Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
2472 - Telegram Web
Telegram Web
🫧

آدم وقتی مجبور باشد شکلکی را به صورت بگذارد که نه دیگران از آن می‌خندد و نه خود آدم از آن لذت می‌برد، پیداست که رفع تکلیف می‌کند.

مدیر مدرسه
#جلال_آل_احمد

@shotnote1
🫧


اگر در مورد دردهایتان سکوت کنید، آن‌ها شما را کشته و خواهند گفت که از آن لذت برده‌اید..

زورا نیل هرستون




@shotnote1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خلاقیت
نویسندۀ بی کلمه مثل ماهی بدون آب
تمرینِ جمله‌سازی برای افزودن کلمات جدید به دامنۀ واژگانِ فعالمون:

بازی یا/تمرین به این شکل است که سعی می‌کنیم با سه کلمۀ جدی و بی‌ربط به هم حداقل ده تا جملۀ متفاوت بسازیم.
گاهی اوقات ممکن است فقط با کلمات عینی جمله‌سازی کرد و گاهی هم با کلمات ذهنی؛ گاهی هم با ترکیب این دو. (+)

مثلاً با کلمه‌های زیر چه ترکیبی به ذهن شما می‌رسد؟

نوشتن- بوتیمار- تموج
بردگی_ یال_ درخت

✍️ @shotnote1
#عباس_کیارستمی :

" باب طبع من نیست انتظار کشیدن، اما برای باران های بهاری ناگزیرم..."




@shotnote1 🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم «جوکر» بر اساس فرمول کلیدی تحلیل روانشناسی، سه بخش اصلی دارد:

🔻 شخصیت: آرتور فلک، مردی دچار اختلال روانی عمیق است که توانایی کنترل خنده‌های غیرارادی‌اش را ندارد. او سال‌ها از مادرش مراقبت کرده و آرزو دارد لبخند را به دیگران هدیه کند، اما قطع داروها و فشارهای اجتماعی باعث شدت یافتن اختلالاتش می‌شود. احساس تنهایی و رنجش شدید او، پایه شخصیت پیچیده و آسیب‌دیده جوکر است.

🔻 نشانه‌ها: فیلم از رنگ‌های تیره و صحنه‌های سرد استفاده کرده که فضای نابسامان روانی و فشارهای اجتماعی را به تصویر می‌کشد. خنده‌های غیرارادی، رفتارهای متناقض و صحنه‌های توهم‌آمیز نماد بحران روانی و فروپاشی ذهنی آرتور هستند.

🔻 احساس: مخاطب در برابر این شخصیت ترکیبی از همدلی، ترس، تنهایی و خشم را تجربه می‌کند که به درک عمیق‌تر لایه‌های روانی و اجتماعی فیلم کمک می‌کند. این احساسات پیچیده، جوکر را به نمادی از ظلم‌های اجتماعی و بیماری روانی تبدیل می‌کند.


کانال هنر فیلمنامه، کارگردان مولف
@honarefilmnameh🎬🎬
مهمانخانه

مردی که در تاریک روشن هوا جلوی مهمانخانه ایستاده بود بیشتر شبیه یک تابلوی راهنما بود که اینجا در این برهوت سرما هنوز چراغی روشن است.
مهمانخانه سر راه یک گردنه برف گیر بود . یک دوطبقه ساده سفید با دری دراز که روی تپه کوچکی بالای جاده ایستاده بود.
مرد جلوی مهمانخانه چراغ را مثل پاندولی تکان می داد. از صدای پارس کردن سگ ها شاید بیدار شده بود .
تپه را دور زدیم و در آن بوران به ان در دراز رسیدیم.
مرد یک قدم از پله ها پایین امد و گفت این وقت شب چرا به جاده می زنی؟
سرم را بلند کردم و نگاهش کردم.
شبیه پدرم بود .
درست مثل او در یکی از شبهای برفی که از دهات برمی گشتیم یک بارانی سیاه و چکمه پوشیده بود .
من ده سالم بود و پدر پنجاه سالش بود. بمباران شهرها بود و پدر راضی شده بود که چند روزی ما را به دهات ببرد .
اما طاقتش نگرفت. یک شب که همه خواب بودند یواشکی لباس هایش را پوشید و راه افتاد .
من یکماه پدر را ندیده بودم. لباس هایم را پوشیدم و کلاه لبه دار کاموایی را روی سرم تا ابرو کشیدم پایین .
صد متر پشت سرش می امدم. گهگاهی پدر در تاریکی به عقب نگاه می کرد. چراغ های دهکده محو شدند و ماه زیر ابر رفت. برف بارید. برف ریز کوه بود انگار که باد بورانش می کرد و می پیجاندش به دور پدر.
سگ های ولگرد اولین پیچ جاده روستایی در تاریکی به سمت پدر پارس کردند.
دندانهای درازشان را در تاریکی حس می کردم و صدای خس خس سبنه شان که غریبه را می دراند. پدر دستپاچه شده بود.
عقب سنگ می گشتم.
چند سنگ برداشتم و به سگ ها حمله کردم.
گریه می کردم و سنگ می انداختم. پدر هم سنگ برداشت .
به بارانی پدر رسیدم .
دست بردم زیر ژاکت قهوه ای اش . گرم بود.
پدر نگفت چرا دنبال من آمدی. سرزنشم نکرد. بارانی بلندش را کشید روی سرم و شال قهوه اش را پیچاند دور گردنم.
یک لحظه تردید کرد که به دهکده برگردیم. ولی روی شانه ام زد و گفت می توانی بدوی ؟
هردو شروع به دویدن کردیم. صدای نفس مان در هم فرو می رفت و بوران حریفمان نبود . عرق کردیم و گرم شدیم .
پدر گفت نور ماشین!
سر جاده رسیده بودیم
یک وانت داتسون خاکی بود. برایمان نگه داشت و سوار شدیم.
این مرد شبیه پدراست. این شب شبیه همان شب است. چند سال گذشته است؟

مرد مهمانخانه چی می گوید :
_فقط خودت تنهایی؟ماشینتان کجاست؟
می گویم با زن و بچه از تپه بالا امده بودیم. نگاه می کنم.
مهمانخانه چی چراغش را می گرداند و می گوید :
از بالا نگاه کردم. تنها بودی.
میخواهم برگردم . تردید می کنم . می گویم مطمنی؟
چراغ را بالا می گیرد. می گوید برو لب بخاری بنشبن تا من نگاهی بیندازم.
در را باز میکنم. شبیه جایی است که نمیدانم کی و کجا بوده ام.
چایی برایم ریخته . گذاسته لبه بخاری . در نور بخاری ؛بخار چایی بالا می رود. برف های رویسر و ریشم آب می سوند. چایی را لب می زنم. .خوابم می اید. صدای پارس سگ ها از دور می آیند خوابم می آید.
11 دی 97 تهران.
🫧

پیش از مُردن همه‌ی صبح‌هایم را فراموش کردم
کسی را که به دریا افتاد هیچ‌کس ندید
پایین‌آمدنم را از آسمان هیچ‌کس ندید

کشتی سفیدی داشت بندر را ترک می‌کرد
ندیدنشان را فراموش کردم.

روزِ بی‌تاریخ تقسیم نشده بود
تنهایی، نامِ بی‌بال‌و‌پرِ هستی
تنهایی، پایی‌ست که از آب بیرون مانده.

- ملیح جودت آندای
گیل‌گَمِش در پی جاودانگی


@shotnote1🍃
🫧

بودن بین توده‌ی مردم، بهم آموخته که موقع نوشتن، اراجیف را کنار بگذارم. فکر می‌کنم هر از چند گاهی باید صورت‌ات را به گل بمالی، فکر می‌کنم باید بدانی که زندان چیست، که بیمارستان چیست. فکر کنم باید بدانی که چهار یا پنج روز بدون غذا ماندن چه حسی دارد. فکر می‌کنم زندگی با زن‌های دیوانه برای چهارچوب وجود‌ی‌تان خوب است. فکر کنم بعد از آن که تحت فشار بودید، بتوانید با شادمانی و آسایش بنویسید. این را فقط سر این می‌گویم که همه‌ی شاعرهایی که من دیدم، یک مشت ستاره‌های دریایی نرم بودند. انگل‌هایی چاپلوس بودند. هیچی نداشتند که بنویسند. به جز عدم تحمل خودخواهانه‌ی خودشان.

آره، خودم را از شاعرها دور نگه می‌دارم. سرزنش‌ام می‌کنید؟

چارلز بوکفسکی
ناخدا برای ناهار بیرون رفته و ملوان‌ها کشتی را در اختیار گرفته‌اند
مترجم: مصطفی رضیئی

@shotnote1🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تحقیق جهت روانشناسی داستان

#شهلا_سپهری

#دنیل_کانمن در کتاب مشهور خود "تفکر سریع و کند" توضیح می‌دهد که ذهن انسان دو سیستم تفکری دارد: سیستم 1 که سریع، خودکار و غریزی است و سیستم 2 که آهسته، منطقی و با تمرکز است. تفکر سریع (سیستم 1) باعث می‌شود انسان به سرعت تصمیم‌گیری کند ولی در عین حال مستعد اشتباهات شناختی و قضاوت‌های نادرست شود، زیرا این سیستم بیشتر بر شهود و احساسات تکیه دارد؛ در مقابل، تفکر آهسته (سیستم 2) که نیازمند زمان و انرژی است، می‌تواند خطاهای سیستم سریع را اصلاح کند و به تصمیم‌هایی دقیق‌تر و منطقی‌تر منجر شود.

این مثال‌های روزمره از خطاهای #تفکر_سریع (خطاهای شناختی) که دنیل کانمن توضیح داده است روشن می‌کنند که تفکر سریع به دلیل اتکا بر شهود و کلی‌گویی‌ها، ما را به قضاوت‌های نا‌صحیح و تصمیمات نادرست می‌رساند و برای اصلاح آن باید از تفکر آهسته کمک گرفت.


- نتیجه‌گیری شتابزده: وقتی بدون داشتن تمام اطلاعات یا شواهد در مورد رفتار یا اتفاقی، فوراً برداشت منفی می‌کنیم. مثلا وقتی همسری دیر به خانه می‌آید و بدون پرسیدن دلیل، فکر می‌کنیم که از ما ناراحت است.

- فاجعه‌سازی: بدترین سناریو را در هر موقعیتی تصور کردن، حتی اگر احتمالش کم باشد. مثل این که در ذهنمان فکر کنیم اگر دست‌ها را درست نشوییم، حتماً مریض می‌شویم.

- ذهن‌خوانی: فرض کردن اینکه می‌دانیم دیگران درباره ما چه فکری می‌کنند بدون داشتن شواهد. مثلا وقتی با حالت خسته یا جدی به ما نگاه می‌کنند، فرض کنیم از ما ناراحتند.

- نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت: وقتی نقاط قوت یا موفقیت‌های خود را نادیده می‌گیریم و آن‌ها را بی‌ارزش می‌دانیم. مثلا وقتی کسی از ما تعریف می‌کند، فکر کنیم فقط تعارف می‌کند.

- برچسب زدن: به جای توجه به رفتار یا شرایط خاص، به خود یا دیگران برچسب منفی کلی می‌زنیم؛ مثل اینکه بعد از یک اشتباه بگوییم «من آدم بی‌کفایتی هستم».
@shotnote1 🍃
نویسندهّ تک شات
تحقیق جهت روانشناسی داستان #شهلا_سپهری #دنیل_کانمن در کتاب مشهور خود "تفکر سریع و کند" توضیح می‌دهد که ذهن انسان دو سیستم تفکری دارد: سیستم 1 که سریع، خودکار و غریزی است و سیستم 2 که آهسته، منطقی و با تمرکز است. تفکر سریع (سیستم 1) باعث می‌شود انسان به سرعت…
این نمونه‌ها کمک می‌کنند خطاهای شناختی را به صورت طبیعی و روان در دیالوگ‌های شخصیت‌ها نشان دهید و لایه روانی بیشتری ایجاد کنید:
زبان ساده و روزمره:
مثال: «همیشه منو می‌ذاری کنار، انگار که اصلاً نیستم!»
توضیح: این جمله با زبان ساده و احساسی، سوگیری برچسب‌زنی و پیش‌داوری را نشان می‌دهد.

تناقض‌های فکری:
مثال: «اولش فکر می‌کردم درست می‌گی، ولی حالا شک دارم... یعنی شاید اصلاً نمی‌فهمی چی می‌گی!»
توضیح: این دیالوگ با تغییر سریع نظر شخصیت، تردید و نوسان در تفکر را نمایش می‌دهد.

پیش‌داوری‌ها و فرضیات غیرمنطقی:
مثال: «تو همیشه دیر می‌رسی، پس بهتره به هیچ حرفت اعتماد نکنم!»
توضیح: این جمله فرض کلی و نادرست درباره شخصیت مقابل را بروز می‌دهد.

سوال‌های رهایی‌بخش و دفاعی:
مثال: «مگه من مقصرم؟ همه همین کارو می‌کنن!»
توضیح: در این جمله شخصیت سعی دارد خودش را توجیه کند و از پذیرش مسئولیت طفره می‌رود.

واکنش‌های هیجانی و کلامی:
مثال: «اگر اینطوری پیش بره، همه چیز خراب می‌شه و همه چیز تمومه!»
توضیح: این جمله نمونه‌ای از فاجعه‌سازی است که با هیجان شدید ابراز می‌شود.

وقفه و پرش در گفتار:
مثال: «من... فقط می‌خواستم بگم... نه، بهتره چیزی نگم!»
توضیح: پرش در گفتار و مکث‌ها نشانه سردرگمی و عدم اطمینان است.

@shotnote1
🫧

مارلین: من بهش قول دادم که نذارم هیچ اتفاقی تو زندگیش براش بیفته!

دوری: قول مسخره ای دادی!
تو نمیتونی نذاری اتفاقی براش بیفته،
اون وقت زندگیش بی مزه میشه!


#film
🎥 Finding Nemo
   @shotnote1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تمرین‌ نوشتاری برای تقویت نمایش سوگیری‌های ذهنی در داستان‌نویسی و خلق شخصیت‌ها :

🔻بازنویسی موقعیت‌ها
یک موقعیت واقعی یا داستانی را بنویسید و سپس همان موقعیت را از دید یک شخصیت دیگر که گرفتار سوگیری ذهنی است بازنویسی کنید تا تاثیر آن سوگیری در برداشت و تصمیم‌گیری واضح‌تر شود.

موقعیت واقعی:
دو نفر در یک جاده مه‌آلود و دورافتاده ایستاده‌اند، یکی نزدیک به دوربین و دیگری دورتر در فاصله.
بازنویسی از دید شخصیت گرفتار سوگیری ذهنی (تمرکز فقط بر حضور نفر دور):
شخص نزدیک به دوربین فکر میکند که نفر دور حتماً برای او خطرناک است یا قصد تعقیب دارد، در حالی که واقعیت ممکن است کاملاً بی‌خطر باشد. این سوگیری باعث نگرانی بی‌مورد و واکنش اشتباه او میشود.

بازنویسی موقعیت از دید نفر دور:
شخصی که در دوردست ایستاده، فکر میکند چون نفر نزدیک به دوربین چهره‌اش را پوشانده و واضح نیست، شاید او را نبیند یا برایش مهم نباشد. این سوگیری باعث میشود تصور کند که حضورش بی‌اهمیت است و خودش فقط به مقصد یا کاری که دارد فکر کند، بدون دیدن واکنش احتمالی نفر نزدیک‌تر. این نگاه از تمرکز فقط بر اطلاعات محدود و برداشت شخصی او ناشی میشود.
@shotnote1
🫧

او خودش را متقاعد کرده بود که شوهرش به جای او، تک تک زن ها و دخترهای اطرافشان را دوست دارد. خیلی سعی می کرد در قلب همسرش رسوخ کند اما پی یر به سختی متوجه منظورش می شد.
کم کم کار به تهمت زدن رسید و زمانی که پی یر تهمت ها را رد می کرد، همسرش متوسل به خشونت و اهانت می شد. جر و بحث و مشاجره های آن دو در هر جایی اتفاق می افتاد. آشپزخانه، کارگاه، تاکستان و هر جای دیگر.

شراب ساز
جوزف ایسبرگر

@shotnote1
برشی از داستان نگهبان پارک
<unknown>
چند لحظه‌اي توي پارك مینشینم. کمی نفسم تنگ شده است. دو زن جوان
با شک نگاهم میکنند و رد میشوند. یک پسربجه دنبال توپ پلاستیکی‌اش
می‌دود و یک نفر پشت سرم سیگار روشن میکند و یک نفر خنده کوتاهی
میکند و خیلی زود ساکت میشود، اما هیچ یک از اینها مهم نیست،
بالاخره باید سر و کله خودش پیدا شود که، آهان خودش آمد ...
نگهبان پارك دست در جیب شلوارش کرده و زیـر لـب آوازي زمزمـه
میکند. چاق و کوتاه قامت است. بیشتر که نگاهش میکنم، میفهمـم کـه
یک پایش کمی کوتاه تر از آن دیگری است و او تمامی تلاشش را میکند
که توي قدمهایش لنگ نزند، اما میزند.
با خود فکر میکنم وقتـی کـلاس
پنچم یا چهارم دبستان توي حیاط مدرسه‌شان میدویده، بچه‌هـا مسـخره اش میکردند یا نه؟ و یا مثلاً زنگ ورزش، موقعِ یارکشی و تیم بندي؟ احتمـالاً همه انتخاب میشدند به جز نگهبان پارك و بعـد معلـم ورزش او را بـه زور توی یکی از تیم‌ها مـی‌چپانـده و در نهایـت تمـام زنـگ ورزش روي یـک نیمکت آهنی و پر خط و خش به عنوان دروازه‌بـان ذخیـره مـی نشسـته و بـه تکاپوی همکلاسی هایش چشم می دوخته است.

برشی از نگهبان پارک
احمد نجفی تبریزی

@shotnote1
تمرین مشاهده‌گری و گزارش:
یک روزمره از زندگی یک شخصیت بنویسید که در آن به صورت دقیق سوگیری‌های ذهنی او مثل تمرکز بر اطلاعات در دسترس یا مغالطه دست داغ نمایش داده شود.

شخصیت ما مرد میانسالی است که روزانه با انبوهی از تصاویر و اخبار و اطلاعات مواجه می‌شود. امروز صبح مثل همیشه به صفحه گوشی نگاه کرد و خبری را دید که چند نفر از دوستانش در کاری موفق شده‌اند. این موفقیت‌های پیاپی باعث شد خطای شانس متوالی در ذهنش فعال شود:تصور کرد حتماً نوبت موفقیت او نیز است و بدون بررسی دقیق در کاری ریسک‌آمیز سرمایه‌گذاری کرد.
در محل کار، با یک گزارش مالی روبرو شد، اما فقط به چندعدد که در دسترس بود و دیده بود توجه کرد و مرتکب خطای تمرکز بر اطلاعات در دسترس شد. این باعث شد قضاوت اشتباهی در مورد عملکرد شرکت بکند.
وقتی عکس‌هایی که برای پروژه انتخاب کرده بود را بررسی می‌کرد، چشمش تنها بر بخش‌های واضح و تیز تصاویر تمرکز داشت و از دیگر جزئیات غافل بود؛ این دقت انتخابی باعث برداشت محدود و سوگیری ذهنی او شد.
در نهایت، این سوگیری‌ها باعث شد نتایج کارهایش در آن روز، پر از تردید باشد و احساس کند مجبور است بیشتر مراقب قضاوت‌هایش باشد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2025/10/04 19:23:00
Back to Top
HTML Embed Code: