Telegram Web
Forwarded from سخنرانی‌ها
🔊فایل صوتی

دكتر هدايت علوی تبار

زندگی، آثار و فلسفه کی یرکگور

.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
👍5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👍137👏4
✳️ دنیا از دریچه داستان‌های کوتاه چخوف

اگر به خواندن داستان کوتاه علاقه دارید، پیشنهاد می‌کنم به سراغ جلدهای اول تا چهارم مجموعه آثار آنتون چخوف بروید.
این مجموعه داستان بر اساس تاریخ نگارش داستان‌ها تنظیم و از سال ۱۸۸۰ آغاز شده است.

🔹️ آنتون پاولویچ چخوف (Anton Pavlovich chekhov)، یکی از برجسته‌ترین نویسندگان و نمایشنامه‌نویسان روس در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود. او در سال ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ در روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۴ بر اثر بیماری سل درگذشت‌.
چخوف در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد و پدری سختگیر و مذهبی داشت. پس از پایان دبیرستان به مسکو رفت و در رشته پزشکی تحصیل کرد. همزمان با اشتغال به طبابت، به نویسندگی حرفه‌ای نیز روی آورد و به تدریج یه یکی از چهره‌های مهم ادبیات روس تبدیل شد.

چخوف سبک جدیدی در داستان‌نویسی کوتاه ایجاد کرد. داستان‌های کوتاهی که به زندگی روزمره، جزییات ساده و روابط پیچیده انسانی می‌پردازد.
وقتی داستان‌های کوتاه او را می‌خوانید، منتظر اوج‌های دراماتیک و پایان‌های شگفت‌انگیز و قاطع نباشید. سبک داستان‌های مینیمالیستی او، شما را با روایت‌هایی از برش‌های کوتاهی از زندگی آدم‌ها آشنا می‌کند.
مجموعه داستان‌های کوتاه او که بخشی از آثار اوست، در ایران توسط چند مترجم ترجمه شده است اما پیشنهاد می‌کنم ترجمه سروژ استپانیان را بخوانید. مجموعه آثار چخوف توسط انتشارات توس و در ۱۰ جلد منتشر شده که جلدهای ۱ تا ۴ مربوط به داستان‌های کوتاه چخوف است و جلدهای دیگر به سایر آثار او اختصاص دارد. این مجموعه در سال ۱۳۷۶ به عنوان کتاب سال انتخاب شده است.
سروژ استپانیان مقدمه‌ای جامع بر این کتاب نوشته و در آن از سبک نویسندگی چخوف و ویژگی‌های مجموعه آثار وی سخن گفته است.

🔹️ سروژ استپانیان با نام مستعار سِژان در سال ۱۳۰۸ در باکو به دنیا آمد. پدرش ارمنی‌تبار و مادرش روس بود. در ۱۰ سالگی به ایران مهاجرت کرد و در شهر رشت اقامت کرد. در نوجوانی و در انجمن روابط فرهنگی شوروی در رشت ترجمه را آغاز کرد. این مترجم در ۱۳۷۵ در پاریس درگذشت و ترجمه‌هایی از آثار ادبیات روسیه، صربستان، یونان و انگلستان از او به جای مانده است.

مطالعه هر یک از داستان‌های کوتاه چخوف از شما زمان زیادی نمی‌گیرد. نبوغ و خلاقیت نویسنده در روایت یک داستان در چند صفحه بسیار جالب توجه است و ترجمه روان سروژ استپانیان بر جذابیت داستان‌های کوتاه چخوف می‌افزاید.

📚 مجموعه آثار چخوف/ آنتون پاولویچ چخوف؛ ترجمه سروژ استپانیان.- ویراست ۲.- تهران: انتشارات توس، ۱۳۸۱.

#آنتون_چخوف
#سروژ_استپانیان
#ادبیات_روسیه
#داستان_کوتاه
#معرفی_کتاب
#دانستا
#ملیحه_درخوش

🌐 https://www.tgoop.com/danesta1404
🆔 @Sayehsokhan
👍111
5
📢منتشر می‌شود📢

📚نام کتاب: #آموزش_کیفی_در_مدرسه_الهام_بخش

✍️نویسنده: #رابرت_ای_باب_سالو
👌 مترجم: #سعید_مادح_خاکسار و #حسن_ملکیان

📇ناشر: #سایه_سخن با همکاری #سایه_سکوت
📙قطع: رقعی، جلد: شومیز
🗞نوبت چاپ: #چاپ_اول ۱۴۰۴

آخرین کتاب، «آموزش کیفی در مدرسه الهام‌بخش» نوشته‌ی باب سالو با ترجمه‌ی آقایان سعید مادح خاکسار و حسن ملکیان، راهنمایی عملی برای معلمان و مدیران است تا محیط یادگیری مدرسه را از سطح معمولی به سطح الهام‌بخش ارتقا دهند.
باب سالو در این اثر، با مثال‌های واقعی و استراتژی‌های کاربردی، نشان می‌دهد که چگونه می‌توان کیفیت آموزش را نه تنها در درس‌ها، بلکه در کل تجربه‌ی دانش‌آموزان افزایش داد.

این کتاب به شما کمک می‌کند تا به جای تمرکز صرف بر نمره و امتحان، توجه خود را به رشد خلاقیت، انگیزه و مشارکت دانش‌آموزان معطوف کنید. با خواندن این کتاب، معلمان و مدیران می‌آموزند چگونه فضایی بسازند که هم آموزنده و هم الهام‌بخش باشد و هر روز مدرسه تبدیل به جایی شود که دانش‌آموزان و معلمان با شور و اشتیاق در آن حاضر می‌شوند.

🆔 @Sayehsokhan
8
📩 #از_شما

رسوایی(۲۳)

گفتم که موکل را دیدم  و حرف‌هایش را شنیدم. مسعود با صدایی ضعیف گفت: "به نظرم پسره همه ماجرا را نمی‌گه. چیزی را داره پنهان می‌کنه ..."بعد شروع کرد به سرفه‌کردن؛ اول آرام و بعد شدید. گفتم: "ولش کن؛ نگران نباش. تو به فکر سلامتی خودت باش، من حواسم جَمعه".

سرفه امانش نمی‌داد ولی با حالی نزار  ادامه داد: "بیا ببینمت. معلوم نیست که دیگه فرصتی برا ملاقات بعدی باشه. اگه ندیدمت منو حلال کن". این جمله آخری را با بغض گفت. سخت ناراحت شدم. سعی کردم دلداریش بدهم .مشتی حرفهای  قالب بندی شده تحویلش دادم از ان حرف‌های دل خوش کننده که در این جور مواقع  به بیمار بدحال می‌گویند.

روز بدی را می‌گذراندم. اول حرف‌های موکل از قتل و خونریزی و حالا سخنان یاس‌آور مسعود و نامیدی او از تلاش پزشکان برای  مداوایش.

آمدم دفتر و گفته‌های موکل را مکتوب کردم. نکات حساسی که گفته بود  و به خصوص درگیری و در نهایت صحنه  قتل‌ حامد را برجسته نمودم. مسعود از پنهان‌کاری موکل گفت، من هم احساس می‌کردم که سخنان او کامل نیست. شاید ماجرای قتل‌ همان‌طور رقم خورده که او گفت و شاید هم نه. مساله دفاع مشروع هم می‌توانست مطرح شود. بالاخره این حامد بود که راه را بر رامین و نگین بسته بود و موضوع چاقوی مقتول هم می‌توانست  ادعاهای موکل  را قابل قبول سازد.

همه‌چیز امکان داشت؛ قتل از روی خشم یا قتل  از سر ناچاری. پذیرش هر کدام می‌توانست نتیجه متفاوتی ایجاد کند.خونی ریخته شده بود؛ا گر ستمی بر مقتول رفته بود، طناب دار آماده بود تا بر گردن موکل حلقه  بزند. وظیفه من به عنوان وکیل این بود تا جلوی بوسه ترسناک و تلخ طناب اعدام بر حلقوم موکل را بگیرم؛

مشکل این بود که خودم نیز در صحت داستانی که رامین تعریف کرد در تردید بودم؛ تردیدی آزار دهنده که‌ مدام ذهنم را آشفته  و درگیر می‌کرد .......


#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

🆔 @sayehsokhan
6👏3
📩 #از_شما

رسوایی(۲۴)

باید مسعود را می‌دیدم. رفتم بیمارستان. با همسرش دم در اتاقی که مسعود بستری بود  روبرو شدم، یکی دو نفر ناشناس نیز ان‌جا بودند. همسرش من را می‌شناخت. برخلاف همیشه  صورت بشاشی نداشت. اشاره کرد که وارد شوم. خودش نیامد. داخل شدم. از آن‌چه دیدم شوکه شدم. مسعود خشکیده شده بود؛ زار و نزار. شاید ده سال پیر شده بود.

جلو رفتم. من را که دید سعی کرد که بلند شود، نیم خیز شد. نمی‌دانستم چه بگویم. چه باید می‌گفتم: "چی کار با خودت کردی مرد؟" خواست لبخند بزند و زد؛ ولی تلخ و سرد. نشستم؛ یعنی دوست بیمارم چنین خواست. بی‌مقدمه گفت: "من کارم تمومه‌؛ می‌فهمی؟. هیچ امیدی ندارم که حتی بتونم صبح فردا را ببینم "صدایش ضعیف و مرتعش بود. فکر کردم که هر لحظه می‌زند به گریه و این کار را کرد. طوری گریه می‌کرد که نمی‌دانستم چگونه دلداریش بدهم.

متاثر شده بودم ولی نمی‌خواستم او را همراهی  کنم. هر قطره اشک من ریزش قطرات  بنزین بود بر آتش اندوه و مصیبت او. زدم به طنز گفتن: "آروم باش تو را خدا. من رو که می‌شناسی، اشکم در مشکمه؛ الانه که بزنم به گریه؛ اون وقت زنت صدای ما را می شنوه  و میاد تو و اونم به جمع ما ملحق می‌شه و هیچی؛ می‌شه یک کنسرت درست وحسابی. من که ترومپت می‌زنم تو چی؟".

مسعود زورکی لبخندی زد. شوخی من تا حدی بیمار بی‌قرار را آرام کرد. از پارچ آبی که کنار تختش بود لیوانی پر کردم و دادم دستش؛ کمی از آن را نوشید و به جای این‌که به من نگاه کند چشمش را دوخت به سقف اتاق:

"فکر می کنم هرلحظه این سقف باز میشه و فرشته‌ای می‌آد و می‌زنه روی شونم که پسر؛ دیگه وقت رفتنه؛ بار و بندیلت رو جمع کن که وقت ندارم. می‌دونی امروز چند جا باید سر بزنم و چند تا آدم بی‌خیال رو ملاقات کنم. یاللا پاشو، چقدر می‌خوای بچسبی به این تخت بیمارستان، چرا می‌زاری این همه امپول تو دستت فرو کنند و قرص‌های جور واجور تو حلقت بریزند، خسته نشدی ؟...".

باز گریه کرد، این‌بار بی‌صدا: "خسته شدم. به خدا خسته‌ شدم از این که هر دکتری بیاد یک چیزی بگه و بره. شدم موش آزمایشگاه. به بازوم نگاه کن. از بس آمپول توش فرو کردند یه جای سالم نداره. همه کادر پزشکی امید می‌دند ولی می‌فهمم که خودشون هم امیدی ندارند...."مقداری آروم گرفت و باز به سقف اتاق خیره شد.

من دنبال جمله‌ای بودم تا از بار غم و اندوه این دوست ناامید کم کنم ولی مسعود پیش دستی کرد و گفت:"وقتی مُردم دوست ندارم من رو این جوری، روی این تخت و با این حال بیچارگی به یاد بیاری. دوست دارم یادت بیاد چطور سالم و با نشاط رفتیم شمال؛ یادته؟ سال دوم دانشکده بود، تو شنا بلد نبودی و من تو دریا حسابی اذیتت کردم ......

به نظرت من دیگه دریا رو می‌بینم؟" این‌بار من بودم که برای خشک‌کردن اشک‌هایی که بی‌اختیار از چشمانم جاری بودم دنبال دستمال کاغذی می‌گشتم.......

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

🆔 @sayehsokhan
10👏3
#دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن ۴۷

زندگی و لنگرهایش! Life needs an anchor

🌊 زندگی مثل دریای پهناوری است که هر لحظه موجی تازه می‌آید. این موج می‌تواند موج احساسات، عواطف و یا هیجانات باشد.این امواج می‌آیند، می‌مانند و نهایتا می‌روند. فقط یادمان باشد که آن‌ها ماندنی و دائمی نیستند.
آنچه ما را از سرگردانی و آوارگی نجات می‌دهد، داشتن یک لنگر است؛ چیزی که ما را سر جای خودمان نگه دارد.

فیلسوفان می‌گویند آدمی اگر در زندگی نقطه اتکایی نداشته باشد، مدام گرفتار باد و موج می‌شود. همان‌گونه که کشتی بی‌لنگر با هر نسیمی به ناکجا کشیده می‌شود، انسان بی‌لنگر هم در دریای روزگار گم می‌شود.

🔸 لنگرِ هرکس می‌تواند متفاوت باشد:

گاهی یک آدم عزیز و مهربان است.
گاهی یک باور و ایمان است.
گاهی یک عادت روزانه یا کار مورد علاقه‌ی آدمی‌ست.
گاهی یک محفل دوستانه یا دورهمی خانوادگی.
گاهی یک باشگاه ورزشی یا حتی یک یا چند کتاب خوب.
گاهی هم یک مشت خاطره شیرین و به یادماندنی.

🔸 این لنگرها هستند که فاصله‌ی ما را تا سرگردانی کم می‌کنند و اجازه نمی‌دهند امواج روزگار ما را تا ناکجا بکشاند.

🔸 دکتر راس هریس می‌گوید: «لنگر انداختن یعنی آگاهانه در بدن و لحظه حال بمانیم، حتی وقتی طوفان افکار و هیجانات ما را تهدید می‌کند.»

🔸 پروفسور استیون هیز هم تأکید می‌کند: «ذهنِ آگاه مثل لنگری است که ما را به ساحل تعهدها و ارزش‌هایمان وصل می‌کند.»

برای یافتن و تقویت لنگرهای زندگی، چند راهکار ساده و جذاب پیشنهاد می‌شود:

🌬️ تنفس عمیق و آرام: روزی چند بار فقط دو دقیقه با چشم بسته به دم و بازدم خود گوش بدهیم؛ این ساده‌ترین لنگرِ لحظه حال است.

🍵 آیین کوچک روزانه: مثلاً نوشیدن چای یا قهوه را با حضور کامل انجام دهیم، بی‌عجله و با طعم‌آزمایی؛ همین عادت کوچک می‌تواند لنگر روز شود.

📓 قدردانی و شکرگزاری: هر شب سه چیز کوچک را که امروز باعث خوشحالی یا آرامش‌مان شده بنویسیم؛ این دفترچه قدردانی مثل وزنه‌ای است که ما را متعادل نگه می‌دارد.

💬 لنگر اجتماعی: با یکی دو نفر از دوستان یا اعضای خانواده، گفت‌وگوی کوتاه و صمیمی هفتگی داشته باشیم؛ جمع‌های انسانی و رفقا لنگرهای قوی‌اند.

خوب است هر از گاهی از خود بپرسیم:

لنگر من در این روزهای سخت چیست؟
آیا چیزی هست که مرا در این دریای پرتلاطم سرِ جایش نگه دارد؟
اگر لنگرم شل شد یا از کار افتاد، چه لنگر جایگزینی برای خود ساخته‌ام؟
آیا لنگرهای من مرا به ارزش‌ها و رویاهایم نزدیک‌تر می‌کنند یا فقط مرا در جا نگه می‌دارند؟

دو کتاب #تله_شادمانی و #عمل_عاشقانه از #دکتر_راس_هریس هر دو  ایده‌های قشنگی در مورد لنگرانداختن به هنگام رویارویی با سختی‌ها و مشکلات، به ما می‌آموزند.

📌 سخن آخر اینکه:
زندگی همیشه پر از موج است. انتخاب با ماست که یا با امواج برویم به ناکجاها ، یا با لنگری مطمئن، آرامش و اطمینان را تجربه کنیم.

شاد و استوار باشید

ارادتمند
حسن ملکیان
🆔 @Sayehsokhan
14👏4
🔊فایل صوتی

مصطفی ملکیان

به دکتر نراقی و دکتر فنائی واقعا علاقه‌ی عاطفی دارم

پروژه فکری مصطفی ملکیان و نسل جدید روشفکران و نواندیشان

نسل جدیدی مثل ابوالقاسم فنائی، سروش دباغ، آرش نراقی و ... به وجود آمده اند آیا فکر می کنید با این حساب نقش ملکیان پایان یافته است ؟

مصطفی ملکیان
اگر پایان هم یافته باشد هیچ اندوهی ندارم . ببینید من واقعا دلم نمی خواهد که نقش ملکیان پایان نپذیرد، اصلاً و ابداً .
من دلم می خواهد درد و رنج انسان ها کاهش پذیرد .

اگر این درد و رنج با پروژه دیگری غیر از پروژه من کاهش پیدا می کند من واقعا استقبال می کند و واقعا شاد می شوم.
اگر روزی درد و رنج انسان ها کاهش پیدا کند، تقلیل مرارت صورت بگیرد، یا تقریر حقیقت صورت بگیرد در پروژه دکتر آرش نراقی، در پروژه دکتر ابوالقاسم فنائی، در پروژه هر کس دیگری، من خیلی خوشحالم. توجه می کنید؟ چرا؟
پزشک واقعی به نظر من کسی است که بگوید که ای کاش بیماران بیمارستان درمان بشوند چه از طریق من درمان شوند و چه از طریق پزشک دیگری.

تمام هم و غمّ پزشک واقعی که وجدان کار دارد، شرف دارد، اخلاقی است، این است که ای کاش همه بیماران این بیمارستان درمان می شدند، حالا چه به دست من درمان می شدند و چه به وسیله سایر پزشکان، اگر یک پزشکی گفت خدا کند همه بیماران به من رجوع کنند. این معناش این است که غم بیماران را ندارد غم خودش را دارد و این خودخواهی است و این انانیّت است و این نفسانیّت است و این خلاف اخلاق است.

و این را در مورد خودم صادق می بینم من معتقدم هیچ شخصی نباید سرنوشت خودش را به سرنوشت نظریه خودش و پروژه خودش گره بزند که اگر آن پروژه شکست می خورد یا به آن حمله شد فکر کند به خودش حمله شده است .
من اگر روزی بفهمم یک پروژه ای پدید آمده است که بهتر از من یا به مراتب بهتر از من تقریر حقیقت می کند یا تقلیل مرارت می کند آن برای دکتر نراقی یا دکتر فنائی باشد بنده استقبال می کنم .

من اتفاقا با همه افرادی که نام بردید با همه آن ها دوستی دارم، به دکتر نراقی واقعا علاقه عاطفی دارم، به دکتر فنائی واقعا علاقه عاطفی دارم، واقعا دوستشان دارم با اینکه خیلی از سخنانشان با من مخالف است؛ ولی مهم نیست.
آرزویم این است که ای کاش از طریق پروژه آن ها بهتر از پروژه من تقریر حقیقتی شود یا تقلیل مرارتی شود.
برای همین اصلا و ابدا من اندوه این را نخواهم خورد که روزی پروژه من به پایان برسد.

وقتی من از به پایان رسیدن پروژه های بزرگان تاریخ بشری اندوه نمی خورم چون به نظرم می آید جای خودشان را به پروژه ای دادند که تقریر حقیقت و تقلیل مرارتش بیشتر است . خودم که اصلا مورچه ای بیشتر نیستم چرا اندوه بخورم از این بابت؟

فقط آرزویم این است که این پروژه ها در تطوراتی که دارند و جانشین یکدیگر می شوند همیشه بشر مد نظر باشد. انسان ها مدنظر باشند. تقریر حقیقت برای این انسان ها و تقلیل مرارت برای این انسان ها مدنظر باشد .
نه خودخواهی ها و ایسم ها که این مشرب، مشرب من است و این مرام مرام من است و این مسلکه مسلک من است و این آیین آیین من است .
ای کاش ما یک روزی می توانستیم در درون خودمان ایسم ها، کیش ها، آیین ها یادمان برود و فراموش کنیم و بپردازیم به خود انسان های گوشت و پوست و خون دار واقعی.

گفتگوی شفاهی، دهه 80

.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
10👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
17👍1👏1
🎆هر ملتی ، حکومتی را می‌سازد که سزاوارش است

وقتی از نویسنده روسی آنتون چخوف درباره ماهیت جوامع شکست خورده سوال شد، او پاسخ داد: در جوامع شکست خورده، به ازای هر فرد عاقل، هزار احمق وجود دارد، و به ازای هر کلمه آگاهانه، هزار کلمه احمقانه.

اکثریت همیشه احمق باقی می‌مانند و دائماً خردمندان را شکست می‌دهند.

اگر می‌بینید:
موضوعات بی‌اهمیت بر بحث‌ها غالب هستند،
و افراد سبکسر در مرکز صحنه قرار دارند... پس شما درباره یک جامعه بسیار شکست خورده صحبت می‌کنید.  به آهنگ‌های بی‌معنی نگاه کنید! میلیون‌ها نفر آنها را می‌خوانند، با آنها می‌رقصند، و خوانندگان آنها به ستاره‌های درخشانی تبدیل می‌شوند که نظراتشان در امور زندگی در نظر گرفته می‌شود! در مورد دانشمندان، نویسندگان و متفکران؟ هیچ کس آنها را نمی‌شناسد، و هیچ کس به آنها ارزش یا وزنی نمی‌دهد.

مردم کسانی را دوست دارند که آنها را بی‌‌هوش می‌کنند، نه کسانی را که آنها را بیدار می‌کنند.آنها کسانی را دوست دارند که با چیزهای بی‌اهمیت آنها را می‌خندانند، بیشتر از کسانی که با حقیقت به آنها آسیب می‌رسانند.

خطر جهل در اینجاست: دموکراسی برای جوامع جاهل مناسب نیست، زیرا اکثریت جاهل سرنوشت شما را تعیین خواهند کرد.

یک دانشجوی افغانی مي‌گفت: زمان تحصيلم در سوئيس با يكی از اساتيد دانشگاهمون رفتيم كافه نزديك دانشگاه تا قهوه بخوريم.

حرف از حكومت و اوضاع بد افغانستان شد كه استادم حرف جالبی زد كه همواره توی ذهنم نقش بست. استادم گفت: فكر نكن برای كشورها قرعه كشی كرده اند و مردم سوئيس به خاطر شانس خوب اين حكومت گيرشون اومده و مردم افغانستان بد شانس بودن و به اين روز افتادند، بلكه هر ملتی حكومتی كه سزاورش هست رو مي‌سازه و اتفاقا مردم سوئيس حقشون داشتنِ حكومتی اينچنين هست و افغان ها هم لياقتشون بيشتر از اينی كه دارند، نيست.

دوستم مي‌گفت: كمی احساس تحقير كردم، به همين خاطر پرسيدم: افغان‌ها چه كاری بايد انجام دهند تا تغيير كنند؟
استاد فنجون قهوه رو از كنار دهانش پائين آورد و لبخندی زد و گفت: هر سوئيسی در سال 10 كتاب مي‌خواند، تو اگر يك افغانی را ديدی از طرف من بهش بگو چنانچه مردم كشورت سالی يك كتاب بخوانند كشورت تغيير خواهد كرد.

این راه حل به کشورهای مشابه نیز قابل تعمیم است....

🆔 @Sayehsokhan
👍195👏1
📢منتشر می‌شود📢

📚نام کتاب: #آموزش_کیفی_در_مدرسه_الهام_بخش

✍️نویسنده: #رابرت_ای_باب_سالو
👌 مترجم: #سعید_مادح_خاکسار و #حسن_ملکیان

📇ناشر: #سایه_سخن با همکاری #سایه_سکوت
📙قطع: رقعی، جلد: شومیز
🗞نوبت چاپ: #چاپ_اول ۱۴۰۴

«#آموزش_کیفی_در_مدرسه_الهام‌بخش»
 نوشته‌ی باب سالو، راهنمایی عملی برای مدیران، معلمان و دست‌اندرکاران آموزش است که می‌خواهند مدرسه‌ای متفاوت، پرشور و اثرگذار بسازند. نویسنده با تکیه بر تئوری انتخاب #ویلیام_گلسر، نشان می‌دهد که چگونه می‌توان مدرسه را از فضای خشک و مبتنی بر اجبار به محیطی پویا، انسانی و انگیزه‌بخش تبدیل کرد؛ جایی که یادگیری با شوق و رضایت همراه باشد، نه با ترس و اجبار.
این کتاب با مثال‌ها و تجربه‌های واقعی مدارس مختلف، نشان می‌دهد که تغییر رویکرد مدیر و معلمان چگونه می‌تواند الهام‌بخش دانش‌آموزان شود و فضایی بسازد که در آن، رشد شخصیت، مسئولیت‌پذیری و عشق به یادگیری جایگزین رقابت و تنبیه گردد. «آموزش کیفی در مدرسه الهام‌بخش» یک نقشه راه روشن برای ساختن مدرسه‌ای است که هم برای دانش‌آموزان و هم برای معلمان، محل رشد، معنا و انگیزه باشد.

🆔 @Sayehsokhan
👍73
📩 #از_شما

رسوایی(۲۵)

باید دوباره پرونده را می‌خواندم؛ این‌بار با دقتی بیشتر. رفتم دادگاه؛ بایگان با ترشرویی گفت: "مگر یکبار نخوانده‌ای؟ چیز جدیدی ندارد". چیزی نگفتم؛ از این اوقات تلخی‌ها در ادارات زیاد است و در دادگستری بیشتر. آن طرف میز همیشه پر است از ارباب. ان طرف میز که باشی پادشاهی؛گرچه یک کارمند ساده باشی.

نمی دانم این قدرت میز است یا نیاز  ما که هر که آن طرف نشسته قدرت خود را به رخ می‌کشاند؛ یا با زبان یا با قلم. نظریه پزشکی قانونی را با دقت بیشتری خواندم. کار حامد را یک ضربه سخت به جمجمه ساخته بود. آثار کشمکش و درگیری بر بدن مقتول و به خصوص صورت و گردنش گزارش شده بود ولی این جراحات سطحی نمی‌توانست باعث مرگ کسی شود. تعجب کردم. رامین صحبت از سه ضربه می‌کرد که بر سر حامد زده بود. صورت باز جویی او را دوباره خواندم:

"او بر روی سینه من نشسته بود و من سعی می‌کردم چاقو را از دستش درآورم ....سنگ را به سرش زدم و بعد دو باره و سه باره ....". یک جای کار جور در نمی‌آمد. اگر حامد روی سينه موکل بوده چرا سنگ به قسمت پشت سر او اصابت کرده و تعداد ضربه‌ها هم بیش از یکی نبوده است. اظهارات نگین را هم به عنوان تنها ناظر درگیری و قتل خواندم: "...آن‌ها با هم در گیر بودند و روی زمین می‌غلطیدند. چاقو در دست حامد  بود و آن را به گلوی رامین نزدیک کرده بود.

یک دفعه رامین با سنگ به سرحامد زد. دوبار؛ حامد سعی می‌کرد از جا بلند شود. چاقو از دستش افتاده بود. خون از گوشش بیرون می‌زد دو سه قدم طرف من آمد و افتاد....". اختلاف آشکاری در این اظهارات بود؛ ماجرا غیر از آن چیزی بود که این‌ها نقل کرده بودند.

یکی از آن‌ها دروغ می‌گفت و شاید هر دو. صورت جلسه باز آفرینی صحنه قتل‌ را هم خط به خط خواندم. رامین در مورد سؤال بازپرس که اگر با مقتول درگیر بوده چطور توانسته  سنگ را بیابد  و بر سر او بکوبد چیزی نگفته بود. تصویری از سنگ هم در پرونده بود. سنگ نسبتأ بزرگی بود؛ به نظر می‌رسید که اقلا ۵کیلو گرم وزن داشته است. گیج شده بودم، باید دوباره می‌رفتم
سراغ رامین‌ در زندان.

این بار باید جدی‌تر با او  گفتگو می‌کردم: "ببین من وکیل تو هستم. باید با من صادق باشی، هیچ چیز را پنهان نکنی. مثل این‌که تو متوجه موقعیتی که در آن قرار داری نیستی..." رامین به من زل زده بود: "چی از من می‌خوای؛ من حرفهایم را زدم؛ هم به بازپرس و هم به  شما". گفتم: "یک ضربه بیشتر به سر حامد نخورده و همون باعث مرگش شده. تو چطور در حالی که از روبرو با حامد گلاویز بودی سنگ را از پشت سر تو مخش کوبیدی؟" رامین نگاهش را از من برداشت  و به دور و بر نگاه می‌کرد. بعد به آرامی و خونسردی گفت: "ما به هم می‌پیچیدیم. حامد مفنگی بود، زورش زیاد نبود. زورش به چاقوش بود. چاقو را ازش می‌گرفتی هیچی نبود." جواب درستی نداد.

معلوم بود که چیزی را مخفی می‌کند: "من می‌خوام تو را نجات بدم ولی ظاهرا کاسه‌ای شدم که از خود آش داغتره. اگر به خودت کمک نکنی من هیچ کاری نمی‌تونم برات انجام بدم". رامین فقط نگاه کرد و چیزی نگفت. بلند شدم و بی‌خداحافظی بیرون امدم. از این همه بی‌خیالی او متعجب شده بودم ......

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من

🆔 @sayehsokhan
7👍2👏2
Forwarded from سخنرانی‌ها
🔊فایل صوتی

سلسله درسگفتار دکتر #محمد_رضا_سرگلزایی

کلاس بازخوانی #تاریخ_روانکاوی
#میراث #زیگموند_فروید

جلسه پنجم

26 تیر 97

لینک جلسه قبل 👇
https://www.tgoop.com/sokhanranihaa/19942

.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹️💠🔹️

*مواردی که به زودی دنیا را تغییر خواهند داد*

🔹️پمپ بنزین‌ها و تعمیرگاه‌های خودرو ناپدید می‌شوند
همانطور که فیلم‌های دوربین‌های کداک ناپدید شدند.
پیش‌بینی‌های شگفت‌انگیزی که باور کردنشان سخت است، اما ممکن است بزودی به واقعیت تبدیل شوند و اصلا متوجه آن نشویم
مانند تلفن همراه و دوربین آن و اتصال به اینترنت از طریق آن و ارتباط با تمام دنیا.
🔹️و اکنون پیش بینی‌های آینده‌ای نه چندان دور :

1︎ تعمیرگاه‌های خودرو ناپدید می‌شوند.

چون : موتورهای بنزینی/دیزلی از 20000 قطعه تشکیل شده در حالیکه موتورهای خودروهای برقی دارای 20 قطعه هستند، با گارانتی مادام‌العمر فروخته میشوند و در نمایندگی  جداسازی و تعویض قطعه فقط 10 دقیقه طول می کشد.

︎موتورهای خودروهای الکتریکی معیوب در یک تعمیرگاه منطقه‌ای با استفاده از رباتها تعمیر خواهند شد.

2︎ پمپ بنزینها ناپدید می‌شوند.

3︎ در خیابانها ایستگاههای شارژ برق نصب می‌شود (در جهان اول شروع شده).

4. صنایع زغال سنگ از بین خواهند رفت.  شرکتهای بنزین/نفت و حفاری برای نفت متوقف خواهد شد.
5︎ خانه‌ها انرژی الکتریکی را در طول روز تولید و ذخیره می‌کنند تا مورد استفاده قرار گیرد و دوباره به شبکه بفروشد. این شبکه آن را ذخیره و در صنایعی با مصرف برق بالا توزیع می‌کند.
آیا کسی سقف تسلا را دیده است؟

6︎ کودکان ماشین‌های فعلی را در موزه‌ها خواهند دید.

یک مثال واقعی
در سال 1998، کداک 170000 کارمند داشت و 85 درصد از تولید کاغذ عکس خود را در سراسر جهان به فروش رساند.  در عرض دو سال مدل کسب و کار آنها ناپدید شد و آنها ورشکست شدند.

اتفاقی که برای کداک و پولاروید افتاد، طی 5 تا 10 سال آینده برای چندین صنعت نیز اتفاق خواهد افتاد.

در سال 1998 فکر می کردید که بعد از 3 سال هیچ عکسی روی فیلم گرفته نمی‌شود؟

7︎ دوربین دیجیتال در سال 1985 اختراع شد و پس از یک دوره محبوبیت با آمدن گوشیهای دوربین دار خداحافظی تلخی داشت‌.

8︎ این اتفاق دوباره (سریعتر) با هوش مصنوعی در دیگر حوزه‌ها مانند سلامت، خودروهای خودران و الکتریکی، آموزش، چاپ سه بعدی، کشاورزی و ... رخ خواهد داد.

9︎ نرم افزارها و رباتها اکثر صنایع سنتی را در 5 تا 10 سال آینده مختل خواهد کرد.
شرکت اوبر هیچ ماشینی نخواهد داشت .

10︎ هوش مصنوعی: کامپیوترها در درک جهان بهتر می شوند. امسال یک کامپیوتر بهترین بازیکن جهان را شکست داد (10 سال زودتر از حد انتظار).

11︎ ربات واتسون IBM که به شما مشاوره حقوقی در عرض چند ثانیه با دقت 90 درصد در مقایسه با دقت 70 درصد انسان ها ارائه می کند، موجب بیکاری وکلا خواهد شد . 

همچنین واتسون به پزشکان در تشخیص سرطان کمک می‌کند (4 برابر دقیق تر از انسان)

12: ماشینهای خودران  در عرض دو سال کل صنعت را تغییر خواهند داد.  شما دیگر نمی‌خواهد ماشین داشته باشید زیرا با تلفن خود با ماشین تماس می‌گیرید و نزدیکترین خودران در برابر شما ظاهر می‌شود و شما را به مقصد می‌رساند.
دیگر  نیازی به گواهینامه رانندگی نیست

هر ساله 1.2 میلیون نفر در سراسر جهان در تصادفات رانندگی جان خود را از دست می‌دهند.  در آینده در  هر 60000 مایل یک تصادف خواهد بود.  با رانندگی خودکار، تصادفات به یک تصادف در 6 میلیون مایل کاهش می‌یابد.  این باعث نجات یک میلیون نفر در سال می‌شود.

13︎ شرکتهای بیمه با مشکلات بزرگی مواجه خواهند شد زیرا هزینه‌ها بدون حادثه ارزان می‌شود.  مدل کسب و کار بیمه خودرو ناپدید خواهد شد.

14︎ املاک و مستغلات تغییر خواهد کرد.  زیرا با کار در حال حرکت، مردم برج‌های خود را رها کرده و به محله‌های زیباتر و مقرون به صرفه‌تر می‌روند.

15︎ در سال 2030، خودروهای الکتریکی تسلط خواهند یافت.  شهرها سر و صدای کمتری خواهند داشت و هوا بسیار تمیزتر خواهد بود.

16︎ برق فوق العاده ارزان و تمیز خواهد بود.  تولید انرژی خورشیدی بطور چشمگیری افزایش خواهد یافت.
17 ︎ سلامت:  شرکت‌هایی با یک دستگاه پزشکی (به نام «تری‌کورد»)  که با تلفن شما کار می‌کند و اسکن شبکیه و نمونه خون شما را می‌گیرد و تنفستان و  54 نشانگر زیستی را تجزیه و تحلیل می‌کند...  تقریباً هر بیماری را شناسایی می کند و به شما نسخه پزشکی می دهد.

به زودی منتظر دوران جدید باشید🙏🌹

https://www.tgoop.com/Shafaye_Daroon
🆔 @Sayehsokhan
2025/09/15 04:39:31
Back to Top
HTML Embed Code: