روز مهندس و مهندسین آینده؟!
محمدرضا اسلامی
🔵 روز مهندس است و تجسم اینکه فرزندم مهندس شود برایم مثل یک کابوس است. فکر اینکه محل امرار معاشش از مهندسی باشد برایم یک علامت سوال بزرگ است. ولی همزمان، تجسم اینکه مهندس «نشود» هم غیرممکن است!
بخش اصلی ایام عمر در مهندسی گذشته و دوست دارم در این روزِ مهندس برای فرزندم آرزو کنم:
آرزو می کنم که فرزندم مهندس شود چرا که زیباییِ یک مفهوم درخشنده را می بیند: اینکه چطور ریاضیات و فیزیک به حل مشکلات جوامع بشری کمک می کنند. دوست دارم ذهن او در برابر این جلوه ی شگفت از تمدن و دانش انسانی قرار گیرد. اینکه چطور «انسان» توانست بُرشهای مجزا از ریاضی و فیزیک را سرهم کند و علوم مهندسی را به عنوان «کاربردِ ریاضیات و فیزیک» به خدمتِ «جوامع انسانی» بنشاند.
ولی همزمان برای برخورداری از یک زیستِ با اقتصاد سالم برای نسل بعدی مهندسین دغدغه/سوال دارم.
امروز که اینها را می نویسم در دپارتمان عمران دانشگاه Cal Poly حدود هزار و دویست دانشجو در حال آموختن درسهای مهندسی عمران می باشند. همین تعداد و کمی بیشتر در دانشگاه برکلی. همین تعداد کمی کمتر در دانشگاه استنفورد. همین تعداد در دانشگاه جنوب کالیفرنیا. و همین طور در دانشگاه سن دیِگو و… و لذا فقط در یک ایالت کالیفرنیا امروز چندین هزار دانشجوی تازه نفس در حال تربیت و آماده ورود به بازار مهندسی عمران هستند. سوال مشخص اینجاست که اساسا آیا «بازار کار» ظرفیت این تعداد مهندس که دانشگاهها پرورش می دهند را دارد؟
و آیا کشاندن فرزندانمان به سمت «وادی مهندسی» امر صحیحی هست؟
آیا اساسا امرار معاش در حوزه مهندسی را برای نسل آینده باید بازنگری کنیم؟
همیشه ضروری است که به آمارها و ارقام رجوع و توجه کنیم:
1️⃣-در کشور آمریکا حدود ۸۰۰هزار مهندس عمران دارای مهر نظام مهندسی هستند (+). در اصطلاح مهر PE.
2️⃣- جمعیت آمریکا حدود ۳۳۴ میلیون نفر است.
3️⃣- ابعاد بازار مسکن و ساخت و ساز در آمریکا حدود ۲۰۰۰ (دوهزار) میلیارد دلار است (حدود ده درصد اقتصاد کشور). لینک آمار رسمی+.
همین سه آمار شاخص را در مورد کشور ایران نگاه کنیم:
1️⃣- در ایران حدود ۶۵۰هزار مهندس عمران عضو سازمان نظام مهندسی هستند.(!)
2️⃣- جمعیت ایران حدودا ۸۰ میلیون نفر (یعنی کمتر از یک چهارم آمریکا) است.
3️⃣- ابعاد بازار مسکن و ساخت و ساز در کشور ایران حدود ۲۲ میلیار دلار است.
یعنی در آمریکا برای ساخت ۱ میلیون و ۳۹۰هزار واحد مسکونی در طول یک سال (طبق آمار رسمی پروانه پایان کار+) حدود ۸۰۰ هزار مهندس عمران مشغول به کار هستند که اینها در یک بازار حدودا ۲۰۰۰ میلیارد دلاری کار می کنند. در حالی که در ایران با فرض ساخت سالیانه ۶۰۰ هزار واحد مسکونی (که البته این رقم برای یکسال خوشبینانه است) حدود ۶۵۰ هزار مهندس عضو سازمان نظام مهندسی هستند که اینها در یک بازارِ حدودا ۲۲ میلیارد دلاری کار می کنند.
600,000*100m^2*20,000,000T/55,000$ = 21.8 B$
(یا ۱۲۰۰ همت تقسیم بر قیمت دلار)
اعداد سخن می گویند!
🔵 مشابه همین بحث را می توان در سایر حوزه های مهندسی هم داشت (مهندسی مکانیک، کامپیوتر و …).
با این اوصاف آیا هدایت فرزندانمان به سمت عرصه مهندسی صحیح است؟
آیا امروزه شغل مهندسی (با توجه به این خط تولید تربیت مهندس در دانشگاهها) ظرفیتِ درآمدزایی و ساختن یک زندگی با اقتصاد سالم را دارد؟
🔵 اینها سوالات جدی ای است که در روز مهندس باید درباره آنها سخن بگوییم نه اینکه با پیامهای کلیشه ای روز مهندس را تبریک گفت.
🔵 دوست دارم که فرزندانم مهندس شوند تا ذهن آنها در برابر این تجلی زیبایی قرار گیرد. اینکه Von Mises و Tresca چطور به بیان مکانیزم خرابی مواد و مصالح تحت نیروها پرداختند و این چگونه باعث شد تا فضل الرحمن خان تئوریهای احداث برجهای صدوپنجاه طبقه را در برابر زلزله صورتبندی کند… دوست دارم فرزندانم این زیبائیها را بچشند. اما به رغم این زیباییها برای زندگی اقتصادی مهندسین نسل آینده سوالات جدی در ذهن دارم.
همچنین علاوه بر این دغدغه، امیدوارم که اگر روزی مهندس شوند، ذهن آنها «فقط» درگیرِ وادی مهندسی نباشد. ذهنِ مهندسیِ آنها همچون علی اکبر معین فر شود:
سیاست را بفهمد، دغدغه امر اجتماعی داشته باشد، قدرت دوست ساختن (Make friend) و دوست نگه داشتن (Keep friend) داشته باشد، شیفته هنر/ادبیات باشد و تا آخرین روزهای پیری و واپسین ساعات عمر، در یک زیستِ اجتماعیِ پویا حضور داشته باشد. (لینک گفتگوی دکتر محسن رنانی با مهندس معین فر). برای مهندسین نسل آینده ذهنی زیبا (Beautiful Mind) همچون ذهن معین فر را آرزومندم.
روز مهندس مبارک.
۱۴۰۲/۱۲/۵
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
🔻لینک سه یادداشت قبل برای روز مهندس
یادداشت ۱
یادداشت ۲
یادداشت ۳
.
محمدرضا اسلامی
🔵 روز مهندس است و تجسم اینکه فرزندم مهندس شود برایم مثل یک کابوس است. فکر اینکه محل امرار معاشش از مهندسی باشد برایم یک علامت سوال بزرگ است. ولی همزمان، تجسم اینکه مهندس «نشود» هم غیرممکن است!
بخش اصلی ایام عمر در مهندسی گذشته و دوست دارم در این روزِ مهندس برای فرزندم آرزو کنم:
آرزو می کنم که فرزندم مهندس شود چرا که زیباییِ یک مفهوم درخشنده را می بیند: اینکه چطور ریاضیات و فیزیک به حل مشکلات جوامع بشری کمک می کنند. دوست دارم ذهن او در برابر این جلوه ی شگفت از تمدن و دانش انسانی قرار گیرد. اینکه چطور «انسان» توانست بُرشهای مجزا از ریاضی و فیزیک را سرهم کند و علوم مهندسی را به عنوان «کاربردِ ریاضیات و فیزیک» به خدمتِ «جوامع انسانی» بنشاند.
ولی همزمان برای برخورداری از یک زیستِ با اقتصاد سالم برای نسل بعدی مهندسین دغدغه/سوال دارم.
امروز که اینها را می نویسم در دپارتمان عمران دانشگاه Cal Poly حدود هزار و دویست دانشجو در حال آموختن درسهای مهندسی عمران می باشند. همین تعداد و کمی بیشتر در دانشگاه برکلی. همین تعداد کمی کمتر در دانشگاه استنفورد. همین تعداد در دانشگاه جنوب کالیفرنیا. و همین طور در دانشگاه سن دیِگو و… و لذا فقط در یک ایالت کالیفرنیا امروز چندین هزار دانشجوی تازه نفس در حال تربیت و آماده ورود به بازار مهندسی عمران هستند. سوال مشخص اینجاست که اساسا آیا «بازار کار» ظرفیت این تعداد مهندس که دانشگاهها پرورش می دهند را دارد؟
و آیا کشاندن فرزندانمان به سمت «وادی مهندسی» امر صحیحی هست؟
آیا اساسا امرار معاش در حوزه مهندسی را برای نسل آینده باید بازنگری کنیم؟
همیشه ضروری است که به آمارها و ارقام رجوع و توجه کنیم:
1️⃣-در کشور آمریکا حدود ۸۰۰هزار مهندس عمران دارای مهر نظام مهندسی هستند (+). در اصطلاح مهر PE.
2️⃣- جمعیت آمریکا حدود ۳۳۴ میلیون نفر است.
3️⃣- ابعاد بازار مسکن و ساخت و ساز در آمریکا حدود ۲۰۰۰ (دوهزار) میلیارد دلار است (حدود ده درصد اقتصاد کشور). لینک آمار رسمی+.
همین سه آمار شاخص را در مورد کشور ایران نگاه کنیم:
1️⃣- در ایران حدود ۶۵۰هزار مهندس عمران عضو سازمان نظام مهندسی هستند.(!)
2️⃣- جمعیت ایران حدودا ۸۰ میلیون نفر (یعنی کمتر از یک چهارم آمریکا) است.
3️⃣- ابعاد بازار مسکن و ساخت و ساز در کشور ایران حدود ۲۲ میلیار دلار است.
یعنی در آمریکا برای ساخت ۱ میلیون و ۳۹۰هزار واحد مسکونی در طول یک سال (طبق آمار رسمی پروانه پایان کار+) حدود ۸۰۰ هزار مهندس عمران مشغول به کار هستند که اینها در یک بازار حدودا ۲۰۰۰ میلیارد دلاری کار می کنند. در حالی که در ایران با فرض ساخت سالیانه ۶۰۰ هزار واحد مسکونی (که البته این رقم برای یکسال خوشبینانه است) حدود ۶۵۰ هزار مهندس عضو سازمان نظام مهندسی هستند که اینها در یک بازارِ حدودا ۲۲ میلیارد دلاری کار می کنند.
600,000*100m^2*20,000,000T/55,000$ = 21.8 B$
(یا ۱۲۰۰ همت تقسیم بر قیمت دلار)
اعداد سخن می گویند!
🔵 مشابه همین بحث را می توان در سایر حوزه های مهندسی هم داشت (مهندسی مکانیک، کامپیوتر و …).
با این اوصاف آیا هدایت فرزندانمان به سمت عرصه مهندسی صحیح است؟
آیا امروزه شغل مهندسی (با توجه به این خط تولید تربیت مهندس در دانشگاهها) ظرفیتِ درآمدزایی و ساختن یک زندگی با اقتصاد سالم را دارد؟
🔵 اینها سوالات جدی ای است که در روز مهندس باید درباره آنها سخن بگوییم نه اینکه با پیامهای کلیشه ای روز مهندس را تبریک گفت.
🔵 دوست دارم که فرزندانم مهندس شوند تا ذهن آنها در برابر این تجلی زیبایی قرار گیرد. اینکه Von Mises و Tresca چطور به بیان مکانیزم خرابی مواد و مصالح تحت نیروها پرداختند و این چگونه باعث شد تا فضل الرحمن خان تئوریهای احداث برجهای صدوپنجاه طبقه را در برابر زلزله صورتبندی کند… دوست دارم فرزندانم این زیبائیها را بچشند. اما به رغم این زیباییها برای زندگی اقتصادی مهندسین نسل آینده سوالات جدی در ذهن دارم.
همچنین علاوه بر این دغدغه، امیدوارم که اگر روزی مهندس شوند، ذهن آنها «فقط» درگیرِ وادی مهندسی نباشد. ذهنِ مهندسیِ آنها همچون علی اکبر معین فر شود:
سیاست را بفهمد، دغدغه امر اجتماعی داشته باشد، قدرت دوست ساختن (Make friend) و دوست نگه داشتن (Keep friend) داشته باشد، شیفته هنر/ادبیات باشد و تا آخرین روزهای پیری و واپسین ساعات عمر، در یک زیستِ اجتماعیِ پویا حضور داشته باشد. (لینک گفتگوی دکتر محسن رنانی با مهندس معین فر). برای مهندسین نسل آینده ذهنی زیبا (Beautiful Mind) همچون ذهن معین فر را آرزومندم.
روز مهندس مبارک.
۱۴۰۲/۱۲/۵
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
🔻لینک سه یادداشت قبل برای روز مهندس
یادداشت ۱
یادداشت ۲
یادداشت ۳
.
👍99❤44👎4🙏4
سخنی مشفقانه با حمید رسایی!
محمدرضا اسلامی
با سلام
«قبل از» شروع به کارتان در مجلس جدید این چند عدد را در خاطر بسپارید:
1️⃣- بودجه دانشگاه تهران (به عنوان مهم ترین دانشگاه ایران) در سال جاری ۳٬۳۰۰ میلیارد تومان (۳.۳ همت) بوده است. (لینک مصاحبه زلفی گل وزیر علوم +). با فرض دلار ۵۰ هزار تومانی، این یعنی ۶۶ میلیون دلار!
بودجه دانشگاه توکیو (University of Tokyo) ۲.۵ میلیارد دلار بوده است +. یعنی چند برابر؟
یعنی بودجه دانشگاه توکیو ۳۸ برابر دانشگاه تهران است.
مساحت ژاپن «کمتر از یک چهارم ایران» است و جمعیت آن یک و نیم برابر ایران، ولی بودجه دانشگاه اصلی آن کشور ۳۸ برابرِ دانشگاه اصلیِ سرزمین ماست. پژوهشگران ژاپنی در طول یکسال برای تولید علم این میزان بودجه را دارا هستند.
بودجه دانشگاه شیراز در سال گذشته ۸۶۰ میلیارد تومان بوده است یعنی کمتر از ۱ همت. یعنی کمتر از ۱۷ «میلیون» دلار (+)، ولی بودجه دانشگاه همتراز آن در ژاپن، یعنی دانشگاه #کیوتو یک و نیم «میلیارد» دلار بوده است.
یعنی بودجه دانشگاه کیوتو ۸۸ برابر دانشگاه شیراز بوده است! (+)
این یعنی نهاد تولید علم در ایران چقدر نحیف و فقیر شده است.
2️⃣- آقای رسایی! این وضعیت در شرق عالم است. بیایید از شرق به غرب برویم؛ البته هدف مقایسه دانشگاه تهران با دانشگاههای غربی نیست. بلکه بیایید همان دانشگاه «توکیو را با دانشگاههای غربی» مقایسه کنیم.
بودجه دانشگاه برکلی کالیفرنیا در سال تحصیلی گذشته حدود ۷ میلیارد دلار بوده است.
یعنی دانشگاه برکلی حدودا سه برابر دانشگاه توکیو بودجه داشته است! (عدد دقیق: ۲.۸ برابر توکیو، یا ۱۰۶ برابر دانشگاه تهران)
و این فقط «یک دانشگاه غربی» در مقایسه با دانشگاه شرقی توکیو است.
در همان سال بودجه دانشگاه استنفورد حدود ۹ میلیارد دلار بوده است! یعنی بیش از سه برابر دانشگاه توکیو (عدد دقیق: ۳.۶ برابر توکیو).
(لینک یک و دو)
یعنی در یک جغرافیای کوچکِ چند کیلومتر مربعی در شمال کالیفرنیا هر سال ۶.۵ برابر دانشگاه توکیو «بودجه در پژوهش و تولید علم» هزینه می شود. و این وضعیت فقط در دو دانشگاه غربی در مقایسه با یک دانشگاه مهم شرقی است.
آری! کیفیت اتفاقی نیست.
و اینک ما در این میانه ی غرب و شرق نشسته ایم. با دانشگاههایی که اینگونه نحیف و لاغر شده اند و «این» توان پژوهش/تولید علم ماست در دنیایی که دانش حرف اول را زده/می زند.
در این چهار سال سعی کنید که فکری برای نهاد تولید علم و دانش در ایران کنید!
3️⃣- در سال گذشته عربستان روزانه بیش از ۱۱ میلیون بشکه نفت فروخت. درحالی که ایران به دلیل شرایط تحریم در برخی ماهها حتی قادر به فروش ۲ میلیون بشکه هم نبوده است.
جمعیت ایران بیش از ۸۵ میلیون نفر و جمعیت عربستان ۳۸ میلیون نفر است. یعنی جمعیت ما بیش از دو برابر عربستان است ولی آنها بیش از پنج برابر ما نفت می فروشند.
یعنی میزان برخورداری «یک شهروند» عربستان از بودجه نفت بیش از ۱۲ برابر یک شهروند ایرانی است.
تولید ناخالص عربستان اکنون بیش از هزار میلیارد دلار (+) و تولید ناخالص ایران ۳۶۰ میلیارد دلار است. (یعنی حدود یک سوم)
آقای رسایی، در این چهار سال بجای درگیر شدن با همدیگر، و به جای پنجه در صورت هم کشیدن، بجای پرداختن به چنار و پاچنار فکری به حال این اعداد و وضعیت بودجه کنید.
4️⃣- در سال ۲۰۲۲ (بلافاصله بعد از کرونا) فرودگاه استانبول در ترانزیت ۶۴ میلیون مسافر نقش داشته است. همان زمان فرودگاه دوبی در ترانزیت ۶۶ میلیون مسافر نقش ایفا کرده است. ولی حداکثر ظرفیت فرودگاه امام در تهران، جابجایی کمتر از ۱۰ میلیون مسافر بوده است. (لینک)
زمانی که کشور قطر هنوز تاسیس نشده بود ما در ایران هواپیمایی هما را داشتیم.
▪️▪️▪️
برای این چهارسال پیش رو این چند عدد و رقم را به خاطر بسپرید؛ چون که این چهار سال هم به سرعت می گذرد! ولی آنچه که باقی می ماند «اعداد و ارقام جدید» خواهد بود.
بجای تلاش در زد و خورد و انتقام گیری از قالیباف و چنار و پاجوش و… فکری به حال جریانِ «تولید ثروت» کنید در کشوری که بودجه امروز دانشگاههایش، و ظرفیت ترانزیت فرودگاههایش و میزان فروش نفتش محل حیرت است اکنون.
و خاطرتان باشد: تولید ثروت دستوری نیست.
www.tgoop.com/solseghalam
محمدرضا اسلامی
با سلام
«قبل از» شروع به کارتان در مجلس جدید این چند عدد را در خاطر بسپارید:
1️⃣- بودجه دانشگاه تهران (به عنوان مهم ترین دانشگاه ایران) در سال جاری ۳٬۳۰۰ میلیارد تومان (۳.۳ همت) بوده است. (لینک مصاحبه زلفی گل وزیر علوم +). با فرض دلار ۵۰ هزار تومانی، این یعنی ۶۶ میلیون دلار!
بودجه دانشگاه توکیو (University of Tokyo) ۲.۵ میلیارد دلار بوده است +. یعنی چند برابر؟
یعنی بودجه دانشگاه توکیو ۳۸ برابر دانشگاه تهران است.
مساحت ژاپن «کمتر از یک چهارم ایران» است و جمعیت آن یک و نیم برابر ایران، ولی بودجه دانشگاه اصلی آن کشور ۳۸ برابرِ دانشگاه اصلیِ سرزمین ماست. پژوهشگران ژاپنی در طول یکسال برای تولید علم این میزان بودجه را دارا هستند.
بودجه دانشگاه شیراز در سال گذشته ۸۶۰ میلیارد تومان بوده است یعنی کمتر از ۱ همت. یعنی کمتر از ۱۷ «میلیون» دلار (+)، ولی بودجه دانشگاه همتراز آن در ژاپن، یعنی دانشگاه #کیوتو یک و نیم «میلیارد» دلار بوده است.
یعنی بودجه دانشگاه کیوتو ۸۸ برابر دانشگاه شیراز بوده است! (+)
این یعنی نهاد تولید علم در ایران چقدر نحیف و فقیر شده است.
2️⃣- آقای رسایی! این وضعیت در شرق عالم است. بیایید از شرق به غرب برویم؛ البته هدف مقایسه دانشگاه تهران با دانشگاههای غربی نیست. بلکه بیایید همان دانشگاه «توکیو را با دانشگاههای غربی» مقایسه کنیم.
بودجه دانشگاه برکلی کالیفرنیا در سال تحصیلی گذشته حدود ۷ میلیارد دلار بوده است.
یعنی دانشگاه برکلی حدودا سه برابر دانشگاه توکیو بودجه داشته است! (عدد دقیق: ۲.۸ برابر توکیو، یا ۱۰۶ برابر دانشگاه تهران)
و این فقط «یک دانشگاه غربی» در مقایسه با دانشگاه شرقی توکیو است.
در همان سال بودجه دانشگاه استنفورد حدود ۹ میلیارد دلار بوده است! یعنی بیش از سه برابر دانشگاه توکیو (عدد دقیق: ۳.۶ برابر توکیو).
(لینک یک و دو)
یعنی در یک جغرافیای کوچکِ چند کیلومتر مربعی در شمال کالیفرنیا هر سال ۶.۵ برابر دانشگاه توکیو «بودجه در پژوهش و تولید علم» هزینه می شود. و این وضعیت فقط در دو دانشگاه غربی در مقایسه با یک دانشگاه مهم شرقی است.
آری! کیفیت اتفاقی نیست.
و اینک ما در این میانه ی غرب و شرق نشسته ایم. با دانشگاههایی که اینگونه نحیف و لاغر شده اند و «این» توان پژوهش/تولید علم ماست در دنیایی که دانش حرف اول را زده/می زند.
در این چهار سال سعی کنید که فکری برای نهاد تولید علم و دانش در ایران کنید!
3️⃣- در سال گذشته عربستان روزانه بیش از ۱۱ میلیون بشکه نفت فروخت. درحالی که ایران به دلیل شرایط تحریم در برخی ماهها حتی قادر به فروش ۲ میلیون بشکه هم نبوده است.
جمعیت ایران بیش از ۸۵ میلیون نفر و جمعیت عربستان ۳۸ میلیون نفر است. یعنی جمعیت ما بیش از دو برابر عربستان است ولی آنها بیش از پنج برابر ما نفت می فروشند.
یعنی میزان برخورداری «یک شهروند» عربستان از بودجه نفت بیش از ۱۲ برابر یک شهروند ایرانی است.
تولید ناخالص عربستان اکنون بیش از هزار میلیارد دلار (+) و تولید ناخالص ایران ۳۶۰ میلیارد دلار است. (یعنی حدود یک سوم)
آقای رسایی، در این چهار سال بجای درگیر شدن با همدیگر، و به جای پنجه در صورت هم کشیدن، بجای پرداختن به چنار و پاچنار فکری به حال این اعداد و وضعیت بودجه کنید.
4️⃣- در سال ۲۰۲۲ (بلافاصله بعد از کرونا) فرودگاه استانبول در ترانزیت ۶۴ میلیون مسافر نقش داشته است. همان زمان فرودگاه دوبی در ترانزیت ۶۶ میلیون مسافر نقش ایفا کرده است. ولی حداکثر ظرفیت فرودگاه امام در تهران، جابجایی کمتر از ۱۰ میلیون مسافر بوده است. (لینک)
زمانی که کشور قطر هنوز تاسیس نشده بود ما در ایران هواپیمایی هما را داشتیم.
▪️▪️▪️
برای این چهارسال پیش رو این چند عدد و رقم را به خاطر بسپرید؛ چون که این چهار سال هم به سرعت می گذرد! ولی آنچه که باقی می ماند «اعداد و ارقام جدید» خواهد بود.
بجای تلاش در زد و خورد و انتقام گیری از قالیباف و چنار و پاجوش و… فکری به حال جریانِ «تولید ثروت» کنید در کشوری که بودجه امروز دانشگاههایش، و ظرفیت ترانزیت فرودگاههایش و میزان فروش نفتش محل حیرت است اکنون.
و خاطرتان باشد: تولید ثروت دستوری نیست.
www.tgoop.com/solseghalam
👍200👌16👎13❤10🙏5👏4😢2
این آخرین قطعه جواهر از اعصار
از ظهر تا سر شب در آزمایشگاه بتن به کار ساخت نمونه های سیلندر بتنی و سروکله زدن با دانشجویان گذشت. خسته و له رسیدم به دفتر. پر از بوی سیمان. تازه نوبت کارهای مشق بچه بود. تا حدود یازده شب به سر و کله زدن با پسرک برای نوشتن تکالیفش گذشت که عملا در بخشهای انتهایی مشق، کاملا گیج و خسته بود. ساعت یازده بچه ها خوابیدند. تمام قوای جسمی ام را جمع کردم و مجدد به هر مشقتی که بود دوازده نیمه شب از خانه آمدم دانشگاه تا در سکوت شب چند مسئله مکانیک جامدات برای تدریس فردا حل/حفظ شود که در سکوت نیمه شبی، پیام روی گوشی موبایل رسید: «مادربزرگ پر کشید». ذهنم متلاشی شد. بعد از آن خستگی طولانی، یک ساعت تنها در دفتر کار نیمه شب گیج و منگ ذهنم به مرور خاطراتش گذشت... شکر که زمین گیر نشد و از رنج ها دور شد.
▪️رفتن برای همه است و همه ما رفتنی، اما آنچه که رنج آور است این سوال است: برایش چه کردم؟ در رفتنِ عزیزان و خوبان این سوال است که رنجِ روح ماست ورنه ماندگار ماندن که امکانِ این عالم نیست. «تو» برایش چه کردی؟!
▪️مجید مجیدی در فیلم و قصه زیبایی که سال 77 ساخت ماجرای یک خانواده را تعریف می کند. در فیلم زیبایش (رنگ خدا) پدری را به تصویر می کشد که در کارِ خودش و زندگی گیر کرده. همزمان مادربزرگ را به تصویر می کشد که در سکوت نگران نوه هاست. آن احوالِ مادربزرگ قصه مجید مجیدی چقدر شباهت دارد به احوال مادر "علی حاتمی". مادر ایرانی: توام با متانت، نگرانی، و اصالت رفتار... مادر ایرانی، همان که علی حاتمی به تصویر می کشد: یک قلب تپنده، نگران ولی رفتار با طمانینه.
مادر ایرانی، انگار که شبیه خود سرزمین ایران است: پیچیده در اصالت و نگرانی.
▪️دوران کودکی ما مقارن با ایام جنگ بود. آن زمان مدارس شیفت صبح و ظهر داشت. مادر فرهنگی و مدیر دبیرستان بود و لذا «هفته های شیفت ظهری» مادربزرگ بود که می آمد و بچه ها را «نگه» می داشت. چه زیباست این واژه در زبان فارسی: نگهداری. از ریشه نگاه (نگه) است؟! بچه ها را نگاه داری می کرد. یعنی بیش از هر چیزی با «نگاه» در کنار نوه ها بود. در آن دوران شیطنت (و کارهایی که از یک پسربچه سر می زند)، همیشه سنگینیِ «نگاه»ش بود که حس می شد. هرگز داد و فریاد نکرد. هرگز. حتی یکبار هم نگفت تو چه پسر شلوغ و بدرفتاری هستی. نگاه بود. از جنس همان نگاه که علی حاتمی به تصور می کشد. از جنس همان مادربزرگ مجید مجیدی. اگر شیطنتهای کودکی از حد می گذشت فقط یک کلمه غلیظ به همان لهجه شیرازی ادا می کرد: محمد آقو.
همین. فقط همین. حداکثر شکایتِ از شیطنتهای نوه در همین حد بود. یک کلمه. با سکوت و سنگینی نگاه. سالهای کودکی گذشت و هر دو هفته یکبار شیفت ظهر. یعنی یک هفته کامل هر روز بودن در مجاورتِ مادربزرگ. و حال در این سکوت نیمه شب هزاران کیلومتر آن سو تر: «تو» برایش چه کردی؟!
