tgoop.com/marzockacademy/21278
Last Update:
2ـ علیرغم اشاره سوسور به “تحولات در زمانی” دستگاه زبان، اما کانون اصلی توجه وی “شخصیت همزمانی” زبان است. که این تأکید سبب میشود تا سوسور پُرترهای ایستا، ثابت، ساکن و نه پویا و تاریخی از زبان را به تصویر کشد.
3ـ رابطه بین دال و مدمول رابطهای ثابت و دارای همریختی محکم و شدید است و کمترین امکان سیالیت ـ ابهام و چندگانگی منتفی است. این باور سبب میشود که احتمال جدایی و دوریگزینی دال و مدلول منتفی میشود . درحالیکه برای مثال “استعاره” گویای این امر است که واژهگان و تصاویر میتوانند خالق معانی گوناگونی شوند ( هوارث ، ۱۳۷۷ : ۱۶۵ – ۱۶۴ ) .
پساساختارگرایی :
“در سالهای اخیر سنت ساختارگرایی از زوایای مختلف شاهد یکسری بازنگریهایی بوده است که به ظهور جنبشی موسوم به پساساختگرایی منتهی گردید. شاخصه مشترک این بازنگریها، به زیر سوال بردن مفهوم “کلیت بسته” بود که سنگ زیر بنای ساختارگرایی کلاسیک به شمار میرفت.” ( ارنستو لاکلا )
پساساختگرایی چهار توهم اصلی روشنگری را شناسایی میکند و مورد نقد قرار میدهد :
1ـ اسطوره سوژه متحد و یکدست، ۲ـ جهاشمول انتزاعی، ۳ـ درخواست جهت نیل به بنیانهایی غایی برای عقلانیت و… ۴ـ مفهوم جوهرگرایانهای کلیت اجتماعی ( باوچر، ۲۰۰۰ ).
نقش و تاثیر سه گزاره یا به زبان خود این تئوری سه “دال” پر نفوذ گفتمان پست مدرن بر نظریه گفتمان غیر قابل چشمپوشی است. در ابتدا تردید و رد آن چیزی است که “ژان فرانسوا لیوتار” ( که با کتاب “وضعیت پست مدرن” مانیفست این جریان را نگاشت ) آن را “فراروایت رهایی” میخواند.
جریان دوم، رویکرد” ضد بنیادگرایی” فیلسوف پراگماتیست آمریکایی ریچارد رورتی است. رورتی بر آن است که تمامی طرحهای فلسفی تاریخ غرب در پی تضمین”عینی” یا “حقیقی” بودن دانش بشر درباره جهان بودهاند. رورتی با انتقاد از رنه دکارت، جان لاک و کانت، تلاشهای آنها در این راه را “تلاشی برا ی ابدی کردن نوعی بازی زبانی” ( رورتی به نقل از هوراث، ۱۳۷۷ : ۱۶۳ ) میداند و این تلاشها را لاپوشانی شخصیت متغیر وگذرای علم و باورهای سوژههای انسانی میداند و نیل به چشماندازی بیطرفانه از “واقعیت” را غیرممکن میخواند.
و سومین سنت فکری پست مدرن آنتی جوهرگرایی متاثر از ژاک دریدا است. کسی که سعی در نقد “متافیزیک حضور” در غرب و اعلام امتناع تعیین حدود جوهر پدیدهها و گریز هویت آنها از ثبوت و سکون داشت. دریدا با طرح “واسازی” ( Deconstruction ) نقشی بسیار جدی در شاکله تئوری گفتمان دارند.
واسازی دریدایی :
ضد جوهرگرایی و قرائت واسازانه دریدا از ریشههای فلسفی تئوری گفتمان بشمار میرود. واسازی برای لاکلا و موفه یک “ابزار سیاسی” ( کنتو، ۲۰۰۲ : ۱۶۴ ) و چون شیوهای از تحلیل انتقادی جهت “به چنگ آوردن طبیعت روابط قدرت و دینامیکها [پویاییهای] سیاست ” ( لاکلاو موفه، ۲۰۰۱ : چهارده ) محسوب میشود.
https://www.tgoop.com/marzockacademy
BY آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

Share with your friend now:
tgoop.com/marzockacademy/21278