لایو اینستاگرام: ساعت ده شب
آیا در این زمانهی تاریکی، ما اهل قلم حق خودکشی داریم؟!
پاسخ منفی است، اما چرا؟ آیا ما منادیان آزادی آزادی انتخاب مرگ را نداریم؟!
در این لایو با شروع از نقد کانتی کسانی همچون مصطفی ملکیان که عملا قائل به «ازادی در سلب خود آزادی» هستند میکوشم پاسخ منفیام به سئوال اول را روشن کنم. ضمن اینکه معنای خودکشی را بسیار گسترده در نظر میگیرم از جمله پناه بردن به عرفان با انفعالات پساختارگرایانه و امثالهم را هم خودکشی تلقی میکنم، مرگ به هر معنا و هرگونه کشتنی از سوبژکتیویته در دایره «مقاومت» نمیگنجد.
آیا در این زمانهی تاریکی، ما اهل قلم حق خودکشی داریم؟!
پاسخ منفی است، اما چرا؟ آیا ما منادیان آزادی آزادی انتخاب مرگ را نداریم؟!
در این لایو با شروع از نقد کانتی کسانی همچون مصطفی ملکیان که عملا قائل به «ازادی در سلب خود آزادی» هستند میکوشم پاسخ منفیام به سئوال اول را روشن کنم. ضمن اینکه معنای خودکشی را بسیار گسترده در نظر میگیرم از جمله پناه بردن به عرفان با انفعالات پساختارگرایانه و امثالهم را هم خودکشی تلقی میکنم، مرگ به هر معنا و هرگونه کشتنی از سوبژکتیویته در دایره «مقاومت» نمیگنجد.
مدرسه
لایو اینستاگرام: ساعت ده شب آیا در این زمانهی تاریکی، ما اهل قلم حق خودکشی داریم؟! پاسخ منفی است، اما چرا؟ آیا ما منادیان آزادی آزادی انتخاب مرگ را نداریم؟! در این لایو با شروع از نقد کانتی کسانی همچون مصطفی ملکیان که عملا قائل به «ازادی در سلب خود آزادی»…
این لایو کنسل و به جایش متن زیر نوشته شد:
آیا در این زمانهی تاریکی، ما اهل قلم حق خودکشی داریم؟!
نگاهی به مسئلهی "آزادیِ سلب آزادی!"
(ضمن نقد فهم سادهدلانهی آقای ملکیان از سکولاریسم)
علینجات غلامی
خصیصهی اوجِ تاریکی خاموش شدن همهی چراغها، حتی درون ذهن، است؛ چه اگر آنقدر ذهنمان روشن بماند که بفهمیم در اوج تاریکی هستیم، دیگر – دست کم هنوز - در اوج تاریکی نیستیم. اوج سرکوب زمانی است که سرکوبشده سرکوب را چونان تقدیرش بپذیرد و بدتر از اوج هم زمانی است که سرکوبشده طنابهای دارش را بپرستد. پس اگر هنوز یک نفر بتواند تشخیص دهد در اوج تاریکی هستیم، پس این هنوز اوج تاریکی نیست. پس آیا هنوز نباید خودکشی کرد؟!
برههای که زوال فرهنگی به سرعت از دوران احمدی نژاد تا این لحظه به نحوی تصاعدی در حال ویران کردن هرگونه هنری و ارجمند کردن جادویی بوده است، به مراحلی نهایی دارد نزدیک میشود جایی که نوعی «آرامش» و «خوشحالی» چونان لحظات قبل از مرگ – یعنی داونگرید تمدنی – دامن شبهمتفکران را میگیرد.
ایران در مقام یک جامعهی تاریخمندِ دارای «خرد پنهان»، در مقابل یک سونامیِ جهل از احمدینژاد به بعد که تمامی لایهی ابژکتیو و سوبژکتیو فردی و جمعی آن را هدف گرفت مجبور است برای «بقاء» دست به یک داونگرید تمدنی بزند و یک یا چند پله سطح تمدنی اجتماعاش را پایینتر بیاورد. این یک مکانیسم قابل فهم است درست مثل یک سیستم کامپیوتری که در فشارهای سنگین برای کرش نکردن همه چیز را اتوماتیک پایین میآورد، یعنی "کیفیت پایینتر" بهتر از "انهدام قطعات". طبعاً اولین قربانی اصحاب هنر و فرهنگاند، زیرا حجم بالایی از پردازندهی اجتماع را به خود اختصاص میدهند. حملهی احمدینژاد به تمامی محافل فرهنگی و اجتماعی و قطع تمامی منابع ارتزاق اهل فرهنگ و محرومیت آنها از تمامی حقوق اجتماعی، جایگزینی نظامهای رانتیر و ترویج نمایش به جای آنها شُکی بود که حملهی مغول نیز با آن قابل قیاس نیست، زیرا چنگیز هم سنخی قانون – ولو قانونی بسیار بسیار بد داشت، اما اینجا بیقانونی مطلق بود. این علاوه بر اکوسایدها و نابودی محیط زیست و انهدام مداخل اقتصادی پایهای جامعه بود. اینجا خود موجودیت اجتماعی ایران در مقام یک جامعه – پیش از ملت بودن- و یک سرزمین – پیش از کشور بودن - به مخاطره افتاد و جامعه نیز مجبور است آن داونگرید را انجام دهد، بر این اساس خود جامعه نیز اولین قربانیاش بخش فرهنگی بود که انرژیاش را صرف مسائل زیستیتر و اولیهتر کند، هزینه عقل برای جامعه بسیار بالاست پس از ریزن به سطح اینتلکتوس و هوش زیستی قناعت میکند، مثلاً نرخ خرید کتاب و مطالعه پایین میآید تا غذای شب بیشتر شود.
حال در چنین وضعیتی هستیم. در وضعیتی که قدرت قرون وسطایی چنین نابودگر فرهنگ بود، خود جامعه نیز ناچار است ما اهل قلم را حذف کند به خاطر بقایش. پیشبینی زمان نیز دیگر امیدبخش نیست، زیرا آلترناتیوها نیز پیشاپیش کلمهی «روشنفکر» برایشان فحش است. پس "روشنایی" تا جایی که فکر میتواند پیشبینی کند در فردا نیز در کار نخواهد بود. پس ما هیچ امیدی نداریم نه به اکنون نه به آینده. سئوال: چرا نباید خودکشی کنیم؟!
آیا در این شرایط "اتونازی" حق مسلم ما نیست؟ مگر فرقمان با پیرمردی سرطانی و دچار آلزایمر که مدام دارد روی تخت بیمارستان درد میکشد و قطعاً نیز به زودی خواهد مرد چیست چرا نباید بخواهد و بخواهیم اتونازی کند و اتونازی کنیم؟
قطعاً ما چند نفر، با دلخوشنکهای روانشناختی و جامعهشناختی امیدوار نخواهیم شد. نه دستورالعملهای روانشناسان بر کنترل هورمونهایمان به دردمان میخورد نه مهملات جامعهشناسانِ مثلا انتقادی که به ایجاد نگرانی برای فلسطین امیدوارمان کنند! آلترناتیوهای سیاسیِ "دلتنگی" برای "ایران بزرگ" نیز سویهی دیگر همان سکهی "محافظهکاری" است که چه بنیادگرایی دینی چه ملیگرایی راسیستی، سازوکارشان دقیقاً یک چیز است و اولین دشمن هردویشان ماییم، حالا برقدرت و درقدرت باشند توفیری نمیکند. فصل دوپامینبازی حواشی فلسفه نیز یک دهه است که سپری شده است، با کلمهبازی و مقالهپراکنی و نقل قول و مدرک گرفتن و سفر خارج و این چرندیات و احساس مهمبودگی دیگر نمیتوان دلیلی برای بقای بیشتر یافت، حتی برای ما دهه شصتیها دیگر زیستن به خاطر تسسترون مطلق نیز تمام شد دهههای بعد نیز نگمانم پروبلماتیک تسسترون داشته باشند. دستورالعملهای چپی و لیبرال و اینها هم خیلی وقت است نوستالوژی شده است. پس چرا واقعاً نباید خودمان را بکشیم؟!
نگاهی به مسئلهی "آزادیِ سلب آزادی!"
(ضمن نقد فهم سادهدلانهی آقای ملکیان از سکولاریسم)
علینجات غلامی
خصیصهی اوجِ تاریکی خاموش شدن همهی چراغها، حتی درون ذهن، است؛ چه اگر آنقدر ذهنمان روشن بماند که بفهمیم در اوج تاریکی هستیم، دیگر – دست کم هنوز - در اوج تاریکی نیستیم. اوج سرکوب زمانی است که سرکوبشده سرکوب را چونان تقدیرش بپذیرد و بدتر از اوج هم زمانی است که سرکوبشده طنابهای دارش را بپرستد. پس اگر هنوز یک نفر بتواند تشخیص دهد در اوج تاریکی هستیم، پس این هنوز اوج تاریکی نیست. پس آیا هنوز نباید خودکشی کرد؟!
برههای که زوال فرهنگی به سرعت از دوران احمدی نژاد تا این لحظه به نحوی تصاعدی در حال ویران کردن هرگونه هنری و ارجمند کردن جادویی بوده است، به مراحلی نهایی دارد نزدیک میشود جایی که نوعی «آرامش» و «خوشحالی» چونان لحظات قبل از مرگ – یعنی داونگرید تمدنی – دامن شبهمتفکران را میگیرد.
ایران در مقام یک جامعهی تاریخمندِ دارای «خرد پنهان»، در مقابل یک سونامیِ جهل از احمدینژاد به بعد که تمامی لایهی ابژکتیو و سوبژکتیو فردی و جمعی آن را هدف گرفت مجبور است برای «بقاء» دست به یک داونگرید تمدنی بزند و یک یا چند پله سطح تمدنی اجتماعاش را پایینتر بیاورد. این یک مکانیسم قابل فهم است درست مثل یک سیستم کامپیوتری که در فشارهای سنگین برای کرش نکردن همه چیز را اتوماتیک پایین میآورد، یعنی "کیفیت پایینتر" بهتر از "انهدام قطعات". طبعاً اولین قربانی اصحاب هنر و فرهنگاند، زیرا حجم بالایی از پردازندهی اجتماع را به خود اختصاص میدهند. حملهی احمدینژاد به تمامی محافل فرهنگی و اجتماعی و قطع تمامی منابع ارتزاق اهل فرهنگ و محرومیت آنها از تمامی حقوق اجتماعی، جایگزینی نظامهای رانتیر و ترویج نمایش به جای آنها شُکی بود که حملهی مغول نیز با آن قابل قیاس نیست، زیرا چنگیز هم سنخی قانون – ولو قانونی بسیار بسیار بد داشت، اما اینجا بیقانونی مطلق بود. این علاوه بر اکوسایدها و نابودی محیط زیست و انهدام مداخل اقتصادی پایهای جامعه بود. اینجا خود موجودیت اجتماعی ایران در مقام یک جامعه – پیش از ملت بودن- و یک سرزمین – پیش از کشور بودن - به مخاطره افتاد و جامعه نیز مجبور است آن داونگرید را انجام دهد، بر این اساس خود جامعه نیز اولین قربانیاش بخش فرهنگی بود که انرژیاش را صرف مسائل زیستیتر و اولیهتر کند، هزینه عقل برای جامعه بسیار بالاست پس از ریزن به سطح اینتلکتوس و هوش زیستی قناعت میکند، مثلاً نرخ خرید کتاب و مطالعه پایین میآید تا غذای شب بیشتر شود.
حال در چنین وضعیتی هستیم. در وضعیتی که قدرت قرون وسطایی چنین نابودگر فرهنگ بود، خود جامعه نیز ناچار است ما اهل قلم را حذف کند به خاطر بقایش. پیشبینی زمان نیز دیگر امیدبخش نیست، زیرا آلترناتیوها نیز پیشاپیش کلمهی «روشنفکر» برایشان فحش است. پس "روشنایی" تا جایی که فکر میتواند پیشبینی کند در فردا نیز در کار نخواهد بود. پس ما هیچ امیدی نداریم نه به اکنون نه به آینده. سئوال: چرا نباید خودکشی کنیم؟!
آیا در این شرایط "اتونازی" حق مسلم ما نیست؟ مگر فرقمان با پیرمردی سرطانی و دچار آلزایمر که مدام دارد روی تخت بیمارستان درد میکشد و قطعاً نیز به زودی خواهد مرد چیست چرا نباید بخواهد و بخواهیم اتونازی کند و اتونازی کنیم؟
قطعاً ما چند نفر، با دلخوشنکهای روانشناختی و جامعهشناختی امیدوار نخواهیم شد. نه دستورالعملهای روانشناسان بر کنترل هورمونهایمان به دردمان میخورد نه مهملات جامعهشناسانِ مثلا انتقادی که به ایجاد نگرانی برای فلسطین امیدوارمان کنند! آلترناتیوهای سیاسیِ "دلتنگی" برای "ایران بزرگ" نیز سویهی دیگر همان سکهی "محافظهکاری" است که چه بنیادگرایی دینی چه ملیگرایی راسیستی، سازوکارشان دقیقاً یک چیز است و اولین دشمن هردویشان ماییم، حالا برقدرت و درقدرت باشند توفیری نمیکند. فصل دوپامینبازی حواشی فلسفه نیز یک دهه است که سپری شده است، با کلمهبازی و مقالهپراکنی و نقل قول و مدرک گرفتن و سفر خارج و این چرندیات و احساس مهمبودگی دیگر نمیتوان دلیلی برای بقای بیشتر یافت، حتی برای ما دهه شصتیها دیگر زیستن به خاطر تسسترون مطلق نیز تمام شد دهههای بعد نیز نگمانم پروبلماتیک تسسترون داشته باشند. دستورالعملهای چپی و لیبرال و اینها هم خیلی وقت است نوستالوژی شده است. پس چرا واقعاً نباید خودمان را بکشیم؟!
دلیل، در خود مفهوم «آزادی» نهفته است، ما «آزادی سلب آزادی» را نداریم. خیلی خیلی قبل از اینکه نیچهها و فوکوها از مادر زاده شوند امانوئل کانت گوششان را پیچاند و به آنها اخطار داد که «میدانم ای کسانی که میآیید دردتان چه خواهد بود! دوست دارید با به پرسش کشیدن خود آزادی، دایرهی آزادی را گسترش دهید اما ارواح عمهیتان آن یک ذره آزادی را نیز از دست خواهید داد. من هم بلد بودم از جایی که ایستادهام بپرسم اما نه عزیزان دل، این عین خریت است» (کانت، ص 5). برای شیرفهم شدن بیایید استدلال مصطفی ملکیان را مرور کنیم ببینیم چرا کانت حواساش به همه جا بوده است. ملکیان در پاسخ به اینکه «سکولاریسم چیست؟» فرموده است که اولا علم ناظر به هستها یعنی فاکتهاست مثل فیزیک و شیمی پس امور انسانی ناظر به «باورها» هستند، نتیجه اینکه درست است که محض تعارف به علوم انسانی میگوییم "علم" اما اینها واقعا که علم نیستند چون باورمندند. حالا باور هم دیگر طبق اصل حداکثر سود، در سیاست همینکه اکثر مردم رأی بدهند کفایت میکند که سوکلاریسم باشد! اگر اکثر مردم رأی دادند ولو به حکومت دینی پس عین سکولاریسم است (حالا تعریف سکولاریسم هم در علم سیاست «جدایی دین از سیاست» بود هم بنداز دور!). اینجا ملکیان دارد چَکار میکند؟ دارد دقیقاً حرف انقلابیون بالفعل اول انقلاب و انقلابیون بالقوهی آخر انقلاب و انقلاب بعدی را میزند که «رأی میگیریم اگر مردم رأی دادند به حکومت استبدادی دینی/حکومت استبدادی سلطنتی، کاملاً مطیعایم و این عین آزادی، دموکراسی و سکولاریسم است!». درواقع ملکیان هیچ فرقی – مطلقاً هیچ و فقط هیچ فرقی – با اول انقلابیون و آخر انقلابیون ندارد. زیرا او نمیتواند بفهمد سیاست یک علم است و این تمایز هست و باید یک تمایز جعلی است و فاکتهایی سیاسی همچون «جدایی دین از سیاست» همانقدر بدیهیاند که فاکتهای فیزیک و شیمی و حتی بدیهیتر از فاکتی همچون کرویت زمین زیرا بستر هر دوی باید و هست تجربهی زیسته است. کانت در پاسخ به ملکیان در همان صفحه پنج میگوید: «پُرِ توی نقد عقل محض من شکر خوردی! این تسری آزادی به خود آزادی است، مگر میشود کسی آزادی داشته باشد که آزادی خودش را سلب کند! مگر میشود دموکراسی را همینجوری طوری تعریف کرد که در آن بتوانی رأی به فسخ دموکراسی بدهی! انسان ملکف به آزادی خودش است، آزادی وظیفهی ماست نه حق ما در سطوح حقوقی-سیاسی».
اگرچه کانت در سطح "اخلاق" اشتباه میکند چراکه آزادی اخلاقی قابل فسخ هست چون تمام اصول اخلاقی در همین قدرت فسخ آزادی ریشه دارند. اخلاق ربطی به تکلیف ندارد بلکه دقیقاً ضد آن است، ما به دلیل اخلاقی از آزادی خود و حقهایی که حقوق و سیاست به ما میدهند صرف نظر میتوانیم بکنیم. اما نفس این صرف نظر کردن از آزادی به خود حقوق و سیاست تسری بیابد بحران ایجاد میشود. من میتوانم ولو هر قانونی به من حق مجازات تو را بدهد "بخشش کنم" و از مجازات تو صرف نظر کنم و اینجا قانون و سیاست تابع اخلاقاند اما اگر اخلاق قانون شود و چنین حقی نداشته باشم جامعه دچار شبح قانون کافکایی خواهد شد. اما من نمیتوانم رأی بدهم همینطوری مرامی که دیگر رأی در سپهر حقوق و سیاست ندهم!
بر همین قیاس خودکشی ما اهل قلم چیزی دقیقاً مشابه آزادیِ سلب آزادی است. ما چنین آزادیای نداریم که خود سوژهیمان را حذف کنیم که عامل آزادی است. اگرچه باید به جامعه احترام بگذاریم که برای حفظ بقاء مجبور به داونگرید موقت یا طولانی تمدنی و فرهنگی است و ناگزیر است ما را کنار بگذارد تا به بقای زیستی بپردازد، ما نیز سعی میکنیم مطیع باشیم اگر اکنون که فاجعه به حدی کشنده بوده است که جامعه چنین تصمیمی گرفته است ما نیز در سطح همان زیستی از آن متوقع خواهیم بود. ما هم میرویم کارگریای واکسیای چیزی. اما حق نداریم خودکشی کنیم.
با این همه آخرین نکتهی نویدبخش آزادی این است که آزادی از "درونِ انسان" یعنی از «انسانِ درون» آغاز میشود که قبل از حصار جهان محصور در تعارضهای خویش است؛ پس در هر اسارتی میتوان چراغ درون را زنده نگاه داشت – من که خودم با همین متن از چند زنجیر دیگر آزاد شدم شما چطور؟! پس تاریکی هرگز نمیتواند به اوج برسد زیرا قطعاً حداقل یک نفر باقی میماند که اوج تاریکی را تشخیص دهد و چراغی روشن شود که برای به آتش کشیدن هر بهشت خوابزدهای کافی باشد.
(آن صفحه پنج هم خیلی اصرار به رفرنس دارید پاراگرافهای آخر مقاله "جهتیابی در تفکر" از کانت را بخوانید)
علینجات غلامی
اگرچه کانت در سطح "اخلاق" اشتباه میکند چراکه آزادی اخلاقی قابل فسخ هست چون تمام اصول اخلاقی در همین قدرت فسخ آزادی ریشه دارند. اخلاق ربطی به تکلیف ندارد بلکه دقیقاً ضد آن است، ما به دلیل اخلاقی از آزادی خود و حقهایی که حقوق و سیاست به ما میدهند صرف نظر میتوانیم بکنیم. اما نفس این صرف نظر کردن از آزادی به خود حقوق و سیاست تسری بیابد بحران ایجاد میشود. من میتوانم ولو هر قانونی به من حق مجازات تو را بدهد "بخشش کنم" و از مجازات تو صرف نظر کنم و اینجا قانون و سیاست تابع اخلاقاند اما اگر اخلاق قانون شود و چنین حقی نداشته باشم جامعه دچار شبح قانون کافکایی خواهد شد. اما من نمیتوانم رأی بدهم همینطوری مرامی که دیگر رأی در سپهر حقوق و سیاست ندهم!
بر همین قیاس خودکشی ما اهل قلم چیزی دقیقاً مشابه آزادیِ سلب آزادی است. ما چنین آزادیای نداریم که خود سوژهیمان را حذف کنیم که عامل آزادی است. اگرچه باید به جامعه احترام بگذاریم که برای حفظ بقاء مجبور به داونگرید موقت یا طولانی تمدنی و فرهنگی است و ناگزیر است ما را کنار بگذارد تا به بقای زیستی بپردازد، ما نیز سعی میکنیم مطیع باشیم اگر اکنون که فاجعه به حدی کشنده بوده است که جامعه چنین تصمیمی گرفته است ما نیز در سطح همان زیستی از آن متوقع خواهیم بود. ما هم میرویم کارگریای واکسیای چیزی. اما حق نداریم خودکشی کنیم.
با این همه آخرین نکتهی نویدبخش آزادی این است که آزادی از "درونِ انسان" یعنی از «انسانِ درون» آغاز میشود که قبل از حصار جهان محصور در تعارضهای خویش است؛ پس در هر اسارتی میتوان چراغ درون را زنده نگاه داشت – من که خودم با همین متن از چند زنجیر دیگر آزاد شدم شما چطور؟! پس تاریکی هرگز نمیتواند به اوج برسد زیرا قطعاً حداقل یک نفر باقی میماند که اوج تاریکی را تشخیص دهد و چراغی روشن شود که برای به آتش کشیدن هر بهشت خوابزدهای کافی باشد.
(آن صفحه پنج هم خیلی اصرار به رفرنس دارید پاراگرافهای آخر مقاله "جهتیابی در تفکر" از کانت را بخوانید)
علینجات غلامی
در ضمن کانت در پاورقی بر صفحه پنج خطاب به محمد مهدی اردبیلی می گوید: جنایت علیه جسم فجیع است در غزه، اما جنایت علیه روح در تهران فجیع تر با حجاب اجباری. پس فرزندم این غزه است که باید پاورقی بر متن حجاب اجباری در ایران شود نه بلعکس! چه پدیدارشناسی روح خواندی و ترجمانیدی نه پدیدارشناسی جسم که اصلا نداریم.
ص ۵
ص ۵
«در خاورمیانه اسکناس آخرین چیزی است که با آن سرت را میبرند»
با افتخار ایدهآلیستام: زیرا باور دارم در هیچ کجا انسانی را نمیسوازنند مگر قبلش کتابها را سوزانده باشند. زیرا باور دارم کسی در عمل اشتباه نمی کند مگر اینکه کسی دیگر قبلش در نظر اشتباه کرده باشد. زیرا باور دارم نظر مطلقا بر عمل مقدم است و جامعهای فقیر اقتصادی نمیشود مگر قبلش علم و فرهنگ و فلسفهاش فقیر باشد. زیرا باور دارم اقتصاد و هر چیز دیگری روبنای اندیشه است نه بلعکس. ملتی که تاریخ داشته باشد، ثروت داشته باشد منابع داشته باشد نیروی انسانی داشته باشد، فن داشته باشد و غیره، وقتی متافیزیکی یعنی علم علم بنیادین عقلانی نداشته باشد آنها را هم ندارد. من تنهایم،
زیرا باور دارم پراکسیس، بدون تئوریا چونان مقدم بر ان و زیرسازی آن، عین بردگی است. روح بر ماده مقدم است، رنج روحی بر رنج جسمی مقدم است، من باور دارم غزه هم رنج است و حکومت اسرائیل بد است اما رنج غزه رنجی جزئی در مقابل رنج عظیم ملتام است که «روحش» در عذاب است. پس کسانی که این رنجها را حتی برابر فرض کنند را باور ندارم.
در آغاز این سرزمین گفته شد «در آغاز اندیشه بود» (زرتشت، گاثاها) و هیچ تز ابلهانهای هم این حکم جاودان خردانه را وارونه نمیکند.
امروز تنهایم ولی فردا نه.
علینجات غلامی
با افتخار ایدهآلیستام: زیرا باور دارم در هیچ کجا انسانی را نمیسوازنند مگر قبلش کتابها را سوزانده باشند. زیرا باور دارم کسی در عمل اشتباه نمی کند مگر اینکه کسی دیگر قبلش در نظر اشتباه کرده باشد. زیرا باور دارم نظر مطلقا بر عمل مقدم است و جامعهای فقیر اقتصادی نمیشود مگر قبلش علم و فرهنگ و فلسفهاش فقیر باشد. زیرا باور دارم اقتصاد و هر چیز دیگری روبنای اندیشه است نه بلعکس. ملتی که تاریخ داشته باشد، ثروت داشته باشد منابع داشته باشد نیروی انسانی داشته باشد، فن داشته باشد و غیره، وقتی متافیزیکی یعنی علم علم بنیادین عقلانی نداشته باشد آنها را هم ندارد. من تنهایم،
زیرا باور دارم پراکسیس، بدون تئوریا چونان مقدم بر ان و زیرسازی آن، عین بردگی است. روح بر ماده مقدم است، رنج روحی بر رنج جسمی مقدم است، من باور دارم غزه هم رنج است و حکومت اسرائیل بد است اما رنج غزه رنجی جزئی در مقابل رنج عظیم ملتام است که «روحش» در عذاب است. پس کسانی که این رنجها را حتی برابر فرض کنند را باور ندارم.
در آغاز این سرزمین گفته شد «در آغاز اندیشه بود» (زرتشت، گاثاها) و هیچ تز ابلهانهای هم این حکم جاودان خردانه را وارونه نمیکند.
امروز تنهایم ولی فردا نه.
علینجات غلامی
Forwarded from مدرسه تهران
📣 #مدرسه_تهران برگزار میکند:
📌 طرح درس دورهی «آغازگاههای پدیدارشناسی هنر»
🎙 با حضور: استاد علی نجات غلامی
پژوهشگر و مدرس فلسفه
۸ جلسه (۹۶۰ دقیقه)، ۸۰۰,۰۰۰ تومان
پنجشنبهها، ساعت ۱۷ تا ۲۱
شروع دوره؛ ۸ خرداد
🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین
🏫 محل برگزاری: خ انقلاب، ۴خ ۱۶ آذر، خ پورسینا، نبش خ جلالیه
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @Pouya_teh_82
📌 طرح درس دورهی «آغازگاههای پدیدارشناسی هنر»
🎙 با حضور: استاد علی نجات غلامی
پژوهشگر و مدرس فلسفه
۸ جلسه (۹۶۰ دقیقه)، ۸۰۰,۰۰۰ تومان
پنجشنبهها، ساعت ۱۷ تا ۲۱
شروع دوره؛ ۸ خرداد
🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین
🏫 محل برگزاری: خ انقلاب، ۴خ ۱۶ آذر، خ پورسینا، نبش خ جلالیه
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @Pouya_teh_82
مدرسه
📣 #مدرسه_تهران برگزار میکند: 📌 طرح درس دورهی «آغازگاههای پدیدارشناسی هنر» 🎙 با حضور: استاد علی نجات غلامی پژوهشگر و مدرس فلسفه ۸ جلسه (۹۶۰ دقیقه)، ۸۰۰,۰۰۰ تومان پنجشنبهها، ساعت ۱۷ تا ۲۱ شروع دوره؛ ۸ خرداد 🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین 🏫 محل…
دوستان امروز آخرین فرصت نام نویسی برای این دوره است
مدرسه
دوستان امروز آخرین فرصت نام نویسی برای این دوره است
البته به دلیل تعطیلی جلسات به هفته بعدی موکول شد همچنان می توانید تا هفته آتی نام نویسی کنید.
سه شیوهی تعبیر نسبت انسان و حیوان در سه ابرپارادایم
علینجات غلامی
تفکر فلسفی زمانی آغاز میشود که به آپوریا برسید جایی برسر دوراهه که دو راه قدرتی برابر داشته باشند و محکوم به تفکر و انتخاب باشید – نگاه ارسطو
جایی که به "سه راهه" برسید ابرتفکر آغاز خواهد شد – نگاه نیچه
حال درباب نسبت "انسان و حیوان" از این سهراههی مخوف کدام را انتخاب میکنید – هر کدام از این راهها نه یک روایت فردی و جزئی بلکه یک ابرپارادایم است که خصیصهی محوری کل تمدنی است که گوینده در آن گفته را گفته است (1) یونانی-اروپایی، 2) پسامدرن و 3) ایرانی-اسلامی):
هراکلیتوس: انسان از حیوان برتر است، زیرا انسان عقل دارد که با آن تمدن و فرهنگ و اخلاق مبتنی بر فهم میسازد و این از حیوان که درگیر مشتی غریزهی سافل است ساخته نیست. اگر عقل در مسیر نظری و اخلاقیاش "تکمیلتر" شود انسانِ عاقل است که حیوان را نیز فهم و درک خواهد کرد و با او همدلی خواهد کرد.
دریدا: انسان از حیوان برتر نیست فقط تفاوت دارد و این برتری خودخواندهی انسان خودمحور بوده است که با ساختن این دوگانهی عقل و غریزه برای خود جایگاه برین تراشیده و حیوانات را به مثابه حقیر برچسب گذاشته تا خودش را برتر جلوه دهد. بنابراین درک درست و اخلاق درست از نفی این تفاخر پنهان و دوگانههای ناشی از آن از جمله همین عقل/غریزه آغاز میشود.
سعدی: انسان از حیوان میتواند برتر شود نه به دلیل عقل که حیوان هم همچین خر نیست، بلکه به دلیل «عشق» که در آن ساحت دیگر «حَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت». جهانی که در آن سگ اصحاب کهف نیز با شیدایی انسان همراه میشود. راستی چرا حیوان هم فقط در نسبت با انسان عشق را تجربه میکند؟!
علینجات غلامی
تفکر فلسفی زمانی آغاز میشود که به آپوریا برسید جایی برسر دوراهه که دو راه قدرتی برابر داشته باشند و محکوم به تفکر و انتخاب باشید – نگاه ارسطو
جایی که به "سه راهه" برسید ابرتفکر آغاز خواهد شد – نگاه نیچه
حال درباب نسبت "انسان و حیوان" از این سهراههی مخوف کدام را انتخاب میکنید – هر کدام از این راهها نه یک روایت فردی و جزئی بلکه یک ابرپارادایم است که خصیصهی محوری کل تمدنی است که گوینده در آن گفته را گفته است (1) یونانی-اروپایی، 2) پسامدرن و 3) ایرانی-اسلامی):
هراکلیتوس: انسان از حیوان برتر است، زیرا انسان عقل دارد که با آن تمدن و فرهنگ و اخلاق مبتنی بر فهم میسازد و این از حیوان که درگیر مشتی غریزهی سافل است ساخته نیست. اگر عقل در مسیر نظری و اخلاقیاش "تکمیلتر" شود انسانِ عاقل است که حیوان را نیز فهم و درک خواهد کرد و با او همدلی خواهد کرد.
دریدا: انسان از حیوان برتر نیست فقط تفاوت دارد و این برتری خودخواندهی انسان خودمحور بوده است که با ساختن این دوگانهی عقل و غریزه برای خود جایگاه برین تراشیده و حیوانات را به مثابه حقیر برچسب گذاشته تا خودش را برتر جلوه دهد. بنابراین درک درست و اخلاق درست از نفی این تفاخر پنهان و دوگانههای ناشی از آن از جمله همین عقل/غریزه آغاز میشود.
سعدی: انسان از حیوان میتواند برتر شود نه به دلیل عقل که حیوان هم همچین خر نیست، بلکه به دلیل «عشق» که در آن ساحت دیگر «حَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت». جهانی که در آن سگ اصحاب کهف نیز با شیدایی انسان همراه میشود. راستی چرا حیوان هم فقط در نسبت با انسان عشق را تجربه میکند؟!
مدرسه
سه شیوهی تعبیر نسبت انسان و حیوان در سه ابرپارادایم علینجات غلامی تفکر فلسفی زمانی آغاز میشود که به آپوریا برسید جایی برسر دوراهه که دو راه قدرتی برابر داشته باشند و محکوم به تفکر و انتخاب باشید – نگاه ارسطو جایی که به "سه راهه" برسید ابرتفکر آغاز خواهد…
هوش مصنوعی: بر این سه بهتر است خط چهارم شرقی مبتنی بر «تهی شدن از خود» و «سکوت» را بیافزایید که آن نیز پارادایم خود را برای نسبت انسان و حیوان می گشاید که متفاوت با این سه است.
Forwarded from مدرسه تهران
📣 #مدرسه_تهران برگزار میکند:
📌 متن معرفی دورهی «آغازگاههای پدیدارشناسی هنر»
● [طرح درس]
🎙 با حضور: استاد علی نجات غلامی
پژوهشگر و مدرس فلسفه
۸ جلسه (۹۶۰ دقیقه)، ۸۰۰,۰۰۰ تومان
پنجشنبهها، ساعت ۱۷ تا ۲۱
شروع دوره؛ ۲۲ خرداد
🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین
🏫 محل برگزاری: خ انقلاب، خ ۱۶ آذر، خ پورسینا، نبش خ جلالیه
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @Pouya_teh_82
📌 متن معرفی دورهی «آغازگاههای پدیدارشناسی هنر»
● [طرح درس]
🎙 با حضور: استاد علی نجات غلامی
پژوهشگر و مدرس فلسفه
۸ جلسه (۹۶۰ دقیقه)، ۸۰۰,۰۰۰ تومان
پنجشنبهها، ساعت ۱۷ تا ۲۱
شروع دوره؛ ۲۲ خرداد
🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین
🏫 محل برگزاری: خ انقلاب، خ ۱۶ آذر، خ پورسینا، نبش خ جلالیه
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @Pouya_teh_82
Forwarded from علی نجات غلامی
جلسه سوم پژوهش های منطقی هوسرل.mkv
465.6 MB
مدرسه
جلسه سوم پژوهش های منطقی هوسرل.mkv
فایل فوق فایل ویدئویی جلسه سوم از دوره ترجمه و شرح کتاب "پژوهش های منطقی" ادموند هوسرل است که گفتم دوستان از تازگی ها در فرم و محتوای آموزش حقیر مطلع باشند که حال به چه منوال شده است با توجه به ارتقاءآت تکنولوژیک مان. البته مفاد این جلسه هم چون شخمی بر بنیاد مسئله حقیقت در مدرن زدیم و توفیر هوسرل با کانت و دکارت و هیوم، مستقلا هم قابل نیوش است. دیگر زورمان همین قدر است «من از بازوی خود دارم بسی شکر/ که زور مردم آزاری ندارم» (سعدی) عزیزانی هم دوست داشتند نام نویسی کنند در این دوره و دوره های دیگر پیام خصوصی بگذارند. علی نجات غلامی
دوستان عزیز گروه اصلی ما گروهی به نام «آکادمیا» است که در ان متمرکز بر پدیدارشناسی هستیم. آکادمیا گروهی با پرداخت ماهیانه است - ماهی 700 هزار تومان - که شبیه ترم آکادمیک چند دوره را همراه با درسگفتارهای پدیدارشناختی قبلی که فایلشان آنجا موجود است پیش می بریم. عزیزانی که مایلند در این خصوص بیشتر مطلع شوند پیام خصوصی بگذارند. https://www.tgoop.com/Alinejatgholami23
Telegram
علی نجات غلامی
این هم راهنمایی ای برای مطالعه دوره ها من برای عزیزانی که دنبال می کنند مفید است این دوره ها را تکی هم می توانید تهیه کنید. البته فقط دوره های پدیدارشناختی در آکادمیا موجودند:
راهنمای مطالعهی دروس آکادمیا
عزیزان برای پرهیز از سرگردانی به ترتیب زیر دروس را مطالعه بفرمایید:
در این ترم به این ترتیب پیش بروید:
1) دورهی مقدماتی کلیات پدیدارشناسی در ده جلسه (این دوره قبل از هر کاری گوش داده شود)
2) همزمان دورههای ساکالوفسکی، زهاوی، روشهای تحقیق پدیدارشناختی (در هفته حداقل از هر کدام یک جلسه یا وقت نبود از هر کدام یک جلسه در طول ده الی دوازده روز مطالعه شود)
3) پژوهشهای منطقی و مانیفست فلسفه بهمثابه علم متقن (در هفته از هر کدام یک جلسه گوش داده شود)
دقت شود که پیشنیازِ هم نیستند بجز اولی. بنابراین، بنابه وقت خودتان همه را با هم پیش ببرید.
دیگر دروس من:
دروسی که همزمان با این دورهها میتوانید دنبال کنید، با انتخاب و بنابه وقت خودتان:
1) تاریخ فلسفه مقدماتی
2) فلسفه چیست؟
3) دوره اسطوره: از میتوس به لوگوس
4) تاریخ فلسفه پیشاسقراطیان
5) تاریخ فلسفه مدرن از دکارت تا هگل
6) تاریخ فلسفه معاصر
دروس موضوعی به ترتیب اولویت:
1) بنیادهای نهیلیسم
2) دوره نیچه
3) نیچه و هوسرل
4) عشق در زمانه نهیلیسم
5) کیرکگارد
دوره آموزش ترجمه من هم پیشنهاد می کنم در کنار دوره ها در پیشاش بگیرید. علی نجات غلامی
راهنمای مطالعهی دروس آکادمیا
عزیزان برای پرهیز از سرگردانی به ترتیب زیر دروس را مطالعه بفرمایید:
در این ترم به این ترتیب پیش بروید:
1) دورهی مقدماتی کلیات پدیدارشناسی در ده جلسه (این دوره قبل از هر کاری گوش داده شود)
2) همزمان دورههای ساکالوفسکی، زهاوی، روشهای تحقیق پدیدارشناختی (در هفته حداقل از هر کدام یک جلسه یا وقت نبود از هر کدام یک جلسه در طول ده الی دوازده روز مطالعه شود)
3) پژوهشهای منطقی و مانیفست فلسفه بهمثابه علم متقن (در هفته از هر کدام یک جلسه گوش داده شود)
دقت شود که پیشنیازِ هم نیستند بجز اولی. بنابراین، بنابه وقت خودتان همه را با هم پیش ببرید.
دیگر دروس من:
دروسی که همزمان با این دورهها میتوانید دنبال کنید، با انتخاب و بنابه وقت خودتان:
1) تاریخ فلسفه مقدماتی
2) فلسفه چیست؟
3) دوره اسطوره: از میتوس به لوگوس
4) تاریخ فلسفه پیشاسقراطیان
5) تاریخ فلسفه مدرن از دکارت تا هگل
6) تاریخ فلسفه معاصر
دروس موضوعی به ترتیب اولویت:
1) بنیادهای نهیلیسم
2) دوره نیچه
3) نیچه و هوسرل
4) عشق در زمانه نهیلیسم
5) کیرکگارد
دوره آموزش ترجمه من هم پیشنهاد می کنم در کنار دوره ها در پیشاش بگیرید. علی نجات غلامی
متن مصطفی مهرآئین فصل تمایزی برای نوشتار انتقادی به پیش و پس از خودش است، این دقیقا آن نقطهی انقلابی لازم در نوشتار است. دیگر استعاره و احتیاط و اصطلاحپراکنی و حوالت و مثال از کرهی مریخ، تمام شد یا صریح سخن بگو یا خفه شو!
دقیقا زمانی که محمد مهدی اردبیلی ولو ناخواسته درگیر بازتولید ادبیات "حوالت" است مهرآئین به تاریخچه نوشتاری که مأمن کمدلیهای ما بود پایان بخشید. زین پس متنی که با خطاب مستقیم «تو به چه حقی...» شروع نشود آشغال است. ترس کدام است؟ دیگر ترسناکتر از بمب؟!
علینجات غلامی
دقیقا زمانی که محمد مهدی اردبیلی ولو ناخواسته درگیر بازتولید ادبیات "حوالت" است مهرآئین به تاریخچه نوشتاری که مأمن کمدلیهای ما بود پایان بخشید. زین پس متنی که با خطاب مستقیم «تو به چه حقی...» شروع نشود آشغال است. ترس کدام است؟ دیگر ترسناکتر از بمب؟!
علینجات غلامی