Telegram Web
Audio
#باتوست بانوی من که من به چشمه زار تبدیل میشوم
#دومان عباسی

https://www.tgoop.com/marzockacademy
Ⓜ️فلانی آدم بدی‌ست!


▪️مهم‌ترین توصیه‌ی آلبرت الیس، بانی روان‌درمانی عقلانی-هیجانی،این است که «رفتار یا باور نامعقول یک فرد را نقد کن، نه خودِ او را.» این اصل، تفاوت بین «تو کار احمقانه‌ای کردی» و «تو احمق هستی» است.اولی راه را برای اصلاح باز می‌گذارد، دومی یک حکم قطعی و کلی است که فرد را در موضع دفاعی قرار می‌دهد و مسیر تغییر را مسدود می‌کند.

▪️توصیه‌ی بسیار معقولی نیست؟!اما در عموم بحث‌هایی که در شبکه‌های مجازی انجام می‌شود کلیت یک فرد نقد می‌شود و نه فلان نظر یا رفتار او.اما چرا به کار بستن این توصیه‌ی معقول این‌قدر سخت است و حتی تحصیلکردگان نیز  آن را به کار نمی‌گیرند؟!این دشواری ریشه در ساختار شناختی، تاریخ تکاملی، و بستر فرهنگی-اجتماعی ما دارد و گذر کردن از آن ممارست زیادی می‌طلبد و تا وارد این فرایند تمرینی نشویم نباید انتظار تغییرات بنیادی در شرایط را داشته باشیم.

▪️دلایل شناختی
روان‌شناسان از اثر هاله‌ای سخن می‌گویند به این معنی که وقتی یک ویژگی منفی (یا مثبت) را در کسی می‌بینیم، تمایل داریم آن را به کل شخصیت او تعمیم دهیم. چرا؟ زیرا مغز ما برای صرفه‌جویی در انرژی، تمایل به استفاده از میان‌برهای ذهنی دارد. تحلیل دقیق و منصفانه‌ی یک رفتار، انرژی زیادی می‌طلبد. برچسب زدن، یک راه سریع و کم‌هزینه برای طبقه‌بندی دنیا و آدم‌هایش است. مغز انسان ذاتاً به لحاظ شناختی خسیس است و ترجیح می‌دهد به جای تحلیل عمیق و چندوجهی، از ساده‌سازی‌های افراطی استفاده کند. گفتن اینکه «او آدم بدی است» بسیار ساده‌تر از تحلیل پیچیده‌ی رفتار او در یک موقعیت خاص است. بعلاوه ما دچار خطای بنیادین اِسناد نیز هستیم، زیرا تمایل داریم رفتارهای منفی دیگران را به شخصیت و ذات آنها نسبت دهیم (اسناد درونی)، اما رفتارهای منفی خودمان را به شرایط و موقعیت ربط دهیم (اسناد بیرونی).

▪️علت تکاملی
این تنبلیِ شناختیِ ما ریشه‌های تکاملی نیز دارد. مغز ما برای بقا در محیط‌های خطرناک اجدادی تکامل یافته است، نه برای مباحثه مؤدبانه در شبکه‌های اجتماعی. برای بقای اجداد ما، تشخیص سریع خودی از غیرخودی حیاتی بود. کسی که باور یا رفتاری متفاوت و تهدیدآمیز داشت، به سرعت به عنوان عضوی از برون‌گروه برچسب می‌خورد و یک تهدید بالقوه برای کل قبیله محسوب می‌شد.

▪️زمینه‌های اجتماعی
اما زمینه‌های اجتماعی ما در ایران نیز کار را سخت‌تر می‌کند. هرچه یک جامعه ایدئولوژیک‌تر باشد و سطح تفکر انتقادی پایین باشد، هویت افراد بیشتر با باورهایشان گره می‌خورد. در چنین فضایی، یک باور صرفاً یک نظر نیست، بلکه یک نشانه‌ی وفاداری یا سند هویتی برای فرد است. در نتیجه، مخالفت با یک باور، صرفاً یک اختلاف فکری تلقی نمی‌شود، بلکه به عنوان حمله‌ای به هویت، وفاداری، و تمامیت وجودی فرد یا گروه در نظر گرفته می‌شود. باورهای نامعقول،(بگذریم از اینکه ممکن است آن باور واقعاً نامعقول نباشد و چون ما به آن باور نداریم آن را نامعقول می‌پنداریم!)، به سرعت برچسب‌هایی مانند خیانت، کفر، ارتداد، یا دشمنی می‌خورند که همگی به کلیت شخصیت فرد اشاره دارند، نه به یک باور خاص.جدا کردن رفتار از فرد، یک مهارت تفکر انتزاعی است که با توجه به پایین بودن سطح مطالعه در ایران، تمرین چندانی در آن نداریم. بگذریم از اینکه به دلایل ذکر شده در بالا، تحصیل‌کردگان ما نیز به همین آفت دچار هستند. در جوامعی که سطح تفکر عموم مردم بیشتر انضمامی است،همه چیز در قالب‌های ساده، و دوتایی یا سیاه و سفید دیده می‌شود: خوب/بد، دوست/دشمن. در این نوع تفکر، اگر کسی کار بدی انجام دهد، پس آدم بدی است. این یک نتیجه‌گیری خطی و ساده است.رشد تفکر انتزاعی به جامعه اجازه می‌دهد که بفهمد همه‌ی افراد جامعه، هم می‌توانند کارها بد انجام دهند و هم کارهای خوب؛ بدون اینکه کل هویت آنها زیر سؤال برود.

▪️راهکار اصلاح
منصفانه و صادقانه بپذیریم که ما هم این کار را کرده‌ایم.چنین اعترافی جایگاه ما را بالاتر می‌برد و نه پایین‌تر. ما هم انسان هستیم و گرایش‌های شناختی که ریشه‌های‌تکاملی دارند رفتارهای ما را نیز هدایت می‌کنند. این یک ویژگی انسانی است که توسط فرهنگ و محیطی که در آن زیسته‌ایم تشدید شده است. هر زمان که متوجه شدیم در حال برچسب زدن به کل شخصیت یک فرد هستیم، مکث کنیم.خطاهای گذشته افراد را به کل شخصیت آنها و به ویژه به رفتار و نظرات امروز آنها تعمیم ندهیم.این مهارتی است که نیازمند تمرین آگاهانه است، به خصوص در فرهنگی که دائماً ما را به سمت تفکر انضمامی و برچسب‌زنی هدایت می‌کند کار سختی پیش رو داریم. با هر بار مکث و اصلاح مسیر فکری، در حال تقویت تفکر انتزاعی و عقلانی خود هستیم. بدون این تمرین در سطح فردی، به دنبال تغییراتی معجزه‌وار در سطح اجتماعی نباشیم.رمان خواندن بهترین تمرین برای تقویت این مهارت است.


هادی صمدی | تکامل و فلسفه
Audio
🔉 ‌پرونده "فلسفه تحلیلی در زندگی روزمره"/  "فلسفه تحلیلی و "رابطه علم و دین"

دکتر محمد واعظ
دکتر ابراهیم ازادگان
حامد صفایی پور

https://www.tgoop.com/marzockacademy
زندان ساختگی دانشگاه استنفورد

در سال ۱۹۷۱، یکی از جنجالی ترین و تأثیرگذارترین آزمایشهای روانشناسی در تاریخ علم توسط دکتر فیلیپ زیمباردو، روانشناس معروف، در دانشگاه استنفورد انجام شد. این آزمایش که به "زندان ساختگی استنفورد" معروف است، نه تنها مرزهای اخلاقی پژوهشهای علمی را زیر سؤال برد، بلکه نگاهی عمیق به ذات انسان و قدرت موقعیتها در تغییر رفتارهای فردی ارائه داد.
چه اتفاقی در زندان ساختگی استنفورد افتاد؟
دکتر زیمباردو و تیمش تصمیم گرفتند تا تأثیر محیط زندان بر رفتار انسان را بررسی کنند. آنها یک زندان ساختگی در زیرزمین دانشکده روانشناسی دانشگاه استنفورد ایجاد کردند و ۲۴ دانشجوی سالم و عادی را به دو گروه تقسیم کردند: زندانیان و زندانبانان. این دانشجویان به ظاهر عادی، تنها در عرض چند روز به افرادی کاملاً متفاوت تبدیل شدند.

زندانبانان شروع به اعمال قدرت و خشونت کردند، در حالی که زندانیان به سرعت احساس درماندگی و افسردگی را تجربه کردند. خشونت و تحقیر به حدی افزایش یافت که آزمایش پس از تنها ۶ روز متوقف شد، در حالی که قرار بود دو هفته ادامه یابد. این تغییرات رفتاری آنقدر سریع و شدید بود که حتی خود زیمباردو نیز تحت تأثیر قرار گرفت و متوجه شد که چگونه نقشها میتوانند افراد را به سمت رفتارهای غیراخلاقی سوق دهند.
چرا این آزمایش تا این حد مهم است؟
این آزمایش نشان داد که چگونه موقعیتها و نقشهای اجتماعی میتوانند بر رفتار افراد تأثیر بگذارند، حتی اگر این رفتارها با ارزشها و اخلاقیات شخصی آنها در تضاد باشند. زندانبانان که افراد معمولی بودند، تحت تأثیر قدرت نقش خود قرار گرفتند و به سرعت به سمت خشونت و تحقیر دیگران گرایش پیدا کردند. از سوی دیگر، زندانیان نیز به سرعت دچار احساس بی پناهی و تسلیم شدند.

این آزمایش به ما یادآوری میکند که انسانها در شرایط خاص ممکن است به گونه ای رفتار کنند که هرگز تصور نمیکردند. این موضوع نه تنها در زندان، بلکه در سازمانها، جوامع و حتی در زندگی روزمره ما نیز صدق میکند. قدرت موقعیتها و نقشها میتواند حتی بهترین افراد را به سمت رفتارهای غیراخلاقی سوق دهد.

#امید_شجاعی

@ShojaeiOnline

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
زیبایی در زبان گفتگو، فراتر از واژگان فاخر یا جملات ادبی، به معنای اثربخشی، گیرایی، و ایجاد ارتباط عمیق و مثبت است. وقتی این عناصر از گفتگو حذف می‌شوند، می‌توان گفت "زیبایی" آن کشته می‌شود. این هفته در گروه اکادمی که هدفش رشد اندیشه وگفتگوست به این موضوع…
یکی از مشکلات زبان و گفتگوی زبانی ما در گروه های فلسفی ناشی از ترجمه ای بودن فلسفه در کشور ماست و مترجمان برای انتقال مفاهیم فلسفی زبان مبدأ دست به واژه سازی های انتزاعی و غیر کار بردی می زنند که در زبان روزانه و گفتگوهای مردم جایی ندارد در نتیجه خود فهم این ترجمه ها تبدیل به کاری شاق می شود ،
از قضا فلسفه خوان ها تحت سلطه همین واژگان ساخته شده در نهضت ترجمه وارد گفتگو هایی می شوند که نا مفهوم است،
یک نمونه اش همین ترجمه سنجش خرد ناب بر کانت آقای ادیب سلطانی ،
واقعا گفتگو با این زبان چگونه امکان پذیر است ؟
از آن طرف متون فلاسفه قدیم ماست که یا عربی است یا الی ماشاءالله از واژگان سنگین عربی استفاده می کنند ،
این زبان هم قابلیت گفتگو ندارد ،
از این رو مرز فلسفه ،دین ، روانشناسی ، جامعه شناسی وو.. در هم می ریزد و گفتگو ها بدل به آش شلغم کار می شود و خواه نا خواه در چنین وضعیتی طرفین گفتگو دچار سوء تفاهم و در نهایت وارد جدل و انگ نفهمی به طرف مقابل می زنند.
Azizi
https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
زیبایی در زبان گفتگو، فراتر از واژگان فاخر یا جملات ادبی، به معنای اثربخشی، گیرایی، و ایجاد ارتباط عمیق و مثبت است. وقتی این عناصر از گفتگو حذف می‌شوند، می‌توان گفت "زیبایی" آن کشته می‌شود. این هفته در گروه اکادمی که هدفش رشد اندیشه وگفتگوست به این موضوع…
جناب عزیزی عزیز
علاوه بر نکته مهمی که اشاره کردید
مشکل اساسی در ساختار اموزش نهفته است ان اینکه در نظام اموزشی ایران بصورت رسمی و غیر رسمی ان با  «مشکل گفتگو» مواجهیم بحران در انتقال اطلاعات  به جای خرد است
البته می توان به ساختار توتالیترِ اموزش رسمی اشاره کرد که "آموزش به مثابه ایدئولوژی" خط مشی ان است ولی نباید از فرهنگ عمومی در امر اموزشی غفلت ورزیم
اگر دقت کرده باشیم گفتگوهای ما سوال محور نیست بیشتر چیستان محور است !! یعنی چیستانی طرح می شود هرکس به گمان خود پاسخ را حدس می زنند …
حتی وقتی طراح چیستان پاسخ را در اختیارمان می گذارد مجاز به بازاندیشی، نقد یا گفت‌وگو درباره‌ی محتوا پاسخ نیستیم . 
مثلا ایا در شناخت شاعری چون سعدی چند نفرمان تحلیل زمینه‌ی تاریخی قرن ۷ هجری (فروپاشی خلافت عباسی، هجوم مغولان) را دقیق مطالعه کردیم و تاثیر ان واقعه تاریخی را بر جهان‌بینی سعدی درک می کنیم
در فرهنگ باربری ما به تعبیر من که از فرهنگ بارور فرسنگها دور است مخاطب  به مثابه «ظرف خالی» نمود دارد هدف، پرکردن ذهن مخاطب  با «داده‌های استانداردشده» است
تا مادامی که ساختار آموزشی به آغوش جامعه‌ی مدنی بر حساب طرح سوال برای حل مسئله  بازگردانده نشود
هماره جسارت پرسش را خواهیم ‌کُشت در نهایت جامعه‌ای می‌شود که جسارت تغییر ندارد.» 
علی غلامی
https://www.tgoop.com/marzockacademy
Audio
مرور و شرحی بر کتاب ژن خودخواه اثر ریچارد داوکنیز (۱)
از آغاز کتاب تا صفحه ۵۸
ترجمه شهلا باقری 📚📖

از چنل سورن فکت کام

https://www.tgoop.com/marzockacademy
Audio
«روانکاوی و علم ، تمایز یک گفتمان»
 
🎙رضا احمدی

https://www.tgoop.com/marzockacademy

http://www.instagram.com/marzockacademy
نظریه گفتمان، ریشه‌ها و کاربرد

نویسنده : فواد جبیبی

نظریه گفتمان را نبایستی با جریان‌های گفتمانی دیگر همچون تحلیل گفتمان اشتباه گرفت. تحلیل گفتمان برآمده از زبان‌شناسی انتقادی، تکنیک‌های زبانشناختی را برای توصیف اشکال گفتمانی در عرصه‌های ارتباطات به کار می‌گیرد. این درحالی است که نظریه گفتمان به جای تکنیک‌های زبان‌شناختی صوری، متشکل از گزاره‌های نظری تهی است. بدین معنی که این گزاره‌ها چیزی در باب تحول جوامع صنعتی و یا مدرنیته در جهان سوم و یا روابط قدرت در خانواده به ما نمی‌گویند.
آنها نظریه‌های حاضر و آماده برای آزمون تجربی نیستند. بلکه نظریه گفتمان “مجموعه‌ای از مفاهیم و گزاره‌های تحلیلی ـ نظری به معنی فوکویی چارچوب‌های تاریخی و زمینه محور برای تحلیل صورتبندی‌های گفتمانی است” ( تورفینگ، ۱۹۹۹: ۱۲ ).
بدین‌ترتیب نظریه گفتمان در تقابل با نظریه‌های جامعه‌شناسی است که در زمینه‌های گوناگون قابل آزمون هستند. این نظریه مجموعه‌ای از مفاهیم، مقولات و استدلال‌های تهی است که محتوای‌شان را از مطالعات انضمامی می‌گیرند. نظریه گفتمان حول مفاهیم گفتمان، هژمونی و آنتاگونیسم اجتماعی سازمان یافته است.

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
marzockacademy
ریشه‌های فلسفی نظریه گفتمان
تئوری گفتمان متاثر از چند جریان فلسفی مهم است که در تقابل با سنت‌های نظری‌ای هستند که به دسترسی بی‌واسطه به چیزها و پدیده‌ها آنگونه که هستند باور دارند ( از قبیل پوزیتیویسم )؛ و متاثر از مکاتبی است که برجسته‌ترین آنها عبارتند از : ساختگرایی سوسوری، نقد پساساختگرایانه بارت، فوکو، دریدا و لاکان ( لاکلا، ریشه‌های فلسفی تئوری گفتمان ).

ساختارگرایی، دستاوردها و پیامدهای آن
مهمترین پیامد اصول ساختارگرایی این است که زبان فرم است نه جوهر. هر واژه‌ای با دیگر واژگان فقط از طریق قواعد روابط همنشینی و جانشینی در ارتباط و پیوند است و این روابط از محتوای موجود و “مادی” آنها مستقل است.
به نظر لاکلائو زبان‌شناسی سوسوری دو ضعف بنیادین دارد :
1ـ باور سوسور به اینکه زبان‌شناسی گفتمان که وی آن را هر واحد زبان‌شناختی بزرگتر از جمله تعریف می‌کند امکان‌پذیر نیست، زیرا بعد مادی زبان که همان کاربردهای فردی یا پارول است قابل تحلیل ساختمند نیست. بدین وسیله امکان فراتر از سطح زبان‌شناسی به سطح عام‌تر نشانه‌شناسی ( علم نشانه‌ها در جامعه ) نیست ( لاکلا، ریشه‌های فلسفی تئوری گفتمان ).
2ـ سوسور رابطه جزم‌گرایانه‌ای میان دال و مدلول قائل است که بدین معناست که فقط یک مفهوم در ارتباط با یک دال قرار می‌گیرد.
اولین طلایه ظهور پساساختگرایی در اینجا حمله آن به کلیت است، که ساختگرایی با ایجاد نظامی خودکفا و بسته در پی خلق وتئوریزه کردن آن است .
دیوید هوارث سه نقد معطوف به برداشت ساختگرایی سوسوری از معنا را عنوان می‌دارد که به خوبی بیانگر این حمله تئوریک از سوی پساساختگرایی است :
1ـ اگر چه سوسور استدلال می‌کند و باور دارد که هویت نشانه‌ها حاصل نظام تفاوت‌ها در درون دستگاه زبان است. اما وی درباره هویت خود این دستگاه توضیحی نمی‌دهد و بنابراین حدود ساخت زبانی ناشناس باقی می‌ماند

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
marzockacademy
2ـ علیرغم اشاره سوسور به “تحولات در زمانی” دستگاه زبان، اما کانون اصلی توجه وی “شخصیت همزمانی” زبان است. که این تأکید سبب می‌شود تا سوسور پُرتره‌ای ایستا، ثابت، ساکن و نه پویا و تاریخی از زبان را به تصویر کشد.
3ـ رابطه بین دال و مدمول رابطه‌ای ثابت و دارای همریختی محکم و شدید است و کمترین امکان سیالیت ـ ابهام و چندگانگی منتفی است. این باور سبب می‌شود که احتمال جدایی و دوری‌گزینی دال و مدلول منتفی می‌شود . درحالی‌که برای مثال “استعاره” گویای این امر است که واژه‌گان و تصاویر می‌توانند خالق معانی گوناگونی شوند ( هوارث ، ۱۳۷۷ : ۱۶۵ – ۱۶۴ ) .
پساساختارگرایی :
“در سال‌های اخیر سنت ساختارگرایی از زوایای مختلف شاهد یکسری بازنگری‌هایی بوده است که به ظهور جنبشی موسوم به پساساختگرایی منتهی گردید. شاخصه مشترک این بازنگری‌ها، به زیر سوال بردن مفهوم “کلیت بسته” بود که سنگ زیر بنای ساختارگرایی کلاسیک به شمار می‌رفت.” ( ارنستو لاکلا )
پساساختگرایی چهار توهم اصلی روشنگری را شناسایی می‌کند و مورد نقد قرار می‌دهد :
1ـ اسطوره سوژه متحد و یکدست، ۲ـ جهاشمول انتزاعی، ۳ـ درخواست جهت نیل به بنیان‌هایی غایی برای عقلانیت و… ۴ـ مفهوم جوهرگرایانه‌ای کلیت اجتماعی ( باوچر، ۲۰۰۰ ).
نقش و تاثیر سه گزاره یا به زبان خود این تئوری سه “دال” پر نفوذ گفتمان پست مدرن بر نظریه گفتمان غیر قابل چشم‌پوشی است. در ابتدا تردید و رد آن چیزی است که “ژان فرانسوا لیوتار” ( که با کتاب “وضعیت پست مدرن” مانیفست این جریان را نگاشت ) آن را “فراروایت رهایی” می‌خواند.
جریان دوم، رویکرد” ضد بنیادگرایی” فیلسوف پراگماتیست آمریکایی ریچارد رورتی است. رورتی بر آن است که تمامی طرح‌های فلسفی تاریخ غرب در پی تضمین”عینی” یا “حقیقی” بودن دانش بشر درباره جهان بوده‌اند. رورتی با انتقاد از رنه دکارت، جان لاک و کانت، تلاش‌های آنها در این راه را “تلاشی برا ی ابدی کردن نوعی بازی زبانی” ( رورتی به نقل از هوراث، ۱۳۷۷ : ۱۶۳ ) می‌داند و این تلاش‌ها را لاپوشانی شخصیت متغیر وگذرای علم و باورهای سوژه‌های انسانی می‌داند و نیل به چشم‌اندازی بی‌طرفانه از “واقعیت” را غیرممکن می‌خواند.
و سومین سنت فکری پست مدرن آنتی جوهرگرایی متاثر از ژاک دریدا است. کسی که سعی در نقد “متافیزیک حضور” در غرب و اعلام امتناع تعیین حدود جوهر پدیده‌ها و گریز هویت آنها از ثبوت و سکون داشت. دریدا با طرح “واسازی” ( Deconstruction ) نقشی بسیار جدی در شاکله تئوری گفتمان دارند.
واسازی دریدایی :
ضد جوهرگرایی و قرائت واسازانه دریدا از ریشه‌های فلسفی تئوری گفتمان بشمار می‌رود. واسازی برای لاکلا و موفه یک “ابزار سیاسی” ( کنتو، ۲۰۰۲ : ۱۶۴ ) و چون شیوه‌ای از تحلیل انتقادی جهت “به چنگ آوردن طبیعت روابط قدرت و دینامیک‌ها [پویایی‌های] سیاست ” ( لاکلاو موفه، ۲۰۰۱ : چهارده ) محسوب می‌شود.

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
marzockacademy
تبارشناسی فوکویی :
روش تبارشناسی متدلوژی پرداختن فوکو به موضوعات تحلیلی در دوره دوم حیات فکری‌اش محسوب می‌شود.
هوراث تفاوت میان دوره تبارشناسی با دوره اول کارهای فکری فوکو ( دیرینه شناسی ) را بدین گونه بر می‌شمارد :
“یک، بایگانی‌شناس : (دیرینه شناس) صرفا در پی توصیف بی‌طرفانه گفتمان‌هاست، اما تبارشناس آسیب‌شناسی می‌کند و سعی می‌کند برای مشکلاتی که جوامع معاصر با آنها مواجه‌اند از طریق بررسی شکل‌گیری و ظهور تاریخی این مشکلات راه‌حل ارائه کند.
دو، بایگانی شناس : (دیرینه شناس) ارزش‌های حقیقت، دانش و معنا را به تعویق می‌اندازد، در مقابل تبارشناس پی می‌برد که امتناع کردن از این پرسش‌ها ناممکن است و پاسخ به این پرسش‌ها ارزش حقیقت، دانش و معنا را در قدرت جست‌وجو می‌کند.
و در نهایت اینکه بایگانی شناس : (دیرینه شناس) به مطالعه گفتمان‌ها به مثابه کردارهایی خودبنیاد و قاعده‌مند می‌پردازد، ولی تبارشناس تاریخی را تولید می‌کند که می‌تواند چگونگی ساخت دانش، گفتمان و قلمروهای اشیاء را توجیه کند، و این کار لزوما به تعاملات پیچیده میان کردارهای گفتمانی و غیرگفتمانی می‌انجامد. بنابراین، تبارشناسی صریحا مرتبط با مرکزیت قدرت و سلطه در ساخت گفتمان‌ها ، هویت‌ها و نهادهاست”. ( هوارث به نقل از سلطانی، ۱۳۸۲ : ۴۷و۴۶ ).
هستی‌شناسی نظریه گفتمان
هستی‌شناسی به مباحثی می‌پردازد که حول ماهیت واقعیت گسترش می‌یابند. به عبارت دیگر هستی‌شناسی به ماهیت و دانش واقعیت و قلمرو آن می‌پردازد. در علوم اجتماعی مباحثی از قبیل اینکه، موضوع علوم اجتماعی چیست؟ جامعه یا فرد چیست؟ ساختارها و آگاهی اجتماعی چیستند و چگونه ممکن می‌شوند، مباحث هستی‌شناسانه محسوب می‌شوند ( بنتون،۲۳:۱۳۸۴ و دلانتی، ۱۳۸۴ و تریگ،۱۳۸۴ ).
نظریه گفتمان لاکلاو و موفه بر نوعی “هستی‌شناسی ضدذات‌گرایانه” مبتنی است. این هستی‌شناسی مخالف این دیدگاه است که یک مرکز مستقل وجود دارد که به جامعه سامان می‌بخشد و هویت را تعریف و تعیین می‌کند و خود مشمول فرایند ساخت‌یابی نمی‌شود. هدف اصلی نظریه گفتمان تحلیل نحوه برساخته شدن اشکال گفتمانی است.

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
marzockacademy
معرفت‌شناسی تئوری گفتمان
نظریه گفتمان بازنمایی را جایگزین معرفت‌شناسی می‌کند. از نظر تاریخی و فلسفی، مباحث مربوط به بازنمایی و ضدبازنمایی از نیچه، هایدگر، ویتگنشتاین، بارت و فوکو الهام گرفته است.
در سنت پساساختارگرایی، بازنمایی دارای نقشی محوری است که بیانگر ضدیت با معرفت‌شناسی است. در سنت پساساختارگرایی مطالعه بازنمایی جایگزین مطالعه آن چیزی شده که بازنمایی‌ها بر آن دلالت دارند. جایگزینی بازنمایی به معنی بدبینی نسبت به بنیادهای قطعی حقیقت و ارزش و علاقه‌مندی نسبت به این امر است که ادعاها چگونه ساخته می‌شوند؟ در بازنمایی سوال از صادق بودن یا کذب بودن این ادعاها مطرح نیست.
نظریه گفتمان آنگونه که در آثار فوکو، لاکلاو و موفه مطرح شده است، یک نظریه ضدمعرفت‌شناسی است. این امر به معنی بی‌توجهی به دانش یا حقیقت نیست. بلکه بیشتر به این معنی است که ساخت اجتماعی ادعاهای معرفتی و اینکه چگونه این ادعاها به اعمال قدرت پیوند خورده‌اند، مهمتر است. واکاوی صادق بودن دانش در کانون توجه قرار ندارد، بلکه هدف اصلی مطالعه و فهم این موضوع است که چگونه دانش به گونه‌ای اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرد، خواه صادق و خواه کاذب ( نش، ۱۳۸۰: ۵۲ ).
روش‌شناسی نظریه گفتمان
ارنستولاکلا و شانتال موفه، تئوری خود را که متاثر از آراء فلسفی پساساختگرایی و کارهای فکری میشل فوکو و نیز باورها و جهت‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی برآمده از مارکسیسم است، از طریق متدلوژی تحلیلی و نظریه‌ی معنایی پیش می‌برند که به نوعی می‌توان آن را واسازی “هژمونی گفتمان‌ها” نامید.
نظریه گفتمان حول مفهوم خاصی از گفتمان و دو محور اصلی هژمونی و آنتاگونیسم اجتماعی سازمان یافته است. برخی دیگر از مفاهیم اصلی این نظریه عبارتند از مفصل‌بندی، نقاط محوری، عنصر، حوزه گفتمان‌گونگی، دال‌های شناور و وقته. لاکلاو و موفه مفصل‌بندی این مفاهیم را به شیوه زیر توضیح می‌دهند :
“منظور ما از مفصل‌بندی، هر نوع عملی است که سبب شود عناصر مختلف به نحوی با هم ترکیب گردند که هویت‌شان، درنتیجه عمل مفصل‌بندی، دست‌خوش تغییر شود. آن کلیت ساخت‌یافته‌ای را که حاصل عمل مفصل‌بندی است گفتمان می‌نامیم و موقعیت‌های مختلف ترکیب شده درون گفتمان را وقته می‌نامیم. برعکس، هر نوع تفاوتی را که به شیوه‌ای گفتمانی ترکیب و بیان نشده باشد، عنصر می‌نامیم.”( لاکلاو و موفه، ۱۹۸۵: ۱۰۵ ).
فواد حبیبی

https://www.tgoop.com/marzockacademy
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار :سوگ ، آغازی برای التیام

🔸 غلامرضا موذن
دکترای روانشناسی

🕒 زمان: چهارشنبه ۲۲مرداد ماه،۱۴۰۴


ساعت ۲۲ بوقت تهران


❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...

🔗  لینک حضور:

https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0


کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
جیغ اثر ادوارد مونگ https://www.tgoop.com/marzockacademy
(آی آدمها )

آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید،
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید،
آن زمان که مست هستند
از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوان را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند...
در چه هنگامی بگویم؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان.
آی آدمها که در ساحل بساط دلگشا دارید،
نان به سفره جامه تان بر تن،
یک نفر در آب می خواهد شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد،
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده،
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون.
می کند زین آب ها بیرون
گاه سر، گه پا، آی آدمها!
او ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می پاید،
می زند فریاد و اُمید کمک دارد.
آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش؛
پخش می گردد چنان مستی بجای اُفتاده. بس مدهوش
می رود، نعره زنان این بانگ باز از دور می آید،
آی آدمها!
و صدای باد هر دم دلگزاتر؛
در صدای باد بانگ او رها تر،
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها،
آی آدمها!

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
(آی آدمها ) آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید، یک نفر در آب دارد می سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید، آن زمان که مست هستند از خیال دست یابیدن به دشمن، آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید…
تحلیل تطبیقی:

شعر "آی آدما" از نیما یوشیج بدلیل ساختار نمایشی و زبان فلسفی شباهت بسیار زیادی به آثار اکسپرسیونیستی دارد و در میان این آثار ،نقاشی "جیغ"اثر ادوارد مونک با شعر "آی آدما"نیما به لحاظ شباهت بن مایه های شان ،می توان تحلیل تطبیقی از آن داشت. شعر نیما و اثر مونک، بخاطر نگاه انتقادی که به معضلات جامعه و رنج انسان ها دارند،دارای مولفه ی اکسپرسیونیستی شبیه به هم می باشند. اکسپرسیونیست ها در آثارشان بیشتر به نمایش جنبه هایی از احساسات و عواطف می پردازند برای همین در آثارشان،ترس،خشم ،اضطراب و مهر دیده می شود و مهمترین جنبه های احساسی که خوانندگان شعر "آی آدما" ی نیما یوشیج با خواندن آن، بدان مبتلا می شوند(استعاره ابتلا)،ترس،نومیدی و خشونت است.
درون‌مایه ی اصلی تابلوی"جیع"ترس و اضطراب است. رنگ سرخ و غیرعادی و همچنین شکل حرکت رنگ ها در این تابلو،حس ترس و اضطراب را به بیننده منتقل می کند همچنان که شعر"آی آدما" ی نیما ، در همان ابتدا ،ترس و اضطراب را با نهیب زدن به خواننده انتقال می دهد. یک نفر در میان موج ها دارد با مرگ دست و پنجه نرم می کند و چشمانش که از وحشت دریده شده، اضطراب و ترس را به کام خواننده می ریزد. این دو عنصر ترس و اضطراب در هر دو اثر بشکل موکدی رنگ آمیزی شده اند که نشان از ویژگی های آثار اکسپرسیونیستی دارند.
بانگ و فریادی که در تابلوی"جیغ" دیده می شود،بنوعی واکنش نقاش به پیرامونش می باشد که زندگی ش را تحت تاثیر قرار داده و بنوعی نشان دهنده ی هراسی ست که بصورت جیغی وحشتناک درآمده است همچنانکه در شعر "آی آدما" نیز این فریاد و بانگ بطور واضح شنیده می شود که شاعر آن را نهیب می زند. بانگ و فریاد در نقاشی و شعر این نقاش و شاعر از نوع جهان بینی شان نشات می گیرد که بی شباهت به هم نیست.
پایان اینکه، رنگ های سرخ و نارنجی در تابلوی "جیغ" ابرهای غیرمعمولی را بوجود آوردند که فضایی غیرواقعی اما سرد و بیروح را مجسم ساخته اند. بنظر این غروب،بیانگر غروب و از بین رفتن ارزش ها و باورهاست همچنانکه فضای حاکم بر شعر نیما،سرد و تیره است و رنگی که خواننده با خواندن این شعر حس می کند رنگ کبود و تیره دریاست که نومیدی و اضطراب را منتقل می کند و این نومیدی، حاصل نبود و فقدان همدلی، نوعدوستی و مرگ ارزش های انسانی ست. آنگاه که یک نفر دارد جان می سپارد و آدمها در ساحل،شاد و خندانند!
به آیین

https://www.tgoop.com/marzockacademy
2025/08/25 16:17:20
Back to Top
HTML Embed Code: