Telegram Web
Forwarded from Deleted Account
با نام و یاد خدای بزرگ و طلب توفیق از او .

دنباله ی سخن :

سخنی در نسبت فقه و اخلاق و فلسفه ی اخلاق و فلسفه ی فقه در جهان مدرن 👇
Forwarded from Deleted Account
Forwarded from Deleted Account
/1-فقه و 2-سیاست / در جوامع مسما به اسلامی، و یا /1-اخلاق و2- سیاست /در جوامع مدرن و تشابه و تجانس آنها در رابطه های بین مفاهیم و پدیده ها ی اجتماعی و حکومتی .
رابطه ی فقه ( اخلاق شریعت ) با سیاست .
👇
Forwarded from Deleted Account
(قدری درنگ بخاطر فیلتر شکن بود . فیلتر شکن نامی با مسما و د رخور جوامع و حکمرانی استبدادی ست !!)
Forwarded from Deleted Account
Forwarded from Deleted Account
تفکیک معانی مختلف " اخلاق سکولار= فرا دینی ( و نه ضد دینی ) و استفاده از این تفکیک ها برای بیان این مطلب که چگونه فقهی (= اخلاق شریعت ) می تواند و می باید بر عمل سیاسی شهروندان و روش حکمرانی مقامات سیاسی (یا قدرتمند دینی ) اثر و ایفای نقش کند ؟
👇
Forwarded from Deleted Account
Forwarded from Deleted Account
چرا انسان و جامعه ی مدرن حق گرا و حقوق گراست نه تکلیف گرا و خاضع در برابر حاکمیت و دولت و قدرت ( هر قسم قدرت )
آیا دوگانه سازی حق و تکلیف از سوی روشنفکران(دینی ) عجیب و ناروا و مضر است؟
👇
Forwarded from Deleted Account
🔴◾️ #دانش_و_ارزش [۱]

#عبدالکریم_سروش

بخش اول
#اخلاق_تکاملی

💠 #دکتر_سروش در این کتاب و در فصل اول آن بر آنست تا در کارزار "باید" و "نباید" و خوب و بد، نقش و حق علم را تعیین کند. و به ما بشناساند که فونکسیون و کارکرد جهان خارج و قوانین جاری آن تا به کجاست. و آیا میتوان اساسا از علم به اخلاق پلی زد و از یکی به دیگری رسید؟


دستاوردهای علمی و صنعتی بشر در قرون اخیر، کلمه #علم را چنان تقدس و والایی بخشیده که اگر بخواهیم برای آن معادلی در فرهنگ قریم بجوئیم، این معادل چیزی حز "خدا" نخواهد بود.
علم در فرهنگ جدید بمنزله ایمان، و برای بشر جدید جانشین معبودهای گذشته اوست. نخستین بار #اگوست_کنت پیامبر علم ستای فرانسوی بود که بانسانها آموخت که مذهب آینده آنان "علم" خواهد بود.
اینک علم، شرک بزرگ روزگار ما، کعبه ایست که همه بسوی آن نماز میبرند و توانای مطلقی است که همه کس و همه چیز از او کسب نیرو و طلب قدرت میکنند. مومن و کافر، مذهبی و بی مذهب در فرهنگ قدیم، به "علم گرا" و "ضد علم" در فرهنگ نوین، تغییر نام داده اند. هر چه در دایره علم بگنجد، مقدس است و محبوب، و هر چه بیرون از آن ماند، منفور است و مغضوب.
بت شدن علم تنها از این راه است که بشر جدید آن را تا حد پرستش، ستایش میکند و در محراب عبادتش به خضوع و تسلیم سجود میبرد. بلکه مهمتر و آفت آفرین تر از آن، اینکه علم در روزگار حاضر خدای خودکامه و انحصارجو و رقیب ناپسندی شده است که هر ناز و رازی را باید در آستان معبد او قربانی کرد.
نه دین، نه فلسفه، نه طبیعت و نه ماوراء طبیعت، هیچکدام تا مهر تایید و تصویب علم را بر چهره نداشته باشند، پذیرفتنی نخواهند بود.
و نه اخلاق، نه ایدئولوژی و نه مکتب، تا از دست برکت گستر علم، کسب برکت نکرده باشند، قداست و والایب نخواهند داشت.
#اخلاق_علمی نیز خود از فرزندان این بینش نوین شرک آمیز علم پرستانه است. وقتی دست همه چیز را از همه جا کوتاه کردند، لاجرم باید در علم، پناه و صلاحی جست. اخلاق وه روزگاری پشتوانه مینوی و الهی داشت، امروز از دیدگاه بسیاری اگر در پناه علم نخزد و از حمایت او برخوردار نباشد،چیزیست در ردیف هیات بطلمیوسی و یا مزاج های چهارگانه جالینوسی که می باید آنرا همراه سایر ترهات کهن، به مزبله فراموشی فرو ریخت.
اگر روزگاری فرمانهای خداوندان و یا هوس های جباران تاریخ، اخلاق ساز و قانون آفرین بود، امروز تنها در صلاحیت علم است که اخلاق بیافریند. و بشر را به #باید و #نباید خود رهنمون باشد. و اخلاقی وه از قوانین علمی تغدیه نکند و بر معرفت صحیح جهان متکی نباشد، بقول فوریه [Fourier] ؛ "چیزیست که همچون چرخ پنجم ماشین به هیچ کار نمی آید."

مثلا وقتی دانستیم که تشعشعات رادیواکتیو سرطان زا هستند [علم]، آنگاه نیدانیم که باید از آنها حذر کنیم [اخلاق].
و نمونه های بسیاری از این دست نشان میدهد که علم است که اخلاق را میزاید. و دانش است که ارزش را می آفریند. و شناخت است که تعهد می آورد.

سخنان فوق تقریر دقیق طرز تفکر علم گرایانه مدرن در باب اخلاق است. و اگر چه این مسئله ریشه کهن دارد، اما در این روزگار چنان به آب و رنگ علمی آمیخته شده است که مسئله ای نو مینماید.
از نسبیت #آینشتاین، نسبیت اخلاق را استنباط میکنند. و از تکامل عمومی جهان [نظریه هربرت اسپنسر] قدم تهادن در راه توامل را توصیه میکنند.
و از اصل تضاد در طبیعت، مبارزه با استعمار را بیرون میکشند.

در بخش بعد به تفصیل در باب شناخت علم و اخلاق از منظر دکتر سروش خواهیم پرداخت.


ادامه دارد ...


#عبدالکریم_سروش
#دانش_و_ارزش
#روشنفکری_دینی
#فلسفه_دین #فلسفه_علم
#فلسفه_تحلیلی
#سروش #دکتر_سروش


https://www.tgoop.com/Soroush_Philosopher
🗯 نشست تلگرامی در گروه گفتگوی الاهیدانان

🔴 موضوع: سخنی در نسبت روشنفکری دینی و فقه


بررسی و ارزیابی دو گفتار اخیر حجت الاسلام دکتر داوود فیرحی در این خصوص (۱۹ اردیبهشت در انجمن اندیشه و قلم. شنبه ۱۷ خرداد در حلقهٔ دیدگاه نو)



با ارائه جناب آقای دکتر علیرضا معینی


📋دارای آثار و گفتار در مقولات ادبیات و روانشناسی و فلسفه و روشن‌اندیشی دینی




زمان : شنبه 24 خرداد / June 11

ساعت ۲۲ به وقت تهران

کانال الاهیدانان:
@Elahidanan
گروه:
@Elahidan


@Soroush_Philosopher
🗯 نشست تلگرامی در گروه گفتگوی الاهیدانان

🔴 موضوع: سخنی در نسبت روشنفکری دینی و فقه

3⃣نوبت چهارم

بررسی و ارزیابی دو گفتار اخیر حجت الاسلام دکتر داوود فیرحی در این خصوص (۱۹ اردیبهشت در انجمن اندیشه و قلم. شنبه ۱۷ خرداد در حلقهٔ دیدگاه نو)



با ارائه جناب آقای دکتر علیرضا معینی


📋دارای آثار و گفتار در مقولات ادبیات و روانشناسی و فلسفه و روشن‌اندیشی دینی




🗓 امشب، یکشنبه ۲۵ خرداد / June 14

🕘 ساعت ۲۱ به وقت تهران

کانال الاهیدانان:
@Elahidanan
گروه:
@Elahidan

@Soroush_Philosopher
🔴◾️ #چندی_با_جان_لاک
پدر #لیبرالیسم

فرار از خودكامه [۱]


