Telegram Web
«معارف دین خویش را از غیر شیعیان ما نیاموز چرا که اگر از غیر شیعه آموختی هر آینه دین خود را از خائنین گرفته ای آنان که به خدا و رسول او خیانت نموده به امانت‌های او خیانت کردند آنان نسبت به کتاب خدا امین شمرده شدند ولی آن را تحریف نمودند و تبدیل کردند پس بر آنان باد لعنت خدا و لعنت رسول خدا و لعنت ملائکه خدا و لعنت پدران گرام نیکوکار من و لعنت خود من و لعنت شیعیان من تا روز قیامت»

👈 مراجعه نمایید به مبحث گذشته «آراء متعارض در باره ابن عربی»کلام استاد مطهری و استاد آشتیانی را نقل کردیم که آنان ابن عربی را سنی متعصب و مخالف با تشیع معرفی کرده اند ولی با این حال ملاصدرا به شدت متأثر از افکار و عقائد اوست.

♦️استاد آشتیانی:
«تأثیر افکار محى الدين در آراء و عقائد ملاصدرا اظهرمن الشمس است» [٨]

♦️استاد حسن زاده:
«اگر کتاب کبیر اسفار را مدخل یا شرح فصوص و فتوحات بدانیم ناطق به صوابیم» [٩]
«روش کار صدرالمتالهین در اسفار این است که کلمات مستفاد از کشف و شهود مشایخ اهل عرفان را مبرهن فرماید» [١٠]

♦️استاد جوادی آملی:
«حکمت متعالیه همّ خود را مصروف این مهم داشته است تا آنچه را که مشهود عارفان است در محور مفهوم‌های حصولی در ظرف برهان ارائه دهد» [١١]

♦️استاد مطهری:
«اصلا بعضی‌ها مثلا ملاصدرا در مقابل احدی به اندازه محی الدين خضوع ندارد» [١٢]

♦️ملاصدرا در باره ابن عربی می‌گوید:
«الشيخ العارف الصمداني الربّانی محی الدين الأعرابي الحاتمی» [١٣]

♦️در موردی دیگر او قائل به عصمت عرفا می‌شود می‌نویسد:
«أمّا العارف الربّانی فمأمون من الغلط معصوم من معاصي القلب إذ كلّ ما يقوله حقّ و صدق حدّثه قلبه عن ربّه» [١۴]
«عارف الهی از اشتباه ایمنی دارد و از معصیت قلب معصوم است زیرا هر چه که می‌گوید حق و صدق است که قلب او از پروردگارش گزارش می‌دهد»

---------------------------------
📚 منابع :

[۱]: شرح أصول الکافی (صدرا)، ج۱، ص: ۱۲۱

[۲]: همان ج۲، ص: ۵۴۶

[٣]: سه رسائل فلسفی، ص: ۲۷۱-۲۷۲

[۴]: تفسير القرآن الكريم، ج۵، ص: ۲۸۳

[۵]: اسفار، ج۹، ص: ۳۲۶

[۶]: این روایت با آیات قران تناقض دارد آنجا که می‌فرماید «رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا » الإسراء: ۶۶

[٧]: وسائل الشيعه ج ۲۷ ص ۱۵۰

[٨]: رسائل فلسفی به تصحیح و مقدمه آشتیانی ص ۳۸

[٩]: عرفان و حکمت متعالیه ص۳۵ -۳۶

[١٠]: همان ص ۲۶

[١١]: تحرير تمهيد القواعد ج۳ ص۳۱۵

[١٢]: شرح مبسوط منظومه ج۱ ص ۲۳۸

[١٣]: اسفار ج ۲ ص ۳۲۹

[١۴]: مفاتيح الغيب ص۷۲


📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

-------------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_و_عرفان_در_مبانی_و_نتائج

✳️ انکار بداهت عقلی در عرفان

اشاره
✍️ نظریه وحدت شخصی وجود - مبنای مهم صوفیه - سبب می‌شود که قائلين آن به آنچه که عقل به طور بدیهی ادراک می‌کند مخالفت کنند و آن را انکارنمایند.

👈 توضیح آنکه دو اصل و رکن را عقل به روشنی درک می‌کند که نفی آن به منزله انکار أبده بدیهیات است:
۱- واقعیت داشتن امور خارجیه که کسی آن را ردّ نمی کند مگر سوفسطائی.
۲- استحاله اجتماع نقیضین و اجتماع ضدین که از قضایای اولیه است و پایه و اساس علوم عقلی و علوم تجربی است.

♦️استاد مطهری:
«اصل امتناع تناقض واصل اثبات واقعیت دو «اصل متعارف» عمده ای است که مورد استفاده استدلالات و براهین فلسفی قرار می‌گیرد. در حقیقت این دو اصل به منزله دو بال اصلی است که سیرو پرواز فلسفی قوه عاقله را در صحنه پهناور هستی میسر می‌سازد. » [۱]

♦️استاد جوادی آملی:
«اصل امتناع اجتماع یا ارتفاع دو نقیض، با حفظ تمام انحای وحدت، اختصاصی به هیچ موطن از مواطن واقع ندارد. یعنی درتمام مراحل واقع اعم از خارج و ذهن و مرتبه ذات و ماهیت شیء، اصل مزبور حاکم است و هرگز جمع دو نقیض یا رفع آن دو در هیچ مرحله ای واقع نخواهد شد» [۲]

و نیز می‌نویسد: «اصل امتناع اجتماع دو نقیض و نیز امتناع ارتفاع آن دو، مبدأ همه مبادی تصدیقی است؛ به گونه ای که بی آنها نه تنها هیچ قضیه علمی، کلامی، فلسفی و.. پدید نمی آید، بلکه هیچ کار منطقی نیز انجام نمی گیرد. » [۳]

✍️ ولی عرفا و صوفیه به جهت مبنای وحدت شخصی وجود، واقعیت داشتن ممکنات را انکار نموده اند و عالم را توهم و خیال و عدمی پنداشته اند. سخنان آنان در بحث «عدمی بودن ماهیات در نزد عرفا» گذشت.

👈 و نیز آنان به خاطر مبنای مذکور قائلند که وجود منحصر در حق تعالی می‌باشد و خداوند عين اشیاء [۴] ممکنه است پس آن وجود واحد، هم علت است وهم معلول و هم آمر است و هم مأمور، هم رازق است و هم مرزوق و هم ربّ است و هم مربوب و هم حادث است و هم قدیم. این همان اجتماع ضدین و در بعضی از موارد اجتماع نقیضین است.

♦️بعضی از معاصران می‌نویسد:
«خلاصه سخن اینکه در عقل نظری شیء واحد یعنی عین ذات خارجی در صورتی که علت است معلول نمی شود. ولی در این نظر فوق حکم عقلی که حکم کشف و شهود است این است که ذات، مجمع أضداد و متصف به ضدین و جامع نقیضین است. مثل اینکه انسان عنصری را مجمع أضداد می‌بیند که هم طبیعت است و هم روح مجرد، پس متصف به ضدین و جامع نقیضین است و این معنی را مرآت قرار بدهیم در اتصاف ذات باری به اوصاف متضاده که هم علت است و هم معلول» [۵]

♦️قیصری می‌گوید:
«فها في الوجود إلّا ذاته تعالى الظاهرة في صورة بالعلية وفي أخرى بالمعلولية. بل الذات حال ظهورها بالعلية ظاهرة فيها بالمعلولية لما هو معلول لها. فإنها في حالة واحدة متصفة بالضدين و جامعة للنقيضين » [۶]
«در وجود نیست مگرذات او که ظاهر است در صورت به شکل علّت و در دیگری به شکل معلول بلکه ذات در همان حالی که ظاهربه شکل علّت است ظاهر به صورت معلول هم هست او در حالت واحد متّصف به ضدین و جامع نقیضین خواهد بود»

♦️ ابن عربی می‌نویسد:
«أنّ الله قادر على المحال العقلی كإدخال الجمل في سم الخياط مع بقاء هذا على صغره وهذا على كبره ويشاهد من هذا المنزل المقام الذي وراء طور العقل» [٧]
«همانا خداوند قادر است و محال عقلی مثل داخل نمودن شتردر سوراخ سوزن خیاطی با حفظ کوچکی این سوراخ و بزرگی آن شتر و این مطلب را از زاویه و منزلی می‌گوئیم که وراء و بالاتر از حیطه عقل می‌باشد. »

--------------------------------
📚 منابع :

[۱]: مجموعه آثار ج ۶ ص ۴۸۳

[۲]: فطرت در قرآن ص ۵۷

[۳]: تفسیر انسان به انسان ص ۱۲۷

[۴]: قیصری می‌گوید: «كل ما ندركه فهو وجود الحق في اعيان الممکنات» شرح فصوص (قیصری) ص ۶۹۷ و اسفار ج۲ ص۲۹۳

[۵]: ممد الهمم ص ۴۹۳

[۶]: شرح فصوص الحکم (قیصری) ص ۱۰۷۳

[٧]: الفتوحات ج۳ص۲۱


📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

-----------------
@ostadhasheminasab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥عصاره عمر یک مرجع تقلید ....!!

حضرت آیت الله وحید خراسانی

@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_و_عرفان_در_مبانی_و_نتائج

✳️ عدمی بودن ماهیات در نزد عرفا

♦️ابن ترکه می‌گوید:
«و اما الواحد الحقيقي المطلق الشامل للكثير الذي سواه نفی محض و عدم صرف، » [١]
«اما واحد حقیقی مطلق که شامل کثرتها است که غیر او نفی محض و نبودِ صرف است. »

♦️ابن عربی:
«ما في الوجود إلّا الله والأعيان الإمكانية على أصلها من العدم» [٢]
«در عالم وجود جز خدا وجود ندارد و اما ممکنات از اصل و اساس پوچند. »
استاد حسن زاده آملی: «حق، وجود صرف است و خلق، عدم صرف و بين
وجود و عدم مناسبتی نیست» [٣]

♦️استاد جوادی آملی:
«بنابر وحدت شخصی وجود و عینیت آن با وجوب، ماهیات قابلیت وجود را نداشته و ممتنع الوجود خواهند بود» [۴]
«بنابر وحدت شخصی وجود، غیراز واجب سبحانه چیزی وجود ندارد تا به ناقص، كامل، وأكمل تقسیم شود» [۵]

♦️آقای محمد حسین طهرانی:
«تمامی محسوسات، پوچ و باطل است. این موجودات و ممکنات بیننده، پرده‌هایی هستند که او خود را به آنها می‌پوشاند زیرا او وجود است، و وجود هم واحد است» [۶]

♦️استاد مطهری در ردّ نظریه عرفا می‌گوید:
«لازمه نظریه عرفا این است که هیچ گونه کثرتی در متن واقعیت نباشد. از نظر فلاسفه این نظر قابل قبول نیست، زیرا همان طور که بالبداهه می‌دانیم «واقعیتی هست» و جهان بر خلاف نظر سوفسطائیان پوچ اندر پوچ نیست، می‌دانیم واقعیت دارای نوعی کثرت است. » [٧]

-----------------------------------
📚 منابع :

[١]: تمهيد القواعد ص ۲۶۶

[٢]: فتوحات ج۱ ص۷۰۲

[٣]: ممد الهمم ص۲۶۰

[۴]: تحریر تمهيد القواعد ج۲ ص۳۵۰

[۵]: همان ج ۲ ص ۴۰۸

[۶]: روح مجرد ص ۴۷۶

[٧] مجموعه آثار ج۵ ص ۲۱۹


📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

----------------
@ostadhasheminasab
🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت جانسوز باب‌الحوائج، حضرت موسی بن جعفر، امام کاظم صلوات‌الله‌علیه را به محضر مقدّس حضرت ولی‌ّعصر، صاحب‌الزّمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف و همۀ شیعیان و منتظران تسلیت عرض می‌نمائیم.

---------------
@ostadhasheminasab
🏴 ٢۵ رجب: شهادت مظلومانه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام

▪️در اين روز در سال ۱۸۳ ه’ بنابر مشهور امام موسى بن جعفر عليه السّلام، در حبس سندى بن شاهك به شهادت رسيدند [١]

به روايت مرحوم كلينى روز شهادت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام ششم رجب است [٢]

▪️هارون ملعون به ظاهر براى زيارت و در حقيقت براى دستگير نمودن حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام و فرستادن آن حضرت از مدينه به بغداد به مسجد النبى صلّى اللَّه عليه و آله آمد [٣]

▪️خلفاى ظالم در دوران امامت حضرت:
آن حضرت ۲۰ سال داشتند كه امامت به ايشان منتقل شد و مدت ۳۵ سال امامت فرمودند. در اين مدت بعد از شهادت امام جعفر صادق عليه السّلام مقدارى همزمان با ابوجعفر منصور بودند كه او متعرض آن حضرت نشد.

بعد از منصور قريب به ده سال ايام خلافت مهدى بود. او حضرت را به عراق طلبيد و حبس كرد. شبى أمير المؤمنين عليه السّلام را در خواب ديد كه به او فرمود: «فهل عسيتم ان توليتم أن تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم» [۴]
وقتى بيدار شد مراد حضرت را دانست و موسى بن جعفر عليه السّلام را از زندان آزاد كرد.

پس از مهدى، پسرش هادى خواست آن حضرت را محبوس كند ولى اجل او را مهلت نداد، چه اينكه كمتر از يك سال بيشتر خلافت نكرد.

خلافت به هارون كه رسيد امام عليه السّلام را از زندانى به زندان ديگر فرستاد، تا در سال چهاردهم خلافتش آن حضرت را در سن ۵۵ سالگى به زهر جفا شهيد كرد [۵]

▪️غسل و تدفين حضرت:
پس از شهادت بدن شريف حضرت را طبق دستور هارون با جامه هاى كهنه، جهت اهانت به آن بزرگوار، روى نردبانى گذاردند و چهار حمّال بر دوش گرفتند، و كسى جلوى جنازه صدا مى زد: «اين امام رافضيان است».

امام رضا عليه السّلام قبلاً متوجه غسل و كفن و نماز آن حضرت شده بودند. سپس شيعيان آمدند و گل آوردند و احترام كردند و در محل فعلى حرم مطهر، بدن آن حضرت را دفن كردند [۶]

▪️تعداد فرزندان آن حضرت ۳۷ نفرند [٧]
و مدت امامت آن حضرت ۳۵ سال، و عمر شريف امام عليه السّلام هنگام شهادت ۵۵ سال بود [٨]

▪️شهادت آن حضرت در ۵ يا ۶ رجب نيز ذكر شده است [٩]

-------------------------------
📚 منابع :

[١] اعلام الورى: ج ۲، ص ۶
بحار الانوار: ج ۴۸، ص ۲۰۶
مسار الشيعة: ص ۳۶
مصباح المتهجد: ص ۷۴۹
زاد المعاد: ص ۳۵
فيض العلام: ص ۳۲۲
مصباح كفعمى: ج ۲، ص ۵۹۸

[٢] كافى: ج ۲، ص ۵۰۷

[٣] كافى: ج ۲، ص ۵۰۷
بحار الانوار: ج ۴۸، ص ۲۰۶

[۴] سوره محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: آيه ۲٢

[۵] قلائد النحور: ج رجب، ص ۳۳ - ۳٢

[۶] وقايع الايام: ج رجب، ص ۲۷۹، از جنات الخلود

[٧] ارشاد: ج ۲، ص ۲۴۴

[٨] اعلام الورى: ج ۲، ص ۶. ارشاد: ج ۲، ص ۲۱۵

[٩] مناقب ابن شهر آشوب: ج ۴، ص ۳۴۹
كافى: ج ۲، ص ۵۰۷
ارشاد: ج ۲، ص ۲۱۵

-------------------
@ostadhasheminasab
🏴 ٢۶ رجب: وفات حضرت ابوطالب عليه السّلام

▪️سيّد بطحاء حضرت ابوطالب عليه السّلام [١‌] سه سال قبل از هجرت و در سال ۱۰ بعثت از دنيا رفت.
بنابر نقلى سن آن حضرت به هنگام رحلت ۸۱ سال بوده است [٢]

▪️اقوال ديگر در رحلت حضرت ابوطالب عليه السّلام عبارت است از:
۲۷ جمادى الاولى
۲۶ و ۲۹ رجب
۷ و ۱۸ ماه رمضان
۱۵ و ۱۷ شوال
اول و دهم ذى القعده
اول ذى الحجة [٣]

نسب حضرت ابوطالب عليه السّلام
نام مبارك آن حضرت عمران است، و پدرشان جناب عبدالمطلب، و مادرشان فاطمه بنت عمرو بن عائذ است.

▪️ابوطالب عليه السّلام با عبداللَّه پدر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و زبير بن عبدالمطلب برادر ابوينى بودند، يعنى از طرف پدر و مادر يكى بودند و ساير اولاد جناب عبدالمطلب با اين سه بزرگوار فقط از پدر يكى بودند.

ايمان حضرت ابوطالب عليه السّلام
▪️مرحوم علامه مجلسى رحمه اللَّه مى فرمايد: اماميه اتفاق دارند بر اسلام و ايمان جناب ابوطالب عليه السّلام به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و اينكه هيچ گاه عبادت بتى نكرده است بلكه ابوطالب عليه السّلام يكى از اوصياء حضرت ابراهيم عليه السّلام است و امر اسلام و ايمان او در شيعه مشهور است و علماى شيعه كتابها در ايمان آن بزرگوار تأليف كرده اند.

▪️صدوق رحمة اللَّه مى فرمايد: در حديث آمده كه جناب عبد المطلب عليه السّلام حجت الهى و جناب ابوطالب عليه السّلام وصى ايشان بوده است. طبق روايت ودايع انبياء، عصاى حضرت موسى عليه السّلام و انگشتر حضرت سليمان عليه السّلام و... توسط عبدالمطلب عليه السّلام به ابوطالب عليه السّلام سپرده شد كه ايشان آنها را به خاتم الانبياء صلّى اللَّه عليه و آله سپردند.

▪️ابن اثير جزرى شافعى مى گويد: اهل بيت عليهم السّلام بر ايمان ابوطالب عليه السّلام اجماع دارند و اجماع اهل بيت عليهم السّلام حجّت است [۴]

▪️كتب زيادى در ايمان حضرت ابوطالب عليه السّلام تأليف شده كه اولين آنها در سال ۶۳۰ ه’ نوشته شده است.
از آن زمان تاكنون كتبى به زبانهاى مختلف در ايمان، عظمت و بزرگى آن بزرگوار تأليف و چاپ شده است كه بر اهل تحقيق پوشيده نيست [۵]

▪️حضرت رضا عليه السّلام مى فرمايند: «كسى كه معتقد باشد ابوطالب عليه السّلام با حالت كفر از دنيا رفته، كافر است».

▪️اشعار حضرت ابوطالب عليه السّلام در حمايت از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، اشعار منسوب به أمير المؤمنين عليه السّلام هنگام رحلت ابوطالب عليه السّلام و كلمات آن بزرگوار به قريش در مسجد الحرام هنگام سوء قصد قريش نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، و كلمات آن حضرت هنگام رحلت، كلمات آن حضرت در طلب ياران، همه دلالت دارد بر اينكه داراى ايمانى منحصر بفرد بوده است كه در روايات تشبيه به ايمان اصحاب كهف شده است.

▪️بعضى از ابيات أمير المؤمنين عليه السّلام در مرثيه آن بزرگوار نيز دلالت بر افضليت آن بزرگوار بر حمزه دارد.

▪️اصبغ بن نباته مى گويد: أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «بخدا قسم هرگز پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف عبادت بت نكرده اند». گفتند: «پس چه را عبادت مى كردند؟ فرمودند: به سوى كعبه نماز مى خواندند و بر دين ابراهيم و به آن متمسك بودند.

▪️ابن ابى الحديد در ضمن اشعارى مى گويد: اگر ابوطالب و پسرش نبودند، از دين اثرى نبود كه اينچنين استوار شود. ابوطالب در مكه از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله حمايت كرد و پسرش در مدينه بى دريغ از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله حمايت و دفاع مى نمود [۶]

-------------------------
📚 منابع :

[١] منتخب التواريخ: ص ۴۳
بحار الانوار: ج ۱۹، ص ۲۴
فيض العلام: ص ۳۲۶
قلائد النحور: ج رجب، ص ۲۸۴
مصباح المتهجد: ص ۷۴۹

[٢] منتخب التواريخ: ص ۸۰
وقايع الايام: ج ۱، ص ۳۰۳

[٣] نفائح العلام: ص ۱۵۸
اسد الغابة: ج ۱، ص ۱۹
قلائد النحور: ج رجب، ص ۲۸۴
منتخب التواريخ: ص ۴۳
احقاق الحق: ج ۲۹، ص ۶۱۴

[۴] منتخب التواريخ: ص ۱۱۳ - ۱۱۴
وقايع الايام: ج ۱، ص ۲۸۶ - ۳۰۶
شرح ابن ابى الحديد: ج ۱۴، ص ۶۶ - ۸۵

[۵] قلائد النحور: ج رجب، ص ۲۸۴، ۲۸۹، ۳۱۴، ۳۱۷، ۳۱۸، ۳۲۲
منتخب التواريخ: ص ۱۱۳ -۱۱۴
وقايع الايام: ج ۱، ص ۳۰۱

[۶] شرح ابن ابى الحديد: ج ۱۴، ص ۸۵
در وقايع الايام: ج ۱، ص ۲۸۹ مى گويد: به گفته سيوطى احاديثى كه جسارت به آن بزرگوار كرده اند، از موضوعات زمان معاويه و غير آن است، براى شادى شجره ملعونه بنى اميه، و منجمله از راويان آن مغيرة بن شعبه است كه در عداوت و دشمنى با بنى هاشم شهره آفاق است

----------------------
@ostadhasheminasab
💠 پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در وفات ابوطالب عليه السّلام

▪️هنگامى كه حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام خبر وفات ابوطالب عليه السّلام را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله داد، آن حضرت به شدت ملول و محزون شدند و فرمودند: «يا على برو و او را غسل و حنوط و كفن كن و چون بر روى سرير نهادى به من خبر بده».

▪️هنگامى كه آن حضرت دستورات پبامبر صلّى اللَّه عليه و آله را انجام داد و پدر بزرگوار را بر روى سرير گذاشت، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خودشان تشريف آوردند و چون نظر مباركشان بر نعش عموى بزرگوارشان افتاد، رقت و حزن به آن حضرت دست داد و فرمودند: «اى عمو، صله رحم و مهربانى كردى و جزاى خير ديدى. اى عمو، در كوچكى مرا كفالت كردى و در بزرگى مرا نصرت و حمايت نمودى»
بعد به مردم رو كردند و فرمودند: «سوگند به خدا كه اذن شفاعت مى دهم در روز قيامت به عمويم كه جن و انس از آن شفاعت تعجب كنند»

▪️با رحلت ابوطالب عليه السّلام جبرئيل نازل شده به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عرض كرد: «ياور تو از دنيا رفت، هجرت كن» [١]

أمير المؤمنين عليه السّلام در زمان حيات خود نائب مى گرفت كه براى عبداللَّه و آمنه و ابوطالب عليهم السّلام حج انجام دهند، و هنگام شهادت به اولاد خود وصيت فرمودند كه نايب براى حج از طرف آن بزرگواران بگيرند [٢]

----------------------------
📚 منابع :

[١] بحار الانوار: ج ۱۹، ص ۶۹

[٢] وقايع الايام: ج ۱، ص ۳۰۳

-------------------
@ostadhasheminasab
⚜️ ابن عربی و ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام

🔸از مسلّمات روایات اسلامی این است که حضرت ابوطالب علیه السلام عموی بزرگوار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم جزء مؤمنینی بود که در راه حمایت از اسلام تلاشهای زیادی کرد [۱]

🔸رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: تا آن زمان که ابوطالب زنده بود قریشیان از من می ترسیدند.[۲]

🔸ایشان در روز ۲۶ ماه رجب، سال دهم بعثت، با اعتقاد و ایمانی کامل از دنیا رفتند.

🔸امام صادق علیه السلام در عظمت مقام حضرت ابوطالب علیه السلام فرمودند: “ابوطالب همنشین پیامبران، صدّیقین، شهیدان و صالحان است و اینان چه نیکو دوستانی هستند! [۳]

و فرمودند:
“اگر ایمان ابوطالب در کفّه ای از ترازو قرار گیرد و در کفـّه دیگر ایمان این مردم گذارده شود، ایمان ابوطالب برتر خواهد بود. [۴]

🔸امام رضا علیه السلام نیز در خطاب به یکی از اصحاب خود در مورد ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام این چنین فرمودند: “آگاه باش که اگر اقرار نکنی به ایمان ابوطالب علیه السلام، جایگاه و منزگاه تو در آتش جهنم خواهد بود [۵]



اما در مقابل ابن عربی در کتابش که مدعی است طی یک مکاشفه، از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دریافت کرده آورده است:
«ولوکان للهمه أثر ولابد، لم یکن أحد أکمل من رسول الله صلی الله علیه و سلم و لا أعلی و لا أقوی همّـه منه، و ما أثَّرتْ فی إسلام أبی طالب عَمِّهِ»

” اگر برای همّت، اثری بود کسی اکمل از رسول الله و اعلی و اقوی همت تر از او نبود و حال اینکه همت او در اسلام ابوطالب، عموی او اثر نکرد. [۶]

♦️جناب حسن زاده آملی در انتقاد به مطلب مذکور می نویسند:
“شیخ در این مطلب از عقیده رایج در اهل سنت تبعیت نموده که ناشی از جعلیات و تبلیغات بنی امیه است. در حالی که افعال و اقوال و اشعار و فداکاری فوق تصور حضرت ابوطالب علیه السلام گواه صادقی است بر اینکه آن بزرگوار از ابتدا به اسلام و نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ایمان آورده بود ولی برای حمایت بهتر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از اظهار علنی آن خودداری نموده و ائمه علیهم السلام نیز بر این مطلب تصریح دارند و ایمان آن بزرگوار را در بالاترین درجات می دانند. [۷]

♦️حتی ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه در مورد عقاید دوران جاهلیت می گوید:
«آنان اصناف مختلفی بودند، گروهی رستاخیز و آفریدگار را انکار می کردند و گروهی به آفریدگار معتقد بودند اما رستاخیز را انکار می کردند، دسته ای دیگر به آفریدگار و نوعی زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند ولی رسالت و نبوت را منکر بودند و بت می پرستیدند و آنها را شافعان خویش نزد خدا می دانستند. گروهی معتقد به تناسخ ارواح بودند و در مورد بتها نیز عقاید عجیب و غریبی داشتند. بعضی آنها را شریک خدا می دانستند و بعضی دیگر آنها را وسیله میان خود و خالق می شمردند… اما خدا پرستان و موحدان عرب گروه کمی بودند که عبد المطلب و ابو طالب و عبد الله از آنان بودند».

♦️ابن ابی الحدید درباره شخصیت پدر حضرت امیرالمؤمنین علی(علیهماالسلام) در اشعارش می گوید:
و لو لا ابو طالب و ابنه لما مثل الدین شخصاً و قاماً
فذاک بمکه آوی و حامی و هذات بیثرب جس الحماما
ترجمه: اگر ابو طالب و فرزند او (علیهماالسلام) نبود، دین هرگز قد راست نمی کرد. «وی در مکه پناه داد و حمایت کرد (پیامبر را) و فرزند او در یثرب در گرداب های مرگ فرو رفت

------------------------------------
📚 منابع:

[١] الغدیر، ج ۷، ص ۳۸۴

[٢] الغدیر،ج۷، ص ۳۷۴

[٣] بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۱۱۱، ح ۴۲

[۴] بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۱۱۲، ح ۴۴

[۵] الغدیر، ج۷، ص ۳۸۱

[۶] ترجمه عبارت از کتاب ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص ۳۲۵

[٧] همان، ص ۳۲۵

-----------------
@ebnearabi
@ostadhasheminasab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺 بعثت پيامبر اکرم صلّى اللَّه عليه و آله

مبعث مبارك پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در سن ۴۰ سالگى و آغاز نزول قرآن بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در اين روز بوده است [١]

اين روز يكى از اعياد بزرگ است، و روزى است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله به رسالت مبعوث گرديد و جبرئيل عليه السّلام بر پيامبرى آن حضرت نازل شد [٢]

غير شيعه مبعث را در ۱۷ يا ۱۸ يا ۲۴ ماه رمضان و بعضى در ۱۲ ربيع الاول مى دانند.

در اين روز صلوات بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و اهل بيت آن حضرت و نيز زيارت آن حضرت و امير المؤمنين عليه السّلام وارد شده است [٣]

ساليان سال بود كه از بعثت انبياء عليهم السّلام مى گذشت، و هر قوم و قبيله اى با عقيده هاى مختلف خود زندگى مى كردند و در حجاز و مكه آن روز بسيارى بت مى پرستيدند: بت سنگى، فلزى، چوبى، و گاهى از جنس خرما. دختران را زنده به گور مى كردند. اكثر قبايل در حال جنگ و خونريزى بودند. دنيا غرق در گمراهى و ضلالت بود. تا اينكه چهل سال از ولادت با سعادت اشرف مخلوقات و سرور كائنات حضرت محمّد
بن عبداللَّه صلّى اللَّه عليه و آله گذشت.

خداوند آن حضرت را به پيامبرى مبعوث فرمود، و جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و وحى هاى الهى را با آداب و مراسمى مخصوص به آن حضرت رسانيد كه در كتب روائى با سندهاى مختلف ذكر شده است.

طبق بعضى روايات [۴] هنگامى كه آن حضرت از كوه حرا بر مى گشتند انوار جلال و عظمت ايشان را فرا گرفته بود، بحدى بود كه هيچكس را ياراى آن نبود كه به آن حضرت نظر كند. از كنار هر درخت و گياه و سنگ كه مى گذشت در برابر آن حضرت خم مى شدند و به زبان فصيح مى گفتند: «السّلام عليك يا نبى اللَّه، السّلام عليك يا رسول اللَّه».

هنگامى كه آن حضرت داخل خانه حضرت خديجه سلام اللَّه عليها شدند، از شعاع انوار جمال آن حضرت خانه منور شد. خديجه سلام اللَّه عليها عرض كرد: اى محمّد، اين چه نور است كه از شما مشاهده مى كنم؟ آن حضرت فرمودند: اين نور پيامبرى است. سپس خطاب به حضرت خديجه سلام اللَّه عليها فرمودند: بگو: «لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه». خديجه سلام اللَّه عليها عرض كرد: سالهاست من پيامبرى شما را مى دانم. سپس به وحدانيت خداوند متعال و رسالت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله شهادت داد.

در اين هنگام آن حضرت فرمودند: «اى خديجه! احساس سرما مى كنم. جامه اى بر من بپوشان». حضرت جامه بر خود كشيد و خوابيد. از جانب حقتعالى ندا رسيد: «يا ايها المدّثر، قم فانذر و ربّك فكبّر... » [۵]
«اى جامه به خود پيچيده، برخيز و بترسان مردم را از عذاب پروردگار خود، و تكبير بگو و پروردگارت را به بزرگى ياد كن».

آن حضرت برخاست و انگشت مبارك در گوش خود گذاشت و فرمود: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر» پس صداى آن حضرت به همه موجودات رسيد، و همه با او موافقت كردند. [۶]

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سه سال پنهانى مردم را به خداى يكتا دعوت مى فرمود، و پس از سه سال جبرئيل آمد و عرض كرد: «خداوند متعال امر فرموده كه دعوت خويش را آشكار فرمائى». سپس آن حضرت از كوه صفا بالا رفتند و مردم را انذار فرمودند و دعوت خود را علنى نمودند [٧]

---------------------------------
📚 منابع :

[١] اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۶
مصباح المتهجد: ص ۷۵۰
مسار الشيعة: ص ۳۷
تهذيب: ج ۶، ص ۲
العدد القوية: ص ۳۳۷
زاد المعاد: ص ۳۶
فيض العلام: ص ۳۲۸

[٢] زاد المعاد: ص ۳۶

[٣] زاد المعاد: ص ۴٠

[۴] منتهى الامال: ج ۱، ص ۴۷

[۵] سوره مدّثر: آيه ۱

[۶] منتهى الامال: ج ۱، ص ۴٧

[٧] بحار الانوار: ج ۱۹، ص ۱۷۴ - ۱۸۶

-------------------
@ostadhasheminasab
📿 اعمال شب مبعث

شيخ طوسي در كتاب مصباح فرموده: از حضرت جواد عليه السّلام روايت شده: همانا در ماه رجب شبي است، كه از هر آنچه آفتاب بر آن مي تابد بهتر است و آن، شب بيست و هفتم رجب است، كه در صبح آن پيامبر صلّي الله عليه و آله به رسالت مبعوث شد.

براي كسي كه از شيعه ي ما عامل در آن شب است، پاداش نيكوكاري شصت سال مقرّر است، به محضر آن حضرت عرض شد: عمل در آن شب چيست؟

فرمود: چون نماز عشا را خواندي، و به بستر استراحت رفتي، تا پيش از نيمه ي شب، هر ساعتي كه خواستي از بستر برمي خيزي، و دوازده ركعت نماز هر دو ركعت به يك سلام به جاي مي آوري در هر ركعت حمد و سوره اي از سوره هاي كوچك مفصّل مي خواني و كوچك مفصّل از سوره ي محمّد صلّي الله عليه و آله تا آخر قرآن است.

زماني كه از دوازده ركعت نماز فارغ شدي، در همان حال نشسته هر يك از سوره هاي حمد و قُل اَعوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ و قُل اَعوذُ بِرَبِّ النّاسِ و قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ و قُل يا اَيُّهَا الكافِرونَ و اِنّا اَنزَلناهُ و آيه الكرسي را هفت مرتبه بخوان، و به دنبال همه ي آنها اين دعا را به بخوان:

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً

اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ عِزِّكَ عَلَي أَرْكَانِ عَرْشِكَ وَ مُنْتَهَي الرَّحْمَهِ مِنْ كِتَابِكَ

وَ بِاسْمِكَ الأَْعْظَمِ الأَْعْظَمِ الأَْعْظَمِ وَ ذِكْرِكَ الأَْعْلَي الأَْعْلَي الأَْعْلَي

وَ بِكَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ

👈 سپس بخوان هر دعايي را كه مي خواهي.
و نيز غسل در اين شب مستحب است، و نمازي كه داود بن سرحان از امام صادق عليه السّلام براي شب نيمه رجب روايت كرده و جزو اعمال شب نيمه ذكر شد در اين شب هم خوانده مي شود.

----------------
@ostadhasheminasab
💠 مقدمات بحث های توحیدی (۶)


🔶 منهج عرفاء و صوفيه

✍️ عرفاء و صوفيه معتقدند که راه رسیدن به حقایق ، مکاشفه و شهود است و طریق وصول به معرفت خدای متعال کشف و شهود و علم حضوری است ؛ یعنی: وصول به نفس معلوم . و قائلند که معرفت عقلی معرفت غیابی است؛ زیرا از طریق مفاهیم حاصل می شود ولی معرفت شهودی حضور نفس معلوم است و این معرفت، حقیقی است و برای رسیدن به این مرتبه ـ شهود نفس معلوم و علم حضوری به حقایق، ریاضتهای فراوانی را متحمل میشوند و می گویند نفس را باید خالی از تعلقات مادی نمود و از تعقل و تصور مفاهیم باید پرهیز نمود؛ زیرا که مفاهیم حجابند .

👈 قیصری که از بزرگان صوفیه میباشد کشف را اینگونه تعریف می نماید :
هو الاطلاع على وراء الحجاب من المعاني الغيبية و الامور الحقيقية وجوداً و شهوداً [١]

و نیز مراتب شهود و مکاشفات را بیان میدارد و می نویسد :
فهو بذاته آخذ من الله العليم المعانى الغيبية من غير واسطة على قدر استعداده الاصلى ... بجائی میرسد که ولا تمكن اليه الاشارة، ولا يقدر على اعرابها العبارة [٢]

👈 فناری که از اساتید بزرگ عرفان و تصوف است از مشایخ صوفيه نقل میکند که:
لما اتضح لاهل البصائر أن لتحصيل المعرفة الصحيحة طريقين : طريق البرهان بالنظر و طريق العيان بالكشف ، وحال المرتبة قد استبان أنّها لاتصفو عن خلل، و على تسليمه لايتم ،
فتعين الطريق الآخر و هو التوجه الله بالتعرية الكاملة و الالتجاء التام وتفريغ القلب بالكلية عن جميع ا التعلقات الكونية و العلوم والقوانين " [٣]

👈 قال ابن عربي:
العلم النظرى و العلم الوهبي ، وتختلف الطريق فى تحصيلها بين الفكر و الوهب و هو الفيض الإلهي و عليه طريقة اصحابنا، ليس لهم فى الفكر دخول لما يتطرق اليه من الفساد و الصّحة فيه مظنونة ، و اعنى باصحابنا اصحاب القلوب و المشاهدات المكاشفات لا العباد و لا الزهاد ولا مطلق الصوفيّة الّا اهل الحقائق و التحقيق منهم ولهذا يقال فى علوم النبوة و الولاية أنّها وراء طور العقل ليس للعقل فيها دخول بفكر [۴]

و قال ایضا: الفيلسوف معناه محبّ الحكمة ؛ لأن سوفيا باللسان اليونانى هى الحكمة وقيل هى المحبة فالفلسفه معناه حب الحكمة ، وكل عاقل يحب الحكمة غير أن اهل الفكر خطؤهم فى الالهيات اكثر من اصابتهم سواء كان فيلسوفاً او معتزلياً او اشعريّاً او ماكان من اصناف اهل النظر ، فما ذمّت الفلاسفة لمجرد هذا الاسم و انّما ذمّوا لما أخطئوا فيه من العلم الالهى مما يعارض ما جاءت به الرسل عليهم السلام بحكمهم في نظرهم بما اعطاهم الفكر الفاسد في اصل النبوة والرسالة و لماذا تستند فتشوش عليهم الامر فلو طلبوا الحكمة حين أحبوها من الله لا من طريق الفكر أصابوا في كل شيئ [۵]

✍️ بنابراین اصل در نزد صوفیه مکاشفه و شهود است و طرق دیگر مثل : کتاب و سنت برای قانع کردن کسانی می باشد که اهل مکاشفه نیستند و آیات و روایات وسيله اثبات مكاشفات است نه اصل و مرجع .

👈 قیصری در موضعی که ابن عربی به روایتی متمسک شده می گوید:
انما يتمسك بما ورد تأنيساً للمحجوبين من المؤمنين لأنهم يسارعون في القبول اذا وجد شيئ منها في القرآن و الحديث لا أنه مستند حكمه فانّه يكاشف بهذه المعاني و يجدها ... [۶]

-----------------------------------
📚 منابع :

[١] شرح فصوص - قیصری - ص ۳۴۵

[٢] همان، ص ۱۱۰

[٣] مصباح الأنس: ص ۳۶

[۴] الفتوحات: ج ۱، ص ۲۶۱

[۵] همان : ج ۲، ص ۵۲۳

[۶] شرح فصوص - قیصری - ص ٧٢٧- ٧٢٨

----------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_و_عرفان_در_مبانی_و_نتائج

✴️ نقد توجیه ملاصدرا (١)

✍️ ملاصدرا که در صدد توجيه نظریات عرفا و صوفیه است به اشکال فاحش عدمی بودن ممکنات اعتراف می‌کند و می‌گوید:
«فعدم اعتبار الأعيان و الماهيات أصلا منشأ للضلالة و الحيرة والإلحاد و بطلان الحكمة والشريعة، إذ باعتبار شيئية الماهيات و إستناد لوازمها إليه يندفع كثير من الاشكالات. » [١]

«اینکه ماهیات و اعیان را اصیل ندانیم منشاء گمراهی و حیرت و الحاد و موجب بطلان حكمت و شریعت است چرا که به واسطه اعتبار دادن و اصیل بودن ماهيات و استناد لوازم ماهیات به آن هاست که خیلی از مشکلات پاسخ داده می‌شود، مرحوم آقا محمد رضا قمشه ای که از اساطین مدرسه صدرایی است به اشکال مذکور اذعان دارد.

👈 «الصّوفية قد ذهبت إلى أنّها [ الكثرات] ليست واقعة في الوجود ولا موجودة في نفس الأمر، والموجود فيه ذات واحدة بسيطة واجبة لذاتها قائمة بنفسها، لا تعدد لها ولا تكثر فيها، وهي حقيقة الوجود، والكثرة المترائية فيها صرف التوهّم و محض التخيل، كثانية ما يراه الأحول، فتكون الوحدة حقيقة والكثرة اعتبارية محضة. ولعلّهم يسندون ذلك إلى مكاشفاتهم، و يلزمهم نفی الشرايع و الملل، وانزال الكتب وإرسال الرّسل، و يكذّبهم الحس والعقل، كما عرفت، فهذا إمّا من غلبة حكم الوحدة عليهم، وإمّا من مداخلة الشيطان في مکاشفاتهم. » [٢]

صوفيه قائلند که کثرات در خارج و نفس الامر تحققی ندارند و آنچه در نفس الامر موجود است ذات واحد بسیطی است که واجب است لذاته وقائم به خودش می‌باشد تعدد و تکثری در آن راه ندارد و این همان حقیقت وجود است و کثرت‌هایی که به نظر می‌آیند صرف توهم و تخیل محض می‌باشند همانند دوّمی که شخص دوبین می‌بیند یعنی وحدت حقیقی است و کثرت اعتباری محض است و شاید اینان این حرف را مستند به مکاشفات خود می‌کنند و لازمه این قول، بطلان شریعت‌ها و ملت‌ها و بطلان نزول کتاب‌ها و ارسال رسولان بوده و حتی حس و عقل نیز آن را تکذیب می‌کند لذا این سخنان یا از شدّت باور به وحدت گفته اند یا ناشی از مداخله شیاطین در مکاشفاتشان می‌باشد. )

👈 ملاصدرا برای دفع اشکال توجیهی ارائه می‌دهد:
«فانكشف حقيقة ما اتفق عليه أهل الكشف و الشهود من أن الماهيات الإمكانية أمور عدمية لا بمعنى أن مفهوم السلب المفاد من كلمة لا وأمثالها داخل فيها ولا بمعنى أنها من الاعتبارات الذهنية والمعقولات الثانية بل بمعنى
أنها غير موجودة لا في حد أنفسها بحسب ذواتها ولا بحسب الواقع- لأن مالا يكون وجودا ولا موجودا في حد نفسه لا يمكن أن يصير موجودا بتأثير الغيرو إفاضته بل الموجود هو الوجود و أطواره و شئونه وأنحاؤه والماهيات موجوديتها إنما هي بالعرض بواسطة تعلقها في العقل بمراتب الوجود و تطوره بأطوارها» [٣]

بنابراین روشن شد حقیقت امری که تمام اهل کشف و شهود برآن اتفاق دارند که ماهیات امکانی امری عدمی می‌باشند نه به معنای این که مفهوم سلب که مفاد کلمه «نه» و امثال آن است مراد آنان باشد و نه به معنای این است که ماهیات از اعتبارات ذهنی و معقولات ثانویه می‌باشند بلکه به این معنا است که ماهیات في حدّ نفسه به حسب ذات و به حسب واقع موجود نیستند چرا که آنچه نه وجود است و نه في حد نفسه موجود، نمی تواند به سبب تاثیر غیرو به افاضه غیر، موجود گردد. بلکه موجود همان وجود است و اطوار و شئون و انحاء او و موجودیت ماهيات عرضی است به واسطه تعلّق ماهیات به مراتب وجود و تطورشان به اطوار مراتب وجود»

✍️ ولی این توجیه قابل قبول نیست، استاد مصباح یزدی در نقد عدمی بودن ماهیات می‌گوید:
«صدرالمتالهین دیده است که ظاهر کلمات عرفا به هیچ وجه توجيه معقولی ندارد، اگر مقصود آنها این است که عالم کثرت موجود نیست و باید همه را «خیال اندرخیال» به حساب آورد پس چه کسی هست که خیال می‌کند؟ اگر گفته شود که خیال کننده هم خداوند است می‌پرسیم صورتهای خیالی در ذات خداست یا خارج از ذات؟ بالاخره خیال نیزیک واقعیتِ خیالی دارد و خیال کردن و خیال نکردن فرق دارد. سئوال این است که خود این خیال کردن داخل در ذات است یا خارج از ذات؟ اگر داخل در ذات فرض شود مستلزم تكثرِ ذات یا وجود کثرت در ذات است و اگر خارج از ذات باشد خلف فرض است چرا که مفروض این است که غیر از ذات هیچ چیز موجود نیست.

------------------------------------
📚 منابع :

[١]: اسفار ج۲ ص۳۵۱

[٢]: مجموعة آثار حکیم صهبا ص ۱۷۹

[٣]: اسفار ج۲ ص ۳۴۱



📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

----------------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_و_عرفان_در_مبانی_و_نتائج

✴️ نقد توجیه ملاصدرا (٢)

✍️ حاصل آنکه از نظر فلسفی و قانون مسلّم عقلی ارتفاع وجود و عدم ممکن نیست یا باید جهانِ کثرت را موجود دانست و یا آن را یکسره معدوم پنداشت، میان این دو راه، سومی وجود ندارد.
فراموش نکنیم که در قلمرو فلسفه سخن می‌گوئیم و همه چیز باید با محک عقل و منطق ارزیابی شود.

اگر با نگرش عقلی، این نظریه (عرفا) را دنبال کنیم سئوالات متعددی خود نمایی می‌کند از جمله این سئوال که چگونه مراتب اسماء و صفات که ظاهرا مراتب حقیقی اند در ذات بحت و بسیط قابل تصویر است؟
یا این سؤال که اعیان ثابته چگونه منشأ كثرت و تنوع در هستی می‌شوند؟
آیا می‌توان کثرت در عالم را سربه سروهم و خیال دانست؟
اگر این کثرت ریشه ای در نظام هستی دارد چگونه اعیان ثابته که خود موجود نیستند و هیچگاه موجود نمی شوند می‌توانند منشأ اثر حقیقی باشند؟
وانگهی چگونه می‌توان چیزی را تصور نمود که نه موجود و نه معدوم است؟ » [۱]

♦️و استاد آشتیانی هم جواب ملاصدرا را کافی نمی داند:
«عرفا و محققان از صوفیه، کثرت حاصل از تجلِّی اصل وجود را اعتباری می‌دانند و تصریح می نمایند که وجودات امکانی نیز سراب وجود حقّ و ثانیه ما يراه الأحولند باید توجه داشت که این مسأله، یعنی بحث اعتباری بودن وجودات امکانی و یا حقیقی بودن کثرت امکانی و وهمی بودن کثرت ماهوی از عويصات فن عرفان و حکمت محسوب می‌شود و اینکه بعضی از أكابر خواسته اند کثرت دراصل وجود را حقیقی بدانند و در صدد توجيه كلمات صادرارباب عرفان برآمده اند، چندان کلام آنان وجیه نمی باشد. اول باید سراغ مبنای این أكابر رفت یعنی باید دید که چرا عرفا کثرت را اعتباری می‌دانند و حکما به عدم اعتباری بود کثرت رفته اند. اگر کسی در وجود به وحدت شخصی قائل شد ومراتب را نفی کرد، قهراً برای حقایق امکانی (ماهية و وجوداً) چیزی باقی نمی ماند، ولی اگر وجود مراتب داشت و اصل محیط بر مراتب مبدأ مراتب بود، و مراتب متجلی از اصل وحدت محیط بر مراتب، دارای تقرُّر و تحقق واقعی بودند، ناچار هر مرتبه ای و هر وجودی در مقام خاصِّ خود متحقق است و نفی تحقق از آن معنا ندارد، ناچار کثرت حقیقی خواهد بود و وجود مراتب وجودی انتزاع می‌شود و بر آن حمل می‌گردد» [٢]

♦️استاد جوادی آملی می‌گوید:
«باید به این مطلب مهم عنایت کرد که در عرفان جهان نسبت به واجب تعالی نه وجود رابطی دارد مانند عرض و نه وجود رابط دارد مانند حرف و اصرار صدرالمتألّهين (قدس سره) سودی ندارد، زیرا براساس وحدت شخصی وجود [مبنای عرفا] تنها مصداقی که برای مفهوم وجود است همانا واجب است که مستقل می‌باشد و هرگز مصداق دیگری برای او نیست؛ خواه نفسی، خواه رابطی و خواه رابط، زیرا تشكيك به ظهور در مظاهرِ وجود
بازمی گردد نه به خود وجود. » [٣]

و نیز می‌گوید:
«اما تفسير حصر وجود در خدا به اینکه خداوند موجود بالذات است و دیگران موجود بالغيرو مُوجِد آنها خداوند است هرگز با وحدت شخصی وجود هماهنگ نیست» [۴]

----------------------------------------
📚 منابع :

[۱]: شرح اسفار ج ۱ ص ۲۶۱ (نگارش محمد تقی سبحانی) مؤسسه امام خمینی

[٢]: تمهید القواعد، مقدمه آشتیانی ص ۱۴

[٣]: تحرير تمهيد القواعد ج۱ ص۷۲

[۴]: همان ج۱ ص۶۵


📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

--------------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_و_عرفان_در_مبانی_و_نتائج

❇️ تعارض در مبنای علّیت و عینیت

اشاره
✍️ فلاسفه به جهت این که کثرات را حقیقی می‌شمارند قائلند که خداوند علة العلل است و مخلوقات معالیل او هستند پس دوئیت میان علت و معلول را به رسمیت می‌شناسند. ولی عرفا و صوفیه به جهت مبنای وحدت شخصی وجود، قائل به عینیت بین خالق و مخلوق هستند و دوئیت بین خالق و مخلوق را انکار می‌کنند.

♦️ابو العلاء عفیفی در توضیح مبنای ابن عربی می‌گوید:
«و ليس في الحقيقة أثر للإثنينية في مذهبه (أي ابن عربی) و كل ما يشعر بالإثنينية يجب تفسيره على أنّه إثنينية اعتبارية. فليس في الوجود- في نظره - إلا حقيقة واحدة إذا نظرنا إليها من جهة سميناها حقّاً وفاعلاً و خالقاً، وإذا نظرنا إليها من جهة أخرى سميناها خلقاً و قابلاً و مخلوقاً. »؟ [١]
«در حقیقت از دوئیت در مذهب ابن عربی خبری نیست و هر آن چه اشاره ای به دوئیت دارد باید آن را به دوئیت اعتباری تفسیر کرد بنابر این در نظر ابن عربی در دار وجود جزیک حقیقت واحده وجود ندارد که چون از زاویه ای به آن نگاه کنیم او را حق و فاعل و خالق می‌نامیم و هرگاه از زاویه ای دیگر می‌نگریم او را خلق و قابل و مخلوق می‌نامیم. (العياذ بالله سبحانه)

و نیز می‌گوید:
«لأنّه لا فرق في الحقيقة في مثل هذا المذهب بين راحم و مرحوم ولا معنى للاثنينية هناك حيث لا يوجد في الوجود إلا حقيقة واحدة. » [٢]
در حقیقت در این مذهب فرقی بین راحم و مرحوم نیست دوئیتی معنایی ندارد چون در وجود جز حقیقت واحده وجود ندارد»

♦️ابن عربی:
«و ليس التمييز بين الخلق والخالق إلّا بالاعتبار، وإلّا فالخلق هو الخالق، والخالق هوالخلق لأن العين واحدة. » [٣]
«فرقی بین خلق و خالق نیست مگر به اعتبار و الّا خلق همان خالق است و خالق همان خلق چون عین واحد است» - العياذ بالله سبحانه -

♦️استاد مطهری:
«يك وقت هست که می‌گویید اصلا ما نمی توانیم مراتب تصور کنیم، نمی توانیم در وجود شدت و ضعف تصور کنیم (مثل حرف عرفا)، بنابراین علیت هم در عالم نیست.... اصلا علیتی در عالم نیست. کثرتی به هیچ وجه در عالم نیست. ولی ما که با بدیهیات اولیه عقل سروکار داریم نمی توانیم این را قبول داشته باشیم. » [۴]

----------------------------------------
📚 منابع :

[١]: فصوص الحکم، ج۲، ص: ۸

[٢]: همان ج۲، ص: ۲۵۰

[٣]: فصوص الحکم ص۳۰

[۴]: مجموعه آثار ج۱۰، ص: ۱۹۴


📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

---------------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_و_عرفان_در_مبانی_و_نتائج

✳️ گفتار متعارض در اطلاق علت بر حقّ تعالی

♦️ استاد حسن زاده آملی بر مبنای وحدت شخصی وجود که موجودی حقیقتا جز خداوند را نمی پذیرد می‌گوید:
«وكون العلة و المعلول على النحو المعهود المتعارف في الأذهان السافلة ليس على ما ينبغی بعزّجلاله وعظموته سبحانه و تعالی. » [١]
«ذهن‌های کوته بین عنوان علت را بر خداوند اطلاق می‌کنند که این امرسزاوار مقام و عظمت او نیست [چون عنوان علت و معلول، حاکی از دوئیت است و این امر دلالت بر وجود دیگری غیر از خداوند دارد] »

👈 ولی ایشان در موضعی دیگر می‌گوید:
«حق سبحانه فرمود: «قل كلٌّ يعمل على شاكلته» خود خداوند سبحانه از این كل مستثنی نیست که نظام کیانی حاکی از نظام ربانی است و قَدَر به وفق قضاء است و این معنای شریف، به اصطلاح فلسفی، سنخیت بین علت و معلول است که معلول آیت خود علت است» [٢]

----------------------------------
📚 منابع :

[١]: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (مع التعليقات) ص ۵۰۲

[٢]: هزار و یک نکته ص۱۳۹


📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

-------------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_و_عرفان_در_مبانی_و_نتائج

✳️ گفتار متعارض در سنخیت میان خالق و مخلوق

✍️ فلاسفه سنخیت بین علت و معلول را امری مسلّم می‌شمارند و مرادشان ازسنخیت مناسبت و مماثلت و اشتراک در ذات و حقیقت میان علت و معلول
است.

♦️ملاصدرا می‌گوید:
«أن العلّة المفيضية لا بد وأن يكون بينها و بين معلوها ملاءمة ومناسبة - لا يكون لها مع غيره تلك الملاءمة كما بين النار و الإحراق و الماء والتبريد و الشمس والإضاءة ولذلك لا يوجد بين النار و التبريد والماء و الإحراق و الأرض و الإشراق تلك الملاءمة فلو صدر عن واحد حقیقی اثنان فإما بجهة واحدة أو بجهتين لا سبيل إلى الأول لأن الملاءمة هي المشابهة و المشابهة ضرب من المماثلة في الصفة وهي الاتحاد في الحقيقة إلّا أن هذا الاتحاد إذا اعتبربين الوصفين كان مماثلة وإذا اعتبر بين الموصوفين كان مشابهة فمرجع المشابهة إلى الاتّحاد في الحقيقة. » [۱]
«همانا باید بین علت مفيضه ومعلولش مناسبت وملائمتی باشد که آن ملائمت و مناسبت با غیر آن معلول نباشد همانند آتش و سوزاندن و آب و خنک نمودن و خورشید و روشن نمودن ولذا بین آتش و خنک نمودن یا آب و سوزاندن و زمین و روشن نمودن آن ملائمت دیده نمی شود.
بنابراین اگر دو معلول از یک علت حقیقی صادر شود پس این صدور یا بلحاظ جهت واحده است یا بلحاظ دو جهت است احتمال اول امکان ندارد چون ملائمت همان مشابهت است و مشابهت نوعی از مماثلت در صفت است که همان اتحاد در حقیقت است الّا اینکه این اتحاد بلحاظ دو صفت مماثلت نامیده می‌شود و بلحاظ دو موصوف مشابهت اسم گذاری می‌شود پس بازگشت مشابهت به اتحاد در حقیقت است. »

♦️علامه طباطبائی در موردی، مسانخت و مماثلت بين مخلوقات وخالق تعالی را مردود می‌داند و می‌گوید، ضرورت عقلی دافع آن است.
«فالأشياء بماهی مخلوقة له تعالى أفعاله، وهي تحاكی بوجودها و صفات وجودها وجوده سبحانه و کرائم صفاته وهو المراد بمسانخة الفعل لفاعله لا أن الفعل واجد هوية الفاعل مماثل لحقيقة ذاته فإنّ الضرورة تدفعه. » [٢]
«بنابراین اشیاء بلحاظ مخلوق بودنشان برای خداوند افعال او هستند و آنها به وجودشان و صفات خود حکایت از وجود خداوند سبحان و کرائم صفات او می‌کنند و همین است مراد از مسانخت فعل نسبت به فاعلش نه اینکه فعل در بردارنده هویت فاعل بوده مماثل حقیقت ذات او باشد چرا که ضرورت و بداهت این سخن را ردّ می‌کند»

👈ولی در موضعی دیگری مسانخت بین خالق و مخلوق را ضروری می‌داند.
«وقد ثبت أيضا أن وجود ما سواه أثر مجعول له و أن الفعل ضروری المسانخة لفاعلة فالأثر الصادر منه واحد بوحدة حقّة ظلية مطلق غير محدود. » [٣]
«اثبات شد که وجود ماسوای خدا اثر مجعول خداست و فعل بالضرورةً با فاعل خود مسانخت دارد پس اثر صادر از او یکی است به وحدت حقِة ظلّية مطلقه غير محدوده. »

♦️ملاصدرا سنخیت میان خالق تعالی و مخلوق را به خورشید و نورش تشبیه می‌کند:
«فهذا حكم عالم الوجود جميعا في كونها أشعة و أنواراً و أضواء للذات الأحدية الواجبية. إذ الوجود كلّه من شروق نوره ولمعان ظهوره كما هو مشاهد من الشمس المحسوس الذي هو المثل الأعلى في السماوات و الأرض» [۴]

«کالباری جلّ اسمه يبدع الأشياء من نفسه... فكل ما يوجد منه حيث يوجد من أصل حقیقته» [۵]
مانند خداوند متعال که اشیاء را از ذاتش پدید می‌آورد... پس هرچه از او به وجود می‌آید از اصل حقیقت او به وجود می‌آید. (العياذ بالله!) »

----------------------------------
📚 منابع:

[۱]: اسفار: ج ۷ ص ۲۳۶

[٢] الميزان في تفسير القرآن: ج۱۳ ص ۱۹۵

[٣]: همان ج۱۳ ص ۷۶

[۴]: اسفار ج۲ ص۴۵

[۵]: اسفار ج ۷ ص ۱۰۶


📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

-------------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_و_عرفان_در_مبانی_و_نتائج

✳️ تعارض در توصیف علوم انبياء

✍️ فلاسفه و عرفا در توصیف علوم انبیاء نیز در نظر متضاد دارند، در نگاه ابن سینا علوم انبیاء، معرفت به حدّ وسط از قیاس است یعنی از قبیل علوم عقلیه است ولی در منظر عرفا علم نبی از سنخ علوم عقلی نیست بلکه از قبیل مکاشفات و شهود است:

«الناس المستحقون لاسم الانسانية هم الذين يبلغون في الآخرة السعادة الحقيقية، وهؤلاء على مراتب أيضا. وأشرفهم وأكملهم الذي يختصّ بالقوّة النبوية. والقوّة النبوية لها خواصّ ثلاثة، قد تجتمع في انسان واحد، وقد لا تجتمع، بل تتفرّق. فالخاصّة الواحدة تابعة للقوّة العقلية، وذلك أن يكون هذا الانسان، بحدسه القويّ جدّا. من غیر تعلیم مخاطب من الناس له، يتوصل من
المعقولات الأولى إلى الثانية في أقصر الأزمنة، لشدّة اتصاله بالعقل الفعّال. أمّا أنّ هذا وإن كان أقليا نادرا فهو ممكن غير ممتنع، فبيانه بما أقول: إنّ الحدس ليس ممّا يدفعه العقلاء. والحدس هو التفطّن للحدّ الأوسط من القياس بلاتعليم. واذا تأمّل الانسان فانّ جميع العلوم جاءت بالحدس، فهذا حدس شيئا، وذلك الآخر تعلّم ما حدس هذا، و حدس شيئا آخر. كذلك، حتّی بلغ العلم مبلغه؛ فكلّ مسألة فالحدس فيها جائز، والنفس القوية فحدس کلّ مسألة عليها جائز، ليس بعض المسائل أولی من بعض. ثمّ من الأنفس ما هو كثير الحدس، ومنه ما هو قليل الحدس.... فبين من هذا أنّه ليس يمتنع أن يوجد من أشخاص الناس من يحدس المعقولات كلّها او اكثرها في أقصر الأزمنة، فيستمرّ من الأوائل العقلية إلى الثواني العقلية على سبيل التركيب استمرارا نافذا. ولا يبعد أن يكون مثل هذه النفس قوية غير مذعنة للطبيعة، و ممتنعة على المجاذبات الشهوانية و الغضبية إلّا على ما يحكم به العقل. فهذا هو أشرف الأنبياء و أجلّهم» [۱]

«مردمی که مستحق اسم انسانیت هستند آنانی هستند که در آخرت به سعادت حقیقی می‌رسند و آنان مراتبی دارند اشرف و أكمل آنان کسی است که دارای قوّت نبوّت باشد قوّت نبوّت سه خاصیت دارد که گاهی در یک انسان جمع می‌شود و گاهی جمع نمی شود خاصیت اول تابع قوّه عقلیه است به این نحو که این انسان به سبب حدس قوى بدون تعلیم شخصی از مردم به کمترین زمان از معقولات اولی به معقولات ثانوی برسد بجهت شدت اتصالش به عقل فعال و این حالت اگر چه أقلّ ونادر است اما ممکن است »
«بیان آن به این است که حدس را عقلاء دفع و انکار نمی کنند حدس تفطن حد وسط از قیاس بدون تعلیم است و وقتی انسان فکر کند می‌بیند همه علوم از راه حدس بوجود آمده پس این یکی چیزی را حدس می‌زد و آن دیگری یاد می‌گیرد همینطور تا علم شکل می‌گیرد پس هر مساله ای حدس در آن ممکن است و نفس قویه می‌تواند نسبت به هر مسأله ای حدس بزند... ممتنع نیست که بعضی از اشخاص همه معقولات یا بیشتر آنها را در کمترین زمان حدس بزنند و معقولات اولی و معقولات ثانیه را مستمراً حدس بزنند و بعید نیست که مثل این نفس قوی باشد و از طبیعت متاثر نباشد و در برابر شهوات و غضب مقاوم باشد مگر موردی که عقل به آن حکم کند و این همان مقام اشرف انبیاء است. »

♦️ابن عربی علوم انبیاء را از سنخ شهود و واردات قلبی می‌داند:
«علوم الأسرار و هوالعلم الذي فوق طور العقل و هوعلم نفث روح القدس في الروع يختص به النبي والولی» [٢]
«علوم اسرار علمی است که بالاتر از عقل است علم دمیدن روح القدس در جان و قلب است که اختصاص به نبی و ولی دارد»

«فإنّ كلام الله لا يزال ينزل على قلوب أولياء الله تلاوة فينظر الولي ما تلى عليه مثل ما ينظر النبي فيما أنزل عليه فيعلم ما أريد به في تلك التلاوة كما يعلم النبي ما أنزل عليه فيحكم بحسب ما يقتضيه الأمر» [٣]
«پس بدرستی که کلام خدا همیشه نازل بر قلب‌های اولیاء خداوند می شود ولی نگاه می‌کند بر آنچه بر او تلاوت شده مثل آنچه که پیامبر نگاه می‌کند در آنچه بر او نازل شده و می‌داند آنچه که اراده شده همانگونه که پیامبر می‌داند چه چیزی براو نازل شده پس حکم می‌کند بر طبق آنچه امر اقتضاء می‌کند. »

-----------------------------------
📚 منابع :

[۱]: المبدأ و المعاد ص۱۱۵ - ۱۱۶

[٢]: الفتوحات المكية ج۱ص ۳۱

[٣]: همان ج۲ ص۵۰۶


📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی

--------------------
@ostadhasheminasab
2024/06/20 17:02:51
Back to Top
HTML Embed Code: