خشمِ کهنه، در طول زمان تبدیل به خصم میشود، خصم یا خصومت یعنی دشمنی؛ بدین معنا که اگر از کسی به مدت طولانی خشمگین باشی، با او به خصومت یا دشمنی رسیدهای...
.
اما میدانی افسردگی چیست؟ افسردگی از جنس غم نیست، از خانوادهی خشم است، اما خشمی است که متوجه خودِ تو شده است؛ وقتی طولانی مدت از دست خود خشمگین میشوی، این خشم کهنه تو را با خودت به خصومت میرساند، تو با خودت دشمن میشوی، خودت به بزرگترین دشمن خودت تبدیل میشوی و خب میدانی که ما با دشمن چه میکنیم؟ با او میجنگیم، او را تحقیر میکنیم، کارهایش را بیاهمیت جلوه میدهیم، او را آزار میدهیم، سرزنش میکنیم، تمسخر میکنیم؛ دوستش نداریم، از او متنفریم و...
آری دوست من! افسردگی همان خشمیست که بر خویش روا داشتهای و تا هنگامی که دست از جنگیدن با خودت برنداشتهای، عبوس و بدخلق و افسرده میمانی. بیا باور کنیم که هیچچیزی در دنیا ارزش جنگیدن با خودت را ندارد، این جنجالهای بیهوده را رها کن، هیچ هدف و معنایی والاتر از خود تو نیست، به جای گوش دادن به صدای مزاحم جهان بیروح، به ندای درون خودت گوش بسپار، به ندای روحت؛ یعنی ز غوغای جهان فارغ شو و بگذار هرچه میشود بشود، بهجای جنگیدن، با خودت به صلح برس، بهجای آنکه دشمن خویش باشی، دوست خودت باش؛ از بهترین دوستت چه انتظاری داری؟ همان را برای خودت انجام بده تا بهترین دوست خودت شوی...
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
.
اما میدانی افسردگی چیست؟ افسردگی از جنس غم نیست، از خانوادهی خشم است، اما خشمی است که متوجه خودِ تو شده است؛ وقتی طولانی مدت از دست خود خشمگین میشوی، این خشم کهنه تو را با خودت به خصومت میرساند، تو با خودت دشمن میشوی، خودت به بزرگترین دشمن خودت تبدیل میشوی و خب میدانی که ما با دشمن چه میکنیم؟ با او میجنگیم، او را تحقیر میکنیم، کارهایش را بیاهمیت جلوه میدهیم، او را آزار میدهیم، سرزنش میکنیم، تمسخر میکنیم؛ دوستش نداریم، از او متنفریم و...
آری دوست من! افسردگی همان خشمیست که بر خویش روا داشتهای و تا هنگامی که دست از جنگیدن با خودت برنداشتهای، عبوس و بدخلق و افسرده میمانی. بیا باور کنیم که هیچچیزی در دنیا ارزش جنگیدن با خودت را ندارد، این جنجالهای بیهوده را رها کن، هیچ هدف و معنایی والاتر از خود تو نیست، به جای گوش دادن به صدای مزاحم جهان بیروح، به ندای درون خودت گوش بسپار، به ندای روحت؛ یعنی ز غوغای جهان فارغ شو و بگذار هرچه میشود بشود، بهجای جنگیدن، با خودت به صلح برس، بهجای آنکه دشمن خویش باشی، دوست خودت باش؛ از بهترین دوستت چه انتظاری داری؟ همان را برای خودت انجام بده تا بهترین دوست خودت شوی...
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
این میل ویران کننده برای قضاوت کردن شخصیت دیگران، آن هم بر مبنای یک رفتار یا رویدادی خاص، مشخصهی بارز ابتذال روان است؛ شخصیتی که به پختگی هیجانی و بلوغ ذهنی رسیده باشد، هرگز درباره دیگران قضاوت عجولانهای نمیکند، او به شرایط باطنی رفتار معتقد است، و میداند تنها هنگامی میتواند پدیدهها را بهدرستی درک کند که از تمامِ توانمندهایِ انسانیاش بهره بگیرد؛ یعنی بتواند از حواس، ادراک، حافظه و تجربیاتی که در زندگی داشته استفاده کند تا به گسترهی وسیعی از شناخت برسد. در واقع هرچه شناخت عمیقتر میشود، تیغهی چاقوی رویدادها کندتر میشود! شناخت روان آدمی به ما میآموزد که هرچه بهداشت روانی انسانها پایینتر باشد میل به برتری، پیشداوری، تمسخر، زخم زبان و... در آنها بیشتر خواهد بود. .
