Telegram Web
#امام_صادق

بخدا سخت ترین لحظه ی عمرم این بود
که شبیه دل زینب جگرم خونین بود

دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ استر، گریان
چون اسیریِ حرم، خاطره ای غمگین بود

یاد غمهای رقیه، جگرم را سوزاند
و همین روضه برای دل من تسکین بود

وسط شعله ی آتش، نفسم بند آمد
وای بر قاتل زهرا، به لبم نفرین بود

ناصبی بود و به مادر، بد و بیرا میگفت
بد دهن بود و فقط بر لب او توهین بود

ریسمان بسته چو مولام، کشیدند مرا
این جفا از خلفا، یک عمل ننگین بود

تن خود را سپرِ اهل حرم میکردم
در دفاعِ حرم فاطمه سهمم این بود

با وجودیکه اهانت به نهایت دیدم
باز هم تلخ ترینَش، به نظر شیرین بود

هیچکس زیر سم اسب تنم را نَفِشرد
یاد گودال ولی سینه ی من سنگین بود

نیزه و خنجر و شمشیر و سنانم نزدند
کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود

اهل بیتم که گرفتار اراذل نشدند
عمه افسوس، اسیر سپهی بی دین بود

وای از دغدغه ی عمَّتِیَ المضروبه
چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود

محمود ژوليده

@rozeh_1
#امام_صادق

باز هم سوخته انگار درِ این کوچه
نمکی خورده به زخمِ جگرِ این کوچه

من از این کوچه از این راه بدم می‌آید
بس که شوم است همیشه خبرِ این کوچه

اینکه عمامه‌اش افتاده زمین یعنی که...
ازدحامی شده انگار سرِ این کوچه

پیرمردی وسطِ راه زمین خورد ولی..‌
همه شادند چرا دور و برِ این کوچه

وسط خانه دلِ دخترکی می‌لرزد
رویِ خاک است همین که پدرِ این کوچه

آشنا می‌زند این صحنه دو دست بسته
قبل تر دیده دو چشمان ترِ این کوچه

كاش اين بار نسوزد بدن بانويی
از شررهای درِ شعله‌ورِ اين كوچه

آه یکبار علی بود و علی بود و علی
آه بانوی علی و گذرِ این کوچه

چل نفر آمده بودند میان خانه
چل نفر آمده بودند سرِ این کوچه

بوی خون ميرسد انگار هنوز از ديوار
بوی خون ميرسد از ميخِ درِ اين كوچه

احمد شاکری

@rozeh_1
#امام_صادق

شیخ الائمه ام که شکستند حرمتم
با هیزم آمدند شبانه زیارتم

در احترام موی سپیدم همین بس است
در بین شعله ها شد تکریم ساحتم

من دست بسته بودم و یاران به خواب ناز
آنجا کسی نبود نماید حمایتم

من مرد بودم این شد و ای وای مادرم
این تنگنای کوچه نماید اذیتم

سجاده ام کشید وبماند چگونه برد
خاکی شده زکینه لباس عبادتم

بادست بسته ،پای برهنه ، نفس زنان
مرکب دوانیش بخدا برد طاقتم

خوردم زمین و ناله زدم عمه جان مدد
قدری کمان چو قامت تو گشته قامتم

در بین راه گشته پریشان محاسنم
از بسکه دست بسته زمین خورده صورتم

تفسیر مقتل «قبض شیبه » شده
این صورت کبود و رخ پر جراحتم

اینجا جفا به ماشد و معجر کشی نشد
غمهای کربلا زده لطمه به غیرتم

قاسم نعمتی

@rozeh_1
#امام_صادق

شبی که دشمن بی شرم با من روبرو می شد
دلم با یاد غم هایی به اشک و آه خو می شد

دو دستم تا که شد بسته به دل یاد از علی کردم
خدایا بین کوچه چه جفاها که بر او می شد

میان راه ملعونی اهانت کرد بر زهرا
دو چشمم پر ز اشک از کینه و ظلم عدو می شد

دویدم پشت مرکب یادم از ده نعل اسب آمد
شنیدم جسم جدم زیر مرکب زیر و رو می شد

اگر چه از نفس افتادم اما نیزه داری نیست
ولی بر گردن جدم نوک نیزه فرو می شد

چه شد در گودی گودال با آن پیکر بی سر
همین اندازه می گویم که پاشیده گلو می شد

محمود اسدی

@rozeh_1
#امام_صادق

باغبان باشد و گلزار بسوزد سخت است
لانه مرغ گرفتار بسوزد سخت است

غربت و وحشت و تاریکی و دود و آتش...
آشیانت که شب تار بسوزد سخت است

بر روی آتش این خانه کسی آب نریخت
دلت از این همه آزار بسوزد سخت است

این در سوخته داند ،که زن حامله‌ای
در میان در و دیوار بسوزد سخت است

روضه اینجاست اگر صورت آتش دیده
باز با سیلی اغیار بسوزد سخت است

وسط شعله فقط داد زدم وای حسین....
خیمه عترت اطهار بسوزد سخت است

ترس طفلان حرم دیدم و فهمیدم که
خیمه‌ها بعد علمدار بسوزد سخت است

دور از چشم عمو بین بیابان تنها
دامن طفل عزادار بسوزد سخت است

تنش از کعب نی و صورتش از سیلی کین
پایش از آبله و خار بسوزد سخت است

همه در حال فرارند به غیر از زینب
در حرم عابد بیمار بسوزد سخت است

شرم کن شعله آتش ،نکند پیش رباب
چوب گهواره‌اش اینار بسوزد سخت است

عبدالحسین میرزایی

@rozeh_1
#امام_صادق

ناگهان شعله ی آتش وسط در افتاد
باز هم یاد غم حضرت مادر افتاد

دست بسته وسط کوچه کشاندند او را
یاد مظلومیت حضرت حیدر افتاد

وسط کو‌چه زمین خورد و صدا زد عمه
باز از نسل علی یک گل دیگر افتاد

بین یک عده حرامی چو گرفتار شد او
نظرش سمت حریم شه بی سر افتاد

خون به قلبت شده در کرب و بلا یا جدا
آن زمانی که دو چشم تو به اکبر افتاد

وسط معرکه شمر آمد و بر سینه نشست
سر جدا کرد و زمین دید که خواهر افتاد

تا روی نیزه سر خون خدا بالا رفت
ناله یا ولدی آمد و مادر افتاد

وحید زحمت کش شهری

@rozeh_1
#امام_صادق

چقدر روضه تو روضه مادر دارد
آتش خانه تو خاطره از در دارد

مثل آنروز در خانه پر از هیزم شد
ناله اهل حرم بین هیاهو گم شد

تا که درسوخت عجب سوختن در دیدی
ناله ها را که شنیدی به خودت لرزیدی

سر بی عمامه پای برهنه محزون
میدویدی پی مرکب به چه حالی دلخون

پای پر آبله داری جگر سوخته ای
چشم امید دلت را بخدا دوخته ای

نیمه شب در بر منصور عرق میریزی
در بر آئینه ای کور عرق میریزی

نامسلمان به دلش کینه حیدر را داشت
به علی تهمت زد حجب و حیا را بر داشت

نام زیبای علی آمد و چشمت تر شد
یادت آمد که چگونه گل او پر پرشد

مادرت خورد زمین و کمرش درد گرفت
آخرش حق علی را او ز نامرد گرفت

منزلت چشم به راهند شما دیر نکنی
همسرت پیر شده بیشترش پیر نکنی

محمد حبیب زاده

@rozeh_1
#امام_صادق

از رویِ دیوار ، از دور و بر او ریختند
نیمه شب با ریسمانی بر سر او ریختند

کاش در آن نیمه‌شب زهرا نمی‌دیدش چه شد
بر سرِ او در قنوتِ آخرِ او ریختند

خانه‌اش شد خیمه‌گاه و چوب‌های شعله‌ور
بِینِ خانه  پیشِ چشم دختر او ریختند

فاطمه نالید مادر پهلویت را حفظ کن
 تا که با آتش جماعت بر در او ریختند

آنقدر او را کشیدند و به هر سویش زدند
سنگهای کوچه قدری از پَرِ او ریختند

شهر آنشب کربلا بود و زمینش قتلگاه
تشنه‌ای را دید  قومی بر سر او ریختند

قوَتش را جمع کرد و گفت آبی  سوختم
نیزه هاشان را ولی بر حنجر او ریختند

حسن لطفی

@rozeh_1
#امام_رضا

ای باده ی طهور، از این باده سر نکش
آتش به حالِ درهم ماه صفر نکش

عالم بدون روی تو تاریک و تیره است
خورشید مشرقین، عبا روی سر نکش

پنجاه بار، در وسط این گذر نیفت
پنجاه بار، بر دل عالم شرر نکش

اینقدر پیش چشم همه، یاد مادرت
در پشت درب خانه ی خود دردسر نکش

بال و پر هزار مَلک فرش راه توست
شمسُ الشموس، روی زمین بال و پر نکش

دیگر شبیه مارگزیده به خود مپیچ
دامن به خاک حجره بیا و دگر نکش

خواهر که نیست محضر تو، لااقل غریب
وقت وداع، دردِ فراق پسر نکش

با قطره قطره بارش چشم بهاری ات
تصویر روضه ی پسر و یک پدر نکش

هرکار هم کنی پسرت پا نمی شود
بس کن حسین، این همه آه از جگر نکش

بس کن حسین، زینبت از هوش می رود
پنجه به خاک در برِ او اینقدر نکش

محمد جواد شیرازی

@rozeh_1
#امام_رضا

آسمان است و خسوف قمرش معلوم است
غربت بی حد او از سفرش معلوم است

کوله بار سفر آخرتش را بسته
از مناجات و نماز سحرش معلوم است

موی آشفته و اوضاع به هم ریخته اش
با عبایی که کشیده به سرش معلوم است

دو قدم راه نرفته چقدر می افتد
ناتوان بودنش از زخم پرش معلوم است

به زمین خوردن او ارثیه ی مادری است
درد پیچیده به پهلوش اثرش معلوم است

وسط حجره ی در بسته به خود می پیچد
اثر زهر به روی جگرش معلوم است

خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است
ولی از حالت بغض پسرش معلوم است

لب او سرخ شد اما به خدا چوب نخورد
مجلس شام به چشمان ترش معلوم است

روی خاک است ولی زیر سم اسب نرفت
روضه ی عصر دهم در نظرش معلوم است

محمد فردوسی

@rozeh_1
#امام_رضا

آهسته می‌آمد ولی بی‌بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی بر جگر بود

زیر سر مهمانی اجباری‌اش بود
وقتی که می‌آمد عبایش روی سر بود

از بس میان کوچه‌ها افتاد بر خاک
روی لباسش رد پای هر گذر بود

با آه می‌افتاد و بر می‌خواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود

وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود

آری شبیه قصه‌ی آن کوچه تنگ
فرسنگ‌ها انگار خانه دورتر بود

بال پرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره رد و پاهای جگر بود

سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود

باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضه‌ها اهل نظر بود

وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد
پا روی زخم سینه‌اش پر دردسر بود

وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند
وای از کسی که شاهدش با چشم تر بود

موسی علیمرادی

@rozeh_1
#امام_رضا

همه ديديد شدم شمع و شدم خاكستر
برنگشتم بسوي شهر مدينه ديگر

همه ديديد به دور از وطنم جان دادم
مردم از حسرت شهر و حرم پيغمبر

خواهرم نيز به ديدار من آخر نرسيد
تا دمي گريه كند روي سرم آن دلبر

آسمان دور سرم چرخد و چشمم تار است
بسكه خوردم به روي خاك زمين هي با سر

با لب چاك شده از اثر زهر جفا
وسط كوچه زمين خوردم و گفتم مادر

پسرم آمده تا مجلس ختمي گيرد
تا نگويند ندارد شه دين يك ياور

پسرم آمده تا روضه بخواند بسرم
روضه ء آن پدر مرده كنار اكبر

گل بريزيد به روي تن بي جانم تا
به خوشي از برتان پر بزنم من آخر

خوب شد تا وسط حجره كشاندم تن خود
زير خورشيد فروزنده نگشتم پرپر

واي از كرب و بلا و خفقان گودال
واي بر زينب و بر آن شه خونين پيكر

واي بر آن تن بي سر شده اي كه در خون
به زمين دوخته شد با نوك تير و خنجر

مجتبی صمدی شهاب

@rozeh_1
#امام_رضا

دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد

گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد

مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد

مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد

در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد

زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد

در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد

سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود

با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود

گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود

از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب

اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب

در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش
در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب

در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب

حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب

آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که
زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب

عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب

مهدی رحیمی

@rozeh_1
#امام_رضا

جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب

تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست

پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند

حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست

جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند

ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید

خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید

قاسم نعمتی

@rozeh_1
#امام_رضا
#دهه_کرامت

قبل از قدم برداشتن در راه هجرانش
بايد رفاقت کرد با خار بيابانش

هجران کشيدن به اميد وصل ميارزد
گر اولش تلخ ست، شيرين است پايانش

هر کس که عاشق نيست پس اصلا چرا زنده ست
يا چه جوابى ميدهد فردا به وجدانش

خاکستر پروانه اى را ديدم و گفتم
هر کس که عاشق ميشود اين است تاوانش

آن کوچه اى که يار ما از آن گذر کرده ست
عشاق منت ميکشند از سنگ طفلانش

منکه چهل سال است روى خاک ميخوابم
حيف است نگذارم سرم را روى دامانش

اين شمعها که بر تن پروانه ميگريند
زنده نميمانند تا شام غريبانش

اشک جوانى بهترين سرمايه پيرى ست
خوب است باشد آدمى فکر زمستانش

در وقت مردن روبه قبله ميشود هر کس
من وقت مرگم ميشوم رو به خيابانش

در اصل بنده بودنش را جار خواهد زد
عبدى که سجده ميکند اول به ايوانش

باران که آمد بعد از آن خيرات ميبارد
خير کسى را خواستى اول بگريانش

سنگينى زنجير بر گردن نميگيرد
از گريه هر که خيس ميگردد گريبانش

من سالها در گيسوى تو سير ميکردم
سيرى که خيل عارفان خواندند عرفانش

وقتى دلم را دست چشمان تو ميدادم
باور نميکردم بيندازى به زندانش

يک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد
پژمرده ميگردد گلى که نيست گلدانش

آنکه لبش را از ضريحت برنميدارد
صدها گره وا ميکند از کار، دندانش .

گفتم همه هستند شايد جاى من هم هست
منهم يکى از اين کبوترهاى مهمانش

شکر خدا اينجا کريمان سلطنت دارند
دنيا به ايران نازد و ايران به سلطانش

سيرش دو چندان و سلوکش هم دو چندان است
هر کس که از قم ميرود سمت خراسانش

علی اکبر لطیفیان

@marsiyeeh
#امام_رضا
#دهه_کرامت

صحن ، یکباره به آوای تو برمی خیزد
جمعیت پیش قدمهای تو برمی خیزد

تو فلج بودی و ارباب شفایت داده
صحن پیداست که در پای تو برمی خیزد

قبل از این هیچ نبودی پس از این محترمی
احترام است که از جای تو برمی خیزد

تو به امضای امام خودت از جا برخیز
همه ی شهر به امضای تو برمی خیزد

گیرم اصلا به کلاف آمده باشی ، یوسف
به خریداری کالای تو برمی خیزد

نوکرش باش و دم مرگ رضا را بطلب
مطمئن باش که آقای تو برمی خیزد

لطف او را پس از این نیز خودت خواهی دید
داخل قبر که اعضای تو برمی خیزد

از سه باری که خودش گفته یکی مانده هنوز
یار از امروز به فردای تو برمی خیزد

بموالاتکم ای عشق... بخوان ای شاعر
که قلم باز به انشای تو برمی خیزد

مثل نقاره گلو را پر فریادش کن
صحن اینبار به آوای تو برمی خیزد

محسن ناصحی

@marsiyeeh
#امام_رضا
#دهه_کرامت

بدهکاری حرم آمد ، تو پر کردی حسابش را
سلام گرگ گرچه با طمع ، دادی جوابش را

پریشان هرکس آمد در حرم با مشکلی کاری
تو با لبخند دادی پاسخ حال خرابش را

خدا شاهد که هرکس خوابتان را دید ، در ساعت
خودت تعبیر کردی با زیارت زود خوابش را

نه این چیز عجیبی نیست وقتی لطف سرشارت
نمک پرورده حتی کرده است اهل کتابش را

نه تنها زیر دِینَت چند مفلس مثل من هستند
که مدیون شما آقاست کشور انقلابش را

میان کربلا و مشهد و قم چند روزی هست
دلم با قاطعیت کرده آقا انتخابش را ...

نگاهم خیره حالا بر روی انگشترم مانده
همانکه قم گرفتم سنگ و در مشهد رکابش را

حمیدرضا محسنات

@marsiyeeh
#امام_رضا
#دهه_کرامت

بس که موج عاشقی اینجا تلاطم می کند
هر کسی می اید اینجا دست و پا گم می کند

تا که با دست کریمت مشکلاتش حل شود
پیرمردی باز دارد نذر گندم میکند

تا که پای زائر تو می رسد باب الرضا
جای خود اول سلام از بانوی قم می کند

تا که می گیرد نگاه زائرت راه ضریح
آسمان دیده اش را غرق انجم می کند

آب سقاخانه داری یا که حوض کوثر است
گوئیا ساقی کوثر باده در خم می کند

جنس خاکت از طلا ، آقا نمازش باطل است
هر که با خاک سرای تو تیمم می کند

دست هر کس آمد و دامان لطفت را گرفت
کی دراز این دست دیگر سوی مردم می کند

بارها دیدم زبان اینجا نمی آید به کار
لال وقتی با زبان دل تکلم می کند

در کنار پنجره فولاد هر کس می رسد
کربلا را در خیال خود تجسم می کند

کربلایی هر که شد از باب شکر لطف تو
کربلا هم یاد تو ای ماه هشتم می کند

کربلا گفتم مرا یاد آمد از ان طفل که
با سه شعبه در گلو دارد تبسم می کند

ناصر شهریاری

@marsiyeeh
#امام_رضا
#دهه_کرامت

باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام

با زبانی که به ذکرت شده مأمور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام

کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها

ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم

برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد ، به حرم

مست از آنیم که از باده به خم آمده ایم
ما سفارش شده ایم ، از ره قم آمده ایم

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست

پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

پیچش قافله ی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است

چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است

طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

با شفا از تو ، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن

کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن-

-یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم

تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی

مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی

قول دادی به همه پس به خدا می آیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی

مجید تال

@marsiyeeh
در دوره ای زندگی میکنیم که با سیل شبهات علیه دین و مذهب مواجهیم.


💠اهل بیت"علیهم السلام"
به ما یاد دادن:

⬅️وقتی تو دین شبهه زیاد میشه
باید بریم سراغ محکمات دین و شبهات رو با اونا جواب بدیم.

👈 اتاق تفکر جاییه که سعی شده محکمات دین رو ساده بیان کنه.


💠(طبق بیانات آل الله علیهم صلوات الله)


اتاق تفکر


https://www.tgoop.com/tafakkor121
2024/05/16 05:32:26
Back to Top
HTML Embed Code:


Fatal error: Uncaught Error: Call to undefined function pop() in /var/www/tgoop/chat.php:243 Stack trace: #0 /var/www/tgoop/route.php(43): include_once() #1 {main} thrown in /var/www/tgoop/chat.php on line 243