Telegram Web
Forwarded from زیر گنبد کبود
#پیام_ادمین
معرفی صفحه #اینستاگرام و کانال ما در #سروش

🔹در #اینستاگرام با ما همراه باشید:
instagram.com/gonbade_kaboud

🔸درپیام رسان #سروش هم کانالی ایجاد کرده ایم. اما ظاهرا این روزها به دلیل پیوستن تعداد زیاد اعضا به سروش، این پیام رسان به کندی کار می کنه و تغییراتی که در تم و شکل پیام ها می دیم به راحتی اعمال نمیشه. اما در هر صورت ترجیح می دیم قبل از فیلتر شدن تلگرام، لینک اون کانال رو هم به شما عزیزان اعلام کنیم تا ارتباطمون حفظ بشه:
Sapp.ir/tick_idea

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
زیر گنبد کبود
اینجا #آلمان 🇩🇪 سرعت، گرفتنی نیست!! 🔸در خیابان های آلمان، حداقل هفت هشت شهری که تا به حال رفته ام، نه #سرعتگیر دیده ام، نه موانع سخت جدا کننده لاین ها (شبیه گاردریل و یا نرده وسط اتوبان ها)، و نه #پل_عابر پیاده! البته شاید برای ما که به وجود اینها عادت کرده…
اینجا #آلمان 🇩🇪
مربوط به پست بالا👆

🔹خودروهایی که بخواهند در تقاطع ها بپیچند، باید از قبل وارد لاینی بشوند که فلش مربوط به آن، با جهت پیچیدنشان هماهنگ باشد.

🔸اگر دو لاین مجاز به گردش به چپ باشند، در #خیابان دست چپی، حتما "دو لاین یا بیشتر" وجود دارد. در عکس می بینید که اگر به دلیلی مثل آبیاری درختان، حتی چند دقیقه، یکی از لاین های خیابان بغلی بسته شود، حتما قبل از تقاطع، از توقف خودروها در لاین مربوط به آن فلش، توسط مانع جلوگیری خواهد شد: قرار نیست خودروها در حین گردش به چپ راهشان تنگ شود و بدون رعایت #حق_تقدم یا با تعارف به همدیگر، وارد یک لاین بشوند.

🔹در رانندگی آلمانی، راه "دادنی و گرفتنی" نیست، #قانون، حق را مشخص می کند و خیابان ها و علائم راهنمایی رانندگی طوری طراحی و ساخته شده اند، که اجرای قانون را راحت و روان می کنند...

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.tgoop.com/tick_media/131
اینجا #اتریش 🇦🇹
#مشتری_مداری یا #سودمداری؟! - قسمت اول

🔸وقتی که فهمیدم پول کافی در حسابم نبوده و اپراتور تلفن همراه نتوانسته طبق صورتحساب ماهیانه، مبلغ را از حسابم کم کند، و در عین حال تلفن مرا قطع نکرده، به مشتری مداری غربی ارادت بیشتری پیدا کردم و با همسرم از خوبی های این سیستم و پایبندی شان به #حقوق_مشتری صحبت می کردیم...

🔸بعد از یک هفته، از اپراتور پیامکی گرفتم که در این ماه، هشت یورو بیشتر از حسابم کسر خواهد شد. از آن طرف، طبق صورت گردش حساب آنلاین، بانک هم به دلیل نامشخصی هشت یورو اضافی از حساب من کسر کرده بود.

🔸با مراجعه به اپراتور تلفن همراه، متوجه شدم که هشت یوروی اول "جریمه کافی نبودن موجودی حسابم برای برداشت به موقع" بوده است. یعنی بیشتر از شصت درصد هزینه ای که ماهانه پرداخت می کردم، به عنوان #جریمه از من گرفته بودند! بانک هم توضیح داد که آن هشت یوروی دوم، هزینه "کارمزد اطلاع رسانی درباره کافی نبودن موجودی حساب شما به اپراتور" بوده است.
روایت از #محمد

** پی نوشت: در بسیاری از کشورهای اروپایی مثل #آلمان و #اتریش، برای تبادلات مالی ماهانه، مثل اجاره منزل، هزینه مهدکودک، اینترنت، موبایل و... ترتیبی می دهید که #بانک به طور خودکار مبلغ را از حساب شما کسر و به حساب طرف قرارداد شما واریز می کند. به همین دلیل است که برای بستن بسیاری از قراردادها، از شما گواهی تمکن مالی(مثل قرارداد کاری یا فیش درآمد ماهانه یا...) می خواهند. دیگر نگران نخواهند بود که شما به موقع پول را واریز می کنید یا نه: اگر موجودی حساب شما کافی باشد، که خودبخود به پولشان می رسند، و اگر نباشد، طبق #قانون جریمه اش را خیلی سریع و بدون جنجال می گیرند.

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
instagram.com/gonbade_kaboud
Forwarded from زیر گنبد کبود
اینجا #آلمان 🇩🇪
#نگاه_از_بیرون _ قسمت اول

🔸در دانشگاه گوته در #فرانکفورت، دوست #یهودی من #الکساندر همیشه سوالات زیادی درباره #اسلام و شیعه از من می پرسید. می گفت که می خواهد بداند این چه جور دینی است، و می خواهد از نزدیک بیشتر اسلام را بشناسد... دلیلش هم به گفته خودش این بود که یکی از #اقتصاددانان بزرگ (که اسمش یادم نیست) در کشورش #صربستان، اخیرا مسلمان شده. می گفت قبل از او، فقط افراد تحصیل ناکرده و کم سواد را #مسلمان دیده بوده و کنجکاو نبوده که بیشتر بداند...
راستش را بخواهید، کمی ابا داشتم از اینکه زیاد بپرسد و زیاد بگویم. این روزها در #اروپا شرایط طوری است که نمی شود خیلی به هر کسی اعتماد کرد و بی محابا از #دین حرف زد...

🔸یک روز که باز مرا از سالن مطالعه صدا زد و شروع کرد به سوال کردن، به او گفتم اگر واقعا دوست داری بیشتر بدانی، می توانی به #مرکز_اسلامی شیعیان در فرانکفورت بیایی و اتفاقا این شب های ماه رمضان، هر شب آنجا برنامه هست و من هم گاهگاهی می روم. پرسید، مثلا کی؟ گفتم امشب. و با من آمد!

🔸در راه مرتب سوال می کرد که آیا آنجا با من برخورد بدی نخواهند کرد؟! مرا بیرون نمی کنند؟!... مطمئنش کردم که چنین اتفاقی نخواهد افتاد. برای او از دوستان آلمانی مان در آنجا گفتم: دو سه نفری می شناختم که مسلمان شده بودند و مسئولیت هایی هم در مرکز داشتند. گفتم که آنها خیلی بهتر می توانند از دیدگاه او به مسائل نگاه کنند و جواب سوالاتش را بهتر خواهند داد. پرسید که آیا غذایی هم در کار هست، چون او هم #روزه است و بسیار گرسنه! گفت که به آیین خودشان روزه گرفته و نباید هیچ محصولی از حیوان را بخورد. نگران بود که فقط نان و پنیر داشته باشیم!

🔸وقتی رسیدیم مرکز، به او گفتم باید به قسمت مردانه برود و من آنجا او را نخواهم دید. وقتی با چشمان گرد شده پرسید چرا، خنده ام گرفت، فقط گفتم "اینطوری است دیگر"... از همسرم خواستم بیاید و با دوستانش او را آشنا کند و پیش آن دوست آلمانی مسلمان ببردش. اتفاقا دوست آلمانی ما هم بخاطر مادر یهودی اش، با نوع روزه ای که او گرفته بود، آشنا بود و دقیق راهنمایی اش کرد که از سفره #افطار چه بخورد و چه نخورد...

🔸وقتی مراسم تمام شد و بیرون توی حیاط مرکز دیدمش، خیلی سرحال و خوشحال با چند نفر گرم صحبت بود، از جمله #محمد، پسر روحانی مرکز اسلامی، که بسیار خوشرو است و گفت که الکساندر را به دوست پزشکش که هموطن او و مسلمان بود، معرفی خواهد کرد.

🔸در راه برگشت می گفت "آنها خیلی مهربان و خوب برخورد کردند. هیچ کس به من نگفت چرا بین صف های #نماز ایستاده ام و نماز نمی خوانم. حتی نگاه معنی داری هم به من نکردند." می گفت احساسش این بوده که دل های این آدمها جور دیگری به هم نزدیک است. صمیمیت و نزدیکی که به گفته خودش، قبلا ندیده و تجربه اش نکرده بود، و دوستش داشت.

🔸و حسابی خوشش آمده بود از #آش_رشته! می گفت "عجب افطاری می کنید شما! ارزش آن همه گرسنگی (۲۱ ساعت در آلمان پارسال!) را داشت واقعا!" و می گفت که دلش می خواسته آن مایع سفید رنگ روی آش (کشک!) را هم بخورد که دوست آلمانی ما به او گفته این محصول حیوانی است و طبق قوانین روزه یهودی،‌ نباید آن را بخورد.

روایت از #زهرا

** پی نوشت: در کشورهای خارجی یا کنار غیرمسلمانان،‌ همه چیز دینداری طور دیگری است. با سوالاتی روبرو می شوی که هرگز برایت سوال نبوده اند! انگار یک بار درونت را از بیرون نگاه می کنی، اعتقادات و رفتارهایت را زیر سوال می بری: گاهی تعجب می کنی، گاهی خنده ات می گیرد، گاهی شک می کنی، گاهی دلت قرص می شود... در مجموعه چندقسمتی "نگاه از بیرون" به این حس های عجیب و گاه متضاد می پردازیم، با کمک شما.
🔻برای ما از تجربیات خودتان بنویسید...

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
اینجا #آلمان 🇩🇪

🔸فرزند پنج ساله ام شدیدا سرما خورده بود. تب داشت و چند بار هم حالش به هم خورده بود. نگران بودیم و با اینکه روز تعطیل بود صبر نکردیم تا فردا، و به #درمانگاه اورژانس بیمارستان شهرمان رفتیم.

🔸دکتر بعد از معاینه برایش چند تا آزمایش نوشت. آزمایش خون و نمونه گیری از مخاط بینی و گوش! از نظر ما اگر بدون این آزمایشات یک سری قرص و دارو می نوشت، جای نگرانی نبود. اما آن همه آزمایش نگرانمان کرده بود که نکند مشکل خاصی را تشخیص داده. از دکتر پرسیدم تشخیصش چیست که این همه آزمایش نوشته؟! گفت: "فعلا که هیچ، آزمایش برای این است که تشخیص بدهم چه کار باید کرد!" آن اوایل که تفاوت فرهنگ #پزشکی و نوع برخورد پزشکان در #ایران و آلمان را نمی دانستیم (پست مرتبط در پایین👇)، این جمله بیشتر نگرانمان کرد: "لابد تشخیصش بیماری خاصی بوده که نمی خواهد سریع بگوید و... ."

🔸حدود دو ساعت و نیم در #بیمارستان معطل انجام انواع آزمایش ها و انتظار برای جواب هایشان بودیم. تا اینکه #دکتر آمد و گفت: "هیچ دارویی لازم نیست، یک تب ویروسی ساده است. بروید خانه، استراحت کند و مایعات زیاد بنوشد تا کم کم بیماری از بدنش خارج و حالش خوب شود." گفتم یعنی هیچ قرص و آنتی بیوتیکی کمک نمی کند به خوب شدنش؟! با تعجب نگاهی کرد به من و گفت " وقتی بدن به دارو احتیاج ندارد، دارو نمی دهیم! آزمایش خون برای تشخیص پادتن هایی بود که بدن به طور خودکار علیه بیماری تولید کرده، آزمایش نمونه مخاط بینی و گوش هم برای تشخیص باکتری، اگر باکتری ای وجود داشت شاید دارویی مطابق با نوع باکتری به شما می دادیم، اما این طور نبود. دارو لازم نیست."

🔷🔶 روایت های شنیدنی از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
Forwarded from زیر گنبد کبود
اینجا #آلمان 🇩🇪
"این درمان باعث مرگ شما خواهد شد!" _ دستورالعمل بی ملاحظگی برای پزشکان!

🔹تصور کنید برای مشکلتان به #بیمارستان یا مطب #پزشک مراجعه کرده اید و کمی هم نگران هستید. حتی اگر احتمال کوچکی وجود داشته باشد که شما ضمن درمان یا عمل جراحی مشکلی پیدا کنید، پزشک آلمانی معمولا بدون هیچ ملاحظه ای به شخص شما تمام احتمالات را می گوید! کاری ندارد که در چه شرایطی هستید و همراه دارید یا نه! شبیه برگه اطلاعات دارو-بخش عوارض جانبی، و البته با قیافه ای جدی به شما می گوید که این درمان می تواند باعث خواب آلودگی، سرگیجه، حالت تهوع، مشکلات تنفسی، ایست قلبی و ... برای شما شود!

🔸دوستم خانم ش. در ماه سوم بارداری، یک کرم لایه بردار سطحی پوست صورت را می خواست استفاده کند که به فکرش رسید با دکترش مشورتی بکند... دکتر کرم را که دید، با چشمان گرد شده و حالتی نگران و مضطرب به او اصرار می کرد که به یاد بیاورد آخرین بار کِی این کرم را استفاده کرده. گفت "فکر می کنم دو ماه پیش، قبل از اینکه بدانم باردارم هم یک بار استفاده کرده بودم." دکتر مربوطه، بعد از اینکه به خانم ش. گفته بود احتمالا فرزندش بدون دست و پا متولد خواهد شد(!!) او را فرستاده بود پیش دکترهای دیگر، که یکی شان پرونده را گذاشت در وبسایت مشورت تخصصی #پزشکان و در نهایت به خانم ش. گفتند که احتمالا مشکلی نیست، و نگران نباشد!

🔸همین خانم ش. در ماه پنجم بارداری داشت می رفت فرودگاه که بیاید #ایران. دکترش تشخیص داده بود پرواز برایش مشکلی ندارد. دو سه ساعت مانده به پرواز، درد باعث شد بدون همراه برود بیمارستان! دکترها با اینکه می دانستند او در چه وضعیتی به بیمارستان آمده و همراه هم ندارد، به او گفته بودند باید عمل جراحی شود و ضمن عمل احتمال سقط و مشکلات دیگر برای خودش هم زیاد است... که خدا را شکر هیچ مشکلی پیش نیامد و دوست ما سالم و سلامت از بیمارستان برگشت...

🔸ایزابل، دوست آلمانی مشترک ما، حال ش. را از من پرسید. گفتم که در چه شرایطی مجبور به انجام عمل جراحی شده. گفت "باید به دیدنش بروم و بگویم که این پزشکان آلمانی هیچ سرشان نمی شود! البته این رویه کاری آنهاست. ماها عادت کرده ایم به این رفتار، اما کاملا درک می کنم که اگر از فرهنگ دیگری به آلمان آمده باشی، شرایط وحشتناکی خواهی داشت." بعد هم سرش را نشانم داد که یک چسب زخم زده بود وسط موهایش. گفت چند روز پیش برای یک زائده پوستی روی سرش رفته یک عمل جراحی سرپایی انجام دهد. گفت که اجازه نداده دکتر داستانش را شروع کند، وسط حرفش پریده که: "می دانم که ممکن است بمیرم یا فلج شوم، لطفا کارت را انجام بده!" و دکتر گفته بود: "فقط تکمیل می کنم که ممکن است عفوتنی در سرت ایجاد شود که این عفونت منجر به مرگ تو شود!"

**پی نوشت: قطعا رفتار پزشکان آلمانی در موارد فوق قابل تعمیم به "همه" نیست.

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
اینجا #آلمان 🇩🇪

"من حقوق می گیرم که برای شخص شما کار مناسب پیدا کنم!"
#سیاست های دولت آلمان برای تنظیم #بازار_نیروی_کار - قسمت اول

🔹بیکاران در آلمان برای برخورداری از مزایا و حقوق #بیمه_بیکاری، باید مدارک خود را به اداره کار ارائه کنند، که مثلا من با این #رزومه و این تخصص ها، برایم کاری پیدا نمی شود. صرف نظر از اینکه حقوق بیکاری به فرد تعلق بگیرد یا نه، اداره کار افرادی را مسئول رسیدگی به تک تک آنها قرار می دهد که تلاش کنند برای یافتن موقعیت شغلی مناسب آنها.

🔹مسئول پیگیری امور شما در اداره کار، به صورت فعال برای شما دنبال کار می گردد: موقعیت های کاری را جستجو می کند، از ارتباطاتش با شرکت ها استفاده می کند، به شما کمک می کند که رزومه خود را بهتر بنویسید و خودتان را بهتر معرفی کنید و مثلا به شما می گوید که عکس رزومه تان خوب و حرفه ای نیست و بهتر است عکسی با فلان مشخصات بگیرید، اگر ضعفی مانند دانش ناکافی زبان آلمانی داشته باشید، در رفع آن به شما کمک می کند، زنگ می زند و وقت مصاحبه کاری برایتان می گیرد و خیلی کارهای دیگر...

🔸هرچند که در آلمان هم بیکارانی هستند که خودشان هم تمایلی به کار کردن ندارند، و گرفتن حقوق بیکاری را به هر دلیلی ترجیح می دهند، اما روند کمک به بیکاران ناراضی توسط اداره کار، خیلی وقت ها نتیجه می دهد و فرد بالاخره می تواند کار پیدا کند.

🔸هرچند که روند های رسمی معمولا #استخدام اقلیت ها و گروه های مذهبی را محدود نمی کنند، اما پای صحبت های بعضی از مسئولان اداره کار که می نشینی، حرف های جالبی درباره #تبعیض هایی که در شرکت های آلمانی علیه عده ای خاص وجود دارد، می شنوی...

🔻در قسمت بعدی برایتان در این باره خواهیم نوشت...

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
Forwarded from زیر گنبد کبود
اینجا #آلمان 🇩🇪
#شبهای_قدر در #هامبورگ

🔹در بروشورهای موسسات جهانگردی آلمانی، #مرکز_اسلامی_هامبورگ به عنوان یکی از مکان های دیدنی شهر هامبورگ معرفی شده است.

🔹مرکز اسلامی هامبورگ با معماری زیبای #ایرانی اسلامی (عکس پایین👇) در کنار دریاچه زیبای #آلستر، محل بازدید برای بسیاری از آلمانی ها و #توریست ها در آلمان به شمار می رود.

🔹شب های قدر در این مرکز، #شیعیان و ایرانی های بسیاری جمع می شوند و مراسم مخصوص این شب ها را در کنار همدیگر برگزار می کنند. مراسم ساعت حدود هشت و نیم عصر (در حالی که خورشید وسط آسمان می درخشد!) شروع می شود و در دو ساعتی که تا #افطار باقی مانده، بسیاری از دعاها خوانده می شود، چون بعد از اذان و نماز و یک افطار مختصر، ساعت یازده شب است، و زمان زیادی نمی ماند برای انجام اعمال شب های قدر. در این شب های کوتاه، دعای #جوشن_کبیر را معمولا در سه قسمت در سه شب می خوانند. مراسم شب های قدر در مرکز اسلامی هامبورگ، با اقامه نماز صبح در ساعت ۱:۲۰ بامداد تمام می شود.
https://www.tgoop.com/tick_media/55

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
Forwarded from زیر گنبد کبود
اینجا #آلمان 🇩🇪
#شبهای_قدر و کودکان بیدار!!

🔹کودکان در آلمان ساعت هفت الی هشت شب (که در سه چهار ماه سال عملا روز است و خورشید وسط آسمان!!)‌ می خوابند.

🔹صبح زود بسیاری از #کودکان را می بینی که همراه والدینشان، سرحال و شاداب در حال دوچرخه سواری یا اسکوتر سواری به #مهدکودک یا #مدرسه می روند.

🔹در حالی که معمولا احساسات آلمانی ها را در چهره شان به راحتی نمی شود دید، و در حالی که معمولا به کار دیگرانی که نمیشناسند کاری ندارند، شب های قدر که ساعت دوازده و نیم یا یک نیمه شب با کودک چهارساله ام سوار #اتوبوس می شدم تا به خانه برگردم، تعجب و نگاه خیره بسیاری از آلمانی ها را کاملا احساس می کردم. یک بار هم یکی شان با نگاهی که حس بد تحقیر به من می داد، پرسید، "چطور کودکت را تا این وقت شب #بیدار نگه داشته ای؟ به نظر مسافر هم نیستی!" به او گفتم که این مساله مربوط به دین و مذهب ماست، ما معتقدیم در این شب، تقدیرها نوشته می شود، و توصیه شده ایم به زیاد دعا کردن در این شب. برای همین ظهر کودکم را زودتر از مهدکودک برداشته ام تا استراحت کند و شب بتوانیم در مراسم مذهبی مان شرکت کنیم... برایش خیلی جالب بود و شنیدم که گفت: "نباید زود قضاوت کرد...".

** حال خوب و بهترین مقدرات را برای شما و کشور عزیزمان #ایران آرزو می کنیم.

روایت از #روشنا

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
اینجا #آلمان 🇩🇪
معنای #بلد_بودن

🔸در کلاسمان رسم بود که بچه ها اتیکتی جلوی خودشان بگذارند که اسمشان و زبان هایی را که به آن مسلط هستند، مشخص باشد. #توماس نوشته بود: آلمانی، #انگلیسی، #روسی، #فرانسوی (عکس پایین👇) بعد از کلاس از او پرسیدم که کی وقت کرده این همه #زبان را یاد بگیرد، و شوخی که "اگر یکی از زبان های غیرمادری که یاد گرفتی آلمانی می بود، هرگز دنبال زبان دیگری یاد گرفتن نمی رفتی!..." در بین صحبت متوجه شدم که #اسپانیایی و #ترکی را هم تا حدی بلد است. گفتم چرا این ها را ننوشته ای؟ و جوابم این بود: "ترکی را فقط در حدی که بتوانم مکالمه روزمره داشته باشم، می دانم. اسپانیایی را هم فقط می فهمم و کمی صحبت می کنم. این ها را #بلد_نیستم"!

🔹بروید و مثل منی که آلمانی ام خوب نیست و روزی چند بار این کار را می کنم، از چند آلمانی بپرسید که " شما انگلیسی بلد هستید که من سوالی از شما بپرسم؟" بین کسانی که مثل بلبل با شما انگلیسی حرف می زنند و شما شک می کنید که انگلیسی زبان مادری شان باشد، تقریبا همه شان در جواب سوال شما یا گفته اند "یک کمی" یا "تقریبا، می تونیم امتحان کنیم" یا چیزی شبیه این ها...

🔸اگر شب امتحان از همکلاسی آلمانی تان جواب مساله ای را پرسیدید و گفت "بلد نیستم" و کسی که بلد باشد نیافتید، از همان همکلاسی مذکور بخواهید هر چه که می داند، برایتان بگوید. احتمالا از توضیحات او کلی یاد خواهید گرفت. در حدی که آن سوال را بگذارید کنار و بگویید "این را که بلدم!"

** پی نوشت: نه اینکه فکر کنید از روی #تواضع است، اتفاقا تواضع به این شکل که خودت را دست کم بگیری، اینجا خیلی کم و نادر است! (در این مورد مطلبی خواهیم نوشت) اصولا معنای "بلد بودن" برایشان متفاوت است، چیزی است در مایه های "تسلط و توانایی کامل در توضیح و تفهیم یک مطلب"...

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.tgoop.com/tick_media/132
🔹در #اینستاگرام با ما همراه باشید:
instagram.com/gonbade_kaboud


🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
اینجا #آلمان 🇩🇪
شما عالی بودید!

🔸مدرسه که تعطیل شد، از معلم پسرم درباره کلاس موسیقی سوال کردم. گفت که "به پسرت بگو فردا به من یادآوری کند که اطلاعات لازم را در برگه ای برایش بنویسم. فعلا باید عجله کنم برای دیدن #فوتبال!" در حالی که داشت با عجله به سمت ماشینش می رفت، به او گفتم امیدوارم تیمتان برنده شود، و خوشحال شوید. با آن همه عجله، یک دفعه ایستاد و برگشت به سمت من، و گفت: "و البته شما هم باید خیلی خوشحال باشید. اون پنالتی کریس #رونالدو که شما گرفتیدش، واقعا باعث افتخار و خوشحالی است، حتی برای تیم های بزرگ و پرافتخار. شما عالی بودید!"

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینجا #ژاپن
#چتر خیس شما در مکان های عمومی، باعث زحمت و اذیت دیگران نمی شود.

ویدئو از @iranjapan

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
اینجا #آلمان 🇩🇪
#ایمنی_کودک در #خودرو

🔸داشتم با ماشین از کنار شرکت همسرم رد می شدم. چون فرزند یک ماهه ام در #صندلی_مخصوص_کودک عقب ماشین گریه می کرد، همانجا ایستادم. بغلش کردم و دادم دست مادرم که جلو نشسته بود. چند دقیقه ای صبر کردم تا گریه دخترم آرام شود و بگذارمش در صندلی خودش و راه بیفتیم.

🔹همان موقع همسرم و همکارش اتفاقی از شرکت آمدند بیرون و ما را دیدند. صحبت بین ما و همسرم که آمده بود کنار ماشین، خیلی کوتاه بود. اما در تمام آن یکی دو دقیقه، همکار آلمانی اش خیره خیره داخل ماشین ما را نگاه می کرد. آلمانی ها معمولا به کسانی که با آنها حرف نمی زنند یا ربط خاصی ندارند، نگاه هم نمی کنند، چه برسد به خیره شدن! یعنی اگر حتی نیم نگاهی هم به ما نمی انداخت و منتظر برگشتن همسرم می شد، کاملا عادی بود. اما همین طور خیره به ما نگاه می کرد...

🔸عصر که همسرم آمد خانه، گفت که همکارش "کای" آن روز بلافاصله بعد از برگشتن همسرم از او پرسیده که بچه چرا در بغل بوده است؟!! و همسرم که از من همین سوال را پرسیده بود، جوابش را داده که گریه می کرده و همان لحظه بغلش کرده اند و قرار نیست اینطوری راه بیفتند! اما همکارش گویا فکر کرده تاکید بیشتری لازم است، که دو سه بار دیگر تاکید کرده که مبادا چنین خطایی را حتی برای یک دقیقه #رانندگی مرتکب شوید، و از اتفاقات بدی که ممکن است بیفتد گفته... اتفاقاتی که شاید این آلمانی ها ندیده و از دور و برشان نشنیده باشند، اما ما #ایرانی ها زیاد شنیده و بعضا حتی دیده ایم!!

**پی نوشت یک: در خیابان های شهرهای آلمان حداکثر سرعت پنجاه کیلومتر بر ساعت و در بیشتر کوچه ها از جمله جایی که من رانندگی می کردم، سی کیلومتر بر ساعت است. اما تمام کودکانی که "قدشان کمتر از ۱۴۰ سانتی متر" است، باید حتی در شهرها و حتی با سرعت بسیار پایین ماشین، در صندلی مخصوص (که نوع آن بر اساس سن و قد کودک تعیین می شود- عکس👇) بنشینند و کمربندشان بسته باشد. این #قانون فقط روی کاغذ نیست و کافی است که #پلیس یا مثلا همکار آلمانی تان شما را در حال رعایت نکردن آن ببینند!!

**پی نوشت دو: در نزدیک چهار سالی که در آلمان زندگی کرده ام، تا به حال کسی را در ماشینی که چرخش می چرخد، بچه به بغل ندیده ام!

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.tgoop.com/tick_media/133
زیر گنبد کبود pinned «🔹در #اینستاگرام با ما همراه باشید: instagram.com/gonbade_kaboud 🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود... @tick_idea»
اینجا #فرانسه 🇫🇷

🔹در خیابان های #پاریس که قدم می زنید، میان آن همه زیبایی شهر، سطل های طوسی رنگ #ادرار که اطرافشان بوی تند و زننده ای پیچیده است و گاهی هم سرریز دارند، بدجوری توی ذوق می زند.

🔸اخیرا شهرداری پاریس در چند نقطه از شهر سطل های ادرار جدیدی را نصب کرده و قرار است اگر جواب بدهد، در جاهای دیگر هم از همین سطل ها(عکس👇) استفاده شود. در طراحی سطل های جدید‌ از گل و گیاه به عنوان رونما استفاده شده است. شعار "در آرامش ادرار کنید!" را هم انتخاب کرده اند تا بلکه ادرارکنندگان خیابانی(!) شهر پاریس را تشویق کند تا از آنها استفاده کنند...
https://www.tgoop.com/tick_media/135
🔹جنس سطل و بدنه داخلی آن از جنس چوب یا حصیر یا خاک اره است تا ادرار را تا حدی جذب کرده و تبدیل آن به کود (کمپوست) را راحت تر کند. بدنه خارجی سطل هم از جنس آنتی گرافیت ساخته شده، که هم ضدبو است و هم اجازه نمی دهد که کسی روی آن با اسپری یا... چیزی بنویسد یا نقاشی بکشد!

پی نوشت یک: ادرار در #خیابان مشکل بسیاری از شهرهای بزرگ و متمدن اروپایی مانند پاریس و #آمستردام است، به خصوص اطراف ترمینال های قطار و اتوبوس معمولا بوی ادرار به وضوح حس می شود. حتی با وجود سطل هایی که در خیابان ها نصب شده، بعضی ترجیح می دهند که کارشان را در پیاده روها و یا رو به دیوارهای شهر انجام دهند! هر سال در رسانه ها کلی از این مشکل حرف می زنند و افراد مختلفی را از طبقه های مختلف اجتماعی نشان می دهند که ادرار در خیابان را تقبیح می کنند و باز مشکل به جای خود باقی است... این راه حل اخیر را هم اندیشیده اند، بلکه با منظره گل و بلبل و وعده آرامش بیشتر، افراد را به سمت این سطل ها بکشانند، و حاصلش به جای چاله های کوچک ادرار در خیابان، بشود کمپوست!


پی نوشت دو: این مطلب با استفاده از مطلبی در کانال (@MojtabaInFrance) نوشته شده است. منبع اصلی را می توانید در لینک زیر پیدا کنید.
https://www.thelocal.fr/20170131/paris-gets-new-green-urinals-to-civilise-street-peeing


🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
اینجا #آلمان 🇩🇪
#تبلیغ برای رانندگان ممنوع!

🔹در مسیر #اتوبان های آلمان، تقریبا هیچ وقت بیلبورد یا نوشته تبلیغاتی نمی بینید. مسیر کنار اتوبان و روی پل هایی که از اتوبان ها رد می شوند، تقریبا همیشه خالی است. خیلی که بخواهند با راننده در حال رانندگی صحبت کنند و پیام بدهند، می نویسند:
Stau = Rettungsgasse
ترافیک = راه نجات
یعنی در هنگام #ترافیک حواستان باشد که مسیر #نجات را برای ماشین های امداد یا پلیس باز بگذارید.

🔸رعایتش هم می کنند. اگر در اتوبان ناگهان بخاطر ترافیک مسیر مجبور به کاهش سرعت شوید، می بینید که ماشین های لاین یک کاملا به سمت چپ لاین خودشان، و لاین دو کاملا به سمت راست لاین خودشان متمایل می شوند، حتی اگر ندانند آن جلوی ترافیک چه خبر است...

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.tgoop.com/tick_media/136
اینجا #آلمان 🇩🇪
#انتخابات ایالت ها

🔸بیلبوردی که در عکس👇 می بینید، همان که پر از خانم چادری و مانتو مقنعه های سیاه است، در یکی از خیابان های پر رفت و آمد شهر #فورت در ایالت #بایرن زده شده که امروز (۱۴ اکتبر) روز انتخابات ایالتی در آن است. روی این #بیلبورد نوشته: هر سال به شهرهای بزرگ #مسلمان در آلمان یکی اضافه می شود. کسی که این را نمی خواهد، گزینه دیگری (حزب آ.اف.د) را برای آلمان انتخاب می کند!

** پی نوشت:‌
🔹حزب آ.اف.د که ترجمه تحت اللفظی نام آن به فارسی می شود "گزینه ای دیگر برای آلمان"، معمولا از #ملی_گرا های راست و #نژادپرست های آلمانی تشکیل شده. در انتخابات اخیر نخست وزیر آلمان در سال ۲۰۱۷، این حزب در میان تعجب عده زیادی از فرهیختگان و مسئولان احزاب قدرتمند و با سابقه آلمان، محبوبیت چشمگیری پیدا کرد و توانست عنوان سومین حزب محبوب آلمان را بعد از فقط چهار سال از تاسیسش تصاحب کند. از مهمترین موضع گیری های سیاسی این حزب، مخالفت شدید با سیاست های پذیرش #پناهجو به خصوص از کشورهای مسلمان است. این حزب با قانونی شدن ازدواج #همجنسگرایان و ایده های #فمنیستی نیز شدیدا مخالف است و از نقش های سنتی مرد و زن در خانواده و اجتماع دفاع می کند. طرفدار سرسخت #اسراییل و #آمریکا هستند، و همچنین با اجباری شدن دوباره #خدمت_سربازی و نظامی پسران از سن هجده سال در آلمان موافقند.

🔸یادم هست بعد از انتخابات ۲۰۱۷، اساتید #دانشگاه ما خیلی ابراز تاسف می کردند از اینکه این حزب ۱۳ درصد آرا را آورده بود. رییس دانشگاه رسما می گفت که بعد از آمریکا و انتخاب دونالد #ترامپ در آنجا، چشممان به انتخاب مردم خودمان روشن! می گفت امیدوارم به سمتی نرویم که نسل بعدی ما هم مثل ما مجبور باشند با خجالت و سرافکندگی از آلمانی بودنشان بروند اینور و آنور دنیا! قبلا برایم تعریف کرده بود که هر وقت می رود #انگلیس یا... باید جوابگوی همه آنچه که در دوره #نازی و توسط #هیتلر اتفاق افتاده باشد و همیشه احساس کرده که اروپایی های دیگر به این خاطر با سرزنش و تحقیر نگاهشان می کنند!

🔻درباره #حجاب سیاه رنگ و حجاب رنگی در آلمان در پست بعدی خواهیم نوشت...

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.tgoop.com/tick_media/137
اینجا #آلمان 🇩🇪

🔹#حجاب داشتن در آلمان این روزها خیلی معمول و عادی شده. مخصوصا بعد از سال ۲۰۱۵ که آلمان تعداد زیادی #پناهجو از کشورهای #مسلمان پذیرفت، کم کم نگاه های تعجب آمیز به خانم های #باحجاب حتی در شهرهای کوچک هم از بین رفت. شهرهای بزرگ مثل #فرانکفورت که تقریبا به تصرف باحجاب ها در آمده (!) و در وسایل نقلیه عمومی مثل اتوبوس و مراکزخرید تعداد باحجاب ها خیلی زیاد شده.

🔸یک. نشسته بودم در #اتوبوس. یک خانم مسلمان با پوشیه و چادر سیاه رنگ وارد شد و نشست جلوی من و فرزند کوچکم. هنوز چند ایستگاه مانده بود برسم به مهدکودک. ولی تصمیم گرفتم ایستگاه بعدی از اتوبوس پیاده و سوار بعدی بشوم. همان یکی دو دقیقه هم به سختی گذشت... و فکر کردم من که خودم مسلمانم و #باحجاب، این همه ترسیدم از این خانوم (یا شاید آقای) چادری پوشیه دار!‌ چه برسه به این آلمانی ها!

🔸دو. این خانم (عکس👇) را می شناختم. هانا مادر یکی از همکلاسی های فرزندم در مهدکودک بود. یک خانم آلمانی بیست و نه ساله،‌ که همیشه به شکل همین عکسی که از او در #فروشگاه جلوی #مهدکودک گرفتم، چادر سرمه ای یا زرشکی سر می کرد. همسرش یک آقای #فلسطینی متولد آلمان بود. می گفت قبل از آشنایی با همسرش مسلمان شده و بعدا با یک مسلمان ازدواج کرده است. یک بار از او پرسیدم اینجا با حجاب و #چادر که هستی، کسی برخورد بدی با تو نمی کند؟ گفت راستش را بخواهی اولش نگاه همه جور خاصی است. اما کافی است زبان باز کنم و ببینند که لهجه ام کاملا آلمانی است. نگاه و برخوردها تغییر می کند و به عقیده ام احترام می گذارند. اما می توانم تصور کنم که اگر تو چادر سرت کنی، برخورد خوبی نخواهند داشت. #پوشیه خیلی برایشان حساسیت برانگیز است. اما با لباس بلند، مخصوصا اگر #سیاه نباشد، به راحتی کنار می آیند.

🔸سه. بنیامین که صدایش می کردیم بن، از آن شاگرد درس خوان ها بود که به ندرت با کسی حرف می زد. یک بار در مسیر بین کلاس ها در محوطه #دانشگاه با من هم قدم شد. از اون روزهای به نظر آلمانی ها خیلی گرم بود، یعنی ۲۵ درجه! من یک مانتوی سرمه ای و قرمز و شال سرمه ای پوشیده بودم که به نظرم خنک و خوب هم بود. بن نگاهی به من و لباس هام کرد و گفت: هوا خیلی گرمه،‌نه؟! میگن همین روزا به سی درجه هم می رسه. گفتم بله، گرمه واقعا. گفت پس گرمته تو هم!‌ بعد هم گفت:‌ ببین فلانی، آیا تو می دونی که رنگ های #تیره بیشتر نور رو جذب می کنن و رنگ های #روشن کمتر؟!! خب اگر گرمته و می خوای حجاب داشته باشی،‌ چرا حداقل این اصل رو رعایت نمی کنی؟!!! کمی احساس حماقت کردم، اما خندیدم و گفتم عادت کرده ام دیگه و به چشمم نمیاد! و نگاه عاقل اندرسفیهش باعث شد بگم: درست مثل خانوم هایی که اینجا وسط برف شدید و سوز سرمای زمستون، پالتوی پوست و پشم می پوشن، بعد پاهاشون تا بالا کاملا لخته، اونا هم لابد عادت می کنن و به نظرشون نمیاد دیگه! که بن حسابی خندید، و رفت که دیگه از این سوال ها و نگاه ها نکنه!...
بعدا فهمیدم که برایشان واقعا عجیب است که باحجاب ها (که از نظر آنها حتما گرمشان است) در #تابستان رنگ تیره بپوشند...

🔻ادامه دارد...

🔷🔶 روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea

https://www.tgoop.com/tick_media/138
Forwarded from زیر گنبد کبود
▪️▪️ #tick_now ▪️▪️
اینجا #انگلیس 🇬🇧
گزارش یک مسلمان انگلیسی از زیارت #اربعین

🔹لهجه غلیظ بریتیش و کفش گرانقیمت نایک که پایم بود، باعث می شد نگاه ها به من کمی با تعجب و کنجکاوانه باشد. اما همین که چشم در چشم کسی می شدم، لبخند گرمی تحویلم می داد. هر کسی سعی می کرد هر طور که شده، کاری برایم بکند.

🔹مثلا برای اینکه سبک بار باشم، چند دست لباس و اسپری و چند مدل اسنک گذاشته بودم توی کوله ام و آمده بودم. اما هیچ کدام این ها لازم نشد! در مسیر پر بود از چادرهایی که در آن می توانستی غذای گرم بخوری و با تشک و پتوی تمیز و حتی نو، استراحت کنی، حتی یک عده می آمدند و با اصرار می خواستند که اجازه دهی پاهایت را ماساژ دهند.

🔹یک بار از جمعمان دور افتاده بودم که ناگهان یک پیرمرد عرب مرا کشید کنار و نشاند روی صندلی. خم شد و بدون حرف کفش ها و جورابم را با ملایمت در آورد و یک ظرف آورد که در آن آب گرم و پر از کف بود. آرام روی پاهایم آب می ریخت و ماساژ می داد. از سنش خجالت می کشیدم، اما آنقدر خسته بودم و اینکارش آنقدر به من آرامش می داد که حرفی نزدم و گذاشتم کارش را بکند. پیرمرد اشک در چشمانش بود و لبخند می زد به روی من، و مرتب خدا را شکر می کرد که به او توفیق داده پاهای مرا ماساژ بدهد... چند کیلومتر دیگر که رفتم، مردی ایستاده بود و مردم را راهنمایی می کرد که بروند داخل یک چادر بزرگ. نماز عصر را که خواندیم، خواستم بروم بیرون که نگهم داشتند غذا بخورم. یک ساعت قبلش یک ساندویچ فلافل با سس پرتقال خورده بودم و واقعا گرسنه نبودم. اما اصرار کردند که بمانم و کمی بخورم. دویست نفر آدم داخل چادر بود و پنج نفر که خالصانه پذیرایی می کردند و لبخند از لبشان دور نمی شد. مردی که دعوتمان کرده بود داخل، با اصرار از من خواست در خانه ای که آدرسش را می دهد در کربلا اقامت کنم. نپذیرفتم. خواست به من پول بدهد، گفتم به اندازه کافی همراهم هست. خواهش کرد که یک تی شرت نو از او بگیرم تا حداقل وظیفه میزبانی از زائر امام را به جا آورده باشد...

🔹در این مسیر من کودکانی را دیدم که قدم برداشتنشان هنوز قوی و سریع نشده بود. و کسانی را دیدم که بچه به بغل راه می رفتند یا از بچه دارها می خواستند که اجازه دهند کمی هم آنها بچه شان را بغل کنند و راه ببرند. کسانی بودند آنقدر پیر که آرام آرام راه می رفتند، و بعضی ها روی ویلچر یا با عصا راه می رفتند. پیرزنی را دیدم که از جنوب عراق راه افتاده بود با ویلچر، به زائرانی که ویلچرش را هل می دادند اصرار می کرد که فقط تا زمانی اینکار را بکنند که خسته نشده اند و بعد رها کنند. می گفت که می داند نفر بعدی ای خواهد بود. می گفت اگر این سفر در اربعین را نمی آمدم هیچ جور دیگر نمی توانستم به #کربلا برسم، و امیدوار بود که نه روز دیگر به کربلا برسد... سخاوت و بخشندگی کلمات خوبی نیستند برای آنچه من در اربعین دیدم! کجای دیگر در این سیاره کسی می تواند چنین چیزهایی را ببیند؟! ندیدن خود و این همه مهربانی با غریبه ها از هر جای دنیا و با هر شکل و قیافه ای؟!!

🔹بعد از هشتاد کیلومتر پیاده روی، سه روز راه رفتن و خوردن یک عالمه چای شیرین، نگاهم که به گنبد افتاد، حس کردم که بهشت روی زمین را می بینم! بعد از این سفر، قلبم طور دیگری گواهی می دهد که #حسین(ع) مردی است که قلب هر بشری را گرم می کند و هر کس با او آشنا شود، بلندی هایی از انسانیت را نشان او خواهد داد، که هرگز و هیچ کجا نخواهد دید.

** پی نوشت: این مطلب از وبسایت themuslimvibe.com انتخاب شده است. این وبسایت یک پلتفورم است برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و نظرات مسلمانان در کشورهای غربی. می توانید با سرچ مطلب The Arbaeen Walk در این سایت، مطلب را کامل بخوانید.


▪️▪️ روایت های شنیدنی و الهام بخش از #زیرگنبدکبود...
@tick_idea
2025/08/24 09:47:33
Back to Top
HTML Embed Code: