی اقتصادی و نیازهای معیشتی است و سایر سرمایه ها چندان مورد توجه مردم قرار نمی گیرند، ضمن این که می توان گفت به جهت دور باطلی که فقر و گرسنگی برای ما خلق کرده بود، سایر سرمایه ها همواره تابع یا مولودی از سرمایه ی اقتصادی بوده اند. البته، این راهی ناتمام نیست، اما عدم توجه نخبگان و کنشگران مدنی به سایر سرمایه ها موجب می شود، این راه ما را تا ابد به سوی خود بکشد، چنان که پیشینان را به اسارت ارباب و خان در آورده بود. یعنی سرمایه ی فرهنگی، اجتماعی و نمادین ما، در قهر سرمایه ی اقتصادی گرفتار باشند و در جامعه ی ما معلم کمتر از بازاری های متمول و یا ثروتمندان ارزش داشته باشد.

یا به صورت دیگر، روشنفکران دانشگاهی که قرار است جامعه را توسعه داده و برابری و برادری را روا دهند، میزان در آمد خود را با طلافروش و گاهی برخی دلال ها که به نوعی قاچاقچی قانونی مال و اموال مردم هستند، مقایسه می کنند و این جا است که به قول لوکاچ، ما دچار بت وارگی پول می شویم. «بت» که دیگر علوم انسانی غربی و شرقی و اسلامی و مسیحی ندارد، مقوله ای است که به قول آیت الله زنجانی که جایش در اردبیل تنگ بود، از ابراهیم(ع) که مبدأ اسلام است تا محمد (ع)، بوده و بت تراش ها مردم را سرکیسه کرده اند تا امروز که دلار و طلا بت ما انسان های «متمدن نما» شده، ادامه داشته است.

سرمایه ی اقتصادی، «ماده» یا «کالا» است و مالکیت آن ارزشی ندارد، یک موش هم جایی در جهان دارد و در حال جمع کردن مواد غذایی است، یک مورچه هم چنین است، تمایز و تفاوت انسان، به دانش و خلاقیتی است که او دارد و آن را می توان در سرمایه فرهنگی دانست. اما در جامعه ای که به لحاظ تاریخی استبداد زده بوده است، سرمایه ی فرهنگی هم به تبعیت سرمایه ی اقتصادی درآمده و به همین خاطر است که اشراف قدیمی این شهر توانسته اند خانه های خوبی بسازند که معماران آن را به سبک خانه های انگلیسی حیات دار ساخته اند.

@ardabilnote
سرمایه اجتماعی در پس تو: به مناسبت نمایشگاه NGOها در اردبیل-ص دو از دو

اما غالب مردم امروزی شهر خانه ای ندارند تا آن را بستایند، پس همه ی ارزش و شوکت یا «سرمایه ی نمادینی» که خانه های تاریخی دارند، تابعی از میزان پول مالکان آن و خریدن خلاقیت از بیگانگان بوده است. سرمایه ی فرهنگی واقعی آن است که خلاقیت های عشایر، روستائیان، شهری ها و حتی به تفکیک مکان های مختلف را مانند هند که امروز در داوس حاشیه نشینان را به عنوان محور توسعه معرفی می کند، دانه دانه جمع کرده و آن را صادر کنیم. نه این که یکی زنان بی سرپرست شهر را تشویق کرده، وام تأسیس برای آرایشگاه بدهد تا دیگری داد بزند چون لوازم آرایشی اسرائیلی است آن را نخرید. و چه بسا این قبیل تناقض ها که سر ما را درد می آورند.

اما نکته ی مهم، سرمایه ی اجتماعی است، سرمایه ی اجتماعی که مردم را به دوستان و آشنایان فلانی و رفقا یا اقوام فلانی تبدیل نکند. ما در انقلاب اسلامی، با شکل دادن سرمایه ی اجتماعی و سرمایه ی فرهنگی، پیام های امام خمینی را جابجا می کردیم، انجمن می زدیم، قرض الحسنه می زدیم، خیریه می زدیم، محافل قرآن راه می انداختیم تا بالاخره بر آن کر و فر شاهانه خودی نشان دهیم تا در کنار سایر عناصر، بتوانیم به عنوان نیروی انقلابی شناخته شویم. مردم چنان با هم وفاق داشتند که در سال 57 انقلابی در خانه ی آجان مخفی می شد.

اما وقتی ارزش های جامعه ی ما به ارزش های اقتصادی فرو کاسته شد و از دولت هم فقط رفاه اقتصادی و کیفیت زندگی خواستیم و کتاب و حقوق شهروندی نخواستیم، تبدیل می شویم به مورچه و موشی که بتوان سر آ ن را با دلار و گرانی گرم کرد. در این میان، دولت هم تابعی از ساختار اندیشه ی ما می شود چون زورکی که نمی تواند سرمایه به خورد ما بدهد، چند روز بعد هم مثل و شبیه ما می روند داخل دولت و همه می شوند قهرمان سرمایه ی اقتصادی و بازار دلار و طلا تنها بازاری است که در آن ارزش دارد. سایر بازارها مانند مدرک دانشگاهی(سرمایه فرهنگی)، مقام معلم(سرمایه نمادین) و اقسام ژن(سرمایه اجتماعی)، به تابعی از سرمایه ی اقتصادی و اشیاء قابل معامله تبدیل می شوند.

پس در کنار ما و مثل و شبیه ما یعنی دولت که مانند خود ما هستند، تنها راه گریز به خوشبختی این است که گروهی آدمِ درس خوانده و راه بلد بروند دنبال شکل دادن سرمایه اجتماعی، ارزش بخشیدن به معلم و از بین بردن نابرابری یا گرفتن دست دیگران. اما باید مواظب باشند تا این کارها به سرمایه ی اقتصادی ترجمه و تفسیر نشوند، ما درد وجدان، درد انسان و درد دانش را نباید به مادیات ترجمه کنیم. خیریه فقط آن نیست که برای تسکین درد ترحم خودمان به دیگران خانه بسازیم، بلکه آن است که در راه تحصیل، توانمندسازی، شکوفایی و مشارکت آنان به کار بگیریم. در غیر این صورت دور باطلی شروع میشود که مدام سازمان مردم نهاد بزنیم و آن ها باز سرمایه ی اقتصادی را به محوریت فرا بخوانند.

در مسیر میان ملت و دولت، سالهای نزدیک به بخش غیر دولتی خصوصاً سازمان های مسئله محور که مسائل شان از میان سرمایه های چهارگانه ی بوردیو قابل تفکیک است، میدان و فضایی داده شده است تا منش مردم ایران را از تقلیل یافتن به منشی مادی به منشی فرهنگی، اجتماعی و متشخص ارتقا دهد و در این میان باید توجه کند که چقدر میتواند فرهنگ خلق کند، یعنی روایت های متنوع و متکثری که بتواند برای مردم مسیر خوشبختی و سعادت بیافریند، چقدر می تواند انسان ها را از تنهایی در آورده واسطه ای برای بودن آنان در میان جمع باشد. و چقدر قادر است از حقوق شهروندی آنان به ویژه محیط پاک، سالم و بی خطر محافظت کرده، مراقبت میراث آیندگان نیز باشد.

@ardabilnote
تشکل های مردم نهاد؛ محرک های مثبت در توسعه امید اجتماعی اردبیل

حسین واثق دودران- فعال اجتماعی

چند سالی است که تشکل های مردم نهاد در اردبیل دوباره جان گرفته اند. تشکل هایی که بیشتر اعضای آن جوان هستند و این نوید یک جامعه مدنی رو به رشد برای اردبیل را طی سال های آینده می دهد.

تشکل هایی که اعضای آن دلسوزانه پیگیر موضوعاتی چون حقوق شهروندی، محیط زیست، توسعه اجتماعی، کتابخوانی، کودکان، طبقات محروم، حقوق زنان و عدالت آموزشی هستند.

فعالیت و تکاپوی این تشکل ها نشان از پویایی و زنده بودن جامعه مدنی اردبیل دارد که از یک طرف به جد دنبال هویت بخشی به تاریخ فراموش شده اردبیل است و از طرف دیگر پیگیر احیا، ظرفیت سازی و مشارکت دادن نسل جدید در امور مربوط به خودشان می باشد. اما جنس فعالیت ها این بار متفاوت و از جنس امید است. امیدی که نفس هایش هر از گاهی به تنگنا می افتد اما باز به واسطه جوان بودن پرانرژی و منظم تر به جلو پیش می رود.

در این میان گسست نسلی آسیبی جدی است که در جامعه اردبیل مشاهده می شود و تنها راه ترمیم آن گسترش نهاد های مدنی و تشکل های مردم نهاد است. امری که در حال رخ دادن است و تعداد 268 تشکل مجوز دار حکایت از این امر دارد که جوانان اردبیل برای تغییر امیدوار هستند و برای گسترش این امیدواری در حال تلاش می باشند.


گسترش امید اجتماعی مساله ای است که می تواند بستر ساز توسعه اجتماعی در اردبیل باشد.

تلاش فعالان مدنی جوان استان در تشکل های مردم نهاد طی سال های اخیر نیز بیشتر بر این محور بوده است. تلاش برای این که خودشان و مردم احساس بکنند که امکان تغییر مثبت در زندگی خود و در جامعه را دارند. تلاش برای این که مردم هم چنان این احتمال را بدهند که با اصلاح بعضی امور می توان به موفقیت در جامعه رسید. اما چنین اطمینانی در یک جامعه ای محقق خواهد شد که اعتماد عمومی و مشارکت مردم در آن وجود داشته باشد و این همان نکته بارزی است که در گفتمان تشکل های مردم نهاد اردبیل وجود دارد.


امید بخشی و توانمند سازی مردم برای رسیدن به خواسته های شخصی و اجتماعی شان. در این صورت است که امید با آگاهی، ایمان و آزادی، کار، دوستی و عشق جان می یابد و این جان انسان را به خود انگیختگی وا می دارد. سعی را در وجودش می دمد و مسیولیت را بر دوش اش بار می زند. در این مسیر است که توان افزایی ها معنا می یابد، اثر می گذارد و به شایستگی می رسد. در این بین تشکل ها با ابزارهای گفتگو و مطالبه محوری در تلاشند تا این مفاهیم را گسترش دهند تا هنگام بروز بحران ها مردم خودشان بتوانند ترمیم اجتماعی کنند و تولید اجتماعی مثبتی را در نقاط عطف و مخاطره انگیز داشته باشند.


بدون شک زمانی که در جامعه ای، گروه های مختلف اجتماعی بتوانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند ظرفیت امیدواری و آرزومندی آن جامعه بالاتر می رود و این ماهیت تشکل های مردم نهاد در جامعه اردبیل است که در حال تلاش برای بستر سازی گفتگوی بین نسلی و بین گروهی هستند، گفتگویی که بتواند کنش جمعی موثر را شکل دهد و تضمینی از در دسترس بودن آینده جمعی روشن به مردم بدهد.

تشکل های مردم نهاد اردبیل هر یک حالا تبدیل به یک محرک اجتماعی مثبت برای مشارکت شده اند. ترویج مسولیت های اجتماعی، کمک به تقویت سرمایه های اجتماعی و فرهنگ سازی کار جمعی و ارتقای مهارت های اجتماعی تنها گوشه ای از اهداف این تشکل ها می باشد.

تشکل های مردم نهاد به عنوان نهاد امید ساز بستر مناسبی هستند تا نسل جدید در هیاهوها گم نشود و مسیر زندگی خود را در جهت توسعه اجتماعی جامعه تعریف نماید.

امیدوارم در آینده نزدیک شاهد حمایت های بیشتر از تشکل ها در استان باشیم چرا که تشکل ها با آمارها وفعالیت هایی که داشته اند ثابت کرده اند که در گفتمان خود ثابت قدم و مصر هستند.

تجربه نشان داده است که دیگر زمان تجویز فرهنگی و اجتماعی گذشته است و باید فضای همدلی را توسعه داد.

@ardabilnote
Forwarded from شهر فرهنگی
سرمایه ی فرهنگی همان قصه است

محمد زینالی اُناری
اغلب در مورد سرمایه فرهنگی، به صورت غلو آمیز و کلی صحبت می شود، آن را در اشیاء عتیقه، انسان های مهم و رشته های آکادمیک خلاصه می کنند. اما باید به آن به دید شفاف تری نگاه کنیم و ببینیم سرمایه ی فرهنگی واقعاً چیست؟ آیا آن را باید در عتیقه و خانه های سنتی ملاحظه کرد؟آیا باید آن را در مدارک دانشگاهی و شخصیت های عصا قورت داده ی دانشگاه تصویر کرد؟ اما هر نماد، دانش و خانه ای هم که باشد، اگر قصه ای نداشته باشد، سرمایه ی فرهنگی نیست؛ اما چرا قصه؟

والتر بنیامین، به اهمیت قصه های پدربزرگ اشاره می کند و در هنر هم دنبال قصه ای است که هر کالای هنری در مورد خود دارد. او به از کار افتادن روح کالا در جریان از دست دادن داستانی که داشت انتقاد کرده و صنعت جدید را به تکثیر مکانیکی و تکراری بودن داستان کالاهای انبوه متهم می کند. در واقع، از نظر او، هر کالایی یا هر نماد و نشانه ای، باید بتواند قصه ی متفاوت خود را داشته باشد.

هاناآرنت نیز به داستان می پردازد و هر انسانی را در میان داستانی تصور کرده، او را دارای نقشمندی خاصی در این داستان می داند. او در ماجرای داستان اخلاقی آیشمان، از انسان خلاقیتی می خواهد که او را به انسان های دیگر وصل کند و بتواند داستان خود را در جریان انسانیت خود بر سازد. به نظر او، هر انسان یک روایت دارد و اگرچه این روایت در خلأ شکل نمی گیرد، اما هر انسان هم در میان انتخابات بسیار بایستی حق خود را ادا کند.

حال برگردیم به سرمایه ی فرهنگی و قصه هایی که انسان ها می سازند و آن را در نمادها و نشانه ها، داستان ها و حتی خانه ها عیان می کنند. طبق تحلیل های پیتربرگر و بریجیت برگر، سرمایه ی فرهنگی، چیزی جز مجموعه ای از حاملان آگاهی یا مجموعه ای از دانش هایی که فرصت خلاقیت به ما می دهد نیست. سرمایه ی فرهنگی، گنجینه ی خلاقیت ما است، آن هم خلاقیت انسان در هر اتفاقی که با آن مواجه است، یعنی در هر نقشی که در جامعه بازی می کند.

اما خلاقیت ها، دقیقا در متن داستان و روایتی که هر قهرمان داستان شکل میدهد، دیده می شوند. خلاقیت، کار اصلی ای است که قهرمان آن را در رویارویی با حوادث انجام می دهد، حوادثی که او را با دیو، حادثه و خطر مواجه می کند. «انسان» از متن قصه هایی که قهرمان ها دارند، می تواند گنجینه ای از خلاقیت ها را فرا گیرد. به همین جهت باید گفت که داستان هایی که فاقد قهرمان و فاقد حادثه های جدید هستند، تکراری به نظر می رسند، هر قدر هم در آن ها بلاغت و عواطف دیده شود. از این رو، سرمایه ی فرهنگی، مجموعه ای از قصه هایی است که ما در آن ها مجموعه هایی از خلاقیت، قهرمانی و به ویژه انسانیت و اخلاق را یاد می گیریم.

www.shahrefarhangi.ir/سرمایه-فرهنگی-همان-قصه-است/

@shahrefarhangi_ir
@thing
مبحث مربوط به غرفه انجمن روزنامه نگاران ایران ص 1 از 2

محمد زینالی اُناری
در یکی از عصرهای سومین نمایشگاه اسوه ویژه سازمان های مردم نهاد، یکی از غرفه ها با عنوان انجمن روزنامه نگاران ایران، بحثی را درباره ی نشریات راه انداخته بود که به آسیب شناسی مطبوعات استان اردبیل می پرداخت. من هم علاقمندانه در آن حضور یافتم اما دیدم که به جای آسیب شناسی، به یک سری بایدها و نبایدهایی پرداخته می شود که به ظن روزنامه نگاران پیشتر در فضای مطبوعات وجود داشته است. با این حال من که سالیان سال است در مطبوعات اردبیل آن جاذبه ای که به عنوان مخاطب و نویسنده داشته باشد نیافته ام، سعی کردم مشکلی را که تشخیص می دهم توضیح بدهم. هر چند دوستان مطبوعاتی علاقه ای به شنیدن آن نداشتند و مدام سخن خود را می گفتند.

من به نظریه ی فردیناند تونیس در خصوص تمایز جامعه ی جنگجو و جامعه ی صنعتی پرداخته و اشاره کردم که ما مردم اردبیل چندان به دوره ی جامعه ی صنعتی وارد نشده ایم. تونیس یکی از صاحب نظران مکتب تکامل جوامع به حساب می رود. او جوامع را به صورت دوره ای تقسیم بندی کرده هم به صورت بافت هایی که دارند. از منظر او، جوامع به صورت جوامع، ساده، ترکیبی و دوبرابر ترکیبی و ... وجود دارد. ما در اردبیل هنوز در مختصات جوامع شکارگر مانده ایم، یعنی نوع ساده ای از جامعه ی جنگجو. ما جامعه ای هستیم که شهر را به صورت انباشتی از قبیله ها شکل داده ایم و حتی آن را به جامعه ی مرکب تبدیل نکرده ایم و شهر ما به صورت اشتراک آبادی ها و اتحاد قبایل شکل گرفته است. به جای آن که در شهر به دنبال ترکیب با هم و شکل دادن اصناف و تیم های تخصصی باشیم، هنوز بر ویژگی های اولیه ی جوامع شکارگر که در آن فامیل و هم خون ارزشمنداست، متکی هستیم.

ویژگی جامعه ی جنگجو، اولویت ویژگی های سلطه جویانه و جنگ جویانه بود و در آن به جای مدیریت عمومی و تخصصی، صرفاً نظامیان و موبدها حکمرانی می کردند، احساس بر منطق چیرگی داشت و مردم برای رسیدن به جایگاه های بالا با خطابه و نمایشهای جنگی با هم رقابت می کردند. ویژگی های فردی به جای ویژگی های گروهی، که خاص جوامع صنعتی است، اولویت داشت و در آن ها به جای تیم و گروه، شکل های سلطه جویانه مانند روش ارباب و رعیتی و مدیریت به شکل قبایل قدیمی وجود داشت. در آن به جای صنعت، روش های مقابله جویانه و قدرت طلبانه و سلطه بر زمین و شکار ملاک زندگی و تأمین معیشت بود. تقسیم بندی های رایج به جای آن که به همکار و صنف مربوط باشد، به برندگان و بازندگان، زنده ها و مرده ها یا اقویا و ضعفا شامل می شد.

همین وضعیت را در سیستم های کاری به ویژه در بازار اردبیل مشاهده کنید. رقابت اساس بالا رفتن مردم است، از ترکیب احساسات است که مردم بر هم چیره می شوند و منطق یا نظمی که جامعه تابع آن باشد وجود ندارد. چرا که علا رغم وجود فرم های معنادار مانند خط عابر و چراغ قرمز یا قوانین سرسخت و دیوان محاسبات، در اغلب نقاط شهر مردم به صورت آزاد از خیابان رد می شوند و در شهرک ها این خطوط و چراغها هم وجود ندارند ( حتی در میدان بسیج هم خط عابر وجود ندارد و سیمای کامل یک جامعه ی جنگجو است که در آن رانندگان بر عابران سیطره یافته اند). برادربازی، فامیل بازی و آشنابازی بر اصل عامیت (برای ارائه ی خدمات یعنی همه با هم برابرند) که ویژگی کشورهای صنعتی است غلبه دارد و همه برای نزدیکان هم برابرتر از دیگری هستند.

@ardabilnote
مبحث مربوط به غرفه انجمن روزنامه نگاران ایران ص 2 از 2


در چنین فضایی، نشریات به جای این که تیم باشند، همه با هم رقابت می کنند. ممکن است شما ببینید به جای تیمی شامل چند متخصص که روی یک نشریه کار می کند، چندنشریه را یک نفر در منتشر بکند، همیشه بحث ربودن آگهی ها در میان بوده و گاهی برخی سازمان ها با دوستان نزدیک و متمایل به خود کار کرده اند. قانونی وجود ندارد و ممکن است یک خبرگزاری یک پاراگراف به مطلب رسمی شما بیفزاید (چیزی که سر خودم آمده است). ممکن است شما عکس بگیرید و یکی از متولیان با سابقه ی یکی از نشریات آن را به اسم خود منتشر کند و جایزه هم بگیرد (ایضاً). سر این که روز خبرنگار روز خبرنگار است یا روز مدیر مسئول، همیشه سوء تفاهم های وجود داشته است.

از مقایسه ی سایر عناصر جامعه ی جنگجو با اردبیل کمی فاصله می گیرم و در خاتمه اشاره می کنم، این ویژگی اساسی جامعه است که موجب شکل گیری روابط اجتماعی می شود و در داخل نهادهای متولی که شکلی از نهادهای مدرن است نیز ممکن است همین روابط اجتماعی محلی ما شکل بگیرد. لذا مطبوعات ما هم شبیه جامعه ی ما خواهد شد، مگر این که دو کار را انجام بدهیم. نخست این که به روش های خاصی که در جوامع در حال تحول است، وضع جامعه را بهبود بدهیم تا وضع کسب و کار در مطبوعات هم اصلاح شود. دوم این که از خلال همین مطبوعات و هر یک از نهادی اجتماعی، سعی کنیم روابط را بهبود بدهیم تا بر وضع جامعه اثرگذار شویم. اما برای هر دوی این ها، نیاز به دانش جدیدی داریم که به مسائل تحول روابط اجتماعی و تغییرات اجتماعی می پردازد و بدون آن، تنها می توانیم حرص نداشتن همکاران مطبوعاتی که هوای هم را داشته باشند و عدم رعایت حق تقدم و خط عابر در صفوف آگهی و ... را بخوریم.

@ardabilnote
محرومیت تیم نوجوانان اردبیل از حضور در لیگ ترامپولین کشور

گفتنی است اعضای این تیم تا عصر شنبه هفتم مهر تمرین نموده اند که رئیس کمیته ی ژیمناستیک اعلام کرده است ضرورتی برای اعزام این تیم به مسابقات کشوری وجود ندارد.
شایان ذکر است مربی تیم ترامبولین اردبیل یکی از داوران سطح یک کشور بوده و در سال گذشته نیز با تیم نوجوانان، موفق به کسب رتبه ی اول شده است.

@ardabilnote
یادداشت
محرومیت تیم نوجوانان اردبیل از حضور در لیگ ترامپولین کشور گفتنی است اعضای این تیم تا عصر شنبه هفتم مهر تمرین نموده اند که رئیس کمیته ی ژیمناستیک اعلام کرده است ضرورتی برای اعزام این تیم به مسابقات کشوری وجود ندارد. شایان ذکر است مربی تیم ترامبولین اردبیل…
وساطت مدیرکل ورزش و جوانان اعزام تیم ترامپولین نوجوانان

اطلاع دادند با کمک مدیرکل ورزش و جوانان برای اختصاص خودرو به تیم ترامپولین نوجوانان، این تیم میتواند روز آتی با مشارکت خانواده های ورزشکاران نوجوان به مسابقه اعزام شود.

پیشتر قرار بود این تیم روز یکشنبه اعزام شود که به همین دلیل در آن وقفه افتاده است.

@ardabilnote
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
رونمایی از کتاب " زبان در علوم اجتماعی"

پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی
@thing
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
صدا ۱۱۳.3gpp
7.6 MB
سخنرانی در مراسم رونمایی از کتاب زبان در علوم اجتماعی

محمد زینالی اناری
@thing
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
تناقض عقلانی در انتخابات نظام مهندسی اردبیل

محمد زینالی اُناری
با طوفانی که در این روزها توسط مهندسین محترم صورت گرفت، یک نکته خاطر نشان شد و آن این که جامعه به ارگان مهندسین تقلیل پیدا کرد. چرا که آن ها با فوران موضوعات داخلی نهاد خود به کل شهر، فضای شهر را تبدیل به جولانگاه تبلیغات خود نمودند. در این میان این که آن ها چگونه فکر کردند که می توانند فضای شهری که عموم مردم تعلق دارد را برای انتخابات خصوصی نظام صنفی خود تصاحب کنند، یک مسئله ی ساده می باشد. به غیر از این موضوع، یک افتضاح اساسی وجود دارد که مغز فکری نهاد مهندسی را تهدید می کند، اما آن تهدید چه می تواند باشد؟

نظام مهندسی، یک نهاد صنفی دارای قوه ی عقلانیت محسوب می شود که همه چیز خود را مبتنی بر حساب و کتاب قرار داده است و سودی که در راه فعالیت به دست می آورد یکی از فرصت های سرمایه گذاری مجدد و افزایش ثروت در جامعه می باشد. یکی از ضوابط عقلانیت، حساب سود و زیان و اتکا بر ابزارهای سالم و صحیح ارتباطی است. این نظام صنفی، برای ایجاد تعاملات صنفی، نیازی به عرصه ی عمومی نداشته و مثل سالهای قبل می توانست از طریق بولتن های داخلی و سخنرانی های انتقادی برای معرفی اعضای خود برنامه بگذارد و نیازی به کشیدن بحث به عرصه ی عمومی نداشت. اما در یکی از معدود نهادهای عقلانی مشاهده می شود که این عقلانیت امروز از بین رفته و این نهاد به طرز نامعقولی رفتار می کند.

از طرفی، شدت رقابت برای یک نمایندگی صنفی، نشان می دهد که این رقابت چیزی بیش از تعهد مسئولیت صنفی است. امروز شما در هر صنف دیگر وارد شوید، مسئولیت صنفی بیشتر یک مسئولیت اجتماعی و گروهی به شمار می رود و اگر سودی در این میان باشد، حتماً رانت است. این تبلیغات شدید، به زعم اعتماد ما به مهندسان شهر، می تواند نشان دهنده ی تناقضی اساسی در نوع انتخابات آن ها باشد. یعنی اعضای این نهاد، برای یک خدمت صنفی، چقدر هزینه ی نمایشی سازی چهره های خود می کنند.

به هر حال این انتخابات، پدیده ای داخلی برای مهندسان است و ضرورتی ندارد که سایر گروه ها و منتقدین وارد این عرصه شده و به آن ها خرده ای بگیرند، اما خود این سازمان زمینه ی نقادی ها و اعتراضات را برای رفتار اجتماعی خود باز کرده است، چرا که زمینه ی توجه عمومی در خیابان و انظار دیگر را به انتخابات داخلی خود فراهم کرده است. اما در این میان یک تعجب بزرگ هم وجود دارد. کسانی که در شهر مدیر هستند و مسئولیت آرایش فضاهای عمومی را دارند، چه کسانی هستند که به این سادگی اجازه ی هر گونه تبلیغات بی ربط و باربط را به گروه های اقتصادی و صنفی می دهند؟ در واقع باید پرسید چرا اجازه ی تصاحب فضای رسانه ای شهر به مهندسان واگذار شده است ؟

@ardabilnote
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
15 (3).pdf
1.5 MB
جامعه را بیمار نبینیم

محمد زینالی اناری، آتیه نو، ۲۲مهر۱۳۹۷

@thing
2025/06/28 20:59:15
Back to Top
HTML Embed Code: