✍️عبرت های بیمارستان گاندی و آتش
محمدرضا اسلامی
پژوهشگر رفتار سازه ها در آتش
🔵 حسب اتفاق، سانحه آتش سوزی در بیمارستان گاندی چند روز پس از سالگرد پلاسکو اتفاق افتاد. سازه فولادی و نمادین پلاسکو پس از تحمل چندین ساعت حرارت سرانجام کمر خم کرد و فروریخت و در ویرانه های آن جان چندین تن از آتش نشانان تلاشگر تهران هم بر باد رفت.
سی دی ماه سالگرد پلاسکو بود و تنها 5 روز بعد، سانحه بیمارستان گاندی رخ داد. ذکر چند نکته درباره این اتفاق ضروری است:
🔵 ۱- به محض اینکه نام ژاپن شنیده می شود بسیاری از افراد به یاد «زلزله» و تلاشهای پژوهشگران ژاپنی برای سازه های مقاوم در برابر زلزله می افتند. ولی عجیب است که در کشور ما گفته نمی شود که ژاپنی ها از همان سالی که «کار جدی» بر روی زلزله را شروع کردند (یعنی سال 1923) از همان سال کار جدی بر روی مساله آتش را هم آغاز کرده اند. در ایران، ما ژاپن را با موضوع زلزله می شناسیم ولی با موضوع آتش نمی شناسیم. چرا؟
🔵 ۲- سیلی اول و جدی ای که تمدن نوین ژاپنی از زلزله خورد مربوط می شود به زلزله 1923 کانتو (در توکیو) که باعث یک تراژدی حیرت آور در پایتخت ژاپن شد. متاسفانه زمان رخداد این زلزله نزدیک به ظهر بود (ساعت ۱۱ و ۵۸ دقیقه) یعنی وقتی که مادران ژاپنی عموما در حال آماده کردن ناهار بودند. زلزله رخ داد و وجود آتش آشپزخانه ها در منازل باعث شد که فقط چند ساعت پس از زلزله، شعله های آتش در خیابانها و کوچه های مختلف ژاپن زبانه بکشد. شهروندانِ وحشت زده از دود و آتش و ویرانی، سراسیمه شروع به فرار از آتش کردند و در فضاهای باز (مثل پارکها) پناه گرفتند، ولی غافل از اینکه باد دارد آتشِ نقاط مختلف را به هم می رساند.
این اتفاق باعث شد که شهروندانِ بی خبر از سرعت حرکت آتش، در پارکها در محاصره آتش قرار بگیرند... و تصاویر وحشتناکی از پخته شدن و کشته شدن گروههای چندهزار نفره شهروندان توکیو از آن روز حکایتِ تلخِ خاطره ژاپن از آتشِ بعد از زلزله است.
گِرد آمده از نیستی، این مزرعه را برگ/
ای برق مزن، خرمنِ ما سوختنی نیست
🔵 ۳- کوروساوا کارگردان معروف ژاپنی نقل می کند که: کودک بودم و دست در دست برادر بزرگترم سراسیمه در کوچه مان از مقابل ویرانه ها رد می شدیم و سوختن خانه ها را در آتش می دیدم. آن لحظاتِ سوختن خانه ها و وحشت کودکی را فراموش نمی کنم.
بله در ژاپن مساله آتش به اندازه زلزله مهم است. از سال 1923 (صدویک سال پیش) تا کنون. تصویر زیر 🔻را ملاحظه کنید. شبیه وضعیت پس از انفجار بمب اتم است؛ ولی خیر، این شهر یوکوهاما در مجاورت توکیو (مشابه کرج برای تهران) پس از آتش است. همه چیز سوخته.
سایر عکسها را نمی گذارم چون بسیار فجیع است. هزاران جنازه ی سوخته بر روی هم. (ولی اگر خواستید در صفحه ویکی پدیا ببینید)
🔵 ۴- پس از پلاسکو، بیمارستان گاندی سومین سازه بلندمرتبه ای است که طی این سالها به دلیل سهل انگاری در عملیات عمرانی می سوزد.
برج هتل آسمان شیراز+ در مجاورت خیابان زند، چهار سال پیش در حین عملیات ساخت، آتش گرفت. چرا؟ چون مذاب جوشکاری طبقات بالا بر روی انبار وسایل زیرزمین می ریخت و شروع آتش در زیرزمین، تمام برج را گرفتار آتش کرد. برج رامیلا+ در چالوس سازه بلند دیگری بود که سه سال پیش درگیر آتش سوزی شد. سازه بلندمرتبه گاندی سومین برج بلندی است که طی این «سالهای پس از پلاسکو» درگیر آتش می شود. این ها ادامه همان بحثی است که درباره ژاپن طرح شد. آنها همانقدر که زلزله را جدی گرفته اند، مساله آتش را هم جدی گرفته اند. ولی وضعیت در ایران چگونه است؟ عرض می کنم.
🔵 ۵- بحث آتش و سازه بحثی پیچیده است اما مسئله ای که می توان در یک یادداشت کوتاه به آن اشاره کرد، مساله تنشهای پسماند و اُفت مشخصات مکانیکی اعضای سازه پس از آتش است. به چه معنی؟
اگر بخواهیم سانحه بیمارستان گاندی یا برج آسمان شیراز را از منظر فنی-مهندسی نگاه کنیم صورت مساله این است: در اثر حرارت، اعضایِ باربر سازه ای «چه میزان از مقاومت خود» را از دست داده اند؟
این سوال اگر که جدی گرفته شود «اقدامات عملی» برای مقاوم سازی را باعث می شود. یعنی مالک باید با بهره گیری از دانش نوین به این نتیجه برسد که:
سازه ای که بخشی اعضای آن در معرض حرارت بوده، آیا در زلزله آینده عملکرد (Performance) مورد انتظارِ قبل از آتش سوزی را خواهد داشت.
🔵 ۶- خلاصۀ عبرتهای اصلی بیمارستان گاندی این موارد است:
✔️ مساله آتش در ایران هنوز آن قدر که باید جدی گرفته نشده است.
✔️در سازه های بلندمرتبه، مساله آتش اهمیت بیشتری پیدا می کند (به دلیل بزرگای بارها/نیروها و پیچیدگی فرآیند خرابی)
✔️ارزیایی «مقاومتِ از دست رفته» پس از آتش، یک اقدام ضروری است که باید توسط مجموعه های تخصصی (و نه نمایشی) صورت پذیرد تا احتمال آسیب به سازه در زلزله های آتی پیش بینی شود.
۱۴۰۲/۱۱/۰۷
https://www.tgoop.com/solseghalam/2280
محمدرضا اسلامی
پژوهشگر رفتار سازه ها در آتش
🔵 حسب اتفاق، سانحه آتش سوزی در بیمارستان گاندی چند روز پس از سالگرد پلاسکو اتفاق افتاد. سازه فولادی و نمادین پلاسکو پس از تحمل چندین ساعت حرارت سرانجام کمر خم کرد و فروریخت و در ویرانه های آن جان چندین تن از آتش نشانان تلاشگر تهران هم بر باد رفت.
سی دی ماه سالگرد پلاسکو بود و تنها 5 روز بعد، سانحه بیمارستان گاندی رخ داد. ذکر چند نکته درباره این اتفاق ضروری است:
🔵 ۱- به محض اینکه نام ژاپن شنیده می شود بسیاری از افراد به یاد «زلزله» و تلاشهای پژوهشگران ژاپنی برای سازه های مقاوم در برابر زلزله می افتند. ولی عجیب است که در کشور ما گفته نمی شود که ژاپنی ها از همان سالی که «کار جدی» بر روی زلزله را شروع کردند (یعنی سال 1923) از همان سال کار جدی بر روی مساله آتش را هم آغاز کرده اند. در ایران، ما ژاپن را با موضوع زلزله می شناسیم ولی با موضوع آتش نمی شناسیم. چرا؟
🔵 ۲- سیلی اول و جدی ای که تمدن نوین ژاپنی از زلزله خورد مربوط می شود به زلزله 1923 کانتو (در توکیو) که باعث یک تراژدی حیرت آور در پایتخت ژاپن شد. متاسفانه زمان رخداد این زلزله نزدیک به ظهر بود (ساعت ۱۱ و ۵۸ دقیقه) یعنی وقتی که مادران ژاپنی عموما در حال آماده کردن ناهار بودند. زلزله رخ داد و وجود آتش آشپزخانه ها در منازل باعث شد که فقط چند ساعت پس از زلزله، شعله های آتش در خیابانها و کوچه های مختلف ژاپن زبانه بکشد. شهروندانِ وحشت زده از دود و آتش و ویرانی، سراسیمه شروع به فرار از آتش کردند و در فضاهای باز (مثل پارکها) پناه گرفتند، ولی غافل از اینکه باد دارد آتشِ نقاط مختلف را به هم می رساند.
این اتفاق باعث شد که شهروندانِ بی خبر از سرعت حرکت آتش، در پارکها در محاصره آتش قرار بگیرند... و تصاویر وحشتناکی از پخته شدن و کشته شدن گروههای چندهزار نفره شهروندان توکیو از آن روز حکایتِ تلخِ خاطره ژاپن از آتشِ بعد از زلزله است.
گِرد آمده از نیستی، این مزرعه را برگ/
ای برق مزن، خرمنِ ما سوختنی نیست
🔵 ۳- کوروساوا کارگردان معروف ژاپنی نقل می کند که: کودک بودم و دست در دست برادر بزرگترم سراسیمه در کوچه مان از مقابل ویرانه ها رد می شدیم و سوختن خانه ها را در آتش می دیدم. آن لحظاتِ سوختن خانه ها و وحشت کودکی را فراموش نمی کنم.
بله در ژاپن مساله آتش به اندازه زلزله مهم است. از سال 1923 (صدویک سال پیش) تا کنون. تصویر زیر 🔻را ملاحظه کنید. شبیه وضعیت پس از انفجار بمب اتم است؛ ولی خیر، این شهر یوکوهاما در مجاورت توکیو (مشابه کرج برای تهران) پس از آتش است. همه چیز سوخته.
سایر عکسها را نمی گذارم چون بسیار فجیع است. هزاران جنازه ی سوخته بر روی هم. (ولی اگر خواستید در صفحه ویکی پدیا ببینید)
🔵 ۴- پس از پلاسکو، بیمارستان گاندی سومین سازه بلندمرتبه ای است که طی این سالها به دلیل سهل انگاری در عملیات عمرانی می سوزد.
برج هتل آسمان شیراز+ در مجاورت خیابان زند، چهار سال پیش در حین عملیات ساخت، آتش گرفت. چرا؟ چون مذاب جوشکاری طبقات بالا بر روی انبار وسایل زیرزمین می ریخت و شروع آتش در زیرزمین، تمام برج را گرفتار آتش کرد. برج رامیلا+ در چالوس سازه بلند دیگری بود که سه سال پیش درگیر آتش سوزی شد. سازه بلندمرتبه گاندی سومین برج بلندی است که طی این «سالهای پس از پلاسکو» درگیر آتش می شود. این ها ادامه همان بحثی است که درباره ژاپن طرح شد. آنها همانقدر که زلزله را جدی گرفته اند، مساله آتش را هم جدی گرفته اند. ولی وضعیت در ایران چگونه است؟ عرض می کنم.
🔵 ۵- بحث آتش و سازه بحثی پیچیده است اما مسئله ای که می توان در یک یادداشت کوتاه به آن اشاره کرد، مساله تنشهای پسماند و اُفت مشخصات مکانیکی اعضای سازه پس از آتش است. به چه معنی؟
اگر بخواهیم سانحه بیمارستان گاندی یا برج آسمان شیراز را از منظر فنی-مهندسی نگاه کنیم صورت مساله این است: در اثر حرارت، اعضایِ باربر سازه ای «چه میزان از مقاومت خود» را از دست داده اند؟
این سوال اگر که جدی گرفته شود «اقدامات عملی» برای مقاوم سازی را باعث می شود. یعنی مالک باید با بهره گیری از دانش نوین به این نتیجه برسد که:
سازه ای که بخشی اعضای آن در معرض حرارت بوده، آیا در زلزله آینده عملکرد (Performance) مورد انتظارِ قبل از آتش سوزی را خواهد داشت.
🔵 ۶- خلاصۀ عبرتهای اصلی بیمارستان گاندی این موارد است:
✔️ مساله آتش در ایران هنوز آن قدر که باید جدی گرفته نشده است.
✔️در سازه های بلندمرتبه، مساله آتش اهمیت بیشتری پیدا می کند (به دلیل بزرگای بارها/نیروها و پیچیدگی فرآیند خرابی)
✔️ارزیایی «مقاومتِ از دست رفته» پس از آتش، یک اقدام ضروری است که باید توسط مجموعه های تخصصی (و نه نمایشی) صورت پذیرد تا احتمال آسیب به سازه در زلزله های آتی پیش بینی شود.
۱۴۰۲/۱۱/۰۷
https://www.tgoop.com/solseghalam/2280
Telegram
ارزیابی شتابزده
یوکوهاما پس از آتش (1923)
👍69❤14😢5
✍️ من شایسته این تدریس نیستم
محمدرضا اسلامی
🔷قرار بر این شد که یکی از دروس مقدماتی رشته مهندسی عمران را برای دانشجویانِ سال اول تدریس کنم. عنوان درس این بود:
CE 1210: Introduction to Smart Infrastructure
همچنان که از عنوان مشخص است هدف از این درس ایجاد یک «آشنایی اولیه» برای دانشجوی سال اول است تا که بداند این رشته مهندسی که انتخاب کرده اساسا چیست؟ و چه افقهای کار و اشتغال در آینده دارا خواهد بود؟ و در احداث زیربناهای کشور چه نقشی خواهد داشت؟
🔷 مدیر گروه گفت: لطفا خیلی روی بحث سازه مانور نده (!) و درباره گرایشهای دیگر عمران مثل ژئوتکنیک هم برای بچه ها به قدر کافی صحبت کن.
توضیح دادم که مدتهاست درگیر پروژه یا کار ژئوتکنیکی نبوده ام و لذا برای یکی از جلسات کلاس از یک مهندس با «تجربه در صنعت» (و با سابقه ژئوتکنیک) دعوت خواهم کرد.
🔷 بدین منظور ایمیلی زدم به خانم دکتر Jennie Watson-Lamprey که مدیرعامل شرکت مهندسین مشاور مطرح SLATE در سانفرانسیسکو است. این شرکت SLATE پروژه های بزرگی در این حوزه دارد. از جمله پروژه های آنها برج ملنیوم است که اخیرا در سانفرانسیسکو کج شده و به خاطر مشکلات ژئوتکنیک، ترکهایی در دیوار و سقف برخی آپارتمانها شکلگرفته و صدها پرونده حقوقی در دادگاه دارد. اکنون شرکت خانم Jennie در حال بررسی اشکالات طراحیِ مشاور قبلی این پروژه است که ببینند درکجا اشتباه شده و چطور می شود راهکاری برای تقویت فونداسیون برج داد. عملا شرکت ایشان درگیر کارهایی در این سطح و تراز است.
🔷وقتی ایمیل دعوتنامه را فرستادم بلافاصله با پاسخ جالب خانم Jennie مواجه شدم. نوشته بود:
«سلام محمدرضا؛ وای که چقدر خوشحال شدم از اینکه دیدم به یاد من بوده ای. باورم نمیشه که من رو در خاطر داشتی. راستش خیلی مشتاقم که در این کلاس، تدریس درباره ژئوتکنیک داشته باشم ولی من شایسته این تدریس نیستم چون که چندسالی هست که عمدتا درگیر امور مدیریتِ شرکت مهندسی مشاور هستم و عملا من دیگه چندان آدم فنی ای محسوب نمی شوم. بنابراین پیشنهاد می کنم که مدیر فنی شرکت ما (آقای Nathaniel Wagner) این تدریس را انجام دهد.»
🔷جمله ای که نوشته بود دقیقا این بود:
I would do a disservice to your students to accept.
قدری جا خوردم.
کنجکاو شدم و مجددا رفتم و رزومه خانم Jennie را بررسی کردم. بله درست است! ایشان لیسانس را در دانشگاه کلومبیا بوده، و سپس کارشناسی ارشد و دکترای ژئوتکنیک را از دانشگاه برکلی گرفته (یکی از بهترین دپارتمانهای ژئوتکنیک دنیا) ولی با وجود این سابقه، به دلیل اینکه مدتی است که عمدتا درگیر کارهای مدیریتی است خودش را «شایسته» تدریس (آنهم فقط یک جلسه!) در کلاس درس نمی داند.
واقعا به فکر فرو رفتم. آیا من هم با خودم همین قدر صادق هستم؟ آیا من هم اگر فردی متخصص تر/شایسته تر از خودم وجود داشته باشد، از پذیرفتنِ کار امتناع خواهم کرد؟
آیا من هم جرأت دارم اینقدر به صراحت و مکتوب بنویسم که شایسته ی فلان کار نیستم؟
یا اینکه بلافاصله چنگ می اندازم که کار را روی هوا بگیرم؟ و از هر فرصتی برای مطرح شدن استفاده خواهم کرد؟…
🔷 این فکر ها آمد و رفت.
گفتم: پرینت ایمیل Jennie را می گیرم و یادگاری برای پسرم نگه می دارم. اینکه بداند در دنیا اینگونه انسانهایی هم هستند. فقط آدمهای «شکارگر» در این دنیا نیستند. بلکه حضور دارند آدمهایی که اصول رفتار حرفه ای برایشان مهمتر از بیزینس و شکارگری است.
- - - -
🔷 سه هفته بعد، آن جلسه ی کلاس برگزار شد و مدیر فنی شرکت (یعنی آقای Nathaniel) آمد و به بچه ها درباره مبانی ژئوتکنیک حرف زد. درباره زندگی حرفه ای یک مهندس ژئوتکنیک سخن گفت و توضیح داد که چرا به سمت این حرفه آمده و درآمدش چقدر است و …
◾️◾️◾️
🔷 رفتارهای توسعه یافته در افراد باعث توسعه یک کشور می شود. وقتی که کسی خودش ، خودش را متخصص و واجد صلاحیت نداند «مسئولیت» قبول نمی کند. از نشانه های توسعه یافتگی این است که برای «علم و تجربه» احترام قائل باشیم. آن کسی که بدون هیچ تجربه فنی سکان مدیریت یک مجموعه عظیم خودروسازی را به عهده می گیرد، شخصیت توسعه نیافته ای دارد. با خودش صادق نیست. او نمی تواند باعث توسعه کشورش شود.
آن استاد دانشگاهی که همزمان با وظایف دانشگاهی (و بجای تمرکز بر تربیت دانشجو و پژوهش) همزمان در چندین شرکت مهاب قدس و سابیر و توانیر و پتروپارس و نظام مهندسی و … سمَت مدیریتی دارد و دائم خارج دانشگاه رفت و آمد دارد، شخصیت توسعه نیافته دارد. او نمی تواند «دانشجویان توسعه آفرین» تربیت کند.
توسعه یک کشور، محصول شخصیتهای توسعه یافته است.
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
پی نوشت:
- وب سایت شرکت مهندسین مشاور مذکور
لینک +
-اطلاعات بیشتر درباره مشکل برج ملنیوم سانفرانسیسکو لینک +
محمدرضا اسلامی
🔷قرار بر این شد که یکی از دروس مقدماتی رشته مهندسی عمران را برای دانشجویانِ سال اول تدریس کنم. عنوان درس این بود:
CE 1210: Introduction to Smart Infrastructure
همچنان که از عنوان مشخص است هدف از این درس ایجاد یک «آشنایی اولیه» برای دانشجوی سال اول است تا که بداند این رشته مهندسی که انتخاب کرده اساسا چیست؟ و چه افقهای کار و اشتغال در آینده دارا خواهد بود؟ و در احداث زیربناهای کشور چه نقشی خواهد داشت؟
🔷 مدیر گروه گفت: لطفا خیلی روی بحث سازه مانور نده (!) و درباره گرایشهای دیگر عمران مثل ژئوتکنیک هم برای بچه ها به قدر کافی صحبت کن.
توضیح دادم که مدتهاست درگیر پروژه یا کار ژئوتکنیکی نبوده ام و لذا برای یکی از جلسات کلاس از یک مهندس با «تجربه در صنعت» (و با سابقه ژئوتکنیک) دعوت خواهم کرد.
🔷 بدین منظور ایمیلی زدم به خانم دکتر Jennie Watson-Lamprey که مدیرعامل شرکت مهندسین مشاور مطرح SLATE در سانفرانسیسکو است. این شرکت SLATE پروژه های بزرگی در این حوزه دارد. از جمله پروژه های آنها برج ملنیوم است که اخیرا در سانفرانسیسکو کج شده و به خاطر مشکلات ژئوتکنیک، ترکهایی در دیوار و سقف برخی آپارتمانها شکلگرفته و صدها پرونده حقوقی در دادگاه دارد. اکنون شرکت خانم Jennie در حال بررسی اشکالات طراحیِ مشاور قبلی این پروژه است که ببینند درکجا اشتباه شده و چطور می شود راهکاری برای تقویت فونداسیون برج داد. عملا شرکت ایشان درگیر کارهایی در این سطح و تراز است.
🔷وقتی ایمیل دعوتنامه را فرستادم بلافاصله با پاسخ جالب خانم Jennie مواجه شدم. نوشته بود:
«سلام محمدرضا؛ وای که چقدر خوشحال شدم از اینکه دیدم به یاد من بوده ای. باورم نمیشه که من رو در خاطر داشتی. راستش خیلی مشتاقم که در این کلاس، تدریس درباره ژئوتکنیک داشته باشم ولی من شایسته این تدریس نیستم چون که چندسالی هست که عمدتا درگیر امور مدیریتِ شرکت مهندسی مشاور هستم و عملا من دیگه چندان آدم فنی ای محسوب نمی شوم. بنابراین پیشنهاد می کنم که مدیر فنی شرکت ما (آقای Nathaniel Wagner) این تدریس را انجام دهد.»
🔷جمله ای که نوشته بود دقیقا این بود:
I would do a disservice to your students to accept.
قدری جا خوردم.
کنجکاو شدم و مجددا رفتم و رزومه خانم Jennie را بررسی کردم. بله درست است! ایشان لیسانس را در دانشگاه کلومبیا بوده، و سپس کارشناسی ارشد و دکترای ژئوتکنیک را از دانشگاه برکلی گرفته (یکی از بهترین دپارتمانهای ژئوتکنیک دنیا) ولی با وجود این سابقه، به دلیل اینکه مدتی است که عمدتا درگیر کارهای مدیریتی است خودش را «شایسته» تدریس (آنهم فقط یک جلسه!) در کلاس درس نمی داند.
واقعا به فکر فرو رفتم. آیا من هم با خودم همین قدر صادق هستم؟ آیا من هم اگر فردی متخصص تر/شایسته تر از خودم وجود داشته باشد، از پذیرفتنِ کار امتناع خواهم کرد؟
آیا من هم جرأت دارم اینقدر به صراحت و مکتوب بنویسم که شایسته ی فلان کار نیستم؟
یا اینکه بلافاصله چنگ می اندازم که کار را روی هوا بگیرم؟ و از هر فرصتی برای مطرح شدن استفاده خواهم کرد؟…
🔷 این فکر ها آمد و رفت.
گفتم: پرینت ایمیل Jennie را می گیرم و یادگاری برای پسرم نگه می دارم. اینکه بداند در دنیا اینگونه انسانهایی هم هستند. فقط آدمهای «شکارگر» در این دنیا نیستند. بلکه حضور دارند آدمهایی که اصول رفتار حرفه ای برایشان مهمتر از بیزینس و شکارگری است.
- - - -
🔷 سه هفته بعد، آن جلسه ی کلاس برگزار شد و مدیر فنی شرکت (یعنی آقای Nathaniel) آمد و به بچه ها درباره مبانی ژئوتکنیک حرف زد. درباره زندگی حرفه ای یک مهندس ژئوتکنیک سخن گفت و توضیح داد که چرا به سمت این حرفه آمده و درآمدش چقدر است و …
◾️◾️◾️
🔷 رفتارهای توسعه یافته در افراد باعث توسعه یک کشور می شود. وقتی که کسی خودش ، خودش را متخصص و واجد صلاحیت نداند «مسئولیت» قبول نمی کند. از نشانه های توسعه یافتگی این است که برای «علم و تجربه» احترام قائل باشیم. آن کسی که بدون هیچ تجربه فنی سکان مدیریت یک مجموعه عظیم خودروسازی را به عهده می گیرد، شخصیت توسعه نیافته ای دارد. با خودش صادق نیست. او نمی تواند باعث توسعه کشورش شود.
آن استاد دانشگاهی که همزمان با وظایف دانشگاهی (و بجای تمرکز بر تربیت دانشجو و پژوهش) همزمان در چندین شرکت مهاب قدس و سابیر و توانیر و پتروپارس و نظام مهندسی و … سمَت مدیریتی دارد و دائم خارج دانشگاه رفت و آمد دارد، شخصیت توسعه نیافته دارد. او نمی تواند «دانشجویان توسعه آفرین» تربیت کند.
توسعه یک کشور، محصول شخصیتهای توسعه یافته است.
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
پی نوشت:
- وب سایت شرکت مهندسین مشاور مذکور
لینک +
-اطلاعات بیشتر درباره مشکل برج ملنیوم سانفرانسیسکو لینک +
👍225❤47👏17👌7😢1
🔲⭕️دانشجویان ایرانی در دانشگاه های آمریکایی! چرا؟ چقدر؟
محمدرضا اسلامی
🔵دانشگاههای برتر آمریکا عموما دارای جایگاه برتر در رتبه بندیهای بین المللی هستند و لذا ورود به این دانشگاهها پس از عبور از فیلترهای متعدد است. در واقع ورود به این دانشگاهها نوعی «رقابت بین المللی» است میان دانشجویان تحصیلات تکمیلی.
حالا یک پله به عقب نگاه کنیم: چرا در مقایسه با دانشگاههای اروپا، شرق آسیا، و حتی کانادا، دانشگاههای آمریکایی در جهان در رتبه های برتر قرار دارند؟
پاسخ به این سوال، کوتاه نیست چون که «صنعت آموزش» یکی از پیچیده ترین صنایع در آمریکاست. چند پاسخ اجمالی:
✔️ دانشگاههای آمریکا ارتباط تنگاتنگی با صنعت دارند و تعامل صنعت و دانشگاه باعث غنی شدن فرآیند آموزش/تولید علم شده.
✔️ «اقتصاد دانشگاه» در آمریکا به شکلی است که دانشگاهها منابع درآمدی متنوعی دارند و نهاد دانشگاه از استقلال نسبی برخوردار است (در مقایسه با شرق آسیا و حتی اروپا)؛ و عملا دانشگاه چندان ذیل دولت قرار نمی گیرد. خلاصه تر بگوییم: دانشگاه یک نهاد دولتی نیست.
✔️ بودجه هایی که بنیاد علوم (NSF) برای پژوهشهای لب مرزی دانش تامین می کند بودجه های هنگفتی است و این باعث شده تا به عنوان «نقش مکمل» در کنار دیگر درآمدهای دانشگاه، به فرآیند تولید علم کمک شود.
▪️ حالا برگردیم به سوال اول: در هر سال تحصیلی چند دانشجوی ایرانی در آمریکا هستند؟
طی سالهای اخیر در هر سال تحصیلی حدودا ۱۱۰۰۰ (یازده هزار) نفر.
عدد درشتی است؟ اگر به خود عدد نگاه کنیم، بله! طی شش سال گذشته هر سال حدود ۱۱۰۰۰ تن از بهترین فارغ التحصیلانِ دانشگاههای کشور در مراکز دانشگاهی آمریکا مشغول به تحصیل شده اند. این یعنی فقط از ۲۰۱۷ تا امروز بیش از ۶۰هزار تن از فرزندان سرزمین ایران.
🔵 اما بیائید به جای نگاه به قدرمطلق عدد، با نگاهی مقایسه ای به آمار نگاه کنیم:
طبق آمار رسمی وزارت علوم آمریکا تعداد دانشجویان بین المللی شاغل به تحصیل در سال تحصیلی گذشته در آمریکا یک میلیون و پنجاه و هفت هزار نفر بوده است. قبل از کرونا بیشتر هم بود. (لینک)
جالب اینجاست که بدانیم که اکنون حدود ۳۰۰هزار دانشجوی چینی در آمریکا مشغول به تحصیل هستند و حدود ۲۰۰ هزار دانشجوی هندی. (لینک)
حتی کشور ژاپن با وجود آنهمه صنعت و برخورداری از دانشگاههایی مانند توکیوتِک و کیوتو، شانزده هزار دانشجوی تحصیلات تکمیلی در آمریکا دارد.
🔵 حالا بیاید از منظری دیگر نگاه کنیم: هر کشوری از هر صد هزار نفر، چند نفر دانشجو در آمریکا دارد؟ برای این کار جمعیت دانشجویان را تقسیم بر جمعیت کشور می کنیم و سپس ضربدر ۱۰۰ هزار: ایران از هر صدهزار نفر، ۱۳ نفر، ژاپن ۱۳ نفر، هند ۱۴ نفر و چین ۲۱ نفر.اینجا اعداد سخن می گویند. همیشه عدد، رقم و آمار باعث می شود که از اتاق فکر خود خارج شویم و با واقعیتهای دنیا موجه شویم.
اگر از این منظر نگاه کنیم ما با هند، ژاپن برابر هستیم و فقط چین تقریبا ۱.۵ برابر ماست. این باعث می شود که گمان نکنیم قدرمطلق تعداد دانشجویان ایرانی در ایالات متحده عدد بزرگی است. بلکه باعث می شود که بدانیم ابعاد صنعت آموزش در مقیاس بین المللی چقدر بزرگ است و برای تک تک آن یازده هزار دانشجوی کشورمان ارزش قائل شویم. چون آنها کسانی هستند که در یک رقابت نفسگیرِ بین المللی با چینی ها، هندی ها، اروپایی ها، ترکیه ای ها، اعراب و... موفق به حضور در یک آزمایشگاه تراز بین المللی شده اند. دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در آمریکا عموما از خانواده های طبقه متوسط هستند و هیچ کدام با بورسیه تحصیلی دولت ایران مشغول به تحصیل و پژوهش نیستند. با گران شدن دلار و بد شدن شرایط اقتصادی کشورمان، برخی از آنها حتی مقدار اندک پس انداز مثلا دویست-سیصد دلاری خود را برای والدین بازنشسته شان می فرستند.
این در حالی است که بن سلمان حدود ۱۶هزار دانشجوی عربستانی را با بورسیه (و با پول نفت) برای تحصیل به آمریکا فرستاده است که می شود ۴۳ نفر به ازای هر صد هزار نفر، یعنی سه برابر دانشجویانی که با جیب خودشان می روند با بورس حکومتی عربستان می روند. (لینک).
☑️⭕️ سوال سخت آخر
و حالا یک سوال دیگر: تا اینجا فهمیدیم که میزان حضور دانشجویان ایرانی در آمریکا خارج از نرم نیست. سوال این نیست که چرا می روند؟ سوال این است که چرا برنمی گردند؟ اگر امروز بگویند که یک وجب از خاک ایران به دست بیگانگان افتاد چه قدر ناراحت می شویم؟ نمی گویم بیشتر ولی دست کم به همان اندازه باید ناراحت شد از اینکه یک دانشجوی مستقل باهوش از این مملکت می رود و دیگر باز نمی گردد.
https://www.tgoop.com/solseghalam/2284
محمدرضا اسلامی
🔵دانشگاههای برتر آمریکا عموما دارای جایگاه برتر در رتبه بندیهای بین المللی هستند و لذا ورود به این دانشگاهها پس از عبور از فیلترهای متعدد است. در واقع ورود به این دانشگاهها نوعی «رقابت بین المللی» است میان دانشجویان تحصیلات تکمیلی.
حالا یک پله به عقب نگاه کنیم: چرا در مقایسه با دانشگاههای اروپا، شرق آسیا، و حتی کانادا، دانشگاههای آمریکایی در جهان در رتبه های برتر قرار دارند؟
پاسخ به این سوال، کوتاه نیست چون که «صنعت آموزش» یکی از پیچیده ترین صنایع در آمریکاست. چند پاسخ اجمالی:
✔️ دانشگاههای آمریکا ارتباط تنگاتنگی با صنعت دارند و تعامل صنعت و دانشگاه باعث غنی شدن فرآیند آموزش/تولید علم شده.
✔️ «اقتصاد دانشگاه» در آمریکا به شکلی است که دانشگاهها منابع درآمدی متنوعی دارند و نهاد دانشگاه از استقلال نسبی برخوردار است (در مقایسه با شرق آسیا و حتی اروپا)؛ و عملا دانشگاه چندان ذیل دولت قرار نمی گیرد. خلاصه تر بگوییم: دانشگاه یک نهاد دولتی نیست.
✔️ بودجه هایی که بنیاد علوم (NSF) برای پژوهشهای لب مرزی دانش تامین می کند بودجه های هنگفتی است و این باعث شده تا به عنوان «نقش مکمل» در کنار دیگر درآمدهای دانشگاه، به فرآیند تولید علم کمک شود.
▪️ حالا برگردیم به سوال اول: در هر سال تحصیلی چند دانشجوی ایرانی در آمریکا هستند؟
طی سالهای اخیر در هر سال تحصیلی حدودا ۱۱۰۰۰ (یازده هزار) نفر.
عدد درشتی است؟ اگر به خود عدد نگاه کنیم، بله! طی شش سال گذشته هر سال حدود ۱۱۰۰۰ تن از بهترین فارغ التحصیلانِ دانشگاههای کشور در مراکز دانشگاهی آمریکا مشغول به تحصیل شده اند. این یعنی فقط از ۲۰۱۷ تا امروز بیش از ۶۰هزار تن از فرزندان سرزمین ایران.
🔵 اما بیائید به جای نگاه به قدرمطلق عدد، با نگاهی مقایسه ای به آمار نگاه کنیم:
طبق آمار رسمی وزارت علوم آمریکا تعداد دانشجویان بین المللی شاغل به تحصیل در سال تحصیلی گذشته در آمریکا یک میلیون و پنجاه و هفت هزار نفر بوده است. قبل از کرونا بیشتر هم بود. (لینک)
جالب اینجاست که بدانیم که اکنون حدود ۳۰۰هزار دانشجوی چینی در آمریکا مشغول به تحصیل هستند و حدود ۲۰۰ هزار دانشجوی هندی. (لینک)
حتی کشور ژاپن با وجود آنهمه صنعت و برخورداری از دانشگاههایی مانند توکیوتِک و کیوتو، شانزده هزار دانشجوی تحصیلات تکمیلی در آمریکا دارد.
🔵 حالا بیاید از منظری دیگر نگاه کنیم: هر کشوری از هر صد هزار نفر، چند نفر دانشجو در آمریکا دارد؟ برای این کار جمعیت دانشجویان را تقسیم بر جمعیت کشور می کنیم و سپس ضربدر ۱۰۰ هزار: ایران از هر صدهزار نفر، ۱۳ نفر، ژاپن ۱۳ نفر، هند ۱۴ نفر و چین ۲۱ نفر.اینجا اعداد سخن می گویند. همیشه عدد، رقم و آمار باعث می شود که از اتاق فکر خود خارج شویم و با واقعیتهای دنیا موجه شویم.
اگر از این منظر نگاه کنیم ما با هند، ژاپن برابر هستیم و فقط چین تقریبا ۱.۵ برابر ماست. این باعث می شود که گمان نکنیم قدرمطلق تعداد دانشجویان ایرانی در ایالات متحده عدد بزرگی است. بلکه باعث می شود که بدانیم ابعاد صنعت آموزش در مقیاس بین المللی چقدر بزرگ است و برای تک تک آن یازده هزار دانشجوی کشورمان ارزش قائل شویم. چون آنها کسانی هستند که در یک رقابت نفسگیرِ بین المللی با چینی ها، هندی ها، اروپایی ها، ترکیه ای ها، اعراب و... موفق به حضور در یک آزمایشگاه تراز بین المللی شده اند. دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در آمریکا عموما از خانواده های طبقه متوسط هستند و هیچ کدام با بورسیه تحصیلی دولت ایران مشغول به تحصیل و پژوهش نیستند. با گران شدن دلار و بد شدن شرایط اقتصادی کشورمان، برخی از آنها حتی مقدار اندک پس انداز مثلا دویست-سیصد دلاری خود را برای والدین بازنشسته شان می فرستند.
این در حالی است که بن سلمان حدود ۱۶هزار دانشجوی عربستانی را با بورسیه (و با پول نفت) برای تحصیل به آمریکا فرستاده است که می شود ۴۳ نفر به ازای هر صد هزار نفر، یعنی سه برابر دانشجویانی که با جیب خودشان می روند با بورس حکومتی عربستان می روند. (لینک).
☑️⭕️ سوال سخت آخر
و حالا یک سوال دیگر: تا اینجا فهمیدیم که میزان حضور دانشجویان ایرانی در آمریکا خارج از نرم نیست. سوال این نیست که چرا می روند؟ سوال این است که چرا برنمی گردند؟ اگر امروز بگویند که یک وجب از خاک ایران به دست بیگانگان افتاد چه قدر ناراحت می شویم؟ نمی گویم بیشتر ولی دست کم به همان اندازه باید ناراحت شد از اینکه یک دانشجوی مستقل باهوش از این مملکت می رود و دیگر باز نمی گردد.
https://www.tgoop.com/solseghalam/2284
Telegram
ارزیابی شتابزده
🔻🔻
👍140❤15👏9🙏5👎2
✍️ چگونه یک شرکت پنج نفره را تبدیل کردم به یک شرکت بین المللی
محمدرضا اسلامی
🔵 هفته گذشته رویداد Structural Forum 2024 در دانشگاه برگزار شد. برای مراسم شام پایانی و سخنران کلیدی (Keynote Speaker) از آقای کیت میاموتو مهندس ژاپنی-آمریکایی دعوت شده بود. او شخصیت جالبی است! از رفتارهای محافظه کار ژاپنی دور است ولی ویژگیهای مثبت خلقیات ژاپنی (نظیر نظم، سختکوشی و…) را به قسمت مثبت خلقیات آمریکایی (بلندپروازی و رویاپردازی) پیوند زده و یک شرکت مهندسی سازه بین المللی با ۲۹ دفتر فعال در نقاط مختلف دنیا تاسیس کرده است.
اما کیت یک ویژگی منحصر به فرد هم داراست: او شاید تنها کسی است در این دنیا که هر زلزله بزرگی که در هر نقطه کره زمین رخ می دهد، به فاصله چند ساعت خودش را به کانون زلزله می رساند. زلزله ها باعث بسته شدن راهها و فرودگاهها می شوند ولی این انسان عجیب و غریب سریعا در چند ساعت نخست بعد از هر زلزله ای در مرکز آسیب مستقر می شود، آنجا به بحثهای امداد و نجات کمک می کند، و به فاصله کوتاهی پس از حضور در منطقه، اولین گزارش فنی از آسیبها را روی وب سایت شرکتش منتشر می کند. (لینک+)
لذا خانمی که می خواست کیت را به حضار معرفی کند گفت:
He is the guy chasing earthquakes!
«این همون فردیه که در تعقیبِ زلزله هاست!»
🔵اولین بار سخنرانی کیت را ۱۵ سال پیش در دانشگاه لیهای دیدم. سال ۲۰۰۹ کیت دانشجوی دکترا در دانشگاه توکیوتِک بود و همان زمان تسلط او بر مدلسازی دمپرها در سازه های بلند برایم باعث تعجب شد و از آن زمان دوست شدیم. کنجکاو بودم که امشب چه خواهد گفت؟!
🔵کیت به دانشجویان این نشست گفت:
موضوعی که برای امشب انتخاب کرده ام این است: چطور یک شرکت پنج نفره تبدیل شد به یک شرکت بین المللی؟
قبل از شروع بحث گفت: «تقریبا هر هفته، یک پیشنهاد قیمت به ما می رسد. دائما یک نفر/مجموعه پیدا میشه که میخواهند شرکت ما را بخرند و می گویند: چند؟!
چقدر می فروشی؟»
(توضیح اینکه در آمریکا و ژاپن مرسوم است که شرکتهای بزرگ پس از توافق مالی شرکتهای دیگر را بخرند یا ادغام merge بشوند)
🔵بعد گفت:
«پاسخی که می دهم این است: من شرکت را برای پول تاسیس نکردم که حالا برای پول بفروشم»
سپس بحث اصلی را شروع کرد:
«می خواهم در ابتدا از اولین فردی که حق به گردن من دارد و مهندسی را به من آموخت و عملا منتور(mentor) من بوده نام ببرم. او John Shafier بود. او کسی بود که برای اولین بار من را که ۲۳ ساله بودم در شرکتش در ساکرامنتو استخدام کرد. در آن دفتر کوچک، او اصول کارهای طراحی سازه را به من آموخت.
من برای او کار می کردم تا اینکه او دچار بیماری شد و تصمیم گرفت خودش را بازنشسته کند. گفت "هی کیت! من میخواهم این شرکت را بفروشم و پیشنهادم این است که تو بیا و بخر". گفتم: قیمت این شرکت چقدر است؟ گفت ۲۷۰هزار دلار. گفتم ولی درآمد یک سال من ۵۵هزار دلار بیشتر نیست. گفت: ایرادی ندارد بخر و در قالب قسط از سود شرکت، مابقی را پرداخت کن.
آن دفتر پنج نفره را خریدم و از آن روز تا امروز که دفترهای متعدد در کشورهای مختلف دنیا تاسیس کرده ام می خواهم با شما بگویم که علت رشد شرکت چه بوده؟»
کیت ادامه داد:
برای رشد یک شرکت باید فلسفه ذهنی «چیزی فراتر از پول» باشد و می خواهم فلسفه خودم را بگویم ولی قبل از آن باید بگویم که در تاسیس بیزینس «یک فرد» باید توانمندیهای خود را حداکثری (maximize) کند. ولی سوال اینجاست که چطور توانمندیهای شما maximize می شود؟ چه باید بکنیم؟ سه محور پایه ای وجود دارد که توانمندی انسان حداکثری می شود:
۱- علاقه اصلی (passion/شور/شوق) و «نقطه قوت» خودش را «کشف» کند.
۲- درباره «علت حرکت/هدف» برای خودش پاسخی بیاید.
۳- با انسانها ارتباط برقرار نکند (communicate) بلکه به دیگران وصل(Connect)شود.
1-Understand your passion and strength
2-Understand your purpose/why
3-Connect not just communicate
و بعد شروع کرد و هر یک از این ۳ را برای دانشجویان توضیح داد. اول شرح کرد که چطور کشف کرده که از بین مباحث مهندسی سازه، به بحث دمپرهای ویسکوز علاقمند شده و توضیح داد که چطور پنج سال از عمرش را صرف این passion کرده. گفت: تضمین می کنم که اگر ۵ سال شبانه روز روی یک موضوع مهندسی کار کنید در آن رشته بهترین دنیا خواهد شد. لذا passion را کشف کنید و چند سال روی آن متمرکز شوید.
برای دومی، توضیح داد که قطعا هدف باید چیزی فراتر از پول باشد وگرنه رشد شرکت با رسیدن به پول متوقف خواهد شد.
درباره سومی گفت: تعامل با انسانها را باید «آموخت».
نحوه ارتباط شما با دیگران در سرنوشت شرکت شما بسیار موثر است ...
▪️▪️
🔵 عملا کیت به جای پرداختن به فرمولها و معادلات دیفرانسیل مدلسازی سازه، به بحث انسان پرداخت.
اینها همان چیزهایی است که در دانشگاهها نمی آموزند.
www.tgoop.com/solseghalam
📌 اینستاگرام تصاویر
محمدرضا اسلامی
🔵 هفته گذشته رویداد Structural Forum 2024 در دانشگاه برگزار شد. برای مراسم شام پایانی و سخنران کلیدی (Keynote Speaker) از آقای کیت میاموتو مهندس ژاپنی-آمریکایی دعوت شده بود. او شخصیت جالبی است! از رفتارهای محافظه کار ژاپنی دور است ولی ویژگیهای مثبت خلقیات ژاپنی (نظیر نظم، سختکوشی و…) را به قسمت مثبت خلقیات آمریکایی (بلندپروازی و رویاپردازی) پیوند زده و یک شرکت مهندسی سازه بین المللی با ۲۹ دفتر فعال در نقاط مختلف دنیا تاسیس کرده است.
اما کیت یک ویژگی منحصر به فرد هم داراست: او شاید تنها کسی است در این دنیا که هر زلزله بزرگی که در هر نقطه کره زمین رخ می دهد، به فاصله چند ساعت خودش را به کانون زلزله می رساند. زلزله ها باعث بسته شدن راهها و فرودگاهها می شوند ولی این انسان عجیب و غریب سریعا در چند ساعت نخست بعد از هر زلزله ای در مرکز آسیب مستقر می شود، آنجا به بحثهای امداد و نجات کمک می کند، و به فاصله کوتاهی پس از حضور در منطقه، اولین گزارش فنی از آسیبها را روی وب سایت شرکتش منتشر می کند. (لینک+)
لذا خانمی که می خواست کیت را به حضار معرفی کند گفت:
He is the guy chasing earthquakes!
«این همون فردیه که در تعقیبِ زلزله هاست!»
🔵اولین بار سخنرانی کیت را ۱۵ سال پیش در دانشگاه لیهای دیدم. سال ۲۰۰۹ کیت دانشجوی دکترا در دانشگاه توکیوتِک بود و همان زمان تسلط او بر مدلسازی دمپرها در سازه های بلند برایم باعث تعجب شد و از آن زمان دوست شدیم. کنجکاو بودم که امشب چه خواهد گفت؟!
🔵کیت به دانشجویان این نشست گفت:
موضوعی که برای امشب انتخاب کرده ام این است: چطور یک شرکت پنج نفره تبدیل شد به یک شرکت بین المللی؟
قبل از شروع بحث گفت: «تقریبا هر هفته، یک پیشنهاد قیمت به ما می رسد. دائما یک نفر/مجموعه پیدا میشه که میخواهند شرکت ما را بخرند و می گویند: چند؟!
چقدر می فروشی؟»
(توضیح اینکه در آمریکا و ژاپن مرسوم است که شرکتهای بزرگ پس از توافق مالی شرکتهای دیگر را بخرند یا ادغام merge بشوند)
🔵بعد گفت:
«پاسخی که می دهم این است: من شرکت را برای پول تاسیس نکردم که حالا برای پول بفروشم»
سپس بحث اصلی را شروع کرد:
«می خواهم در ابتدا از اولین فردی که حق به گردن من دارد و مهندسی را به من آموخت و عملا منتور(mentor) من بوده نام ببرم. او John Shafier بود. او کسی بود که برای اولین بار من را که ۲۳ ساله بودم در شرکتش در ساکرامنتو استخدام کرد. در آن دفتر کوچک، او اصول کارهای طراحی سازه را به من آموخت.
من برای او کار می کردم تا اینکه او دچار بیماری شد و تصمیم گرفت خودش را بازنشسته کند. گفت "هی کیت! من میخواهم این شرکت را بفروشم و پیشنهادم این است که تو بیا و بخر". گفتم: قیمت این شرکت چقدر است؟ گفت ۲۷۰هزار دلار. گفتم ولی درآمد یک سال من ۵۵هزار دلار بیشتر نیست. گفت: ایرادی ندارد بخر و در قالب قسط از سود شرکت، مابقی را پرداخت کن.
آن دفتر پنج نفره را خریدم و از آن روز تا امروز که دفترهای متعدد در کشورهای مختلف دنیا تاسیس کرده ام می خواهم با شما بگویم که علت رشد شرکت چه بوده؟»
کیت ادامه داد:
برای رشد یک شرکت باید فلسفه ذهنی «چیزی فراتر از پول» باشد و می خواهم فلسفه خودم را بگویم ولی قبل از آن باید بگویم که در تاسیس بیزینس «یک فرد» باید توانمندیهای خود را حداکثری (maximize) کند. ولی سوال اینجاست که چطور توانمندیهای شما maximize می شود؟ چه باید بکنیم؟ سه محور پایه ای وجود دارد که توانمندی انسان حداکثری می شود:
۱- علاقه اصلی (passion/شور/شوق) و «نقطه قوت» خودش را «کشف» کند.
۲- درباره «علت حرکت/هدف» برای خودش پاسخی بیاید.
۳- با انسانها ارتباط برقرار نکند (communicate) بلکه به دیگران وصل(Connect)شود.
1-Understand your passion and strength
2-Understand your purpose/why
3-Connect not just communicate
و بعد شروع کرد و هر یک از این ۳ را برای دانشجویان توضیح داد. اول شرح کرد که چطور کشف کرده که از بین مباحث مهندسی سازه، به بحث دمپرهای ویسکوز علاقمند شده و توضیح داد که چطور پنج سال از عمرش را صرف این passion کرده. گفت: تضمین می کنم که اگر ۵ سال شبانه روز روی یک موضوع مهندسی کار کنید در آن رشته بهترین دنیا خواهد شد. لذا passion را کشف کنید و چند سال روی آن متمرکز شوید.
برای دومی، توضیح داد که قطعا هدف باید چیزی فراتر از پول باشد وگرنه رشد شرکت با رسیدن به پول متوقف خواهد شد.
درباره سومی گفت: تعامل با انسانها را باید «آموخت».
نحوه ارتباط شما با دیگران در سرنوشت شرکت شما بسیار موثر است ...
▪️▪️
🔵 عملا کیت به جای پرداختن به فرمولها و معادلات دیفرانسیل مدلسازی سازه، به بحث انسان پرداخت.
اینها همان چیزهایی است که در دانشگاهها نمی آموزند.
www.tgoop.com/solseghalam
📌 اینستاگرام تصاویر
👏146👍78❤24👌12🙏6😢2
روز مهندس و مهندسین آینده؟!
محمدرضا اسلامی
🔵 روز مهندس است و تجسم اینکه فرزندم مهندس شود برایم مثل یک کابوس است. فکر اینکه محل امرار معاشش از مهندسی باشد برایم یک علامت سوال بزرگ است. ولی همزمان، تجسم اینکه مهندس «نشود» هم غیرممکن است!
بخش اصلی ایام عمر در مهندسی گذشته و دوست دارم در این روزِ مهندس برای فرزندم آرزو کنم:
آرزو می کنم که فرزندم مهندس شود چرا که زیباییِ یک مفهوم درخشنده را می بیند: اینکه چطور ریاضیات و فیزیک به حل مشکلات جوامع بشری کمک می کنند. دوست دارم ذهن او در برابر این جلوه ی شگفت از تمدن و دانش انسانی قرار گیرد. اینکه چطور «انسان» توانست بُرشهای مجزا از ریاضی و فیزیک را سرهم کند و علوم مهندسی را به عنوان «کاربردِ ریاضیات و فیزیک» به خدمتِ «جوامع انسانی» بنشاند.
ولی همزمان برای برخورداری از یک زیستِ با اقتصاد سالم برای نسل بعدی مهندسین دغدغه/سوال دارم.
امروز که اینها را می نویسم در دپارتمان عمران دانشگاه Cal Poly حدود هزار و دویست دانشجو در حال آموختن درسهای مهندسی عمران می باشند. همین تعداد و کمی بیشتر در دانشگاه برکلی. همین تعداد کمی کمتر در دانشگاه استنفورد. همین تعداد در دانشگاه جنوب کالیفرنیا. و همین طور در دانشگاه سن دیِگو و… و لذا فقط در یک ایالت کالیفرنیا امروز چندین هزار دانشجوی تازه نفس در حال تربیت و آماده ورود به بازار مهندسی عمران هستند. سوال مشخص اینجاست که اساسا آیا «بازار کار» ظرفیت این تعداد مهندس که دانشگاهها پرورش می دهند را دارد؟
و آیا کشاندن فرزندانمان به سمت «وادی مهندسی» امر صحیحی هست؟
آیا اساسا امرار معاش در حوزه مهندسی را برای نسل آینده باید بازنگری کنیم؟
همیشه ضروری است که به آمارها و ارقام رجوع و توجه کنیم:
1️⃣-در کشور آمریکا حدود ۸۰۰هزار مهندس عمران دارای مهر نظام مهندسی هستند (+). در اصطلاح مهر PE.
2️⃣- جمعیت آمریکا حدود ۳۳۴ میلیون نفر است.
3️⃣- ابعاد بازار مسکن و ساخت و ساز در آمریکا حدود ۲۰۰۰ (دوهزار) میلیارد دلار است (حدود ده درصد اقتصاد کشور). لینک آمار رسمی+.
همین سه آمار شاخص را در مورد کشور ایران نگاه کنیم:
1️⃣- در ایران حدود ۶۵۰هزار مهندس عمران عضو سازمان نظام مهندسی هستند.(!)
2️⃣- جمعیت ایران حدودا ۸۰ میلیون نفر (یعنی کمتر از یک چهارم آمریکا) است.
3️⃣- ابعاد بازار مسکن و ساخت و ساز در کشور ایران حدود ۲۲ میلیار دلار است.
یعنی در آمریکا برای ساخت ۱ میلیون و ۳۹۰هزار واحد مسکونی در طول یک سال (طبق آمار رسمی پروانه پایان کار+) حدود ۸۰۰ هزار مهندس عمران مشغول به کار هستند که اینها در یک بازار حدودا ۲۰۰۰ میلیارد دلاری کار می کنند. در حالی که در ایران با فرض ساخت سالیانه ۶۰۰ هزار واحد مسکونی (که البته این رقم برای یکسال خوشبینانه است) حدود ۶۵۰ هزار مهندس عضو سازمان نظام مهندسی هستند که اینها در یک بازارِ حدودا ۲۲ میلیارد دلاری کار می کنند.
600,000*100m^2*20,000,000T/55,000$ = 21.8 B$
(یا ۱۲۰۰ همت تقسیم بر قیمت دلار)
اعداد سخن می گویند!
🔵 مشابه همین بحث را می توان در سایر حوزه های مهندسی هم داشت (مهندسی مکانیک، کامپیوتر و …).
با این اوصاف آیا هدایت فرزندانمان به سمت عرصه مهندسی صحیح است؟
آیا امروزه شغل مهندسی (با توجه به این خط تولید تربیت مهندس در دانشگاهها) ظرفیتِ درآمدزایی و ساختن یک زندگی با اقتصاد سالم را دارد؟
🔵 اینها سوالات جدی ای است که در روز مهندس باید درباره آنها سخن بگوییم نه اینکه با پیامهای کلیشه ای روز مهندس را تبریک گفت.
🔵 دوست دارم که فرزندانم مهندس شوند تا ذهن آنها در برابر این تجلی زیبایی قرار گیرد. اینکه Von Mises و Tresca چطور به بیان مکانیزم خرابی مواد و مصالح تحت نیروها پرداختند و این چگونه باعث شد تا فضل الرحمن خان تئوریهای احداث برجهای صدوپنجاه طبقه را در برابر زلزله صورتبندی کند… دوست دارم فرزندانم این زیبائیها را بچشند. اما به رغم این زیباییها برای زندگی اقتصادی مهندسین نسل آینده سوالات جدی در ذهن دارم.
همچنین علاوه بر این دغدغه، امیدوارم که اگر روزی مهندس شوند، ذهن آنها «فقط» درگیرِ وادی مهندسی نباشد. ذهنِ مهندسیِ آنها همچون علی اکبر معین فر شود:
سیاست را بفهمد، دغدغه امر اجتماعی داشته باشد، قدرت دوست ساختن (Make friend) و دوست نگه داشتن (Keep friend) داشته باشد، شیفته هنر/ادبیات باشد و تا آخرین روزهای پیری و واپسین ساعات عمر، در یک زیستِ اجتماعیِ پویا حضور داشته باشد. (لینک گفتگوی دکتر محسن رنانی با مهندس معین فر). برای مهندسین نسل آینده ذهنی زیبا (Beautiful Mind) همچون ذهن معین فر را آرزومندم.
روز مهندس مبارک.
۱۴۰۲/۱۲/۵
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
🔻لینک سه یادداشت قبل برای روز مهندس
یادداشت ۱
یادداشت ۲
یادداشت ۳
.
محمدرضا اسلامی
🔵 روز مهندس است و تجسم اینکه فرزندم مهندس شود برایم مثل یک کابوس است. فکر اینکه محل امرار معاشش از مهندسی باشد برایم یک علامت سوال بزرگ است. ولی همزمان، تجسم اینکه مهندس «نشود» هم غیرممکن است!
بخش اصلی ایام عمر در مهندسی گذشته و دوست دارم در این روزِ مهندس برای فرزندم آرزو کنم:
آرزو می کنم که فرزندم مهندس شود چرا که زیباییِ یک مفهوم درخشنده را می بیند: اینکه چطور ریاضیات و فیزیک به حل مشکلات جوامع بشری کمک می کنند. دوست دارم ذهن او در برابر این جلوه ی شگفت از تمدن و دانش انسانی قرار گیرد. اینکه چطور «انسان» توانست بُرشهای مجزا از ریاضی و فیزیک را سرهم کند و علوم مهندسی را به عنوان «کاربردِ ریاضیات و فیزیک» به خدمتِ «جوامع انسانی» بنشاند.
ولی همزمان برای برخورداری از یک زیستِ با اقتصاد سالم برای نسل بعدی مهندسین دغدغه/سوال دارم.
امروز که اینها را می نویسم در دپارتمان عمران دانشگاه Cal Poly حدود هزار و دویست دانشجو در حال آموختن درسهای مهندسی عمران می باشند. همین تعداد و کمی بیشتر در دانشگاه برکلی. همین تعداد کمی کمتر در دانشگاه استنفورد. همین تعداد در دانشگاه جنوب کالیفرنیا. و همین طور در دانشگاه سن دیِگو و… و لذا فقط در یک ایالت کالیفرنیا امروز چندین هزار دانشجوی تازه نفس در حال تربیت و آماده ورود به بازار مهندسی عمران هستند. سوال مشخص اینجاست که اساسا آیا «بازار کار» ظرفیت این تعداد مهندس که دانشگاهها پرورش می دهند را دارد؟
و آیا کشاندن فرزندانمان به سمت «وادی مهندسی» امر صحیحی هست؟
آیا اساسا امرار معاش در حوزه مهندسی را برای نسل آینده باید بازنگری کنیم؟
همیشه ضروری است که به آمارها و ارقام رجوع و توجه کنیم:
1️⃣-در کشور آمریکا حدود ۸۰۰هزار مهندس عمران دارای مهر نظام مهندسی هستند (+). در اصطلاح مهر PE.
2️⃣- جمعیت آمریکا حدود ۳۳۴ میلیون نفر است.
3️⃣- ابعاد بازار مسکن و ساخت و ساز در آمریکا حدود ۲۰۰۰ (دوهزار) میلیارد دلار است (حدود ده درصد اقتصاد کشور). لینک آمار رسمی+.
همین سه آمار شاخص را در مورد کشور ایران نگاه کنیم:
1️⃣- در ایران حدود ۶۵۰هزار مهندس عمران عضو سازمان نظام مهندسی هستند.(!)
2️⃣- جمعیت ایران حدودا ۸۰ میلیون نفر (یعنی کمتر از یک چهارم آمریکا) است.
3️⃣- ابعاد بازار مسکن و ساخت و ساز در کشور ایران حدود ۲۲ میلیار دلار است.
یعنی در آمریکا برای ساخت ۱ میلیون و ۳۹۰هزار واحد مسکونی در طول یک سال (طبق آمار رسمی پروانه پایان کار+) حدود ۸۰۰ هزار مهندس عمران مشغول به کار هستند که اینها در یک بازار حدودا ۲۰۰۰ میلیارد دلاری کار می کنند. در حالی که در ایران با فرض ساخت سالیانه ۶۰۰ هزار واحد مسکونی (که البته این رقم برای یکسال خوشبینانه است) حدود ۶۵۰ هزار مهندس عضو سازمان نظام مهندسی هستند که اینها در یک بازارِ حدودا ۲۲ میلیارد دلاری کار می کنند.
600,000*100m^2*20,000,000T/55,000$ = 21.8 B$
(یا ۱۲۰۰ همت تقسیم بر قیمت دلار)
اعداد سخن می گویند!
🔵 مشابه همین بحث را می توان در سایر حوزه های مهندسی هم داشت (مهندسی مکانیک، کامپیوتر و …).
با این اوصاف آیا هدایت فرزندانمان به سمت عرصه مهندسی صحیح است؟
آیا امروزه شغل مهندسی (با توجه به این خط تولید تربیت مهندس در دانشگاهها) ظرفیتِ درآمدزایی و ساختن یک زندگی با اقتصاد سالم را دارد؟
🔵 اینها سوالات جدی ای است که در روز مهندس باید درباره آنها سخن بگوییم نه اینکه با پیامهای کلیشه ای روز مهندس را تبریک گفت.
🔵 دوست دارم که فرزندانم مهندس شوند تا ذهن آنها در برابر این تجلی زیبایی قرار گیرد. اینکه Von Mises و Tresca چطور به بیان مکانیزم خرابی مواد و مصالح تحت نیروها پرداختند و این چگونه باعث شد تا فضل الرحمن خان تئوریهای احداث برجهای صدوپنجاه طبقه را در برابر زلزله صورتبندی کند… دوست دارم فرزندانم این زیبائیها را بچشند. اما به رغم این زیباییها برای زندگی اقتصادی مهندسین نسل آینده سوالات جدی در ذهن دارم.
همچنین علاوه بر این دغدغه، امیدوارم که اگر روزی مهندس شوند، ذهن آنها «فقط» درگیرِ وادی مهندسی نباشد. ذهنِ مهندسیِ آنها همچون علی اکبر معین فر شود:
سیاست را بفهمد، دغدغه امر اجتماعی داشته باشد، قدرت دوست ساختن (Make friend) و دوست نگه داشتن (Keep friend) داشته باشد، شیفته هنر/ادبیات باشد و تا آخرین روزهای پیری و واپسین ساعات عمر، در یک زیستِ اجتماعیِ پویا حضور داشته باشد. (لینک گفتگوی دکتر محسن رنانی با مهندس معین فر). برای مهندسین نسل آینده ذهنی زیبا (Beautiful Mind) همچون ذهن معین فر را آرزومندم.
روز مهندس مبارک.
۱۴۰۲/۱۲/۵
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
🔻لینک سه یادداشت قبل برای روز مهندس
یادداشت ۱
یادداشت ۲
یادداشت ۳
.
👍99❤44👎4🙏4
سخنی مشفقانه با حمید رسایی!
محمدرضا اسلامی
با سلام
«قبل از» شروع به کارتان در مجلس جدید این چند عدد را در خاطر بسپارید:
1️⃣- بودجه دانشگاه تهران (به عنوان مهم ترین دانشگاه ایران) در سال جاری ۳٬۳۰۰ میلیارد تومان (۳.۳ همت) بوده است. (لینک مصاحبه زلفی گل وزیر علوم +). با فرض دلار ۵۰ هزار تومانی، این یعنی ۶۶ میلیون دلار!
بودجه دانشگاه توکیو (University of Tokyo) ۲.۵ میلیارد دلار بوده است +. یعنی چند برابر؟
یعنی بودجه دانشگاه توکیو ۳۸ برابر دانشگاه تهران است.
مساحت ژاپن «کمتر از یک چهارم ایران» است و جمعیت آن یک و نیم برابر ایران، ولی بودجه دانشگاه اصلی آن کشور ۳۸ برابرِ دانشگاه اصلیِ سرزمین ماست. پژوهشگران ژاپنی در طول یکسال برای تولید علم این میزان بودجه را دارا هستند.
بودجه دانشگاه شیراز در سال گذشته ۸۶۰ میلیارد تومان بوده است یعنی کمتر از ۱ همت. یعنی کمتر از ۱۷ «میلیون» دلار (+)، ولی بودجه دانشگاه همتراز آن در ژاپن، یعنی دانشگاه #کیوتو یک و نیم «میلیارد» دلار بوده است.
یعنی بودجه دانشگاه کیوتو ۸۸ برابر دانشگاه شیراز بوده است! (+)
این یعنی نهاد تولید علم در ایران چقدر نحیف و فقیر شده است.
2️⃣- آقای رسایی! این وضعیت در شرق عالم است. بیایید از شرق به غرب برویم؛ البته هدف مقایسه دانشگاه تهران با دانشگاههای غربی نیست. بلکه بیایید همان دانشگاه «توکیو را با دانشگاههای غربی» مقایسه کنیم.
بودجه دانشگاه برکلی کالیفرنیا در سال تحصیلی گذشته حدود ۷ میلیارد دلار بوده است.
یعنی دانشگاه برکلی حدودا سه برابر دانشگاه توکیو بودجه داشته است! (عدد دقیق: ۲.۸ برابر توکیو، یا ۱۰۶ برابر دانشگاه تهران)
و این فقط «یک دانشگاه غربی» در مقایسه با دانشگاه شرقی توکیو است.
در همان سال بودجه دانشگاه استنفورد حدود ۹ میلیارد دلار بوده است! یعنی بیش از سه برابر دانشگاه توکیو (عدد دقیق: ۳.۶ برابر توکیو).
(لینک یک و دو)
یعنی در یک جغرافیای کوچکِ چند کیلومتر مربعی در شمال کالیفرنیا هر سال ۶.۵ برابر دانشگاه توکیو «بودجه در پژوهش و تولید علم» هزینه می شود. و این وضعیت فقط در دو دانشگاه غربی در مقایسه با یک دانشگاه مهم شرقی است.
آری! کیفیت اتفاقی نیست.
و اینک ما در این میانه ی غرب و شرق نشسته ایم. با دانشگاههایی که اینگونه نحیف و لاغر شده اند و «این» توان پژوهش/تولید علم ماست در دنیایی که دانش حرف اول را زده/می زند.
در این چهار سال سعی کنید که فکری برای نهاد تولید علم و دانش در ایران کنید!
3️⃣- در سال گذشته عربستان روزانه بیش از ۱۱ میلیون بشکه نفت فروخت. درحالی که ایران به دلیل شرایط تحریم در برخی ماهها حتی قادر به فروش ۲ میلیون بشکه هم نبوده است.
جمعیت ایران بیش از ۸۵ میلیون نفر و جمعیت عربستان ۳۸ میلیون نفر است. یعنی جمعیت ما بیش از دو برابر عربستان است ولی آنها بیش از پنج برابر ما نفت می فروشند.
یعنی میزان برخورداری «یک شهروند» عربستان از بودجه نفت بیش از ۱۲ برابر یک شهروند ایرانی است.
تولید ناخالص عربستان اکنون بیش از هزار میلیارد دلار (+) و تولید ناخالص ایران ۳۶۰ میلیارد دلار است. (یعنی حدود یک سوم)
آقای رسایی، در این چهار سال بجای درگیر شدن با همدیگر، و به جای پنجه در صورت هم کشیدن، بجای پرداختن به چنار و پاچنار فکری به حال این اعداد و وضعیت بودجه کنید.
4️⃣- در سال ۲۰۲۲ (بلافاصله بعد از کرونا) فرودگاه استانبول در ترانزیت ۶۴ میلیون مسافر نقش داشته است. همان زمان فرودگاه دوبی در ترانزیت ۶۶ میلیون مسافر نقش ایفا کرده است. ولی حداکثر ظرفیت فرودگاه امام در تهران، جابجایی کمتر از ۱۰ میلیون مسافر بوده است. (لینک)
زمانی که کشور قطر هنوز تاسیس نشده بود ما در ایران هواپیمایی هما را داشتیم.
▪️▪️▪️
برای این چهارسال پیش رو این چند عدد و رقم را به خاطر بسپرید؛ چون که این چهار سال هم به سرعت می گذرد! ولی آنچه که باقی می ماند «اعداد و ارقام جدید» خواهد بود.
بجای تلاش در زد و خورد و انتقام گیری از قالیباف و چنار و پاجوش و… فکری به حال جریانِ «تولید ثروت» کنید در کشوری که بودجه امروز دانشگاههایش، و ظرفیت ترانزیت فرودگاههایش و میزان فروش نفتش محل حیرت است اکنون.
و خاطرتان باشد: تولید ثروت دستوری نیست.
www.tgoop.com/solseghalam
محمدرضا اسلامی
با سلام
«قبل از» شروع به کارتان در مجلس جدید این چند عدد را در خاطر بسپارید:
1️⃣- بودجه دانشگاه تهران (به عنوان مهم ترین دانشگاه ایران) در سال جاری ۳٬۳۰۰ میلیارد تومان (۳.۳ همت) بوده است. (لینک مصاحبه زلفی گل وزیر علوم +). با فرض دلار ۵۰ هزار تومانی، این یعنی ۶۶ میلیون دلار!
بودجه دانشگاه توکیو (University of Tokyo) ۲.۵ میلیارد دلار بوده است +. یعنی چند برابر؟
یعنی بودجه دانشگاه توکیو ۳۸ برابر دانشگاه تهران است.
مساحت ژاپن «کمتر از یک چهارم ایران» است و جمعیت آن یک و نیم برابر ایران، ولی بودجه دانشگاه اصلی آن کشور ۳۸ برابرِ دانشگاه اصلیِ سرزمین ماست. پژوهشگران ژاپنی در طول یکسال برای تولید علم این میزان بودجه را دارا هستند.
بودجه دانشگاه شیراز در سال گذشته ۸۶۰ میلیارد تومان بوده است یعنی کمتر از ۱ همت. یعنی کمتر از ۱۷ «میلیون» دلار (+)، ولی بودجه دانشگاه همتراز آن در ژاپن، یعنی دانشگاه #کیوتو یک و نیم «میلیارد» دلار بوده است.
یعنی بودجه دانشگاه کیوتو ۸۸ برابر دانشگاه شیراز بوده است! (+)
این یعنی نهاد تولید علم در ایران چقدر نحیف و فقیر شده است.
2️⃣- آقای رسایی! این وضعیت در شرق عالم است. بیایید از شرق به غرب برویم؛ البته هدف مقایسه دانشگاه تهران با دانشگاههای غربی نیست. بلکه بیایید همان دانشگاه «توکیو را با دانشگاههای غربی» مقایسه کنیم.
بودجه دانشگاه برکلی کالیفرنیا در سال تحصیلی گذشته حدود ۷ میلیارد دلار بوده است.
یعنی دانشگاه برکلی حدودا سه برابر دانشگاه توکیو بودجه داشته است! (عدد دقیق: ۲.۸ برابر توکیو، یا ۱۰۶ برابر دانشگاه تهران)
و این فقط «یک دانشگاه غربی» در مقایسه با دانشگاه شرقی توکیو است.
در همان سال بودجه دانشگاه استنفورد حدود ۹ میلیارد دلار بوده است! یعنی بیش از سه برابر دانشگاه توکیو (عدد دقیق: ۳.۶ برابر توکیو).
(لینک یک و دو)
یعنی در یک جغرافیای کوچکِ چند کیلومتر مربعی در شمال کالیفرنیا هر سال ۶.۵ برابر دانشگاه توکیو «بودجه در پژوهش و تولید علم» هزینه می شود. و این وضعیت فقط در دو دانشگاه غربی در مقایسه با یک دانشگاه مهم شرقی است.
آری! کیفیت اتفاقی نیست.
و اینک ما در این میانه ی غرب و شرق نشسته ایم. با دانشگاههایی که اینگونه نحیف و لاغر شده اند و «این» توان پژوهش/تولید علم ماست در دنیایی که دانش حرف اول را زده/می زند.
در این چهار سال سعی کنید که فکری برای نهاد تولید علم و دانش در ایران کنید!
3️⃣- در سال گذشته عربستان روزانه بیش از ۱۱ میلیون بشکه نفت فروخت. درحالی که ایران به دلیل شرایط تحریم در برخی ماهها حتی قادر به فروش ۲ میلیون بشکه هم نبوده است.
جمعیت ایران بیش از ۸۵ میلیون نفر و جمعیت عربستان ۳۸ میلیون نفر است. یعنی جمعیت ما بیش از دو برابر عربستان است ولی آنها بیش از پنج برابر ما نفت می فروشند.
یعنی میزان برخورداری «یک شهروند» عربستان از بودجه نفت بیش از ۱۲ برابر یک شهروند ایرانی است.
تولید ناخالص عربستان اکنون بیش از هزار میلیارد دلار (+) و تولید ناخالص ایران ۳۶۰ میلیارد دلار است. (یعنی حدود یک سوم)
آقای رسایی، در این چهار سال بجای درگیر شدن با همدیگر، و به جای پنجه در صورت هم کشیدن، بجای پرداختن به چنار و پاچنار فکری به حال این اعداد و وضعیت بودجه کنید.
4️⃣- در سال ۲۰۲۲ (بلافاصله بعد از کرونا) فرودگاه استانبول در ترانزیت ۶۴ میلیون مسافر نقش داشته است. همان زمان فرودگاه دوبی در ترانزیت ۶۶ میلیون مسافر نقش ایفا کرده است. ولی حداکثر ظرفیت فرودگاه امام در تهران، جابجایی کمتر از ۱۰ میلیون مسافر بوده است. (لینک)
زمانی که کشور قطر هنوز تاسیس نشده بود ما در ایران هواپیمایی هما را داشتیم.
▪️▪️▪️
برای این چهارسال پیش رو این چند عدد و رقم را به خاطر بسپرید؛ چون که این چهار سال هم به سرعت می گذرد! ولی آنچه که باقی می ماند «اعداد و ارقام جدید» خواهد بود.
بجای تلاش در زد و خورد و انتقام گیری از قالیباف و چنار و پاجوش و… فکری به حال جریانِ «تولید ثروت» کنید در کشوری که بودجه امروز دانشگاههایش، و ظرفیت ترانزیت فرودگاههایش و میزان فروش نفتش محل حیرت است اکنون.
و خاطرتان باشد: تولید ثروت دستوری نیست.
www.tgoop.com/solseghalam
👍200👌16👎13❤10🙏5👏4😢2
این آخرین قطعه جواهر از اعصار
از ظهر تا سر شب در آزمایشگاه بتن به کار ساخت نمونه های سیلندر بتنی و سروکله زدن با دانشجویان گذشت. خسته و له رسیدم به دفتر. پر از بوی سیمان. تازه نوبت کارهای مشق بچه بود. تا حدود یازده شب به سر و کله زدن با پسرک برای نوشتن تکالیفش گذشت که عملا در بخشهای انتهایی مشق، کاملا گیج و خسته بود. ساعت یازده بچه ها خوابیدند. تمام قوای جسمی ام را جمع کردم و مجدد به هر مشقتی که بود دوازده نیمه شب از خانه آمدم دانشگاه تا در سکوت شب چند مسئله مکانیک جامدات برای تدریس فردا حل/حفظ شود که در سکوت نیمه شبی، پیام روی گوشی موبایل رسید: «مادربزرگ پر کشید». ذهنم متلاشی شد. بعد از آن خستگی طولانی، یک ساعت تنها در دفتر کار نیمه شب گیج و منگ ذهنم به مرور خاطراتش گذشت... شکر که زمین گیر نشد و از رنج ها دور شد.
▪️رفتن برای همه است و همه ما رفتنی، اما آنچه که رنج آور است این سوال است: برایش چه کردم؟ در رفتنِ عزیزان و خوبان این سوال است که رنجِ روح ماست ورنه ماندگار ماندن که امکانِ این عالم نیست. «تو» برایش چه کردی؟!
▪️مجید مجیدی در فیلم و قصه زیبایی که سال 77 ساخت ماجرای یک خانواده را تعریف می کند. در فیلم زیبایش (رنگ خدا) پدری را به تصویر می کشد که در کارِ خودش و زندگی گیر کرده. همزمان مادربزرگ را به تصویر می کشد که در سکوت نگران نوه هاست. آن احوالِ مادربزرگ قصه مجید مجیدی چقدر شباهت دارد به احوال مادر "علی حاتمی". مادر ایرانی: توام با متانت، نگرانی، و اصالت رفتار... مادر ایرانی، همان که علی حاتمی به تصویر می کشد: یک قلب تپنده، نگران ولی رفتار با طمانینه.
مادر ایرانی، انگار که شبیه خود سرزمین ایران است: پیچیده در اصالت و نگرانی.
▪️دوران کودکی ما مقارن با ایام جنگ بود. آن زمان مدارس شیفت صبح و ظهر داشت. مادر فرهنگی و مدیر دبیرستان بود و لذا «هفته های شیفت ظهری» مادربزرگ بود که می آمد و بچه ها را «نگه» می داشت. چه زیباست این واژه در زبان فارسی: نگهداری. از ریشه نگاه (نگه) است؟! بچه ها را نگاه داری می کرد. یعنی بیش از هر چیزی با «نگاه» در کنار نوه ها بود. در آن دوران شیطنت (و کارهایی که از یک پسربچه سر می زند)، همیشه سنگینیِ «نگاه»ش بود که حس می شد. هرگز داد و فریاد نکرد. هرگز. حتی یکبار هم نگفت تو چه پسر شلوغ و بدرفتاری هستی. نگاه بود. از جنس همان نگاه که علی حاتمی به تصور می کشد. از جنس همان مادربزرگ مجید مجیدی. اگر شیطنتهای کودکی از حد می گذشت فقط یک کلمه غلیظ به همان لهجه شیرازی ادا می کرد: محمد آقو.
همین. فقط همین. حداکثر شکایتِ از شیطنتهای نوه در همین حد بود. یک کلمه. با سکوت و سنگینی نگاه. سالهای کودکی گذشت و هر دو هفته یکبار شیفت ظهر. یعنی یک هفته کامل هر روز بودن در مجاورتِ مادربزرگ. و حال در این سکوت نیمه شب هزاران کیلومتر آن سو تر: «تو» برایش چه کردی؟!
▪️بوی اصالت چیزی است که کودک حس می کند. نیازی به زیاد سخن گفتن نیست، کودک حس می کند بزرگی صبر را در مقابل کوچکیِ بیتابی... شیراز دیگر آن شیراز قبل نیست. هیچ یک از مادربزرگها و پدربزرگها دیگر امروز نیستند و این آخرین جواهر که بوی اصالتِ اعصار می داد هم رفت و روی در نقاب خاک کشید. شیراز خالی شد از خاطره های کودکی و از سنگینی نگاهش. این آخرین تکه جواهری بود که بوی شیراز قدیم را داشت. بوی پدرش و خانه های قدیمی محله آستانه.
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود.
▪️در ژاپن استاد سختگیر ژاپنی هر روز صبح چک می کرد که چه ساعتی پشت میز کار نشسته ام. لذا هر روز صبح به عجله سروقت باید می رسیدم. و هر روز صبح هنگام رفتن، شاهد بودم که «سرویسِ مدرسه سالمند» کوچه به کوچه در حال سوار کردن سالمندانِ نشسته بر روی ویلچر از مقابل درب منزل بود که آنها را به خانه سالمندان ببرد. آری خانه سالمندانی که "صبح" سرویس آنها را می برد و "عصر" آنها را بر می گرداند. با ماشینهای ون ژاپنی که در قسمت پشت ماشین، یک آسانسور مخصوص جابجایی عمودی ولیچر تعبیه شده. یعنی هر روز صبح زود سالمند با این سرویس از خانه خارج می شود و عصر مجدد تحویل فرزندانش می شود. این خروج از خانه تاثیر مهمی در بهداشت روحی سالمند دارد. پدربزرگها و مادربزرگها می روند ولی یک حسرت با ما باقی می ماند: ایکاش در ایام کهنسالی اینهمه مدت در خانه گرفتار نمی شدند. ایکاش برای حفظ طراوت روحی سالمند، امکانات بیشتری در کشور بود.
▪️در این نیمه شب و سکوت می خواهم ساعتی برایش دعا بخوانم و به درگاه الهی بگویم پروردگارا او بسیار صبورانه زیست روح نازنینش دور از رنج ها و برخوردار از موسیقای زیبای عالم باد. زیبا زیستی بانو.
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخِ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهرِ تو مرا بالا برد
.
از ظهر تا سر شب در آزمایشگاه بتن به کار ساخت نمونه های سیلندر بتنی و سروکله زدن با دانشجویان گذشت. خسته و له رسیدم به دفتر. پر از بوی سیمان. تازه نوبت کارهای مشق بچه بود. تا حدود یازده شب به سر و کله زدن با پسرک برای نوشتن تکالیفش گذشت که عملا در بخشهای انتهایی مشق، کاملا گیج و خسته بود. ساعت یازده بچه ها خوابیدند. تمام قوای جسمی ام را جمع کردم و مجدد به هر مشقتی که بود دوازده نیمه شب از خانه آمدم دانشگاه تا در سکوت شب چند مسئله مکانیک جامدات برای تدریس فردا حل/حفظ شود که در سکوت نیمه شبی، پیام روی گوشی موبایل رسید: «مادربزرگ پر کشید». ذهنم متلاشی شد. بعد از آن خستگی طولانی، یک ساعت تنها در دفتر کار نیمه شب گیج و منگ ذهنم به مرور خاطراتش گذشت... شکر که زمین گیر نشد و از رنج ها دور شد.
▪️رفتن برای همه است و همه ما رفتنی، اما آنچه که رنج آور است این سوال است: برایش چه کردم؟ در رفتنِ عزیزان و خوبان این سوال است که رنجِ روح ماست ورنه ماندگار ماندن که امکانِ این عالم نیست. «تو» برایش چه کردی؟!
▪️مجید مجیدی در فیلم و قصه زیبایی که سال 77 ساخت ماجرای یک خانواده را تعریف می کند. در فیلم زیبایش (رنگ خدا) پدری را به تصویر می کشد که در کارِ خودش و زندگی گیر کرده. همزمان مادربزرگ را به تصویر می کشد که در سکوت نگران نوه هاست. آن احوالِ مادربزرگ قصه مجید مجیدی چقدر شباهت دارد به احوال مادر "علی حاتمی". مادر ایرانی: توام با متانت، نگرانی، و اصالت رفتار... مادر ایرانی، همان که علی حاتمی به تصویر می کشد: یک قلب تپنده، نگران ولی رفتار با طمانینه.
مادر ایرانی، انگار که شبیه خود سرزمین ایران است: پیچیده در اصالت و نگرانی.
▪️دوران کودکی ما مقارن با ایام جنگ بود. آن زمان مدارس شیفت صبح و ظهر داشت. مادر فرهنگی و مدیر دبیرستان بود و لذا «هفته های شیفت ظهری» مادربزرگ بود که می آمد و بچه ها را «نگه» می داشت. چه زیباست این واژه در زبان فارسی: نگهداری. از ریشه نگاه (نگه) است؟! بچه ها را نگاه داری می کرد. یعنی بیش از هر چیزی با «نگاه» در کنار نوه ها بود. در آن دوران شیطنت (و کارهایی که از یک پسربچه سر می زند)، همیشه سنگینیِ «نگاه»ش بود که حس می شد. هرگز داد و فریاد نکرد. هرگز. حتی یکبار هم نگفت تو چه پسر شلوغ و بدرفتاری هستی. نگاه بود. از جنس همان نگاه که علی حاتمی به تصور می کشد. از جنس همان مادربزرگ مجید مجیدی. اگر شیطنتهای کودکی از حد می گذشت فقط یک کلمه غلیظ به همان لهجه شیرازی ادا می کرد: محمد آقو.
همین. فقط همین. حداکثر شکایتِ از شیطنتهای نوه در همین حد بود. یک کلمه. با سکوت و سنگینی نگاه. سالهای کودکی گذشت و هر دو هفته یکبار شیفت ظهر. یعنی یک هفته کامل هر روز بودن در مجاورتِ مادربزرگ. و حال در این سکوت نیمه شب هزاران کیلومتر آن سو تر: «تو» برایش چه کردی؟!
▪️بوی اصالت چیزی است که کودک حس می کند. نیازی به زیاد سخن گفتن نیست، کودک حس می کند بزرگی صبر را در مقابل کوچکیِ بیتابی... شیراز دیگر آن شیراز قبل نیست. هیچ یک از مادربزرگها و پدربزرگها دیگر امروز نیستند و این آخرین جواهر که بوی اصالتِ اعصار می داد هم رفت و روی در نقاب خاک کشید. شیراز خالی شد از خاطره های کودکی و از سنگینی نگاهش. این آخرین تکه جواهری بود که بوی شیراز قدیم را داشت. بوی پدرش و خانه های قدیمی محله آستانه.
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود.
▪️در ژاپن استاد سختگیر ژاپنی هر روز صبح چک می کرد که چه ساعتی پشت میز کار نشسته ام. لذا هر روز صبح به عجله سروقت باید می رسیدم. و هر روز صبح هنگام رفتن، شاهد بودم که «سرویسِ مدرسه سالمند» کوچه به کوچه در حال سوار کردن سالمندانِ نشسته بر روی ویلچر از مقابل درب منزل بود که آنها را به خانه سالمندان ببرد. آری خانه سالمندانی که "صبح" سرویس آنها را می برد و "عصر" آنها را بر می گرداند. با ماشینهای ون ژاپنی که در قسمت پشت ماشین، یک آسانسور مخصوص جابجایی عمودی ولیچر تعبیه شده. یعنی هر روز صبح زود سالمند با این سرویس از خانه خارج می شود و عصر مجدد تحویل فرزندانش می شود. این خروج از خانه تاثیر مهمی در بهداشت روحی سالمند دارد. پدربزرگها و مادربزرگها می روند ولی یک حسرت با ما باقی می ماند: ایکاش در ایام کهنسالی اینهمه مدت در خانه گرفتار نمی شدند. ایکاش برای حفظ طراوت روحی سالمند، امکانات بیشتری در کشور بود.
▪️در این نیمه شب و سکوت می خواهم ساعتی برایش دعا بخوانم و به درگاه الهی بگویم پروردگارا او بسیار صبورانه زیست روح نازنینش دور از رنج ها و برخوردار از موسیقای زیبای عالم باد. زیبا زیستی بانو.
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخِ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهرِ تو مرا بالا برد
.
❤201😢39👍35👏3
✍️ ققنوس به جای همای سعادت
(سالگرد زلزله و سونامی توهوکو)
محمدرضا اسلامی
🔵 امروز سالگرد قوی ترین زلزله ثبت شده (most powerful earthquake ever recorded) در تاریخ معاصر کشور ژاپن بود. ظرف مدت کمتر از ۶ دقیقه سیصد و شصت میلیارد دلار ویرانی و خرابی در ژاپن به بار آمد.
🔵 در مدت کمتر از ۳۶۰ ثانیه کشور ژاپن بیش از ۳۶۰ میلیارد دلار از منابع خود را از دست داد. ساختمانها و تاسیسات شهری ویران شد، بیش از ۲۰ هزار نفر کشته شدند و بیش از ۲۵ میلیون تُن آوار در شهرها بر زمین ماند.
اگر به تعبیر دکتر محمد فاضلی فرض کنیم که کل تاسیسات صنعت برق ایران (شامل همه نیروگاهها و شبکه برق) معادل ۶۵ تا ۷۵ میلیارد دلار باشد، ظرف مدت ۳۶۰ ثانیه خسارتی به اندازه بیش از ۵ برابرِ «کل صنعت برق ایران» به کشور ژاپن وارد آمد.
این «ابعاد آسیبی» است که به یک کشور وارد شد. (لینک)
🔵 مرحوم شینزو آبه کشور را در چنین شرایطی تحویل گرفت.
و در چنین شرایطی کشور را اداره کرد. (لینک)
🔵 البته ۳۶۰ میلیارد دلار برای کشورهای نفتی شاید عددی «قابل درک» نباشد چون نفت را استخراج می کنند و می فروشند و پول را اینگونه می فهمند. اما در ژاپن که هیچ منابع زیرزمینی وجود ندارد، هر «یک دلار» باید تولید شود، در اصطلاح Make Money شود. دلار باید Make شود. دلار استخراج کردنی نیست بلکه «ساختنی» است.
🔵 ولی چالش اصلی شینزو آبه آن ۳۶۰ میلیارد دلار خسارت/ویرانی نبود، بلکه چالش اصلی او مساله بحران عجیب و وحشتناک نیروگاه هسته ای فوکوشیما بود.
نیروگاهی که آلودگی هسته ای آن می توانست کل منطقه را آلوده کند و کشور را به خاک سیاه بنشاند.
بعد از انفجار دوم در این نیروگاه هسته ای، خارجی های مقیم ژاپن شروع به ترک کشور کردند و این اثر خیلی بدی روی روحیه مردم ژاپن داشت. اینکه برند ژاپن در دنیا داشت مترادف می شد با آلودگی هسته ای.
اینها ابعاد حیرت آور بحرانی است که شینزو آبه با آن مواجه بود.
ژاپن سرزمین سکوت است و کم گویی.
شینزو آبه هم از همان قبیله بود و اهل پرگویی نبود. در چنین شرایطی پایِ کار ایستاد. همچون ققنوس برخاستن بجای «انتظار» سایه همای سعادت کشیدن.
🔵 بحران دیگری که شینزو آبه بعد از این زلزله/سونامی با آن مواجه بود مترادف بود با بحران صادرات کشور ژاپن.
همچنان که گفته شد «دلار» در ژاپن باید ساخته شود. لذا تویوتا، هوندا، هیتاچی و … باید صادرات داشته باشند تا دلار «وارد مملکت» بشود. اما به دلیل زلزله و خاموش شدن نیروگاههای هسته ای، برقِ کافی برای واحدهای صنعتی نبود که بتوانند قطعه/محصول تولید کنند و «صادرات» کم شد.
امکان صادرات همچون گذشته نبود و در این رهگذر شرکتهایی مثل توشیبا و سونی آسیبهای شدیدی متحمل شدند.
ژاپن هنوز از آسیبهای اقتصادی زلزله توهوکو کمر راست نکرده بود که بحران کرونا رخ داد و شینزو آبه درگیر اداره اقتصاد در آن شرایط شد.
…
🔵 زلزله و سونامی ۱۱ مارچ ۲۰۱۱ توهوکو درسهای زیادی داشت. از منظر مهندسی زلزله و شریانهای حیاتی، مهمترین درس زلزله این بود که «نیروگاه هسته ای برای یک کشور زلزله خیز» منبع مطمئنی برای تامین انرژی نیست.
(لینک)
اما درس دیگر این زلزله از منظر مدیریتی بحث تاب آوری یک کشور در سطح کلان است. ژاپن توانست که از آن بحران چندلایه (همآیندی بحرانها) برخیزد به دلیل اینکه «بخش خصوصی توانمند» در ژاپن قادر به تولید ثروت است.
وجود ده ها برند بین المللی در ژاپن این اجازه را به شینزو آبه داد که در آن شرایط بحرانی دست به اصلاحات اقتصادی (در اصطلاح: آبه نومیکس Abenomics) بزند. دلار را خردمندانه گران کند و ین را ارزان کند و نهایتا کشور را از لبه تیغ عبور دهد.
خدایش رحمت کناد.
🔵 امروز سالگرد زلزله و سونامی ای بود که درسهای زیادی به همراه داشته است.
تاب آوری ژاپن در آن رویداد عظیم ناشی از حضور دولت خرمند و بخش خصوصی قوی بود. دولت ی که مستظهر به وجود شرکتهایی مثل تویوتا، پاناسونیک و … بود.
دولت، بدون وجود بخش خصوصیِ «واقعی» مفهوم ندارد و بخش خصوصی هم بدون حضور رهبران خردمند، «خُرد» می شود.
تعامل این دو با همدیگر را در ژاپن بعد از زلزله دیدیم.
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
پی نوشت:
📌یادداشتی در یادبود مدیریت شینزو آبه - لینک
📌گفتگوی تصویری با اکو ایران درباره شینزو آبه - لینک
(سالگرد زلزله و سونامی توهوکو)
محمدرضا اسلامی
🔵 امروز سالگرد قوی ترین زلزله ثبت شده (most powerful earthquake ever recorded) در تاریخ معاصر کشور ژاپن بود. ظرف مدت کمتر از ۶ دقیقه سیصد و شصت میلیارد دلار ویرانی و خرابی در ژاپن به بار آمد.
🔵 در مدت کمتر از ۳۶۰ ثانیه کشور ژاپن بیش از ۳۶۰ میلیارد دلار از منابع خود را از دست داد. ساختمانها و تاسیسات شهری ویران شد، بیش از ۲۰ هزار نفر کشته شدند و بیش از ۲۵ میلیون تُن آوار در شهرها بر زمین ماند.
اگر به تعبیر دکتر محمد فاضلی فرض کنیم که کل تاسیسات صنعت برق ایران (شامل همه نیروگاهها و شبکه برق) معادل ۶۵ تا ۷۵ میلیارد دلار باشد، ظرف مدت ۳۶۰ ثانیه خسارتی به اندازه بیش از ۵ برابرِ «کل صنعت برق ایران» به کشور ژاپن وارد آمد.
این «ابعاد آسیبی» است که به یک کشور وارد شد. (لینک)
🔵 مرحوم شینزو آبه کشور را در چنین شرایطی تحویل گرفت.
و در چنین شرایطی کشور را اداره کرد. (لینک)
🔵 البته ۳۶۰ میلیارد دلار برای کشورهای نفتی شاید عددی «قابل درک» نباشد چون نفت را استخراج می کنند و می فروشند و پول را اینگونه می فهمند. اما در ژاپن که هیچ منابع زیرزمینی وجود ندارد، هر «یک دلار» باید تولید شود، در اصطلاح Make Money شود. دلار باید Make شود. دلار استخراج کردنی نیست بلکه «ساختنی» است.
🔵 ولی چالش اصلی شینزو آبه آن ۳۶۰ میلیارد دلار خسارت/ویرانی نبود، بلکه چالش اصلی او مساله بحران عجیب و وحشتناک نیروگاه هسته ای فوکوشیما بود.
نیروگاهی که آلودگی هسته ای آن می توانست کل منطقه را آلوده کند و کشور را به خاک سیاه بنشاند.
بعد از انفجار دوم در این نیروگاه هسته ای، خارجی های مقیم ژاپن شروع به ترک کشور کردند و این اثر خیلی بدی روی روحیه مردم ژاپن داشت. اینکه برند ژاپن در دنیا داشت مترادف می شد با آلودگی هسته ای.
اینها ابعاد حیرت آور بحرانی است که شینزو آبه با آن مواجه بود.
ژاپن سرزمین سکوت است و کم گویی.
شینزو آبه هم از همان قبیله بود و اهل پرگویی نبود. در چنین شرایطی پایِ کار ایستاد. همچون ققنوس برخاستن بجای «انتظار» سایه همای سعادت کشیدن.
🔵 بحران دیگری که شینزو آبه بعد از این زلزله/سونامی با آن مواجه بود مترادف بود با بحران صادرات کشور ژاپن.
همچنان که گفته شد «دلار» در ژاپن باید ساخته شود. لذا تویوتا، هوندا، هیتاچی و … باید صادرات داشته باشند تا دلار «وارد مملکت» بشود. اما به دلیل زلزله و خاموش شدن نیروگاههای هسته ای، برقِ کافی برای واحدهای صنعتی نبود که بتوانند قطعه/محصول تولید کنند و «صادرات» کم شد.
امکان صادرات همچون گذشته نبود و در این رهگذر شرکتهایی مثل توشیبا و سونی آسیبهای شدیدی متحمل شدند.
ژاپن هنوز از آسیبهای اقتصادی زلزله توهوکو کمر راست نکرده بود که بحران کرونا رخ داد و شینزو آبه درگیر اداره اقتصاد در آن شرایط شد.
…
🔵 زلزله و سونامی ۱۱ مارچ ۲۰۱۱ توهوکو درسهای زیادی داشت. از منظر مهندسی زلزله و شریانهای حیاتی، مهمترین درس زلزله این بود که «نیروگاه هسته ای برای یک کشور زلزله خیز» منبع مطمئنی برای تامین انرژی نیست.
(لینک)
اما درس دیگر این زلزله از منظر مدیریتی بحث تاب آوری یک کشور در سطح کلان است. ژاپن توانست که از آن بحران چندلایه (همآیندی بحرانها) برخیزد به دلیل اینکه «بخش خصوصی توانمند» در ژاپن قادر به تولید ثروت است.
وجود ده ها برند بین المللی در ژاپن این اجازه را به شینزو آبه داد که در آن شرایط بحرانی دست به اصلاحات اقتصادی (در اصطلاح: آبه نومیکس Abenomics) بزند. دلار را خردمندانه گران کند و ین را ارزان کند و نهایتا کشور را از لبه تیغ عبور دهد.
خدایش رحمت کناد.
🔵 امروز سالگرد زلزله و سونامی ای بود که درسهای زیادی به همراه داشته است.
تاب آوری ژاپن در آن رویداد عظیم ناشی از حضور دولت خرمند و بخش خصوصی قوی بود. دولت ی که مستظهر به وجود شرکتهایی مثل تویوتا، پاناسونیک و … بود.
دولت، بدون وجود بخش خصوصیِ «واقعی» مفهوم ندارد و بخش خصوصی هم بدون حضور رهبران خردمند، «خُرد» می شود.
تعامل این دو با همدیگر را در ژاپن بعد از زلزله دیدیم.
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
پی نوشت:
📌یادداشتی در یادبود مدیریت شینزو آبه - لینک
📌گفتگوی تصویری با اکو ایران درباره شینزو آبه - لینک
👍115❤10🙏4👎3🤔3👌2👏1
Forwarded from اکوایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 آرزوی اقتصاددانان برای مردم و ایران 1403
▫️اقتصاددانان برای ما مردم چه میخواهند؟
▫️به مناسبت آغاز سال نو به سراغ اقتصاددانان و اندیشهورزان ایرانی رفتیم تا از آرزوها و آرمانهایشان این بار برای «مردم ایران» بپرسیم.
📺 @ecoiran_webtv
▫️اقتصاددانان برای ما مردم چه میخواهند؟
▫️به مناسبت آغاز سال نو به سراغ اقتصاددانان و اندیشهورزان ایرانی رفتیم تا از آرزوها و آرمانهایشان این بار برای «مردم ایران» بپرسیم.
📺 @ecoiran_webtv
👍19❤8👏4🤔2
ارزیابی شتابزده
✍️ دعاى سال جديد 🚲 🔷خدايا در این سال جديدى كه مياد كمكى كن كه احوالِ من: ✔️حكايت اون كودكى "نباشه" كه دلش دوچرخه مى خواست، ولى، وقتي گيرش اومد، كه ديگه براش مزه نداشت؛ 🚲 ✔️حكايت اون پدر مستاجرى نباشه، كه خونه دار شد ولى، وقتي گيرش اومد كه ديگه دوران…
✍️ آروزی سال نو
🔵 واقعیت این است که در «یک سال» انتظار تغییرات ویژه ای در حوزه اقتصاد و «کیفیت زیست» را نمی شود داشت،
ولی دوست دارم آرزو کنم،
آرزوهایی که شدنی باشند – آرزوهایی که به نسل جدید مرتبط باشد،
نسلی که قرار است سالهای پیش رو حرکت کند؛ نسلی که جوانی اش در دنیای مدرن خواهد گذشت.
▪️▪️▪️
🌿 آرزو می کنم که در این سال جدید نسل جوان بتواند با نگاه هوشمند بداند که شبکه های اجتماعی رکن مهم و مختصات دنیای مدرن است، و از این شبکه ها برای پیدا کردن «هم تیپ های خودش» و «هم ذهن های خودش» استفاده کند.
🌿 آرزو می کنم که نسل جدید بداند که «تیم ساختن» و پیدا کردنِ رفقایِ هم تیپ مهمترین رکن موفقیت است.
🌿 آرزو می کنم که نسل جدید ایران با هوشمندی بداند که مهمتر از «توانمند سازی فردی/شخصی» تیم درست کردن است که مهم است.
🌿همچنین آرزو می کنم که نسل جدید اشتباهات ما را نکنند و بدانند که دست به هر کاری که بخواهند بزنند با 2 چیز مواجه می شوند: بداخلاقی ها و ریزپرخاشگری ها. «اشتباه ما» این بود که انتظار بداخلاقی ها را داشتیم ولی از ریزپرخاشگری ها متعجب می شدیم. شوکه می شدیم. و این «شوکه شدن ها» گاه باعث می شُد که وقت و انرژی ما در «تاسف خوردن ها» تلف بشود.
🌿آرزو می کنم که نسل جدید باهوش تر از ما باشد و بتواند از کنارِ این ریزپرخاشگری ها به زیرکی عبور کند و «برنامه هایش» را اجرا کند.
🌿برای سال جدید آرزو می کنم که آب و گِل ایران نسل جدیدی را پرورش بدهد که به زیرکی به مولفه های هنر ایرانی بیشتر توجه کند؛
از صدای سه تارِ ایرانی لذت ببرد، آثار خوشنویسی نستعلیق، شکسته نستعلیق و ثلثِ ایرانی را خریداری کند و به در و دیوار منزل و محل کارش نصب کند.
با غزل ایرانی و دستگاههای موسیقی ایرانی زندگی کند ولی همزمان که از مولفه های هویت ایرانی لذت می برد، بین المللی فکر کند.
🔵 ابتدای سال جدید نمی خواهم که آرزوهای محال کنم ولی امیدوارم به نسل باهوشی که در راه هست که آنها اشتباهات ما را نکنند.
نوروز ۱۴۰۳ مبارک باد.
https://www.tgoop.com/solseghalam/2294
🔵 واقعیت این است که در «یک سال» انتظار تغییرات ویژه ای در حوزه اقتصاد و «کیفیت زیست» را نمی شود داشت،
ولی دوست دارم آرزو کنم،
آرزوهایی که شدنی باشند – آرزوهایی که به نسل جدید مرتبط باشد،
نسلی که قرار است سالهای پیش رو حرکت کند؛ نسلی که جوانی اش در دنیای مدرن خواهد گذشت.
▪️▪️▪️
🌿 آرزو می کنم که در این سال جدید نسل جوان بتواند با نگاه هوشمند بداند که شبکه های اجتماعی رکن مهم و مختصات دنیای مدرن است، و از این شبکه ها برای پیدا کردن «هم تیپ های خودش» و «هم ذهن های خودش» استفاده کند.
🌿 آرزو می کنم که نسل جدید بداند که «تیم ساختن» و پیدا کردنِ رفقایِ هم تیپ مهمترین رکن موفقیت است.
🌿 آرزو می کنم که نسل جدید ایران با هوشمندی بداند که مهمتر از «توانمند سازی فردی/شخصی» تیم درست کردن است که مهم است.
🌿همچنین آرزو می کنم که نسل جدید اشتباهات ما را نکنند و بدانند که دست به هر کاری که بخواهند بزنند با 2 چیز مواجه می شوند: بداخلاقی ها و ریزپرخاشگری ها. «اشتباه ما» این بود که انتظار بداخلاقی ها را داشتیم ولی از ریزپرخاشگری ها متعجب می شدیم. شوکه می شدیم. و این «شوکه شدن ها» گاه باعث می شُد که وقت و انرژی ما در «تاسف خوردن ها» تلف بشود.
🌿آرزو می کنم که نسل جدید باهوش تر از ما باشد و بتواند از کنارِ این ریزپرخاشگری ها به زیرکی عبور کند و «برنامه هایش» را اجرا کند.
🌿برای سال جدید آرزو می کنم که آب و گِل ایران نسل جدیدی را پرورش بدهد که به زیرکی به مولفه های هنر ایرانی بیشتر توجه کند؛
از صدای سه تارِ ایرانی لذت ببرد، آثار خوشنویسی نستعلیق، شکسته نستعلیق و ثلثِ ایرانی را خریداری کند و به در و دیوار منزل و محل کارش نصب کند.
با غزل ایرانی و دستگاههای موسیقی ایرانی زندگی کند ولی همزمان که از مولفه های هویت ایرانی لذت می برد، بین المللی فکر کند.
🔵 ابتدای سال جدید نمی خواهم که آرزوهای محال کنم ولی امیدوارم به نسل باهوشی که در راه هست که آنها اشتباهات ما را نکنند.
نوروز ۱۴۰۳ مبارک باد.
https://www.tgoop.com/solseghalam/2294
Telegram
ارزیابی شتابزده
کامل ویدئوی اکو ایران
(آرزوهای سال نو)
@solseghalam
(آرزوهای سال نو)
@solseghalam
👍54❤34👏7🙏2
✍️ ترمی که گذشت (گزارش شماره ۷)
دفتر ایام و روزها به سرعت ورق خورد و ترم زمستان هم به پایان رسید. چند کلامی کوتاه طبق روال گذشته درباره آنچه در این چند ماه گذشت:
🔵برنامه ترم زمستان شامل تدریس یک آزمایشگاه تکنولوژی بتن، یک کلاس برنامه نویسی کامپیوتر، و یک کلاس مقاومت مصالح بود. فرصتی برای تعامل با سه گروه مختلف از دانشجویان در سه مبحث تقریبا متفاوت.
درباره این مباحث ذکر موارد زیر ضروری است.
🔵۱- برای اولین بار در کلاس مقاومت مصالح (Mechanics of Materials) یک دانشجوی ناشنوا حضور داشت.
در ابتدای جلسه نخست، یک خانم سیاه پوست و یک آقای هیسپنیک آمدند و خودشان را معرفی کردند و توضیح دادند که در طول مدت تدریس، ما جلو کلاس و مقابل دانشجویان می ایستیم و مباحث کلاس را با sign language (زبان اشاره) برای دانشجوی ناشنوای حاضر در کلاس (الکس) برگردان می کنیم.
نام دانشجو را چک کردم و متعجب شدم که دیدم او دانشجوی مهندسی مکانیک است (یعنی از بچه های عمران نیست).
قبلا توضیح داده شد که دروس پایه مهندسی (در بسیاری از دانشگاههای آمریکا) با حضور دانشجویان تمام رشته ها برگزار می شود و لذا در کلاس مقاومت مصالح، دانشجویان همه رشته های مهندسی حضور دارند.
واقعا تا پیش از این هیچ تصوّری نداشتم که جامعه می تواند «فضای رشد معلول» را به شکلی فراهم کند که فرد با معلولیت در حد ناشنوایی، بتواند به تحصیل در رشته های مهندسی بیندیشد. حتی تصور این امر را هم نداشتم.
نکته دیگری که در ابتدا قدری عجیب بود اینکه متوجه نشدم چرا به "دو مترجم" برای زبان اشاره (sign language) نیاز است در حالی که یک دانشجوی ناشنوا در کلاس هست؟ ولی در همان جلسات ابتدای ترم متوجه شدم که این کار، چقدر کار دشوار و سختی هست و عملا ممکن نیست که یک مترجم بتواند سه ساعت کامل کارِ «ترجمه با زبان اشاره» را انجام دهد. لذا این دو نفر پیوسته جایشان را با هم عوض می کردند. حرکت دستها، بدن، حالات صورت و لب خوانی وقتی که مدرس پیوسته دارد حرف می زند (آنهم برای مباحث دشواری همچون انتقال کرنش) واقعا از مترجم ناشنوایان «انرژی می برد» و لذا دانشگاه برای آن یک دانشجو، دو مترجم اختصاص داده است.
تصمیمی سنجیده و متناسب با «مقتضیات» معلول و جنس درس.
در تمام طول مدت کلاس، نگاهِ دانشجو به دهان مترجم و حرکات اشاره او بود. زمانی که سوالی داشت با حرکات اشاره سوالش را به مترجم دوم (که در کنارش نشسته بود) منتقل می کرد و سپس آن مترجم دست بلند می کرد، اجازه می گرفت و سوال دانشجوی ناشنوا را طرح می کرد.
🔵۲- شاید عجیب ترین تجربه این ترم روزی بود که بعد از پایان کلاس دیدم آن دانشجو و هر دو مترجمش منتظر ایستاده اند تا صحبت کنند. وقتی پرسیدم موضوع چیست؟ مترجم گفت که: الکس معتقد است در مسئله طراحی تیر چوبی نکته ابهامی موجود است. گفتم ابهام چیست؟ الکس با زبان اشاره توضیحاتی داد. مترجم گفت: شما برای این تیر چوبی (با این بارگذاری خاص)، هم تنش خمشی و هم تنش برشی را محاسبه کرده اید، ولی بعدا تیر را بر مبنای برش طراحی کردید در حالی که تیر باید بر مبنای خمش محاسبه شود!
لحظاتی شوک شدم. چطور ممکن است چنین اشتباهی رخ داده باشد؟ کاملا بدیهی است که در عموم موارد طراحی تیر بر مبنای خمش است و نه برش. لابد چنین اشتباه محاسباتی به دلیل کم خوابی و فشار زیاد تدریس امروز رخ داده، ولی چرا و چطور هیچ یک از دانشجویانِ غیرمعلولِ کلاس این نکته را متوجه نشده، ولی آن کسی که بعد از کلاس دارد این نکته را متذکر می شود الکس است؟
یک لحظه احساس کردم اشک می خواهد از چشمها سرازیر شود. واقعا اگر پدر و مادر الکس می دانستند که فرزند معلولشان (در نگاه ما آدمها که خود را غیرمعلول می پنداریم) در چنین سطحی از هشیاری و توان ارتباط با درسِ به این سختی است چه حس غرور و آرامشی بهشان دست می داد؟ احساس کردم با تمام وجود به الکس، به همت بلند او و به این میزان توجهش تحسین می فرستم.
و این همان بحثی است که ما نمی فهمیم. جامعه (Society) باید امکانات حضور معلول در فعالیتهای اجتماعی را فراهم کند. «نه بخاطر معلول» بلکه «بخاطر خودِ جامعه». بیش از اینکه معلول از حضور در اجتماع محروم شود، این جامعه است که از پتانسیلها و توانمندیهای خداداد معلولین محروم می شود.
🔵 ۳- افرادی که علاقمند به تدریس این مبحث مکانیک هستند این وب سایت + توسط آقایان پروفسور اِریک کسپر و گرت هال تدارک دیده شده است.
یک وب سایت آموزشی بسیار خوب که ویدیوهای ضبط شده متعدد برای توضیح مفاهیم (Lecture notes) و همچنین مساله های حل شده (Sample Problems) دارد.
نمونه ای عالی از یک تدریس حرفه ای توسط دو تن از شاگردان قدیمی استیفان مِیهین در برکلی که اکنون سالهاست خود پروفسور شده اند.
نمونه ای از همت افرادی که بجای تولید مقاله ژورنال «محتوای آموزشی» تولید کرده اند.
ادامه گزارش🔻
www.tgoop.com/solseghalam
دفتر ایام و روزها به سرعت ورق خورد و ترم زمستان هم به پایان رسید. چند کلامی کوتاه طبق روال گذشته درباره آنچه در این چند ماه گذشت:
🔵برنامه ترم زمستان شامل تدریس یک آزمایشگاه تکنولوژی بتن، یک کلاس برنامه نویسی کامپیوتر، و یک کلاس مقاومت مصالح بود. فرصتی برای تعامل با سه گروه مختلف از دانشجویان در سه مبحث تقریبا متفاوت.
درباره این مباحث ذکر موارد زیر ضروری است.
🔵۱- برای اولین بار در کلاس مقاومت مصالح (Mechanics of Materials) یک دانشجوی ناشنوا حضور داشت.
در ابتدای جلسه نخست، یک خانم سیاه پوست و یک آقای هیسپنیک آمدند و خودشان را معرفی کردند و توضیح دادند که در طول مدت تدریس، ما جلو کلاس و مقابل دانشجویان می ایستیم و مباحث کلاس را با sign language (زبان اشاره) برای دانشجوی ناشنوای حاضر در کلاس (الکس) برگردان می کنیم.
نام دانشجو را چک کردم و متعجب شدم که دیدم او دانشجوی مهندسی مکانیک است (یعنی از بچه های عمران نیست).
قبلا توضیح داده شد که دروس پایه مهندسی (در بسیاری از دانشگاههای آمریکا) با حضور دانشجویان تمام رشته ها برگزار می شود و لذا در کلاس مقاومت مصالح، دانشجویان همه رشته های مهندسی حضور دارند.
واقعا تا پیش از این هیچ تصوّری نداشتم که جامعه می تواند «فضای رشد معلول» را به شکلی فراهم کند که فرد با معلولیت در حد ناشنوایی، بتواند به تحصیل در رشته های مهندسی بیندیشد. حتی تصور این امر را هم نداشتم.
نکته دیگری که در ابتدا قدری عجیب بود اینکه متوجه نشدم چرا به "دو مترجم" برای زبان اشاره (sign language) نیاز است در حالی که یک دانشجوی ناشنوا در کلاس هست؟ ولی در همان جلسات ابتدای ترم متوجه شدم که این کار، چقدر کار دشوار و سختی هست و عملا ممکن نیست که یک مترجم بتواند سه ساعت کامل کارِ «ترجمه با زبان اشاره» را انجام دهد. لذا این دو نفر پیوسته جایشان را با هم عوض می کردند. حرکت دستها، بدن، حالات صورت و لب خوانی وقتی که مدرس پیوسته دارد حرف می زند (آنهم برای مباحث دشواری همچون انتقال کرنش) واقعا از مترجم ناشنوایان «انرژی می برد» و لذا دانشگاه برای آن یک دانشجو، دو مترجم اختصاص داده است.
تصمیمی سنجیده و متناسب با «مقتضیات» معلول و جنس درس.
در تمام طول مدت کلاس، نگاهِ دانشجو به دهان مترجم و حرکات اشاره او بود. زمانی که سوالی داشت با حرکات اشاره سوالش را به مترجم دوم (که در کنارش نشسته بود) منتقل می کرد و سپس آن مترجم دست بلند می کرد، اجازه می گرفت و سوال دانشجوی ناشنوا را طرح می کرد.
🔵۲- شاید عجیب ترین تجربه این ترم روزی بود که بعد از پایان کلاس دیدم آن دانشجو و هر دو مترجمش منتظر ایستاده اند تا صحبت کنند. وقتی پرسیدم موضوع چیست؟ مترجم گفت که: الکس معتقد است در مسئله طراحی تیر چوبی نکته ابهامی موجود است. گفتم ابهام چیست؟ الکس با زبان اشاره توضیحاتی داد. مترجم گفت: شما برای این تیر چوبی (با این بارگذاری خاص)، هم تنش خمشی و هم تنش برشی را محاسبه کرده اید، ولی بعدا تیر را بر مبنای برش طراحی کردید در حالی که تیر باید بر مبنای خمش محاسبه شود!
لحظاتی شوک شدم. چطور ممکن است چنین اشتباهی رخ داده باشد؟ کاملا بدیهی است که در عموم موارد طراحی تیر بر مبنای خمش است و نه برش. لابد چنین اشتباه محاسباتی به دلیل کم خوابی و فشار زیاد تدریس امروز رخ داده، ولی چرا و چطور هیچ یک از دانشجویانِ غیرمعلولِ کلاس این نکته را متوجه نشده، ولی آن کسی که بعد از کلاس دارد این نکته را متذکر می شود الکس است؟
یک لحظه احساس کردم اشک می خواهد از چشمها سرازیر شود. واقعا اگر پدر و مادر الکس می دانستند که فرزند معلولشان (در نگاه ما آدمها که خود را غیرمعلول می پنداریم) در چنین سطحی از هشیاری و توان ارتباط با درسِ به این سختی است چه حس غرور و آرامشی بهشان دست می داد؟ احساس کردم با تمام وجود به الکس، به همت بلند او و به این میزان توجهش تحسین می فرستم.
و این همان بحثی است که ما نمی فهمیم. جامعه (Society) باید امکانات حضور معلول در فعالیتهای اجتماعی را فراهم کند. «نه بخاطر معلول» بلکه «بخاطر خودِ جامعه». بیش از اینکه معلول از حضور در اجتماع محروم شود، این جامعه است که از پتانسیلها و توانمندیهای خداداد معلولین محروم می شود.
🔵 ۳- افرادی که علاقمند به تدریس این مبحث مکانیک هستند این وب سایت + توسط آقایان پروفسور اِریک کسپر و گرت هال تدارک دیده شده است.
یک وب سایت آموزشی بسیار خوب که ویدیوهای ضبط شده متعدد برای توضیح مفاهیم (Lecture notes) و همچنین مساله های حل شده (Sample Problems) دارد.
نمونه ای عالی از یک تدریس حرفه ای توسط دو تن از شاگردان قدیمی استیفان مِیهین در برکلی که اکنون سالهاست خود پروفسور شده اند.
نمونه ای از همت افرادی که بجای تولید مقاله ژورنال «محتوای آموزشی» تولید کرده اند.
ادامه گزارش🔻
www.tgoop.com/solseghalam
👍64❤10🙏4👏3
ترمی که گذشت (گزارش شماره ۷)🔺 - بخش دوم
🔵۴- برای آزمایشگاه تکنولوژی بتن توصیه یکی از همکاران این بود که همان «هفته اول» بتن بسازید. یعنی نگذارید که سه-چهار هفته بگذرد (و مبانی پایه تدریس شود) و سپس بتن ساخته شود. ایشان معتقد بود که به تجربه دریافته که در این درس “قبل از” اینکه دانشجو «مبانی طرح اختلاط بتن» را بیاموزد باید به شکلِ Hands-on بتن ساخته باشد. سپس، در طول هفته های بعد وقتی که مدرس دارد درباره فرمولها و جدولهای اختلاط مصالح حرف می زند، دانشجو یک تجربه اولیه عملی داشته، و درک بهتری از حرفها را خواهد داشت. لذا بنا به توصیه ایشان همان هفته اول پنج نمونه مختلف بتن با پنج درصد متفاوت آب/سیمان ساختیم. در هفته های بعد (قبل از شروع درس) دانشجویان در هر جلسه یکی از سیلندرهای بتنی را می شکستند و لذا به موازات مباحث تئوری به شکل عملی هم تجربه می کردند.
این توصیه خیلی خوبی بود. در هفته چهارم مجددا (برای بار دوم) بتن ساخته شد و هر گروه از دانشجویان ۱۳ سیلندر و ۲ تیر بتنی ساخته و در اتاق اسپری آب قرار دادند. این نمونه ها به تدریج طی شش هفته شکسته شدند و هر گروه، روندِ مقاوم شدن بتن «در طول زمان» را دید.
از این ترم به بعد این توصیه ایشان همیشه به کار گرفته خواهد شد.
نکته آخر در این بحث اینکه در هر تست باید از دانشجویان بخواهیم که نتیجه را روی تخته سیاه بنویسند. به دو دلیل.
▪️اول اینکه نتایج همه گروهها مقابل همدیگر قرار گیرد و بحث فنی شکل بگیرد.
▪️دوم اینکه از همین ابتدای عمر مهندسی، دانشجو بداند که «شفافیت» (Transparency) ویژگی زندگی مهندسی است. نتیجه ی کارِ تو همیشه مقابل چشم مردمان است. در مهندسی تو باید همیشه آماده باشی که دیگران محصولت را مشاهده/ارزیابی کنند.
*تستهای انجام شده:
لینک یک
لینک دو
لینک سه
لینک چهار
🔵۵- نکته آخر درباره درس برنامه نویسی کامپیوتر است که ضروری است ذکر شود. در بسیاری از دانشگاهها زبانهای جدید برنامه نویسی به دانشجویان عمران تدریس می شود ولی در این دانشگاه مطابق سیلابس باید ویژوآل بیسیک (Visual Basic - VBA) به دانشجویان تدریس شود. با اینکه بسیاری از افراد معتقدند این زبان برنامه نویسی قدیمی و تدریس آن کم فایده است ولی دپارتمان به این امر اصرار دارد. یک دلیلِ کابردی بر این اصرار وجود دارد:
در صنعت برای مدلسازی سازه ها از نرم افزارهای SAP و ETABS استفاده می شود. زمانی که مدل “ران” می شود، نرم افزار خروجیِ مدلسازی را در قالب اکسل ارایه می کند. برای مدیریت حجم بزرگی از دیتا، مهندس باید بتواند «در همان اکسل» برنامه نویسی کند (و بتواند در همان محیط مایکروسافت با استفاده از ویژوآل بیسیک) نتایج را تحلیل کند.
لذا کسی که ویژال بیسیک بلد باشد ناچار نمی شود که دیتا را از اکسل به نرم افزارهای دیگر (مثلا متلب) منتقل کند و در همان اکسل امکان طراحی/محاسبات سازه فراهم می شود.
عملا یک مهندس باید بتواند تابع و فرمول را از طریق VBA در اکسل کارگذاری/کارسازی کند و در اصطلاح Embeded Function داشته باشد.
برای جا انداختن بحث بالا، در یکی از جلسات کلاس از آقای راین هوپمن که مدیر دفتر طراحی در شرکت مهندسین مشاور MBJ است دعوت کردم که برای سخنرانی به کلاس بیاید. راین آمد و در قالب یک پرزنته پروسه طراحی برج 44 طبقه در شهر مینیاپلیس را توضیح داد (فایل PDF بالا🔺). ابتدا مشخصات معماری و سازه ای برج را برای دانشجویان بیان کرد، و سپس گفت: بچه ها ببینید که برای طراحی این برج ۴۴ طبقه، ما ناچار به طراحی بیش از هزار و پانصد ستون بتنی شده ایم. ملاحظه کنید که طراحی ۱۵۰۰ ستون بدون کدنویسی در اکسل ممکن نیست. سپس او فایل اکسل را باز کرد و به بچه ها نشان داد که کدنویسی در VBA چقدر به تیم محاسبات پروژه کمک کرده است.
حضور راین به عنوان یک مهندس محاسب قوی در بدنه صنعت باعث شد تا دانشجویان درک روشنی پیدا کنند که چرا در این کلاس «متلب» یا «پایتون» را کار نمی کنیم؟ و چرا وقت آنها در این درس تلف نمی شود؟ و عملا خروجی این کلاس کاربرد "مستقیم" در محیط صنعت دارد.
و امان از این دنیای متغییر! نوبت قبل که این درس را تدریس کردم حتی تصور اینکه چیزی به اسم Chat GPT خواهد آمد و دانشجو خواهد توانست با یک کلیک و بدون کدنویسی «کدِ آماده» را روی مونیتور داشته باشد، نداشتم!
لذا برای تکالیف هفتگی، به دانشجویان گفته می شد: بله! به Chat GPT دسترسی دارید ولی سعی کنید خودتان قادر به تنظیم کد باشید چرا که فردا و در محیط کار باید خودتان بتوانید آن کدی را که Chat GPT برایتان می نویسد ارزیابی کنید. آنجا دیگر بحث نمره نیست، خودتان باید به داد خودتان برسید!
▪️▪️▪️
📌لینک گزارش شماره ۶
www.tgoop.com/solseghalam
🔵۴- برای آزمایشگاه تکنولوژی بتن توصیه یکی از همکاران این بود که همان «هفته اول» بتن بسازید. یعنی نگذارید که سه-چهار هفته بگذرد (و مبانی پایه تدریس شود) و سپس بتن ساخته شود. ایشان معتقد بود که به تجربه دریافته که در این درس “قبل از” اینکه دانشجو «مبانی طرح اختلاط بتن» را بیاموزد باید به شکلِ Hands-on بتن ساخته باشد. سپس، در طول هفته های بعد وقتی که مدرس دارد درباره فرمولها و جدولهای اختلاط مصالح حرف می زند، دانشجو یک تجربه اولیه عملی داشته، و درک بهتری از حرفها را خواهد داشت. لذا بنا به توصیه ایشان همان هفته اول پنج نمونه مختلف بتن با پنج درصد متفاوت آب/سیمان ساختیم. در هفته های بعد (قبل از شروع درس) دانشجویان در هر جلسه یکی از سیلندرهای بتنی را می شکستند و لذا به موازات مباحث تئوری به شکل عملی هم تجربه می کردند.
این توصیه خیلی خوبی بود. در هفته چهارم مجددا (برای بار دوم) بتن ساخته شد و هر گروه از دانشجویان ۱۳ سیلندر و ۲ تیر بتنی ساخته و در اتاق اسپری آب قرار دادند. این نمونه ها به تدریج طی شش هفته شکسته شدند و هر گروه، روندِ مقاوم شدن بتن «در طول زمان» را دید.
از این ترم به بعد این توصیه ایشان همیشه به کار گرفته خواهد شد.
نکته آخر در این بحث اینکه در هر تست باید از دانشجویان بخواهیم که نتیجه را روی تخته سیاه بنویسند. به دو دلیل.
▪️اول اینکه نتایج همه گروهها مقابل همدیگر قرار گیرد و بحث فنی شکل بگیرد.
▪️دوم اینکه از همین ابتدای عمر مهندسی، دانشجو بداند که «شفافیت» (Transparency) ویژگی زندگی مهندسی است. نتیجه ی کارِ تو همیشه مقابل چشم مردمان است. در مهندسی تو باید همیشه آماده باشی که دیگران محصولت را مشاهده/ارزیابی کنند.
*تستهای انجام شده:
لینک یک
لینک دو
لینک سه
لینک چهار
🔵۵- نکته آخر درباره درس برنامه نویسی کامپیوتر است که ضروری است ذکر شود. در بسیاری از دانشگاهها زبانهای جدید برنامه نویسی به دانشجویان عمران تدریس می شود ولی در این دانشگاه مطابق سیلابس باید ویژوآل بیسیک (Visual Basic - VBA) به دانشجویان تدریس شود. با اینکه بسیاری از افراد معتقدند این زبان برنامه نویسی قدیمی و تدریس آن کم فایده است ولی دپارتمان به این امر اصرار دارد. یک دلیلِ کابردی بر این اصرار وجود دارد:
در صنعت برای مدلسازی سازه ها از نرم افزارهای SAP و ETABS استفاده می شود. زمانی که مدل “ران” می شود، نرم افزار خروجیِ مدلسازی را در قالب اکسل ارایه می کند. برای مدیریت حجم بزرگی از دیتا، مهندس باید بتواند «در همان اکسل» برنامه نویسی کند (و بتواند در همان محیط مایکروسافت با استفاده از ویژوآل بیسیک) نتایج را تحلیل کند.
لذا کسی که ویژال بیسیک بلد باشد ناچار نمی شود که دیتا را از اکسل به نرم افزارهای دیگر (مثلا متلب) منتقل کند و در همان اکسل امکان طراحی/محاسبات سازه فراهم می شود.
عملا یک مهندس باید بتواند تابع و فرمول را از طریق VBA در اکسل کارگذاری/کارسازی کند و در اصطلاح Embeded Function داشته باشد.
برای جا انداختن بحث بالا، در یکی از جلسات کلاس از آقای راین هوپمن که مدیر دفتر طراحی در شرکت مهندسین مشاور MBJ است دعوت کردم که برای سخنرانی به کلاس بیاید. راین آمد و در قالب یک پرزنته پروسه طراحی برج 44 طبقه در شهر مینیاپلیس را توضیح داد (فایل PDF بالا🔺). ابتدا مشخصات معماری و سازه ای برج را برای دانشجویان بیان کرد، و سپس گفت: بچه ها ببینید که برای طراحی این برج ۴۴ طبقه، ما ناچار به طراحی بیش از هزار و پانصد ستون بتنی شده ایم. ملاحظه کنید که طراحی ۱۵۰۰ ستون بدون کدنویسی در اکسل ممکن نیست. سپس او فایل اکسل را باز کرد و به بچه ها نشان داد که کدنویسی در VBA چقدر به تیم محاسبات پروژه کمک کرده است.
حضور راین به عنوان یک مهندس محاسب قوی در بدنه صنعت باعث شد تا دانشجویان درک روشنی پیدا کنند که چرا در این کلاس «متلب» یا «پایتون» را کار نمی کنیم؟ و چرا وقت آنها در این درس تلف نمی شود؟ و عملا خروجی این کلاس کاربرد "مستقیم" در محیط صنعت دارد.
و امان از این دنیای متغییر! نوبت قبل که این درس را تدریس کردم حتی تصور اینکه چیزی به اسم Chat GPT خواهد آمد و دانشجو خواهد توانست با یک کلیک و بدون کدنویسی «کدِ آماده» را روی مونیتور داشته باشد، نداشتم!
لذا برای تکالیف هفتگی، به دانشجویان گفته می شد: بله! به Chat GPT دسترسی دارید ولی سعی کنید خودتان قادر به تنظیم کد باشید چرا که فردا و در محیط کار باید خودتان بتوانید آن کدی را که Chat GPT برایتان می نویسد ارزیابی کنید. آنجا دیگر بحث نمره نیست، خودتان باید به داد خودتان برسید!
▪️▪️▪️
📌لینک گزارش شماره ۶
www.tgoop.com/solseghalam
👍75❤4👏4🙏2😢1👌1