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
میدانی این اتفاق بسیار پیش میآید: اگر کسی مرتکب خطایی نابخشودنی شود، به احساس گناه دچار خواهد شد، آنگاه خشم و نفرت پناهگاهی میشود تا بهواسطه آنها بتواند، غرور و احترام بهخود را زنده نگاه دارد؛ در این شرایط، استیصال و ناتوانی او در خروج از این خشم و نفرت، ناشی از مقاومت او در برابر شکسته شدن غرور و بیاحترامی به خویش است. بنابراین اگر نمیتوانیم خودمان را ببخشیم برای آن است که: «از خشم و نفرت به خود، پناهگاهی ساختهایم تا بتوانیم غرور و احترام به خود را زنده نگاه داریم.»
.
.
این تصور غلط، مانع بزرگی در برابر درمان است که به درایت و توانایی درمانگر و البته ارتباطِ درمانی درست بین مراجع و درمانگر بستگی دارد...
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
.
.
این تصور غلط، مانع بزرگی در برابر درمان است که به درایت و توانایی درمانگر و البته ارتباطِ درمانی درست بین مراجع و درمانگر بستگی دارد...
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
«حقیقت حیرتانگیز آدمی، جانسوزیِ اوست، به یک اعتبار کمشمارند آنانکه "خویشتن" را به همراه دلِ پر دردشان ملاقات میکنند.»
روشنبینی تو از لحظهای آغاز میشود که هنگام بازنگری وقایعی که برایت رخ داده است: «با تغییر نگرش، از موضعی دلسوزانه به خود بنگری.» هرگاه واقعا دلت به حال خودت سوخت، درمانت آغاز شده است...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
روشنبینی تو از لحظهای آغاز میشود که هنگام بازنگری وقایعی که برایت رخ داده است: «با تغییر نگرش، از موضعی دلسوزانه به خود بنگری.» هرگاه واقعا دلت به حال خودت سوخت، درمانت آغاز شده است...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
✍️ دل انسان مستعد تنفر است و علت را باید در نارضایتی او جستجو نمود. دلیلش این است که انسان از معنای زندگی فاصله گرفته است. بدون تردید جنبههای مثبت و اسباب خوشبختی برای مردم روزگار ما بیش از امکاناتی است که مردم قدیم از آن بهرهمند بودند. اما اگاهی از اینکه چه میتوانیم داشته باشیم به مراتب بیشتر شده است. اگر به باغ وحش بروید و در چشمان میمونهایی که سرگرم بازی یا خوردن نیستند نگاه کنید، به اندوهی سنگین در آنها پی میبرید. احساس میکنید که دلشان میخواهد انسان شوند اما راه این کار را نمیدانند. آنها در جریان تکامل راهشان را گم کردهاند. همتایانشان از آنها پیش افتادهاند و آنها سر جای خود باقی ماندهاند.
به نظر میرسد ذهنیت مشابهی در روح بشر متمدن رسوخ کرده است. میداند که میتواند در شرایط بهتری قرار بگیرد اما نمیداند که چگونه میتواند از آن برخوردار گردد. اینگونه است که بر همتایان خود خشم میگیرد و این در حالی است که این همتایان نیز در شرایط بهتر از او قرار دارند. آنها هم بر دیگران غبطه میخورند. در جریان تکامل هنوز به مرحلهی پایانی نرسیدهایم. باید به سرعت این مراحل را پشت سر بگذاریم، در غیر اینصورت تباه میشویم و در جنگل تردید و هراس راهمان را گم میکنیم. بنابراین غبطه با آنکه چیز خوبی نیست، جنبههای مثبت هم دارد. غبطه ابراز تالم است، تالم کسانی که درشب بی چراغ طی طریق میکنند، شاید به مأمن بهتری برسند و شاید هم راهشان به مرگ و تباهی منتهی شود.
برای یافتن راه درست زندگی بشر باید همانطور که بر اطلاعات مغزی خود افزوده دلش را فراختر کند، باید بیاموزد که به ماورای خویشتن برود و با این اقدام به آزادی در عالم هستی و به سعادت و نیکبختی دست یابد.
📕 #تسخیر_خوشبختی
👤 #برتراند_راسل
@Existentialistt
به نظر میرسد ذهنیت مشابهی در روح بشر متمدن رسوخ کرده است. میداند که میتواند در شرایط بهتری قرار بگیرد اما نمیداند که چگونه میتواند از آن برخوردار گردد. اینگونه است که بر همتایان خود خشم میگیرد و این در حالی است که این همتایان نیز در شرایط بهتر از او قرار دارند. آنها هم بر دیگران غبطه میخورند. در جریان تکامل هنوز به مرحلهی پایانی نرسیدهایم. باید به سرعت این مراحل را پشت سر بگذاریم، در غیر اینصورت تباه میشویم و در جنگل تردید و هراس راهمان را گم میکنیم. بنابراین غبطه با آنکه چیز خوبی نیست، جنبههای مثبت هم دارد. غبطه ابراز تالم است، تالم کسانی که درشب بی چراغ طی طریق میکنند، شاید به مأمن بهتری برسند و شاید هم راهشان به مرگ و تباهی منتهی شود.
برای یافتن راه درست زندگی بشر باید همانطور که بر اطلاعات مغزی خود افزوده دلش را فراختر کند، باید بیاموزد که به ماورای خویشتن برود و با این اقدام به آزادی در عالم هستی و به سعادت و نیکبختی دست یابد.
📕 #تسخیر_خوشبختی
👤 #برتراند_راسل
@Existentialistt
سلام؛
نامهای به تو...
نترس از این سیاهی
تو شبتابی مگه نه؟
هر آغازی را پایانیست و هر پایانی را آغازی؛ هر سلامی با یک خداحافظی همراه است و هر خداحافظی تو را به سلامی پیوند خواهد داد. بهیاد میآورم هنگامی که سخن آغاز کردیم، نگرانی تا به ژرفای وجودت هجوم آورده بود؛ از یک سو دلتنگی آرزوها و معناهایت را به دوش آورده بودی و از سویی بار نگرانیها و دلهرههایت را، غصهات گرفته بود از تردید و از بیهودگی، دلم میخواست بگویم که غصه برای رویاها و معناهایت سودمند نخواهد بود، چرا که به تدریج این نکته را آموخته بودم که از انتخابهایی که هیچ افتخاری در آنها نبود دست بشویم و هرگز تظاهر نکنم به اینکه همه چیز خوب است؛ تو را نمیدانم اما راستش را بخواهی من از خیانت به خودم بیزارم، از فراموشی رویاهایم بیزارم، از اینکه استعدادم را تباه کنم بیزارم، از اینکه شجاع نباشم بیزارم، راستی میدانی شجاعت چیست؟ شجاعت بهمعنای فقدان ترس نیست، شجاعت یعنی اینکه همراه با ترس دست به عمل بزنی.» من نیز نومیدانه حرکت کردم، در فقر حرکت کردم، در خستگی حرکت کردم، در شکست حرکت کردم، گریه میکردم اما حرکت میکردم، خشمگین بودم اما حرکت میکردم...
اینها را مینویسم تا بگویم: پسندیده نیست که رویاها و استعدادهایت را بیسرپرست بگذاری؛ پردههای تردید را کنار بزن، «آن افقی که برای خود متصوری بیش از آنکه دور باشد، مرتفع است»؛ راه بر تو روشن میشود هنگامی که نور قلبت را بر آن میاندازی؛ آنگاه خواهی دید که سرچشمهٔ عشق و محبت و نور "خودت" هستی، خویشتنی که در انزوا رهایش کردی را در آغوش بگیر، در آغوش گرفتن خودت و بخشیدن خودت و نوازش کردن خودت را بیاموز، قدرت باشکوه و پنهانی خودت را که همانا عشق تو به خودت است آشکار کن.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
نامهای به تو...
نترس از این سیاهی
تو شبتابی مگه نه؟
هر آغازی را پایانیست و هر پایانی را آغازی؛ هر سلامی با یک خداحافظی همراه است و هر خداحافظی تو را به سلامی پیوند خواهد داد. بهیاد میآورم هنگامی که سخن آغاز کردیم، نگرانی تا به ژرفای وجودت هجوم آورده بود؛ از یک سو دلتنگی آرزوها و معناهایت را به دوش آورده بودی و از سویی بار نگرانیها و دلهرههایت را، غصهات گرفته بود از تردید و از بیهودگی، دلم میخواست بگویم که غصه برای رویاها و معناهایت سودمند نخواهد بود، چرا که به تدریج این نکته را آموخته بودم که از انتخابهایی که هیچ افتخاری در آنها نبود دست بشویم و هرگز تظاهر نکنم به اینکه همه چیز خوب است؛ تو را نمیدانم اما راستش را بخواهی من از خیانت به خودم بیزارم، از فراموشی رویاهایم بیزارم، از اینکه استعدادم را تباه کنم بیزارم، از اینکه شجاع نباشم بیزارم، راستی میدانی شجاعت چیست؟ شجاعت بهمعنای فقدان ترس نیست، شجاعت یعنی اینکه همراه با ترس دست به عمل بزنی.» من نیز نومیدانه حرکت کردم، در فقر حرکت کردم، در خستگی حرکت کردم، در شکست حرکت کردم، گریه میکردم اما حرکت میکردم، خشمگین بودم اما حرکت میکردم...
اینها را مینویسم تا بگویم: پسندیده نیست که رویاها و استعدادهایت را بیسرپرست بگذاری؛ پردههای تردید را کنار بزن، «آن افقی که برای خود متصوری بیش از آنکه دور باشد، مرتفع است»؛ راه بر تو روشن میشود هنگامی که نور قلبت را بر آن میاندازی؛ آنگاه خواهی دید که سرچشمهٔ عشق و محبت و نور "خودت" هستی، خویشتنی که در انزوا رهایش کردی را در آغوش بگیر، در آغوش گرفتن خودت و بخشیدن خودت و نوازش کردن خودت را بیاموز، قدرت باشکوه و پنهانی خودت را که همانا عشق تو به خودت است آشکار کن.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
⭕️ پدیده توّهم سودمند بودن
مردی هر روز سر ساعتی معين به گوشه ميدان شهر میرفت و لحظاتی كلاهش را از سرش برمیداشت و به تندی تكان میداد.
روزی پليس برهان اين كار را از وی جويا شد
او گفت: با اين كار زرافهها را دور میكنم.
پلیس پرسید: من در اين جا زرافهای نمیبينم!
پاسخ شنید: اين نشان میدهد كه من كارم را درست انجام میدهم...!
به این میگویند توهم سودمند بودن!
ما روزانه با توهم سودمندی در بسیاری از موارد گوناگون سروکار داریم.
📕 #هنر_شفاف_اندیشیدن
👤 #رولف_دوبلی
@Existentialistt
مردی هر روز سر ساعتی معين به گوشه ميدان شهر میرفت و لحظاتی كلاهش را از سرش برمیداشت و به تندی تكان میداد.
روزی پليس برهان اين كار را از وی جويا شد
او گفت: با اين كار زرافهها را دور میكنم.
پلیس پرسید: من در اين جا زرافهای نمیبينم!
پاسخ شنید: اين نشان میدهد كه من كارم را درست انجام میدهم...!
به این میگویند توهم سودمند بودن!
ما روزانه با توهم سودمندی در بسیاری از موارد گوناگون سروکار داریم.
📕 #هنر_شفاف_اندیشیدن
👤 #رولف_دوبلی
@Existentialistt
✍️ نه تنها پزشکی، مهندسی و نقاشی هنر است بلکه زیستن نیز خود هنر است و در حقیقت مهمترین و در عینحال مشکلترین و پیچیدهترین هنری است که انسان تجربه میکند. هدف این هنر، انجام کار بهخصوصی نیست بلکه هدف آن زندگیِ شایانِ تحسین و پرورش استعدادهای ذاتی است. در پهنهٔ هنرِ زیستن، انسان هم هنرمند است و هم محصول هنر، هم پیکرتراش است و هم سنگ مرمر، هم پزشک است و هم بیمار.
📕 #انسان_برای_خویشتن
👤 #اریک_فروم
@Existentialistt
📕 #انسان_برای_خویشتن
👤 #اریک_فروم
@Existentialistt
درد بر اثر فقدان تن محبوب ظاهر میشود.
درد بر اثر فروپاشی فانتزی پیوند دهنده من با محبوب ظاهر میشود.
درد بر اثر آشوب رانههای غالب در اید ظاهر میشود که پیامد قطع موانع فانتزی است.
درد بر اثر پرسازی یکی از تصاویر گسسته دیگری از دست رفته ظاهر میشود.
اگر این نظریه درد که شاید انتزاعی به نظر برسد، واقعا سازنده باشد، شاید شیوه گوش سپاری ما به بیمار رنجور یا رنج ذاتی خودمان را تغییر بدهد.
روانکاو در مواجهه با درد بیمارش به دیگری نمادین بدل میشود که ضرباهنگی را به آشوب رانهها تحمیل میکند تا زمانی که سرانجام درد را تسکین بدهد.
📕 #رنج_و_عشق
👤 #خوان_داوید_نازیو
@Existentialistt
درد بر اثر فروپاشی فانتزی پیوند دهنده من با محبوب ظاهر میشود.
درد بر اثر آشوب رانههای غالب در اید ظاهر میشود که پیامد قطع موانع فانتزی است.
درد بر اثر پرسازی یکی از تصاویر گسسته دیگری از دست رفته ظاهر میشود.
اگر این نظریه درد که شاید انتزاعی به نظر برسد، واقعا سازنده باشد، شاید شیوه گوش سپاری ما به بیمار رنجور یا رنج ذاتی خودمان را تغییر بدهد.
روانکاو در مواجهه با درد بیمارش به دیگری نمادین بدل میشود که ضرباهنگی را به آشوب رانهها تحمیل میکند تا زمانی که سرانجام درد را تسکین بدهد.
📕 #رنج_و_عشق
👤 #خوان_داوید_نازیو
@Existentialistt
...
گیلاسهای شرابی که با گیلاس بزرگتر پر میشوند استعاره از تسلیم در برابر تربیت یکپارچه دارد؛ این انیمیشن میخواهد خطر دچار شدن به پدیدهی همرنگی، انطباق، سازش یا این همانی در فلسفه را گوشزد کند، در واقع طعنهای است به سیستمهای تربیتی و حکومتهای مستبد که تمایل زیادی دارند به اینکه افراد را شبیه یکدیگر کنند، وقتی افراد یک جامعه شباهت بیشتری به هم داشته باشند، کنترل کردنشان سادهتر است...
آنها با این همانی ابتدا فردیت را نابود میکنند، سپس خلاقیت و تصمیم گیری را میکشند، تا افراد را مطیع و برده خود سازند...
در ادامهی انیمیشن، گیلاس شرابی که چشمهایش کمی بازتر و متفاوتتر از گیلاسهای دیگر است، خطر از دست دادن فردیتش را احساس میکند، ابتدا با وجود ترس بسیار مقاومت میکند اما نمیتواند، مرجع قدرت فهمیده است که او متفاوت است و تلاش خود را برای نابودی این تفاوت به کار میگیرد؛ پس از آنکه مقاومتش را سرکوب میکنند، مورد تمسخر واقع میشود اما به قول فروید: «امر سرکوب شده همواره بازمیگردد، گاهی حتی به شکل خطرناکتری.» حالا اوست که قدرت را به دست گرفته؛ نکته بسیار جالب آن است که به محض رسیدن به قدرت، چشمانش شبیه مرجع قدرت قبلی میشود تا همان راه و مسیر را ادامه دهد چرا که این همانی پدیدهای به غایت قدرتمند است که در لایههای پنهان روان آدمی مینشیند، تاریخ شکلگیری حکومتها همین است، شورش بر علیه یک سیستم خودکامه و به دست گرفتن قدرت و تبدیل شدن به یک سیستم خودکامه دیگر از مخرب بودن ذات قدرت خبر میدهد.
.
.
اما پیام درمانی این انیمیشن: «براستی از چه میهراسی رفیق! ترس ابتدای درمان است؛ ترس، رنج و درمان توأمان هستند، بدین معنا که همان لحظاتی که در هراسی یا رنج میکشی در حال درمان شدن هستی. تو رنجهایت را به من بگو تا بگویم کیستی و از چه میهراسی و آنچه تو را درمان میکند چیست. شاید مهمترین امری که لازم است بیاموزیم این است که: تصویری روشن و دقیق از عواطف و احساسات خود ترسیم کنیم تا بتوانیم ابراز وجود کنیم و با وجود لرز، در برابر ترسهایمان بایستیم؛ ایستادگی در برابر ترس ابتدای راه رشد و بلوغ است...
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
گیلاسهای شرابی که با گیلاس بزرگتر پر میشوند استعاره از تسلیم در برابر تربیت یکپارچه دارد؛ این انیمیشن میخواهد خطر دچار شدن به پدیدهی همرنگی، انطباق، سازش یا این همانی در فلسفه را گوشزد کند، در واقع طعنهای است به سیستمهای تربیتی و حکومتهای مستبد که تمایل زیادی دارند به اینکه افراد را شبیه یکدیگر کنند، وقتی افراد یک جامعه شباهت بیشتری به هم داشته باشند، کنترل کردنشان سادهتر است...
آنها با این همانی ابتدا فردیت را نابود میکنند، سپس خلاقیت و تصمیم گیری را میکشند، تا افراد را مطیع و برده خود سازند...
در ادامهی انیمیشن، گیلاس شرابی که چشمهایش کمی بازتر و متفاوتتر از گیلاسهای دیگر است، خطر از دست دادن فردیتش را احساس میکند، ابتدا با وجود ترس بسیار مقاومت میکند اما نمیتواند، مرجع قدرت فهمیده است که او متفاوت است و تلاش خود را برای نابودی این تفاوت به کار میگیرد؛ پس از آنکه مقاومتش را سرکوب میکنند، مورد تمسخر واقع میشود اما به قول فروید: «امر سرکوب شده همواره بازمیگردد، گاهی حتی به شکل خطرناکتری.» حالا اوست که قدرت را به دست گرفته؛ نکته بسیار جالب آن است که به محض رسیدن به قدرت، چشمانش شبیه مرجع قدرت قبلی میشود تا همان راه و مسیر را ادامه دهد چرا که این همانی پدیدهای به غایت قدرتمند است که در لایههای پنهان روان آدمی مینشیند، تاریخ شکلگیری حکومتها همین است، شورش بر علیه یک سیستم خودکامه و به دست گرفتن قدرت و تبدیل شدن به یک سیستم خودکامه دیگر از مخرب بودن ذات قدرت خبر میدهد.
.
.
اما پیام درمانی این انیمیشن: «براستی از چه میهراسی رفیق! ترس ابتدای درمان است؛ ترس، رنج و درمان توأمان هستند، بدین معنا که همان لحظاتی که در هراسی یا رنج میکشی در حال درمان شدن هستی. تو رنجهایت را به من بگو تا بگویم کیستی و از چه میهراسی و آنچه تو را درمان میکند چیست. شاید مهمترین امری که لازم است بیاموزیم این است که: تصویری روشن و دقیق از عواطف و احساسات خود ترسیم کنیم تا بتوانیم ابراز وجود کنیم و با وجود لرز، در برابر ترسهایمان بایستیم؛ ایستادگی در برابر ترس ابتدای راه رشد و بلوغ است...
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
...
میدانی عزیز! یک جایی در زندگی همه ما هست که به ما درکی عمیق، از معنایی میدهد که در زندگی گم کردهایم؛ دلواپسی برای مرگ را میگویم، وقتی متوجه مرگ باشیم میتوانیم به ارزشِ باهم بودن پی ببریم و به یکدیگر عشق بورزیم...
.
در روزگاری که نظام سرمایهداری یکهتازی میکند و آدمها از دور و نزدیک با نیشِ زهراگینِ حرفهایشان بههم زخم میزنند، تنها التیام آن است که به عزیزترین کسانی که میشناسیم نزدیک شویم، نفسهای یکدیگر را احساس کنیم، اشکهایی که از روی گونههایمان سرازیر میشود را لمس کنیم و با تمامِ توانمان به یکدیگر عشق بورزیم. بیتوجه به دنیای اطراف و قضاوتهای دیگران باشیم و فقط بر مبنای فریادهای قلبمان عمل کنیم. جایی که با اندوختهی عشقورزی با انسانهای خوبِ زندگی، برایمان خاطرههای جدید و بیبدیلی میسازد که بزرگترین سرمایه هستیمان است. بهقول استاد عزیز اروین یالوم: «باهم بودن تمام دارایی ما آدمهاست»؛ این روزها، دیروز، امروز، فردا دیگر تکرار نمیشوند؛ پس تا در سوزِ سرمای تنهایی مدرن یخ نزدهای، محکمتر در آغوش بگیر و آهستهتر ببوس و از بودن لذت ببر! اگر مرگ بشناسی میدانی که امروز همان بهاری است که میتوانی آزاد و رها باشی.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
میدانی عزیز! یک جایی در زندگی همه ما هست که به ما درکی عمیق، از معنایی میدهد که در زندگی گم کردهایم؛ دلواپسی برای مرگ را میگویم، وقتی متوجه مرگ باشیم میتوانیم به ارزشِ باهم بودن پی ببریم و به یکدیگر عشق بورزیم...
.
در روزگاری که نظام سرمایهداری یکهتازی میکند و آدمها از دور و نزدیک با نیشِ زهراگینِ حرفهایشان بههم زخم میزنند، تنها التیام آن است که به عزیزترین کسانی که میشناسیم نزدیک شویم، نفسهای یکدیگر را احساس کنیم، اشکهایی که از روی گونههایمان سرازیر میشود را لمس کنیم و با تمامِ توانمان به یکدیگر عشق بورزیم. بیتوجه به دنیای اطراف و قضاوتهای دیگران باشیم و فقط بر مبنای فریادهای قلبمان عمل کنیم. جایی که با اندوختهی عشقورزی با انسانهای خوبِ زندگی، برایمان خاطرههای جدید و بیبدیلی میسازد که بزرگترین سرمایه هستیمان است. بهقول استاد عزیز اروین یالوم: «باهم بودن تمام دارایی ما آدمهاست»؛ این روزها، دیروز، امروز، فردا دیگر تکرار نمیشوند؛ پس تا در سوزِ سرمای تنهایی مدرن یخ نزدهای، محکمتر در آغوش بگیر و آهستهتر ببوس و از بودن لذت ببر! اگر مرگ بشناسی میدانی که امروز همان بهاری است که میتوانی آزاد و رها باشی.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
سورن کیرکگور میپرسد: «آیا ما شبیه کسی نیستیم که گیج و دستپاچه دستگیرهی در را نجات دادهایم، در حالی که خانهمان طعمهی آتش شده است؟» به راستی ما چه چیزی را از آتشِ عظیمِ زندگی نجات خواهیم داد؟ آیا جز برای دیدن ماه و ستارگان و خورشید و دریاها و در آغوش گرفتن و بوسیدن و بوسیده شدن آمدهایم؟ ما اسیر شتاب و سرعت در زندگی شدهایم تا دستگیرهی در را از آتش عظیم زندگی نجات دهیم اما «از رنجی که میکشیم پیداست به آن چه میبایست، عمل نکردهایم.»
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
عشق همان اشتیاق است برای تماشای دیگری به شکلی متفاوت؛ یعنی من مشتاق آنم که تو را جور دیگری تماشا کنم بطوریکه فقط برای من دارای معنا باشد. پس گناهی به گردن عشق نیست وقتی اشتیاقی برای نگاه متفاوت به معشوق نداریم.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
ته دلم کاملاً میدانستم که فرقی نمیکند در سی سالگی بمیری یا در هفتاد سالگی، چون در هر حال آدمهای دیگر همچنان زنده خواهند بود و زندگی خواهند کرد، شاید هزاران هزار سال. در واقع، هیچچیز روشنتر از این نبود. چه حالا بود چه بیست سال بعد، باز این من بودم که میمردم، به این جا که میرسیدم، چیزی که رشتهٔ افکارم را پاره میکرد تپش تند وحشتناک قلبم از این فکر بود که بیست سال دیگر فرصت دارم زندگی کنم. اما من باید این فکر را در خودم خفه میکردم، فقط با این تصور که بیست سال بعد هم، باز وقتی به این موقعیت برسم، باز همین فکر را خواهم کرد.
📕 #بیگانه
👤 #آلبر_کامو
@Existentialistt
📕 #بیگانه
👤 #آلبر_کامو
@Existentialistt
آلبرکامو میگوید: «بزرگترین خطای انسان در این است که فکر میکند آمده است روی زمین تا کاری انجام دهد.»؛ این انیمیشن چیز عجیبی نیست؛ خودت را هنگام انجام کار ببین که چگونه با کار کردن بهخودت آسیب میزنی اما محصولی که بهدست میآوری باعث میشود آسیبی که به خودت زدهای را فراموش کنی، گاهی آنقدر کار میکنی که اصطلاحا «Workaholic» میشوی یعنی معتاد به کار؛ اعتیاد به کار میتواند شکلی از افسردگی باشد، چون به هرحال تو با فرار کردن از خودت تمایل داری که زمان را از دست بدهی؛ درنظر داشته باش که «Workaholic» به معنای انجام کار سخت نیست، بلکه به معنای مشغول بودن بیش از اندازه است، یعنی با وجود اینکه بیش از ۸ ساعت در طول شبانه روز کار کردهای بازهم به دلیل فشارهای درونی تمایل به انجام کار داری و آنقدر زمان خود را صرف انجام کار میکنی که در نهایت از پارتنر، خانواده و دوستانت غافل میشوی، پزشک یا پرستار یا کارمندی که در طول شبانه روز بیش از ۸ ساعت کار میکند، ورزشکار، هنرمند یا هر انسانی که با وجود شرایط مالی مساعد در طول هفته بیش از ۴۰ ساعت کار میکند از خودش و افراد نزدیکش غفلت میکند. یا کارگری که به دلیل شرایط نامساعد اقتصادی مجبور به انجام کار بیش از اندازه است همگی نمونههایی از اعتیاد به کار است.
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
فقدان محبوب یکی از حوادث ظالمانه و پر استرس زندگی است؛ اتفاقات ظالمانهی زندگی هنگامی رخ میدهند که ما قدردانی را از یاد میبریم و فراموش میکنیم چه شوقی برای بهدست آوردن محبوب داشتهایم؛ میدانی عزیز، عشق تلاشِ قلب است برای دوری کردن از عادت؛ اما درست در همان لحظاتی که به اشتیاق عشق عادت میکنی و قدردانی را از یاد میبری، تاثیر و نفوذ عشق از تو دور خواهد شد تا باغ روشن عشق به گورستانی تاریک مبدل شود؛ تصدقت گردم اگر خوشیها و شادیهایی یافتیم بیا مراقب باشیم؛ بیا مراقب باشیم که زیر هجوم عادتها نرویم، عادت کردن به خوشیها به معنای دمیدن در آتش اتفاقات ظالمانهی زندگی است؛ عادت مرگ است، عادت انتهاست، عادت پایان است؛ نه! انسان نباید به روزهای خوشِ عاشقانه عادت کند...
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
سگهای مارتین سلیگمن را میشناسید؟
✍️ روانشناسی به نام سلیگمن، آزمایش جالبی روی سگها انجام داد، او ۲۰ سگ تربیت شده را به دو قفس A و B تقسیم کرد.
درب قفس A (گواه) با اهرم باز میشد و درب قفس B (آزمایش) را جوش زدند آنگاه به مدت ۳۰ روز و روزی۳ بار به قفس B شوک الکتریکی دادند.
سگها در روزهای اول در زمان شوک به دلیل قفل بودن در قفس، خودشان را به میلههای قفس میزدند اما زخمی میشدند و نتیجهای هم نمیگرفتند.
تا اینکه پس از چند روز سگها فهمیدند که با تلاش موفق نخواهند شد بهجز اینکه زخمی میشوند و رنج خواهند کشید. آنها یاد گرفتند که زمان شوک در جای خود بایستند و فقط واق واق کنند، دست کم در این حالت از زخمی شدن در امان بودند.
سلیگمن در انتهای آزمایش، درب قفس را شکست و آنها را به قفس سگهای (گواه) یعنی قفس A انتقال داد، همان قفس سالمی که با فشار اهرم درش باز میشد، سپس دوباره شوک الکتریکی داد.
فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟
تمام ۱۰ سگ قفس A (گواه) اهرم را فشار دادند و بیرون آمدند اما سگهای قفس B (آزمایش) با اینکه در قفس باز شده بود سر جایشان ایستادند و واق واق کردند!
پس از انجام این آزمایش سلیگمن یکی از مهمترین نظریات خود را ارائه کرد:
"درماندگی آموخته شده" یعنی بعضیها یاد میگیرند که بدبخت زندگی کنند. آنها آنقدر در فشار بودهاند که فکر میکنند زندگی همین است و همیشه بدبختی همراهم است. آنها هیچگاه به راه نجات فکر نمیکنند!
@Existentialistt
✍️ روانشناسی به نام سلیگمن، آزمایش جالبی روی سگها انجام داد، او ۲۰ سگ تربیت شده را به دو قفس A و B تقسیم کرد.
درب قفس A (گواه) با اهرم باز میشد و درب قفس B (آزمایش) را جوش زدند آنگاه به مدت ۳۰ روز و روزی۳ بار به قفس B شوک الکتریکی دادند.
سگها در روزهای اول در زمان شوک به دلیل قفل بودن در قفس، خودشان را به میلههای قفس میزدند اما زخمی میشدند و نتیجهای هم نمیگرفتند.
تا اینکه پس از چند روز سگها فهمیدند که با تلاش موفق نخواهند شد بهجز اینکه زخمی میشوند و رنج خواهند کشید. آنها یاد گرفتند که زمان شوک در جای خود بایستند و فقط واق واق کنند، دست کم در این حالت از زخمی شدن در امان بودند.
سلیگمن در انتهای آزمایش، درب قفس را شکست و آنها را به قفس سگهای (گواه) یعنی قفس A انتقال داد، همان قفس سالمی که با فشار اهرم درش باز میشد، سپس دوباره شوک الکتریکی داد.
فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟
تمام ۱۰ سگ قفس A (گواه) اهرم را فشار دادند و بیرون آمدند اما سگهای قفس B (آزمایش) با اینکه در قفس باز شده بود سر جایشان ایستادند و واق واق کردند!
پس از انجام این آزمایش سلیگمن یکی از مهمترین نظریات خود را ارائه کرد:
"درماندگی آموخته شده" یعنی بعضیها یاد میگیرند که بدبخت زندگی کنند. آنها آنقدر در فشار بودهاند که فکر میکنند زندگی همین است و همیشه بدبختی همراهم است. آنها هیچگاه به راه نجات فکر نمیکنند!
@Existentialistt
به این تعبیر درخشان رولو می از خلاقیت دقت کنید: «خلاقیت عبارت است از رویارویی انسانِ بسیار هشیار با جهان خویش.» این جمله بدین معناست که انسانِ هشیار با جهانی که در آن زندگی میکند بیگانه نیست؛ و آموخته است پیوندی درست با دنیایی که در آن زندگی میکند برقرار نماید، یعنی میداند که اضطراب و احساس گناه اگزیستانسیال میتوانند احساسات سازنده و لازم برای پیشرفت و تغییر باشند، منشأ احساس گناه اگزیستانسیال نارضایتی از زندگی است و برای چیره شدن بر آن باید این احساس گناه را به احساس رضایت تبدیل کنیم، از سوی دیگر اضطراب اگزیستانسیال نیروی پنهان بسیاری از رفتارهای خلاقانه است؛ پس آنطور که سابق بر این به ما آموخته بودند احساس گناه یا اضطراب لزوما مخرب و مضر نیستند...
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
.
پن: رولو می، پدر رواندرمانی اگزیستانسیال و استاد اروین یالوم است، او اگزیستانسیالیسم را از فلسفه وارد روانشناسی کرد و در اتاق درمان به کار گرفت.
@Existentialistt
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
.
پن: رولو می، پدر رواندرمانی اگزیستانسیال و استاد اروین یالوم است، او اگزیستانسیالیسم را از فلسفه وارد روانشناسی کرد و در اتاق درمان به کار گرفت.
@Existentialistt