▪️بوی اصالت چیزی است که کودک حس می کند. نیازی به زیاد سخن گفتن نیست، کودک حس می کند بزرگی صبر را در مقابل کوچکیِ بیتابی... شیراز دیگر آن شیراز قبل نیست. هیچ یک از مادربزرگها و پدربزرگها دیگر امروز نیستند و این آخرین جواهر که بوی اصالتِ اعصار می داد هم رفت و روی در نقاب خاک کشید. شیراز خالی شد از خاطره های کودکی و از سنگینی نگاهش. این آخرین تکه جواهری بود که بوی شیراز قدیم را داشت. بوی پدرش و خانه های قدیمی محله آستانه.
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود.
▪️در ژاپن استاد سختگیر ژاپنی هر روز صبح چک می کرد که چه ساعتی پشت میز کار نشسته ام. لذا هر روز صبح به عجله سروقت باید می رسیدم. و هر روز صبح هنگام رفتن، شاهد بودم که «سرویسِ مدرسه سالمند» کوچه به کوچه در حال سوار کردن سالمندانِ نشسته بر روی ویلچر از مقابل درب منزل بود که آنها را به خانه سالمندان ببرد. آری خانه سالمندانی که "صبح" سرویس آنها را می برد و "عصر" آنها را بر می گرداند. با ماشینهای ون ژاپنی که در قسمت پشت ماشین، یک آسانسور مخصوص جابجایی عمودی ولیچر تعبیه شده. یعنی هر روز صبح زود سالمند با این سرویس از خانه خارج می شود و عصر مجدد تحویل فرزندانش می شود. این خروج از خانه تاثیر مهمی در بهداشت روحی سالمند دارد. پدربزرگها و مادربزرگها می روند ولی یک حسرت با ما باقی می ماند: ایکاش در ایام کهنسالی اینهمه مدت در خانه گرفتار نمی شدند. ایکاش برای حفظ طراوت روحی سالمند، امکانات بیشتری در کشور بود.
▪️در این نیمه شب و سکوت می خواهم ساعتی برایش دعا بخوانم و به درگاه الهی بگویم پروردگارا او بسیار صبورانه زیست روح نازنینش دور از رنج ها و برخوردار از موسیقای زیبای عالم باد. زیبا زیستی بانو.
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخِ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهرِ تو مرا بالا برد
.
از ظهر تا سر شب در آزمایشگاه بتن به کار ساخت نمونه های سیلندر بتنی و سروکله زدن با دانشجویان گذشت. خسته و له رسیدم به دفتر. پر از بوی سیمان. تازه نوبت کارهای مشق بچه بود. تا حدود یازده شب به سر و کله زدن با پسرک برای نوشتن تکالیفش گذشت که عملا در بخشهای انتهایی مشق، کاملا گیج و خسته بود. ساعت یازده بچه ها خوابیدند. تمام قوای جسمی ام را جمع کردم و مجدد به هر مشقتی که بود دوازده نیمه شب از خانه آمدم دانشگاه تا در سکوت شب چند مسئله مکانیک جامدات برای تدریس فردا حل/حفظ شود که در سکوت نیمه شبی، پیام روی گوشی موبایل رسید: «مادربزرگ پر کشید». ذهنم متلاشی شد. بعد از آن خستگی طولانی، یک ساعت تنها در دفتر کار نیمه شب گیج و منگ ذهنم به مرور خاطراتش گذشت... شکر که زمین گیر نشد و از رنج ها دور شد.
▪️رفتن برای همه است و همه ما رفتنی، اما آنچه که رنج آور است این سوال است: برایش چه کردم؟ در رفتنِ عزیزان و خوبان این سوال است که رنجِ روح ماست ورنه ماندگار ماندن که امکانِ این عالم نیست. «تو» برایش چه کردی؟!
▪️مجید مجیدی در فیلم و قصه زیبایی که سال 77 ساخت ماجرای یک خانواده را تعریف می کند. در فیلم زیبایش (رنگ خدا) پدری را به تصویر می کشد که در کارِ خودش و زندگی گیر کرده. همزمان مادربزرگ را به تصویر می کشد که در سکوت نگران نوه هاست. آن احوالِ مادربزرگ قصه مجید مجیدی چقدر شباهت دارد به احوال مادر "علی حاتمی". مادر ایرانی: توام با متانت، نگرانی، و اصالت رفتار... مادر ایرانی، همان که علی حاتمی به تصویر می کشد: یک قلب تپنده، نگران ولی رفتار با طمانینه.
مادر ایرانی، انگار که شبیه خود سرزمین ایران است: پیچیده در اصالت و نگرانی.
▪️دوران کودکی ما مقارن با ایام جنگ بود. آن زمان مدارس شیفت صبح و ظهر داشت. مادر فرهنگی و مدیر دبیرستان بود و لذا «هفته های شیفت ظهری» مادربزرگ بود که می آمد و بچه ها را «نگه» می داشت. چه زیباست این واژه در زبان فارسی: نگهداری. از ریشه نگاه (نگه) است؟! بچه ها را نگاه داری می کرد. یعنی بیش از هر چیزی با «نگاه» در کنار نوه ها بود. در آن دوران شیطنت (و کارهایی که از یک پسربچه سر می زند)، همیشه سنگینیِ «نگاه»ش بود که حس می شد. هرگز داد و فریاد نکرد. هرگز. حتی یکبار هم نگفت تو چه پسر شلوغ و بدرفتاری هستی. نگاه بود. از جنس همان نگاه که علی حاتمی به تصور می کشد. از جنس همان مادربزرگ مجید مجیدی. اگر شیطنتهای کودکی از حد می گذشت فقط یک کلمه غلیظ به همان لهجه شیرازی ادا می کرد: محمد آقو.
همین. فقط همین. حداکثر شکایتِ از شیطنتهای نوه در همین حد بود. یک کلمه. با سکوت و سنگینی نگاه. سالهای کودکی گذشت و هر دو هفته یکبار شیفت ظهر. یعنی یک هفته کامل هر روز بودن در مجاورتِ مادربزرگ. و حال در این سکوت نیمه شب هزاران کیلومتر آن سو تر: «تو» برایش چه کردی؟!
▪️بوی اصالت چیزی است که کودک حس می کند. نیازی به زیاد سخن گفتن نیست، کودک حس می کند بزرگی صبر را در مقابل کوچکیِ بیتابی... شیراز دیگر آن شیراز قبل نیست. هیچ یک از مادربزرگها و پدربزرگها دیگر امروز نیستند و این آخرین جواهر که بوی اصالتِ اعصار می داد هم رفت و روی در نقاب خاک کشید. شیراز خالی شد از خاطره های کودکی و از سنگینی نگاهش. این آخرین تکه جواهری بود که بوی شیراز قدیم را داشت. بوی پدرش و خانه های قدیمی محله آستانه.
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود.
▪️در ژاپن استاد سختگیر ژاپنی هر روز صبح چک می کرد که چه ساعتی پشت میز کار نشسته ام. لذا هر روز صبح به عجله سروقت باید می رسیدم. و هر روز صبح هنگام رفتن، شاهد بودم که «سرویسِ مدرسه سالمند» کوچه به کوچه در حال سوار کردن سالمندانِ نشسته بر روی ویلچر از مقابل درب منزل بود که آنها را به خانه سالمندان ببرد. آری خانه سالمندانی که "صبح" سرویس آنها را می برد و "عصر" آنها را بر می گرداند. با ماشینهای ون ژاپنی که در قسمت پشت ماشین، یک آسانسور مخصوص جابجایی عمودی ولیچر تعبیه شده. یعنی هر روز صبح زود سالمند با این سرویس از خانه خارج می شود و عصر مجدد تحویل فرزندانش می شود. این خروج از خانه تاثیر مهمی در بهداشت روحی سالمند دارد. پدربزرگها و مادربزرگها می روند ولی یک حسرت با ما باقی می ماند: ایکاش در ایام کهنسالی اینهمه مدت در خانه گرفتار نمی شدند. ایکاش برای حفظ طراوت روحی سالمند، امکانات بیشتری در کشور بود.
▪️در این نیمه شب و سکوت می خواهم ساعتی برایش دعا بخوانم و به درگاه الهی بگویم پروردگارا او بسیار صبورانه زیست روح نازنینش دور از رنج ها و برخوردار از موسیقای زیبای عالم باد. زیبا زیستی بانو.
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخِ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهرِ تو مرا بالا برد
.
❤201😢39👍35👏3
✍️ ققنوس به جای همای سعادت
(سالگرد زلزله و سونامی توهوکو)
محمدرضا اسلامی
🔵 امروز سالگرد قوی ترین زلزله ثبت شده (most powerful earthquake ever recorded) در تاریخ معاصر کشور ژاپن بود. ظرف مدت کمتر از ۶ دقیقه سیصد و شصت میلیارد دلار ویرانی و خرابی در ژاپن به بار آمد.
🔵 در مدت کمتر از ۳۶۰ ثانیه کشور ژاپن بیش از ۳۶۰ میلیارد دلار از منابع خود را از دست داد. ساختمانها و تاسیسات شهری ویران شد، بیش از ۲۰ هزار نفر کشته شدند و بیش از ۲۵ میلیون تُن آوار در شهرها بر زمین ماند.
اگر به تعبیر دکتر محمد فاضلی فرض کنیم که کل تاسیسات صنعت برق ایران (شامل همه نیروگاهها و شبکه برق) معادل ۶۵ تا ۷۵ میلیارد دلار باشد، ظرف مدت ۳۶۰ ثانیه خسارتی به اندازه بیش از ۵ برابرِ «کل صنعت برق ایران» به کشور ژاپن وارد آمد.
این «ابعاد آسیبی» است که به یک کشور وارد شد. (لینک)
🔵 مرحوم شینزو آبه کشور را در چنین شرایطی تحویل گرفت.
و در چنین شرایطی کشور را اداره کرد. (لینک)
🔵 البته ۳۶۰ میلیارد دلار برای کشورهای نفتی شاید عددی «قابل درک» نباشد چون نفت را استخراج می کنند و می فروشند و پول را اینگونه می فهمند. اما در ژاپن که هیچ منابع زیرزمینی وجود ندارد، هر «یک دلار» باید تولید شود، در اصطلاح Make Money شود. دلار باید Make شود. دلار استخراج کردنی نیست بلکه «ساختنی» است.
🔵 ولی چالش اصلی شینزو آبه آن ۳۶۰ میلیارد دلار خسارت/ویرانی نبود، بلکه چالش اصلی او مساله بحران عجیب و وحشتناک نیروگاه هسته ای فوکوشیما بود.
نیروگاهی که آلودگی هسته ای آن می توانست کل منطقه را آلوده کند و کشور را به خاک سیاه بنشاند.
بعد از انفجار دوم در این نیروگاه هسته ای، خارجی های مقیم ژاپن شروع به ترک کشور کردند و این اثر خیلی بدی روی روحیه مردم ژاپن داشت. اینکه برند ژاپن در دنیا داشت مترادف می شد با آلودگی هسته ای.
اینها ابعاد حیرت آور بحرانی است که شینزو آبه با آن مواجه بود.
ژاپن سرزمین سکوت است و کم گویی.
شینزو آبه هم از همان قبیله بود و اهل پرگویی نبود. در چنین شرایطی پایِ کار ایستاد. همچون ققنوس برخاستن بجای «انتظار» سایه همای سعادت کشیدن.
🔵 بحران دیگری که شینزو آبه بعد از این زلزله/سونامی با آن مواجه بود مترادف بود با بحران صادرات کشور ژاپن.
همچنان که گفته شد «دلار» در ژاپن باید ساخته شود. لذا تویوتا، هوندا، هیتاچی و … باید صادرات داشته باشند تا دلار «وارد مملکت» بشود. اما به دلیل زلزله و خاموش شدن نیروگاههای هسته ای، برقِ کافی برای واحدهای صنعتی نبود که بتوانند قطعه/محصول تولید کنند و «صادرات» کم شد.
امکان صادرات همچون گذشته نبود و در این رهگذر شرکتهایی مثل توشیبا و سونی آسیبهای شدیدی متحمل شدند.
ژاپن هنوز از آسیبهای اقتصادی زلزله توهوکو کمر راست نکرده بود که بحران کرونا رخ داد و شینزو آبه درگیر اداره اقتصاد در آن شرایط شد.
…
🔵 زلزله و سونامی ۱۱ مارچ ۲۰۱۱ توهوکو درسهای زیادی داشت. از منظر مهندسی زلزله و شریانهای حیاتی، مهمترین درس زلزله این بود که «نیروگاه هسته ای برای یک کشور زلزله خیز» منبع مطمئنی برای تامین انرژی نیست.
(لینک)
اما درس دیگر این زلزله از منظر مدیریتی بحث تاب آوری یک کشور در سطح کلان است. ژاپن توانست که از آن بحران چندلایه (همآیندی بحرانها) برخیزد به دلیل اینکه «بخش خصوصی توانمند» در ژاپن قادر به تولید ثروت است.
وجود ده ها برند بین المللی در ژاپن این اجازه را به شینزو آبه داد که در آن شرایط بحرانی دست به اصلاحات اقتصادی (در اصطلاح: آبه نومیکس Abenomics) بزند. دلار را خردمندانه گران کند و ین را ارزان کند و نهایتا کشور را از لبه تیغ عبور دهد.
خدایش رحمت کناد.
🔵 امروز سالگرد زلزله و سونامی ای بود که درسهای زیادی به همراه داشته است.
تاب آوری ژاپن در آن رویداد عظیم ناشی از حضور دولت خرمند و بخش خصوصی قوی بود. دولت ی که مستظهر به وجود شرکتهایی مثل تویوتا، پاناسونیک و … بود.
دولت، بدون وجود بخش خصوصیِ «واقعی» مفهوم ندارد و بخش خصوصی هم بدون حضور رهبران خردمند، «خُرد» می شود.
تعامل این دو با همدیگر را در ژاپن بعد از زلزله دیدیم.
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
پی نوشت:
📌یادداشتی در یادبود مدیریت شینزو آبه - لینک
📌گفتگوی تصویری با اکو ایران درباره شینزو آبه - لینک
(سالگرد زلزله و سونامی توهوکو)
محمدرضا اسلامی
🔵 امروز سالگرد قوی ترین زلزله ثبت شده (most powerful earthquake ever recorded) در تاریخ معاصر کشور ژاپن بود. ظرف مدت کمتر از ۶ دقیقه سیصد و شصت میلیارد دلار ویرانی و خرابی در ژاپن به بار آمد.
🔵 در مدت کمتر از ۳۶۰ ثانیه کشور ژاپن بیش از ۳۶۰ میلیارد دلار از منابع خود را از دست داد. ساختمانها و تاسیسات شهری ویران شد، بیش از ۲۰ هزار نفر کشته شدند و بیش از ۲۵ میلیون تُن آوار در شهرها بر زمین ماند.
اگر به تعبیر دکتر محمد فاضلی فرض کنیم که کل تاسیسات صنعت برق ایران (شامل همه نیروگاهها و شبکه برق) معادل ۶۵ تا ۷۵ میلیارد دلار باشد، ظرف مدت ۳۶۰ ثانیه خسارتی به اندازه بیش از ۵ برابرِ «کل صنعت برق ایران» به کشور ژاپن وارد آمد.
این «ابعاد آسیبی» است که به یک کشور وارد شد. (لینک)
🔵 مرحوم شینزو آبه کشور را در چنین شرایطی تحویل گرفت.
و در چنین شرایطی کشور را اداره کرد. (لینک)
🔵 البته ۳۶۰ میلیارد دلار برای کشورهای نفتی شاید عددی «قابل درک» نباشد چون نفت را استخراج می کنند و می فروشند و پول را اینگونه می فهمند. اما در ژاپن که هیچ منابع زیرزمینی وجود ندارد، هر «یک دلار» باید تولید شود، در اصطلاح Make Money شود. دلار باید Make شود. دلار استخراج کردنی نیست بلکه «ساختنی» است.
🔵 ولی چالش اصلی شینزو آبه آن ۳۶۰ میلیارد دلار خسارت/ویرانی نبود، بلکه چالش اصلی او مساله بحران عجیب و وحشتناک نیروگاه هسته ای فوکوشیما بود.
نیروگاهی که آلودگی هسته ای آن می توانست کل منطقه را آلوده کند و کشور را به خاک سیاه بنشاند.
بعد از انفجار دوم در این نیروگاه هسته ای، خارجی های مقیم ژاپن شروع به ترک کشور کردند و این اثر خیلی بدی روی روحیه مردم ژاپن داشت. اینکه برند ژاپن در دنیا داشت مترادف می شد با آلودگی هسته ای.
اینها ابعاد حیرت آور بحرانی است که شینزو آبه با آن مواجه بود.
ژاپن سرزمین سکوت است و کم گویی.
شینزو آبه هم از همان قبیله بود و اهل پرگویی نبود. در چنین شرایطی پایِ کار ایستاد. همچون ققنوس برخاستن بجای «انتظار» سایه همای سعادت کشیدن.
🔵 بحران دیگری که شینزو آبه بعد از این زلزله/سونامی با آن مواجه بود مترادف بود با بحران صادرات کشور ژاپن.
همچنان که گفته شد «دلار» در ژاپن باید ساخته شود. لذا تویوتا، هوندا، هیتاچی و … باید صادرات داشته باشند تا دلار «وارد مملکت» بشود. اما به دلیل زلزله و خاموش شدن نیروگاههای هسته ای، برقِ کافی برای واحدهای صنعتی نبود که بتوانند قطعه/محصول تولید کنند و «صادرات» کم شد.
امکان صادرات همچون گذشته نبود و در این رهگذر شرکتهایی مثل توشیبا و سونی آسیبهای شدیدی متحمل شدند.
ژاپن هنوز از آسیبهای اقتصادی زلزله توهوکو کمر راست نکرده بود که بحران کرونا رخ داد و شینزو آبه درگیر اداره اقتصاد در آن شرایط شد.
…
🔵 زلزله و سونامی ۱۱ مارچ ۲۰۱۱ توهوکو درسهای زیادی داشت. از منظر مهندسی زلزله و شریانهای حیاتی، مهمترین درس زلزله این بود که «نیروگاه هسته ای برای یک کشور زلزله خیز» منبع مطمئنی برای تامین انرژی نیست.
(لینک)
اما درس دیگر این زلزله از منظر مدیریتی بحث تاب آوری یک کشور در سطح کلان است. ژاپن توانست که از آن بحران چندلایه (همآیندی بحرانها) برخیزد به دلیل اینکه «بخش خصوصی توانمند» در ژاپن قادر به تولید ثروت است.
وجود ده ها برند بین المللی در ژاپن این اجازه را به شینزو آبه داد که در آن شرایط بحرانی دست به اصلاحات اقتصادی (در اصطلاح: آبه نومیکس Abenomics) بزند. دلار را خردمندانه گران کند و ین را ارزان کند و نهایتا کشور را از لبه تیغ عبور دهد.
خدایش رحمت کناد.
🔵 امروز سالگرد زلزله و سونامی ای بود که درسهای زیادی به همراه داشته است.
تاب آوری ژاپن در آن رویداد عظیم ناشی از حضور دولت خرمند و بخش خصوصی قوی بود. دولت ی که مستظهر به وجود شرکتهایی مثل تویوتا، پاناسونیک و … بود.
دولت، بدون وجود بخش خصوصیِ «واقعی» مفهوم ندارد و بخش خصوصی هم بدون حضور رهبران خردمند، «خُرد» می شود.
تعامل این دو با همدیگر را در ژاپن بعد از زلزله دیدیم.
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
www.tgoop.com/solseghalam
▪️▪️▪️
پی نوشت:
📌یادداشتی در یادبود مدیریت شینزو آبه - لینک
📌گفتگوی تصویری با اکو ایران درباره شینزو آبه - لینک
👍115❤10🙏4👎3🤔3👌2👏1
Forwarded from اکوایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 آرزوی اقتصاددانان برای مردم و ایران 1403
▫️اقتصاددانان برای ما مردم چه میخواهند؟
▫️به مناسبت آغاز سال نو به سراغ اقتصاددانان و اندیشهورزان ایرانی رفتیم تا از آرزوها و آرمانهایشان این بار برای «مردم ایران» بپرسیم.
📺 @ecoiran_webtv
▫️اقتصاددانان برای ما مردم چه میخواهند؟
▫️به مناسبت آغاز سال نو به سراغ اقتصاددانان و اندیشهورزان ایرانی رفتیم تا از آرزوها و آرمانهایشان این بار برای «مردم ایران» بپرسیم.
📺 @ecoiran_webtv
👍19❤8👏4🤔2
ارزیابی شتابزده
✍️ دعاى سال جديد 🚲 🔷خدايا در این سال جديدى كه مياد كمكى كن كه احوالِ من: ✔️حكايت اون كودكى "نباشه" كه دلش دوچرخه مى خواست، ولى، وقتي گيرش اومد، كه ديگه براش مزه نداشت؛ 🚲 ✔️حكايت اون پدر مستاجرى نباشه، كه خونه دار شد ولى، وقتي گيرش اومد كه ديگه دوران…
✍️ آروزی سال نو
🔵 واقعیت این است که در «یک سال» انتظار تغییرات ویژه ای در حوزه اقتصاد و «کیفیت زیست» را نمی شود داشت،
ولی دوست دارم آرزو کنم،
آرزوهایی که شدنی باشند – آرزوهایی که به نسل جدید مرتبط باشد،
نسلی که قرار است سالهای پیش رو حرکت کند؛ نسلی که جوانی اش در دنیای مدرن خواهد گذشت.
▪️▪️▪️
🌿 آرزو می کنم که در این سال جدید نسل جوان بتواند با نگاه هوشمند بداند که شبکه های اجتماعی رکن مهم و مختصات دنیای مدرن است، و از این شبکه ها برای پیدا کردن «هم تیپ های خودش» و «هم ذهن های خودش» استفاده کند.
🌿 آرزو می کنم که نسل جدید بداند که «تیم ساختن» و پیدا کردنِ رفقایِ هم تیپ مهمترین رکن موفقیت است.
🌿 آرزو می کنم که نسل جدید ایران با هوشمندی بداند که مهمتر از «توانمند سازی فردی/شخصی» تیم درست کردن است که مهم است.
🌿همچنین آرزو می کنم که نسل جدید اشتباهات ما را نکنند و بدانند که دست به هر کاری که بخواهند بزنند با 2 چیز مواجه می شوند: بداخلاقی ها و ریزپرخاشگری ها. «اشتباه ما» این بود که انتظار بداخلاقی ها را داشتیم ولی از ریزپرخاشگری ها متعجب می شدیم. شوکه می شدیم. و این «شوکه شدن ها» گاه باعث می شُد که وقت و انرژی ما در «تاسف خوردن ها» تلف بشود.
🌿آرزو می کنم که نسل جدید باهوش تر از ما باشد و بتواند از کنارِ این ریزپرخاشگری ها به زیرکی عبور کند و «برنامه هایش» را اجرا کند.
🌿برای سال جدید آرزو می کنم که آب و گِل ایران نسل جدیدی را پرورش بدهد که به زیرکی به مولفه های هنر ایرانی بیشتر توجه کند؛
از صدای سه تارِ ایرانی لذت ببرد، آثار خوشنویسی نستعلیق، شکسته نستعلیق و ثلثِ ایرانی را خریداری کند و به در و دیوار منزل و محل کارش نصب کند.
با غزل ایرانی و دستگاههای موسیقی ایرانی زندگی کند ولی همزمان که از مولفه های هویت ایرانی لذت می برد، بین المللی فکر کند.
🔵 ابتدای سال جدید نمی خواهم که آرزوهای محال کنم ولی امیدوارم به نسل باهوشی که در راه هست که آنها اشتباهات ما را نکنند.
نوروز ۱۴۰۳ مبارک باد.
https://www.tgoop.com/solseghalam/2294
🔵 واقعیت این است که در «یک سال» انتظار تغییرات ویژه ای در حوزه اقتصاد و «کیفیت زیست» را نمی شود داشت،
ولی دوست دارم آرزو کنم،
آرزوهایی که شدنی باشند – آرزوهایی که به نسل جدید مرتبط باشد،
نسلی که قرار است سالهای پیش رو حرکت کند؛ نسلی که جوانی اش در دنیای مدرن خواهد گذشت.
▪️▪️▪️
🌿 آرزو می کنم که در این سال جدید نسل جوان بتواند با نگاه هوشمند بداند که شبکه های اجتماعی رکن مهم و مختصات دنیای مدرن است، و از این شبکه ها برای پیدا کردن «هم تیپ های خودش» و «هم ذهن های خودش» استفاده کند.
🌿 آرزو می کنم که نسل جدید بداند که «تیم ساختن» و پیدا کردنِ رفقایِ هم تیپ مهمترین رکن موفقیت است.
🌿 آرزو می کنم که نسل جدید ایران با هوشمندی بداند که مهمتر از «توانمند سازی فردی/شخصی» تیم درست کردن است که مهم است.
🌿همچنین آرزو می کنم که نسل جدید اشتباهات ما را نکنند و بدانند که دست به هر کاری که بخواهند بزنند با 2 چیز مواجه می شوند: بداخلاقی ها و ریزپرخاشگری ها. «اشتباه ما» این بود که انتظار بداخلاقی ها را داشتیم ولی از ریزپرخاشگری ها متعجب می شدیم. شوکه می شدیم. و این «شوکه شدن ها» گاه باعث می شُد که وقت و انرژی ما در «تاسف خوردن ها» تلف بشود.
🌿آرزو می کنم که نسل جدید باهوش تر از ما باشد و بتواند از کنارِ این ریزپرخاشگری ها به زیرکی عبور کند و «برنامه هایش» را اجرا کند.
🌿برای سال جدید آرزو می کنم که آب و گِل ایران نسل جدیدی را پرورش بدهد که به زیرکی به مولفه های هنر ایرانی بیشتر توجه کند؛
از صدای سه تارِ ایرانی لذت ببرد، آثار خوشنویسی نستعلیق، شکسته نستعلیق و ثلثِ ایرانی را خریداری کند و به در و دیوار منزل و محل کارش نصب کند.
با غزل ایرانی و دستگاههای موسیقی ایرانی زندگی کند ولی همزمان که از مولفه های هویت ایرانی لذت می برد، بین المللی فکر کند.
🔵 ابتدای سال جدید نمی خواهم که آرزوهای محال کنم ولی امیدوارم به نسل باهوشی که در راه هست که آنها اشتباهات ما را نکنند.
نوروز ۱۴۰۳ مبارک باد.
https://www.tgoop.com/solseghalam/2294
Telegram
ارزیابی شتابزده
کامل ویدئوی اکو ایران
(آرزوهای سال نو)
@solseghalam
(آرزوهای سال نو)
@solseghalam
👍54❤34👏7🙏2
✍️ ترمی که گذشت (گزارش شماره ۷)
دفتر ایام و روزها به سرعت ورق خورد و ترم زمستان هم به پایان رسید. چند کلامی کوتاه طبق روال گذشته درباره آنچه در این چند ماه گذشت:
🔵برنامه ترم زمستان شامل تدریس یک آزمایشگاه تکنولوژی بتن، یک کلاس برنامه نویسی کامپیوتر، و یک کلاس مقاومت مصالح بود. فرصتی برای تعامل با سه گروه مختلف از دانشجویان در سه مبحث تقریبا متفاوت.
درباره این مباحث ذکر موارد زیر ضروری است.
🔵۱- برای اولین بار در کلاس مقاومت مصالح (Mechanics of Materials) یک دانشجوی ناشنوا حضور داشت.
در ابتدای جلسه نخست، یک خانم سیاه پوست و یک آقای هیسپنیک آمدند و خودشان را معرفی کردند و توضیح دادند که در طول مدت تدریس، ما جلو کلاس و مقابل دانشجویان می ایستیم و مباحث کلاس را با sign language (زبان اشاره) برای دانشجوی ناشنوای حاضر در کلاس (الکس) برگردان می کنیم.
نام دانشجو را چک کردم و متعجب شدم که دیدم او دانشجوی مهندسی مکانیک است (یعنی از بچه های عمران نیست).
قبلا توضیح داده شد که دروس پایه مهندسی (در بسیاری از دانشگاههای آمریکا) با حضور دانشجویان تمام رشته ها برگزار می شود و لذا در کلاس مقاومت مصالح، دانشجویان همه رشته های مهندسی حضور دارند.
واقعا تا پیش از این هیچ تصوّری نداشتم که جامعه می تواند «فضای رشد معلول» را به شکلی فراهم کند که فرد با معلولیت در حد ناشنوایی، بتواند به تحصیل در رشته های مهندسی بیندیشد. حتی تصور این امر را هم نداشتم.
نکته دیگری که در ابتدا قدری عجیب بود اینکه متوجه نشدم چرا به "دو مترجم" برای زبان اشاره (sign language) نیاز است در حالی که یک دانشجوی ناشنوا در کلاس هست؟ ولی در همان جلسات ابتدای ترم متوجه شدم که این کار، چقدر کار دشوار و سختی هست و عملا ممکن نیست که یک مترجم بتواند سه ساعت کامل کارِ «ترجمه با زبان اشاره» را انجام دهد. لذا این دو نفر پیوسته جایشان را با هم عوض می کردند. حرکت دستها، بدن، حالات صورت و لب خوانی وقتی که مدرس پیوسته دارد حرف می زند (آنهم برای مباحث دشواری همچون انتقال کرنش) واقعا از مترجم ناشنوایان «انرژی می برد» و لذا دانشگاه برای آن یک دانشجو، دو مترجم اختصاص داده است.
تصمیمی سنجیده و متناسب با «مقتضیات» معلول و جنس درس.
در تمام طول مدت کلاس، نگاهِ دانشجو به دهان مترجم و حرکات اشاره او بود. زمانی که سوالی داشت با حرکات اشاره سوالش را به مترجم دوم (که در کنارش نشسته بود) منتقل می کرد و سپس آن مترجم دست بلند می کرد، اجازه می گرفت و سوال دانشجوی ناشنوا را طرح می کرد.
🔵۲- شاید عجیب ترین تجربه این ترم روزی بود که بعد از پایان کلاس دیدم آن دانشجو و هر دو مترجمش منتظر ایستاده اند تا صحبت کنند. وقتی پرسیدم موضوع چیست؟ مترجم گفت که: الکس معتقد است در مسئله طراحی تیر چوبی نکته ابهامی موجود است. گفتم ابهام چیست؟ الکس با زبان اشاره توضیحاتی داد. مترجم گفت: شما برای این تیر چوبی (با این بارگذاری خاص)، هم تنش خمشی و هم تنش برشی را محاسبه کرده اید، ولی بعدا تیر را بر مبنای برش طراحی کردید در حالی که تیر باید بر مبنای خمش محاسبه شود!
لحظاتی شوک شدم. چطور ممکن است چنین اشتباهی رخ داده باشد؟ کاملا بدیهی است که در عموم موارد طراحی تیر بر مبنای خمش است و نه برش. لابد چنین اشتباه محاسباتی به دلیل کم خوابی و فشار زیاد تدریس امروز رخ داده، ولی چرا و چطور هیچ یک از دانشجویانِ غیرمعلولِ کلاس این نکته را متوجه نشده، ولی آن کسی که بعد از کلاس دارد این نکته را متذکر می شود الکس است؟
یک لحظه احساس کردم اشک می خواهد از چشمها سرازیر شود. واقعا اگر پدر و مادر الکس می دانستند که فرزند معلولشان (در نگاه ما آدمها که خود را غیرمعلول می پنداریم) در چنین سطحی از هشیاری و توان ارتباط با درسِ به این سختی است چه حس غرور و آرامشی بهشان دست می داد؟ احساس کردم با تمام وجود به الکس، به همت بلند او و به این میزان توجهش تحسین می فرستم.
و این همان بحثی است که ما نمی فهمیم. جامعه (Society) باید امکانات حضور معلول در فعالیتهای اجتماعی را فراهم کند. «نه بخاطر معلول» بلکه «بخاطر خودِ جامعه». بیش از اینکه معلول از حضور در اجتماع محروم شود، این جامعه است که از پتانسیلها و توانمندیهای خداداد معلولین محروم می شود.
🔵 ۳- افرادی که علاقمند به تدریس این مبحث مکانیک هستند این وب سایت + توسط آقایان پروفسور اِریک کسپر و گرت هال تدارک دیده شده است.
یک وب سایت آموزشی بسیار خوب که ویدیوهای ضبط شده متعدد برای توضیح مفاهیم (Lecture notes) و همچنین مساله های حل شده (Sample Problems) دارد.
نمونه ای عالی از یک تدریس حرفه ای توسط دو تن از شاگردان قدیمی استیفان مِیهین در برکلی که اکنون سالهاست خود پروفسور شده اند.
نمونه ای از همت افرادی که بجای تولید مقاله ژورنال «محتوای آموزشی» تولید کرده اند.
ادامه گزارش🔻
www.tgoop.com/solseghalam
دفتر ایام و روزها به سرعت ورق خورد و ترم زمستان هم به پایان رسید. چند کلامی کوتاه طبق روال گذشته درباره آنچه در این چند ماه گذشت:
🔵برنامه ترم زمستان شامل تدریس یک آزمایشگاه تکنولوژی بتن، یک کلاس برنامه نویسی کامپیوتر، و یک کلاس مقاومت مصالح بود. فرصتی برای تعامل با سه گروه مختلف از دانشجویان در سه مبحث تقریبا متفاوت.
درباره این مباحث ذکر موارد زیر ضروری است.
🔵۱- برای اولین بار در کلاس مقاومت مصالح (Mechanics of Materials) یک دانشجوی ناشنوا حضور داشت.
در ابتدای جلسه نخست، یک خانم سیاه پوست و یک آقای هیسپنیک آمدند و خودشان را معرفی کردند و توضیح دادند که در طول مدت تدریس، ما جلو کلاس و مقابل دانشجویان می ایستیم و مباحث کلاس را با sign language (زبان اشاره) برای دانشجوی ناشنوای حاضر در کلاس (الکس) برگردان می کنیم.
نام دانشجو را چک کردم و متعجب شدم که دیدم او دانشجوی مهندسی مکانیک است (یعنی از بچه های عمران نیست).
قبلا توضیح داده شد که دروس پایه مهندسی (در بسیاری از دانشگاههای آمریکا) با حضور دانشجویان تمام رشته ها برگزار می شود و لذا در کلاس مقاومت مصالح، دانشجویان همه رشته های مهندسی حضور دارند.
واقعا تا پیش از این هیچ تصوّری نداشتم که جامعه می تواند «فضای رشد معلول» را به شکلی فراهم کند که فرد با معلولیت در حد ناشنوایی، بتواند به تحصیل در رشته های مهندسی بیندیشد. حتی تصور این امر را هم نداشتم.
نکته دیگری که در ابتدا قدری عجیب بود اینکه متوجه نشدم چرا به "دو مترجم" برای زبان اشاره (sign language) نیاز است در حالی که یک دانشجوی ناشنوا در کلاس هست؟ ولی در همان جلسات ابتدای ترم متوجه شدم که این کار، چقدر کار دشوار و سختی هست و عملا ممکن نیست که یک مترجم بتواند سه ساعت کامل کارِ «ترجمه با زبان اشاره» را انجام دهد. لذا این دو نفر پیوسته جایشان را با هم عوض می کردند. حرکت دستها، بدن، حالات صورت و لب خوانی وقتی که مدرس پیوسته دارد حرف می زند (آنهم برای مباحث دشواری همچون انتقال کرنش) واقعا از مترجم ناشنوایان «انرژی می برد» و لذا دانشگاه برای آن یک دانشجو، دو مترجم اختصاص داده است.
تصمیمی سنجیده و متناسب با «مقتضیات» معلول و جنس درس.
در تمام طول مدت کلاس، نگاهِ دانشجو به دهان مترجم و حرکات اشاره او بود. زمانی که سوالی داشت با حرکات اشاره سوالش را به مترجم دوم (که در کنارش نشسته بود) منتقل می کرد و سپس آن مترجم دست بلند می کرد، اجازه می گرفت و سوال دانشجوی ناشنوا را طرح می کرد.
🔵۲- شاید عجیب ترین تجربه این ترم روزی بود که بعد از پایان کلاس دیدم آن دانشجو و هر دو مترجمش منتظر ایستاده اند تا صحبت کنند. وقتی پرسیدم موضوع چیست؟ مترجم گفت که: الکس معتقد است در مسئله طراحی تیر چوبی نکته ابهامی موجود است. گفتم ابهام چیست؟ الکس با زبان اشاره توضیحاتی داد. مترجم گفت: شما برای این تیر چوبی (با این بارگذاری خاص)، هم تنش خمشی و هم تنش برشی را محاسبه کرده اید، ولی بعدا تیر را بر مبنای برش طراحی کردید در حالی که تیر باید بر مبنای خمش محاسبه شود!
لحظاتی شوک شدم. چطور ممکن است چنین اشتباهی رخ داده باشد؟ کاملا بدیهی است که در عموم موارد طراحی تیر بر مبنای خمش است و نه برش. لابد چنین اشتباه محاسباتی به دلیل کم خوابی و فشار زیاد تدریس امروز رخ داده، ولی چرا و چطور هیچ یک از دانشجویانِ غیرمعلولِ کلاس این نکته را متوجه نشده، ولی آن کسی که بعد از کلاس دارد این نکته را متذکر می شود الکس است؟
یک لحظه احساس کردم اشک می خواهد از چشمها سرازیر شود. واقعا اگر پدر و مادر الکس می دانستند که فرزند معلولشان (در نگاه ما آدمها که خود را غیرمعلول می پنداریم) در چنین سطحی از هشیاری و توان ارتباط با درسِ به این سختی است چه حس غرور و آرامشی بهشان دست می داد؟ احساس کردم با تمام وجود به الکس، به همت بلند او و به این میزان توجهش تحسین می فرستم.
و این همان بحثی است که ما نمی فهمیم. جامعه (Society) باید امکانات حضور معلول در فعالیتهای اجتماعی را فراهم کند. «نه بخاطر معلول» بلکه «بخاطر خودِ جامعه». بیش از اینکه معلول از حضور در اجتماع محروم شود، این جامعه است که از پتانسیلها و توانمندیهای خداداد معلولین محروم می شود.
🔵 ۳- افرادی که علاقمند به تدریس این مبحث مکانیک هستند این وب سایت + توسط آقایان پروفسور اِریک کسپر و گرت هال تدارک دیده شده است.
یک وب سایت آموزشی بسیار خوب که ویدیوهای ضبط شده متعدد برای توضیح مفاهیم (Lecture notes) و همچنین مساله های حل شده (Sample Problems) دارد.
نمونه ای عالی از یک تدریس حرفه ای توسط دو تن از شاگردان قدیمی استیفان مِیهین در برکلی که اکنون سالهاست خود پروفسور شده اند.
نمونه ای از همت افرادی که بجای تولید مقاله ژورنال «محتوای آموزشی» تولید کرده اند.
ادامه گزارش🔻
www.tgoop.com/solseghalam
👍64❤10🙏4👏3
ترمی که گذشت (گزارش شماره ۷)🔺 - بخش دوم
🔵۴- برای آزمایشگاه تکنولوژی بتن توصیه یکی از همکاران این بود که همان «هفته اول» بتن بسازید. یعنی نگذارید که سه-چهار هفته بگذرد (و مبانی پایه تدریس شود) و سپس بتن ساخته شود. ایشان معتقد بود که به تجربه دریافته که در این درس “قبل از” اینکه دانشجو «مبانی طرح اختلاط بتن» را بیاموزد باید به شکلِ Hands-on بتن ساخته باشد. سپس، در طول هفته های بعد وقتی که مدرس دارد درباره فرمولها و جدولهای اختلاط مصالح حرف می زند، دانشجو یک تجربه اولیه عملی داشته، و درک بهتری از حرفها را خواهد داشت. لذا بنا به توصیه ایشان همان هفته اول پنج نمونه مختلف بتن با پنج درصد متفاوت آب/سیمان ساختیم. در هفته های بعد (قبل از شروع درس) دانشجویان در هر جلسه یکی از سیلندرهای بتنی را می شکستند و لذا به موازات مباحث تئوری به شکل عملی هم تجربه می کردند.
این توصیه خیلی خوبی بود. در هفته چهارم مجددا (برای بار دوم) بتن ساخته شد و هر گروه از دانشجویان ۱۳ سیلندر و ۲ تیر بتنی ساخته و در اتاق اسپری آب قرار دادند. این نمونه ها به تدریج طی شش هفته شکسته شدند و هر گروه، روندِ مقاوم شدن بتن «در طول زمان» را دید.
از این ترم به بعد این توصیه ایشان همیشه به کار گرفته خواهد شد.
نکته آخر در این بحث اینکه در هر تست باید از دانشجویان بخواهیم که نتیجه را روی تخته سیاه بنویسند. به دو دلیل.
▪️اول اینکه نتایج همه گروهها مقابل همدیگر قرار گیرد و بحث فنی شکل بگیرد.
▪️دوم اینکه از همین ابتدای عمر مهندسی، دانشجو بداند که «شفافیت» (Transparency) ویژگی زندگی مهندسی است. نتیجه ی کارِ تو همیشه مقابل چشم مردمان است. در مهندسی تو باید همیشه آماده باشی که دیگران محصولت را مشاهده/ارزیابی کنند.
*تستهای انجام شده:
لینک یک
لینک دو
لینک سه
لینک چهار
🔵۵- نکته آخر درباره درس برنامه نویسی کامپیوتر است که ضروری است ذکر شود. در بسیاری از دانشگاهها زبانهای جدید برنامه نویسی به دانشجویان عمران تدریس می شود ولی در این دانشگاه مطابق سیلابس باید ویژوآل بیسیک (Visual Basic - VBA) به دانشجویان تدریس شود. با اینکه بسیاری از افراد معتقدند این زبان برنامه نویسی قدیمی و تدریس آن کم فایده است ولی دپارتمان به این امر اصرار دارد. یک دلیلِ کابردی بر این اصرار وجود دارد:
در صنعت برای مدلسازی سازه ها از نرم افزارهای SAP و ETABS استفاده می شود. زمانی که مدل “ران” می شود، نرم افزار خروجیِ مدلسازی را در قالب اکسل ارایه می کند. برای مدیریت حجم بزرگی از دیتا، مهندس باید بتواند «در همان اکسل» برنامه نویسی کند (و بتواند در همان محیط مایکروسافت با استفاده از ویژوآل بیسیک) نتایج را تحلیل کند.
لذا کسی که ویژال بیسیک بلد باشد ناچار نمی شود که دیتا را از اکسل به نرم افزارهای دیگر (مثلا متلب) منتقل کند و در همان اکسل امکان طراحی/محاسبات سازه فراهم می شود.
عملا یک مهندس باید بتواند تابع و فرمول را از طریق VBA در اکسل کارگذاری/کارسازی کند و در اصطلاح Embeded Function داشته باشد.
برای جا انداختن بحث بالا، در یکی از جلسات کلاس از آقای راین هوپمن که مدیر دفتر طراحی در شرکت مهندسین مشاور MBJ است دعوت کردم که برای سخنرانی به کلاس بیاید. راین آمد و در قالب یک پرزنته پروسه طراحی برج 44 طبقه در شهر مینیاپلیس را توضیح داد (فایل PDF بالا🔺). ابتدا مشخصات معماری و سازه ای برج را برای دانشجویان بیان کرد، و سپس گفت: بچه ها ببینید که برای طراحی این برج ۴۴ طبقه، ما ناچار به طراحی بیش از هزار و پانصد ستون بتنی شده ایم. ملاحظه کنید که طراحی ۱۵۰۰ ستون بدون کدنویسی در اکسل ممکن نیست. سپس او فایل اکسل را باز کرد و به بچه ها نشان داد که کدنویسی در VBA چقدر به تیم محاسبات پروژه کمک کرده است.
حضور راین به عنوان یک مهندس محاسب قوی در بدنه صنعت باعث شد تا دانشجویان درک روشنی پیدا کنند که چرا در این کلاس «متلب» یا «پایتون» را کار نمی کنیم؟ و چرا وقت آنها در این درس تلف نمی شود؟ و عملا خروجی این کلاس کاربرد "مستقیم" در محیط صنعت دارد.
و امان از این دنیای متغییر! نوبت قبل که این درس را تدریس کردم حتی تصور اینکه چیزی به اسم Chat GPT خواهد آمد و دانشجو خواهد توانست با یک کلیک و بدون کدنویسی «کدِ آماده» را روی مونیتور داشته باشد، نداشتم!
لذا برای تکالیف هفتگی، به دانشجویان گفته می شد: بله! به Chat GPT دسترسی دارید ولی سعی کنید خودتان قادر به تنظیم کد باشید چرا که فردا و در محیط کار باید خودتان بتوانید آن کدی را که Chat GPT برایتان می نویسد ارزیابی کنید. آنجا دیگر بحث نمره نیست، خودتان باید به داد خودتان برسید!
▪️▪️▪️
📌لینک گزارش شماره ۶
www.tgoop.com/solseghalam
🔵۴- برای آزمایشگاه تکنولوژی بتن توصیه یکی از همکاران این بود که همان «هفته اول» بتن بسازید. یعنی نگذارید که سه-چهار هفته بگذرد (و مبانی پایه تدریس شود) و سپس بتن ساخته شود. ایشان معتقد بود که به تجربه دریافته که در این درس “قبل از” اینکه دانشجو «مبانی طرح اختلاط بتن» را بیاموزد باید به شکلِ Hands-on بتن ساخته باشد. سپس، در طول هفته های بعد وقتی که مدرس دارد درباره فرمولها و جدولهای اختلاط مصالح حرف می زند، دانشجو یک تجربه اولیه عملی داشته، و درک بهتری از حرفها را خواهد داشت. لذا بنا به توصیه ایشان همان هفته اول پنج نمونه مختلف بتن با پنج درصد متفاوت آب/سیمان ساختیم. در هفته های بعد (قبل از شروع درس) دانشجویان در هر جلسه یکی از سیلندرهای بتنی را می شکستند و لذا به موازات مباحث تئوری به شکل عملی هم تجربه می کردند.
این توصیه خیلی خوبی بود. در هفته چهارم مجددا (برای بار دوم) بتن ساخته شد و هر گروه از دانشجویان ۱۳ سیلندر و ۲ تیر بتنی ساخته و در اتاق اسپری آب قرار دادند. این نمونه ها به تدریج طی شش هفته شکسته شدند و هر گروه، روندِ مقاوم شدن بتن «در طول زمان» را دید.
از این ترم به بعد این توصیه ایشان همیشه به کار گرفته خواهد شد.
نکته آخر در این بحث اینکه در هر تست باید از دانشجویان بخواهیم که نتیجه را روی تخته سیاه بنویسند. به دو دلیل.
▪️اول اینکه نتایج همه گروهها مقابل همدیگر قرار گیرد و بحث فنی شکل بگیرد.
▪️دوم اینکه از همین ابتدای عمر مهندسی، دانشجو بداند که «شفافیت» (Transparency) ویژگی زندگی مهندسی است. نتیجه ی کارِ تو همیشه مقابل چشم مردمان است. در مهندسی تو باید همیشه آماده باشی که دیگران محصولت را مشاهده/ارزیابی کنند.
*تستهای انجام شده:
لینک یک
لینک دو
لینک سه
لینک چهار
🔵۵- نکته آخر درباره درس برنامه نویسی کامپیوتر است که ضروری است ذکر شود. در بسیاری از دانشگاهها زبانهای جدید برنامه نویسی به دانشجویان عمران تدریس می شود ولی در این دانشگاه مطابق سیلابس باید ویژوآل بیسیک (Visual Basic - VBA) به دانشجویان تدریس شود. با اینکه بسیاری از افراد معتقدند این زبان برنامه نویسی قدیمی و تدریس آن کم فایده است ولی دپارتمان به این امر اصرار دارد. یک دلیلِ کابردی بر این اصرار وجود دارد:
در صنعت برای مدلسازی سازه ها از نرم افزارهای SAP و ETABS استفاده می شود. زمانی که مدل “ران” می شود، نرم افزار خروجیِ مدلسازی را در قالب اکسل ارایه می کند. برای مدیریت حجم بزرگی از دیتا، مهندس باید بتواند «در همان اکسل» برنامه نویسی کند (و بتواند در همان محیط مایکروسافت با استفاده از ویژوآل بیسیک) نتایج را تحلیل کند.
لذا کسی که ویژال بیسیک بلد باشد ناچار نمی شود که دیتا را از اکسل به نرم افزارهای دیگر (مثلا متلب) منتقل کند و در همان اکسل امکان طراحی/محاسبات سازه فراهم می شود.
عملا یک مهندس باید بتواند تابع و فرمول را از طریق VBA در اکسل کارگذاری/کارسازی کند و در اصطلاح Embeded Function داشته باشد.
برای جا انداختن بحث بالا، در یکی از جلسات کلاس از آقای راین هوپمن که مدیر دفتر طراحی در شرکت مهندسین مشاور MBJ است دعوت کردم که برای سخنرانی به کلاس بیاید. راین آمد و در قالب یک پرزنته پروسه طراحی برج 44 طبقه در شهر مینیاپلیس را توضیح داد (فایل PDF بالا🔺). ابتدا مشخصات معماری و سازه ای برج را برای دانشجویان بیان کرد، و سپس گفت: بچه ها ببینید که برای طراحی این برج ۴۴ طبقه، ما ناچار به طراحی بیش از هزار و پانصد ستون بتنی شده ایم. ملاحظه کنید که طراحی ۱۵۰۰ ستون بدون کدنویسی در اکسل ممکن نیست. سپس او فایل اکسل را باز کرد و به بچه ها نشان داد که کدنویسی در VBA چقدر به تیم محاسبات پروژه کمک کرده است.
حضور راین به عنوان یک مهندس محاسب قوی در بدنه صنعت باعث شد تا دانشجویان درک روشنی پیدا کنند که چرا در این کلاس «متلب» یا «پایتون» را کار نمی کنیم؟ و چرا وقت آنها در این درس تلف نمی شود؟ و عملا خروجی این کلاس کاربرد "مستقیم" در محیط صنعت دارد.
و امان از این دنیای متغییر! نوبت قبل که این درس را تدریس کردم حتی تصور اینکه چیزی به اسم Chat GPT خواهد آمد و دانشجو خواهد توانست با یک کلیک و بدون کدنویسی «کدِ آماده» را روی مونیتور داشته باشد، نداشتم!
لذا برای تکالیف هفتگی، به دانشجویان گفته می شد: بله! به Chat GPT دسترسی دارید ولی سعی کنید خودتان قادر به تنظیم کد باشید چرا که فردا و در محیط کار باید خودتان بتوانید آن کدی را که Chat GPT برایتان می نویسد ارزیابی کنید. آنجا دیگر بحث نمره نیست، خودتان باید به داد خودتان برسید!
▪️▪️▪️
📌لینک گزارش شماره ۶
www.tgoop.com/solseghalam
👍75❤4👏4🙏2😢1👌1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خرابی پل اصلی بالتیمور در ایالت مریلند آمریکا 🔻
۷ فروردین ۱۴۰۳
۷ فروردین ۱۴۰۳
🙏8❤4👍3
✍️ فروریختن پل عظیم بالتیمور در مریلند آمریکا و چند نکته!
محمدرضا اسلامی
🔵 ویدئوی زیر مربوط به چند ساعت پیش است.
در حدود ساعت ۱:۳۰ بامداد به وقت محلی، پل اصلی بالتیمور در ایالت مریلند آمریکا بر اثر تصادف یک کشتی عظیم باری با یکی از پایههایش به کلی فروریخت.
🔵چند نکته درباره این اتفاق قابل ذکر است:
✔️۱- این نحوه خرابی پل بالتیمور، نمونه عینی و تمام عیار است از آنچه که در کلاسهای تئوری دانشگاهها تحت عنوان «خرابی پیشرونده» به دانشجویان تدریس می شود. واژه خرابی پیشرونده ترجمه
Progressive Collapse
است و به بیان ساده می توان آن را چنین معنا کرد:
زمانی که یک عضو/الِمان سازه (از میان صدها یا هزاران عضو) آسیب می بیند، و جریانِ انتقال نیرو در آن «یک عضو» قطع می شود «ولی کل اعضا» متاثر می شوند.
عملا، سایر اعضاء قادر به انتقال نیروی آن عضوِ حذف شده نخواهند بود و لذا «خرابی» در سازه ادامه پیدا می کند و پیشرونده می شود.
یعنی چون که سایر اعضا توانِ تحمل/انتقال آن نیروی اضافه را ندارند، لذا خرابی در یک منطقه متوقف نمی ماند، پیشرونده می شود، و نهایتا سازه فرو می ریزد.
✔️۲- ویدئوهای آموزشی بالا مفهوم خرابی پیشرونده را تشریح می کنند.🔺 ولی اگر به دنبال یک گزارش علمی درباره این نحوه خرابی پلها باشید، می توانید گزارش دکتر ابوالحسن آستانه در دانشگاه برکلی درباره فروریختن پل I-35W در شهر مینیاپلیس در سال ۲۰۰۷ را ملاحظه کنید (لینک).
✔️۳- با خراب شدن این پل جدید در بالتیمور مجددا بحث پیچیده «سازه و بیمه» مطرح می شود. اینکه شرکت بیمه الان باید چند دلار برای این اشتباه ناخدای کشتی پول بدهد؟ آیا شرکت بیمه گذار پل باید فقط هزینه بازسازی پل را بدهد؟ یا اینکه در قراردادش هزینه مشکلات ترافیک ناشی از قطع شبکه ارتباطی بالتیمور و ترافیک سنگین نیز پیش بینی شده؟ اگر شده، آیا باید هزینه های سایر بنگاههای اقتصادی که از امروز بخاطر ویرانی پل تا ماهها کسب و کارشان متضرر شده (Business Interruption) را نیز بدهد؟ اگر نباید بدهد، پس جبران ضرر و زیان کسب و کارهایی که از فردا متضرر می شوند با کیست؟ وضعیت ارتباط شرکت بیمه گر پل با شرکت بیمه گر کشتی رانی چگونه خواهد شد؟ … و ده ها سوال دیگر.
بحث بسیار پیچیده ای است در مدلهای بیمه گذاری.
و اساسا مگر شرکت بیمه گذار چند دلار برای بیمه این پل دریافت کرده بوده که الان باید متحمل چنین ضرر و زیان هنگفت (میلیارد دلاری) بشود؟! و مگر هرسال چند درصد از عوارض عبور ماشینها از روی این پل به بیمه اختصاص پیدا می کرده؟
اینجاست که مفهوم/ارزش کار دانشجویان دکترا که در زمینه آنالیز ریسک و مدلهای بیمه سازه ها کار می کنند، مشخص می شود.
✔️۴- اما یک بحث جنبی درباره سازه در دنیای جدید:
در ساعت ۱:۳۰ نیمه شب در ساحل شرقی آمریکا یک سازه فرو می ریزد، ولی هنوز پنج -شش ساعت نگذشته هزاران بار در ایران دیده می شود. دنیای جدید مولفه ای دارد به نام رسانه که حتی سازه ها هم مشمول این مفهوم جدید قرار گرفته اند. در سال ۲۰۰۷ وقتی که پل مهم شهر مینیاپلیس فرو ریخت (و حتی وقتی که گزارش پروفسور آستانه در برکلی منتشر شد) هیچ یک از مهندسین همکارم خبرش را نشنیده بودند و عموم افراد غیرمهندس هم به خبرش توجهی نکردند/واکنشی نشان ندادند. اما ظرف همین چند ساعت گذشته حداقل ده پیام از ایران درباره ویرانی پل بالتیمور روی گوشی تلفن همراهم رسید. بله! رسانه در سال ۲۰۰۷ هم بود ولی این رسانه امروز کاملا متفاوت است با مفهوم سنتی آن رسانه ای که طی پنجاه سال گذشته در دنیا حضور داشته است!
نه فقط سازه، که امروز «همه چیز» تحت تاثیر «مفهوم جدید رسانه» است: گستره آگاهی عمومی.
و بی نوا آن دولتی که هنوز به دنبال محدودکردن این واقعیت باشد!
https://www.tgoop.com/solseghalam/2302
محمدرضا اسلامی
🔵 ویدئوی زیر مربوط به چند ساعت پیش است.
در حدود ساعت ۱:۳۰ بامداد به وقت محلی، پل اصلی بالتیمور در ایالت مریلند آمریکا بر اثر تصادف یک کشتی عظیم باری با یکی از پایههایش به کلی فروریخت.
🔵چند نکته درباره این اتفاق قابل ذکر است:
✔️۱- این نحوه خرابی پل بالتیمور، نمونه عینی و تمام عیار است از آنچه که در کلاسهای تئوری دانشگاهها تحت عنوان «خرابی پیشرونده» به دانشجویان تدریس می شود. واژه خرابی پیشرونده ترجمه
Progressive Collapse
است و به بیان ساده می توان آن را چنین معنا کرد:
زمانی که یک عضو/الِمان سازه (از میان صدها یا هزاران عضو) آسیب می بیند، و جریانِ انتقال نیرو در آن «یک عضو» قطع می شود «ولی کل اعضا» متاثر می شوند.
عملا، سایر اعضاء قادر به انتقال نیروی آن عضوِ حذف شده نخواهند بود و لذا «خرابی» در سازه ادامه پیدا می کند و پیشرونده می شود.
یعنی چون که سایر اعضا توانِ تحمل/انتقال آن نیروی اضافه را ندارند، لذا خرابی در یک منطقه متوقف نمی ماند، پیشرونده می شود، و نهایتا سازه فرو می ریزد.
✔️۲- ویدئوهای آموزشی بالا مفهوم خرابی پیشرونده را تشریح می کنند.🔺 ولی اگر به دنبال یک گزارش علمی درباره این نحوه خرابی پلها باشید، می توانید گزارش دکتر ابوالحسن آستانه در دانشگاه برکلی درباره فروریختن پل I-35W در شهر مینیاپلیس در سال ۲۰۰۷ را ملاحظه کنید (لینک).
✔️۳- با خراب شدن این پل جدید در بالتیمور مجددا بحث پیچیده «سازه و بیمه» مطرح می شود. اینکه شرکت بیمه الان باید چند دلار برای این اشتباه ناخدای کشتی پول بدهد؟ آیا شرکت بیمه گذار پل باید فقط هزینه بازسازی پل را بدهد؟ یا اینکه در قراردادش هزینه مشکلات ترافیک ناشی از قطع شبکه ارتباطی بالتیمور و ترافیک سنگین نیز پیش بینی شده؟ اگر شده، آیا باید هزینه های سایر بنگاههای اقتصادی که از امروز بخاطر ویرانی پل تا ماهها کسب و کارشان متضرر شده (Business Interruption) را نیز بدهد؟ اگر نباید بدهد، پس جبران ضرر و زیان کسب و کارهایی که از فردا متضرر می شوند با کیست؟ وضعیت ارتباط شرکت بیمه گر پل با شرکت بیمه گر کشتی رانی چگونه خواهد شد؟ … و ده ها سوال دیگر.
بحث بسیار پیچیده ای است در مدلهای بیمه گذاری.
و اساسا مگر شرکت بیمه گذار چند دلار برای بیمه این پل دریافت کرده بوده که الان باید متحمل چنین ضرر و زیان هنگفت (میلیارد دلاری) بشود؟! و مگر هرسال چند درصد از عوارض عبور ماشینها از روی این پل به بیمه اختصاص پیدا می کرده؟
اینجاست که مفهوم/ارزش کار دانشجویان دکترا که در زمینه آنالیز ریسک و مدلهای بیمه سازه ها کار می کنند، مشخص می شود.
✔️۴- اما یک بحث جنبی درباره سازه در دنیای جدید:
در ساعت ۱:۳۰ نیمه شب در ساحل شرقی آمریکا یک سازه فرو می ریزد، ولی هنوز پنج -شش ساعت نگذشته هزاران بار در ایران دیده می شود. دنیای جدید مولفه ای دارد به نام رسانه که حتی سازه ها هم مشمول این مفهوم جدید قرار گرفته اند. در سال ۲۰۰۷ وقتی که پل مهم شهر مینیاپلیس فرو ریخت (و حتی وقتی که گزارش پروفسور آستانه در برکلی منتشر شد) هیچ یک از مهندسین همکارم خبرش را نشنیده بودند و عموم افراد غیرمهندس هم به خبرش توجهی نکردند/واکنشی نشان ندادند. اما ظرف همین چند ساعت گذشته حداقل ده پیام از ایران درباره ویرانی پل بالتیمور روی گوشی تلفن همراهم رسید. بله! رسانه در سال ۲۰۰۷ هم بود ولی این رسانه امروز کاملا متفاوت است با مفهوم سنتی آن رسانه ای که طی پنجاه سال گذشته در دنیا حضور داشته است!
نه فقط سازه، که امروز «همه چیز» تحت تاثیر «مفهوم جدید رسانه» است: گستره آگاهی عمومی.
و بی نوا آن دولتی که هنوز به دنبال محدودکردن این واقعیت باشد!
https://www.tgoop.com/solseghalam/2302
Telegram
ارزیابی شتابزده
خرابی پل اصلی بالتیمور در ایالت مریلند آمریکا 🔻
۷ فروردین ۱۴۰۳
۷ فروردین ۱۴۰۳
👍96❤11🙏8👏4😢1
✍️کنفرانس Terasaki در دانشگاه UCLA و بازدید از هالیوود!
محمدرضا اسلامی
🔵 هفته گذشته کنفرانس موسسه TERASAKI در دانشگاه UCLA برگزار شد. شرکت در این کنفرانس باعث شد تا بهت زده شاهد وسعت و گستره پژوهشهایی باشم که در حوزه فنآوریهای نوین پزشکی در حال انجام است و همزمان امکان ملاقات با پژوهشگران این حوزه فراهم شود.
موسسه تراساکی مجموعه ارزشمندی است که با هدف «حل مساله در حوزه سلامت» در حال فعالیت است. عملا گستره کارهای این مجموعه به «کاربرد فنآوری در پزشکی» مرتبط است.
طیف وسیعی از مهندسین حوزه مکانیک، شیمی و… همراه با مختصصین حوزه پزشکی در این موسسه برای حل مشکلات انسان در حوزه سلامت همکاری می کنند. مدیریت این مجموعه به عهده دکتر علی خادم حسینی است که سابقه فعالیتهای ارزشمندی در حوزه Biomedical Innovation (نظیر تولید پوست مصنوعی) داشته است.
این کنفرانس(+) مجال بازدید از دانشگاه UCLA را فراهم آورد. توضیح خلاصه ای درباره دانشگاه UCLA:
✔️۱- سال تاسیس این دانشگاه به زمان ناصرالدین شاه قاجار یعنی 1881 باز می گردد (143 سال پیش). 337 رشته مختلف در این دانشگاه تدریس می شود و 47 هزار دانشجو دارد.
✔️۲- گردش مالی این دانشگاه 6.7 میلیارد دلار در سال است. (یعنی 2.6 برابر دانشگاه توکیو)
✔️۳- دانشگاه حدود 8 هزار عضو هیات علمی دارد.
✔️۴- کتابخانه این دانشگاه حدود 12 میلیون جلد کتاب دارد! (لینک)
✔️۵- در میان اعضای هیات علمی تا کنون 27 برنده مدال نوبل و 1 برنده مدال فلیدز ریاضیات بوده اند. همچنین تاکنون 55 عضو آکادمی ملی علوم، 29 عضو آکادمی ملی مهندسی و 41 عضو آکادمی ملی پزشکی از میان هیات علمی آن بوده اند.
✔️۶- اغراق نیست که گفته شود فعالیتهای مجموعه ای مثل تراساکی در حد قطره ای در برابر وسعت فعالیتهای پژوهشی است که در این دانشگاه در دست انجام است.
🔵 البته ماجرای آقای تراساکی هم قصه جالبی است. دکتر پال تراساکی از خانواده مهاجران ژاپنی بوده که در لس آنجلس به دنیا می آید ولی به دلیل شروع جنگ جهانی دوم او و خانواده اش جزو خانواده های ژاپنی بوده اند که به کمپ فرستاده شده بودند! آنها سه سال مشقت بار را در کمپی در آریزونا زندگی کردند و به پس از جنگ جهانی هم به دلیل «فضای ضدژاپنی» که در لس آنجلس شکل گرفته بود قادر به بازگشت به این شهر نمی شوند. با وجود آن مشقتها، ولی تراساکی دوره دبیرستان را با موفقیت می گذراند و وارد دانشگاه ایلینوی می شود. او تحصیل در رشته پزشکی را شروع می کند. در سال 1948 خانواده او شرایط بازگشت به لس آنجلس را «امن» ارزیابی می کنند و به این شهر بازمی گردند. این کودکِ سختی کشیده ژاپنی الاصل نهایتا در رشته دامپزشکی فارغ التحصیل می شود. او برای یک دوره فرصت مطالعاتی یکساله به لندن می رود و از آنجا به بحث پیوند اعضا (organ transplantation) در حیوانات علاقمند می شود. گستره پژوهشهای او در پیوند عضو باعث می شود که او منشاء رشد دانش بشر در زمینه پیوند کبد شود. نهایتا او موسسه تراساکی را طی یک موافقتنامه همکاری با دانشگاه UCLA تاسیس می کند و در 2016 می میرد.
🔵 خواندن سرگذشت مرحوم تراساکی باعث تعجب است. شگفتی از این حکایت عجیبِ «جریان علم» در تاریخ انسان معاصر.
اینکه پیوند کبد و پیوند اعضا (organ) از چه مسیر شگفتی عبور کرده و اینکه اکنون ادامه فعالیتهای تراساکی تحت مدیریت دکتر علی خادم حسینی قرار گرفته است. تراساکی یک نسل دوم مهاجر ژاپنی بود و علی خادم حسینی هم یک نسل دوم مهاجر ایرانی.
انسانهای مصمم، پرتوان و دانشمندی که منشاء پیشبرد علم در بشر می شوند. مهاجرینی که فرزندانشان «ناز پرودِ تنعّم» به تعبیر حافظ نیستند.
🔵 بعد از کنفرانس فرصتی فراهم شد تا به منطقه هالیوود رفته و امکان آشنایی مستقیم بچه ها با هالیوود فراهم شود (اسلایدها+) . نکته ای که از این بازدید محل تامل بود نزدیکی جغرافیایی دانشگاه UCLA به هالیوود است.
۲۰ دقیقه رانندگی؛ گویی حکایت شگفتی ست از نزدیکی جغرافیاییِ دو ساختار کاملا متفاوت!
در اولی ما با انسانهایی (همچون مرحوم تراساکی) مواجهیم که بارِ سنگین فنآوریهای نوین را به دوش می کشند و به درمان سرطانها/بیماریها می اندیشند، در حالی که در ساختار دومی (هالیوود) با انسانهایی مواجهیم که عموما اهل Show هستند و جنس تولیدات آنها کاملا متفاوت است با آن انسانهایِ پرده نشین.
«دو ساختار کاملا متفاوت» ولی هر دو در حال «تولید» در مجاور همدیگر.
و هر دو در دل یک پهنه جغرافیایی با جمعیت ۱۳ میلیونی به نام لس انجلس.
مساله اینجاست که مدیریت این دو ساختار توسط «انسان» معاصر ابداع/خلق شده و ۱۵۰ سال پیش نه دانشگاه UCLA وجود داشت و نه هالیوود.
آمریکا سرزمینی است که فراز و نشیبهای بسیار داشته، اما آنچه که در این سرزمین رخ داده/می دهد محصول تلاشها (سعی و خطای) فرزندان مهاجران بوده است. یک دیگ جوشان.
www.tgoop.com/solseghalam
محمدرضا اسلامی
🔵 هفته گذشته کنفرانس موسسه TERASAKI در دانشگاه UCLA برگزار شد. شرکت در این کنفرانس باعث شد تا بهت زده شاهد وسعت و گستره پژوهشهایی باشم که در حوزه فنآوریهای نوین پزشکی در حال انجام است و همزمان امکان ملاقات با پژوهشگران این حوزه فراهم شود.
موسسه تراساکی مجموعه ارزشمندی است که با هدف «حل مساله در حوزه سلامت» در حال فعالیت است. عملا گستره کارهای این مجموعه به «کاربرد فنآوری در پزشکی» مرتبط است.
طیف وسیعی از مهندسین حوزه مکانیک، شیمی و… همراه با مختصصین حوزه پزشکی در این موسسه برای حل مشکلات انسان در حوزه سلامت همکاری می کنند. مدیریت این مجموعه به عهده دکتر علی خادم حسینی است که سابقه فعالیتهای ارزشمندی در حوزه Biomedical Innovation (نظیر تولید پوست مصنوعی) داشته است.
این کنفرانس(+) مجال بازدید از دانشگاه UCLA را فراهم آورد. توضیح خلاصه ای درباره دانشگاه UCLA:
✔️۱- سال تاسیس این دانشگاه به زمان ناصرالدین شاه قاجار یعنی 1881 باز می گردد (143 سال پیش). 337 رشته مختلف در این دانشگاه تدریس می شود و 47 هزار دانشجو دارد.
✔️۲- گردش مالی این دانشگاه 6.7 میلیارد دلار در سال است. (یعنی 2.6 برابر دانشگاه توکیو)
✔️۳- دانشگاه حدود 8 هزار عضو هیات علمی دارد.
✔️۴- کتابخانه این دانشگاه حدود 12 میلیون جلد کتاب دارد! (لینک)
✔️۵- در میان اعضای هیات علمی تا کنون 27 برنده مدال نوبل و 1 برنده مدال فلیدز ریاضیات بوده اند. همچنین تاکنون 55 عضو آکادمی ملی علوم، 29 عضو آکادمی ملی مهندسی و 41 عضو آکادمی ملی پزشکی از میان هیات علمی آن بوده اند.
✔️۶- اغراق نیست که گفته شود فعالیتهای مجموعه ای مثل تراساکی در حد قطره ای در برابر وسعت فعالیتهای پژوهشی است که در این دانشگاه در دست انجام است.
🔵 البته ماجرای آقای تراساکی هم قصه جالبی است. دکتر پال تراساکی از خانواده مهاجران ژاپنی بوده که در لس آنجلس به دنیا می آید ولی به دلیل شروع جنگ جهانی دوم او و خانواده اش جزو خانواده های ژاپنی بوده اند که به کمپ فرستاده شده بودند! آنها سه سال مشقت بار را در کمپی در آریزونا زندگی کردند و به پس از جنگ جهانی هم به دلیل «فضای ضدژاپنی» که در لس آنجلس شکل گرفته بود قادر به بازگشت به این شهر نمی شوند. با وجود آن مشقتها، ولی تراساکی دوره دبیرستان را با موفقیت می گذراند و وارد دانشگاه ایلینوی می شود. او تحصیل در رشته پزشکی را شروع می کند. در سال 1948 خانواده او شرایط بازگشت به لس آنجلس را «امن» ارزیابی می کنند و به این شهر بازمی گردند. این کودکِ سختی کشیده ژاپنی الاصل نهایتا در رشته دامپزشکی فارغ التحصیل می شود. او برای یک دوره فرصت مطالعاتی یکساله به لندن می رود و از آنجا به بحث پیوند اعضا (organ transplantation) در حیوانات علاقمند می شود. گستره پژوهشهای او در پیوند عضو باعث می شود که او منشاء رشد دانش بشر در زمینه پیوند کبد شود. نهایتا او موسسه تراساکی را طی یک موافقتنامه همکاری با دانشگاه UCLA تاسیس می کند و در 2016 می میرد.
🔵 خواندن سرگذشت مرحوم تراساکی باعث تعجب است. شگفتی از این حکایت عجیبِ «جریان علم» در تاریخ انسان معاصر.
اینکه پیوند کبد و پیوند اعضا (organ) از چه مسیر شگفتی عبور کرده و اینکه اکنون ادامه فعالیتهای تراساکی تحت مدیریت دکتر علی خادم حسینی قرار گرفته است. تراساکی یک نسل دوم مهاجر ژاپنی بود و علی خادم حسینی هم یک نسل دوم مهاجر ایرانی.
انسانهای مصمم، پرتوان و دانشمندی که منشاء پیشبرد علم در بشر می شوند. مهاجرینی که فرزندانشان «ناز پرودِ تنعّم» به تعبیر حافظ نیستند.
🔵 بعد از کنفرانس فرصتی فراهم شد تا به منطقه هالیوود رفته و امکان آشنایی مستقیم بچه ها با هالیوود فراهم شود (اسلایدها+) . نکته ای که از این بازدید محل تامل بود نزدیکی جغرافیایی دانشگاه UCLA به هالیوود است.
۲۰ دقیقه رانندگی؛ گویی حکایت شگفتی ست از نزدیکی جغرافیاییِ دو ساختار کاملا متفاوت!
در اولی ما با انسانهایی (همچون مرحوم تراساکی) مواجهیم که بارِ سنگین فنآوریهای نوین را به دوش می کشند و به درمان سرطانها/بیماریها می اندیشند، در حالی که در ساختار دومی (هالیوود) با انسانهایی مواجهیم که عموما اهل Show هستند و جنس تولیدات آنها کاملا متفاوت است با آن انسانهایِ پرده نشین.
«دو ساختار کاملا متفاوت» ولی هر دو در حال «تولید» در مجاور همدیگر.
و هر دو در دل یک پهنه جغرافیایی با جمعیت ۱۳ میلیونی به نام لس انجلس.
مساله اینجاست که مدیریت این دو ساختار توسط «انسان» معاصر ابداع/خلق شده و ۱۵۰ سال پیش نه دانشگاه UCLA وجود داشت و نه هالیوود.
آمریکا سرزمینی است که فراز و نشیبهای بسیار داشته، اما آنچه که در این سرزمین رخ داده/می دهد محصول تلاشها (سعی و خطای) فرزندان مهاجران بوده است. یک دیگ جوشان.
www.tgoop.com/solseghalam
👏58👍43❤10🙏6👎2
✍️ بهترین اتفاق برای پناهیان
(درباره گوشت تلخ و ...)
محمدرضا اسلامی
آنچه که در این چند روز برای پناهیان رخ داد از چند جهت اتفاق بسیار مبارکی هم برای او و هم برای آیندگان است.
1️⃣- این شاید اولین بار است که پناهیان خطایی مرتکب شده که نمی تواند ارتکاب آن را به «دشمن» نسبت دهد. حتی نمی تواند واکنشهایی که در جامعه صورت گرفته را به دشمن نسبت بدهد چرا که مشخصا بخش متدین جامعه و مومنین روزه دار نسبت به «گوشت تلخ» خطاب کردن رسول خدا و امیرمومنان واکنش نشان داده اند.
2️⃣- پناهیان و امثال پناهیان قبل از اینکه به جهت مواضع سیاسی شان مورد نقد باشند به یک دلیل مورد نقد هستند: «بی احتیاط سخن گفتن».
اولین چیزی که به دانشجوی دکترا می آموزند این است که «به احتیاط» سخن بگوید و دومین نکته ای که دانشجو باید فرا بگیرد اینکه «مستدل» سخن بگوید. اگر «فقط یک جمله» در مقاله ی دانشجو وجود داشته باشد که مستند به «رفرنس» های معتبر نباشد، آن مقاله بلافاصله توسط ژورنال بین المللی «ریجکت» می شود. پناهیان تا کنون در هیچ ژورنال بین المللی مقاله ای نداده، او هرگز مورد داوری در تراز بین المللی قرار نگرفته، هرگز در معرض این نبوده که واکنشِ داورهای بین المللی را نسبت به «مستدل» بودن سخنانش مشاهده کند، و لذا برای چنین فردی این بهترین اتفاق بود.
3️⃣- «بهترین اتفاق» از باب اینکه بیاموزد «مستدل» سخن بگوید و «با احتیاط» کلام را به کار گیرد. دانشجوی دکترا به محض اینکه «فقط یک جمله» در جلسه دفاع (یا پیش دفاع) بگوید که مستدل نباشد، توسط داورها از اتاق اخراج می شود (یا اینکه لااقل جلسه دفاعش به زمانی دیگر موکول می شود. می گویند: این دانشجو برود دو ترم دیگر بیاید). بشر آموخته است که اگر آجرهای دیوار استدلال بر شالوده عقلانیت چیده نشود، هر حرفی را می شود زد و هر مدعایی می شود کرد. لذا برای پناهیانی که هرگز در آنگونه جلسه بیرحم پیش دفاع (یا دفاع) همچون دانشجویِ لرزان دکترا شرکت نداشته، این اتفاق مبارکی بود که «روزگار» بیاموزدش آنچه را که نیاموخته است.
4️⃣- «انسان» به تلاش و به سعی و خطا مفاهیمی را آموخته است. ما باید برای محصولِ تلاش انسان احترام قائل باشیم. یکی از نکاتی که در دانشگاهها به دانشجوی دکترا می آموزند این است که «فهم علمی» با «آموزش علمی» متفاوت است. یعنی یک نفر ممکن است مهندس محاسب خوبی باشد ولی الزاما مدرس خوبی برای دروس مهندسی نباشد.
اتفاق اخیر برای پناهیان باعث می شود که از این پس او و افراد مشابه (حتی اگر که مدعای فهم دینی هم داشته باشند) نسبت به امر «بیان دینی» با تواضع باشند.
آن فردی که متواضع باشد با احتیاط سخن می گوید. فرد مدعی کلمه را آسوده و بی احتیاط بر لسان می آورد ولی کسی که بداند بیان/تدریس امری دشوار است، قبل از اینکه به صدر مصطبه بنشید و بخواهد «خطابه» داشته باشد، حرفهایش را ارزیابی می کند. و نه ارزیابی شتابزده.
تو گوشت تلخ را در کدامین ارزیابی شخصی و در معرض کدامین هیات داوری بین المللی به کار برده بودی که اینگونه آسوده و با اعتماد به نفس در کشوری به کار بردی که در تاریخ ادب فارسی از سنایی و جامی گرفته تا سعدی، مولانا و حافظ لطیف ترین و زیباترین واژگان را برای آن نامها بکار برده اند؟
ببین که جامی چطور به ادب، زیبا و سنجیده سخن می گوید:
اگر بودی کمال اندر نِویسایی و خوانایی/
چرا آن قبله کل نانویسا بود و ناخوانا؟
🔵 ضروری است توجه شود که در آنچه که در بالا ذکر شد تلاش شده است که هیچ داوری سیاسی/دینی نداشته و فقط از منظر یک دانشجو و از دیدگاه علمی به ارزیابی مسئله اخیر پناهیان پرداخته شود. نه تنها پناهیان بلکه هر فرد دیگری که در دنیای جدید سخن می گوید، باید آگاه باشد که نمی شود «آگاهیِ انسان مدرن» را نادیده گرفت.
گفته شد که آقای پناهیان به دیدار شیخ حسین انصاریان رفته! ولی ضروری است که اطرافیان به ایشان توصیه کنند که به دیدار دانشجویان دکترا در دانشگاههای ممتاز کشور رفته، و در گفتگوهای «دو طرفه» (و نه یک طرفه) ببیند که این نسل در چه فضای ذهنی ممتازی حرکت می کند. نسلی آشنا به تفکر انتقادی، تحلیل و استدلال که گاه برای انتشار «یک مقاله» در ژورنال تراز اول بین المللی باید پنج شش سال چشم مصرف کند و استخوان خُرد کند.
آینده را آنها خواهند ساخت جناب پناهیان.
https://www.tgoop.com/solseghalam/2305
(درباره گوشت تلخ و ...)
محمدرضا اسلامی
آنچه که در این چند روز برای پناهیان رخ داد از چند جهت اتفاق بسیار مبارکی هم برای او و هم برای آیندگان است.
1️⃣- این شاید اولین بار است که پناهیان خطایی مرتکب شده که نمی تواند ارتکاب آن را به «دشمن» نسبت دهد. حتی نمی تواند واکنشهایی که در جامعه صورت گرفته را به دشمن نسبت بدهد چرا که مشخصا بخش متدین جامعه و مومنین روزه دار نسبت به «گوشت تلخ» خطاب کردن رسول خدا و امیرمومنان واکنش نشان داده اند.
2️⃣- پناهیان و امثال پناهیان قبل از اینکه به جهت مواضع سیاسی شان مورد نقد باشند به یک دلیل مورد نقد هستند: «بی احتیاط سخن گفتن».
اولین چیزی که به دانشجوی دکترا می آموزند این است که «به احتیاط» سخن بگوید و دومین نکته ای که دانشجو باید فرا بگیرد اینکه «مستدل» سخن بگوید. اگر «فقط یک جمله» در مقاله ی دانشجو وجود داشته باشد که مستند به «رفرنس» های معتبر نباشد، آن مقاله بلافاصله توسط ژورنال بین المللی «ریجکت» می شود. پناهیان تا کنون در هیچ ژورنال بین المللی مقاله ای نداده، او هرگز مورد داوری در تراز بین المللی قرار نگرفته، هرگز در معرض این نبوده که واکنشِ داورهای بین المللی را نسبت به «مستدل» بودن سخنانش مشاهده کند، و لذا برای چنین فردی این بهترین اتفاق بود.
3️⃣- «بهترین اتفاق» از باب اینکه بیاموزد «مستدل» سخن بگوید و «با احتیاط» کلام را به کار گیرد. دانشجوی دکترا به محض اینکه «فقط یک جمله» در جلسه دفاع (یا پیش دفاع) بگوید که مستدل نباشد، توسط داورها از اتاق اخراج می شود (یا اینکه لااقل جلسه دفاعش به زمانی دیگر موکول می شود. می گویند: این دانشجو برود دو ترم دیگر بیاید). بشر آموخته است که اگر آجرهای دیوار استدلال بر شالوده عقلانیت چیده نشود، هر حرفی را می شود زد و هر مدعایی می شود کرد. لذا برای پناهیانی که هرگز در آنگونه جلسه بیرحم پیش دفاع (یا دفاع) همچون دانشجویِ لرزان دکترا شرکت نداشته، این اتفاق مبارکی بود که «روزگار» بیاموزدش آنچه را که نیاموخته است.
4️⃣- «انسان» به تلاش و به سعی و خطا مفاهیمی را آموخته است. ما باید برای محصولِ تلاش انسان احترام قائل باشیم. یکی از نکاتی که در دانشگاهها به دانشجوی دکترا می آموزند این است که «فهم علمی» با «آموزش علمی» متفاوت است. یعنی یک نفر ممکن است مهندس محاسب خوبی باشد ولی الزاما مدرس خوبی برای دروس مهندسی نباشد.
اتفاق اخیر برای پناهیان باعث می شود که از این پس او و افراد مشابه (حتی اگر که مدعای فهم دینی هم داشته باشند) نسبت به امر «بیان دینی» با تواضع باشند.
آن فردی که متواضع باشد با احتیاط سخن می گوید. فرد مدعی کلمه را آسوده و بی احتیاط بر لسان می آورد ولی کسی که بداند بیان/تدریس امری دشوار است، قبل از اینکه به صدر مصطبه بنشید و بخواهد «خطابه» داشته باشد، حرفهایش را ارزیابی می کند. و نه ارزیابی شتابزده.
تو گوشت تلخ را در کدامین ارزیابی شخصی و در معرض کدامین هیات داوری بین المللی به کار برده بودی که اینگونه آسوده و با اعتماد به نفس در کشوری به کار بردی که در تاریخ ادب فارسی از سنایی و جامی گرفته تا سعدی، مولانا و حافظ لطیف ترین و زیباترین واژگان را برای آن نامها بکار برده اند؟
ببین که جامی چطور به ادب، زیبا و سنجیده سخن می گوید:
اگر بودی کمال اندر نِویسایی و خوانایی/
چرا آن قبله کل نانویسا بود و ناخوانا؟
🔵 ضروری است توجه شود که در آنچه که در بالا ذکر شد تلاش شده است که هیچ داوری سیاسی/دینی نداشته و فقط از منظر یک دانشجو و از دیدگاه علمی به ارزیابی مسئله اخیر پناهیان پرداخته شود. نه تنها پناهیان بلکه هر فرد دیگری که در دنیای جدید سخن می گوید، باید آگاه باشد که نمی شود «آگاهیِ انسان مدرن» را نادیده گرفت.
گفته شد که آقای پناهیان به دیدار شیخ حسین انصاریان رفته! ولی ضروری است که اطرافیان به ایشان توصیه کنند که به دیدار دانشجویان دکترا در دانشگاههای ممتاز کشور رفته، و در گفتگوهای «دو طرفه» (و نه یک طرفه) ببیند که این نسل در چه فضای ذهنی ممتازی حرکت می کند. نسلی آشنا به تفکر انتقادی، تحلیل و استدلال که گاه برای انتشار «یک مقاله» در ژورنال تراز اول بین المللی باید پنج شش سال چشم مصرف کند و استخوان خُرد کند.
آینده را آنها خواهند ساخت جناب پناهیان.
https://www.tgoop.com/solseghalam/2305
👍126👎23👏21❤9👌5🙏1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❤36👎6👍4👌2