عمل عاشقانه
نویسنده: دکتر راس هریس
مترجم: حسن ملکیان- دکتر شیرعلی خرامین
انتشارات: سایه سخن
📕 چاپ: #اول
ویراست جدید
✅ بخشی از مقدمهی مترجمان: ( یک)
عشق و رنج صمیمانه با هم میرقصند؛ دست در دست هم!
وقتی صحبت از عشق میشود، ناخودآگاه ذهنمان میرود سراغ حسهای خوشایند، صمیمیت، لبخندهای مشارکت، گرمای نگاهها و دلسپردگیهای بیکلام. اما هرکسی که وارد یک رابطۀ جدی شده باشد، بهزودی درمییابد که واقعیت عشق به مراتب پیچیدهتر، پر فراز و نشیبتر و حتی گاهی دردناکتر از آن تصویر رؤیایی است که در ذهنمان ساختهایم. در این لحظههاست که کتابی مانند "عمل عاشقانه" میتواند مثل نقشهای دقیق و راهگشا دستمان را بگیرد و از دل پیچیدگیها عبور دهد.
دکتر راس هریس پزشک و رواندرمانگر و نویسندهای برجسته در زمینۀ روانشناسی مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) تلاش میکند مفاهیم علمی را به زبان ساده و کاربردی برای عموم مردم و درمانگران ارائه دهد. آثار او در سراسر جهان پرفروش بودهاند. وی با نگاهی انسانمحور و مهربان به مخاطبان خود میآموزد که چگونه با احساسات دشوار کنار بیایند، ذهنآگاهی را تمرین کنند و در راستای ارزشهای شخصیشان قدم بردارند. او نهتنها در درمان بلکه در آموزش و تربیت درمانگران نیز نقش فعالی دارد. او بهجای اینکه فقط تئوری بدهد، از دل جلسات درمانی واقعی و تجربههای زوجها، ما را با موقعیتهای تازهای آشنا میکند.
در صورتی که
🔸️ روابط شما شکل معقولی دارد، اما میخواهید آن را غنی کنید.
🔸️ روابط شما شکل بدی دارد و میخواهید اصلاحش کنید.
🔸️در حال حاضر رابطهای ندارید یا رابطه قطع شده و میخواهید از اشتباهات گذشته درس بگیرید و آنها را تکرار نکنید.
این کتاب را بخوانید.
#عمل_عاشقانه
ویراست جدید
🆔 @Sayehsokhan
نویسنده: دکتر راس هریس
مترجم: حسن ملکیان- دکتر شیرعلی خرامین
انتشارات: سایه سخن
📕 چاپ: #اول
ویراست جدید
✅ بخشی از مقدمهی مترجمان: ( یک)
عشق و رنج صمیمانه با هم میرقصند؛ دست در دست هم!
وقتی صحبت از عشق میشود، ناخودآگاه ذهنمان میرود سراغ حسهای خوشایند، صمیمیت، لبخندهای مشارکت، گرمای نگاهها و دلسپردگیهای بیکلام. اما هرکسی که وارد یک رابطۀ جدی شده باشد، بهزودی درمییابد که واقعیت عشق به مراتب پیچیدهتر، پر فراز و نشیبتر و حتی گاهی دردناکتر از آن تصویر رؤیایی است که در ذهنمان ساختهایم. در این لحظههاست که کتابی مانند "عمل عاشقانه" میتواند مثل نقشهای دقیق و راهگشا دستمان را بگیرد و از دل پیچیدگیها عبور دهد.
دکتر راس هریس پزشک و رواندرمانگر و نویسندهای برجسته در زمینۀ روانشناسی مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) تلاش میکند مفاهیم علمی را به زبان ساده و کاربردی برای عموم مردم و درمانگران ارائه دهد. آثار او در سراسر جهان پرفروش بودهاند. وی با نگاهی انسانمحور و مهربان به مخاطبان خود میآموزد که چگونه با احساسات دشوار کنار بیایند، ذهنآگاهی را تمرین کنند و در راستای ارزشهای شخصیشان قدم بردارند. او نهتنها در درمان بلکه در آموزش و تربیت درمانگران نیز نقش فعالی دارد. او بهجای اینکه فقط تئوری بدهد، از دل جلسات درمانی واقعی و تجربههای زوجها، ما را با موقعیتهای تازهای آشنا میکند.
در صورتی که
🔸️ روابط شما شکل معقولی دارد، اما میخواهید آن را غنی کنید.
🔸️ روابط شما شکل بدی دارد و میخواهید اصلاحش کنید.
🔸️در حال حاضر رابطهای ندارید یا رابطه قطع شده و میخواهید از اشتباهات گذشته درس بگیرید و آنها را تکرار نکنید.
این کتاب را بخوانید.
#عمل_عاشقانه
ویراست جدید
🆔 @Sayehsokhan
❤13👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای پریسا همراه با سنتور مشکاتیان
و غزلی از سعدی:
چنان در قیدِ مِهرَت پای بَندم،
که گویی، آهویی سَر درکمندم.
گهی، بر دَردِ بی دَرمان، بِگریَم؛
گهی، بر حالِ بی سامان، بِخندم.
مرا هوشی نَمانْد از عشق و گوشی،
که قولِ هوشمندان، کار بَندَم.
نه مجنونم که دل بردارم از دوست؛
مَدِه، گر عاقلی، ای خواجه! پَندَم.
مَجالِ صبر، تنگ آمد به یک بار؛
حَدیثِ عشق، برصَحرا فِگَندم.
چنین صورت، نَبَندد، هیچ نقاش؛
مَعاذَالله! من، این صورت نَبَندم.
چه جانها در غمت فَرسود و تَنها؛
نه من تنها، اسیر و مُستمَندم.
تو هم باز آمدی، ناچار و ناکام،
اگر بازآمدی بَختِ بلندم.
گر آوازم دهی، من خفته درگور،
بِیاسایَد رَوانِ دَردمندم.
سَری دارم فدای خاکِ پایَت،
گر آسایش رسانی، وَر گَزَندم.
وَگر در رنجِ سعدی، راحتِ توست،
من این بیداد، برخود میپَسَندم.
🆔 @Sayehsokhan
و غزلی از سعدی:
چنان در قیدِ مِهرَت پای بَندم،
که گویی، آهویی سَر درکمندم.
گهی، بر دَردِ بی دَرمان، بِگریَم؛
گهی، بر حالِ بی سامان، بِخندم.
مرا هوشی نَمانْد از عشق و گوشی،
که قولِ هوشمندان، کار بَندَم.
نه مجنونم که دل بردارم از دوست؛
مَدِه، گر عاقلی، ای خواجه! پَندَم.
مَجالِ صبر، تنگ آمد به یک بار؛
حَدیثِ عشق، برصَحرا فِگَندم.
چنین صورت، نَبَندد، هیچ نقاش؛
مَعاذَالله! من، این صورت نَبَندم.
چه جانها در غمت فَرسود و تَنها؛
نه من تنها، اسیر و مُستمَندم.
تو هم باز آمدی، ناچار و ناکام،
اگر بازآمدی بَختِ بلندم.
گر آوازم دهی، من خفته درگور،
بِیاسایَد رَوانِ دَردمندم.
سَری دارم فدای خاکِ پایَت،
گر آسایش رسانی، وَر گَزَندم.
وَگر در رنجِ سعدی، راحتِ توست،
من این بیداد، برخود میپَسَندم.
🆔 @Sayehsokhan
❤19
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
ز سنگ سیه آن چشمهٔ جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
بر آن شاخهٔ انجیر تک افتاده، چکاوک
چنین پرده عشاق، طربناک، نمی زد
اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود
محمدرضا شفیعیکدکنی
@shafiei1318
🆔 @Sayehsokhan
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
ز سنگ سیه آن چشمهٔ جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
بر آن شاخهٔ انجیر تک افتاده، چکاوک
چنین پرده عشاق، طربناک، نمی زد
اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود
محمدرضا شفیعیکدکنی
@shafiei1318
🆔 @Sayehsokhan
❤22
🔘 دهه شصت مثل اسید جوانی و نوجوانی ما را سوزاند. حتا کتابهای درسی که در دهه شصت برای ما نوشتند هیچ ربطی به درس و آموزش نداشت. به جای یادگیری بیشتر مایه گمراهی بود. کسانی برای ما کتاب نوشته بودند که خودشان باید روی نیمکت می نشستند یاد میگرفتند! شما ممکن است باور نکنید اما ما در درس خداشناسی کتاب تعلیمات دینی مجبور بودیم مبحث فیزیولوژی و آناتومی را بخوانیم. جایی که در درس خداشناسی سیستم کلیوی را بعنوان دلیلی بر اثبات وجود خداوند در کتاب تعلیمات دینی گنجانده بودند.
🔘عصر پاییزی دلگیری بود. ابرهای عبوس آسمان را پنهان کرده بودند. باد سردی میوزید. آخرین برگهای چنارهای داخل حیاط مدرسه از شاخه جدا میشدند و بر بال باد پرواز میکردند. سر کلاس تعلیمات دینی نشسته بودم. با اشاره معلم رفتم پای تخته و منتظر پرسش ماندم. درس را خوانده بودم و ترسی نداشتم. معلم پرسید کارکرد قوس هنله و کپسول بومن را توضیح بده؟
🔘 قوس هنله و کپسول بومن را نمیدانم اما وجود سیستم کلیه با کارکرد دقیق و منظم و بدون وقفه نشانه خالقی آگاه و دانا است. چنین دستگاه پیچیده و شگفتانگیزی نمی تواند تصادفی و بی حکمت درست شده باشد. عملکرد منظم و دقیق کلیهها دلیلی بر وجود خداوند و خالقی توانا است. آموزگار انگار که نشنید یا نخواست که بشنود. گفت شِرّ و وِرّ تحویل من نده. کار قوس هنله و کپسول بومن را بگو. میخواستم بگویم هدف این درس توضیح کار کلیه نیست که پرید میان حرفم و با تحکم و تَغَیُر فریاد زد بلبل زبانی موقوف!
در حالی که میرفتم روی نیمکت بنشینم گفت پِسَرهیِ کودن بیسواد! و بعد که نشستم شروع کرد به سخنرانی و سرکوفت زدن. گفت هیچ کاری از تو و امثال تو ساخته نیست الا حمالی. گفت حمالی هم همت میخواهد که تو نداری!
🔘 نمیدانم آن روز آموزگار تعلیمات دینی از کدام دنده چپ بلند شده بود؟ گویی ماموریت داشت که مرا له کند. پوزم را بزند و پَرَم را بچیند. شاید دلش از جایی دیگر پر بود، خشمش را بر سر من خالی کرد. مطمئنم هیچ وقت نفهمید که چه روزهای غمگین و کسالت باری برای من ساخت! کاری که معلم تعلیمات دینی در آن عصر پاییز با روح و روان من کرد تموچین با خوارزم و خراسان نکرد. چهل سال من زق زق زخمی را در استخوانم حس می کردم. انصاف نبود اما شد!
🔘جهان گرد است و جایی که کوه به کوه می رسد چرا آدمی به آدم نرسد؟ من چهل سال صوفیانه صبر کردم و چشم به راه روزی بودم که طبیعت ما را به هم برساند و تاوان بستاند.
بعد از چهل سال، چهارِ صبحِ یک روز تابستانی مردادِ هزار و چهارصد و یک من وآموزگار تعلیمات دینی به هم رسیدیم. چه پگاه پر از اضطرابی بود. درست مثل آن پسین پاییزی چهل سال پیش. در آن پسین پاییزی روحِ من روانی و تن من تباه بود اما در این پگاه این آموزگار تعلیمات دینی بود که از درد به هم می پیچید و دندان بر دندان میکشید!
🔘طبیعت چهل سال صبر کرد تا به آموزگار تعلیمات دینی ثابت کند که من غیر از حمالی کار دیگری هم میتوانم بکنم. که من هم یک روز به کار آمدم و کاری کردم! من یکی از آن چهار نفری بودم که برای تسکین درد و تامین سلامت معلم تعلیمات دینی خواب نوشین بامداد رحیل خود را فرو گذاشتند و لباس اتاق عمل پوشیدند و یک ساعت و نیم عرق ریختند و اضطراب کشیدند. قدیمی دنیا راست گفته است که هر چیزی که خوار آید روزی به کار آید. آن روز من خوار شدم اما در آن نیمه شب همان خوار به کار آمد! قلب آموزگار عزیز کم آورده بود. شریان اصلی قلب بسته شده بود. شریان را باز کردیم. وقتی که کار تمام و درد ساکت و بحران مدیریت شد، آموزگار عزیز را صدا کردم و گفتم، اما من باز هم می گویم توضیح کارکرد قوس هنله و کپسول بومن مال درس زیست شناسی است، توضیح آناتومی و فیزیولوژی کلیه در درس دینی هیچ جایگاهی ندارد، هدف از تشریح عملکرد کلیه در آن درس برای تفهیم موضوع و تقریب معنای خداشناسی بود، شما چه نظری دارید آقای معلم دینی مدرسه راهنمایی شهید عباس ملکی! خودم را معرفی کردم. دستش را گرفتم و داستان را برایش تعریف کردم و خندیدیم به روزگار و بازیهایش!
@Khapuorah
🆔 @Sayehsokhan
#ماشااکبری
🔘عصر پاییزی دلگیری بود. ابرهای عبوس آسمان را پنهان کرده بودند. باد سردی میوزید. آخرین برگهای چنارهای داخل حیاط مدرسه از شاخه جدا میشدند و بر بال باد پرواز میکردند. سر کلاس تعلیمات دینی نشسته بودم. با اشاره معلم رفتم پای تخته و منتظر پرسش ماندم. درس را خوانده بودم و ترسی نداشتم. معلم پرسید کارکرد قوس هنله و کپسول بومن را توضیح بده؟
🔘 قوس هنله و کپسول بومن را نمیدانم اما وجود سیستم کلیه با کارکرد دقیق و منظم و بدون وقفه نشانه خالقی آگاه و دانا است. چنین دستگاه پیچیده و شگفتانگیزی نمی تواند تصادفی و بی حکمت درست شده باشد. عملکرد منظم و دقیق کلیهها دلیلی بر وجود خداوند و خالقی توانا است. آموزگار انگار که نشنید یا نخواست که بشنود. گفت شِرّ و وِرّ تحویل من نده. کار قوس هنله و کپسول بومن را بگو. میخواستم بگویم هدف این درس توضیح کار کلیه نیست که پرید میان حرفم و با تحکم و تَغَیُر فریاد زد بلبل زبانی موقوف!
در حالی که میرفتم روی نیمکت بنشینم گفت پِسَرهیِ کودن بیسواد! و بعد که نشستم شروع کرد به سخنرانی و سرکوفت زدن. گفت هیچ کاری از تو و امثال تو ساخته نیست الا حمالی. گفت حمالی هم همت میخواهد که تو نداری!
🔘 نمیدانم آن روز آموزگار تعلیمات دینی از کدام دنده چپ بلند شده بود؟ گویی ماموریت داشت که مرا له کند. پوزم را بزند و پَرَم را بچیند. شاید دلش از جایی دیگر پر بود، خشمش را بر سر من خالی کرد. مطمئنم هیچ وقت نفهمید که چه روزهای غمگین و کسالت باری برای من ساخت! کاری که معلم تعلیمات دینی در آن عصر پاییز با روح و روان من کرد تموچین با خوارزم و خراسان نکرد. چهل سال من زق زق زخمی را در استخوانم حس می کردم. انصاف نبود اما شد!
🔘جهان گرد است و جایی که کوه به کوه می رسد چرا آدمی به آدم نرسد؟ من چهل سال صوفیانه صبر کردم و چشم به راه روزی بودم که طبیعت ما را به هم برساند و تاوان بستاند.
بعد از چهل سال، چهارِ صبحِ یک روز تابستانی مردادِ هزار و چهارصد و یک من وآموزگار تعلیمات دینی به هم رسیدیم. چه پگاه پر از اضطرابی بود. درست مثل آن پسین پاییزی چهل سال پیش. در آن پسین پاییزی روحِ من روانی و تن من تباه بود اما در این پگاه این آموزگار تعلیمات دینی بود که از درد به هم می پیچید و دندان بر دندان میکشید!
🔘طبیعت چهل سال صبر کرد تا به آموزگار تعلیمات دینی ثابت کند که من غیر از حمالی کار دیگری هم میتوانم بکنم. که من هم یک روز به کار آمدم و کاری کردم! من یکی از آن چهار نفری بودم که برای تسکین درد و تامین سلامت معلم تعلیمات دینی خواب نوشین بامداد رحیل خود را فرو گذاشتند و لباس اتاق عمل پوشیدند و یک ساعت و نیم عرق ریختند و اضطراب کشیدند. قدیمی دنیا راست گفته است که هر چیزی که خوار آید روزی به کار آید. آن روز من خوار شدم اما در آن نیمه شب همان خوار به کار آمد! قلب آموزگار عزیز کم آورده بود. شریان اصلی قلب بسته شده بود. شریان را باز کردیم. وقتی که کار تمام و درد ساکت و بحران مدیریت شد، آموزگار عزیز را صدا کردم و گفتم، اما من باز هم می گویم توضیح کارکرد قوس هنله و کپسول بومن مال درس زیست شناسی است، توضیح آناتومی و فیزیولوژی کلیه در درس دینی هیچ جایگاهی ندارد، هدف از تشریح عملکرد کلیه در آن درس برای تفهیم موضوع و تقریب معنای خداشناسی بود، شما چه نظری دارید آقای معلم دینی مدرسه راهنمایی شهید عباس ملکی! خودم را معرفی کردم. دستش را گرفتم و داستان را برایش تعریف کردم و خندیدیم به روزگار و بازیهایش!
@Khapuorah
🆔 @Sayehsokhan
#ماشااکبری
❤32👏3👎2
آقای باب سالو و کتاب ارزشمندش "#معلم_الهامبخش"
ایشان در حوزهی مدرسه کیفی، تئوری انتخاب و الهامبخشی به معلمان. کتابهای متعدی نگاشته است.
کتاب معلم الهامبخش در ایجاد تفاوت مثبت در زندگی دانشآموزان» اثری بسیار کاربردی و انگیزهبخش برای معلمان علاقهمند به تغییر واقعی است.
📘 #ده_نکتهی طلایی از کتاب «معلم الهامبخش» نوشتهی باب سالو:
۱. معلمان الهامبخش، روابط را بر محتوا مقدم میدانند.
آنها میدانند تا زمانی که پیوند انسانی با دانشآموز شکل نگرفته، آموزش مؤثر اتفاق نمیافتد.
۲. بر قدرت انتخاب تأکید دارند، نه اجبار.
این معلمان به جای کنترل بیرونی، به دانشآموزان کمک میکنند مسئولیت انتخابهای خود را بپذیرند.
۳. از مقایسههای بیهوده پرهیز میکنند.
هر دانشآموز را با گذشتهی خودش میسنجند، نه با دیگران.
۴. محیط کلاس را به فضایی امن و بدون قضاوت تبدیل میکنند.
جایی که دانشآموزان بتوانند بدون ترس از سرزنش، اشتباه کنند، تجربه بیاموزند و رشد کنند.
۵. به جای تمرکز بر ضعفها، نقاط قوت دانشآموزان را تقویت میکنند.
آنها با دیدن حتی یک جرقهی کوچک، انگیزهای بزرگ میآفرینند.
۶. یادگیری را هدف اصلی آموزش میدانند، نه نمره را.
برای آنها یادگیری عمیق مهمتر از حفظیات زودگذر و موفقیت امتحانی است.
۷. خودشان اهل یادگیریاند.
آنها میدانند برای الهامبخشی به دیگران، اول باید خودشان در مسیر رشد و یادگیری باشند.
۸. شنوندهی خوبی هستند.
با گوشدادن فعال، به دانشآموزان این پیام را میدهند: «تو مهمی، صدایت شنیده میشود.»
۹. از روشهای خلاقانه و منعطف برای تدریس استفاده میکنند.
چون میدانند که هر دانشآموز سبک یادگیری خاص خود را دارد.
۱۰. به دانشآموزان کمک میکنند تا خودباوری را تجربه کنند.
آنها چراغهایی هستند که در تاریکی شک و تردید، مسیر رشد را برای دانشآموزان روشن میکنند.
➖➖➖➖
نکته های بالا رو دوست داشتی؟ اینها فقط قطرههایی از یه دریا بود
پیشنهاد میکنم
🎁 لذت مطالعهی این کتاب رو به خودت هدیه بدی
🆔 @Sayehsokhan
ایشان در حوزهی مدرسه کیفی، تئوری انتخاب و الهامبخشی به معلمان. کتابهای متعدی نگاشته است.
کتاب معلم الهامبخش در ایجاد تفاوت مثبت در زندگی دانشآموزان» اثری بسیار کاربردی و انگیزهبخش برای معلمان علاقهمند به تغییر واقعی است.
📘 #ده_نکتهی طلایی از کتاب «معلم الهامبخش» نوشتهی باب سالو:
۱. معلمان الهامبخش، روابط را بر محتوا مقدم میدانند.
آنها میدانند تا زمانی که پیوند انسانی با دانشآموز شکل نگرفته، آموزش مؤثر اتفاق نمیافتد.
۲. بر قدرت انتخاب تأکید دارند، نه اجبار.
این معلمان به جای کنترل بیرونی، به دانشآموزان کمک میکنند مسئولیت انتخابهای خود را بپذیرند.
۳. از مقایسههای بیهوده پرهیز میکنند.
هر دانشآموز را با گذشتهی خودش میسنجند، نه با دیگران.
۴. محیط کلاس را به فضایی امن و بدون قضاوت تبدیل میکنند.
جایی که دانشآموزان بتوانند بدون ترس از سرزنش، اشتباه کنند، تجربه بیاموزند و رشد کنند.
۵. به جای تمرکز بر ضعفها، نقاط قوت دانشآموزان را تقویت میکنند.
آنها با دیدن حتی یک جرقهی کوچک، انگیزهای بزرگ میآفرینند.
۶. یادگیری را هدف اصلی آموزش میدانند، نه نمره را.
برای آنها یادگیری عمیق مهمتر از حفظیات زودگذر و موفقیت امتحانی است.
۷. خودشان اهل یادگیریاند.
آنها میدانند برای الهامبخشی به دیگران، اول باید خودشان در مسیر رشد و یادگیری باشند.
۸. شنوندهی خوبی هستند.
با گوشدادن فعال، به دانشآموزان این پیام را میدهند: «تو مهمی، صدایت شنیده میشود.»
۹. از روشهای خلاقانه و منعطف برای تدریس استفاده میکنند.
چون میدانند که هر دانشآموز سبک یادگیری خاص خود را دارد.
۱۰. به دانشآموزان کمک میکنند تا خودباوری را تجربه کنند.
آنها چراغهایی هستند که در تاریکی شک و تردید، مسیر رشد را برای دانشآموزان روشن میکنند.
➖➖➖➖
نکته های بالا رو دوست داشتی؟ اینها فقط قطرههایی از یه دریا بود
پیشنهاد میکنم
🎁 لذت مطالعهی این کتاب رو به خودت هدیه بدی
🆔 @Sayehsokhan
نشر سایه سخن
معلم الهام بخش - نشر سایه سخن
چگونه الهامبخش تغییرات مثبت در زندگی دانشآموزان باشیم؟
❤3👍3
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی
سخنرانی دکتر نعمتالله فاضلی با عنوان:
🔻معلمان الهامبخش
🔹۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ارومیه
🔹حجم فایل: 11.8M، زمان: 51 دقیقه
🔻معلم الهامبخش کسی است که در وهله نخست شور و شوق درونی معلمی دارد. شور و شوق سرایتکردنی است.
🔻معلم الهامبخش خوانا و نویسا است. در تاریخ مدرسه، رشدیه و صمد بهرنگی و جلال آل احمد و سیمین بهبهانی و ... خودشان سرمشق خوانایی و نویسایی بودند.
🔻معلم الهامبخش معنای آهستگی و حوصله را میفهمد. برای خط خوش، زیبانویسی، فهمیدن و درک کردن خود و شاگردانش وقت میگذارد.
🔻ما با بحران نامدرسهها و نامعلمیها و ناسوادی مواجه هستیم. از استعارههای نظامی و جنگی (سنگر و افسر و سرباز و اطاعت و ...) برای توصیف مدرسه و آموزش استفاده میشود.
🔻معلم الهامبخش کسی است که از خردهفضاها برای یادگرفتن و یاددادن استفاده میکند و خود را قربانی سیستم و ایدئولوژی و فقر تحمیلشده نمیداند و بهرغم اینکه به او نگاه ابزاری میشود ولی خودش خود را باور دارد و شهامت معلمی دارد.
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
سخنرانی دکتر نعمتالله فاضلی با عنوان:
🔻معلمان الهامبخش
🔹۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ارومیه
🔹حجم فایل: 11.8M، زمان: 51 دقیقه
🔻معلم الهامبخش کسی است که در وهله نخست شور و شوق درونی معلمی دارد. شور و شوق سرایتکردنی است.
🔻معلم الهامبخش خوانا و نویسا است. در تاریخ مدرسه، رشدیه و صمد بهرنگی و جلال آل احمد و سیمین بهبهانی و ... خودشان سرمشق خوانایی و نویسایی بودند.
🔻معلم الهامبخش معنای آهستگی و حوصله را میفهمد. برای خط خوش، زیبانویسی، فهمیدن و درک کردن خود و شاگردانش وقت میگذارد.
🔻ما با بحران نامدرسهها و نامعلمیها و ناسوادی مواجه هستیم. از استعارههای نظامی و جنگی (سنگر و افسر و سرباز و اطاعت و ...) برای توصیف مدرسه و آموزش استفاده میشود.
🔻معلم الهامبخش کسی است که از خردهفضاها برای یادگرفتن و یاددادن استفاده میکند و خود را قربانی سیستم و ایدئولوژی و فقر تحمیلشده نمیداند و بهرغم اینکه به او نگاه ابزاری میشود ولی خودش خود را باور دارد و شهامت معلمی دارد.
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
❤9
#از_شما
در داستان اول مثنوی بعد از پیدا شدن علت ناخوشی ِ کنیزک و یافتن زرگر و روانه کردنش به پایتخت، بیتی زبان حال زرگر آمده که عبرت آموز است:
اسب تازی برنشست و تند تاخت
خونبهای خویش را خلعت شناخت
چه بسیار وقتها که آدمها برای کسب جا و موقعیتی سر و دست شکستهاند و ندانستهاند که آن موقعیت آبرو و نام و جانشان را خواهد گرفت.
بعد از ورود زرگر به قصر و کامرانی شش ماهه و بیمار کردنش، چند بیت درخشان ِ تامل برانگیز از زبان زرگر ِ در حال مرگ آمده است، در این چند بیت، داشتن ِ صفتی نیکو و "ویژگی" یی ممتاز را علت از دست رفتن ِ جان و زندگی شمرده است:
خون دوید از چشم ِ هم چون جوی او
دشمن جان وی آمد روی او
دشمن طاوس آمد پرّ او
ای بسی شه را بکشته فرّ او
گفت: من آن آهُوَم کز ناف من
ریخت آن صیاد خون صاف من
ای من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندش برای پوستین
ای من آن فیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان
بعد از این بیتها که آدمی را به وجهی از شگفتیها و عجایب آفرینش توجه میدهد، از زبان ِ زرگر انتقام خونش حوالهی تقدیر شده با قطعیت سروده میشود:
آنکه کُشتَستَم پی مادون من
می نداند که نخسبد خون ِ من؟
بر من است امروز و فردا بر وی است
خونِ چون من کس چنین ضایع کی است؟
بعد در بارهی بازگشت ُ نتیجهی عمل آدمی اینگونه هشدار میدهد:
گرچه دیوار افکند سایهی دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
نیچه گفته است، اخلاق ساختهی آدمهای ضعیف است، اگر با این دید ِ انتقادی به ابیات بالا نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که هر مجموعهی زیستی از وجودی فردی گرفته تا گروهها و ملتها اگر در مقابل هر ستم و هجوم و تجاوزی شجاعانه ایستاده باشد و شکست نخورده و مهاجم را منکوب کرده باشد، دیگر اشعار بالا واجد اهمیتی نخواهد بود. اگر زرگر از پس ِ نجات جانش بر میآمد، اگر طاوس و شاه و روباه و فیل، قدرت رهائی از سرنوشت شومشان را داشتند، دیگر ابیات بالا محلی از اعراب نداشت، اگر ابیات بالا را از نگاه انسانی که به هیچ امر ِ غیر عادلانه پنداشتهای گردن ننهاده و بر چالشهای تسلط طلبانه بر خود، غالب آمده باشد، نظر کنیم، آنگاه میتوانیم بگوییم اخلاق ِ مستتر ِ این ابیات مصداق همان جملهی نیچه است.
با سپاس فراوان از استاد فرضی عزیز
🆔 @Sayehsokhan
در داستان اول مثنوی بعد از پیدا شدن علت ناخوشی ِ کنیزک و یافتن زرگر و روانه کردنش به پایتخت، بیتی زبان حال زرگر آمده که عبرت آموز است:
اسب تازی برنشست و تند تاخت
خونبهای خویش را خلعت شناخت
چه بسیار وقتها که آدمها برای کسب جا و موقعیتی سر و دست شکستهاند و ندانستهاند که آن موقعیت آبرو و نام و جانشان را خواهد گرفت.
بعد از ورود زرگر به قصر و کامرانی شش ماهه و بیمار کردنش، چند بیت درخشان ِ تامل برانگیز از زبان زرگر ِ در حال مرگ آمده است، در این چند بیت، داشتن ِ صفتی نیکو و "ویژگی" یی ممتاز را علت از دست رفتن ِ جان و زندگی شمرده است:
خون دوید از چشم ِ هم چون جوی او
دشمن جان وی آمد روی او
دشمن طاوس آمد پرّ او
ای بسی شه را بکشته فرّ او
گفت: من آن آهُوَم کز ناف من
ریخت آن صیاد خون صاف من
ای من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندش برای پوستین
ای من آن فیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان
بعد از این بیتها که آدمی را به وجهی از شگفتیها و عجایب آفرینش توجه میدهد، از زبان ِ زرگر انتقام خونش حوالهی تقدیر شده با قطعیت سروده میشود:
آنکه کُشتَستَم پی مادون من
می نداند که نخسبد خون ِ من؟
بر من است امروز و فردا بر وی است
خونِ چون من کس چنین ضایع کی است؟
بعد در بارهی بازگشت ُ نتیجهی عمل آدمی اینگونه هشدار میدهد:
گرچه دیوار افکند سایهی دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
نیچه گفته است، اخلاق ساختهی آدمهای ضعیف است، اگر با این دید ِ انتقادی به ابیات بالا نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که هر مجموعهی زیستی از وجودی فردی گرفته تا گروهها و ملتها اگر در مقابل هر ستم و هجوم و تجاوزی شجاعانه ایستاده باشد و شکست نخورده و مهاجم را منکوب کرده باشد، دیگر اشعار بالا واجد اهمیتی نخواهد بود. اگر زرگر از پس ِ نجات جانش بر میآمد، اگر طاوس و شاه و روباه و فیل، قدرت رهائی از سرنوشت شومشان را داشتند، دیگر ابیات بالا محلی از اعراب نداشت، اگر ابیات بالا را از نگاه انسانی که به هیچ امر ِ غیر عادلانه پنداشتهای گردن ننهاده و بر چالشهای تسلط طلبانه بر خود، غالب آمده باشد، نظر کنیم، آنگاه میتوانیم بگوییم اخلاق ِ مستتر ِ این ابیات مصداق همان جملهی نیچه است.
با سپاس فراوان از استاد فرضی عزیز
🆔 @Sayehsokhan
❤9👍3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نمایشنامهی «عروسکها» خیمهشببازیای است نوشتهی بهرام بیضایی به سال ۱۳۴۱. این نمایشنامه، همراه دو نمایشنامهی عروسکی دیگر به نام «غروب در دیاری غریب» (۱۳۴۱) و «قصّهی ماه پنهان» (۱۳۴۲) سهگانه عروسکی نویسنده بود.
نسخهی آسانتری از عروسکها در ۲۸ اسفند ۱۳۴۵ از سوی گروه هنر ملی به کارگردانی بهرام بیضایی ضبط تلویزیونی و شب ۲۸ فروردین ۱۳۴۶ از تلویزیون پخش شد.
بازیگران نمایش عنایت بخشی(مرشد)، منوچهر فرید، حسین کسبیان، بهمن مفید(تاجر)، جمشید لایق، محمود دولتآبادی، سعید اویسی و نصرت پرتوی بودند.
این، نخستین کارگردانیِ بیضایی بود.
https://www.tgoop.com/ezzatiparvar
🆔 @Sayehsokhan
نسخهی آسانتری از عروسکها در ۲۸ اسفند ۱۳۴۵ از سوی گروه هنر ملی به کارگردانی بهرام بیضایی ضبط تلویزیونی و شب ۲۸ فروردین ۱۳۴۶ از تلویزیون پخش شد.
بازیگران نمایش عنایت بخشی(مرشد)، منوچهر فرید، حسین کسبیان، بهمن مفید(تاجر)، جمشید لایق، محمود دولتآبادی، سعید اویسی و نصرت پرتوی بودند.
این، نخستین کارگردانیِ بیضایی بود.
https://www.tgoop.com/ezzatiparvar
🆔 @Sayehsokhan
👍4
عمل عاشقانه
نویسنده: دکتر راس هریس
مترجم: حسن ملکیان- دکتر شیرعلی خرامین
انتشارات: سایه سخن
📕 چاپ: #اول
ویراست جدید
✅ بخشی دیگر از مقدمهی مترجمان: (دو)
همهی ما کم و بیش تجربه کردهایم وقتی حرف سادهای از دهان همسرمان بیرون میآید و به طرز عجیبی ما را آزرده میکند، به همان دعواهای تکراری میرسیم. یا وقتی حس میکنیم در رابطهای گیر میافتیم که دیگر شور و معنای اولیه زندگی را ندارد، اما جدایی هم برایمان گزینهای دردناک و مبهم است. در چنین بزنگاههایی، کتاب "عمل عاشقانه" به ما نمیگوید که رابطهتان را "درست" کنید یا طرف مقابل را "تغییر" دهید، بلکه از ما دعوت میکند که ابتدا درون خود را بشناسیم، با هیجاناتمان دوست شویم، ارزشهایمان را مرور کنیم و از آنجا به رابطه قدم بگذاریم.
دکتر راس هریس پیشنهاد میکند که "عشق" را نه یک احساس خوشایند موقت، بلکه یک "عمل" پیوسته و متعهدانه ببینیم. عملهایی مانند: گوشدادن بدون داوری و قضاوت، حتی وقتی که با حرفهای شریک زندگیمان موافق نیستیم. یعنی: بهجا آوردن مهربانیهای کوچک، حتی وقتی حالمان خوب نیست.
این کتاب با رویکردی گامبهگام یک کتابچۀ راهنمای عملی را در اختیارمان میگذارد تا پیچیدگیهای رابطۀ ما را به شیوهای معنادار هدایت کند.
وقتی بهعنوان یک خواننده بیطرف خواندن کتاب را به اتمام میرسانیم تصدیق میکنیم که هرکس که قصد دارد با عشق زندگی کند و رابطهای دلسوزانه، غنی و معنیدار داشته باشد ضروری است که هرچه سریعتر خواندن این کتاب را آغاز کند.
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
در صورتی که
🔸️ روابط شما شکل معقولی دارد، اما میخواهید آن را غنی کنید.
🔸️ روابط شما شکل بدی دارد و میخواهید اصلاحش کنید.
🔸️در حال حاضر رابطهای ندارید یا رابطه قطع شده و میخواهید از اشتباهات گذشته درس بگیرید و آنها را تکرار نکنید.
این کتاب را بخوانید.
#عمل_عاشقانه
ویراست جدید
🆔 @Sayehsokhan
نویسنده: دکتر راس هریس
مترجم: حسن ملکیان- دکتر شیرعلی خرامین
انتشارات: سایه سخن
📕 چاپ: #اول
ویراست جدید
✅ بخشی دیگر از مقدمهی مترجمان: (دو)
همهی ما کم و بیش تجربه کردهایم وقتی حرف سادهای از دهان همسرمان بیرون میآید و به طرز عجیبی ما را آزرده میکند، به همان دعواهای تکراری میرسیم. یا وقتی حس میکنیم در رابطهای گیر میافتیم که دیگر شور و معنای اولیه زندگی را ندارد، اما جدایی هم برایمان گزینهای دردناک و مبهم است. در چنین بزنگاههایی، کتاب "عمل عاشقانه" به ما نمیگوید که رابطهتان را "درست" کنید یا طرف مقابل را "تغییر" دهید، بلکه از ما دعوت میکند که ابتدا درون خود را بشناسیم، با هیجاناتمان دوست شویم، ارزشهایمان را مرور کنیم و از آنجا به رابطه قدم بگذاریم.
دکتر راس هریس پیشنهاد میکند که "عشق" را نه یک احساس خوشایند موقت، بلکه یک "عمل" پیوسته و متعهدانه ببینیم. عملهایی مانند: گوشدادن بدون داوری و قضاوت، حتی وقتی که با حرفهای شریک زندگیمان موافق نیستیم. یعنی: بهجا آوردن مهربانیهای کوچک، حتی وقتی حالمان خوب نیست.
این کتاب با رویکردی گامبهگام یک کتابچۀ راهنمای عملی را در اختیارمان میگذارد تا پیچیدگیهای رابطۀ ما را به شیوهای معنادار هدایت کند.
وقتی بهعنوان یک خواننده بیطرف خواندن کتاب را به اتمام میرسانیم تصدیق میکنیم که هرکس که قصد دارد با عشق زندگی کند و رابطهای دلسوزانه، غنی و معنیدار داشته باشد ضروری است که هرچه سریعتر خواندن این کتاب را آغاز کند.
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
در صورتی که
🔸️ روابط شما شکل معقولی دارد، اما میخواهید آن را غنی کنید.
🔸️ روابط شما شکل بدی دارد و میخواهید اصلاحش کنید.
🔸️در حال حاضر رابطهای ندارید یا رابطه قطع شده و میخواهید از اشتباهات گذشته درس بگیرید و آنها را تکرار نکنید.
این کتاب را بخوانید.
#عمل_عاشقانه
ویراست جدید
🆔 @Sayehsokhan
❤8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"من خود به چشمِ خویشتن، دیدم که جانام میرود"
سعدی در غزلِ جاودانهی "ای ساروان آهسته ران" بیتی درخشان دارد:
در رفتنِ جان از بدن گویند هرنوعی سخن
من خود به چشمِ خویشتن دیدم که جانام میرود
در برخی منابعِ بلاغی این بیت را ذیلِ مبحثِ "تجسّم" ("مجسّمکردنِ تصاویرِ غریب") شاهدآوردهاند (بدیع، استاد سیروس شمیسا، انتشارات فردوس، چ چهاردهم، ۱۳۸۱، ص ۱۰۹). گرچه در رویهی کلام، پیچش و ابهامی دیدهنمیشود اما گویا سعدی به اشارتی و روایتی نظرداشته که آگاهیِ ما از آن، زیباییِ بیت را دوچندان میکند. اینکه مرگ رازی است و لحظهی جاندادن یا "تجربههای دمِ مرگ" نیز لحظهای خاص، سخنِ تازهای نیست. گمانمیکنم هر آیین و باوری نیز نگاهی به آن لحظهی شگفت دارد. ازجمله باورِ زرتشتیها را از لحظهی ازکارافتادنِ تدریجیِ اندامها و درنهایت جانسپردن، در بُندهشن میتواندید (فرنبغدادگی، گزارنده: مهرداد بهار، انتشارات توس، ۱۳۶۹، ص ۷۰). تاآنجاکه دیدهام در شروحی که بر غزلهای سعدی نوشتهشده (ازجمله، شرحهای خطیبرهبر، انوری [گزیده]، برگنیسی، نیازکار، برزگرِ خالقی _ عقدایی و یاحقی [گزیده]) به نکتهای که درادامه خواهدآمد، اشارهای نشدهاست. معنی ظاهری بیت چنین است: دربارهی لحظهی جانسپردنِ آدمی سخنانِ گوناگونی روایتکردهاند اما من با چشمِ خودم دیدم که جانام (یا: محبوب) دارد از تنام جدا میشود. درحقیقت در نگاه سعدیِ عشقاندیش، جدایی از یار برابر است با لحظهی احتضار و مرگ. این سخن، مضمونی مکرر در شعر فارسی است؛ و سعدی نیز شاعری است که مرارتِ دمِ جاندادن (و گاه سنجشِ آن با لحظهی فراق) بسیار در شعرش بازتابیافته. نمونهای از گلستان:
ندیدهای که چه سختی همیرسد به کسی
که از دهانش بهدرمیکنند دندانی؟!
قیاسکن که چه حالت بوَد در آن ساعت
که از وجودِ عزیزش بهدرروَد جانی!
اما آن روایت و اشارت که به گمانِ ما سعدی در بیتِ خویش به آن نظرداشته کدام است؟ استاد فروزانفر در شرحی که بر گزیدهای از مثنوی نوشتهاند، در تعلیقاتِ بیتِ:
چشم را ای چارهجو در لامکان
هین بنه چون چشمِ کشته سوی جان
حدیثی نقلمیکنند:
"اذا خَرجَ الرّوح، تَبِعهُ البَصرُ" (چون جان از قالب بیرونرفت، چشم درپیِ او است و نگران است که مگر بازآید). و درادامه در توجیهی خردپسندانه دربارهی این باور میافزایند: "و غالباً ممکن نمیگردد که چشمِ کشته را ببندند و پسازمرگ، بازمیمانَد. تصورکردهاند که مرده و کشته چشم به طرفِ روح دوخته و از وی التماسِ بازگشت میکند؛ و غیرازاین برای تشبیه چشمِ چارهجو به چشمِ کشته، راه و مناسبتی بهنظرنمیرسد" (گزیدهی مثنوی، انتشارات جامی، ۱۳۷۱، ص ۲۰۸).
استاد در کتاب احادیث مثنوی نیز ذیل همین بیت به نقل از منابعی همچون صحیح مسلم، مسند احمد و جامع صغیر، روایاتی را شاهدآوردهاند، ازجمله این دو حدیث:
_ "انَّ الرّوحَ اذا قُبِضَ تَبَعَهُ البصرُ"
_ "اذا حضَرتم موتاکم فاَغمَضوا البصرَ فانَّ البصرَ یتَّبعُ الرّوح [...]"
(انتشارات امیرکبیر، چ پنجم، ۱۳۷۹، ص ۴۸).
در شرح التّعرف لمذهب التّصوف نیز مشابه همین روایت آمده: "به بعضی خبرها آوردهاند از پیامبر [...] که چون مرده را جان بردارند همچنان چشمهای وی بازماند؛ ازبهرآنکه به جان خود همی نظارهکند. چون جان از وی بردارند و بروند و ببرند، همچنان چشمهای وی نگران بوَد" (مستملی بخاری، تصحیح استاد محمد روشن، انتشارات اساطیر، ربع دوم، ص ۸۴۰).
و مولوی خود همین نکته را در بیتی از غزلیات شمس نیز آورده:
دو چشمِ کشته شنیدم که سوی جان نگرد
چرا به جان نگری چون به جانِ جان رفتی؟!
احتمالدادم استاد شفیعی در شرحشان بر غزلیات شمس، به این نکته پرداختهباشند؛ پساز مراجعه روشن شد ایشان غزل را شرحکردهاند اما این بیت از غزل حذفشدهاست (غزلیات شمس تبریز، انتشارات سخن، ج ۲، ص ۱۳۳۲). در شرح استاد توقیق سبحانی هم به نکتهی بیت اشارهای نشده (دیوان کبیر، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۶، ج ۱، ص ۴۱۳).
برای آنکه بر رواجِ این باور در ادبیات فارسی تاکیدشود این هم شاهدی دیگر از دیوان ابوالفرج رونی که در آن، نگاهِ حسرتمندانه و ترسان و لرزانِ عاشق به معشوق، با لحظهی جانکندن سنجیده شده:
چون دیدهی من بهسوی جانان نگرد
ترسان نگرد، ز خلق پنهان نگرد
چشمِ سرِ من در تو بدانسان نگرد
چون دیدهی مرده کز پسِ جان نگرد
(تصحیح چایکین، ضمیمهی سال ششم مجلهی ارمغان، مطبعهی شوروی، ۱۳۰۴، ص ۱۴۰).
سخنِ آخر: آیا سعدی در بیتی دیگر از غزلیات به همین نکته توجه نداشته؟ در این بیت "دل" بهجای جان آمده:
گفته بودیم به خوبان که نباید نگریست
دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم!
احمدرضا بهرامپور
🆔 @Sayehsokhan
سعدی در غزلِ جاودانهی "ای ساروان آهسته ران" بیتی درخشان دارد:
در رفتنِ جان از بدن گویند هرنوعی سخن
من خود به چشمِ خویشتن دیدم که جانام میرود
در برخی منابعِ بلاغی این بیت را ذیلِ مبحثِ "تجسّم" ("مجسّمکردنِ تصاویرِ غریب") شاهدآوردهاند (بدیع، استاد سیروس شمیسا، انتشارات فردوس، چ چهاردهم، ۱۳۸۱، ص ۱۰۹). گرچه در رویهی کلام، پیچش و ابهامی دیدهنمیشود اما گویا سعدی به اشارتی و روایتی نظرداشته که آگاهیِ ما از آن، زیباییِ بیت را دوچندان میکند. اینکه مرگ رازی است و لحظهی جاندادن یا "تجربههای دمِ مرگ" نیز لحظهای خاص، سخنِ تازهای نیست. گمانمیکنم هر آیین و باوری نیز نگاهی به آن لحظهی شگفت دارد. ازجمله باورِ زرتشتیها را از لحظهی ازکارافتادنِ تدریجیِ اندامها و درنهایت جانسپردن، در بُندهشن میتواندید (فرنبغدادگی، گزارنده: مهرداد بهار، انتشارات توس، ۱۳۶۹، ص ۷۰). تاآنجاکه دیدهام در شروحی که بر غزلهای سعدی نوشتهشده (ازجمله، شرحهای خطیبرهبر، انوری [گزیده]، برگنیسی، نیازکار، برزگرِ خالقی _ عقدایی و یاحقی [گزیده]) به نکتهای که درادامه خواهدآمد، اشارهای نشدهاست. معنی ظاهری بیت چنین است: دربارهی لحظهی جانسپردنِ آدمی سخنانِ گوناگونی روایتکردهاند اما من با چشمِ خودم دیدم که جانام (یا: محبوب) دارد از تنام جدا میشود. درحقیقت در نگاه سعدیِ عشقاندیش، جدایی از یار برابر است با لحظهی احتضار و مرگ. این سخن، مضمونی مکرر در شعر فارسی است؛ و سعدی نیز شاعری است که مرارتِ دمِ جاندادن (و گاه سنجشِ آن با لحظهی فراق) بسیار در شعرش بازتابیافته. نمونهای از گلستان:
ندیدهای که چه سختی همیرسد به کسی
که از دهانش بهدرمیکنند دندانی؟!
قیاسکن که چه حالت بوَد در آن ساعت
که از وجودِ عزیزش بهدرروَد جانی!
اما آن روایت و اشارت که به گمانِ ما سعدی در بیتِ خویش به آن نظرداشته کدام است؟ استاد فروزانفر در شرحی که بر گزیدهای از مثنوی نوشتهاند، در تعلیقاتِ بیتِ:
چشم را ای چارهجو در لامکان
هین بنه چون چشمِ کشته سوی جان
حدیثی نقلمیکنند:
"اذا خَرجَ الرّوح، تَبِعهُ البَصرُ" (چون جان از قالب بیرونرفت، چشم درپیِ او است و نگران است که مگر بازآید). و درادامه در توجیهی خردپسندانه دربارهی این باور میافزایند: "و غالباً ممکن نمیگردد که چشمِ کشته را ببندند و پسازمرگ، بازمیمانَد. تصورکردهاند که مرده و کشته چشم به طرفِ روح دوخته و از وی التماسِ بازگشت میکند؛ و غیرازاین برای تشبیه چشمِ چارهجو به چشمِ کشته، راه و مناسبتی بهنظرنمیرسد" (گزیدهی مثنوی، انتشارات جامی، ۱۳۷۱، ص ۲۰۸).
استاد در کتاب احادیث مثنوی نیز ذیل همین بیت به نقل از منابعی همچون صحیح مسلم، مسند احمد و جامع صغیر، روایاتی را شاهدآوردهاند، ازجمله این دو حدیث:
_ "انَّ الرّوحَ اذا قُبِضَ تَبَعَهُ البصرُ"
_ "اذا حضَرتم موتاکم فاَغمَضوا البصرَ فانَّ البصرَ یتَّبعُ الرّوح [...]"
(انتشارات امیرکبیر، چ پنجم، ۱۳۷۹، ص ۴۸).
در شرح التّعرف لمذهب التّصوف نیز مشابه همین روایت آمده: "به بعضی خبرها آوردهاند از پیامبر [...] که چون مرده را جان بردارند همچنان چشمهای وی بازماند؛ ازبهرآنکه به جان خود همی نظارهکند. چون جان از وی بردارند و بروند و ببرند، همچنان چشمهای وی نگران بوَد" (مستملی بخاری، تصحیح استاد محمد روشن، انتشارات اساطیر، ربع دوم، ص ۸۴۰).
و مولوی خود همین نکته را در بیتی از غزلیات شمس نیز آورده:
دو چشمِ کشته شنیدم که سوی جان نگرد
چرا به جان نگری چون به جانِ جان رفتی؟!
احتمالدادم استاد شفیعی در شرحشان بر غزلیات شمس، به این نکته پرداختهباشند؛ پساز مراجعه روشن شد ایشان غزل را شرحکردهاند اما این بیت از غزل حذفشدهاست (غزلیات شمس تبریز، انتشارات سخن، ج ۲، ص ۱۳۳۲). در شرح استاد توقیق سبحانی هم به نکتهی بیت اشارهای نشده (دیوان کبیر، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۶، ج ۱، ص ۴۱۳).
برای آنکه بر رواجِ این باور در ادبیات فارسی تاکیدشود این هم شاهدی دیگر از دیوان ابوالفرج رونی که در آن، نگاهِ حسرتمندانه و ترسان و لرزانِ عاشق به معشوق، با لحظهی جانکندن سنجیده شده:
چون دیدهی من بهسوی جانان نگرد
ترسان نگرد، ز خلق پنهان نگرد
چشمِ سرِ من در تو بدانسان نگرد
چون دیدهی مرده کز پسِ جان نگرد
(تصحیح چایکین، ضمیمهی سال ششم مجلهی ارمغان، مطبعهی شوروی، ۱۳۰۴، ص ۱۴۰).
سخنِ آخر: آیا سعدی در بیتی دیگر از غزلیات به همین نکته توجه نداشته؟ در این بیت "دل" بهجای جان آمده:
گفته بودیم به خوبان که نباید نگریست
دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم!
احمدرضا بهرامپور
🆔 @Sayehsokhan
❤14