Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
از مردن تا نوشتن
محمد زینالی اُناری
سال هزار و چهارصد تمام میشود و در این سال، زوار من در رفته است. در این ایام، بهسان حمالّی شدهام که بار زندگی کمرش را خم کرده و در آستانهی شکستناست. دو سال تحمل تنهاییهای کرونا و از دست دادن بسیاری از نزدیکانم، باعث شد که همهی وجود من مانند چوبی تکیده و استخوانی پوکیده شود. علاوه بر آن، چرخهی زندگی بر فردی در طبقهی اجتماعی من با این اپیدمی و اپیدمیهای پیش از آن باعث شده که روزگار بهشدت سخت بگیرد. اما در میان بدآمدهای این روزگار که مدیون تحمیل بار سنگینی از سوی ساختارهای شناختی جامعه بر زندگی من باشد، امسال شاهد رویدادی بودم که بر آن میبالم و این ماجرا کمک میکند که در زیر بار سختیها و فشارهای زندگی طاقت بیاورم.
امسال توأم بود با بیماری یکی از عزیزانم که طاقت رنجها و سختیها ی زندگی را نیاورد و در برابر تکلیفی که جامعه و دبیران ایدئولوژیکش بر او وارد کردند تا الگویی از هستی را برگزیند که جز زندگی سیزیف گونه و خستگی بدن برایش راهی باشد، کم آوَرد. در میان گردبادی که به ذرهذره تمام شدن خواهرم میانجامید، مدام به دنبال علت جویی زنجیرههایی بودم که زندگی او را چنین به سرازیری و انتهای بعد مادی زندگی رساند. زنجیرههایی که از طبقه¬ی اجتماعی خانواده و مدرسه و معلمهایی که الگوی دختران نوجوان دههی شصتی را از رؤیای پزشک و معلم بودن به نقش سادهی خانهداری تقلیل میداد تا در غیاب استقلال و هویت اجتماعی، به تکلف بیفتد و در غیاب حق رسیدن به خواستههای هنری و اجتماعیاش، جانش را بر سر خاموش کردن چراغهای خانه بگذارد. در این دو سال که او برای پیدا کردن نور امیدی مدام مشق آواز و زندگی میکرد و زندگیاش روز به روز دشوارتر میشد، زنانی در اردبیل بودند که در این غم و غصه، امید را در میگشودند.
نخست رویدادی بود که از سال قبل آغاز شده و امسال هم تداوم داشت، تلاشهای پیگیرانةی یکی از بانوان شهر بود که چتر انتشار فصلنامهای در حوزهی فلسفه تعلیم و تربیت گشود و به زعم ناتوانی من در مشارکت جدّی با تحریریهی آن، باری از غم و غصهی من را در تجربهی افول زندگی خواهرم کم کرد. میدیدم یک بانوی اندیشمند در اردبیل، شهری که خواهرانم را از رسیدن به چنین جایگاهی محروم کرد، پرچم علم و دانش را بر میفروزد و در این امید بودم که او هم خواهر کسی است و چراغ این آرزو اگر در دیدگان من خاموش میشود، اما در خانهای از این شهر روشن است.
امسال اتفاق دیگری افتاد، یکی دیگر از بانوانی که در سالهای قبل دربارهی فشارهای ساختاری و رنج آدمیزاد بودن در این شهر با من صحبت میکرد، به دنبال این بود که رویارویی با این وضعیت و زیستن و فراتر رفتن از اجبارها و نکوهشهای پیرامونش بنویسد. خردهروایت اول این رویداد، زیستن او بود زیستنی که برابر جبرهای پیرامون طاقت میآورد و مقاومت میکرد تا بتواند خودش باشد. اما گاه اساسی اتفاق موقعی بود که او تصمیم گرفت این زندگی را روایت کند و دو ماه پیش قبل همان زمانی که خواهرم به کما برود، خبر انتشار کتابش را داد. دو سال بود که با ایشان صحبت نکرده بودم و یک بار پیام داده بود که در حال نوشتن است. این برای من مهم بود، در این شهر که هنوز بسیاری از افراد انقلابی و سیاسی به نوشتن زندگینامه یا اعترافات نپرداختهاند، جریان بزرگی بود که شاید کسی موج آن را به درستی نداند. او هم خواهری بود که برادرش مثل من شوکران جدایی را نچشیده و خوشبختانه به زندگی در کنار او امیدوار است، و این چراغ زندگی و امید هم در شهر من روشن است. بدون نام بردن از افراد و آثارشان، بخشی از متن کتاب ذکرشده را در اینجا میآورم:
«دیگر به زنی تبدیل شدم که میتوانست کنترل اوضاع را در دست بگیرد. به زندگی و کارش همزمان رسیدگی کند، مستقل فکر کند و کارها را به خوبی پیش ببرد. دیگر در زندگی شخصی و کاری کمتر دچار درماندگی میشدم. من یاد گرفتم که اگر بدترین بلاها هم سرم بیاید و یک کوه مشکلات داشته باشم، باید خودم به تنهایی از عهدهی همهی آنها بربیایم و آنها را باچیزهای اندکی که دور و برم هست حل و فصل کنم. من فرمول زندگی راحتتر را با ساده گرفتن همه چیز آموختم. در قبال همهی چیزهایی که در این مسیر از دست دادم، چیزی را به دست آوردم که اگر تمام دنیا جمع میشدند نمیتوانستند آن را از من بگیرند و آن اعتماد به خود بود ص234».
@thing
@ardabilnote
محمد زینالی اُناری
سال هزار و چهارصد تمام میشود و در این سال، زوار من در رفته است. در این ایام، بهسان حمالّی شدهام که بار زندگی کمرش را خم کرده و در آستانهی شکستناست. دو سال تحمل تنهاییهای کرونا و از دست دادن بسیاری از نزدیکانم، باعث شد که همهی وجود من مانند چوبی تکیده و استخوانی پوکیده شود. علاوه بر آن، چرخهی زندگی بر فردی در طبقهی اجتماعی من با این اپیدمی و اپیدمیهای پیش از آن باعث شده که روزگار بهشدت سخت بگیرد. اما در میان بدآمدهای این روزگار که مدیون تحمیل بار سنگینی از سوی ساختارهای شناختی جامعه بر زندگی من باشد، امسال شاهد رویدادی بودم که بر آن میبالم و این ماجرا کمک میکند که در زیر بار سختیها و فشارهای زندگی طاقت بیاورم.
امسال توأم بود با بیماری یکی از عزیزانم که طاقت رنجها و سختیها ی زندگی را نیاورد و در برابر تکلیفی که جامعه و دبیران ایدئولوژیکش بر او وارد کردند تا الگویی از هستی را برگزیند که جز زندگی سیزیف گونه و خستگی بدن برایش راهی باشد، کم آوَرد. در میان گردبادی که به ذرهذره تمام شدن خواهرم میانجامید، مدام به دنبال علت جویی زنجیرههایی بودم که زندگی او را چنین به سرازیری و انتهای بعد مادی زندگی رساند. زنجیرههایی که از طبقه¬ی اجتماعی خانواده و مدرسه و معلمهایی که الگوی دختران نوجوان دههی شصتی را از رؤیای پزشک و معلم بودن به نقش سادهی خانهداری تقلیل میداد تا در غیاب استقلال و هویت اجتماعی، به تکلف بیفتد و در غیاب حق رسیدن به خواستههای هنری و اجتماعیاش، جانش را بر سر خاموش کردن چراغهای خانه بگذارد. در این دو سال که او برای پیدا کردن نور امیدی مدام مشق آواز و زندگی میکرد و زندگیاش روز به روز دشوارتر میشد، زنانی در اردبیل بودند که در این غم و غصه، امید را در میگشودند.
نخست رویدادی بود که از سال قبل آغاز شده و امسال هم تداوم داشت، تلاشهای پیگیرانةی یکی از بانوان شهر بود که چتر انتشار فصلنامهای در حوزهی فلسفه تعلیم و تربیت گشود و به زعم ناتوانی من در مشارکت جدّی با تحریریهی آن، باری از غم و غصهی من را در تجربهی افول زندگی خواهرم کم کرد. میدیدم یک بانوی اندیشمند در اردبیل، شهری که خواهرانم را از رسیدن به چنین جایگاهی محروم کرد، پرچم علم و دانش را بر میفروزد و در این امید بودم که او هم خواهر کسی است و چراغ این آرزو اگر در دیدگان من خاموش میشود، اما در خانهای از این شهر روشن است.
امسال اتفاق دیگری افتاد، یکی دیگر از بانوانی که در سالهای قبل دربارهی فشارهای ساختاری و رنج آدمیزاد بودن در این شهر با من صحبت میکرد، به دنبال این بود که رویارویی با این وضعیت و زیستن و فراتر رفتن از اجبارها و نکوهشهای پیرامونش بنویسد. خردهروایت اول این رویداد، زیستن او بود زیستنی که برابر جبرهای پیرامون طاقت میآورد و مقاومت میکرد تا بتواند خودش باشد. اما گاه اساسی اتفاق موقعی بود که او تصمیم گرفت این زندگی را روایت کند و دو ماه پیش قبل همان زمانی که خواهرم به کما برود، خبر انتشار کتابش را داد. دو سال بود که با ایشان صحبت نکرده بودم و یک بار پیام داده بود که در حال نوشتن است. این برای من مهم بود، در این شهر که هنوز بسیاری از افراد انقلابی و سیاسی به نوشتن زندگینامه یا اعترافات نپرداختهاند، جریان بزرگی بود که شاید کسی موج آن را به درستی نداند. او هم خواهری بود که برادرش مثل من شوکران جدایی را نچشیده و خوشبختانه به زندگی در کنار او امیدوار است، و این چراغ زندگی و امید هم در شهر من روشن است. بدون نام بردن از افراد و آثارشان، بخشی از متن کتاب ذکرشده را در اینجا میآورم:
«دیگر به زنی تبدیل شدم که میتوانست کنترل اوضاع را در دست بگیرد. به زندگی و کارش همزمان رسیدگی کند، مستقل فکر کند و کارها را به خوبی پیش ببرد. دیگر در زندگی شخصی و کاری کمتر دچار درماندگی میشدم. من یاد گرفتم که اگر بدترین بلاها هم سرم بیاید و یک کوه مشکلات داشته باشم، باید خودم به تنهایی از عهدهی همهی آنها بربیایم و آنها را باچیزهای اندکی که دور و برم هست حل و فصل کنم. من فرمول زندگی راحتتر را با ساده گرفتن همه چیز آموختم. در قبال همهی چیزهایی که در این مسیر از دست دادم، چیزی را به دست آوردم که اگر تمام دنیا جمع میشدند نمیتوانستند آن را از من بگیرند و آن اعتماد به خود بود ص234».
@thing
@ardabilnote
مرگ روستا
محمد زینالی اُناری
در چند روز اخیر، به سبب فشاری که تقویت و گاهشماری دقیق به ذهن ما می آورد، متأسفانه بهار تقویمی در استان اردبیل آغاز نشد و باید منتظر بهار طبیعی باشیم تا وارد بهار شویم. لکن هنوز در اردبیل زمستان تمام نشده و ما باید در برابر سرمای سنگین و راهبندان مقاومت کنیم و هنوز فصل رهایی نشدهاست. در این اثنا، یاشار پورمجید در یاداشتی نسبت به عوارض راهبندان روستاها از منطق مدیریت بحران سؤال کرده¬است! هر چند من در جایگاه پاسخ¬گویی به ایشان نیستم، اما لازم میدانم به جای پاسخ، نکاتی تحلیلی بر پرسش ایشان بیفزایم.
چند سال پیش، یاداشتی در سایت محلی ایرنا نوشتم با عنوان «دولت شهری-دولت روستایی» که در آن از سیطرهی منطق شهرنشینی بر تمام کشور و حتی روستاها صحبت کردهبودم؛ تحلیلگران جامعهشناسی نوشتهاند که مدرنیته آغاز سیطرهی خرد کلانشهری است! اما با توجه به تفاوت خاص ایرانی و شیوهی زیست روستایی آن، نیاز بود که در شکل دهی به دولت مدرن به عنوان ابزار اجرایی حاکمیت که تبعههای متعددی دارد، تفاوت بومها دیده شود. اتفاقاً یکی از مخالفان شدید مدرنیتهی ایرانی، دامداران عشایری بودند که اقلیم خود را در معرض خطر نوسازی رضاخانی میدیدند و سالها داد کشیدند.
اما دولت ایرانی که صرفاً به خرد سیاسی و منطق حکومت کردن پایمرد بودد، اگرچه نیمنگاهی به فرهنگ و هویت داشته اما در عمل با برنامههایی مانند استانداردسازی پوشاک بیچادر/باچادر، استانداردسازی غذا و تصرف همهجا با ساعت، تقویم، آسفالت و زیباسازی نمای شهری پیش رفته است. در نتیجه، خرد سیاسی به جای این که به تفاوتهای اجتماعی توجه کند، کل جامعه را با روایت مدرنیته یکدست میکند و هنوز عصر تکثر و دیدن و تقویت کردن بومها و هویتهای گوناگون که محصول پیشمانی از نوسازی مدرن بوده، در اینجا فرا نرسیده است؛ امروز دیدم که یک فرد طبقهی متوسطی شهرنشین که به سبب کار نظری همواره سربار تولید کنندگان است، مدعیاست که عید طبیعت لازم نیست چون او علوفه نمیخورد! برخلاف آن گوشتخوار شهرنشین، تره و شاهی غذای بسیاری از ما دهقانزادگان بوده و حق داریم از دیدن رویش در طبیعت شادان و پایکوبان شویم.
یکی از تفاوتهای اساسی جامعهی ایرانی، تکثر زیستجهانهای آن بوده که شامل اقلیمهای متعدد گرم و سرد؛ بیابانی، دشتنشینی، کوهستانی، جلگه؛ شیوههای متعدد معیشتی اعم از دامداری، دهقانی، شهری است. اما خرد سیاسی در ایران به جهت اینکه دامداران و دهقانان در بسیاری از کشورها منشأ انقلابات بودند، به این تفاوتها که اساس تولیدات کشاورزی هستند نگاه برنامهریزانه نداشته و برای تسلط سیستم بر زیستجهان، نخبگان آنها را هم به سیاست و شهرنشینی کشیده و از آنها بیگانه کرده است. یعنی روستایی مانده و درد و بلایی که موقع بحران و بلایا حتی کسانی نیستند آن را بیان کنند. در طرح راهاندازی دهیاران، قرار بود آنها همچون شهرداری از درآمد روستایی زندگی خود را تأمین کنند، چه میدانستیم که شهرداران هم به سبب عدم توانایی در درآمدسازی شهرها، به کمکهای مالی دولت نقشه میکشند!
نوسازی ایران، نه تنها نتوانستهاست کشاورزی را صنعتی ساخته و زیست روستایی را توسعه دهد، با کشتن روستا و آرمانشهر ساختن زندگی و سیاست شهری، آنهم نه شهر صنعتی که محصولش شهر رقابتی بوده، زندگی روستایی دامداران و دهقانان را به شعبی از شهرهای فلجی تبدیل کرده که هنوز نتوانسته است مشکل ترافیک خودش را با نوع خردورزیاش حل کند، چه رسد به بحرانهایی چون سیل، زلزله و برف که ممکن است بر سر روستا خراب شود!
@ardabilnote
محمد زینالی اُناری
در چند روز اخیر، به سبب فشاری که تقویت و گاهشماری دقیق به ذهن ما می آورد، متأسفانه بهار تقویمی در استان اردبیل آغاز نشد و باید منتظر بهار طبیعی باشیم تا وارد بهار شویم. لکن هنوز در اردبیل زمستان تمام نشده و ما باید در برابر سرمای سنگین و راهبندان مقاومت کنیم و هنوز فصل رهایی نشدهاست. در این اثنا، یاشار پورمجید در یاداشتی نسبت به عوارض راهبندان روستاها از منطق مدیریت بحران سؤال کرده¬است! هر چند من در جایگاه پاسخ¬گویی به ایشان نیستم، اما لازم میدانم به جای پاسخ، نکاتی تحلیلی بر پرسش ایشان بیفزایم.
چند سال پیش، یاداشتی در سایت محلی ایرنا نوشتم با عنوان «دولت شهری-دولت روستایی» که در آن از سیطرهی منطق شهرنشینی بر تمام کشور و حتی روستاها صحبت کردهبودم؛ تحلیلگران جامعهشناسی نوشتهاند که مدرنیته آغاز سیطرهی خرد کلانشهری است! اما با توجه به تفاوت خاص ایرانی و شیوهی زیست روستایی آن، نیاز بود که در شکل دهی به دولت مدرن به عنوان ابزار اجرایی حاکمیت که تبعههای متعددی دارد، تفاوت بومها دیده شود. اتفاقاً یکی از مخالفان شدید مدرنیتهی ایرانی، دامداران عشایری بودند که اقلیم خود را در معرض خطر نوسازی رضاخانی میدیدند و سالها داد کشیدند.
اما دولت ایرانی که صرفاً به خرد سیاسی و منطق حکومت کردن پایمرد بودد، اگرچه نیمنگاهی به فرهنگ و هویت داشته اما در عمل با برنامههایی مانند استانداردسازی پوشاک بیچادر/باچادر، استانداردسازی غذا و تصرف همهجا با ساعت، تقویم، آسفالت و زیباسازی نمای شهری پیش رفته است. در نتیجه، خرد سیاسی به جای این که به تفاوتهای اجتماعی توجه کند، کل جامعه را با روایت مدرنیته یکدست میکند و هنوز عصر تکثر و دیدن و تقویت کردن بومها و هویتهای گوناگون که محصول پیشمانی از نوسازی مدرن بوده، در اینجا فرا نرسیده است؛ امروز دیدم که یک فرد طبقهی متوسطی شهرنشین که به سبب کار نظری همواره سربار تولید کنندگان است، مدعیاست که عید طبیعت لازم نیست چون او علوفه نمیخورد! برخلاف آن گوشتخوار شهرنشین، تره و شاهی غذای بسیاری از ما دهقانزادگان بوده و حق داریم از دیدن رویش در طبیعت شادان و پایکوبان شویم.
یکی از تفاوتهای اساسی جامعهی ایرانی، تکثر زیستجهانهای آن بوده که شامل اقلیمهای متعدد گرم و سرد؛ بیابانی، دشتنشینی، کوهستانی، جلگه؛ شیوههای متعدد معیشتی اعم از دامداری، دهقانی، شهری است. اما خرد سیاسی در ایران به جهت اینکه دامداران و دهقانان در بسیاری از کشورها منشأ انقلابات بودند، به این تفاوتها که اساس تولیدات کشاورزی هستند نگاه برنامهریزانه نداشته و برای تسلط سیستم بر زیستجهان، نخبگان آنها را هم به سیاست و شهرنشینی کشیده و از آنها بیگانه کرده است. یعنی روستایی مانده و درد و بلایی که موقع بحران و بلایا حتی کسانی نیستند آن را بیان کنند. در طرح راهاندازی دهیاران، قرار بود آنها همچون شهرداری از درآمد روستایی زندگی خود را تأمین کنند، چه میدانستیم که شهرداران هم به سبب عدم توانایی در درآمدسازی شهرها، به کمکهای مالی دولت نقشه میکشند!
نوسازی ایران، نه تنها نتوانستهاست کشاورزی را صنعتی ساخته و زیست روستایی را توسعه دهد، با کشتن روستا و آرمانشهر ساختن زندگی و سیاست شهری، آنهم نه شهر صنعتی که محصولش شهر رقابتی بوده، زندگی روستایی دامداران و دهقانان را به شعبی از شهرهای فلجی تبدیل کرده که هنوز نتوانسته است مشکل ترافیک خودش را با نوع خردورزیاش حل کند، چه رسد به بحرانهایی چون سیل، زلزله و برف که ممکن است بر سر روستا خراب شود!
@ardabilnote
پیوست اجتماعی منطقهی آزاد
🖊 محمد زینالیاُناری ( منتشر شده در هفته نامه امید عدالت شماره ۲۰، ۲۲ فروردین ۱۴۰۱)
⏺ در گذشته جُکی در اردبیل میگفتند که سه زن درباره ی شغل شوهرانشان صحبت میکنند. زن اردبیلی میگوید شوهرم گدا است، زن ارومیهای گفته شوهرم کاسب است و بالاخره زن تبریزی گفته شوهرم تاجر است! هر سه شوهر در بازار دستفروشی میکردند! قضاوت کسانی که من این جک را از زبان آنها میشنیدم این بود که زن اردبیلی نگاه درستی به شغل شوهرش ندارد. اما این تفاوت برداشت از شغل شوهر به سبب تفاوت درآمد آن ها بوده و ناشی از تفاوت حجم تجارت بازارهای شهرهای مذکور بود. یک دستفروش در اردبیل پنجاه سال قبل که بازارش محدود به خرید روستائیان اطراف بود، به سختی روزگار میگذراند و دست آخر ممکن بود برای گذران زندگی اعانه بگیرد.
⏺ یکی از اتفاقات اساسی که بعد از دوره صفویه در ایران افتاده، توسعه بازار بودهاست. کارکرد اساسی جاده ها، راه آهن و هواپیما که یکی از اساسیترین بخش های توسعه اقتصادی بودند، نه صرفا در مسافرت تفریحی که بیشتر در داد و ستد فراگیر کالا و رفت و آمد عاملان تجارت اعم از بازاری و کارگر است. این اتفاق در اردبیل که در گذشته به دهی بزرگ تشبیه میشد، دیرهنگام به وقوع پیوست و هنوز هم که هنوز است، به طور کامل از بن بست در نیامدهایم. یعنی هنوز هم حجم بازار اردبیل چندان نیست که بتوان کاسبان آن را تاجر نامید و نیاز به ورود به بازاری دارد که بتواند در عرصهی بینالمللی سهمی ازتجارت را در استان اردبیل میزبانی کند.
⏺ اگر به تاریخ نگاهی بکنیم، شهرها منبع داد و ستد و تجارت بوده و همیشه دستخوش یکسری مسائل و مشکلات بودند. گسترش تجارت و اقتصاد پولی به زعم سودآوری خود، تبعات زیادی هم دارد. در زمان پیامبر اکرم، تجارت در مکّه رواج داشته و سیستم اقتصادی آن موجب ایجاد طبقه ای به نام برده شده بود. لذا در جریان قیام حضرت محمد، ما شاهد آزادی بردههای بی زبان از دست اشراف شلاق زن و رسیدن به سوادآموزی، نفی بندگی بشر، دارا شدن سوبژکتیویته فردی و گفت و گو با خدا و حتی دارا شدن حق شهروندی در مدینه هستیم. در ماجرای کوفه نیز این اتفاق افتاده بود وطبقه حاکمان با موالی و عشایر پیرامون آن در تضاد قرار گرفته بودند که از نوهی پیامبر انتظار رهایی از ظلم حکومت خودکامه اموی و عشیرههای وابسته به آن را داشتند.
⏺ این تمثیل از شهرهای مهم دوران صدراسلام گفته شد تا بیان شود که هر قدر اقتصاد پولی بیشتر شود، همانقدر مسائلی چون طبقاتی شدن جامعه دور از امکان نیست. در اثر گسترش بازار و بین المللی شدن تعاملات تاجران اردبیل، بسیاری از گدایان تاجر خواهند شد. اما همانطور که در پنجاه سال اخیر دیدهایم، با گسترش شهر اردبیل پاساژهایش افزایش داشته اما شاهد حاشیهنشینی گستردهتر و محرومیت گستردهتر نیز بودهایم. چرا که تجارت، عرصهی یک کارآمدی یا رقابت شدید اقتصادی بوده و همهگان توانایی برنده شدن در آن را نخواهند داشت و البته توسعهی تجارت نیاز به نظارت دقیق بر ابعاد روابط کارفرمایان و کارگران تجاری را نیز دارد.
⏺ بنابراین می توان گوشزد کرد که توسعهی بازار و گشایش بازارهای بینالمللی نیاز به نظارت بر قوانین کار میان عاملان کار دارد تا وقتی توسعهی بازار گسترش ثروت را در استان اردبیل به همراه خواهد داشت، همگان بتوانند از این نعمت استفاده کنند. مبادا که گشایش منطقهی آزاد باعث خاصهخواری عدهای و محرومیت و کینهی عدهی دیگری از شهروندان استان شود. گذشته از این که ممکن است این تاجران از شهرهای دور آمده و شاکلهی اجتماعی و اخلاقی استان اردبیل را هم تغییر بخشند. ظهور سرمایهداران تجاری منطقهی آزاد باعث گسترش سبک زندگی جدیدی خواهد شد که باید بتوانیم آن را تحمل کرده، مردم کم درآمد را در برابر این سنخ از سبک زندگی که شاید به سبب ثروت تاجران با بریز و بپاش همراه شود، تاب آور کرده و به آنان خدمات برسانیم.
⏺ لذا باید مراقب باشیم که افزایش ثروت فقط تغییر اقتصادی نباشد و به همراه آن تغییر اجتماعی را رقم بزنیم. منطقهی آزاد اقتصادی میتواند باعث انقلاب اقتصادی در استان اردبیل شود، اما باید با نوشتن «پیوست توسعهی اجتماعی استان» مراقب باشیم که این انقلاب اقتصادی زمینهساز ریشهانداختن شاخصهای منتهی به انقلاب اجتماعی نشود.
@ardabilnote
🖊 محمد زینالیاُناری ( منتشر شده در هفته نامه امید عدالت شماره ۲۰، ۲۲ فروردین ۱۴۰۱)
⏺ در گذشته جُکی در اردبیل میگفتند که سه زن درباره ی شغل شوهرانشان صحبت میکنند. زن اردبیلی میگوید شوهرم گدا است، زن ارومیهای گفته شوهرم کاسب است و بالاخره زن تبریزی گفته شوهرم تاجر است! هر سه شوهر در بازار دستفروشی میکردند! قضاوت کسانی که من این جک را از زبان آنها میشنیدم این بود که زن اردبیلی نگاه درستی به شغل شوهرش ندارد. اما این تفاوت برداشت از شغل شوهر به سبب تفاوت درآمد آن ها بوده و ناشی از تفاوت حجم تجارت بازارهای شهرهای مذکور بود. یک دستفروش در اردبیل پنجاه سال قبل که بازارش محدود به خرید روستائیان اطراف بود، به سختی روزگار میگذراند و دست آخر ممکن بود برای گذران زندگی اعانه بگیرد.
⏺ یکی از اتفاقات اساسی که بعد از دوره صفویه در ایران افتاده، توسعه بازار بودهاست. کارکرد اساسی جاده ها، راه آهن و هواپیما که یکی از اساسیترین بخش های توسعه اقتصادی بودند، نه صرفا در مسافرت تفریحی که بیشتر در داد و ستد فراگیر کالا و رفت و آمد عاملان تجارت اعم از بازاری و کارگر است. این اتفاق در اردبیل که در گذشته به دهی بزرگ تشبیه میشد، دیرهنگام به وقوع پیوست و هنوز هم که هنوز است، به طور کامل از بن بست در نیامدهایم. یعنی هنوز هم حجم بازار اردبیل چندان نیست که بتوان کاسبان آن را تاجر نامید و نیاز به ورود به بازاری دارد که بتواند در عرصهی بینالمللی سهمی ازتجارت را در استان اردبیل میزبانی کند.
⏺ اگر به تاریخ نگاهی بکنیم، شهرها منبع داد و ستد و تجارت بوده و همیشه دستخوش یکسری مسائل و مشکلات بودند. گسترش تجارت و اقتصاد پولی به زعم سودآوری خود، تبعات زیادی هم دارد. در زمان پیامبر اکرم، تجارت در مکّه رواج داشته و سیستم اقتصادی آن موجب ایجاد طبقه ای به نام برده شده بود. لذا در جریان قیام حضرت محمد، ما شاهد آزادی بردههای بی زبان از دست اشراف شلاق زن و رسیدن به سوادآموزی، نفی بندگی بشر، دارا شدن سوبژکتیویته فردی و گفت و گو با خدا و حتی دارا شدن حق شهروندی در مدینه هستیم. در ماجرای کوفه نیز این اتفاق افتاده بود وطبقه حاکمان با موالی و عشایر پیرامون آن در تضاد قرار گرفته بودند که از نوهی پیامبر انتظار رهایی از ظلم حکومت خودکامه اموی و عشیرههای وابسته به آن را داشتند.
⏺ این تمثیل از شهرهای مهم دوران صدراسلام گفته شد تا بیان شود که هر قدر اقتصاد پولی بیشتر شود، همانقدر مسائلی چون طبقاتی شدن جامعه دور از امکان نیست. در اثر گسترش بازار و بین المللی شدن تعاملات تاجران اردبیل، بسیاری از گدایان تاجر خواهند شد. اما همانطور که در پنجاه سال اخیر دیدهایم، با گسترش شهر اردبیل پاساژهایش افزایش داشته اما شاهد حاشیهنشینی گستردهتر و محرومیت گستردهتر نیز بودهایم. چرا که تجارت، عرصهی یک کارآمدی یا رقابت شدید اقتصادی بوده و همهگان توانایی برنده شدن در آن را نخواهند داشت و البته توسعهی تجارت نیاز به نظارت دقیق بر ابعاد روابط کارفرمایان و کارگران تجاری را نیز دارد.
⏺ بنابراین می توان گوشزد کرد که توسعهی بازار و گشایش بازارهای بینالمللی نیاز به نظارت بر قوانین کار میان عاملان کار دارد تا وقتی توسعهی بازار گسترش ثروت را در استان اردبیل به همراه خواهد داشت، همگان بتوانند از این نعمت استفاده کنند. مبادا که گشایش منطقهی آزاد باعث خاصهخواری عدهای و محرومیت و کینهی عدهی دیگری از شهروندان استان شود. گذشته از این که ممکن است این تاجران از شهرهای دور آمده و شاکلهی اجتماعی و اخلاقی استان اردبیل را هم تغییر بخشند. ظهور سرمایهداران تجاری منطقهی آزاد باعث گسترش سبک زندگی جدیدی خواهد شد که باید بتوانیم آن را تحمل کرده، مردم کم درآمد را در برابر این سنخ از سبک زندگی که شاید به سبب ثروت تاجران با بریز و بپاش همراه شود، تاب آور کرده و به آنان خدمات برسانیم.
⏺ لذا باید مراقب باشیم که افزایش ثروت فقط تغییر اقتصادی نباشد و به همراه آن تغییر اجتماعی را رقم بزنیم. منطقهی آزاد اقتصادی میتواند باعث انقلاب اقتصادی در استان اردبیل شود، اما باید با نوشتن «پیوست توسعهی اجتماعی استان» مراقب باشیم که این انقلاب اقتصادی زمینهساز ریشهانداختن شاخصهای منتهی به انقلاب اجتماعی نشود.
@ardabilnote
فروید خرسوار: درباره ی روز روانشناسی، شورا و شمنیسم در اردبیل
محمد زینالی اُناری
جامعه ایلی یک حافظه شفاهیِ خانوادگی و فاقد میراث مکتوب وجامعه شهری دارای میراث مکتوب و اسناد تاریخی است. در واقع تفاوت جامعه شهری و جامعه ایلی، تفاوت دو نظام نمادین شفاهی و مکتوب است. حال ما شهری داریم که همه ی مدیران و علاقمندان به دانش و سواد، از این می نالند که چرا در اردبیل کتابخوانی ضعیف بوده و مردم علاقه به فرهنگ و دانش ندارند. این درحالی است که در گذشته ای نزدیک که جمعیت اردبیل کمتر بود، مدارس اثرگذار و دانشمندان زیادی از این شهر به سایر نقاط جهان متصاعد شده اند.
با این حال اردبیل یک شهر نوپدید بوده، نظام آموزشی آن دیرتر از کلانشهرهای دیگر راه افتاده و کتاب و مطبوعات و طبقه خلاق آن کمتر از کلانشهرهایی است که برخی کنشگران در مورد بودجه استان با آن ها چشم و همچشمی دارند. باید گفت که جامعه ی اردبیل، به جهت ریخت جدیدی که پیدا کرده سرشار از مهاجران و تازه شهری شده هایی است که دیرینه ی ایلی و شمنی داشتند و به جهت مسائل اقتصادی و تغییرات ماهوی اقتصاد ایران رو به شهرنشینی آورده اند. اما در این مدت این گروه تازه-شهری به کتابخوانی علاقمند نشده اند(البته خود بنده هم تازه-شهری ام).
اساس جامعه ایلی و شمنی روی زندگی احساسی و طبیعی بوده و ترس و اضطراب آن با شجاعت و حماسه مرتفع می شد و به همین روی فرهنگ اسطوره ای و تمثیلی بر آن غالب بود. لذا کشف و استخراج طرح های شناختی، قالب های زبانی، مناسک های عاطفی و مبادله پایاپای (پای، شادباش و سوغات) این منطقه مطالعه ی جذابی برای انسان شناسان و ادبیات فلکلور به شمار می رود. اما هبوط کسانی که میراث زبانی کهنی از این فرهنگ داشته اند، و جایگیری نابسامان آن ها در شهری که بنیانش ریاضی، پول، قرارداد و بروکراسی و دیالوگ است، آنان را درگیر مشکلات متعددی می کند که خواندن کتاب و کمک مشاور می توانست از این مشکلات بکاهد.
در اردبیل به جز دانشکده پزشکی که باید بتواند روی بیماری های مردم اردبیل مطالعه و نوآوری پیشگیرانه داشته باشد، دو دانشکده مهم دیگر داریم که تنها تأثیرشان می توانست تغییر روحیه و توانمندسازی اخلاقی و فرهنگی شهرنشینان باشد: روانشناسی و ادبیات! اما در این سالها این دو دانشکده نتوانسته اند روی ساکنین اردبیل که اغلب از جامعه ایلی به آن مهاجرت کرده اند، تأثیر بگذارند. نشان آن این است که اینک فالگیر و چوپچی ده کوره ها بیشتر از یک فوق لیسانس روانشناسی و طب ( پزشک) مرجع نگرانیهای مردم از روابط شان با درون و جسم شان است.
در این روزگار حتی بسیاری از درس خوانده ها و باسوادها هم از خدمات شمنیسم یا فرویدهای خرسوار استفاده ی گیرایی کرده اند و باز هم به آن اعتقاد دارند. این احساس وهم و گمان که مردم تحصیل کرده ی اردبیل در انتخاب بین دانش نوین و علوم بدوی دارند، نشان می دهد که این دانشکده ها حتی روی افراد با سواد هم تأثیری نداشته اند. سوال این است آیا سرمایه گذاری دولتی روی دانشکده هایی که روی آگاهی مردم تأثیری نداشته و اصلا با این مشکلات بیگانه اند، اسراف نیست؟ شما جواب بدهید:... (امروز بارانی بارید که بسیاری از میدان های شهر تبدیل به دریاچه شدند، اینهم ارتباط این یادداشت به روز شورا!)
@ardabilnote
محمد زینالی اُناری
جامعه ایلی یک حافظه شفاهیِ خانوادگی و فاقد میراث مکتوب وجامعه شهری دارای میراث مکتوب و اسناد تاریخی است. در واقع تفاوت جامعه شهری و جامعه ایلی، تفاوت دو نظام نمادین شفاهی و مکتوب است. حال ما شهری داریم که همه ی مدیران و علاقمندان به دانش و سواد، از این می نالند که چرا در اردبیل کتابخوانی ضعیف بوده و مردم علاقه به فرهنگ و دانش ندارند. این درحالی است که در گذشته ای نزدیک که جمعیت اردبیل کمتر بود، مدارس اثرگذار و دانشمندان زیادی از این شهر به سایر نقاط جهان متصاعد شده اند.
با این حال اردبیل یک شهر نوپدید بوده، نظام آموزشی آن دیرتر از کلانشهرهای دیگر راه افتاده و کتاب و مطبوعات و طبقه خلاق آن کمتر از کلانشهرهایی است که برخی کنشگران در مورد بودجه استان با آن ها چشم و همچشمی دارند. باید گفت که جامعه ی اردبیل، به جهت ریخت جدیدی که پیدا کرده سرشار از مهاجران و تازه شهری شده هایی است که دیرینه ی ایلی و شمنی داشتند و به جهت مسائل اقتصادی و تغییرات ماهوی اقتصاد ایران رو به شهرنشینی آورده اند. اما در این مدت این گروه تازه-شهری به کتابخوانی علاقمند نشده اند(البته خود بنده هم تازه-شهری ام).
اساس جامعه ایلی و شمنی روی زندگی احساسی و طبیعی بوده و ترس و اضطراب آن با شجاعت و حماسه مرتفع می شد و به همین روی فرهنگ اسطوره ای و تمثیلی بر آن غالب بود. لذا کشف و استخراج طرح های شناختی، قالب های زبانی، مناسک های عاطفی و مبادله پایاپای (پای، شادباش و سوغات) این منطقه مطالعه ی جذابی برای انسان شناسان و ادبیات فلکلور به شمار می رود. اما هبوط کسانی که میراث زبانی کهنی از این فرهنگ داشته اند، و جایگیری نابسامان آن ها در شهری که بنیانش ریاضی، پول، قرارداد و بروکراسی و دیالوگ است، آنان را درگیر مشکلات متعددی می کند که خواندن کتاب و کمک مشاور می توانست از این مشکلات بکاهد.
در اردبیل به جز دانشکده پزشکی که باید بتواند روی بیماری های مردم اردبیل مطالعه و نوآوری پیشگیرانه داشته باشد، دو دانشکده مهم دیگر داریم که تنها تأثیرشان می توانست تغییر روحیه و توانمندسازی اخلاقی و فرهنگی شهرنشینان باشد: روانشناسی و ادبیات! اما در این سالها این دو دانشکده نتوانسته اند روی ساکنین اردبیل که اغلب از جامعه ایلی به آن مهاجرت کرده اند، تأثیر بگذارند. نشان آن این است که اینک فالگیر و چوپچی ده کوره ها بیشتر از یک فوق لیسانس روانشناسی و طب ( پزشک) مرجع نگرانیهای مردم از روابط شان با درون و جسم شان است.
در این روزگار حتی بسیاری از درس خوانده ها و باسوادها هم از خدمات شمنیسم یا فرویدهای خرسوار استفاده ی گیرایی کرده اند و باز هم به آن اعتقاد دارند. این احساس وهم و گمان که مردم تحصیل کرده ی اردبیل در انتخاب بین دانش نوین و علوم بدوی دارند، نشان می دهد که این دانشکده ها حتی روی افراد با سواد هم تأثیری نداشته اند. سوال این است آیا سرمایه گذاری دولتی روی دانشکده هایی که روی آگاهی مردم تأثیری نداشته و اصلا با این مشکلات بیگانه اند، اسراف نیست؟ شما جواب بدهید:... (امروز بارانی بارید که بسیاری از میدان های شهر تبدیل به دریاچه شدند، اینهم ارتباط این یادداشت به روز شورا!)
@ardabilnote
Forwarded from کانال رسمی خانه مطبوعات و رسانه های استان اردبیل (Mostafa Jamshidi)
مساله اجتماعی نباید به مساله عاطفی تبدیل شود
➕به گزارش روابط عمومی خانه مطبوعات و رسانههای استان اردبیل محمد زینالی در نشست موضوعی «روزنامهنگاری اجتماعی» اظهار داشت: ما در حال گذر از جامعه شفاهی به جامعه مکتوب هستیم. روزنامهنگاری اجتماعی هم نقشی ویژه در جامعه جدید دارد. چون با ایجاد دیالوگ و فضای نقد، حافظه جمعی را پربارتر میکند.
🔻وی با انتقاد از نگاه سطحی فعالان حوزه رسانه به مسائل اجتماعی گفت: مستندنگاری و ثبت آنچه در بطن جامعه روی میدهد حائز اهمیت است اما نباید فقط به ثبت وقایع و انتشار اخبار بسنده کرد. متاسفانه روزنامهنگاری اجتماعی در جامعه ما در سطح هشدار مانده و نتوانسته به درک و پرداخت عمیق برسد.
ادامه خبر در سایت خانه مطبوعات👇
🌐 khanehmatbooat.ir/News_Detail.aspx?ID=18318
کانال رسمی خانه مطبوعات و رسانههای استان اردبیل
💠 @KhanehMatbooatArdebil
➕به گزارش روابط عمومی خانه مطبوعات و رسانههای استان اردبیل محمد زینالی در نشست موضوعی «روزنامهنگاری اجتماعی» اظهار داشت: ما در حال گذر از جامعه شفاهی به جامعه مکتوب هستیم. روزنامهنگاری اجتماعی هم نقشی ویژه در جامعه جدید دارد. چون با ایجاد دیالوگ و فضای نقد، حافظه جمعی را پربارتر میکند.
🔻وی با انتقاد از نگاه سطحی فعالان حوزه رسانه به مسائل اجتماعی گفت: مستندنگاری و ثبت آنچه در بطن جامعه روی میدهد حائز اهمیت است اما نباید فقط به ثبت وقایع و انتشار اخبار بسنده کرد. متاسفانه روزنامهنگاری اجتماعی در جامعه ما در سطح هشدار مانده و نتوانسته به درک و پرداخت عمیق برسد.
ادامه خبر در سایت خانه مطبوعات👇
🌐 khanehmatbooat.ir/News_Detail.aspx?ID=18318
کانال رسمی خانه مطبوعات و رسانههای استان اردبیل
💠 @KhanehMatbooatArdebil
حقیقت و دموکراسی: نگاهی به نمایش دشمن مردم در اردبیل
محمد زینالی اُناری
«دشمن مردم» تئاتری بود که اخیراً در صحنه ی فرهنگی و هنری اردبیل به تصویر کشیده شد. اما چرا یک تئاتر با نمایشنامه ی خارجی باید در اردبیل اجرا شود و اصلا سنخیت آن با جامعه ما چیست؟ متون ادبی و هنری ارزشمند، متونی هستند که صدای زیادی در دنیا می کنند، شاید به دلیل این که در دوره ی معاصر که این تولیدات فرهنگی پدید می آیند، سنخیت زیادی با جامعه ی خود و حتی جوامع سایر کشورها دارند. وقتی مسئله حقیقت به بند افتاده در دام ساختارهای اقتصادی درد و مرض بسیاری از کشورها، مخصوصا مناطق در حال توسعه امروزی است، اثر ایبسن درباره دموکراسی می تواند ارتباطی با صحنه ی هنری و ادبی استان اردبیل پیدا کند.
بر عکس روش های قدیمی نمایش قومی رایج اعم از شمرهای شمشیر به سر، مژمعی جئران و تکم گردان های دوره گرد که راه مناسک تهییجی و عاطفی را طی می کنند، از جمله نمایش های جهان مدرن، می توان به آثار شکسپیر اشاره کرد که در اردبیل چندان شناخته شده نیست! موضوع اساسی نمایش های شاه لیر و هملت، حقیقت درون قلب انسان ها و اعمال شان بود. در این آثار شاعرانه که آغازگر انسان مدرن بود، سوژگی و میلی خارج از حکم و قدرت بزرگان- که از زمان داستان ادیپ موضوع و مسئله ی انسان ها با قدرت بود- در ادبیات مدرن آغاز می شود. در داستان ادیپ، زنان یا اگر بهتر کاویده شود، امول و مستغلات، از آن پدر قوم، به عنوان ساختار حاکم بر مال و اموال بوده و فرزندان بر آن می شورند و تصاحب می کنند. اما در اثر این شورش، اتفاقاتی مأیوس کننده هم می افتد که نمایش های مدرن تلاش برای گذاری دیالوگ محور از تراژدی به توسعه اخلاقی جامعه بودند. بعد از مدرنیزاسیون و توسعه نهادهای آموزشی در ایران، دیالوگ توانسته پیش از تخریب های اساسی به درد مفاهمه ساختار و کنشگران رسیده و امیدوار است با سرمایه گذاری روی بلوغ و پیشرفت فرزندان، سرنوشت بهتری را رقم بزند.
اما همیشه این طور نیست، چرا که موضوع به خانواده ی کوچکی محدود نمی شود. در ساختارهای کلان استان، تصمیم گیری های اقتصادی گاه با نادیدن شهروندان پیش می رود، تا جایی که همانند نمایش دشمن مردم، ممکن است مردم حقایقی را کشف کنند که با سیاست تصاحب مستغلات که در اردبیل اشتباهاً به آن «توسعه» می گویند. همراستا نباشد. به جهت همین سیاست های تصاحب مستغلات بود که مردم ایران هم با فئودالیسم قاجاری و هم با مدرنیزاسیون اقتدارگرای پهلوی تعارض پیدا کرده و ساحت سیاسی را دگرگون کردند.
با تئاترهای انتخابات و دموکراسی، به نظر می رسد که راه و رسم سوژگی جستن مردمان امروز با زمان ادیپ فرق داشته و گفتگو جای خشونت را گرفته، اما ایبسن در این نمایش می گوید که گفتگو و حتی دموکراسی چطور به دستان صاحبان قدرت و تشخص هرز می رود تا حقیقتی که از مجرای تخصص و به عنوان دانش تجربی کشف بیماری ها و امراض صنایع کاربری گفته می شود، به میل یا سلیقه شخصی تعبیر شود یعنی قدرت حاکم بر اجرای توسعه سوژگی و دانش کاشف بیماری را به میل شخصی متخصص تعبیر می کند. امیل دورکیم از مدرنیته اروپایی می ترسید و می گفت که در جامعه صنعتی مردم به جهت غرق شدن در دانش تخصصی، امکان دیالوگ را از دست می دهند، اما در اینجا که بخشی از دانش صنعتی عاملیت توسعه جامعه را به دست گرفته و مسئله را از ناتوانی فردی هم فراتر می برد چرا که یکی از صنایع نوین با تمامیت بخشیدن به خود در امر توسعه، سایر صنایع مانند کشف بیماری را سرکوب می کند.
نمایش ایبسن در اردبیل بی تناسب نیست، وقتی توسط کارشناسان تخصصی و اساتید دانشگاه بارها گفته می شود که محیط زیست و به تبع آن تنفس انسانی در استان اردبیل در معرض خطر چشمه های صنعتی است، ولی گوش دنباله گیران صنایع نوین که از محل ساخت و ساز و تزریق آسفالت و بتن کارخانه ها سیراب می شوند، به این حقایق بدهکار نیست!
حقیقت برای گفته شدن نماینده و جایگاهی در جامعه ندارد و قدرت گفته شدن را پیدا نمی کند. چرا که هزینه هایی که در روزهای تبلیغات انتخاباتی انجام شده، پیگیر احداث صنایعی است که با نگرانی ها و اضطراب های مردم درباره محیط زیست و کیفیت زندگی شان سازگار نیست. در این میان یک دموکراسی کالایی به راه افتاده و امکان ظهور حقیقت، که همان سخنرانی مقام های دانشگاهی درباره ی راهکارهای غلبه بر این نگرانی است، وجود نداشته و حقیقت در پس هیاهوی تبلیغاتی پرطمطراق تحت عنوان های نامسمای توسعه صنعتی و سراب اشتغالزایی و خلق ثروت 😏 گم می شود.
@ardabilnote
محمد زینالی اُناری
«دشمن مردم» تئاتری بود که اخیراً در صحنه ی فرهنگی و هنری اردبیل به تصویر کشیده شد. اما چرا یک تئاتر با نمایشنامه ی خارجی باید در اردبیل اجرا شود و اصلا سنخیت آن با جامعه ما چیست؟ متون ادبی و هنری ارزشمند، متونی هستند که صدای زیادی در دنیا می کنند، شاید به دلیل این که در دوره ی معاصر که این تولیدات فرهنگی پدید می آیند، سنخیت زیادی با جامعه ی خود و حتی جوامع سایر کشورها دارند. وقتی مسئله حقیقت به بند افتاده در دام ساختارهای اقتصادی درد و مرض بسیاری از کشورها، مخصوصا مناطق در حال توسعه امروزی است، اثر ایبسن درباره دموکراسی می تواند ارتباطی با صحنه ی هنری و ادبی استان اردبیل پیدا کند.
بر عکس روش های قدیمی نمایش قومی رایج اعم از شمرهای شمشیر به سر، مژمعی جئران و تکم گردان های دوره گرد که راه مناسک تهییجی و عاطفی را طی می کنند، از جمله نمایش های جهان مدرن، می توان به آثار شکسپیر اشاره کرد که در اردبیل چندان شناخته شده نیست! موضوع اساسی نمایش های شاه لیر و هملت، حقیقت درون قلب انسان ها و اعمال شان بود. در این آثار شاعرانه که آغازگر انسان مدرن بود، سوژگی و میلی خارج از حکم و قدرت بزرگان- که از زمان داستان ادیپ موضوع و مسئله ی انسان ها با قدرت بود- در ادبیات مدرن آغاز می شود. در داستان ادیپ، زنان یا اگر بهتر کاویده شود، امول و مستغلات، از آن پدر قوم، به عنوان ساختار حاکم بر مال و اموال بوده و فرزندان بر آن می شورند و تصاحب می کنند. اما در اثر این شورش، اتفاقاتی مأیوس کننده هم می افتد که نمایش های مدرن تلاش برای گذاری دیالوگ محور از تراژدی به توسعه اخلاقی جامعه بودند. بعد از مدرنیزاسیون و توسعه نهادهای آموزشی در ایران، دیالوگ توانسته پیش از تخریب های اساسی به درد مفاهمه ساختار و کنشگران رسیده و امیدوار است با سرمایه گذاری روی بلوغ و پیشرفت فرزندان، سرنوشت بهتری را رقم بزند.
اما همیشه این طور نیست، چرا که موضوع به خانواده ی کوچکی محدود نمی شود. در ساختارهای کلان استان، تصمیم گیری های اقتصادی گاه با نادیدن شهروندان پیش می رود، تا جایی که همانند نمایش دشمن مردم، ممکن است مردم حقایقی را کشف کنند که با سیاست تصاحب مستغلات که در اردبیل اشتباهاً به آن «توسعه» می گویند. همراستا نباشد. به جهت همین سیاست های تصاحب مستغلات بود که مردم ایران هم با فئودالیسم قاجاری و هم با مدرنیزاسیون اقتدارگرای پهلوی تعارض پیدا کرده و ساحت سیاسی را دگرگون کردند.
با تئاترهای انتخابات و دموکراسی، به نظر می رسد که راه و رسم سوژگی جستن مردمان امروز با زمان ادیپ فرق داشته و گفتگو جای خشونت را گرفته، اما ایبسن در این نمایش می گوید که گفتگو و حتی دموکراسی چطور به دستان صاحبان قدرت و تشخص هرز می رود تا حقیقتی که از مجرای تخصص و به عنوان دانش تجربی کشف بیماری ها و امراض صنایع کاربری گفته می شود، به میل یا سلیقه شخصی تعبیر شود یعنی قدرت حاکم بر اجرای توسعه سوژگی و دانش کاشف بیماری را به میل شخصی متخصص تعبیر می کند. امیل دورکیم از مدرنیته اروپایی می ترسید و می گفت که در جامعه صنعتی مردم به جهت غرق شدن در دانش تخصصی، امکان دیالوگ را از دست می دهند، اما در اینجا که بخشی از دانش صنعتی عاملیت توسعه جامعه را به دست گرفته و مسئله را از ناتوانی فردی هم فراتر می برد چرا که یکی از صنایع نوین با تمامیت بخشیدن به خود در امر توسعه، سایر صنایع مانند کشف بیماری را سرکوب می کند.
نمایش ایبسن در اردبیل بی تناسب نیست، وقتی توسط کارشناسان تخصصی و اساتید دانشگاه بارها گفته می شود که محیط زیست و به تبع آن تنفس انسانی در استان اردبیل در معرض خطر چشمه های صنعتی است، ولی گوش دنباله گیران صنایع نوین که از محل ساخت و ساز و تزریق آسفالت و بتن کارخانه ها سیراب می شوند، به این حقایق بدهکار نیست!
حقیقت برای گفته شدن نماینده و جایگاهی در جامعه ندارد و قدرت گفته شدن را پیدا نمی کند. چرا که هزینه هایی که در روزهای تبلیغات انتخاباتی انجام شده، پیگیر احداث صنایعی است که با نگرانی ها و اضطراب های مردم درباره محیط زیست و کیفیت زندگی شان سازگار نیست. در این میان یک دموکراسی کالایی به راه افتاده و امکان ظهور حقیقت، که همان سخنرانی مقام های دانشگاهی درباره ی راهکارهای غلبه بر این نگرانی است، وجود نداشته و حقیقت در پس هیاهوی تبلیغاتی پرطمطراق تحت عنوان های نامسمای توسعه صنعتی و سراب اشتغالزایی و خلق ثروت 😏 گم می شود.
@ardabilnote
رخوت فرهنگی در اردبیل
محمد زینالی اناری
دو هفته پیش به جهت انتشار گزارش های اجتماعی، میهمان جشنواره مطبوعات استان اردبیل بودم. در آن مراسم، چند میهمان ویژه حضور و سخنرانی داشتند که به جهت تأخیرم فقط توانستم از سخنرانی استاندار اردبیل جناب آقای سید حامد عاملی استفاده کنم. استاندار اردبیل نکته ی مهمی گفتند و آن این که میانگین نمره ریاضی و علوم دانش آموزان اردبیل به شکل نگران کننده ای در دهه اخیر اُفت داشته است. نمره هایی که پیشتر باعث مردود می شدند، اینک به سبب نظام آموزشی جدید تحصیلی نامحسوس شده اند. این موضوع قابل توجه است که تضعیف آموزش می تواند موجب بروز مسئله اجتماعی شود.
در دهه 90، به غیر از زنگ خطر کنفرانس ریاضی، اساتید علوم انسانی بارها و بارها از اُفت سواد ریاضی در جامعه ایران تذکر دادند. آن را هم کسی نشنید و کار به جایی رسیده که امروز سقوط شدید نمره در استان اردبیل هستیم. حال ممکن است شما بگوئید چرا فقر ریاضی دغدغه ی علوم انسانی است ؟ ریاضی عامل اصلی ورزیده شدن ذهن و نگاه فلسفی انسان به مسائلش هست؛ ریاضی است که به ما آنالیز مسئله می آموزد، محاسبه و منطق یاد می دهد و تجسم ذهن ما را بالا می برد تا در مواجهه با امور این دنیا با پیچیده ترین تحلیل ها روبرو شویم و به این سادگی زندگی را نبازیم. اما موضوع این است که این اُفت تا به حدی است که برای جامعه و بالانشینان آن هم این این مسائل طرح نمی شوند!
چند روز پیش خبری شنیدم که دانش آموزی از خانواده علمی استان که شرایط مادی نسبتاً بهتری نسبت به بسیاری از دانش آموزان دیگر داشته، واکنش معلم و والدینش به تقلب وی در امتحان، خود را از پنجره به پایین پرت کرده است. این ناراحت کننده بود ولی تلخی آن وقتی است که آدم به یاد داشته باشد که چند سال قبل هم نظیر این اتفاق در رقابت درسی برای یکی از فرزندان اساتید دیگر افتاده بود. در حالی که هنوز گزارش ویژه ای در این خصوص نشده که چه عاملی یا چه شرایطی موجب این مشکلات در این قشر شده است. یکی از اثرات ریاضی، افزایش حسابگری در جامعه معاصر است، در حالی که در برابر افت و افول هر انسانی به عنوان یک نیروی انسانی بی توجه هستیم.
خود این ماجراها به نحو مرگ آوری ناراحت کننده هستند. اما می خواهم از اتفاق بدتری که می افتد نیز بگویم! اگر در گذشته اتفاقی برای عضو یک خانواده می افتاد، مردم تا مدت ها به هیاهو می افتادند و همه نزدیکان به دنبال فهم، بررسی و احیانا حل مشکل افراد خانواده و اقوام بودند و بدین منظور آخرین اخبار مشکلات نزدیکان را رصد می کردند. اما علیرغم بروز این اتفاقات در مورد دانش آموزان استان، جامعه استان چندان که باید حساس نشده و مشکلات فردی را به عنوان مسئله ی جامعه لمس نمی کنند. اما ماجرا وقتی عجیب و ترسناک تر می شود که به جهت ساز و برگی مطبوعاتی و خبری که در جامعه امروزی هست، حتی گروهی اندکی هم با حسابگری و نقادی دنبال فهم و حل چنین مسئله ای نیستند.
لذا ترسناک تر از مسئله خودکشی دانش آموزان این است که اتفاقاتی این چنین به فقدان حسابگری و توجه به تک تک نیروی انسانی حتی در سطح اقشار فرهنگی و دانشگاهی تا این حد برای مردم ما طبیعی شده که با رواج رخوت فرهنگی چنین اتفاقاتی به دغدغه ی عمومی و مسئله اجتماعی تبدیل نمی شوند.
@ardabilnote
محمد زینالی اناری
دو هفته پیش به جهت انتشار گزارش های اجتماعی، میهمان جشنواره مطبوعات استان اردبیل بودم. در آن مراسم، چند میهمان ویژه حضور و سخنرانی داشتند که به جهت تأخیرم فقط توانستم از سخنرانی استاندار اردبیل جناب آقای سید حامد عاملی استفاده کنم. استاندار اردبیل نکته ی مهمی گفتند و آن این که میانگین نمره ریاضی و علوم دانش آموزان اردبیل به شکل نگران کننده ای در دهه اخیر اُفت داشته است. نمره هایی که پیشتر باعث مردود می شدند، اینک به سبب نظام آموزشی جدید تحصیلی نامحسوس شده اند. این موضوع قابل توجه است که تضعیف آموزش می تواند موجب بروز مسئله اجتماعی شود.
در دهه 90، به غیر از زنگ خطر کنفرانس ریاضی، اساتید علوم انسانی بارها و بارها از اُفت سواد ریاضی در جامعه ایران تذکر دادند. آن را هم کسی نشنید و کار به جایی رسیده که امروز سقوط شدید نمره در استان اردبیل هستیم. حال ممکن است شما بگوئید چرا فقر ریاضی دغدغه ی علوم انسانی است ؟ ریاضی عامل اصلی ورزیده شدن ذهن و نگاه فلسفی انسان به مسائلش هست؛ ریاضی است که به ما آنالیز مسئله می آموزد، محاسبه و منطق یاد می دهد و تجسم ذهن ما را بالا می برد تا در مواجهه با امور این دنیا با پیچیده ترین تحلیل ها روبرو شویم و به این سادگی زندگی را نبازیم. اما موضوع این است که این اُفت تا به حدی است که برای جامعه و بالانشینان آن هم این این مسائل طرح نمی شوند!
چند روز پیش خبری شنیدم که دانش آموزی از خانواده علمی استان که شرایط مادی نسبتاً بهتری نسبت به بسیاری از دانش آموزان دیگر داشته، واکنش معلم و والدینش به تقلب وی در امتحان، خود را از پنجره به پایین پرت کرده است. این ناراحت کننده بود ولی تلخی آن وقتی است که آدم به یاد داشته باشد که چند سال قبل هم نظیر این اتفاق در رقابت درسی برای یکی از فرزندان اساتید دیگر افتاده بود. در حالی که هنوز گزارش ویژه ای در این خصوص نشده که چه عاملی یا چه شرایطی موجب این مشکلات در این قشر شده است. یکی از اثرات ریاضی، افزایش حسابگری در جامعه معاصر است، در حالی که در برابر افت و افول هر انسانی به عنوان یک نیروی انسانی بی توجه هستیم.
خود این ماجراها به نحو مرگ آوری ناراحت کننده هستند. اما می خواهم از اتفاق بدتری که می افتد نیز بگویم! اگر در گذشته اتفاقی برای عضو یک خانواده می افتاد، مردم تا مدت ها به هیاهو می افتادند و همه نزدیکان به دنبال فهم، بررسی و احیانا حل مشکل افراد خانواده و اقوام بودند و بدین منظور آخرین اخبار مشکلات نزدیکان را رصد می کردند. اما علیرغم بروز این اتفاقات در مورد دانش آموزان استان، جامعه استان چندان که باید حساس نشده و مشکلات فردی را به عنوان مسئله ی جامعه لمس نمی کنند. اما ماجرا وقتی عجیب و ترسناک تر می شود که به جهت ساز و برگی مطبوعاتی و خبری که در جامعه امروزی هست، حتی گروهی اندکی هم با حسابگری و نقادی دنبال فهم و حل چنین مسئله ای نیستند.
لذا ترسناک تر از مسئله خودکشی دانش آموزان این است که اتفاقاتی این چنین به فقدان حسابگری و توجه به تک تک نیروی انسانی حتی در سطح اقشار فرهنگی و دانشگاهی تا این حد برای مردم ما طبیعی شده که با رواج رخوت فرهنگی چنین اتفاقاتی به دغدغه ی عمومی و مسئله اجتماعی تبدیل نمی شوند.
@ardabilnote
رخنه ی دکانداری در مساجد
محمد زینالی اناری؛
در هفتههای گذشته شاهد بودیم که یکی از مساجد زیبای شهر اردبیل ( مسجد محله فرهنگ) را تبدیل به دکان کردند و علیرغم اعتراضات صورت گرفته پاسخ مناسبی داده نشد. امروز شاهد بودم نمای یکی از مساجد دیگر را هم تخریب کرده و دکانی در حال احداث دارند. این موضوع از چند ناحیه قابل توجه است.
۱- شهرداری یه هر ساختمانی متناسب با نقشه و استانداردهای اولیه اجازه ی تاسیس می دهد ولی اغلب خانه ها به مدد ماده صد و هزاران ساختار فاسد دیگر تخریب بنا صورت داده و با تبدیل پارکینگها به دکان در نقشه دستکاری می کنند. شهرداری هم با اخذ مبلغی غیر استانداردها را استاندارد تلقی کرده و اجازه ی هر تخلفی می دهد. به جای اصلاح این رویه ی غلط، امروز نوبت مساجد هم رسیده است که توسط مودیانی که در خانه و مغازه به این کردار خود کرده اند، این رویه را به مساجد هم تعمیم دهند..
۲- مساجد، بناهایی عمومی اند و از ابتدای انقلاب هم این عهد بود که مساجد توسط مردم اداره شوند ولی مدتی این عهد شکست و حاکمیت از ساخت و تقویت مساجد حمایت کرد. اما ظاهراً این نوع مداخله هم به پایان رسیده و مودیان مسجد به سوی دگرگونی کاربری فضاهای معماری و محیطی مساجد روی آورده و به سمت مداخله ی جدیدتری می روند و در این روش، این سیستم پولی اجاره بها و غیره است که جای خالی توجه به مشارکت مردم محله را پر می کند.
۳- دکانداری در همه ی ارکان جامعه نفوذ کرده و مستأجران دولت بجای استقلال بخش های اقتصادی برخی از آنها مانند شستا را به دکان خصوصی تبدیل کرده است و مبارزه با این نوع دکانداری هم کار به جایی نبرده و وزرا را سرنگون میکند. اما تفکر دکانداری از آن سو سعی می کند دولت را ولو به تخریب مساجد هم که شده محاصره کند تا حتی دولت فعلی که بارقه ی مبارزه با فساد را دمیده در کار خود ناکام بماند؛ حالا نوبت مبارزه با دکانداری در مسجد رسیده است.
۴- مشارکت اجتماعی محوریت مساجد بود که باعث شد با خلق سیستم های مختلفی حول مساجد مانند قرض الحسنه ها و پایگاه های مردمی بسیج ملت ایران را در جنگ علیه باطل پیروز کند. اما امروز به خاطر تجربیات غلطی که در جلب مشارکت رخنه کرده، به جای تعقل و بازاندیشی در جلب مشارکت برای تحکیم پیوندهای اجتماعی مساجد، از حیات خلوتی به صورت دکان سازی استفاده می کنند که جای مشارکت اجتماعی را با تولیت اقتصادی بگیرند و این امر به تشدید شکاف مردم از مساجد کمک خواهد کرد.
۵- مساجد، خانه ی خدا و دارای روح جمعی و تمسک ایدی جماعت به یدالله هستند. به همین خاطر هم شعار معماران فرهنگی جمهوری اسلامی این بود که: فرهنگ زیربنای اقتصاد است نه این که اقتصاد زیربنای فرهنگ باشد. اما می بینیم تفکر دکانداری در تولیت های مساجد رخنه کرده و از نمای مسجد دکان می سازند تا خانه ی خدا را با تقلید از پرده داران لات و هبل ساز در مکه، به بتخانهٔ کالا و سکه تبدیل کنند. این همه شعار نفوذ سر می دهند؛ هیچ چیزی بدتر از نفوذ مادیت در معنویات نیست!
۶- تخریب نمای مساجد، تحویل فرهنگ اسلامی به فرهنگ مادی است و دشمنان مساجد یک شب خواب چنین اتفاقی را دیده بودند که مودیان مساجد خودشان آغاز به تحویل آن از خانه ی خدا به خانه ی دنیا کردهاند و مثال این دنیا طلبان مانند مثال بدی است که موریانه از درون چوب را میخورد، کانه در مساجد را از داخل می بندند. این اتفاق با تضعیف حلب مشارکت مردم صورت گرفته و با تخریب معماری و ماهیت مساجد به نحو اسفباری صورت گرفته است.
۷- بی توجهی به هشدارهای صورت گرفته و همزمانی این اقدامات در سال جاری چنین گوشزد می کند که مودیانی که در مساجد رفت و آمد دارند، از علاقه ی دولت حاضر به تقویت مساجد سو استفاده کرده و با توجیه حل مشکلات مالی مساجد، حیات خلوت اقتصادی در مساجد درست می کنند و این با عهد دولت سیزدهم در خصوص مبارزه با فساد مغایر است و با توجه به وجود نهادهای نظارتی چون سازمان تبلیغات اسلامی، امید است که این امتیاز را از این مودیان بگیرد. این اتفاقات با شعارهای ضد نئولیبرالیسم دولت در تضاد است و بسته بودن چشمهای دولت به این تخلفات مهندسی، فرهنگی و اجتماعی موجب تضعیف مقاومت اجتماعات در حمایت از اقدامات ضد فساد دولت خواهد شد.
۸- ما سالها در شهرک نیایش منتظر بهسازی محوطه مسجد توسط شهرداری بودیم و این شهرک پس از ده سال نه راه درست و حسابی دارد نه فضای طبیعی شهری دارد و نه اسکان مناسب دارد. شهرکی که نیاز به ترمیم اجتماعات و بهسازی روانی و محیطی دارد، به جای توجه شهردار به محوطه سازی مسجد و جلب رضایت شهروندان به زیست بهتر در محله و رونق آن با غفلت او مواجه شده است که این آزمونی برای شهردار خوش سابقه در خدمت به قرآن و فرهنگ در رکسوت شهرداری است!
@ardabilnote
محمد زینالی اناری؛
در هفتههای گذشته شاهد بودیم که یکی از مساجد زیبای شهر اردبیل ( مسجد محله فرهنگ) را تبدیل به دکان کردند و علیرغم اعتراضات صورت گرفته پاسخ مناسبی داده نشد. امروز شاهد بودم نمای یکی از مساجد دیگر را هم تخریب کرده و دکانی در حال احداث دارند. این موضوع از چند ناحیه قابل توجه است.
۱- شهرداری یه هر ساختمانی متناسب با نقشه و استانداردهای اولیه اجازه ی تاسیس می دهد ولی اغلب خانه ها به مدد ماده صد و هزاران ساختار فاسد دیگر تخریب بنا صورت داده و با تبدیل پارکینگها به دکان در نقشه دستکاری می کنند. شهرداری هم با اخذ مبلغی غیر استانداردها را استاندارد تلقی کرده و اجازه ی هر تخلفی می دهد. به جای اصلاح این رویه ی غلط، امروز نوبت مساجد هم رسیده است که توسط مودیانی که در خانه و مغازه به این کردار خود کرده اند، این رویه را به مساجد هم تعمیم دهند..
۲- مساجد، بناهایی عمومی اند و از ابتدای انقلاب هم این عهد بود که مساجد توسط مردم اداره شوند ولی مدتی این عهد شکست و حاکمیت از ساخت و تقویت مساجد حمایت کرد. اما ظاهراً این نوع مداخله هم به پایان رسیده و مودیان مسجد به سوی دگرگونی کاربری فضاهای معماری و محیطی مساجد روی آورده و به سمت مداخله ی جدیدتری می روند و در این روش، این سیستم پولی اجاره بها و غیره است که جای خالی توجه به مشارکت مردم محله را پر می کند.
۳- دکانداری در همه ی ارکان جامعه نفوذ کرده و مستأجران دولت بجای استقلال بخش های اقتصادی برخی از آنها مانند شستا را به دکان خصوصی تبدیل کرده است و مبارزه با این نوع دکانداری هم کار به جایی نبرده و وزرا را سرنگون میکند. اما تفکر دکانداری از آن سو سعی می کند دولت را ولو به تخریب مساجد هم که شده محاصره کند تا حتی دولت فعلی که بارقه ی مبارزه با فساد را دمیده در کار خود ناکام بماند؛ حالا نوبت مبارزه با دکانداری در مسجد رسیده است.
۴- مشارکت اجتماعی محوریت مساجد بود که باعث شد با خلق سیستم های مختلفی حول مساجد مانند قرض الحسنه ها و پایگاه های مردمی بسیج ملت ایران را در جنگ علیه باطل پیروز کند. اما امروز به خاطر تجربیات غلطی که در جلب مشارکت رخنه کرده، به جای تعقل و بازاندیشی در جلب مشارکت برای تحکیم پیوندهای اجتماعی مساجد، از حیات خلوتی به صورت دکان سازی استفاده می کنند که جای مشارکت اجتماعی را با تولیت اقتصادی بگیرند و این امر به تشدید شکاف مردم از مساجد کمک خواهد کرد.
۵- مساجد، خانه ی خدا و دارای روح جمعی و تمسک ایدی جماعت به یدالله هستند. به همین خاطر هم شعار معماران فرهنگی جمهوری اسلامی این بود که: فرهنگ زیربنای اقتصاد است نه این که اقتصاد زیربنای فرهنگ باشد. اما می بینیم تفکر دکانداری در تولیت های مساجد رخنه کرده و از نمای مسجد دکان می سازند تا خانه ی خدا را با تقلید از پرده داران لات و هبل ساز در مکه، به بتخانهٔ کالا و سکه تبدیل کنند. این همه شعار نفوذ سر می دهند؛ هیچ چیزی بدتر از نفوذ مادیت در معنویات نیست!
۶- تخریب نمای مساجد، تحویل فرهنگ اسلامی به فرهنگ مادی است و دشمنان مساجد یک شب خواب چنین اتفاقی را دیده بودند که مودیان مساجد خودشان آغاز به تحویل آن از خانه ی خدا به خانه ی دنیا کردهاند و مثال این دنیا طلبان مانند مثال بدی است که موریانه از درون چوب را میخورد، کانه در مساجد را از داخل می بندند. این اتفاق با تضعیف حلب مشارکت مردم صورت گرفته و با تخریب معماری و ماهیت مساجد به نحو اسفباری صورت گرفته است.
۷- بی توجهی به هشدارهای صورت گرفته و همزمانی این اقدامات در سال جاری چنین گوشزد می کند که مودیانی که در مساجد رفت و آمد دارند، از علاقه ی دولت حاضر به تقویت مساجد سو استفاده کرده و با توجیه حل مشکلات مالی مساجد، حیات خلوت اقتصادی در مساجد درست می کنند و این با عهد دولت سیزدهم در خصوص مبارزه با فساد مغایر است و با توجه به وجود نهادهای نظارتی چون سازمان تبلیغات اسلامی، امید است که این امتیاز را از این مودیان بگیرد. این اتفاقات با شعارهای ضد نئولیبرالیسم دولت در تضاد است و بسته بودن چشمهای دولت به این تخلفات مهندسی، فرهنگی و اجتماعی موجب تضعیف مقاومت اجتماعات در حمایت از اقدامات ضد فساد دولت خواهد شد.
۸- ما سالها در شهرک نیایش منتظر بهسازی محوطه مسجد توسط شهرداری بودیم و این شهرک پس از ده سال نه راه درست و حسابی دارد نه فضای طبیعی شهری دارد و نه اسکان مناسب دارد. شهرکی که نیاز به ترمیم اجتماعات و بهسازی روانی و محیطی دارد، به جای توجه شهردار به محوطه سازی مسجد و جلب رضایت شهروندان به زیست بهتر در محله و رونق آن با غفلت او مواجه شده است که این آزمونی برای شهردار خوش سابقه در خدمت به قرآن و فرهنگ در رکسوت شهرداری است!
@ardabilnote
صنعت علیه صنعت
محمد زینالی اُناری
در محفل یکی از اساتید دانشگاه محقق اردبیلی نشسته بودم و ایشان درباره ی موقعیت استراتژیک اردبیل در دوره ی پیش از مغول صحبت می کردند. به اذعان وی، اردبیل پیش از مناسبات قدرتی که بعدا در منطقه شکل گرفته، نقش نظامی وکمتر و نقش فرهنگی بیشتری ادا می کند. حال آن که پیش از آن دوره، یکی از نقاطی بود که تاکتیک های تعامل یا تقابل ایران با سرزمین های غربی خودش را تشکیل می داد. در میان اخبارهای روز، به یکی از آثار این بعد تاریخ دست پیدا کردیم، کشف منطقه ای با قدمت تاریخی در شهرستان نمین که شواهد تاریخی زیادی را عیان خواهد کرد.
در میان اخبار روز، میتوان حساسیتی را شاهد بود که آثار باستانی دارند، اما این حساسیت ها تنها برای علاقمندان به فرهنگ و تاریخ معنادار است و بس. بلکه گروه های دیگری هستند که منافعشان با توسعه و گردشگری استان اردبیل، معارض است. بگذارید روشنتر بگویم که البته دهانم از بس که این را گفتم و قلمم خشک شد. فهم توسعه در استان اردبیل، در صد سال قبل و راه اندازی کارخانه های پیزوری مانده است. علت این است که کسانی که دم از توسعه صنعت در اردبیل صحبت می کنند، اقتصاد دان یا پیرو علم اقتصاد نیستند، بلکه تنها تاجرند و توجه خاصی برای گردش مالی صنعت دارند (و چه میکند این گردش مالی!!).
چرا که اگر صنعتی خواست راه بیفتد، باید خودرا در پازل توسعه استان و اگر توسعه ای خواست محقق شود، خود را باید در وضعیت دانش امروز ببیند نه دانش صد سال پیش که بسیاری از مضرات مدرنیته ی صنعتی گل نکرده بود. در واقع این صنعت نیست که به پیوست اجتماعی نیاز دارند، بلکه این سند توسعه ی اجتماعی استان است که به سند جزئی توسعه اقتصادی نیاز دارد. اما متأسفانه همان طور که شریعتی در مذهب علیه مذهب ترسیم کرده بود، فهم تاجران از توسعه با فهم زمانه از توسعه مغایر است و صنایع تولیدی را در برابر صنعت پاک گردشگری استان اردبیل قرار داده است.
این تاجر مسلکان مغایر با توسعه به زودی و با مقاومت اهل فرهنگ استان به دکان شان بر خواهند گشت؛ این ها که هیچ، حتی هر آن چه سخت است و استوار است دود می شود و به هوا می رود!
@ardabilnote
محمد زینالی اُناری
در محفل یکی از اساتید دانشگاه محقق اردبیلی نشسته بودم و ایشان درباره ی موقعیت استراتژیک اردبیل در دوره ی پیش از مغول صحبت می کردند. به اذعان وی، اردبیل پیش از مناسبات قدرتی که بعدا در منطقه شکل گرفته، نقش نظامی وکمتر و نقش فرهنگی بیشتری ادا می کند. حال آن که پیش از آن دوره، یکی از نقاطی بود که تاکتیک های تعامل یا تقابل ایران با سرزمین های غربی خودش را تشکیل می داد. در میان اخبارهای روز، به یکی از آثار این بعد تاریخ دست پیدا کردیم، کشف منطقه ای با قدمت تاریخی در شهرستان نمین که شواهد تاریخی زیادی را عیان خواهد کرد.
در میان اخبار روز، میتوان حساسیتی را شاهد بود که آثار باستانی دارند، اما این حساسیت ها تنها برای علاقمندان به فرهنگ و تاریخ معنادار است و بس. بلکه گروه های دیگری هستند که منافعشان با توسعه و گردشگری استان اردبیل، معارض است. بگذارید روشنتر بگویم که البته دهانم از بس که این را گفتم و قلمم خشک شد. فهم توسعه در استان اردبیل، در صد سال قبل و راه اندازی کارخانه های پیزوری مانده است. علت این است که کسانی که دم از توسعه صنعت در اردبیل صحبت می کنند، اقتصاد دان یا پیرو علم اقتصاد نیستند، بلکه تنها تاجرند و توجه خاصی برای گردش مالی صنعت دارند (و چه میکند این گردش مالی!!).
چرا که اگر صنعتی خواست راه بیفتد، باید خودرا در پازل توسعه استان و اگر توسعه ای خواست محقق شود، خود را باید در وضعیت دانش امروز ببیند نه دانش صد سال پیش که بسیاری از مضرات مدرنیته ی صنعتی گل نکرده بود. در واقع این صنعت نیست که به پیوست اجتماعی نیاز دارند، بلکه این سند توسعه ی اجتماعی استان است که به سند جزئی توسعه اقتصادی نیاز دارد. اما متأسفانه همان طور که شریعتی در مذهب علیه مذهب ترسیم کرده بود، فهم تاجران از توسعه با فهم زمانه از توسعه مغایر است و صنایع تولیدی را در برابر صنعت پاک گردشگری استان اردبیل قرار داده است.
این تاجر مسلکان مغایر با توسعه به زودی و با مقاومت اهل فرهنگ استان به دکان شان بر خواهند گشت؛ این ها که هیچ، حتی هر آن چه سخت است و استوار است دود می شود و به هوا می رود!
@ardabilnote
تأویل مکان؛ خوانش امروزی از بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی
محمد زینالی اُناری
پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب
http://www.bookcity.org/detail/30219/root/papers
@ardabilnote
محمد زینالی اُناری
پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب
http://www.bookcity.org/detail/30219/root/papers
@ardabilnote
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
Forwarded from جامعه شناسی سیاسی (Hossein Bashiri Guivi)
گفتگوهای اجتماعی
حسین بشیری کیوی
#جامعه_شناس
✍گفتگو محصول سرمایه اجتماعی است. گفتگو مهمترین شاخص مدرنیته است. گفتگو نهادینه ساز دموکراسی است.
میزان گفتگو دوره تاریخی اجتماعات و جوامع را مشخص می کند.
✍هابرماس در یک تحقیق تاریخی در اروپا نتیجه گرفت که گفتگوهای شکل گرفته در اروپا منتج به شکل گیری رنسانس در اروپا شد. محافل بحث در آلمان، سالن های تئاتر در فرانسه و قهوه خانه ها در انگلیس مهمترین نهادهای گفتگو بودند که در نهایت به رنسانس قرن 17 و انقلاب صنعتی منجر شد.
✍ریشه بسیاری از آسیب های اجتماعی در استان اردبیل به عدم وجود سالن های گفتگو بر می گردد. گفتگو راهبردی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت برای توسعه یافتگی اجتماعات و جوامع به حساب می آید.
✍استان اردبیل در دوره استاندار خدابخش تجربه ای موفق در زمینه گفتگوهای اجتماعی داشت در آن دوره گفتگوهای فرهنگی و اجتماعی، گفتگوهای دانشگاهی، گفتگوهای هنرمندان، گفتگوهای شهرستانی برگزار می شد و نتیجه آن در شورش های 96 و 98 نمایان شد. در ناآرامیهای های 96 و 98 استان اردبیل از آرام ترین استان ها بود چراکه نخبگان در اتاق های گفتگو فریادهای خود را کرده بودند و در اتاق های گفتگو راهکارها و راهبردهای توسعه استان تدوین می شد. البته برخی از افراد در آن دوره دکتر خدابخش را به گفتاردرمانی محکوم می کردند در حالیکه استاندار تجربه 40 ساله خود را در اردبیل به نمایش می گذاشت. خصوصا تجربه ای که در تبریز داشت و همیشه اذعان می کرد که در تبریز انجمنی وجود دارد که کلیه مدیران ارشد در آن عضویت دارند و هر ماه جلسه گفتگو در تبریز برگزار می شود و بیشتر سرمایهگذاری ها در حوزه های مختلف نتيجه همان جلسات می باشد. متأسفانه پس از آن اتاق های گفتگو تعطیل شدند.
✍در هر روی گفتگوهای اجتماعی مهمترین راهبرد توسعه در حوزه های مختلف می باشد اگر مدیران فرهنگی گفتگوهای اجتماعی را آغاز کنند میزان طلاق، خشونت، خودکشی و دیگر آسیب های اجتماعی کاهش می یابد. اگر مدیران اقتصادی گفتگو را آغاز کند به تولید حداکثری می رسند و درآمد سرانه به میانگین کشوری می رسد و اگر مدیران سیاسی گفتگوها را آغاز کنند گفتگو ها به آشتی ملی می رسد و اگر همچنان اتاق های گفتگو تعطیل باشد آسیب های اجتماعی شتاب می گیرد و درنهایت با یک اجتماع خشونت زده در ابعاد مختلف مواجه خواهیم شد
https://www.tgoop.com/azadikhojastehazadi
حسین بشیری کیوی
#جامعه_شناس
✍گفتگو محصول سرمایه اجتماعی است. گفتگو مهمترین شاخص مدرنیته است. گفتگو نهادینه ساز دموکراسی است.
میزان گفتگو دوره تاریخی اجتماعات و جوامع را مشخص می کند.
✍هابرماس در یک تحقیق تاریخی در اروپا نتیجه گرفت که گفتگوهای شکل گرفته در اروپا منتج به شکل گیری رنسانس در اروپا شد. محافل بحث در آلمان، سالن های تئاتر در فرانسه و قهوه خانه ها در انگلیس مهمترین نهادهای گفتگو بودند که در نهایت به رنسانس قرن 17 و انقلاب صنعتی منجر شد.
✍ریشه بسیاری از آسیب های اجتماعی در استان اردبیل به عدم وجود سالن های گفتگو بر می گردد. گفتگو راهبردی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت برای توسعه یافتگی اجتماعات و جوامع به حساب می آید.
✍استان اردبیل در دوره استاندار خدابخش تجربه ای موفق در زمینه گفتگوهای اجتماعی داشت در آن دوره گفتگوهای فرهنگی و اجتماعی، گفتگوهای دانشگاهی، گفتگوهای هنرمندان، گفتگوهای شهرستانی برگزار می شد و نتیجه آن در شورش های 96 و 98 نمایان شد. در ناآرامیهای های 96 و 98 استان اردبیل از آرام ترین استان ها بود چراکه نخبگان در اتاق های گفتگو فریادهای خود را کرده بودند و در اتاق های گفتگو راهکارها و راهبردهای توسعه استان تدوین می شد. البته برخی از افراد در آن دوره دکتر خدابخش را به گفتاردرمانی محکوم می کردند در حالیکه استاندار تجربه 40 ساله خود را در اردبیل به نمایش می گذاشت. خصوصا تجربه ای که در تبریز داشت و همیشه اذعان می کرد که در تبریز انجمنی وجود دارد که کلیه مدیران ارشد در آن عضویت دارند و هر ماه جلسه گفتگو در تبریز برگزار می شود و بیشتر سرمایهگذاری ها در حوزه های مختلف نتيجه همان جلسات می باشد. متأسفانه پس از آن اتاق های گفتگو تعطیل شدند.
✍در هر روی گفتگوهای اجتماعی مهمترین راهبرد توسعه در حوزه های مختلف می باشد اگر مدیران فرهنگی گفتگوهای اجتماعی را آغاز کنند میزان طلاق، خشونت، خودکشی و دیگر آسیب های اجتماعی کاهش می یابد. اگر مدیران اقتصادی گفتگو را آغاز کند به تولید حداکثری می رسند و درآمد سرانه به میانگین کشوری می رسد و اگر مدیران سیاسی گفتگوها را آغاز کنند گفتگو ها به آشتی ملی می رسد و اگر همچنان اتاق های گفتگو تعطیل باشد آسیب های اجتماعی شتاب می گیرد و درنهایت با یک اجتماع خشونت زده در ابعاد مختلف مواجه خواهیم شد
https://www.tgoop.com/azadikhojastehazadi
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
Forwarded from کانال اردبیل آذ | Ardabil Az
⭕️ هشدار رئیس دانشگاه علوم پزشکی اردبیل در خصوص شیوع بسیار بالای آنفلوانزا در استان اردبیل
🔹دکتر علی محمدیان رئیس دانشگاه در جلسه اورژانسی بررسی آخرین وضعیت آنفلوانزا در استان اظهارداشت: علیرغم کاهش تعداد مراجعین به کرونا در استان، هم اکنون شاهد افزایش مراجعین با علائم حاد تنفسی به مراکز درمانی استان هستیم بطوریکه از ۱۶۷ نمونه بررسی شده از ۲۷ مهر تا یکم آبان ماه سالجاری، ۴ درصد کووید مثبت، ۳۰ درصد آنفلوانزا مثبت و ۶۶ درصد منفی بودند و درصد بالای آنفلوانزا نسبت به کرونا، نشان از ضرورت توجه به بیماری آنفلوانزا در حال حاضر می باشد.
🔹 رئیس دانشگاه علوم پزشکی اردبیل با اشاره به درگیری بالای کودکان به آنفلوانزا افزود: مراجعه روزانه ۷۰۰ الی ۸۰۰ بیمار به بیمارستان بوعلی اردبیل در طی یک هفته اخیر یک هشدار جدی و خطرناکی است که در صورت ساده انگاری ممکن است شاهد وضعیت بحرانی در استان باشیم.
🔹دکتر محمدیان بر ضرورت توجه به موضوع پیشگیری تاکید و تصریح کرد: استفاده از ماسک، شستن دست ها و رعایت تهویه در اماکن پرتجمع باید بطور جدی مورد توجه قرار گیرد و در کنار این موارد، ضرورت آموزش عمومی و واکسیناسیون افراد پرخطر باید در اولویت باشد.
🔹وی از آمادگی کامل مراکز بهداشتی و درمانی استان خبر داده و اظهار داشت: از هم استانی های عزیز درخواست می کنیم بر اصل پیشگیری توجه داشته و در رعایت دستورالعملهای بهداشتی اهتمام جدی داشته باشند./روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی اردبیل
@Ardabil_Az
🔹دکتر علی محمدیان رئیس دانشگاه در جلسه اورژانسی بررسی آخرین وضعیت آنفلوانزا در استان اظهارداشت: علیرغم کاهش تعداد مراجعین به کرونا در استان، هم اکنون شاهد افزایش مراجعین با علائم حاد تنفسی به مراکز درمانی استان هستیم بطوریکه از ۱۶۷ نمونه بررسی شده از ۲۷ مهر تا یکم آبان ماه سالجاری، ۴ درصد کووید مثبت، ۳۰ درصد آنفلوانزا مثبت و ۶۶ درصد منفی بودند و درصد بالای آنفلوانزا نسبت به کرونا، نشان از ضرورت توجه به بیماری آنفلوانزا در حال حاضر می باشد.
🔹 رئیس دانشگاه علوم پزشکی اردبیل با اشاره به درگیری بالای کودکان به آنفلوانزا افزود: مراجعه روزانه ۷۰۰ الی ۸۰۰ بیمار به بیمارستان بوعلی اردبیل در طی یک هفته اخیر یک هشدار جدی و خطرناکی است که در صورت ساده انگاری ممکن است شاهد وضعیت بحرانی در استان باشیم.
🔹دکتر محمدیان بر ضرورت توجه به موضوع پیشگیری تاکید و تصریح کرد: استفاده از ماسک، شستن دست ها و رعایت تهویه در اماکن پرتجمع باید بطور جدی مورد توجه قرار گیرد و در کنار این موارد، ضرورت آموزش عمومی و واکسیناسیون افراد پرخطر باید در اولویت باشد.
🔹وی از آمادگی کامل مراکز بهداشتی و درمانی استان خبر داده و اظهار داشت: از هم استانی های عزیز درخواست می کنیم بر اصل پیشگیری توجه داشته و در رعایت دستورالعملهای بهداشتی اهتمام جدی داشته باشند./روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی اردبیل
@Ardabil_Az
کتاب و رونق اندیشه
متن اولیه سخنرانی من در هفته کتاب سال 1400 در کتابخانه عمومی اردبیل
محمد زینالی اُناری
این روزها که میگذرد، کتاب به زعم توپ و ترقهای که برایش در میشود، روز به روز از ارج و قرب میافتد. وضع و حال کتاب و کتابخوانی هر روز بدتر از دیروز است، اما طراز پیرهنش به شدت زرکش است. خواندن کتابهای عامیانه و تبدیل شدن فرهنگ فولک و شفاهی به فرهنگی که بتواند با مدد کتاب تابلوها و اشارات ادبی را بفهمد، خوب است. اما این حوزه، نه حوزهی اصلی کتاب که یکی از حواشی جریان علمی جدید است فلذا بیم آن میرود که این جریان حاشیهای در اردبیل به عنوان مصداق کتابخوانی تعبیر شود و تزئین فرهنگ مطالعه جای مناسبات اساسی آن را بگیرد.
یکی از زیربناهای توسعه تبدیل شدن فرهنگ فُلک به فرهنگ مکتوب است، چرا که فرهنگ مکتوب میتواند حافظه را ماندگار کند و تجربهها را تاریخی کند. اما این در صورتی ممکن است که بتواند به جای جریان مخاطب محور، تولید محور هم باشد. به صورت دقیقتر باید گفت: فرهنگ فُلک با کثرت مطالعه به فرهنگ مکتوب تبدیل نمیشود مگر این که نویسندگانی بومی بتوانند در این میدان بدرخشند و برای نوشتن و تغییر اجتماعی نیازمند دانش خلاقانه و آگاهی انتقادی هستند.
در این منطقه، تا بوده فرهنگ شفاهی بوده و تغییرات فرهنگی و سیاسی در طول تاریخ هزارسالهی قبل به کندی صورت گرفته ست. تحت تأثیر فرهنگهای جهانی تولید کاغذ و قلم، جریان ادبی جدید، جریانی مکتوب بوده که در برابر جریان شفاهی قد علم کردهاست، اما مهمتر از جریان مکتوب ظاهری که به جهت اقبال عامه با شعر و قصه خودنمایی میکند، جریان ادبیات دانشگاهی است. جریان ادبیات دانشگاهی شامل علوم جدید و کتابخانههای تخصصی است که میتواند خردورزی و روشهای مهارتی تولید و معیشت را هم دگرگون کند.
وقتی فرهنگ فُلک که شامل تجربیات بومی کشاورزی و تولید سنتی است تغییر میکند، نیازمند ارتقای نوع تولید و مهارتهای اجتماعی و اقتصادی است و لذا نیازمند جریان های ادبی-علمی جدید یا همان ادبیات دانشگاهی است. پس میدان ادبی جدید، در برابر شعر شفاهی و قوالی و دانش سینه به سینه که هم اکنون در کارگاههای سنتی و حتی کارخانههای ما رایج است، میدانی است که جوهر اصلی آن خردورزی جدید و دانش مهارت صنعتی مدرن است و از حواشی آن، فراغتهای ادبی این سنخ از شهرنشینان است که خود را در مطالعات عامهی مردم از تجربههای روز که با رمان و اشعار موج جدید خودنمایی میکند، نشان میدهد.
اما توسعه و تحول علمی و راه اندازی جریان ادبیات دانشگاهی در دو گعدهی اساسی صورت گرفته است، کلاسها و کتابخانهها! کلاسها مکانهای معاشرت قدما و متأخران و آموزش سینه به سینه بوده ولی کتابها وسیلهی ارتباط علمی دور و نزدیک. و لذا در دانشگاههای کهن مانند گندی شاپور و اسکندریه و حتی دربار و کاخ پادشاهان ( مثل کاخآپادانا ) کتابخانههای مهم وجود داشتهاند. به صورتی که این دانشگاهها به سبب وجود کتابخانه به کانونهای مطالعه و اندیشهورزی تبدیل شده و در تمدن ایرانی و اسلامی موثر افتادهاند.
یکی از محورهای اساسی مکالمهی اندیشمندان در دورهی رنسان کتاب بوده و بعد از این تحولات است که به قول "فرانک فوردی" نویسندهی کتاب قدرت خواندن از سقراط تا سارتر با توسعهی چاپ خواندن رمان و قصه هم عمومی میشود. ادبیات، ذوق ورزی و لذت ذهنی مدرن در برابر نشئگی به عنوان لذت بدنی و سنتی قد علم میکند. اما نهضت واقعی موقعی است که در جدال اندیشه میان آئینهای فکری پروتستانیسم علیه کاتولیک، خواندن کتاب میان اعضای این دو آئین داغ شده و به شکلگیری دورهی روشنگری میانجامد. در ایران نیز ما این نوع جنبش فکری و اجتماعی را متأثر از کتاب و کتابخانههای دانشگاههای پیشرفته میبینیم، دورهی مشروطه و دورهای که جدال اندیشه در ایران شکل میگیرد و مطهری و شریعتی به نقادی ادبیات مذهبی رایج میپردازند. همانطور که کلیسا و شورشیان علیه آن به جدال فکری مبتنی بر کتاب مقدس و برداشتهای متعارض مومنان به خواندن کتاب کمک میکند، در ایران نیز این موج حول مساجد آن روزگار و حسینیهی ارشاد شکل میگیرد. به همین جهت ما میبینیم که در اوائل انقلاب که این نوع نگرش به کتاب وجود داشته، بسیاری به جمع آوری آثار مطهری و شریعتی پرداخته و در اردبیل در مسجد اعظم کتابخانهی مهمی تأسیس میشود.
اما وقتی دانشگاهها راه میافتند و حتی درون آن مساجد زیباتر هم احداث میشود، به نظرمیرسد که کانون اندیشه باید به دانشگاه منتقل شده و میدان ادبی «ادبیات دانشگاهی» تأسیس شود.
متن اولیه سخنرانی من در هفته کتاب سال 1400 در کتابخانه عمومی اردبیل
محمد زینالی اُناری
این روزها که میگذرد، کتاب به زعم توپ و ترقهای که برایش در میشود، روز به روز از ارج و قرب میافتد. وضع و حال کتاب و کتابخوانی هر روز بدتر از دیروز است، اما طراز پیرهنش به شدت زرکش است. خواندن کتابهای عامیانه و تبدیل شدن فرهنگ فولک و شفاهی به فرهنگی که بتواند با مدد کتاب تابلوها و اشارات ادبی را بفهمد، خوب است. اما این حوزه، نه حوزهی اصلی کتاب که یکی از حواشی جریان علمی جدید است فلذا بیم آن میرود که این جریان حاشیهای در اردبیل به عنوان مصداق کتابخوانی تعبیر شود و تزئین فرهنگ مطالعه جای مناسبات اساسی آن را بگیرد.
یکی از زیربناهای توسعه تبدیل شدن فرهنگ فُلک به فرهنگ مکتوب است، چرا که فرهنگ مکتوب میتواند حافظه را ماندگار کند و تجربهها را تاریخی کند. اما این در صورتی ممکن است که بتواند به جای جریان مخاطب محور، تولید محور هم باشد. به صورت دقیقتر باید گفت: فرهنگ فُلک با کثرت مطالعه به فرهنگ مکتوب تبدیل نمیشود مگر این که نویسندگانی بومی بتوانند در این میدان بدرخشند و برای نوشتن و تغییر اجتماعی نیازمند دانش خلاقانه و آگاهی انتقادی هستند.
در این منطقه، تا بوده فرهنگ شفاهی بوده و تغییرات فرهنگی و سیاسی در طول تاریخ هزارسالهی قبل به کندی صورت گرفته ست. تحت تأثیر فرهنگهای جهانی تولید کاغذ و قلم، جریان ادبی جدید، جریانی مکتوب بوده که در برابر جریان شفاهی قد علم کردهاست، اما مهمتر از جریان مکتوب ظاهری که به جهت اقبال عامه با شعر و قصه خودنمایی میکند، جریان ادبیات دانشگاهی است. جریان ادبیات دانشگاهی شامل علوم جدید و کتابخانههای تخصصی است که میتواند خردورزی و روشهای مهارتی تولید و معیشت را هم دگرگون کند.
وقتی فرهنگ فُلک که شامل تجربیات بومی کشاورزی و تولید سنتی است تغییر میکند، نیازمند ارتقای نوع تولید و مهارتهای اجتماعی و اقتصادی است و لذا نیازمند جریان های ادبی-علمی جدید یا همان ادبیات دانشگاهی است. پس میدان ادبی جدید، در برابر شعر شفاهی و قوالی و دانش سینه به سینه که هم اکنون در کارگاههای سنتی و حتی کارخانههای ما رایج است، میدانی است که جوهر اصلی آن خردورزی جدید و دانش مهارت صنعتی مدرن است و از حواشی آن، فراغتهای ادبی این سنخ از شهرنشینان است که خود را در مطالعات عامهی مردم از تجربههای روز که با رمان و اشعار موج جدید خودنمایی میکند، نشان میدهد.
اما توسعه و تحول علمی و راه اندازی جریان ادبیات دانشگاهی در دو گعدهی اساسی صورت گرفته است، کلاسها و کتابخانهها! کلاسها مکانهای معاشرت قدما و متأخران و آموزش سینه به سینه بوده ولی کتابها وسیلهی ارتباط علمی دور و نزدیک. و لذا در دانشگاههای کهن مانند گندی شاپور و اسکندریه و حتی دربار و کاخ پادشاهان ( مثل کاخآپادانا ) کتابخانههای مهم وجود داشتهاند. به صورتی که این دانشگاهها به سبب وجود کتابخانه به کانونهای مطالعه و اندیشهورزی تبدیل شده و در تمدن ایرانی و اسلامی موثر افتادهاند.
یکی از محورهای اساسی مکالمهی اندیشمندان در دورهی رنسان کتاب بوده و بعد از این تحولات است که به قول "فرانک فوردی" نویسندهی کتاب قدرت خواندن از سقراط تا سارتر با توسعهی چاپ خواندن رمان و قصه هم عمومی میشود. ادبیات، ذوق ورزی و لذت ذهنی مدرن در برابر نشئگی به عنوان لذت بدنی و سنتی قد علم میکند. اما نهضت واقعی موقعی است که در جدال اندیشه میان آئینهای فکری پروتستانیسم علیه کاتولیک، خواندن کتاب میان اعضای این دو آئین داغ شده و به شکلگیری دورهی روشنگری میانجامد. در ایران نیز ما این نوع جنبش فکری و اجتماعی را متأثر از کتاب و کتابخانههای دانشگاههای پیشرفته میبینیم، دورهی مشروطه و دورهای که جدال اندیشه در ایران شکل میگیرد و مطهری و شریعتی به نقادی ادبیات مذهبی رایج میپردازند. همانطور که کلیسا و شورشیان علیه آن به جدال فکری مبتنی بر کتاب مقدس و برداشتهای متعارض مومنان به خواندن کتاب کمک میکند، در ایران نیز این موج حول مساجد آن روزگار و حسینیهی ارشاد شکل میگیرد. به همین جهت ما میبینیم که در اوائل انقلاب که این نوع نگرش به کتاب وجود داشته، بسیاری به جمع آوری آثار مطهری و شریعتی پرداخته و در اردبیل در مسجد اعظم کتابخانهی مهمی تأسیس میشود.
اما وقتی دانشگاهها راه میافتند و حتی درون آن مساجد زیباتر هم احداث میشود، به نظرمیرسد که کانون اندیشه باید به دانشگاه منتقل شده و میدان ادبی «ادبیات دانشگاهی» تأسیس شود.
اما علیرغم این که بخش زیادی از اعتبارات مالی مردم استان اردبیل به خصوص در دانشگاههای دولتی صرف شده، با وجود تأثیر ضعیف آن در تغییر تکنولوژی و صنعتیسازی کشاورزی، یا پرورش پزشکی و رونق مطب ( که مدل جدیدی از پزشکی حکیمخانهای است)، روش مدرن طبابت و صنعت و همچنین نهضتهای فکری و نقادی در اردبیل شکل نمیگیرد. اما علت آن این بوده که در این دانشگاهها علیرغم این که کلاس درس به عنوان ساختار اساسی دانشگاه شکل گرفته است، اما کتابخانه و جنبش فکری و اندیشهی متعارض به آن صورت که در جهان توسعه یافته آغاز میشود، رونق نگرفته است.
کتابخانهها در طول تاریخ بخشی از حواشی معابد و مساجد و دانشگاههای اسلامی و ایرانی بودهاند و لذا در شکلگیری تکنیک پزشکی و فلسفهی اسلامی موثر بودهاند. اما اگرچه در سالهای قبل کتابخانهها و پایگاههای حول مساجد تأسیس شدهاند، به زعم این که مساجد زیادی ساخته و در شکلگیری آئینهای مذهبی موثر بودهاند، اما همین هم بیشتر جنبهی فلک و شفاهی داشته و با وجود این که اردبیل دارای فرهنگ خاص مذهبی است، برای خود کتابخانهی ویژهای در دانشگاه و مساجد نداشته است. بر اساس دیدهها و بررسیهای خودم، میتوانم بگویم که ادبیات عامه پسند که رخنه در تولید کتاب مذهبی کرده است، در سالهای اخیر توانسته است بخش زیادی از کتابهای تزئینی کتابخانههای استان را تسخیر کند. این کتابها که هیچ سودی در اندیشه و تولید علم ندارند، بخش زیادی از کتابخانهها را اشغال میکنند در حالی که مراد از کتابخانههای بزرگ دانشگاههای اسلامی و ایرانی و کتابخانههای امروزی غربی که قاپ توسعه را از جهانیان ربودهاند، نه خریدن و انباشتن کتابهای عامه پسند داستانی و تخیلی که تولیدات علمی مادر و پژوهشنامههای سراسر جهان و جذب دانشجویان نخبه از سراسر جهان (و به کارگیری آنان در یافتن پرسشهای اساسی خود) است.
کتاب وسیلهی هدایت انبیا اولوالعزم و کتابخانه،در حاشیهی معابد نشان از قدرت آئینهای مذهبی و اثرگذاری آن در تمدن اسلامی و ایرانی بوده است. به همین صورت، جهان غرب نیز از قبال تأسیس دانشگاه در کلیساهای خود و انباشتن دانش رو به سوی تغییرات اساسی در فرهنگ خود آوردهآند. اما اینها وقتی شکوفا شده است که کتابها و کتابخانهها توانستهاند در پژوهش دانشمندان و رونق اندیشهی آنان موثر بوده و به شکلگیری جنبشهای علمی کمک کردهباشند، چیزی که ما به جای آن، از سویی به کلاس و مکالمهی از یاد رفتنی استاد و دانشجو بسنده کرده و از سوی دیگر تأثیرات فرعی ادبیات دانشگاهی را در فرهنگ عامه تقدس بخشیده و امری عرفی که بیشتر لذت ادبی و البته انتقال تجربه های عمومی هستند را جایگزین محور اساسی توسعه و دانش کردهایم.
برای پرسیدن از این که چرا توسعهی اقتصادی موثر و جنبشی فکری اصیلی در اردبیل وجود ندارد و ادوات کشاورزی آن تغییر چندانی نیافته و اسراف آب و منابع با توجه به تغییرات وسیع جهانی صورت میگیرد، به کمپینهای عمومی نپیوندید، بلکه به سراغ کتابخانهی دانشگاهها ( به ویژه مخزن ) و حمایت عموم مردم از کتابخانههای عمومی شهرستانها و محلات برویم ببینیم چه ارج و قربی دارند؟
@ardabilnote
کتابخانهها در طول تاریخ بخشی از حواشی معابد و مساجد و دانشگاههای اسلامی و ایرانی بودهاند و لذا در شکلگیری تکنیک پزشکی و فلسفهی اسلامی موثر بودهاند. اما اگرچه در سالهای قبل کتابخانهها و پایگاههای حول مساجد تأسیس شدهاند، به زعم این که مساجد زیادی ساخته و در شکلگیری آئینهای مذهبی موثر بودهاند، اما همین هم بیشتر جنبهی فلک و شفاهی داشته و با وجود این که اردبیل دارای فرهنگ خاص مذهبی است، برای خود کتابخانهی ویژهای در دانشگاه و مساجد نداشته است. بر اساس دیدهها و بررسیهای خودم، میتوانم بگویم که ادبیات عامه پسند که رخنه در تولید کتاب مذهبی کرده است، در سالهای اخیر توانسته است بخش زیادی از کتابهای تزئینی کتابخانههای استان را تسخیر کند. این کتابها که هیچ سودی در اندیشه و تولید علم ندارند، بخش زیادی از کتابخانهها را اشغال میکنند در حالی که مراد از کتابخانههای بزرگ دانشگاههای اسلامی و ایرانی و کتابخانههای امروزی غربی که قاپ توسعه را از جهانیان ربودهاند، نه خریدن و انباشتن کتابهای عامه پسند داستانی و تخیلی که تولیدات علمی مادر و پژوهشنامههای سراسر جهان و جذب دانشجویان نخبه از سراسر جهان (و به کارگیری آنان در یافتن پرسشهای اساسی خود) است.
کتاب وسیلهی هدایت انبیا اولوالعزم و کتابخانه،در حاشیهی معابد نشان از قدرت آئینهای مذهبی و اثرگذاری آن در تمدن اسلامی و ایرانی بوده است. به همین صورت، جهان غرب نیز از قبال تأسیس دانشگاه در کلیساهای خود و انباشتن دانش رو به سوی تغییرات اساسی در فرهنگ خود آوردهآند. اما اینها وقتی شکوفا شده است که کتابها و کتابخانهها توانستهاند در پژوهش دانشمندان و رونق اندیشهی آنان موثر بوده و به شکلگیری جنبشهای علمی کمک کردهباشند، چیزی که ما به جای آن، از سویی به کلاس و مکالمهی از یاد رفتنی استاد و دانشجو بسنده کرده و از سوی دیگر تأثیرات فرعی ادبیات دانشگاهی را در فرهنگ عامه تقدس بخشیده و امری عرفی که بیشتر لذت ادبی و البته انتقال تجربه های عمومی هستند را جایگزین محور اساسی توسعه و دانش کردهایم.
برای پرسیدن از این که چرا توسعهی اقتصادی موثر و جنبشی فکری اصیلی در اردبیل وجود ندارد و ادوات کشاورزی آن تغییر چندانی نیافته و اسراف آب و منابع با توجه به تغییرات وسیع جهانی صورت میگیرد، به کمپینهای عمومی نپیوندید، بلکه به سراغ کتابخانهی دانشگاهها ( به ویژه مخزن ) و حمایت عموم مردم از کتابخانههای عمومی شهرستانها و محلات برویم ببینیم چه ارج و قربی دارند؟
@ardabilnote