توضیح #جان_لاک درباره انحلال حکومت بر اثر نابسامانی‌های درونی اساسی‌تر از اشاره‌های او به نوع نخست انحلال حکومت است. پیشتر گفته‌ایم که در دومین رساله درباره حکومت، لاک تمایزی میان «جامعه مدنی» و «دولت» وارد می‌کند، اگرچه مفهوم «جامعه مدنی» در تداول جدید آن در رساله او آمده است. لاک، در نخستین بند از فصل نوزدهم، درباره شیوه‌های انحلال حکومت، می‌نویسد که در بحث از انحلال نباید به میان تمایز انحلال اجتماع و حکومت بی‌اعتنا بود، زیرا اصل در هر کشوری اجتماع آنست و حکومت جز بر پایه توافقی میان مردم تشکیل نمی‌شود. خاستگاه اجتماع سیاسی توافق مردم است، در حالیکه حکومت با تفویض اعتماد اجتماع سیاسی به فرد یا مجلسی به صورت «پیکری سیاسی» بوجود می‌آید. تا زمانی كه توافق مردم وجود داشته باشد، اجتماع سیاسی به بقای خود ادامه می‌دهد و نخستین شیوه انحلال آن نیز در صورتی است که کشوری بر اثر هجوم ارتش بیگانه سقوط کند. با انحلال اجتماع سیاسی حکومت آن کشور نیز سقوط می‌کند، با انحلال اجتماع حکومتی نمی‌تواند وجود داشته باشد.
لاک نسبت اجتماع سیاسی با حکومت را از مصالح خانه با سازه آن قیاس می‌گیرد که اگر گردبادی مصالح آن را پراکنده و در هم ریخته باشد، سازه آن نیز برقرار نمی‌ماند. از این رو، پیوسته مهاجمان نظام اجتماعی کشوری را که هزیمت در آن افتاده است نابود می‌کنند تا چیرگی بر آن آسان شود. بحث لاک درباره کشورگشایی بسیار کوتاه است و اهمیت چندانی نیز ندارد اما او با تفصیل بيشتری انحلال درونی حکومت را مورد بررسی قرار داده است. انحلال درونی حکومت صورت‌های مختلفی می‌تواند داشته باشد. نخست با دگرگونی بنیادین در قوه قانونگذاری بنیاد اجتماع سیاسی توافق برای ایجاد نظامی حقوقی برای صیانت ذات و دارایی‌های افرادی است که آن را ایجاد کرده‌اند. بنابراین، در صورتی که در ماهیت نظام حقوقی دگرگونی بنیادینی صورت گیرد، یا کسانی بخواهند با بی‌اعتنایی به اراده عمومی اراده خود را به زور تحمیل کنند، تکلیف اطاعت افراد اجتماع سیاسی از آنان ساقط می‌شود و مردم آزادی نخستین خود را بازمی‌یابند تا بتوانند «در برابر زور آنان پایداری کنند [resist]». هر دگرگونی توأم با زور در نظام حقوقی، یا تغییر نمایندگان مردم برای جانشین کردن کسانی که از رضایت و اعتماد مردم برخوردار نیستند، مندرج در تحت غصب قرار می‌گیرد و مبنایی برای این «آزادی مقاومت» است. «آنگاه که یک شخص، یا شهریار، اراده بی‌قانون خود را جانشین قانون کند که همان اراده اجتماع است که قوه قانونگذاری تصویب کرده است»، نظام حقوقی کشور دگرگون شده است زیرا در صورتی که اثری بر قانونگذاری مترتب می‌شود که قانون‌ها و قواعد آن به مورد اجرا گذاشته و از آنها اطاعت شود. «آنگاه که قانون‌ها و قواعدی غیر از آنکه قوه قانونگذاری، که اجتماع آن را برقرار کرده وضع کرده است، وضع و برقرار شود تردیدی نیست که قانونگذاری دگرگون شده است. کسی که بدون مجوزی از حکم بنیادین اجتماع قانون‌های جدیدی را وضع یا قانون‌های سابق را بی‌اعتبار کند، قدرتی را آن قانون‌ها را وضع کرده بود، بی‌اعتبار و ساقط كه کرده و قانون‌های نویی را جانشین آنها کرده است».
دومین موردی که موجب دگرگونی در سرشت قوه قانونگذاری می‌شود، آن است که شهریار از اجلاس مجلس ممانعت یا آزادی عمل آن سلب کند. اجتماع سیاسی برای تامین این آزادی‌ها تشکیل شده است و «آنگاه که این آزادی‌ها سلب یا دگرگون شوند، چنان است که گویی امکان کاربرد قدرت اجتماع را از آن سلب کرده‌اند. در این صورت، قوه قانونگذاری دگرگون شده» و با این عمل به حکومت پایان داده شده است. سه دیگر، سرشت حکومت زمانی دگرگون می‌شود که قدرت خودسرانه شهریار در خلاف جهت مصالح عمومی اعمال شود و سرانجام اینکه مردم خود را به قدرتی بیگانه تسلیم کنند، اعم از اینکه از سوی شهریار یا قوه قانونگذاری بوده باشد، زیرا «هدف مردم از ورود به اجتماع این است که اجتماعی کامل، آزاد و مستقل داشته باشند و قانون‌های خود آنان بر آنان فرمان براند». در همه این موارد، که می‌تواند انحلال اجتماع را به دنبال داشته باشد مقاومت مردم نیز مجاز است.

#جان_لاک #لیبرالیسم #لیبرالیسم
#فلسفه_سیاسی
#تاریخ_فلسفه #فلسفه_تاریخ
#روشنفکری_دینی


@Soroush_Philosopher
🔴◾️ #چندی_با_جان_لاک
پدر #لیبرالیسم

فرار از خودكامه [۲]

#جان_لاک در فصل نوزدهم از دومین رساله درباره حکومت بحث مفصلی درباره نظریه مقاومت آورده و با مذهب مختار زمان خود درباره عدم جواز مقاومت در برابر پادشاه به مخالفت برخاسته است. نظریه رایج مومنان مسیحی درباره جواز مقاومت مبتنی بر آیه‌ای از نامه پولس قدیس به رمیان برگرفته شده بود که گفته بود: «آنکه در برابر ولی امر مقاومت کند، از فرمان خداوند سرپیچی کرده است».
نظریه رایج کلیسای انگلستان بر آن بود که عدم اطاعت از فرمان پادشاه عین محاربه با خداست و باید در برابر فرمانروای خودکامه اطاعت پیشه کرد، اما گروه‌هایی از نظریه‌پردازان سلطنت مشروطه بر آن بودند که شاهی را که خودکامگی پیشه کند، بدلیل که قرارداد اولیه با مردم را یکطرفه نقض کرده است، می‌توان به قتل آورد. لاک با بهره‌گیری از مقدمات نظریه قرارداد بسطی نظریه مقاومت داد. در هر موردی که شاهی از محدوده قانونی که وظایف به او را در قبال اجتماع تعیین کرده، تجاوز کند یعنی «خلاف اعتماد مردم» [against the trust] عمل کند، انحلال حکومت تحقق پیدا کرده است. با انحلال حکومت مردم این حق را می‌یابند که حکومت جدیدی ایجاد کنند.
لاک در مخالفت با کسانی که اعتقاد دارند که مردم تنها زمانی می‌توانند قوه قانونگذاری جدیدی را ایجاد کنند که نظامی بیدادگر بر آنان تحمیل شود، تسلیم قدرتی بیگانه شده باشند یا حکومت به طور کامل نابوده شده باشد، چنین باوری بمعنای آنست که به مردم تلقین کنند که «زمانی می‌توانند به درمان خود اقدام کنند که بسیار دیر شده و فرصت درمان فوت شده باشد» لاک می‌افزاید: «در واقع، این نظر چنان است که نخست آنان را برده کنیم و آنگاه آزادی آنان را پاس داریم، یا آنگاه که پای آنان در زنجیر است، به آنان بگوییم که می‌توانند مانند آزادمردی عمل کنند... اگر تا زمانی که مردم راهی برای فرار از دست خودکامه نداشته باشند نتوان به یاری آنان شتافت هرگز از خودکامگی در امان نخواهند بود و از این رو مردم حق دارند نه‌تنها از خودکامگی خارج شوند بلکه از آمدن آن نیز جلوگیری کنند».
لاک در جای دیگري از همین فصل، می‌نویسد: «غایت حکومت تامین مصلحت بشریت است» و می‌افزاید «کدامیک از میان این دو شق بهتر است: که مردم دستخوش اراده نامحدود خودکامه‌ای باشند یا اینکه فرمانروایانی که از حقوق خود تجاوز می‌کنند، و آن را برای تخریب و نه برای صیانت دارایی‌های مردم به کار می‌گیرند در معرض مخالفت قرار گیرند؟»


#جان_لاک #لیبرالیسم #لیبرالیزم
#فلسفه_سیاسی #تاریخ_فلسفه
#فلسفه_علم #فلسفه_تاریخ
#روشنفکری_دینی

@Soroush_Philosopher
🗯 نشست تلگرامی در گروه گفتگوی الاهیدانان

🔴 موضوع: سخنی در نسبت روشنفکری دینی و فقه

5⃣⁩ نوبت پنجم

بررسی و ارزیابی دو گفتار اخیر حجت الاسلام دکتر داوود فیرحی در این خصوص (۱۹ اردیبهشت در انجمن اندیشه و قلم. شنبه ۱۷ خرداد در حلقهٔ دیدگاه نو)



با ارائه جناب آقای دکتر علیرضا معینی


📋دارای آثار و گفتار در مقولات ادبیات و روانشناسی و فلسفه و روشن‌اندیشی دینی




🗓 امشب، چهارشنبه ۲۸ خرداد / June 17

🕘 ساعت ۲۱ به وقت تهران

کانال الاهیدانان:
@Elahidanan
گروه:
@Elahidan

@Soroush_Philosopher
🔴◾️ نقدی بر تفسیر #سیدجواد_طباطبایی از #پدیدارشناسی_روح_هگل [۹]

#علی_اصغر_مروت

■تکامل در حرکت دیالکتیکی

آیا حرکت از یک صورتِ آگاهی به صورتِ دیگری از آگاهی در پدیدارشناسی روح، حرکتی تکاملی است یا غیر تکاملی؟ آقای طباطبایی‌ در این باره می‌گوید: «هگل دیالکتیک را سیر خود آگاهی و سیر روح در جهت مطلق شدن می‌داند. هگل اینجا از کلمه Entwicklung برای این سیر استفاده می-کند که برخی آن را به تکامل ترجمه کرده‌اند که درست نیست. هگل می‌گوید دیالکتیک عبارت از Entwicklung است؛ … دیالکتیکِ هگل، عبارت است از یک سیر جدلی یا جدالی است به این معنی که وضع موجود یا وضع امر طبیعی و بلاواسطه بودن را نفی می‌کند تا به منزل بعدی برسد و این منزل منزلی است که هم منزل قبلی را حفظ می‌کند و هم منزل بالاتری است.» (صص ۴۷-۴۶)

البته آقای طباطبایی‌ اصرار دارند که از تعبیر «منزل بالاتر» استفاده کنند و نه مرتبه‌ بالاتر: «هگل البته به خلاف فلسفه و عرفان ما نمی‌گوید مرتبه بالا چون مراتب هگل طولی نیست بلکه عرضی است.»(ص۴۷)

ولی جالب این است که همین آقای طباطبایی‌ در دو جای دیگر از همین سخنرانی‌ها در توصیف مرحله‌ بعدی نسبت به مرحله‌ قبلی آن را «مرتبه‌ بالا» تری از مرحله قبلی می‌دانند و گفته فوق را که در مورد هگل نباید از مرتبه‌ بالاتر سخن گفت به فراموشی می‌سپارند: «هگل یک الگوی منطقی را دنبال می‌کند که در همه جا ساری و جاری است یعنی این الگوی منطقی و این نسبت‌ها در یک مرتبه بالاتر و البته پیچیده‌تر تکرار می‌شود…» (ص ۱۰۵) و «هر فلسفه‌ای که اصل را بر تنش‌ها و تضادها بگذارد، بی‌آن‌که میان آن‌ها در یک مرتبه دیالکتیکی بالاتر، رفعِ تضاد بکند، فلسفه‌ای یکسویه است.»(ص ۱۱۱)

اما در باب تکاملی یا غیر تکاملی بودن حرکت دیالکتیکی باید گفت ایشان در جایی از سخنرانی خود صریحاً این حرکت را تکاملی می‌خواند:
«دیالکتیک عبارت از سیر تکوینی امور در گذر از مراحل و منازل مختلف این راه به این ترتیب که صورت‌های اولیه امور حل شده و از بین می‌رود و صورت‌های کامل‌تر بعدی ظاهر می‌شود.» (ص۳۱)

شاید بد نباشد اگر بدانیم در فلسفه‌ ما نیز اتفاقاً تنها حرکت اشتدادی [که حرکت دیالکتیکی هگل را می‌توان یکی از مصادیق آن در نظر گرفت] حرکت تکاملی دانسته می‌شود؛ چه، متحرک در هر مرحله از مرحله‌ قبلی کاملتر است بر خلاف حرکات اَینی و وضعی که بسیاری از فیلسوفان ما آن‌ها را تکاملی نمی دانند (مطهری، ۱۳۸۳: ۱۵۸-۱۵۹)


@Soroush_Philosopher
🔴◾️ #با_متفکران_معاصر

#کارل_رانر

کارل رانر Karl Rahner](۱۹۰۴-۱۹۸۴)] را می‌توان یکی از برجسته‌ترین دین‌پژوهان کاتولیک در قرن بیستم به شمار آورد. وی در فرایبورگ آلمان زاده شد. در دانشگاه فرایبورگ ضمن تحصیل در رشته الهیات در کلاس‌های #مارتین_هایدگر شرکت می‌کرد. وی علاوه بر هایدگر، از فیلسوفان دیگری نیز اثر پذیرفته بود. ایمانوئل کانت و ژوزف مارشال [بنیان‌گذار مکتب تومیسم استعلایی] از افرادی بودند که بر رانر اثر فراوان گذاشته بودند.

@Soroush_Philosopher
عبدالکریم سروش و فلاسفه
🔴◾️ #با_متفکران_معاصر #کارل_رانر کارل رانر Karl Rahner](۱۹۰۴-۱۹۸۴)] را می‌توان یکی از برجسته‌ترین دین‌پژوهان کاتولیک در قرن بیستم به شمار آورد. وی در فرایبورگ آلمان زاده شد. در دانشگاه فرایبورگ ضمن تحصیل در رشته الهیات در کلاس‌های #مارتین_هایدگر شرکت می‌کرد.…
🔴◾️ #با_متفکران_معاصر

#کارل_رانر
در جستجوی دین حق _بخش اول

کارل رانر به فقدان امر متعالی در جهان سکولار می‌اندیشید. وی به راههایی فکر می‌کرد که بر اساس آن می‌توان به امر متعالی دست یافت. رانر به این نتیجه دست یافته بود که زنده شدن دوبارهٔ امر متعالی، تنها از طریق تمسک به آموزه‌های مسیح امکان پذیر است.
کارل رانر در زمره شخصیت‌هایی است که نظریه وی تأثیر فراوانی بر بحث پلورالیزم دینی گذاشته است. دغدغه وی این بود که الهیات برای مردم و حل مشکلات و مسائل آنها به کار گرفته شود. رانر بر خلاف نظریه‌پردازانی که معتقد به برخورد تمدنها هستند، بر آن است که با جهت دهی یک سری مشابهت‌های اساسی در میان ادیان مختلف، می‌توان اختلافات پیش رو را کاهش داد.
وی معتقد بود که مسیحیت یک دین مطلق است و از هیچ طریق دیگری نمی‌توان رستگار شد. به تعبیر کارل رانر: کلمه منحصر به خداوند در عیسی تجسد یافت و مسیحیت نه تنها ما را با این کلمه منحصر به فرد آشنا ساخت، بلکه زمینه اجتماعی لازم برای حضور عیسی مسیح در میان انسانها را نیز فراهم آورد. به این ترتیب خداوند این امکان را فراهم آورد که همه، حتی آنان که در متن مسیحیت تاریخی نزیسته‌اند، متحول شده با خداوند آشتی نمایند.
کارل رانر برای تبیین نظریهٔ خود، ابتدا بحثی انسان شناختی را پیش می‌کشید و از ذات الهی و نورانی انسان سخن به میان می‌آورد. او می‌گفت که همه انسانها مخلوق یک خدا هستند. او داستان آفرینش را به صورتی تفسیر می‌کرد تا تأکید کند که همه انسانها به شکل صمیمانه‌ای با خدا در ارتباط هستند.
کارل رانر معتقد بود که وجود خداوند تنها از طریق مخلوقات قابل درک و فهم است. به تعبیر رانر، برای اینکه ارتباط خدا و انسان و آشکارسازی خدا کامل شود، باید دریافت کننده‌ای وجود داشته باشد. انسان تنها مخلوقی است که با آزادی می‌تواند این خود آشکار سازی خدا را از طریق فیض بپذیرد. وی با این تبیین از ساحت خدا و مخلوقات بود که وارد بحث از ادیان می‌شد.

◾️ شمول‌گرایی و نظریه مسیحیان گمنام

کارل رانر بر این باور بود که همه انسانها این موقعیت را دارند که خدا را تجربه کنند. خدا سرچشمه و نگه دارنده رشد و تعالی بشر است؛ چه بشر این را بداند یا نداند و مسیحی باشد یا نباشد. از این رو رانر به یک فراخوان همگانی برای مشترک شدن با خدا معتقد بود. زمانی که ما کاملاً انسان هستیم و دقیقاً همان چیزی می‌شویم که برای آن خلق شده‌ایم، در اشتراک با خدا هستیم. تعبیر رانر در این خصوص اینچنین است که: افراد با پاسخ گویی به عمیق‌ترین حس انسانی خود، به خدا پاسخ داده، وجود خود را مهیّای نجات می‌کنند. وی می‌گوید: آنگاه که خداوند می‌خواهد بدل به غیر خداوند شود؛ آدمی پا به هستی می‌نهد.

اینگونه تحلیل در خصوص انسان و ارتباط با ماوراء، البته مورد توجه ادیان نیز بوده است. از همین رو، کارل رانر نیز نگاه مثبتی به ادیان دارد و معتقد است در هر یک از ادیانِ دنیا، لحظاتی وجود دارد که خودآگاهی در مورد حضور خدا در آن وجود دارد. در ارتباط نزدیک این الهیات و انسان شناسی، همه انسانها با هر دینی، می‌توانند از فیضی که خدا ارزانی داشته آگاهی یابند و نجاتی را که به ارمغان می‌آورد پذیرا باشند.

کارل رانر اگر چه بر وجود حقائقی در سایر ادیان اذعان می‌کند اما بر این باور است که تنها از طریق دین مسیحیت می‌توان به رستگاری حقیقی نائل آمد. به باور او: مسیحیت همان دین حقیقی است که انسان را به خدا متصل می‌سازد و هر جا مجال عرضه بر آدمی بیابد تنها دین معتبر و وسیله ضروری رستگاری اوست.



@Soroush_Philosopher
عبدالکریم سروش و فلاسفه
🔴◾️ #با_متفکران_معاصر #کارل_رانر کارل رانر Karl Rahner](۱۹۰۴-۱۹۸۴)] را می‌توان یکی از برجسته‌ترین دین‌پژوهان کاتولیک در قرن بیستم به شمار آورد. وی در فرایبورگ آلمان زاده شد. در دانشگاه فرایبورگ ضمن تحصیل در رشته الهیات در کلاس‌های #مارتین_هایدگر شرکت می‌کرد.…
🔴◾️ #با_متفکران_معاصر

#کارل_رانر
در جستجوی دین حق _بخش دوم

به اعتقاد کارل رانر، سایر ادیان را می‌باید تحت لوای مسیحیت تعریف کرد. به تعبیر او: “ادیان غیر مسیحی نیز واسطه شناخت طبیعی خدا، اما نشأت گرفته از لطف فراطبیعی او هستند که به یُمن وجود مسیح، رایگان به انسان هدیه شده است”. وی معتقد است از یک سو نجات فقط از طریق مسیح حاصل می‌شود و از سوی دیگر خداوند نجات همه ادیان را اراده کرده است.

از اینجاست که رانر به سمت نظریه‌ای متمایل می‌شود که آن را ایدهٔ “مسیحیان گمنام” می‌نامد. به باور او، هر کسی تحت لوای دین باشد، می‌تواند رستگار شود. اما دینِ حقیقی تنها مسیحیت است و سایر ادیان نیز بواسطهٔ مسیح است که سعادت رستگاری را می‌یابند. رانر مؤلفه‌هایی را بر می‌شمرد که بواسطهٔ آن، سایر ادیان با تمسک به نقش محوری مسیح، سعادتمند می‌گردند.

کارل رانر با تأکید بر آموزهای مسیحی اینگونه عنوان می‌کند که: تجسد عیسی مهم‌ترین زمینه دریافت فیض الهی از جانب انسان است. خدا در سراسر تاریخ، خود را به انسان نمایانده است و اوج این آشکار سازی، تجسد عیسی است.

◾️امکان رستگاری همه متدینان از طریق مسیح

کارل رانر پس از ترسیم اینگونه نجات بخشی مسیح، در خصوص دیگر ادیان نیز سخن می‌گوید و راه نجاتی برای آنها نیز در نظر می‌آورد. به تعبیر او: هر کس در قلب خویش خدا را انکار نمی‌کند، بلکه به وجود او اقرار می‌کند، مؤمن است. اگر او در این راه به راستی و در حقیقت به سرّ مقدس الهی باور دارد، اگر او این حقیقت را سرکوب نکرده بلکه به آن آزادی عمل می‌دهد، پس فیض این حقیقت، همیشه در حال همان فیض پدر در پسر خویش است. کسی که اجازه پذیرش چنین فیضی را به خویش می‌دهد در کمال حقانیت یک “مسیحی گمنام” است.کارل رانر راه‌هایی را برای پیروان سایر ادیان بر می‌شمرد که به واسطه آن می‌توانند به فیض الهی نزدیک شوند. یکی از این وسیله‌ها، اخلاق است. به نظر کارل رانر، هر عمل اخلاقی و مثبت، فعالیتی فرا طبیعی برای نجات است؛ و خداوند لطف فراطبیعی خود را از این طریق به شخص ارائه می‌دهد. برای مثال محبت به همسایه محبت به خداست. فرد غیر مسیحی به کمک این فعل اخلاقی موفق به این کار می‌شود. این عمل وی در واقع گواه فعالیت و حضور خدا در وجود شخص است.

عامل دیگری که به باور رانر، نقش مهمی در نجات غیر مسیحیان دارد وجدان است. مثلاً زمانی که وجدان یک بودایی گواهی می‌دهد که ایمان و دین فعلی وی حق است، همین از او پذیرفته است و در واقع وجدان حتی در حالت غیر مطلوب خود، امتداد کار روح خدا در هدایت هر انسانی است. به عقیدهٔ رانر، تبعیت شخص از صدای وجدان خویش معادل اجابت انجیل از سوی یک مسیحی است و این موضوع باعث تعالی او می‌شود.

کارل رانر برای رفع اختلافات دینی ایده “مسیحی گمنام” را مطرح می‌کند ولی از نظر وی مسیحیت آشکار بر آن ترجیح دارد. زیرا ارتباط مناسب با خدا از طریق مسیح امکان پذیر است و این روح مسیح است که به سایر ادیان اجازه می‌دهد زمینه‌ای برای رستگاری باشند. در این دیدگاه فقط مسیحیت صریح و آشکار است که می‌تواند به طور کامل از تجربه زنده متعالی انسانی سخن بگوید. بنابراین بر اساس رأی کارل رانر، اگر فرد غیر مسیحی به درستی وحی مسیحی را بفهمد آن را به دیگر ادیان ترجیح خواهد داد.


#فلسفه_دین
#فلسفه_علم
#تاریخ_دین
#با_متفکران_معاصر
#کارل_رانر
#روشنفکری_دینی
#عبدالکریم_سروش




@Soroush_Philosopher

 
عبدالکریم سروش و فلاسفه
🔴◾️ سخنی در باب #علم_و_دین [11] #اددمین_کانال ■ حقیقت علمی و ارزش آن _بخش دوم_ شاید بتوان گفت در اینجا، توجه چشم کاملا متوجه یک قسمت اثر خداوند شده است و به این ترتیب این خطر بوجود آمده است که نگاه به "کل" [Das Ganze] یعنی نگاه به رابطه بسیار بزرگ…
همانطور که میدانید این اصل موضوعه، قرنها خیلی عالی پذیرفته شد و از عهده آزمایش خوب درآمد و در عصر ما با تجربیات در اتم به مرزهایی دست یافتیم که از این عمل تبعیت میکنند.
اگر این تجربه را به حساب بیاوریم، آنگاه ظاهراً سنگ محک مستقیم خوبی برای حقیقت به دست آورده‌ایم. قابل تکراربودن آزمایش‌ها، بالاخره همیشه اتحاد رفتار طبیعت را ممکن می‌سازد. علوم دقیقه دارای شرایط تجربی دقیق، اندازه‌گیری‌های دقیق، زبان صریح دقیق و نمایش ریاضی می‌باشند. (Heisenberg, ۱۹۸۴: ۲۹۹-۳۰۲) در عصر ما، این وجه علوم طبیعی و وجهی که تکنیک زاییده آن است، خیلی شدیدتر از قبل مطرح است. فقط لازم است که شما به‌خاطر بیاورید که چقدر امروزه دقت فوق‌العاده‌ در پرتاب موشک به سوی کره ماه لازم است و چه اندازه دقت و اعتماد در اینجا باید نشان داده شود تا بفهمیم حقیقت علمی، اساس محکمی دارد. (Heisenberg, ۱۹۸۴: ۲۹۹-۳۰۱)


@Soroush_Philosopher
2025/08/28 08:34:28
Back to Top
HTML Embed Code: