Telegram Web
Existentialist
https://www.instagram.com/p/B_K9pDbnFuC/?igshid=1c9sbqmhlur52
...
غرق کارش شده است، زیاده از حد غرق کارش شده است، سریع می‌بافد، سریع و دقیق می‌بافد، چشم از میل بافتنی‌اش برنمی‌دارد، مانند یک اَبَر کامپیوتر کارش را انجام می‌دهد، کاموا که تمام می‌شود بدون آنکه چشم از آن بردارد برای برداشتن کاموای بعدی، مانند یک نابینا ابتدا به اشتباه قیچی را لمس می‌کند، سپس زمین را و بعد کاموا را و پس از آن بدون هیچ وقفه‌ای به بافتن ادامه می‌دهد، او آنقدر در نقش خود فرو رفته که هویت و وجود خود را جدای از میل بافتنی‌اش نمی‌بیند، تا هنگامی که به‌پایان کار نزدیک می‌شود، اما پایان کار را برابر با پایان زندگی خودش می‌داند، پس حالا برای حفظ هویت خودش از وجودش مایه می‌گذارد، بافتن نباید تمام شود، چون او و بافتن از هم جدا نیستند، آنها درهم‌آمیخته‌اند، پس او مصرانه به بافتن ادامه می‌دهد تا وقتی که به نابودی خود نزدیک می‌شود، آنگاه لحظۀ آگاهی فرا می‌رسد، لحظۀ باشکوه رها کردن میله‌هایی که او را به بند کشیده بودند، اکنون هنگام رهایی است، رسیدن به احساس شعف به خود رسیدن.... اما دیری نمی‌پاید که درخشان‌ترین پیام انیمیشن ظاهر می‌شود، «انسان دچار فراموشی می‌شود، او همیشه فراموش می‌کند، برای همین اشتباهاتش را آنقدر تکرار می‌کند تا نابود شود.» آن جمله آلبرکامو را به یاد آوردم که می‌گفت: «بزرگ‌ترین خطای انسان در این است که فکر می‌کند آمده است روی زمین تا کاری انجام دهد.»
.
.
سارتر برای توصیف وضعیت چنین فردی از واژه فرانسوی mauvais foi استفاده می‌کند؛ می‌توانیم این واژه را به خودفریبی یا فراموشی خود ترجمه کنیم، مانند کسی که به خود دروغ می‌گوید و دروغ خود را باور می‌کند، مانند فردی که با شغل، هنر، رشته ورزشی، حرفهٔ خود و... آنقدر یکی می‌شود و تا جایی پیش می‌رود که وجود مستقل خودش را از دست می‌دهد، من روان‌شناسم، پزشکم، نقاشم، فوتبالیستم، سربازم، توده‌ای‌ام و مارکسیستم و اگزیستانسیالیستم و... گویی او همان نقشی است که بر عهده گرفته، او انسان‌بودگی خویش را از یاد برده است؛ در حالی که سارتر انسان را موجودی آگاه نسبت به وضعیت خویش می‌داند، این آگاهی باید به جدایی انسان از نقش‌هایش بی‌انجامد، اگر این امر رخ ندهد تبدیل به امری خطرناک می‌شود، در مورد این زن و کاموا و نقش‌های کوچک‌تر شاید آسیب فقط متوجه خود فرد باشد اما در ابعاد بزرگ‌ و با مسئولیت‌های اجتماعی مهم‌تر، فجایع و جنایات انسانی جبران‌ناپذیر کم نبودند، جنایتکاران و جلادان بزرگی که خود را مأمور و معذور خواندند، چون جدای از نقش خویش نبودند...
.
.
متن: #عباس_ناظری

@Existentialistt
...
تنهایی بخشی از هستی است، باید با آن رو در رو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم. ارتباط با دیگران مهم‌ترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی است.

هر یک از ما کشتی‌هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نور کشتی‌های دیگر را می‌بینیم، کشتی‌هایی که به آنها دسترسی نداریم ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما می‌بخشد.

ما از تنهایی و درماندگی محض‌مان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلول‌های بی‌روزن‌مان را بشکافیم، متوجه می‌شویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی، راهی برای همدردی با دیگران به روی‌مان می‌گشاید و به این ترتیب، دیگر چندان وحشت‌زده نخواهیم بود. پیوندی نادیدنی، افرادی را که تجربه‌ای مشترک دارند، به هم می‌پیوندد.
.
.

متن: #اروین_یالوم
منبع: #روان‌درمانی_اگزیستانسیال


@Existentialistt
با توجه به اینکه همه ما نقاط کوری در افق دیدمان داریم، بزرگ‌ترین امیدمان برای اصلاح به این است که اطمینان حاصل کنیم در تالار آینه‌ها نیستیم؛ در تالاری که در آن تنها تصاویر مخدوش خواست‌ها و باورهایمان را تماشا می‌کنیم. ما در مقابل بله قربان‌گوها، به چند نه قربان‌گوی معتمد در زندگی‌مان نیاز داریم؛ به منتقدانی که مشتاق ترکاندن حباب توجیه‌های ما باشند و اگر خیلی از واقعیت دور شدیم، ما را به آن بازگردانند. این مسئله به ویژه برای کسانی که در قدرتند اهمیت بسزایی دارد.

📕 کی بود؟ کی بود؟ چرا و چگونه اشتباهاتمان را توجیه می‌کنیم؟
👤 کرول توریس، الیوت ارونسن

@Existentialistt
شب دراز به امید صبح بیدارم

مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم

عجب که بیخ محبت نمی‌دهد بارم

که بر وی این همه باران شوق می‌بارم

از آستانه خدمت نمی‌توانم رفت

اگر به منزل قربت نمی‌دهی بارم

به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی

بیا و زنده جاوید کن دگربارم

چه روزها به شب آورده‌ام در این امید

که با وجود عزیزت شبی به روز آرم

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم

هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم

هنوز با همه بی مهریت طلبکارم

من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات

مگر اجل که ببندد زبان گفتارم

هنوز قصه هجران و داستان فراق

به سر نرفت و به پایان رسید طومارم

اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی

حدیث عشق به پایان رسد نپندارم

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

یکی تمام بود مطلع بر اسرارم

#سعدی

@Existentialistt
#هرشب_یک_جمله

وقتی خوش نيت باشی، تو هیچکسی رو از دست نمیدی، این بقیه هستن که تو رو از دست میدن...

@Existentialistt
✍️داستانی قدیمی در مورد خاخامی که درباره‌ی بهشت ‌و جهنم با خدا گفت‌و‌گو می‌کند وجود دارد. خداوند به او می‌گوید: «جهنم را نشانت می‌دهم و خاخام را به اتاقی می‌فرستد که در آن گروهی از افراد گرسنه و ناامید دور میز گرد بزرگی نشسته‌اند. در وسط میز، ظرف بزرگی از غذایی گرم و لذیذ وجود دارد، غذا آنقدر زیاد است که همه‌ی آن‌ها را سیر می‌کند. بوی غذا آنقدر خوش است که آب از دهان خاخام سرازیر می‌شود. ولی هیچ‌کس غذا نمی‌خورد. هرکدام از افراد دور میز قاشق دسته‌بلندی به دست دارند، دسته‌ی قاشق آن‌قدر بلند است که به راحتی به وسط میز و ظرف غذا می‌رسد، ولی به دلیل همین بلندی دسته‌ی قاشق ، هیچ‌کس نمی‌تواند آن را به دهانش برساند. خاخام که متوجه عمق مشکل آن‌ها شد، از سر دلسوزی سری برایشان تکان داد. بعد، خدا می‌گوید: «حالا بهشت را نشانت می‌دهم» و او را به اتاقی شبیه به اتاق اول می‌فرستد- همان میز گرد بزرگ، همان ظرف بزرگ غذای خوش بو و‌خوش طعم و همان قاشق‌های دسته‌بلند. ولی اینجا شادمانی‌ای در فضا موج می‌زند: همه به نظر سیر و سرحال می‌آیند. خاخام سر در نمی‌آورد و به خدا نگاه می‌کند. خدا در جواب می‌گوید: «خیلی ساده است، فقط به مهارتی خاص نیاز است. می‌بینی؟ کسانی که در این اتاق هستند، یادگرفته‌اند، که به همدیگر غذا دهند!»

📕 #یالوم_خوانان
👤 #اروین_دی_یالوم
ص۳۱

@Existentialistt
...
«اضطراب، سرگیجۀ آزادی است»
‎"کی یرکگارد"

آزادی به معنای پذیرفتن این است که: «ما انتخاب‌های خودمان هستیم/ سارتر» اما آزادی با پذیرش مسئولیت انتخاب‌هایمان همراه است، البته این مسئولیت بارِ گرانی است که از عهده هر انسانی برنخواهد آمد، همانطور که اریش فروم در گریز از آزادی می‌نویسد: «مردم از آزادی می‌گریزند چون آزادی مسئولیت می‌آورد.»


تعداد آدم‌های مسئولیت‌پذیر در دنیا بسیار اندک است؛ و این درحالی‌ست که مهم‌ترین ویژگی یک انسان مسئولیت‌پذیری اوست. انسان رشد یافته کسی‌ست که مسئولیت کارهای انجام داده و‌ کارهای انجام نداده‌اش را بر عهده می‌گیرد، انسان رشد‌یافته می‌داند که کسی نمی‌آید تا به زندگی‌اش سامان بدهد و آموخته‌ است تا هنگامی که خودش، کاری برای خودش انجام ندهد، چیزی بهتر نخواهد شد، می‌داند که حتی احساس بدبختی و ضعیف بودن را خودش انتخاب می‌کند، ديگران نه می‌توانند او را بدبخت کنند و نه خوشبخت، او می‌داند آزادی بدون پذیرفتن مسئولیت، چیزی جز بی‌بندوباری نیست، بنابراین به پای تمام انتخاب‌هایش نشسته است و هرگز از انتخاب‌هایش پشیمان نیست، به گفتۀ نیچه: «از کرده‌های خویش هیچ هراسان مباش و بی سرپرست‌شان مگذار! پشیمانی کارِ پسندیده ای نیست...»


بنابراین اضطراب، سرگیجۀ آزادی است چون با پذیرش مسئولیت انتخاب‌هایمان همراه است...
.
.
متن: #عباس_ناظری
.
.
پ‌ن: فیلم در جستجوی خوشبختی ویل اسمیت که بر اساس داستانی واقعی نوشته شده است، یکی از فیلم‌های مورد علاقه من است که چندین بار آن را دیده‌ام و تماشایش را پیشنهاد می‌کنم، کتاب تئوری انتخاب ویلیام گلاسر را هم می‌توانید بخوانید، ترجمه علی صاحبی یا دوست عزیزم مهرداد فیروربخت بهترین ترجمه‌های این کتاب هستند.

@Existentialistt
✍️ به‌ندرت به جای زخم‌ها فکر می‌کنی
اما هر وقت به یادشان می‌افتی
می‌دانی که علامت‌های زندگی‌اند... نامه‌هایی از الفبایی نهان‌اند که داستان هویتت را باز می‌گویند!
زیرا هر جای زخم یادبود زخمی‌ست
که التیام یافته
و هر زخم بر اثر برخوردی نامنتظر
با جهان ایجاد شده
یعنی یک تصادف
یا چیزی که لازم نبوده اتفاق بیفتد... امروز صبح که به آینه نگاه می‌کنی
پی می‌بری سراسر زندگی چیزی به‌جز تصادف نیست...
و تنها یک واقعیت محرز است
این‌که دیر یا زود
به پایان خواهد رسید...

📕 #خاطرات_زمستان
👤 #پل_آستر

@Existentialistt
✍️ خیال می‌کنی آسان است آدم با همت خودش به جایی برسد؟
نمی‌دانی چه سختی‌ها باید کشید، به چه کارهایی تن داد و چه خفت‌هایی را تحمل کرد. به خصوص اگر یک زن بخواهد در جامعه به پست و مقامی برسد.


📕 #تصاویر_زیبا
👤 #سیمون_دوبوار

@Existentialistt
#هرشب_یک_جمله

اگر روزی فرا برسد که زن نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد، دوست داشتن برای او نیز همچون مرد سرچشمه زندگی خواهد بود نه خطری مرگبار…!

📕 #سیمون_دوبوار
👤 #جنس_دوم

@Existentialistt
درباب این چهره که با آن زاده شدم، حرف‌هایی دارم.
پیش از هر چیز باید بپذیرمش. اگر بگویم دوستش نمی‌داشتم اهمیتی می‌یابد که در کودکیم نداشت.
از آن متنفر نبودم، بدان توجه نمی‌کردم، از آن پرهیز می‌کردم. در آیینه به آن نمی‌نگریستم. به نظرم سال‌ها هرگز ندیدمش.
در عکس‌ها نگاهم را بر می‌گردانم، گویی کس دیگری جای مرا گرفته بود.

📕 #آفریقایی
👤 #ژان_ماری_گوستاو_لوکلزیو



@Existentialistt
AUD-20190204-WA0004
<unknown>
🔻#شما_فرستادید

تلخ ترین چیزی‌ که از رنجِ عشق چشیده‌‌ام
نزدیکی معشوق است، آنگاه که وصالش ناممکن است
چون شتری که در بیابان از عطش می‌میرد، در حالی‌که بر پشت، آب می‌برد
.
ای ماهِ کامل! چقدر چشمانم تا صبح به روی تو بیدار ماند!
ای شاخه‌ی ترد! چقدر ‌پرندگان بر تو آواز اندوه سر دادند!


شاعر: طرفة بن العبد
خواننده: عبدالرحمن محمد

@Existentialistt
...
خلاصه بگویم: دوست خوبم، ما نباید امیدمان را برای همیشه از دست بدهیم، سخن، سخنِ زندگی‌ست، زندگی بدون امید که نمی‌شود، بدون ایمان که نمی‌شود، بدون عشق که نمی‌شود، در ادبیات عشق و ایمان و امید را سه خواهر می‌نامند که همواره با هم هستند، پس اگر امیدت را باختی، به عشق یا ایمان متوسل شو، آنگاه امیدت را بازخواهی یافت، چون اگر عشق یا ایمان داشته باشی خودت را به نیکی قضاوت خواهی کرد، آنگاه درخواهی یافت که به اصل اضداد احترام بگذاری، شب و روز، سپیدی و سیاهی، عشق و تنهایی، کفر و ایمان، امید و یأس و ...
پس آرام باش و بی‌دلهره؛ و یقین داشته باش که همه‌چیز در تضاد معنا می‌یابد، تنهایی و ناامیدی امروز تو، بذر عشق و امید دو فردای دیگرت خواهد بود به شرط آنکه هردو روی مفاهیم زندگی را به خوبی بشناسی؛ امیدت را در یأس خواهی یافت، تنهای تنها که شدی عشق نیز خواهد آمد، ایمانت را که از دست دادی مؤمن می‌شوی به هرآنچه که باید...

آهسته و بی‌‌دلهره لبخندت را آغاز کن...

متن: #عباس_ناظری

@Existentialistt
برقص
عاشق شو
نه یک بار که بارها و بارها برقص و عاشق شو، عاشق شو‌ و شکست بخور و از شکست خوردن نترس، از رقصیدن و مجازات شدن نترس، آواز بخوان پوپکم، آرام بخوان و گاهی به اوج برو...
تجربه کن، به تکرار هم تجربه کن، بگذار دلت را بشکنند، بگذار ناامیدت کنند، بگذار قضاوتت کنند اما به هیجانات و احساسات درونت اجازه ابراز بده، اما هنر و مهارت خود را سرکوب مکن که با سرکوب مبنای تمام زندگی را خواهی باخت...
که انسان باید همه‌ی احساسات نهفته‌ی درونش را تجربه کند، از غم و اندوه و اشک و لبخند تا دلواپسی و ترس و وحشت، همه را تجربه کن... آنقدر تکرار کن که خسته شوند که ناامید شوند از مهار کردنت... پاپیون زندان‌هایی باش که با قضاوت‌هایشان برایت می‌سازند، چگوارایی برای دیکتاتورهای زمانه‌ات باش تا از دستت عاصی شوند، ماندلای دوستانت باش همانند او صلح‌جو، قاطع و مهربان، لوترکینگ سرزمین خودت باش تا از محدودیت‌های خودخواسته‌ی خویش فراتر بروی، اصلا هرکه می‌خواهی باش اما تجربه کن، آواهای درونت را تجربه کن و تکرارشان کن و به تکرار تجربه‌شان کن، یادت نرود رقص و آوازهایت را، برای من و برای خودت برقص و بخوان پوپکم...

متن: #عباس_ناظری


@Existentialistt
...
کریستین بوبن می‌گوید: «هيچ لذتی بالاتر از آن نيست، كه با كسی آشنا شوی كه دنيا را مانند تو می‌بيند.
گويی درمی‌يابی كه ديوانه نبوده‌ای...»
.
درست در همین لحظه‌ی رویارویی‌ست که احساس تنهایی ناپدید و سپس مهربانی یا شفقت به خود، پدیدار می‌شود، ناگهان در‌می‌یابی که می‌توانی لب به سخن بگشایی و بدانی روبه‌رویت کسی نشسته است که می‌داند تو از چه سخن می‌گویی، کمی پیش‌تر نوشته بودم که رنج‌های عظیم ما، آنجایی است که از سخن گفتن باز می‌ایستیم و به درون خود می‌غلتیم؛ زیرا خود و تنها خود از آنچه بر ما گذشته است، آگاهیم. ما زبان را به ارث می‌بریم و از واژه‌های یکسان برای رنج‌های متفاوت استفاده می‌کنیم؛ از این‌روست که هرگاه که می‌خواهیم لب به سخن بگشاییم و از رنج‌هایمان بگوییم، می‌ترسیم؛ می‌ترسیم که مبادا بگوییم و درک نشویم، مبادا درست فهمیده نشویم، مبادا نتوانیم منظور خود را به مقصد برسانیم. «رنج‌های ما خصوصی‌ترین اندام‌های روان‌مان هستند؛ شایسته نیست که آنها را برای هرکسی به معرض نمایش بگذاریم.»
آری، پس از این رویارویی‌ست که با خودت مهربان می‌شوی، چون حالا در‌یافته‌ای که در طول تمام این سال‌ها تنها نبوده‌ای، این لحظه، لحظه‌ی باشکوه بیداری و خروج تو از صغارت‌هایت خواهد بود، اکنون می‌توانی خودت را به آغوش بکشی، چون می‌دانی که دیگر تنها نیستی حتی اگر آن شخص در زندگی‌ات نباشد...

متن: #عباس_ناظری
...
مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زنده‌به‌گور نکرده باشی؛ اینکه چندبار عاشق شده‌ و سپس فارغ شده‌ای واقعا اهمیتی ندارد، اما مهم است که پس از فارغ شدن، اگر وارد رابطه‌ای می‌شوی، انسان قبلی در قلبت زنده نباشد، که اگر باشد: «صدای ضربات مشت او بر گور قلبت، تو را مضطرب خواهد کرد؛ این اضطرابی است که رابطه‌ی اکنونت را ویران می‌کند.» گفته‌ام که انسان به عشق و ایمان و امید زنده است؛ اما اضافه می‌کنم که انسان به «تکرار» نیز زنده است، پس ایمان بیاور و کفر بورز اما دوباره ایمان بیاور، امیدوار باش و ناامیدی را هم تجربه کن اما دوباره امیدوار شو، بارها و بارها عاشق شو و شکست بخور؛ بدینگونه تمرین عاشقی کن تا بتوانی معنای حقیقی عشق را دریابی، تا در عشق پخته شوی، آنگاه خواهی دید که عشق ورزیدن هنر می‌خواهد، مهارت می‌خواهد، تجربه می‌خواهد، شجاعت می‌خواهد، شجاعت بسیار می‌خواهد، یک‌بار کافی نیست، یک‌بار تلاش کردن هرگز کافی نیست، یک‌بار امیدوار بودن کافی نیست، یک‌بار عاشق بودن و عاشقی کردن، نه! کافی نیست، انسانی که تکرار می‌کند دلیر است؛ و تکرار کردن در توان هرکسی نیست، اگر می‌توانی تکرار کن و اگر نمی‌توانی انتظار خوشبختی را از سر بیرون کن...
.
به تکرار برایت می‌نویسم: «مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زنده‌به‌گور نکرده باشی...»

متن: #عباس_ناظری

@Existentialistt
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهم نیست اگر در قلبت گورستانی از عشق داشته باشی، اما مهم است که درون آن گورها کسی را زنده‌به‌گور نکرده باشی.

متن: #عباس_ناظری


@Existentialistt
✍️ما مثل رستم دستان‌مان که فرزندش را به دست خودش می‌کُشد، قاتل‌ آینده‌ایم، چون همه چیز پنهان و آشکار به ما می‌گوید «خفه!» – چون حتا خودمان به خودمان می‌گوییم «جلو بزرگترها فضولی موقوف!» – چون بزرگترها یعنی گذشتگان، یعنی پدرها و پدربزرگ‌ها که خودِ آن‌ها هم در همین فضای مشابه نبیره‌ها و نتیجه‌ها و ندیده‌هاشان پیر شده‌اند و مرده‌اند. ما میراث‌خوار کسانی هستیم که مُرده به دنیا آمده بوده‌اند. حتا اگر از کُشتن کسانی که حرف نوی به میان آورده‌اند پشیمان شده‌ایم و به آنان «شهید اول» و «شهید ثانی» و «شهید ثالث» لقب داده‌ایم، این هم به دستور پدران‌مان بوده که فرمانی را اجرا کرده‌اند، وگرنه ما که‌ایم که به خودمان جرأت بدهیم برداریم همین‌جور سرخود کسانی را که اجداد گرامی‌مان به قتل رسانده‌اند، شهید بخوانیم؟

برگرفته از گفت‌وشنود #ناصر_حریری با #احمد_شاملو | آویشن، ۱۳۷۷

@existentialistt
2025/06/29 17:07:40
Back to Top
HTML Embed Code: