Telegram Web
 هوش مصنوعی به توانایی تفکر آسیب می‌زند

در یک پژوهش جدید دردانشگاه ام‌آی‌تی گروهی از آزمودنی‌ها که برای نوشتن مقاله از چت‌جی‌پی‌تی استفاده کردند، «درگیری شناختی» بسیار کمتری نسبت به گروهی داشتند که فقط از مغز خود استفاده می‌کردند. این پژوهش مفهومی به نام «بدهی شناختی» را معرفی می‌کند؛ به این معنی که استفاده طولانی‌مدت از هوش مصنوعی باعث می‌شود وقتی فرد مجبور شود بدون آن فکر کند، عملکرد ضعیف‌تری داشته باشد؛ گویی توانایی ذهنی خود را به هوش مصنوعی «بدهکار» شده است.
مقایسه با ماشین‌حساب
مقاله این وضعیت را شبیه به زمان ظهور ماشین‌حساب درنظر می‌گیرد. در آن زمان، به‌جای ممنوع کردن ماشین‌حساب، سطح امتحانات و مسائل را بالاتر بردند تا دانش‌آموزان از ماشین‌حساب برای محاسبات پایه و از مغز خود برای حل مسائل پیچیده‌تر استفاده کنند.
چالش اصلی امروز این است که سطح تکالیف و انتظارات آموزشی هنوز متناسب با قابلیت‌های هوش مصنوعی تغییر نکرده است. در نتیجه، دانش‌آموزان و دانشجویان می‌توانند تفکر عمیق را به هوش مصنوعی واگذار کنند.
 هوش مصنوعی در حال تغییر تعریف مهارت‌هایی مانند تفکر انتقادی است. همان‌طور که دیگر انجام محاسبات طولانی با دست معیار سواد ریاضی نیست، صرفاً نوشتن یک مقاله نیز دیگر معیار نهایی تفکر عمیق به حساب نمی‌آید. مهارت مهم در آینده، یادگیری نحوه استفاده هوشمندانه از هوش مصنوعی است؛ یعنی بدانیم چه زمانی و برای کدام وظایف از آن کمک بگیریم و کدام کارها نیازمند خلاقیت و تفکر اصیل انسانی هستند.

تحلیل تکاملی
تبیین تکاملی «بدهی شناختی»  کار ساده‌ای‌ست. مغز انسان محصول میلیون‌ها سال تکامل در محیطی است که با دنیای امروز تفاوت‌های بنیادین دارد. مغز انسان، با وجود اینکه فقط حدود ۲٪ از وزن بدن را تشکیل می‌دهد، نزدیک به ۲۰٪ از انرژی کل بدن را مصرف می‌کند. در محیط باستانی که اجداد شکارچی-گردآورنده‌ی‌ ما در آن زندگی می‌کردند، انرژی کمیاب و حیاتی بود. به همین دلیل، مغز به گونه‌ای تکامل یافته که یک ماشین صرفه‌جویی در انرژی باشد. مغز به طور غریزی تمایل دارد کوتاه‌ترین و کم‌هزینه‌ترین مسیر را برای حل یک مسئله پیدا کند.
وقتی ابزاری مانند چت‌جی‌پی‌تی می‌تواند وظیفه‌ی سنگین و پرانرژیِ تفکر، سازماندهی و نوشتن را انجام دهد، مغز به طور طبیعی این وظیفه را برون‌سپاری می‌کند تا انرژی خود را ذخیره کند. این یک «نقص» نیست، بلکه اجرای یک برنامه‌ی تکاملی باستانی برای بقاست.
اصل تکاملی دیگری که در اینجا نقش دارد قاعده‌ی تکاملی «استفاده کن یا از دست بده» است. مسیرهای عصبی در مغز که به طور مداوم استفاده می‌شوند، تقویت می‌شوند و آن‌هایی که استفاده نمی‌شوند، تضعیف یا حذف می‌شوند. اجداد ما برای بقا نیاز به مهارت‌های شناختی پیچیده‌ای مانند جهت‌یابی، ردیابی جانوران، تشخیص گیاهان سمی، و برنامه‌ریزی برای شکار داشتند. مغز با استفاده مداوم از این مهارت‌ها آن مسیرهای عصبی را قوی نگه می‌داشت.
مفهوم «بدهی شناختی» در واقع نام مدرنی برای همان پدیده‌ی آشنای «آتروفی یا تحلیل رفتن مهارت» است. وقتی ما به طور مداوم تفکر انتقادی، حل مسئله و سازماندهی اطلاعات را به هوش مصنوعی واگذار می‌کنیم، در حال تضعیف کردن همان مسیرهای عصبی هستیم که مسئول این توانایی‌ها هستند.
تکامل زیستی فرآیندی بسیار کند است که در مقیاس هزاران و میلیون‌ها سال عمل می‌کند. مغز ما هنوز همان «سخت‌افزار» دوران پارینه‌سنگی را دارد. در مقابل، تکامل فناوری، به خصوص در عصر دیجیتال سرعتی انفجاری دارد. ما در عرض کمتر از یک دهه با ابزاری روبرو شده‌ایم که توانایی‌های زبانی و استدلالی را شبیه‌سازی می‌کند؛ توانایی‌هایی که اساس تمدن و تفکر انسانی بوده‌اند. مغز ما فرصت «سازگاری» با این تغییر عظیم را نداشته است. به داوری من مقایسه با ماشین‌حساب که در مقاله آمده، از این منظر ناکافی است. ماشین‌حساب یک وظیفه بسیار محدود و مکانیکی (محاسبه) را خودکار کرد. اما هوش مصنوعی مولد، در حال خودکارسازی فرآیندهای بسیار پیچیده‌تر و بنیادی‌تری مانند زبان، استدلال و خلاقیت است. این یک جهش کیفی است که مغز ما برای مواجهه با آن هیچ آمادگی تکاملی ندارد.

مشکل اصلی، خودِ هوش مصنوعی نیست، بلکه عدم تطابق میان مغز باستانی ما و محیط فناورانه جدید است؛ و بنابراین راهکار پیشنهادی نیز حذف فناوری نیست، بلکه ایجاد آگاهی‌ست. باید آگاهانه علیه تمایل غریزی مغز برای انتخاب مسیر آسان عمل کنیم. همان‌طور که برای جلوگیری از تحلیل عضلات بدن در دنیای مدرن ورزش می‌کنیم، باید آگاهانه «ورزش‌های ذهنی» انجام دهیم و خود را وادار به تفکر عمیق و حل مسئله کنیم، حتی زمانی که هوش مصنوعی می‌تواند آن را برای ما انجام دهد.
در غیر این صورت، ما به طور ناخواسته قربانی موفقیت تکاملی مغز خود خواهیم شد.

نظام آموزشی ما چه برنامه‌ای برای شرایط جدید دارد؟!

هادی صمدی
@evophilosophy
3👍1
بحران آب ایران، چگونه ایجاد شد، و چگونه قابل مدیریت است؟ تحلیلی از منظر روان‌شناسی تکاملی

سال‌هاست که بحران آب در ایران از هشداری زیست‌محیطی به واقعیتی ملموس در زندگی روزمره تبدیل شده است. در حالیکه در منطقه‌ای خشک و نیمه‌خشک زندگی می‌کنیم، کشاورزی ما، که بزرگ‌ترین مصرف‌کننده‌ی آب کشور است، پرمصرف‌تر از استانداردهای جهانی است. این تناقض چگونه شکل گرفت؟ پاسخ در غلبه‌ی یک ایده‌ی شهودی قدرتمند بر رویکرد علمی و شواهدمحور نهفته است.
این ایده شهودی که هم در سطح حاکمیت و هم در میان عموم مردم ریشه دارد، این است: «ما باید در تأمین منابع غذایی خودکفا باشیم و به دیگران وابسته نشویم.» این گزاره در نگاه اول، منطقی و میهن‌پرستانه به نظر می‌رسد. اما همین شهود قدرتمند، به مثابه‌ی یک سد ذهنی، مانع از دیده شدن آمارهایی شد که دهه‌ها فریاد می‌زدند منابع آبی تجدیدناپذیر کشور در حال نابودی است و ارزش واقعی آب در این سرزمین، بسیار بیشتر از گندم و جویی است که با آن تولید می‌شود. صادرات مجازی آب، مثلاً صادرات هندوانه، که مشکل را بدتر کرد نیز با این شهود تأیید می‌شد که صادرات هرچه بیشتر، بهتر.

چرا یک شهود نادرست این‌چنین پایدار و محبوب است؟
قدرت این ایده صرفاً ناشی از یک خطای محاسباتی نیست، بلکه از ارزش‌های اخلاقی عمیق و ریشه‌های تکاملی ما سرچشمه می‌گیرد. نظریه بنیان‌های اخلاقی که توسط روانشناس اجتماعی، جاناتان هایت، مطرح شده است، این پدیده را به خوبی توضیح می‌دهد. طبق این نظریه، قضاوت‌های اخلاقی ما تنها بر اساس منطق و استدلال شکل نمی‌گیرند، بلکه تحت تأثیر چند بنیان اخلاقی تکامل‌یافته و شهودی‌اند. ایده‌ی «خودکفایی» حداقل با دو مورد از این بنیان‌ها به شدت گره خورده است:

بنیان وفاداری: انسان‌ها به صورت تکاملی برای بقا در گروه‌های کوچک، تمایل به حمایت از «خودی‌ها» و بی‌اعتمادی به «بیگانگان» دارند. ایده‌ی خودکفایی بر همین مبنا استوار است. وابستگی غذایی به کشورهای دیگر، به مثابه‌ی یک تهدید برای امنیت و استقلال ملت تلقی می‌شود و حس وفاداری به درون‌گروه را خدشه‌دار می‌کند. این حس آن‌قدر قوی است که هر داده‌ی آماری در مخالفت با آن، به عنوان تلاشی برای تضعیف گروه نادیده گرفته می‌شود.

بنیان قداست: این بنیان، که ریشه در پرهیز از آلودگی‌ها و بیماری‌ها دارد، به مفاهیم انتزاعی نیز تسری یافته است. «محصول ملی» می‌تواند جایگاهی مقدس پیدا کند. ایده‌ی تأمین غذا از منابع داخلی، نوعی حس «پاکی» و اصالت را القا می‌کند، در حالی که وابستگی به خارج می‌تواند به صورت نمادین، نوعی «آلودگی» یا نقص تلقی شود.
این بنیان‌های تکاملی، چون با احساسات عمیق ما پیوند خورده‌اند، به سختی با استدلال‌های منطقی و آماری کنار گذاشته می‌شوند. مغز ما برای واکنش سریع به تهدیدهای فوری بقا طراحی شده است، نه برای درک بحران‌های تدریجی و پیچیده‌ای مانند فرونشست دشت‌ها یا اتمام آب‌های زیرزمینی.

اما علم، عموماً ضد شهود است
مشکل دیگر این است که علم اغلب نتایجی را آشکار می‌کند که با درک شهودی ما در تضاد است. شهود ما از تجربه‌ی مستقیم با جهان پیرامون نشأت می‌گیرد. وقتی به یک میز چوبی دست می‌زنیم، آن را صلب و توپُر حس می‌کنیم. اما علم فیزیک به ما می‌گوید که همین میز، عمدتاً از فضای خالی بین اتم‌ها تشکیل شده است. شهود ما در این مورد کاملاً اشتباه می‌کند، زیرا حواس ما برای درک واقعیت در مقیاس اتمی تکامل نیافته است.
به همین ترتیب، شهود به ما می‌گوید کاشتن گندم برای سیر کردن مردم کار خوبی است. اما علم اقتصاد و محیط زیست، با نگاهی کلان‌تر، به ما می‌گوید که هزینه-فایده این کار در یک کشور کم‌آب، فاجعه‌بار است و در درازمدت نیز ما را خودکفا نمی‌کند. علم به ما نشان می‌دهد که می‌توان با واردات برخی محصولات آب‌بر و تمرکز بر کشاورزی دانش‌بنیان و کم‌مصرف، هم امنیت غذایی را تأمین کرد و هم منابع آبی را برای نسل‌های آینده حفظ نمود. این راه‌حل علمی، هرچند منطقی، فاقد جذابیت عاطفی و قهرمانانه ایده‌ی خودکفایی ملی است.

ضرورت حکمرانی علمی
بحران آب ایران، بیش از آنکه یک بحران منابع باشد، یک بحران مدیریت و تفکر است. اداره‌ی جوامع مدرن و پیچیده با تکیه بر شهودهای باستانی که برای بقای انسان در دشت‌های آفریقا تکامل یافته‌اند، امکان‌پذیر نیست. هرچند برای عموم مردم همان شهودها کارآمدند اما حکمرانی باید علمی شود. این به معنای حذف اخلاق یا ارزش‌ها نیست، بلکه به معنای آن است که سیاست‌گذاری‌ها باید بر اساس مجموعه‌ای از شواهد آماری، تحلیل‌های هزینه-فایده، و استدلال‌های منطقی بنا شوند، نه بر اساس احساسات، شعارها و شهودهای قدرتمندی که هرچند خوشایندند، اما ما را به بیراهه می‌کشانند. کنار گذاشتن شهودهای ریشه‌دار دشوار است، اما برای عبور از بحران‌های عظیمی چون کم‌آبی، یگانه راه ممکن است.

هادی صمدی
@evophilosophy
9👎1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 نشست «زندگی در دنیای مجازی، شبکه‌ای هوشمند؛ گزارش چند پژوهش»

سخنرانان: دکتر رضا پورحسین، علیرضا توانا، دکتر حسین وهابی
موضوع سخنرانی: نقد و بررسی مینی‌سریال نوجوانی

این نشست در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، به همت هسته پژوهشی شناخت اجتماعی و روان‌شناسی سایبری و با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی، با همکاری معاونت پژوهشی دانشکده روان‌شناسی و انجمن علمی روان‌شناسی دانشگاه تهران برگزار شده است.

#علوم_شناختی
#دانشگاه_تهران
#روانشناسی

@cognitive_science_iran
2
 تشخیص ۴ نوع اتیسم

دانشمندان در پژوهشی انقلابی، که نتابج آن در نیچر منتشر شده، با استفاده از داده‌های بیش از ۵۰۰۰ کودک و یک روش محاسباتی قدرتمند، موفق به شناسایی چهار نوع پنهان و متمایز از اتیسم شده‌اند. این کشف می‌تواند درک ما از اتیسم، نحوه تشخیص و درمان آن را اساساً متحول کند. محققان با تحلیل بیش از ۲۳۰ ویژگی در هر کودک، از تعاملات اجتماعی و رفتارهای تکراری گرفته تا نقاط عطف رشد، توانستند افراد را در چهار گروه بیولوژیکی و بالینی مجزا دسته‌بندی کنند.

۱. چالش‌های اجتماعی و رفتاری (حدود ۳۷٪): این گروه ویژگی‌های اصلی اتیسم مانند چالش‌های اجتماعی و رفتارهای تکراری را نشان می‌دهند، اما مراحل رشد آن‌ها (مانند راه رفتن و صحبت کردن) شبیه کودکان بدون اتیسم است. این افراد اغلب با مشکلات دیگری مانند ای‌دی‌اچ‌دی، اضطراب، و افسردگی نیز دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
۲. اتیسم ترکیبی با تأخیر رشدی (حدود ۱۹٪): این کودکان مراحل رشد را دیرتر طی می‌کنند، اما معمولاً دچار اضطراب یا افسردگی نمی‌شوند.
۳. چالش‌های متوسط (حدود ۳۴٪): این افراد رفتارهای مرتبط با اتیسم را به شکل خفیف‌تری نشان می‌دهند، رشد طبیعی دارند و معمولاً مشکلات روانی دیگری را تجربه نمی‌کنند.
۴. تأثیرپذیری گسترده (حدود ۱۰٪): این گروه که کوچک‌ترین گروه است، با شدیدترین و گسترده‌ترین چالش‌ها از جمله تأخیرهای رشدی شدید، مشکلات ارتباطی، رفتارهای تکراری و اختلالات روانی هم‌زمان روبه‌رو هستند.
مهم‌ترین یافته این پژوهش آن است که هر یک از این گروه‌ها، داستان ژنتیکی متفاوتی دارند. برای مثال، در گروه «تأثیرپذیری گسترده»، جهش‌های ژنتیکی نوپدید (که از والدین به ارث نرسیده‌اند) بیشتر دیده می‌شود، در حالی که در گروه «اتیسم ترکیبی با تأخیر رشدی»، واریانت‌های ژنتیکی نادر و ارثی شایع‌تر است. این یافته توضیح می‌دهد که چرا دو کودک با علائم ظاهری مشابه (مانند تأخیر در رشد) ممکن است مسیرهای بیولوژیکی کاملاً متفاوتی داشته باشند.
محققان این کشف را به حل کردن چند پازل درهم‌ریخته تشبیه می‌کنند؛ تا زمانی که قطعات مربوط به هر پازل (زیرگروه) را جدا نکرده بودند، نمی‌توانستند تصویر کلی و الگوهای ژنتیکی را ببینند.
این پژوهش یک تغییر پارادایم در پژوهش‌های اتیسم است. با شناسایی زیرگروه هر کودک، می‌توان مسیر رشد و درمان او را بهتر پیش‌بینی، و حمایت‌های متناسب‌تری را برای خانواده‌ها فراهم کرد.
 
به درک تکاملی نوینی از اتیسم نیاز است.
تا پیش از این، نظریه‌های تکاملی سعی داشتند اتیسم را به عنوان یک کل واحد توضیح دهند. برای مثال مطابق یک نظریه، اتیسم به عنوان یک شکل افراطی از «مغز مردانه» که در تحلیل سیستم‌ها و الگوها (مانند شکار یا ابزارسازی) در گذشته تکاملی مفید بوده، اما در هم‌دلی و تعاملات اجتماعی ضعیف‌تر عمل می‌کند شناخته می‌شد. نظریه‌ی دیگری می‌گفت ژن‌های مرتبط با اتیسم با هوش انتزاعی و ریاضی در ارتباطند و بهای این مزیت، کاهش مهارت‌های اجتماعی است. اما دیگر نمی‌توانیم یک توضیح واحد برای تمام زیرگروه‌ها داشته باشیم، زیرا ریشه‌های بیولوژیکی و ژنتیکی آن‌ها متفاوت است.

چند سناریوی تکاملی محتمل می‌توانند اینگونه باشند:

گروه «چالش‌های اجتماعی و رفتاری»
در این گروه ژن‌هایی که باعث تمرکز شدید، تفکر مبتنی بر الگو و نوآوری فنی می‌شوند، ممکن است در اجداد ما برای بقا (مثلاً در شکار، ساخت ابزار یا ردیابی) مزیت بزرگی محسوب می‌شدند. هزینه این مزیت، کاهش سیالیت در تعاملات اجتماعی پیچیده است. این افراد می‌توانستند «متخصصان» یا «نوآوران» قبیله باشند.

گروه «اتیسم ترکیبی با تأخیر رشدی»
این گروه حامل ژن‌های نادر و ارثی‌اند. اما چرا ژن‌هایی که باعث تأخیر در رشد می‌شوند، حذف نشده‌اند؟ یک فرضیه، «انتخاب متوازن» است. ممکن است این ژن‌ها در حالت منفرد (هتروزیگوت) یا در ترکیب با ژن‌های دیگر، مزیتی پنهان داشته باشند (مثلاً افزایش مقاومت در برابر یک بیماری عفونی باستانی) اما در ترکیب فعلی خود، منجر به اتیسم می‌شوند.

گروه «چالش‌های متوسط»
این گروه با ویژگی‌های خفیف‌تر، ممکن است اصلاً یک «اختلال» به معنای تکاملی نباشند، بلکه نمایانگر طیف طبیعی تنوع شناختی انسان باشند. در یک گروه انسانی، وجود افرادی با سبک‌های فکری متفاوت یک مزیت است. این افراد می‌توانستند «ناظران دقیق»، «اعضای باثبات» یا «نگهبانان سنت‌های گروه» باشند که سبک شناختی آن‌ها در محیط‌های خاصی بسیار مفید بوده است.

گروه «تأثیرپذیری گسترده»
اینجا تکامل نقشی ندارد؛ این گروه محصول جهش‌های نوپدید است که ارثی نیستند. از دیدگاه تکاملی، این جهش‌ها خطاهای تصادفی در فرآیند کپی‌برداری دی‌ان‌ای هستند که به طور قابل توجهی شایستگی فرد را کاهش می‌دهند. بنابراین، این نوع اتیسم یک ویژگی تکاملی نیست، بلکه یک باگ بیولوژیکی است که در هر نسلی به صورت تصادفی ممکن است رخ دهد.
هادی صمدی
@evophilosophy
👍52🤔1
🧠  بازی‌های ویدیویی و ورزش: تقویت شناخت و بهبود سلامت روان
#باهم_بدانیم

یک مطالعه نشان داد که بازی‌های ویدیویی توانایی‌های شناختی افراد را تقویت می‌کند، در حالی که ورزش تأثیر چشمگیری بر سلامت روان دارد. شرکت‌کنندگانی که پنج ساعت در هفته بازی می‌کردند، در آزمون‌های شناختی به اندازه افراد 13 سال جوان‌تر از خود عملکرد داشتند. در مقابل، افرادی که حداقل 150 دقیقه در هفته ورزش می‌کردند، از علائم کمتری از افسردگی و اضطراب برخوردار بودند.

نتایج این پژوهش بیانگر تفاوت‌های مهم میان تأثیرات بازی‌های ویدیویی و ورزش بر سلامت روان و توانایی‌های شناختی است. بازی‌های ویدیویی باعث تقویت عملکردهای شناختی مانند حافظه و توجه می‌شوند، اما تأثیری بر بهبود سلامت روان ندارند. در مقابل، ورزش به‌ویژه در کاهش اضطراب و افسردگی مؤثر است، اما تغییر خاصی در توانایی‌های شناختی افراد ایجاد نمی‌کند.


این یافته‌ها می‌تواند راهنمایی ارزشمند برای انتخاب فعالیت‌هایی باشد که به حفظ سلامت مغزی و روانی افراد کمک می‌کنند.


#neuroscience
#علوم_اعصاب


💯برای اطلاع از تازه های علمی با ما همراه باشید:
@neurolife_ir
@cognitive_science_iran
👍2👎1
مغز انسان نور ساطع می‌کند!

پژوهش جدیدی در زمینه‌ی علوم اعصاب نشان می‌دهد که مغز انسان نور بسیار ضعیفی از خود ساطع می‌کند که می‌تواند از جمجمه عبور کرده و با ابزارهای حساس ثبت شود. این پدیده که انتشار فوتون فراضعیف نام دارد، محصول جانبی طبیعی سوخت‌وساز در تمام بافت‌های زنده است. اما چون مغز انرژی بسیار بالایی مصرف می‌کند، نور بیشتری نیز نسبت به سایر اندام‌ها تولید می‌کند.
پژوهشگران توانستند با استفاده از حسگرهای نوری بسیار حساس (لوله‌های تکثیرکننده نور) در یک اتاق کاملاً تاریک، این نور را از مغز ۲۰ شرکت‌کننده ثبت کنند و آن را از نور پس‌زمینه محیط تشخیص دهند.
این سیگنال‌های نوری با تغییر وضعیت ذهنی شرکت‌کنندگان تغییر می‌کردند. برای مثال، الگوی نور هنگام بسته بودن چشم‌ها با زمان باز بودن چشم‌ها یا گوش دادن به صدا متفاوت بود. بعلاوه نتایج نشان داد که بین این سیگنال‌های نوری و امواج الکتریکی مغز که با ای‌ای‌جی ثبت می‌شد همبستگی متوسطی وجود دارد. به‌ویژه، ارتباطی بین نور ساطع‌شده از ناحیه پس‌سری (مرکز پردازش بینایی) و امواج آلفا (که هنگام بسته بودن چشم‌ها افزایش می‌یابند) مشاهده شد.
این یافته‌ها راه را برای یک روش جدید و کاملاً غیرتهاجمی به نام فوتوانسفالوگرافی باز می‌کند که به‌خلاف روش‌هایی مانند ام‌آرآی یک تکنیک کاملاً منفعلانه و غیر تهاجمی است به این معنا که هیچ انرژی یا میدانی به مغز وارد نمی‌کند و فقط نوری را که خود مغز تولید می‌کند، ثبت می‌کند.
هرچند این مطالعه اولیه بوده و محدودیت‌هایی مانند تعداد کم شرکت‌کنندگان و پوشش محدود حسگرها بر روی سر داشته اما پژوهشگران معتقدند با بهبود فناوری، استفاده از حسگرهای بیشتر و دقیق‌تر، و به‌کارگیری هوش مصنوعی، می‌توان از این روش برای نظارت بر سلامت مغز، تشخیص اختلال‌های مرتبط با متابولیسم اکسیداتیو و درک بهتر عملکرد مغز استفاده کرد.

چرا چنین خوشبینی‌ای وجود دارد؟ بر اساس اصل تنوع در زیست‌شناسی. نور ساطع کردن مغز، همانند وزن و شکل آن باید تا حدی میان انسان‌ها متفاوت باشد و بنابراین مغز همه‌ی افراد به یکسان نور ساطع نمی‌کند، و مغز یک انسان نیز در شرایط متفاوت به نحوی متفاوت نور ساطع می‌کند. کافی‌ست ابزارها دقیق‌تر شده و داده‌های بسیار زیادی جمع‌آوری شود تا با کمک هوش مصنوعی بتوانیم مقوله‌بندی‌ها را انجام دهیم.
اگر این مقوله‌بندی‌ها تا جایی پیش رود که بتوان همبستگی میان آن و نوع فعالیت‌های شناختی را ردیابی کرد چه بسا به درک بهتری از شناخت در جانوران نیز برسیم.

باید امیدوار باشیم چنین یافته‌ای مورد سواستفاده‌ی طرفداران انواع شبه‌علم قرار نگیرد زیرا به شدت قابلیت آن را دارد!

هادی صمدی
@evophilosophy
 
4👍1🔥1
اینجا کجاست؟
کاگنوس
یه روز، روی این سیاره‌ی شلوغ، یکی از ماها پاشد، ایستاد و دوتا سؤال پرسید:
«من کی‌ام؟ اینجا کجاست؟»
از همون‌جا داستان ما شروع شد…

🎙 کاگنوس یه پادکسته برای همه‌ی پرسه‌زن‌های ذهنی و کنجکاوهایی که دوست دارن
از حس تا معنا سفر کنن.

اینجا از علوم شناختی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و فرهنگ حرف می‌زنیم، ولی نه خشک و دانشگاهی، نه زرد و انگیزشی.
ما فقط دنبال تجربه‌ی انسانی از جهانیم.
🎙 کاگنوس ----- قسمت صفر: معرفی کاگنوس

https://www.tgoop.com/ICSCSCogGroup
👍1
تبلیغات
یک خبر خوب
دوره تاگارد خوانی ،
بصورت هفتگی و رایگان
کتاب ذهن، درآمدی بر علوم شناختی:
نوشته پاول تاگارد
ترجمه رامین گلشائی
انتشارات سمت
📘این کتاب سعی دارد مفاهیم بنیادین رشته علوم شناختی را به صورت قابل فهم و با مدنظر داشتن طیف متنوع مخاطبان آن معرفی کند. نویسنده کوشیده است رویکردهای عمده به مطالعه ذهن و شناخت را معرفی کند و به ارزیابی نقاط قوت و ضعف هر یک از آنها بپردازد. مطالب کتاب به گونه ای است که داشتن هیچ گونه دانش قبلی در مورد علوم شناختی را مفروض نمی دارد. مخاطبان عمده این کتاب عبارت اند از دانشجویان و پژوهشگران رشته های علوم شناختی، علوم اعصاب، روان شناسی، زبان شناسی، هوش مصنوعی، فلسفه، و علوم اجتماعی.
فهرست فصول کتاب
فصل اول: بازنمایی و رایانش
فصل دوم: منطق
فصل سوم: قاعده‌ها
فصل چهارم: مفهوم‌ها
فصل پنجم: تمثیل‌ها
فصل ششم: تصویرها
فصل هفتم: پیوندها
فصل هشتم: مرور و ارزیابی
فصل نهم: مغز
فصل دهم: احساسات
فصل یازدهم: خودآگاهی
فصل دوازدهم: جسم، جهان و سامانه‌های پویا
فصل سیزدهم: اجتماعات
فصل چهاردهم: آینده‌ی علوم‌ شناختی

🔴 برای ثبت نام در این دوره رایگان به آیدی زیر پیام بدید:
@memoricadmin
1
تبلیغات
Forwarded from سیناپس
❇️ گروه علمی سیناپس با همکاری موسسه پرتودانش آسمان برگزار میکند:

🔺کارگاه نوروفیدبک (مقدماتی و پیشرفته)

🔻نوع دوره: آفلاین – حضوری 
مدت دوره: ۱۴ ساعت
( ۱۰ ساعت آموزش ویدیویی آفلاین و ۴ ساعت کارورزی حضوری)

زمان کارورزی: پنجشنبه ۳۰ مرداد، ساعت ۹ الی ۱۳

☑️ با ارائه گواهی معتبر به زبان انگلیسی
 
🔹مدرسان:
دکتر رضا کاظمی، دکتری تخصصی روانشناسی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
دکتر مرتضی ضیابخش، دکتری تخصصی روانشناسی، دانشگاه شهید بهشتی

▫️مبلغ ثبت نام: ۳ میلیون تومان

۱ میلیون تومان تخفیف ثبت نام زودهنگام تا ۱۰ مرداد ماه با کد:
earlybird34

برای ثبت نام و‌کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید.

🖥لینکدین گروه علمی سیناپس

📱 اینستاگرام گروه علمی سیناپس

🌐@synapsemedia
3👎1
Narcissism: Cognitive psychology perspective
محمد خدایاری
پادکست شماره ۱
👤: محمد خدایاری
موضوع:
Narcissism: Cognitive psychology perspective

#HNS_JournalClub
#Neurohelli_Podcast

@Zehnayesh
@HelliResearch
@HelliSchool
@cognitive_science_iran
Recent advancements in cell therapy and related technologies
محمد امامی
پادکست شماره ۲
👤: محمد امامی
موضوع:
Recent advancements in cell therapy and related technologies

#HNS_JournalClub
#Neurohelli_Podcast

@Zehnayesh
@HelliResearch
@HelliSchool
@cognitive_science_iran
Neuromorphic Sensors: Mimicking the Human Nervous System
سرور سوزنی
پادکست شماره ۳
👤: سرور سوزنی
موضوع:
Neuromorphic Sensors: Mimicking the Human Nervous System

#HNS_JournalClub
#Neurohelli_Podcast

@Zehnayesh
@HelliResearch
@HelliSchool
@cognitive_science_iran
Moral decision-making through the lens of Parkinson's dise
سما ارجنه
پادکست شماره ۴
👤: سما ارجنه
موضوع:
Moral decision-making through the lens of Parkinson's dise

#HNS_JournalClub
#Neurohelli_Podcast

@Zehnayesh
@HelliResearch
@HelliSchool
@cognitive_science_iran
1
تبلیغات
🔔 سرانجام انتظارها به پایان رسید #کامل‌ترین_پکیج_زبان_تخصصی_کنکور_ارشد عرضه شد
این یک پکیج کمک آموزشی نیست، #منبع_اصلی_زبان_تخصصی است.
📖 پکیج صفر تا صد زبان تخصصی روانشناسی، علوم شناختی، مشاوره و علوم تربیتی
🎒 این پکیج با جمع‌بندی #تمام_کتاب‌ها و #کلاس‌ها، تمامی #واژگان مورد نیاز شما، تمامی #گرامرهای مورد نیاز، تمامی تکنیک‌ها و مهارت‌های لازم، آموزش متون استاندارد به همراه 0️⃣7️⃣ ساعت ویدئو آموزشی یادگیری را ساده کرده و به نیازهای شما پاسخ می‌دهد.
📚 پوشش تضمینی و ۱۰۰٪ مطالب زبان تخصصی
🧠 برای داوطلبان روانشناسی (وزارت علوم)، علوم شناختی و مشاوره
🥳 برای همه سطوح از صفر تا قوی
🔍 امکان بررسی دقیق قبل از خرید (از پوشش 100 درصدی کتاب مطمئن شوید)
📝 4 مرحله آزمون آزمایشی زبان
🏆 مورد تایید مشاوران و رتبه‌های برتر به‌عنوان منبع اصلی زبان کنکور ارشد
🎭 یادگیری مبتنی بر روایت (100 متن کوتاه درباره همه موضوعات که در ویدئوها به شیوه تعاملی آموزش داده می‌شود)
🧪 ساخت کتاب بر اساس شیوه‌های علمی و مبتنی بر داده و تحلیل آماری و آموزش به شیوه‌ی علمی پُل نِیشن
💬 جهت تهیه پکیج و دریافت نمونه با ما در ارتباط باشید
@memoricadmin
1
اعتماد به نفس بیش‌ازحد؛ بلای سیاست‌گذاری

متن جالبی که در روانشناسی روز آمده توضیح می‌دهد که چگونه اعتماد به نفس بیش‌ازحد باعث می‌شود علائم خطر را نادیده بگیریم. مشکل اصلی، نادیده گرفتن است، نه ندیدن. اغلب نشانه‌های خطر را می‌بینیم اما باور نمی‌کنیم که درست باشند، به‌ویژه که موقعیت مشاهده‌شده با تصورات کلیشه‌ای ما از خطر همخوانی نداشته باشد.

مقاله سیگنال‌های ضعیف خطر را از سیگنال‌های قوی متمایز می‌کند. سیگنال‌های قوی واضح و مشخص هستند و واکنش فوری را برمی‌انگیزند، اما سیگنال‌های ضعیف اطلاعاتی پراکنده، ناقص و وابسته به زمینه هستند که تشخیص آن‌ها دشوار است. به همین دلیل سیگنال‌های ضعیف ممکن است به عنوان نویز یا اطلاعات بی‌اهمیت تلقی شوند.

اعتماد به نفس بیش‌ازحد، قضاوت را مختل می‌کند و باعث می‌شود  احتمال خطر را اشتباه ارزیابی کنیم. همچنین باعث می‌شود اطلاعات جدیدی را که با باورهای اولیه‌مان در تضاد است، نپذیریم و افراد خطرناک را به دلیل عدم تطابق با کلیشه‌ها، دست‌کم بگیریم؛ و اساساً متوجه یک سیگنال خطر جدی نشویم.

راه‌حل پیشنهادی چیست؟ راه حل مقاله ایجاد تنوع است. استفاده از تیم‌های ارزیابی متنوع و منابع اطلاعاتی گوناگون برای داشتن دیدگاه‌های مختلف و افزایش دقت در تشخیص خطر لازم است.

پیامدهای این پدیده در سطح سیاست‌گذاری
نادیده گرفتن سیگنال‌های ضعیف به دلیل اعتماد به نفس بیش‌ازحد، می‌تواند در سطح سیاست‌گذاری پیامدهای منفی داشته باشد.

چند مثال ملموس
ممکن است سیگنال‌های ضعیف مربوط به یک تهدید تروریستی یا تهاجم نظامی را نویز تلقی کنیم و نادیده ‌گیریم و زمانی واکنش نشان دهیم که تهدید به یک سیگنال قوی و آشکار تبدیل شده باشد؛ که البته دیگر برای پیشگیری دیر است.

در آغاز یک همه‌گیری ممکن است سیاست‌گذاران گزارش‌های اولیه در مورد ویروس جدید را ناچیز قلمداد کنند. اعتماد بیش‌از‌حد به سیستم‌های بهداشتی، که با بزرگنمایی پیشرفت‌های آن تشدید می‌شود، یا تخمین نادرست در توانایی در تولید واکسن، باعث می‌شود اقدامات پیشگیرانه به تعویق بیافتد و فرصت طلایی از دست برود.

خوش‌بینی بیش‌ازحد به برخورداری از رشد اقتصادی بالا، و درج ارقامی در بودجه که واقع‌بینانه محقق نمی‌شوند، مانع توجه به هشدارهایی می‌شود که توسط تحلیل‌گران مستقل مطرح می‌شود، تا زمانی که بحران به طور کامل رخ می‌دهد.

دهه‌هاست که سیگنال‌های ضعیف رویدادهای آب‌وهوایی وجود داشته‌اند. اما سیاست‌گذاران به دلیل دست‌کم گرفتن اثرات بلندمدت، این سیگنال‌ها را به عنوان نوسانات طبیعی رد کرده و از اینکه خشکسالی‌ها موقتی است سخن گفتند و اقدامات جدی را به تعویق انداختند.

تحلیل تکاملی
از منظر روان‌شناسی تکاملی، این سوگیری‌های شناختی ریشه در مکانیسم‌های بقای اجداد ما دارند و در محیط‌های باستانی مفید بوده‌اند.  
مغز برای صرفه‌جویی در انرژی، میان‌برهای ذهنی را توسعه داده تا به سرعت اطلاعات را پردازش کند. در محیط اجدادی، توجه به هر سیگنال ضعیف، از جمله هر صدای خش‌خش در بوته‌ها، انرژی زیادی می‌طلبید و فلج‌کننده بود. بنابراین، مغز یاد گرفت روی سیگنال‌های قوی مانند صدای غرش شیر تمرکز کند و ابهامات را نادیده بگیرد. این مکانیسم برای بقای فوری کارآمد بود.
در محیط خطرناک که تصمیم‌گیری سریع، فرق مرگ و زندگی را تعیین می‌کرد، فردی که با اعتماد به نفسِ حتی بیش‌ازحد عمل می‌کرد، شانس بقای بیشتری داشت تا فردی که دائماً در شک و تردید بود. رهبران گروه‌ها اغلب افراد با اعتماد به نفس بالا بودند که می‌توانستند دیگران را برای شکار یا جنگ بسیج کنند. تردید می‌توانست به معنای از دست دادن فرصت یا کشته شدن باشد.
گرایش به نادیده گرفتن خطرات مبهم یا باور به اینکه اتفاق بدی برای فرد نمی‌افتد، به کاهش استرس مزمن و حفظ انگیزه برای تولید مثل و رقابت کمک می‌کرد. بدبینی دائمی به درون گروه، مانع از ریسک‌های ضروری برای بقا و پیشرفت می‌شد.
مغز ما برای تشخیص سریع دوست از دشمن تکامل یافته است. به همین دلیل، ما تمایل داریم افرادی را که شبیه ما هستند، یعنی خودی‌ها را امن، و افرادی را که متفاوتند، یعنی بیگانه‌ها را بالقوه خطرناک بدانیم. این پژوهش توضیح می‌دهد چرا ما علائم خطر را در فردی درون گروه، صرفاً به دلیل آنکه شبیه مجرم‌ها نیست، راحت‌تر نادیده می‌گیریم.
بنابراین از منظر تکاملی قابل فهم است که چرا اعتماد به نفس بیش‌ازحد شکل می‌گیرد. اما این ویژگی‌ها که زمانی برای بقا در گذشته مفید بودند، امروز در دنیای پیچیده و به هم پیوسته که در آن سیگنال‌های ضعیف می‌توانند پیامدهای بزرگی داشته باشند، به خطا در قضاوت منجر می‌شوند. مغز ما برای مدیریت خطرات ساده و فوری تکامل یافته، نه تهدیدات پیچیده و سیستماتیک دنیای مدرن.

در تصمیمات مهم سیاست‌گذاری ۱. شهودی تصمیم نگیریم؛ و ۲. از گروه‌های به لحاظ شناختی متنوع بهره گیریم.

هادی صمدی
@evophilosophy
2
2025/08/20 23:46:41
Back to Top
HTML Embed Code: