عظمت «ما»
روزهای عجیبی بر مردم نازنین ایران گذشت، روزهایی که بعید میدانم هرگز از یادمان برود. ما که سختیهای جنگ تحمیلی را با پوست و استخوان لمس کرده بودیم، تصور روزهایی دشوارتر را نداشتیم.
آسمان، زمین جنگ بود و روی زمین فقط خون بود و خرابی.
چه جانهایي که از دست رفت و چه دلهایی که زخمهای عمیق برداشتند. خانهها ویران شد، جوانان بسیاری را از دست دادیم و گویی زمان در این کابوس از حرکت باز ایستاده بود و هر لحظه، عمری بود که به سختی تمام میگذشت.
چند روزی از این ایام سخت را در تهران گذراندم و بقیه را در کرمان. در این مدت، با دوستان و خویشان در ارتباط بودم و مدام در شهر، میان مردم، در رفتوآمد. بسیاری از تهرانیها، خانه و زندگیشان را رها کردند و به زادگاه خود بازگشتند؛ به خانهی پدری که سالها از آن دور بودند. تهران چنان خلوت شده بود که میشد فاصلهی شمال تا جنوب یا شرق تا غرب را در بیست دقیقه پیمود.
در تمام این روزها، نه خبری از زورگیری شنیدم و نه از سرقت.
در این میان، فقط مهربانی بود و دستگیری؛ محبت بود و همراهی. همسایهای نانش را با دیگری تقسیم میکرد، جوانی زیر آوار در جستوجوی بازماندگان بود و فروشندهای از مشتری سرگشتهاش پولی نمیگرفت. مردم با صبری بیشتر در صفها میایستادند و با آرامش با هم تعامل میکردند.
در عمق این تاریکی، چیزی در ما زنده بود: مقاومتی ریشهدار در خاک این سرزمین، امیدی که زیر بار ویرانیها نشکست.
روزهای عجیب، روزهایی که ما را آزمودند، روزهایی که از آسمان و زمین، نه فقط آتش، که درسهایی از زندگی، گذشت و مهربانی بارید. ما در این طوفان آموختیم که حتی وقتی آسمان میغرد و زمین میلرزد، قلبهایمان میتوانند برای زندگی بتپند. چرا که ما، ما هستیم و همدیگر را داریم؛ و این، بزرگترین دارایی ماست.
مردم ایران، شما بهترین هستید.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
روزهای عجیبی بر مردم نازنین ایران گذشت، روزهایی که بعید میدانم هرگز از یادمان برود. ما که سختیهای جنگ تحمیلی را با پوست و استخوان لمس کرده بودیم، تصور روزهایی دشوارتر را نداشتیم.
آسمان، زمین جنگ بود و روی زمین فقط خون بود و خرابی.
چه جانهایي که از دست رفت و چه دلهایی که زخمهای عمیق برداشتند. خانهها ویران شد، جوانان بسیاری را از دست دادیم و گویی زمان در این کابوس از حرکت باز ایستاده بود و هر لحظه، عمری بود که به سختی تمام میگذشت.
چند روزی از این ایام سخت را در تهران گذراندم و بقیه را در کرمان. در این مدت، با دوستان و خویشان در ارتباط بودم و مدام در شهر، میان مردم، در رفتوآمد. بسیاری از تهرانیها، خانه و زندگیشان را رها کردند و به زادگاه خود بازگشتند؛ به خانهی پدری که سالها از آن دور بودند. تهران چنان خلوت شده بود که میشد فاصلهی شمال تا جنوب یا شرق تا غرب را در بیست دقیقه پیمود.
در تمام این روزها، نه خبری از زورگیری شنیدم و نه از سرقت.
در این میان، فقط مهربانی بود و دستگیری؛ محبت بود و همراهی. همسایهای نانش را با دیگری تقسیم میکرد، جوانی زیر آوار در جستوجوی بازماندگان بود و فروشندهای از مشتری سرگشتهاش پولی نمیگرفت. مردم با صبری بیشتر در صفها میایستادند و با آرامش با هم تعامل میکردند.
در عمق این تاریکی، چیزی در ما زنده بود: مقاومتی ریشهدار در خاک این سرزمین، امیدی که زیر بار ویرانیها نشکست.
روزهای عجیب، روزهایی که ما را آزمودند، روزهایی که از آسمان و زمین، نه فقط آتش، که درسهایی از زندگی، گذشت و مهربانی بارید. ما در این طوفان آموختیم که حتی وقتی آسمان میغرد و زمین میلرزد، قلبهایمان میتوانند برای زندگی بتپند. چرا که ما، ما هستیم و همدیگر را داریم؛ و این، بزرگترین دارایی ماست.
مردم ایران، شما بهترین هستید.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍94👎6👌4😢1
قاچاقچیان چگونه به تهدید امنیت ملی تبدیل شدند؟
🔹عملیات خرابکاری و ترور عوامل اسرائیل درون خاک ایران و تصویرهایی از فعالیت انواع ریزپرنده و همچنین شلیک موشک به بخشهایی از تهران که گفته میشود از اماکن داخلی پرتاب شده، باعث حیرت تحلیلگران نظامی شده است.
وال استریت ژورنال نوشته:« اسرائیل ماهها بود که با استفاده از چمدانها، کامیونها و کانتینرهای حمل بار و قاچاقچیان مرزی، قطعات صدها پهپاد پر از مواد منفجره و مهمات را به صورت قاچاق به ایران ارسال میکرد تا در لحظه وقوع حادثه از داخل ایران مورد استفاده قرار دهد.»
🔹یکی از ویدئوهای معروف که در شبکههای اجتماعی زیاد دیده شده، پرتابهای را نشان میدهد که از مکانی در تهران به مکانی دیگر شلیک میشود که نشان میدهد بخشی از شلیکها منشأ داخلی داشته است. همچنین واضح است که پهپادهای زیادی وارد کشور شده که در شبهای گذشته مورد استفاده قرار گرفته است. اما سؤال این است که این همه تجهیزات چگونه وارد کشور شده است؟
اقتصاددانان در پاسخ میگویند از مسیری که خودمان ساخته و هموار کردهایم؛ از مسیر قاچاق.
یکی از بزرگترین خطاهای نظام حکمرانی در سالهای گذشته، محدود کردن تجارت آزاد و قانونی و باز کردن مسیر تجارت غیر قانونی و قاچاق به بهانه دور زدن تحریمها بوده است. این خطای راهبردی باعث شکلگیری گروههای سازمانیافته شده که ابتدا کالای مصرفی مردم را قاچاق میکردند و بعدها به قاچاق تجهیزات نظامی رو آوردند.
🔹وقتی تجارت غیرقانونی و قاچاق رواج پیدا میکند، فقط کالای مورد نیاز مردم وارد نمیشود، و طبیعی است که قاچاقچی به مرور زمان به پیشنهادهای بالاتر پاسخ میدهد و پیشنهادهای بالاتر اغلب از سوی کسانی مطرح میشود که منافعشان نه در راستای نیازهای مردم، بلکه در جهت اهداف سیاسی و نظامی خاص قرار دارد. قاچاقچیان، که حالا به شبکههای سازمانیافته و پیچیده تبدیل شدهاند، دیگر صرفاً به دنبال سود مالی نیستند؛ آنها به بازیگرانی در یک بازی بزرگتر تبدیل شدهاند که در آن امنیت ملی کشور به خطر میافتد. این شبکهها، با بهرهگیری از خلأهای قانونی و ضعف نظارت ناشی از سیاستهای محدودکننده تجاری، راههایی برای نفوذ به سیستمهای امنیتی ایجاد کردهاند.
🔹گزارشهایی مانند آنچه وال استریت ژورنال منتشر کرده، نشاندهنده عمق این فاجعه است. ورود صدها پهپاد مملو از مواد منفجره و مهمات از طریق مرزهای نفوذپذیر، نتیجه مستقیم سیاستهایی است که تجارت قانونی را خفه کرده و مسیرهای غیرقانونی را هموار کردهاند. اتفاق نشاندهنده این واقعیت تلخ است که قاچاق دیگر تنها یک مسئله اقتصادی نیست، بلکه به ابزاری برای تهدید مستقیم امنیت ملی تبدیل شده است. وقتی مرزها به دلیل تمرکز بر دور زدن تحریمها بدون نظارت کافی رها میشوند، قاچاقچیان به راحتی میتوانند از این فرصت برای انتقال هر نوع محمولهای، از کالاهای مصرفی تا تسلیحات پیشرفته، استفاده کنند. این روند نه تنها به تضعیف اقتصاد داخلی منجر شده، بلکه حالا به نقطهای رسیده که دشمنان خارجی میتوانند از همین مسیرها برای وارد کردن ضربههای مستقیم به کشور بهرهبرداری کنند.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
🔹عملیات خرابکاری و ترور عوامل اسرائیل درون خاک ایران و تصویرهایی از فعالیت انواع ریزپرنده و همچنین شلیک موشک به بخشهایی از تهران که گفته میشود از اماکن داخلی پرتاب شده، باعث حیرت تحلیلگران نظامی شده است.
وال استریت ژورنال نوشته:« اسرائیل ماهها بود که با استفاده از چمدانها، کامیونها و کانتینرهای حمل بار و قاچاقچیان مرزی، قطعات صدها پهپاد پر از مواد منفجره و مهمات را به صورت قاچاق به ایران ارسال میکرد تا در لحظه وقوع حادثه از داخل ایران مورد استفاده قرار دهد.»
🔹یکی از ویدئوهای معروف که در شبکههای اجتماعی زیاد دیده شده، پرتابهای را نشان میدهد که از مکانی در تهران به مکانی دیگر شلیک میشود که نشان میدهد بخشی از شلیکها منشأ داخلی داشته است. همچنین واضح است که پهپادهای زیادی وارد کشور شده که در شبهای گذشته مورد استفاده قرار گرفته است. اما سؤال این است که این همه تجهیزات چگونه وارد کشور شده است؟
اقتصاددانان در پاسخ میگویند از مسیری که خودمان ساخته و هموار کردهایم؛ از مسیر قاچاق.
یکی از بزرگترین خطاهای نظام حکمرانی در سالهای گذشته، محدود کردن تجارت آزاد و قانونی و باز کردن مسیر تجارت غیر قانونی و قاچاق به بهانه دور زدن تحریمها بوده است. این خطای راهبردی باعث شکلگیری گروههای سازمانیافته شده که ابتدا کالای مصرفی مردم را قاچاق میکردند و بعدها به قاچاق تجهیزات نظامی رو آوردند.
🔹وقتی تجارت غیرقانونی و قاچاق رواج پیدا میکند، فقط کالای مورد نیاز مردم وارد نمیشود، و طبیعی است که قاچاقچی به مرور زمان به پیشنهادهای بالاتر پاسخ میدهد و پیشنهادهای بالاتر اغلب از سوی کسانی مطرح میشود که منافعشان نه در راستای نیازهای مردم، بلکه در جهت اهداف سیاسی و نظامی خاص قرار دارد. قاچاقچیان، که حالا به شبکههای سازمانیافته و پیچیده تبدیل شدهاند، دیگر صرفاً به دنبال سود مالی نیستند؛ آنها به بازیگرانی در یک بازی بزرگتر تبدیل شدهاند که در آن امنیت ملی کشور به خطر میافتد. این شبکهها، با بهرهگیری از خلأهای قانونی و ضعف نظارت ناشی از سیاستهای محدودکننده تجاری، راههایی برای نفوذ به سیستمهای امنیتی ایجاد کردهاند.
🔹گزارشهایی مانند آنچه وال استریت ژورنال منتشر کرده، نشاندهنده عمق این فاجعه است. ورود صدها پهپاد مملو از مواد منفجره و مهمات از طریق مرزهای نفوذپذیر، نتیجه مستقیم سیاستهایی است که تجارت قانونی را خفه کرده و مسیرهای غیرقانونی را هموار کردهاند. اتفاق نشاندهنده این واقعیت تلخ است که قاچاق دیگر تنها یک مسئله اقتصادی نیست، بلکه به ابزاری برای تهدید مستقیم امنیت ملی تبدیل شده است. وقتی مرزها به دلیل تمرکز بر دور زدن تحریمها بدون نظارت کافی رها میشوند، قاچاقچیان به راحتی میتوانند از این فرصت برای انتقال هر نوع محمولهای، از کالاهای مصرفی تا تسلیحات پیشرفته، استفاده کنند. این روند نه تنها به تضعیف اقتصاد داخلی منجر شده، بلکه حالا به نقطهای رسیده که دشمنان خارجی میتوانند از همین مسیرها برای وارد کردن ضربههای مستقیم به کشور بهرهبرداری کنند.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍63😢9👏3👌1
گلایه نویسنده مشهور
یک روز پیش از آغاز جنگ، به دیدار داستاننویس شهیر کرمانی، آقای هوشنگ مرادی کرمانی رفتم. جز از بزرگی و محبت مردم سخنی نگفتند و بارها از شادی و رضایت خود از زندگی در میان این مردم و همنشینی با آنان یاد کردند. از دوران بستری در بیمارستان گفتند و از عیادت بزرگان و فرهیختگان کشوری و استانی و قدردانی عمیقی از این همه لطف داشتند. تنها نکتهای که مطرح کردند و از آن بسیار متعجب و دلگیر بودند، به اقدامی از سوی شهرداری تهران مربوط میشد.
اخیراً چهار کوچه در یکی از مناطق تهران به نام هوشنگ مرادی کرمانی، جبار باغچهبان، صمد بهرنگی و مهدی آذریزدی نامگذاری شده، اما پس از مدت کوتاهی باز هم نام این خیابانها به روال قبل برگشته و دیگر ردی از نامها در معابر پایتخت نیست. آقای مرادی کرمانی در واکنش به این اقدام گفتند: «هرگز بهدنبال نامگذاری کوچه یا خیابانی به نام خود نبوده و نیستم، اما چنین اقدامی شبهه و پرسش در ذهن مردم ایجاد کرده که چرا و به چه دلیل این نامها تغییر کردهاند؟»
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
یک روز پیش از آغاز جنگ، به دیدار داستاننویس شهیر کرمانی، آقای هوشنگ مرادی کرمانی رفتم. جز از بزرگی و محبت مردم سخنی نگفتند و بارها از شادی و رضایت خود از زندگی در میان این مردم و همنشینی با آنان یاد کردند. از دوران بستری در بیمارستان گفتند و از عیادت بزرگان و فرهیختگان کشوری و استانی و قدردانی عمیقی از این همه لطف داشتند. تنها نکتهای که مطرح کردند و از آن بسیار متعجب و دلگیر بودند، به اقدامی از سوی شهرداری تهران مربوط میشد.
اخیراً چهار کوچه در یکی از مناطق تهران به نام هوشنگ مرادی کرمانی، جبار باغچهبان، صمد بهرنگی و مهدی آذریزدی نامگذاری شده، اما پس از مدت کوتاهی باز هم نام این خیابانها به روال قبل برگشته و دیگر ردی از نامها در معابر پایتخت نیست. آقای مرادی کرمانی در واکنش به این اقدام گفتند: «هرگز بهدنبال نامگذاری کوچه یا خیابانی به نام خود نبوده و نیستم، اما چنین اقدامی شبهه و پرسش در ذهن مردم ایجاد کرده که چرا و به چه دلیل این نامها تغییر کردهاند؟»
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍66😢4🙏2
Forwarded from روزنامه دنیای اقتصاد
ایران و دوراهی سرنوشتساز
👤 مسعود نیلی؛ اقتصاددان
✍️ عدهای میگویند، به این آتشبسها نمیتوان اعتماد کرد و روزهای تلخ و توام با اضطراب پایانی خرداد ۱۴۰۴، باز هم تکرار خواهد شد.
✍️ پاسخ من آن است که شاید چنین باشد، اما همهچیز بستگی به این دارد که ما از این ۱۲روز چه آموخته باشیم.
✍️ سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتشبسها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان، به جهان و داخل تعیین میکند.
✍️ هماوردی ما بسیار بیش از آنکه بیرونی و در مقابل بیگانگان باشد، درونی است و میان خودمان.
✍️ دو نوع نگاه متفاوت، طی سالهای گذشته، در مقابل یکدیگر و در عرصه حکمرانی، کاملا در برابر هم، اما در جاگیری سیاسی، به صورت تناقضآمیزی، بعضا در کنار یکدیگر، مشغول امور مُلک و ملت بودهاند. شکاف بزرگ میان این دو نگاه متضاد را درآمدهای نفتی پر میکرده است.
✍️ نگاه اول، عمدتا غالب و نگاه دوم، تنها در بحرانها و به اجبار، به کار گرفته میشده است.
✍️ نگاه اول، حکومت را منحصرا، میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف میکند. نمود این مبارزه در بُعد روابط خارجی، درگیری فعال با قدرتهای بزرگ غربی است.
✍️ این نگاه، نبود یا ضعف عدالت در عرصه بینالمللی را توجیه تکلیف خود در دفع ظلم و بیعدالتی در هر نقطه از جهان میداند. از این منظر، حاکمان کشورهای مختلف، عمدتا یا ستمگرند یا نوکران این ستمگران.
✍️ این نگاه، خود را تنها پرچمدار ظلمستیزی میداند و معتقد است خیل عظیم کشورهای در حال توسعهای که ظرف ۴ دهه گذشته موفق شدهاند از جرگه فقرا خارج شوند و به رفاه و آسایش دست یابند، استقلال خود را معامله کردهاند و نوکری غرب را پذیرفتهاند. این نگاه، داخل را هم پشت جبهه مبارزه مقدس جهانی و منطقهای میبیند.
✍️ نگاهش به رفاه و اقتصاد، نگاه معیشتی، دستوری، از بالا به پایین و کاملا درونگرا و مبتنی بر خودکفایی بیقید و شرط است و رسالت اقتصاد را عمدتا تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی میداند و نگاهی را که به رفاه همگانی اصالت میدهد، دونپایه و حتی حیوانی میداند.
✍️ در این نگاه، واژه توسعه یک واژه غربی و تداعیکننده پارادایم وابستگی است. پس باید از گفتمان حکمرانی بومی حذف شود. در عرصه فرهنگی هم، جامعه باید نمایشگاهی یکدست و یکپارچه برای این مبارزه به چشم بیاید.
✍️ نگاه دیگر، حکومت را ناشی از اراده مردم میبیند. جامعه محور اصلی است و حکومت به اموری میپردازد که جامعه یا نمیتواند انجام دهد یا اگر انجام دهد، پرهزینه است.
✍️ هزینه اداره کشور را مردم با همه تنوعی که دارند، میپردازند. پس با همین تنوع، حق دارند حاکمان را بر حسب میزان صلاحیتشان در ارائه خدمات، انتخاب کنند و مستمرا مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند.
✍️ صلاحیت حکمرانان را هم با معیارهای رونق و عدالت که به رضایت عمومی میانجامد، میسنجد.
✍️ از این منظر، حکمرانی باید کاملا علمی، شفاف و پاسخگو باشد حداقل به این دلیل که با منابع عمومی متعلق به جامعه اداره میشود.
✍️ از این منظر، تعامل جهانی با وابستگی یکجانبه مترادف نیست. در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچوجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه، داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن، حرف اول را میزند.
✍️ اهمیت این نوشتار، بیشتر از این جهت است که احتمال پررنگتر شدن و تسلط کامل رویکرد اول، پس از جنگ ۱۲روزه، شاید بیشتر شده باشد و بر طبل مبارزه بیرونی محکمتر نواخته شود.
✍️ درندهخو بودن، فاسد بودن، متجاوز بودن و بسیاری صفات زشت و ناروای انسانی برخی از حکمرانان در جهان نمیتواند توجیهگر درگیری غیرمصلحتاندیشانه ما با آنان شود.
✍️ توجه داشته باشیم، ما ناترازیهایی بزرگ و بنیانبرافکن داریم که قویتر و مخربتر از هر دشمن خارجی میرود تا کشور را به نابودی بکشاند.
✍️ این ناترازیها، خاکی را هم که برای حفظ وجب وجب آن، خونهای فراوانی نثار شده، بهطور گسترده، زیست ناپذیر و بیارزش خواهد کرد.
#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #آتش_بس #ناترازی #دشمن_خارجی #ظلم_ستیزی #تنوع_جامعه
@den_ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍54👎8👌3🙏1
Forwarded from هفتهنامه تجارتفردا
⭕️قاچاقچیان علیه امنیت ملی
گفتوگو با محسن جلالپور درباره تبعات محدود کردن تجارت آزاد
✍️مریم رحیمی / نویسنده نشریه
در جنگ 12روزه، انفجارهای شبانه در تهران و حملات موشکی با منشأ داخلی، نشانهای از نفوذ شبکههای قاچاق در امنیت ملی تلقی شد. والاستریت ژورنال گزارش داده که عوامل اسرائیل با استفاده از این شبکهها، قطعات پهپادهای انفجاری را وارد ایران کرده و آنها را فعال کرده است.
شبکههای قاچاق که در ابتدا برای دور زدن تحریمها و واردات کالاهای مصرفی شکل گرفتند، به دلیل نبود نظارت و مشروعیتبخشی به مسیرهای غیررسمی، به اکوسیستمی قدرتمند تبدیل شدهاند که اکنون تسلیحات، تجهیزات جاسوسی و پهپادهای انتحاری را منتقل میکنند.
محسن جلالپور، رئیس پیشین اتاق ایران، در این گفتوگو توضیح میدهد که شبکههای قاچاق، چگونه امروز به یک مسئله امنیت ملی تبدیل شدهاند.
📌متن کامل را در سایت تجارت فردا مطالعه کنید.
#تجارت_فردا
@tejaratefarda
گفتوگو با محسن جلالپور درباره تبعات محدود کردن تجارت آزاد
✍️مریم رحیمی / نویسنده نشریه
در جنگ 12روزه، انفجارهای شبانه در تهران و حملات موشکی با منشأ داخلی، نشانهای از نفوذ شبکههای قاچاق در امنیت ملی تلقی شد. والاستریت ژورنال گزارش داده که عوامل اسرائیل با استفاده از این شبکهها، قطعات پهپادهای انفجاری را وارد ایران کرده و آنها را فعال کرده است.
شبکههای قاچاق که در ابتدا برای دور زدن تحریمها و واردات کالاهای مصرفی شکل گرفتند، به دلیل نبود نظارت و مشروعیتبخشی به مسیرهای غیررسمی، به اکوسیستمی قدرتمند تبدیل شدهاند که اکنون تسلیحات، تجهیزات جاسوسی و پهپادهای انتحاری را منتقل میکنند.
محسن جلالپور، رئیس پیشین اتاق ایران، در این گفتوگو توضیح میدهد که شبکههای قاچاق، چگونه امروز به یک مسئله امنیت ملی تبدیل شدهاند.
📌متن کامل را در سایت تجارت فردا مطالعه کنید.
#تجارت_فردا
@tejaratefarda
هفته نامه تجارت فردا
قاچاقچیان علیه امنیت ملی
در جنگ 12روزه، انفجارهای شبانه در تهران و حملات موشکی با منشأ داخلی، نشانهای از نفوذ شبکههای قاچاق در امنیت ملی تلقی شد. والاستریت ژورنال گزارش داده که عوامل اسرائیل با استفاده از این شبکهها، قطعات پهپادهای انفجاری را وارد ایران کرده و آنها را فعال کرده…
👍35👌4👎3😢1
صدایی که شنیده نشد
در سال ۱۳۸۱ که تازه رئیس اتاق بازرگانی کرمان شده بودم، اولین وزیری که به اتاق کرمان آمد، اسحاق جهانگیری بود.
تصورش دشوار است اما آن زمان، اتاق کرمان فاقد سالن کنفرانس، تجهیزات صوتی و امکانات لازم برای برگزاری چنین جلساتی بود. به یاد دارم که میز و صندلی کرایه کردیم و در یکی از اتاقهای موجود، میزی شبیه میز کنفرانس چیدیم. همچنین یک دستگاه آمپلیفایر با چند میکروفن تهیه کردیم تا جلسه برگزار شود.
تعدادی از اعضای هیئت نمایندگان و فعالان اقتصادی در حوزههای مختلف صنعتی به جلسه دعوت شدند. آقای جهانگیری به همراه گروهی از همراهانشان حضور یافتند. جلسه با خوشامدگویی و بیان مسائل و مشکلات فعالان اقتصادی آغاز شد. هر یک از حاضران مطالبی ارائه کردند. بهویژه، آقای مهدی ایرانی، که مانند من تازه به عضویت هیئت نمایندگان اتاق کرمان انتخاب شده بود، سخنرانی مفصلی درباره مسئله آب و بحرانی که هنوز به طور کامل خود را نشان نداده بود، ایراد کرد. او با صراحت و با استناد به آمار و ارقام هشدار داد که آینده استان کرمان و آینده ایران با بحران کمآبی تهدید میشود.
این جلسه، شاید اولین جلسهای بود که در دوره مسئولیت تیم ما با حضور یک وزیر برگزار شد و موضوع اصلی مطرحشده از سوی اتاق کرمان و اعضای هیأت نمایندگانش، مسئله آب بود. در تمام سالهای حضورم در اتاق بازرگانی، در هر جلسه، نشست و همایش، همواره درباره آب، مشکلات آن و بحران کمآبی سخن گفتیم. مرحوم مهدی آگاه در دو دهه آخر عمر خود تمرکز زیادی بر این مسئله گذاشت و چندین مقاله و حتی کتابی در این زمینه منتشر کرد.
در سال ۱۳۹۰، زمانی که نایبرئیس اتاق ایران بودم و آقای حسین کریمیپور رئیس کمیسیون کشاورزی اتاق ایران بودند، برای اولین بار سلسلهجلسات استانی کمیسیونها را آغاز کردیم. قرار شد در هر استان، یک مسئله اساسی کشاورزی بهعنوان موضوع محوری آن استان بررسی شود و مسئولیت تحقیق، ارائه راهکار و پیگیری به استان مربوطه سپرده شود. در سفر به کرمان، که اولین جلسه استانی بود، موضوع آب را در اولویت قرار دادیم. در همانجا پایههای اندیشکده تدبیر آب گذاشته شد که امروزه مرجع معتبری برای آمار، دادهها و تحلیلهای علمی و کارشناسی در حوزه آب کشور به شمار میآید.
در همان سال یا سال بعد، دولت دهم طرحی به نام «فدک» را تصویب کرده بود که بر اساس آن، قرار بود بیش از دو میلیون هکتار از زمینهای بایر کشور با مجوز حفر چاه به زمین کشاورزی تبدیل شود. با تلاش فشردهای که در اتاق ایران انجام شد و گزارش آن به بالاترین مقامات کشور ارائه شد، از اجرای این طرح جلوگیری به عمل آمد.
به یاد دارم در ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴، تنها بیست روز پس از آغاز مسئولیت من بهعنوان رئیس اتاق ایران، در سخنرانی روز صنعت در حضور آقای جهانگیری، که آن زمان معاون اول رئیسجمهور بودند، بار دیگر مسئله آب و بحران در حال وقوع آن را بهعنوان اصلیترین دغدغه کشور و فعالان اقتصادی مطرح کردم. معاون اول در سخنرانی پایانی خود بهدرستی اشاره کردند که موضوع آب را اتاق کرمان ۱۵ سال پیش مطرح کرده بود.
اکنون که مسئله آب به دغدغهای فراگیر تبدیل شده و همه از بحران کمآبی سخن میگویند، باید یادآور شد که نمایندگان بخشخصوصی، بیش از ۲۵ سال است که هشدارهای علمی، کارشناسی و جدی در این زمینه دادهاند. اما مانند بسیاری از هشدارهای بهموقع دیگر در کشور، این موضوع نیز چندان جدی گرفته نشد. امروز دیگر چارهای نیست و تنها راهحل باقیمانده، صرفهجویی و مصرف صحیح آب است که این وظیفه بر عهده تکتک افراد جامعه در همه ابعاد و زمینهها قرار دارد.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
در سال ۱۳۸۱ که تازه رئیس اتاق بازرگانی کرمان شده بودم، اولین وزیری که به اتاق کرمان آمد، اسحاق جهانگیری بود.
تصورش دشوار است اما آن زمان، اتاق کرمان فاقد سالن کنفرانس، تجهیزات صوتی و امکانات لازم برای برگزاری چنین جلساتی بود. به یاد دارم که میز و صندلی کرایه کردیم و در یکی از اتاقهای موجود، میزی شبیه میز کنفرانس چیدیم. همچنین یک دستگاه آمپلیفایر با چند میکروفن تهیه کردیم تا جلسه برگزار شود.
تعدادی از اعضای هیئت نمایندگان و فعالان اقتصادی در حوزههای مختلف صنعتی به جلسه دعوت شدند. آقای جهانگیری به همراه گروهی از همراهانشان حضور یافتند. جلسه با خوشامدگویی و بیان مسائل و مشکلات فعالان اقتصادی آغاز شد. هر یک از حاضران مطالبی ارائه کردند. بهویژه، آقای مهدی ایرانی، که مانند من تازه به عضویت هیئت نمایندگان اتاق کرمان انتخاب شده بود، سخنرانی مفصلی درباره مسئله آب و بحرانی که هنوز به طور کامل خود را نشان نداده بود، ایراد کرد. او با صراحت و با استناد به آمار و ارقام هشدار داد که آینده استان کرمان و آینده ایران با بحران کمآبی تهدید میشود.
این جلسه، شاید اولین جلسهای بود که در دوره مسئولیت تیم ما با حضور یک وزیر برگزار شد و موضوع اصلی مطرحشده از سوی اتاق کرمان و اعضای هیأت نمایندگانش، مسئله آب بود. در تمام سالهای حضورم در اتاق بازرگانی، در هر جلسه، نشست و همایش، همواره درباره آب، مشکلات آن و بحران کمآبی سخن گفتیم. مرحوم مهدی آگاه در دو دهه آخر عمر خود تمرکز زیادی بر این مسئله گذاشت و چندین مقاله و حتی کتابی در این زمینه منتشر کرد.
در سال ۱۳۹۰، زمانی که نایبرئیس اتاق ایران بودم و آقای حسین کریمیپور رئیس کمیسیون کشاورزی اتاق ایران بودند، برای اولین بار سلسلهجلسات استانی کمیسیونها را آغاز کردیم. قرار شد در هر استان، یک مسئله اساسی کشاورزی بهعنوان موضوع محوری آن استان بررسی شود و مسئولیت تحقیق، ارائه راهکار و پیگیری به استان مربوطه سپرده شود. در سفر به کرمان، که اولین جلسه استانی بود، موضوع آب را در اولویت قرار دادیم. در همانجا پایههای اندیشکده تدبیر آب گذاشته شد که امروزه مرجع معتبری برای آمار، دادهها و تحلیلهای علمی و کارشناسی در حوزه آب کشور به شمار میآید.
در همان سال یا سال بعد، دولت دهم طرحی به نام «فدک» را تصویب کرده بود که بر اساس آن، قرار بود بیش از دو میلیون هکتار از زمینهای بایر کشور با مجوز حفر چاه به زمین کشاورزی تبدیل شود. با تلاش فشردهای که در اتاق ایران انجام شد و گزارش آن به بالاترین مقامات کشور ارائه شد، از اجرای این طرح جلوگیری به عمل آمد.
به یاد دارم در ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴، تنها بیست روز پس از آغاز مسئولیت من بهعنوان رئیس اتاق ایران، در سخنرانی روز صنعت در حضور آقای جهانگیری، که آن زمان معاون اول رئیسجمهور بودند، بار دیگر مسئله آب و بحران در حال وقوع آن را بهعنوان اصلیترین دغدغه کشور و فعالان اقتصادی مطرح کردم. معاون اول در سخنرانی پایانی خود بهدرستی اشاره کردند که موضوع آب را اتاق کرمان ۱۵ سال پیش مطرح کرده بود.
اکنون که مسئله آب به دغدغهای فراگیر تبدیل شده و همه از بحران کمآبی سخن میگویند، باید یادآور شد که نمایندگان بخشخصوصی، بیش از ۲۵ سال است که هشدارهای علمی، کارشناسی و جدی در این زمینه دادهاند. اما مانند بسیاری از هشدارهای بهموقع دیگر در کشور، این موضوع نیز چندان جدی گرفته نشد. امروز دیگر چارهای نیست و تنها راهحل باقیمانده، صرفهجویی و مصرف صحیح آب است که این وظیفه بر عهده تکتک افراد جامعه در همه ابعاد و زمینهها قرار دارد.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
😢55👍26👌11👏6👎1
درباره تاسیان
آخرین قسمت سریال تاسیان را دیدم. این سریال از معدود آثاری بود که مرا به دوران شیرین نوجوانی و سالهای پایانی پیش از انقلاب برد. به خاطر دارم در نوروز ۱۳۵۷ با خانواده به تهران سفر کردیم. قرار بود چند روزی بمانیم و سپس به شمال برویم. تهران آن روزها بسیار زیبا و دلربا بود. خیابانها چراغانی شده بودند و هیچ نشانهای از ناآرامی دیده نمیشد. همانطور که در ابتدای سریال دیدیم، مردم مشغول زندگی عادی و روزمره خود بودند اما ناگهان همه چیز به هم ریخت.
هر یک از شخصیتها بخشی از جامعه آن روزها را به تصویر میکشند. جمشید نجات نماینده کارآفرینان ایراندوستی است که برای ساختن ایرانی مدرن تلاش میکردند اما در عین حال همچنان با سنت گره خورده بودند و نتوانستند با خواستهها و دیدگاههای نسل جدید، همراهی کنند. جمشید نجات نماینده نسلی است که سختی بسیاری تجربه کرد اما با تلاش فراوان توانست کارخانهای دست و پا کند. او عاشق کار و تلاش بود و کارخانه و کارکنانش را مانند خانواده دوست داشت. جمشید در قامت انسانی خودساخته، خانوادهدوست و میهنپرست، نماینده بسیاری از صنعتگران و تجار آن دهه است که همه فکر و ذکرشان تولید، حفظ و توسعه کارخانه بود، هرچند کارگران به خاطر القائات گروههای چپ، هیچگاه به عشق آشکار او به ساختن پی نبردند. مرحوم اصغر حاجیبابا در فیلم مستند «پنبه و آتش» تعریف کردند که در ابتدای انقلاب، کارآفرینان را در بشکه میگذاشتند و دور کارخانه میچرخاندند.
بقیه شخصیتها هم در جامعه آن دوران، نمونههایی داشتند.حاج رضا، بازاری مسلمان که مورد اعتماد اهالی محله و بازار است. همسرش، قدسی، نیز نمونهای از زنان همیشه نگران است که تمام فکر و ذکرش به خانه، حاج رضا و فرزندانش معطوف است. دو پسرشان، امير و اميد، با وجود بزرگ شدن در یک خانه، شخصیتهایی کاملاً متفاوت دارند. یکی انقلابی و مخالف ساختار است و دیگری مانند بسیاری از جوانان آن زمان، جوانی عاشقپیشه است.
از همه اینها مهمتر، شخصیت استاد کمونیست دانشگاه تهران بود که من را یاد روشنفکرانی انداخت که در گمراه کردن جامعه نقش داشتند و در نهایت کشور را گرفتار آشوب کردند و خودشان از مهلکه گریختند.
بهطور خلاصه، زندگی دو خانواده نجات و یوسفی تا حد زیادی شرایط خانوادههای آن دوران را به تصویر میکشد. به نظرم آنچه در سریال تاسیان رخ داد، بازتابی از دوران نوجوانی ما بود. همانطور که شخصیتهای این سریال، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، مسیرهای درست و نادرستی را طی کردند، ما نیز چنین تجربههایی را از سر گذراندیم. تجربههایی که شاید اگر امروز به آن زمان بازمیگشتیم، قطعاً آنها را تکرار نمیکردیم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
آخرین قسمت سریال تاسیان را دیدم. این سریال از معدود آثاری بود که مرا به دوران شیرین نوجوانی و سالهای پایانی پیش از انقلاب برد. به خاطر دارم در نوروز ۱۳۵۷ با خانواده به تهران سفر کردیم. قرار بود چند روزی بمانیم و سپس به شمال برویم. تهران آن روزها بسیار زیبا و دلربا بود. خیابانها چراغانی شده بودند و هیچ نشانهای از ناآرامی دیده نمیشد. همانطور که در ابتدای سریال دیدیم، مردم مشغول زندگی عادی و روزمره خود بودند اما ناگهان همه چیز به هم ریخت.
هر یک از شخصیتها بخشی از جامعه آن روزها را به تصویر میکشند. جمشید نجات نماینده کارآفرینان ایراندوستی است که برای ساختن ایرانی مدرن تلاش میکردند اما در عین حال همچنان با سنت گره خورده بودند و نتوانستند با خواستهها و دیدگاههای نسل جدید، همراهی کنند. جمشید نجات نماینده نسلی است که سختی بسیاری تجربه کرد اما با تلاش فراوان توانست کارخانهای دست و پا کند. او عاشق کار و تلاش بود و کارخانه و کارکنانش را مانند خانواده دوست داشت. جمشید در قامت انسانی خودساخته، خانوادهدوست و میهنپرست، نماینده بسیاری از صنعتگران و تجار آن دهه است که همه فکر و ذکرشان تولید، حفظ و توسعه کارخانه بود، هرچند کارگران به خاطر القائات گروههای چپ، هیچگاه به عشق آشکار او به ساختن پی نبردند. مرحوم اصغر حاجیبابا در فیلم مستند «پنبه و آتش» تعریف کردند که در ابتدای انقلاب، کارآفرینان را در بشکه میگذاشتند و دور کارخانه میچرخاندند.
بقیه شخصیتها هم در جامعه آن دوران، نمونههایی داشتند.حاج رضا، بازاری مسلمان که مورد اعتماد اهالی محله و بازار است. همسرش، قدسی، نیز نمونهای از زنان همیشه نگران است که تمام فکر و ذکرش به خانه، حاج رضا و فرزندانش معطوف است. دو پسرشان، امير و اميد، با وجود بزرگ شدن در یک خانه، شخصیتهایی کاملاً متفاوت دارند. یکی انقلابی و مخالف ساختار است و دیگری مانند بسیاری از جوانان آن زمان، جوانی عاشقپیشه است.
از همه اینها مهمتر، شخصیت استاد کمونیست دانشگاه تهران بود که من را یاد روشنفکرانی انداخت که در گمراه کردن جامعه نقش داشتند و در نهایت کشور را گرفتار آشوب کردند و خودشان از مهلکه گریختند.
بهطور خلاصه، زندگی دو خانواده نجات و یوسفی تا حد زیادی شرایط خانوادههای آن دوران را به تصویر میکشد. به نظرم آنچه در سریال تاسیان رخ داد، بازتابی از دوران نوجوانی ما بود. همانطور که شخصیتهای این سریال، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، مسیرهای درست و نادرستی را طی کردند، ما نیز چنین تجربههایی را از سر گذراندیم. تجربههایی که شاید اگر امروز به آن زمان بازمیگشتیم، قطعاً آنها را تکرار نمیکردیم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍117😢12👌7👏5👎3
همه چیز تعطیل
یادش به خیر، قدیمها که تعطیلات خیلی شیرین و دلچسب بود اما این روزها شاید به خاطر فشارهای اقتصادی، تعطیلیها به جای حس شادی، بیشتر احساس نگرانی ایجاد میکنند. تعطیلیهای مکرر برای بخش خصوصی نهتنها فرصتی برای استراحت نیست، بلکه منشأ مشکلات متعدد و خسارات سنگین است.
قبلا اینجا نوشته بودم که فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است.
هر روز تعطیلی، زنجیرهای از اختلالات را به دنبال دارد که گاهی هفتهها یا حتی ماهها برنامهریزیهای یک بنگاه اقتصادی را مختل میکند. برای مثال، فرض کنید پس از هفتهها هماهنگی برای صادرات یک محموله، همهچیز آماده است: نمونهبرداری انجام شده، تأییدیهها دریافت شده و تنها امضای نهایی باقی مانده است. اما ناگهان تعطیلی چهارشنبه، برنامه را به هم میریزد. راننده کامیون به دلیل مشکل شخصی مجبور به بازگشت میشود و اعلام میکند فعلاً امکان حمل بار ندارد. حالا باید دوباره در نوبت کامیون قرار گرفت، که ممکن است دو تا سه هفته طول بکشد. در این مدت، شاید خریدار خارجی از معامله منصرف شود. این تنها یکی از دهها مشکلی است که تعطیلیهای پیدرپی برای بنگاههای خصوصی ایجاد میکند.
علاوه بر این، هزینههای ثابت مانند حقوق کارکنان(به دیده منت)، حق بیمه، سود بانکی، جریمه تأخیر، مالیات و عوارض، حتی در روزهای تعطیل هم باید پرداخت شود، در حالی که هیچ فعالیت مؤثری انجام نمیشود. به این مشکلات، گرمای طاقتفرسای تابستان، قطعی برق و کمبود آب را هم اضافه کنید که حتی در روزهای غیرتعطیل، برنامهریزی منظم را غیرممکن میکند.
طبق گفته یکی از وزرای دولت، در سال ۱۴۰۳ بنگاههای اقتصادی تنها ۱۶۰ روز توانستهاند فعالیت مؤثر داشته باشند، اما هزینههای ۳۶۵ روز سال همچنان بر دوش آنهاست. ادامه این روند، آیندهای نگرانکننده را برای بخش خصوصی رقم میزند: تعطیلی بنگاهها، کاهش نیروی کار و در نتیجه، تشدید معضلات اشتغال و کمبود کالا.
برای جلوگیری از این بحران، بازنگری در سیاستهای مربوط به تعطیلیها و ایجاد زیرساختهای پایدار برای فعالیت بنگاهها ضروری است. بخش خصوصی برای ادامه حیات و نقشآفرینی در اقتصاد کشور، به ثبات و حمایت نیاز دارد، نه موانع بیشتر.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
یادش به خیر، قدیمها که تعطیلات خیلی شیرین و دلچسب بود اما این روزها شاید به خاطر فشارهای اقتصادی، تعطیلیها به جای حس شادی، بیشتر احساس نگرانی ایجاد میکنند. تعطیلیهای مکرر برای بخش خصوصی نهتنها فرصتی برای استراحت نیست، بلکه منشأ مشکلات متعدد و خسارات سنگین است.
قبلا اینجا نوشته بودم که فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است.
هر روز تعطیلی، زنجیرهای از اختلالات را به دنبال دارد که گاهی هفتهها یا حتی ماهها برنامهریزیهای یک بنگاه اقتصادی را مختل میکند. برای مثال، فرض کنید پس از هفتهها هماهنگی برای صادرات یک محموله، همهچیز آماده است: نمونهبرداری انجام شده، تأییدیهها دریافت شده و تنها امضای نهایی باقی مانده است. اما ناگهان تعطیلی چهارشنبه، برنامه را به هم میریزد. راننده کامیون به دلیل مشکل شخصی مجبور به بازگشت میشود و اعلام میکند فعلاً امکان حمل بار ندارد. حالا باید دوباره در نوبت کامیون قرار گرفت، که ممکن است دو تا سه هفته طول بکشد. در این مدت، شاید خریدار خارجی از معامله منصرف شود. این تنها یکی از دهها مشکلی است که تعطیلیهای پیدرپی برای بنگاههای خصوصی ایجاد میکند.
علاوه بر این، هزینههای ثابت مانند حقوق کارکنان(به دیده منت)، حق بیمه، سود بانکی، جریمه تأخیر، مالیات و عوارض، حتی در روزهای تعطیل هم باید پرداخت شود، در حالی که هیچ فعالیت مؤثری انجام نمیشود. به این مشکلات، گرمای طاقتفرسای تابستان، قطعی برق و کمبود آب را هم اضافه کنید که حتی در روزهای غیرتعطیل، برنامهریزی منظم را غیرممکن میکند.
طبق گفته یکی از وزرای دولت، در سال ۱۴۰۳ بنگاههای اقتصادی تنها ۱۶۰ روز توانستهاند فعالیت مؤثر داشته باشند، اما هزینههای ۳۶۵ روز سال همچنان بر دوش آنهاست. ادامه این روند، آیندهای نگرانکننده را برای بخش خصوصی رقم میزند: تعطیلی بنگاهها، کاهش نیروی کار و در نتیجه، تشدید معضلات اشتغال و کمبود کالا.
برای جلوگیری از این بحران، بازنگری در سیاستهای مربوط به تعطیلیها و ایجاد زیرساختهای پایدار برای فعالیت بنگاهها ضروری است. بخش خصوصی برای ادامه حیات و نقشآفرینی در اقتصاد کشور، به ثبات و حمایت نیاز دارد، نه موانع بیشتر.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
Telegram
✍️ محسن جلالپور
از بین رفتن قبح تعطیلی
🔹 فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است. تعطیلی نه مشکل…
🔹 فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است. تعطیلی نه مشکل…
👍48😢7🙏1
Forwarded from اکوایران
📝 تاریخ آب در فلات ایران
▫️محسن جلالپور؛ فعال بخش خصوصی در سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»: از عصر ساسانی تا ابتدای دهه چهل و تلاش محمدرضا پهلوی برای تغییر نظام طبقاتی اجتماعی ایران و حذف نظام فئودالیسم از ساختار جامعه روستایی - کشاورزی ایران، آب ابزار اعمال قدرت بوده و توزیع آن سلسلهمراتبی رانتی را در برگرفته.
▫️او در ادامه راهکارهایی برای افزایش بهرهوری آب در ایران ارائه داد.
📌 متن کامل سرمقاله رونامه دنیای اقتصاد
📺 @ecoiran_webtv
▫️محسن جلالپور؛ فعال بخش خصوصی در سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»: از عصر ساسانی تا ابتدای دهه چهل و تلاش محمدرضا پهلوی برای تغییر نظام طبقاتی اجتماعی ایران و حذف نظام فئودالیسم از ساختار جامعه روستایی - کشاورزی ایران، آب ابزار اعمال قدرت بوده و توزیع آن سلسلهمراتبی رانتی را در برگرفته.
▫️او در ادامه راهکارهایی برای افزایش بهرهوری آب در ایران ارائه داد.
📌 متن کامل سرمقاله رونامه دنیای اقتصاد
📺 @ecoiran_webtv
👍31😢1🙏1
تن رها کن
مرداد که میرسد، یاد و خاطره مرحوم پدرم پررنگتر میشود. این حس به چند دلیل است: نخست اینکه در تابستان و بهویژه این ماه، وقت بیشتری با پدر میگذراندیم؛ یا در کاروانسرا بودیم یا همراه ایشان. دوم اینکه پدر معمولاً در این ماه ما را به سفری میبرد، چه کوتاه و چه بلند، چه نزدیک و چه دور. و سوم، این ماه مصادف است با سالگرد فوت ایشان. خلاصه اینکه این روزها بیش از همیشه به یادشان هستم.
یکی از خاطراتی که این چند روز ذهنم را مشغول کرده، یاد پیرمردی است که در کودکیام، هر دوشنبه به حجرهی پدر میآمد. او دستهای صورتحساب از پدر میگرفت، تا دوشنبهی بعد برای وصول و نقد کردن آنها اقدام میکرد و دوباره با حسابوکتاب هفتهی قبل و دریافت صورتحساب جدید بازمیگشت. یک بار از پدر پرسیدم چرا خودش یا میرزای حجره برای وصول نمیرود؟ پدر با آرامش گفت: «هر کس در این کسبوکار سهمی دارد و سهم او هم همین رفتوآمد و درصد ناچیزی است که از مبالغ صورتحسابها برمیدارد.»
پیرمرد همیشه لباسی ساده به تن داشت: پیراهنی سهدکمه با یقه آخوندی که تا زانویش میرسید و شلواری معمولی که تقریباً همیشه او را با همان لباس به خاطر دارم. تمیز بود، دائمالوضو و مدام ذکر میگفت. تسبیح کوچک و سادهای در دست داشت و گاهی برای کسانی که از او میخواستند، با خلوص و نیت پاک استخاره میکرد و نتیجه را میگفت. معمولاً وقتی کارش تمام میشد و میخواست از حجره برود، زیر لب این مصرع را زمزمه میکرد و بعد هم خداحافظ:
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
معنای این مصرع همیشه برایم سؤال بود. به خاطر دارم دوشنبهای که به شدت منتظر آمدنش بودم، نیامد و این موضوع هم من و هم پدر را نگران کرد. نزدیک اذان ظهر بود که جوانی خوشقدوقامت و بسیار مؤدب از در حجره وارد شد، سلام کرد و روی نیمکت نشست. چند دقیقهای نگذشته بود که صدای اللهاکبر اذان ظهر از مسجد آقا غلامعلی بلند شد.
پدر رو به جوان کرد و گفت قصد اقامه نماز دارد و از او خواست فرمایشش را بگوید. جوان با ادب خود را فرزند همان پیرمرد دوشنبهها معرفی کرد و گفت پدرش کسالت دارد و در بیمارستان بستری است، اما صورتحسابها و وجه وصولشده را به او سپرده تا به حجره بیاورد و بدحساب نماند.
پدر با تأثر زیاد، جویای حال پیرمرد شدند و ضمن تشکر از جوان، گفتند: بعدازظهر برای ملاقات به بیمارستان خواهد رفت. من هم که به پیرمرد علاقهمند شده بودم، از پدر خواستم همراهشان بروم. ابتدا کمی مقاومت کردند که بیمارستان جای بچهها نیست، اما سرانجام پذیرفتند. بعدازظهر سوار بر دوچرخهی پدر راهی بیمارستان شدیم.
وقتی به اتاق پیرمرد رسیدیم، در کمال ناباوری شنیدیم که همان روز به دیار باقی شتافته است. نهتنها پدر، که من هم بسیار غمگین شدم و ناخودآگاه اشکم جاری شد.
در راه بازگشت، از پدر پرسیدم چرا پیرمرد همیشه هنگام خداحافظی آن مصرع را میخواند. پدر در حالی که رکاب میزد، بهآرامی گفت:
چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
و ادامه داد؛ از زمانی که پیرمرد را میشناسم، همیشه درآمد اندکش را صرف کمک به نیازمندان و امور خیر میکرد و زندگی بسیار ساده و بیتکلفی داشت. گاه یک بیت شعر، یک ضربالمثل یا یک حدیث، خلاصه دههها زندگی یک انسان است و زندگی آن مرحوم در همین یک مصرع خلاصه میشد: «تن رها کن تا نخواهی پیرهن»
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
مرداد که میرسد، یاد و خاطره مرحوم پدرم پررنگتر میشود. این حس به چند دلیل است: نخست اینکه در تابستان و بهویژه این ماه، وقت بیشتری با پدر میگذراندیم؛ یا در کاروانسرا بودیم یا همراه ایشان. دوم اینکه پدر معمولاً در این ماه ما را به سفری میبرد، چه کوتاه و چه بلند، چه نزدیک و چه دور. و سوم، این ماه مصادف است با سالگرد فوت ایشان. خلاصه اینکه این روزها بیش از همیشه به یادشان هستم.
یکی از خاطراتی که این چند روز ذهنم را مشغول کرده، یاد پیرمردی است که در کودکیام، هر دوشنبه به حجرهی پدر میآمد. او دستهای صورتحساب از پدر میگرفت، تا دوشنبهی بعد برای وصول و نقد کردن آنها اقدام میکرد و دوباره با حسابوکتاب هفتهی قبل و دریافت صورتحساب جدید بازمیگشت. یک بار از پدر پرسیدم چرا خودش یا میرزای حجره برای وصول نمیرود؟ پدر با آرامش گفت: «هر کس در این کسبوکار سهمی دارد و سهم او هم همین رفتوآمد و درصد ناچیزی است که از مبالغ صورتحسابها برمیدارد.»
پیرمرد همیشه لباسی ساده به تن داشت: پیراهنی سهدکمه با یقه آخوندی که تا زانویش میرسید و شلواری معمولی که تقریباً همیشه او را با همان لباس به خاطر دارم. تمیز بود، دائمالوضو و مدام ذکر میگفت. تسبیح کوچک و سادهای در دست داشت و گاهی برای کسانی که از او میخواستند، با خلوص و نیت پاک استخاره میکرد و نتیجه را میگفت. معمولاً وقتی کارش تمام میشد و میخواست از حجره برود، زیر لب این مصرع را زمزمه میکرد و بعد هم خداحافظ:
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
معنای این مصرع همیشه برایم سؤال بود. به خاطر دارم دوشنبهای که به شدت منتظر آمدنش بودم، نیامد و این موضوع هم من و هم پدر را نگران کرد. نزدیک اذان ظهر بود که جوانی خوشقدوقامت و بسیار مؤدب از در حجره وارد شد، سلام کرد و روی نیمکت نشست. چند دقیقهای نگذشته بود که صدای اللهاکبر اذان ظهر از مسجد آقا غلامعلی بلند شد.
پدر رو به جوان کرد و گفت قصد اقامه نماز دارد و از او خواست فرمایشش را بگوید. جوان با ادب خود را فرزند همان پیرمرد دوشنبهها معرفی کرد و گفت پدرش کسالت دارد و در بیمارستان بستری است، اما صورتحسابها و وجه وصولشده را به او سپرده تا به حجره بیاورد و بدحساب نماند.
پدر با تأثر زیاد، جویای حال پیرمرد شدند و ضمن تشکر از جوان، گفتند: بعدازظهر برای ملاقات به بیمارستان خواهد رفت. من هم که به پیرمرد علاقهمند شده بودم، از پدر خواستم همراهشان بروم. ابتدا کمی مقاومت کردند که بیمارستان جای بچهها نیست، اما سرانجام پذیرفتند. بعدازظهر سوار بر دوچرخهی پدر راهی بیمارستان شدیم.
وقتی به اتاق پیرمرد رسیدیم، در کمال ناباوری شنیدیم که همان روز به دیار باقی شتافته است. نهتنها پدر، که من هم بسیار غمگین شدم و ناخودآگاه اشکم جاری شد.
در راه بازگشت، از پدر پرسیدم چرا پیرمرد همیشه هنگام خداحافظی آن مصرع را میخواند. پدر در حالی که رکاب میزد، بهآرامی گفت:
چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
و ادامه داد؛ از زمانی که پیرمرد را میشناسم، همیشه درآمد اندکش را صرف کمک به نیازمندان و امور خیر میکرد و زندگی بسیار ساده و بیتکلفی داشت. گاه یک بیت شعر، یک ضربالمثل یا یک حدیث، خلاصه دههها زندگی یک انسان است و زندگی آن مرحوم در همین یک مصرع خلاصه میشد: «تن رها کن تا نخواهی پیرهن»
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍101😢17🙏10
Forwarded from هفتهنامه تجارتفردا
⭕️نیشتر در زخم
پیامدهای تجمیعی جنگ و تحریم بر اقتصاد ایران در میزگرد موسی غنینژاد و محسن جلالپور
✍️رضا طهماسبی / دبیر تحریریه
اقتصاد ایران که چند سالی با شدیدترین تحریمهای ممکن، از فروش نفت گرفته تا بانک مرکزی و مبادلات بانکی، دستبهگریبان بود، ناگهان گرفتار جنگ شد تا شوک دیگری بر پیکره نحیف و کمتوانش وارد شود. اگرچه با انسجام و اتحاد ملی و همراهی مردم و بخش خصوصی با دولت و حاکمیت، دوران 12روزه جنگ بدون احساس کمبود کالا یا جیرهبندیهای شدید اقلام مصرفی به پایان رسید اما هزینههای تحمیلشده به اقتصاد بهتدریج خودش را در توقف سرمایهگذاری، تعدیل نیروهای بنگاهها، تغییر رفتار مصرفی خانوار و میل به پسانداز بیشتر، رکود بازارها، کاهش رشد و افزایش تورم نشان میدهد.
موسی غنینژاد، اقتصاددان، و محسن جلالپور، فعال اقتصادی بخش خصوصی، معتقدند که تداوم شرایط نااطمینانی و بیثباتی برای اقتصاد ایران بهویژه بنگاههای کوچک و متوسط ممکن نیست و از آنجا که این بنگاهها بخش عمدهای از اشتغال کشور را به دوش میکشند، از بین رفتن آنها به پیامدهای منفی اقتصادی و اجتماعی منجر خواهد شد. مسئلهای که نظام حکمرانی اقتصادی باید بسیار بیشتر و جدیتر به آن توجه کند و در مسیر برداشتن سایه جنگ از اقتصاد پیش برود.
📌متن کامل را در سایت تجارت فردا مطالعه کنید.
#تجارت_فردا
@tejaratefarda
پیامدهای تجمیعی جنگ و تحریم بر اقتصاد ایران در میزگرد موسی غنینژاد و محسن جلالپور
✍️رضا طهماسبی / دبیر تحریریه
اقتصاد ایران که چند سالی با شدیدترین تحریمهای ممکن، از فروش نفت گرفته تا بانک مرکزی و مبادلات بانکی، دستبهگریبان بود، ناگهان گرفتار جنگ شد تا شوک دیگری بر پیکره نحیف و کمتوانش وارد شود. اگرچه با انسجام و اتحاد ملی و همراهی مردم و بخش خصوصی با دولت و حاکمیت، دوران 12روزه جنگ بدون احساس کمبود کالا یا جیرهبندیهای شدید اقلام مصرفی به پایان رسید اما هزینههای تحمیلشده به اقتصاد بهتدریج خودش را در توقف سرمایهگذاری، تعدیل نیروهای بنگاهها، تغییر رفتار مصرفی خانوار و میل به پسانداز بیشتر، رکود بازارها، کاهش رشد و افزایش تورم نشان میدهد.
موسی غنینژاد، اقتصاددان، و محسن جلالپور، فعال اقتصادی بخش خصوصی، معتقدند که تداوم شرایط نااطمینانی و بیثباتی برای اقتصاد ایران بهویژه بنگاههای کوچک و متوسط ممکن نیست و از آنجا که این بنگاهها بخش عمدهای از اشتغال کشور را به دوش میکشند، از بین رفتن آنها به پیامدهای منفی اقتصادی و اجتماعی منجر خواهد شد. مسئلهای که نظام حکمرانی اقتصادی باید بسیار بیشتر و جدیتر به آن توجه کند و در مسیر برداشتن سایه جنگ از اقتصاد پیش برود.
📌متن کامل را در سایت تجارت فردا مطالعه کنید.
#تجارت_فردا
@tejaratefarda
هفته نامه تجارت فردا
نیشتر در زخم
موسی غنینژاد، اقتصاددان، و محسن جلالپور، فعال اقتصادی بخش خصوصی، معتقدند که تداوم شرایط نااطمینانی و بیثباتی برای اقتصاد ایران بهویژه بنگاههای کوچک و متوسط ممکن نیست و از آنجا که این بنگاهها بخش عمدهای از اشتغال کشور را به دوش میکشند، از بین رفتن…
👍27
درگذشت یک دوست
◾️بیش از پنجاه سال است که رضا بهرامی را میشناسم؛ همکلاسی، همبازی، همراه و همدل بیش از نیمقرن زندگیام. او برای من، همه کرمانیها و تمام مردمی که دلسوزش بود، از جان و مال خود مایه گذاشت. پذیرش فقدانش برایم ناممکن است و قلبم تاب پذیرش سفر ابدیاش را ندارد.
رضا انسانی نمونه و بیبدیل بود؛ از آن دست انسانهایی که در هر دورهای بهندرت یافت میشوند: رفیقی وفادار، یاری بیتوقع، پرتلاش، مردمدوست و از همه مهمتر، دغدغهمند. او بیش از هر چیز به مردم و گرفتاریهایشان میاندیشید. نمیشد رضا را ببینی و شوق و ذوقش برای راهاندازی بخش یا مجموعهای جدید در حوزه درمان، یا نگرانیاش برای کارهای بر زمینمانده در همین مسیر را حس نکنی. حتی یکبار هم از کار و کسب شخصیاش با من درددل نکرد. همیشه سخن از مردم، بیماران، سرطان، شیمیدرمانی و راههایی برای کاهش آلام دردمندان این خطه بود.
◾️ چگونه از او بنویسم، وقتی دستم برای نگارش هجرتش یاری نمیکند، قلبم نبودش را باور ندارد و ذهنم توان یادآوری همه کارهای خیر و فعالیتهای بیوقفهاش را ندارد؟
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
◾️بیش از پنجاه سال است که رضا بهرامی را میشناسم؛ همکلاسی، همبازی، همراه و همدل بیش از نیمقرن زندگیام. او برای من، همه کرمانیها و تمام مردمی که دلسوزش بود، از جان و مال خود مایه گذاشت. پذیرش فقدانش برایم ناممکن است و قلبم تاب پذیرش سفر ابدیاش را ندارد.
رضا انسانی نمونه و بیبدیل بود؛ از آن دست انسانهایی که در هر دورهای بهندرت یافت میشوند: رفیقی وفادار، یاری بیتوقع، پرتلاش، مردمدوست و از همه مهمتر، دغدغهمند. او بیش از هر چیز به مردم و گرفتاریهایشان میاندیشید. نمیشد رضا را ببینی و شوق و ذوقش برای راهاندازی بخش یا مجموعهای جدید در حوزه درمان، یا نگرانیاش برای کارهای بر زمینمانده در همین مسیر را حس نکنی. حتی یکبار هم از کار و کسب شخصیاش با من درددل نکرد. همیشه سخن از مردم، بیماران، سرطان، شیمیدرمانی و راههایی برای کاهش آلام دردمندان این خطه بود.
◾️ چگونه از او بنویسم، وقتی دستم برای نگارش هجرتش یاری نمیکند، قلبم نبودش را باور ندارد و ذهنم توان یادآوری همه کارهای خیر و فعالیتهای بیوقفهاش را ندارد؟
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
😢135
مردی که شبیه پدر بود
من خیلی خوشاقبال هستم که در طول زندگیام با انسانهای بزرگ زیادی مواجه شدهام. انسانهایی در این حد بزرگ که مسیر زندگیام را تغییر دادهاند. بدون شک یکی از این بزرگان، «حاج حسین پسته» بود که امروز جان به جانآفرین تسلیم کرد.
در سال ۱۳۶۴ برای اولین بار حاجآقا پسته را در دفتر حاج عباس کهنوجی ملاقات کردم. دقیق یادم هست؛ با دقت مشغول بررسی پستههایی بودند که قرار بود برای حاج محمدصادق معلم بارگیری شود. من فقط ۲۲ سال داشتم و ایشان یک سال بعد پا به پنجاه سالگی میگذاشتند.
ایشان با مهربانی احوالپرسی کردند و پرسیدند: «دفتر و دستکی هم داری؟» تازه انبار کوچکی اجاره کرده بودم که آدرسش را دادم، خداحافظی کردم و به انبار برگشتم. چند دقیقهای نگذشته بود که زنگ به صدا درآمد. در را که باز کردم، با کمال تعجب دیدم ایشان هستند. با روی خوش وارد شدند، نگاهی به اطراف انداختند و از کسبوکارم پرسیدند. توضیح دادم که از مالکان کوچک خرید میکنم و به تجار بزرگ میفروشم.
پرسیدند: «الان باری برای فروش داری؟» گفتم: «اتفاقاً امروز 10 تن آماده کرده بودم که به حاج عباس فروختم.»
گوشهای نشستند و از بازار پسته و اوضاع آن روزها صحبت کردیم. در میان صحبتها پرسیدند: «چرا با بازار تهران و صادرکنندگان بزرگ کار نمیکنی؟» پاسخ دادم: «نه بنیه مالیاش را دارم و نه هنوز کسی را در این حوزه میشناسم.»
سپس با هم انبار را ترک کردیم و من ایشان را تا هتل اخوان رساندم. اصرار کردم به منزل ما بیایند، اما گفتند در هتل راحتترند. هنگام خداحافظی، روی کاغذی شماره تلفن دفتر و منزلشان در تهران را نوشتند و از من هم شماره انبار و منزل را گرفتند. گفتند: «لطفاً زیر کاغذ شماره حساب بانکیات را هم بنویس که داشته باشم.» با خوشحالی از این که با تاجر بزرگی چون ایشان همصحبت شده بودم، به سمت خانه رانندگی کردم.
صبح روز بعد، از بانک تماس گرفتند و گفتند مبلغی به صورت حواله به حسابم واریز شده است. با تعجب گفتم: «من حوالهای نداشتم» کارمند بانک، که از دوستان بود، گفت: «من هم فکر کردم اشتباه شده، چون مبلغ حواله با حسابهای تو جور در نمیآید.» گوشی را گذاشتم و چند دقیقه بعد رئیس شعبه تماس گرفت و تأیید کرد که حواله برای من است و فرستنده، نام حوالهدهنده را «پسته» ثبت کرده است. گیج شده بودم. آن روزها پنج میلیون تومان، مبلغ قابل توجهی بود و واریز آن به حسابم با هیچ منطقی جور در نمیآمد.
در همین فکرها بودم که زنگ انبار به صدا درآمد. در را باز کردم، حاج آقا پسته بودند. با لبخند پرسیدند: «حواله رسید؟» تازه فهمیدم که حواله از طرف ایشان بوده است. با تعجب گفتم:«واقعا ممنون هستم اما این مبلغ بابت چیست؟» با خنده گفتند: «بابت تقویت بنیه مالی محسنخان جلالپور» حالا پسته بخروبراي من بفرست.سپس داخل آمدند و چنان اعتماد به نفسی به من دادند که از چهل سال پیش موتور محرک من است.
متأسفانه ایشان ساعتی قبل دار فانی را وداع گفتهاند و من احساس میکنم مردی را از دست دادهام که حکم پدر را برای من داشتند.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
من خیلی خوشاقبال هستم که در طول زندگیام با انسانهای بزرگ زیادی مواجه شدهام. انسانهایی در این حد بزرگ که مسیر زندگیام را تغییر دادهاند. بدون شک یکی از این بزرگان، «حاج حسین پسته» بود که امروز جان به جانآفرین تسلیم کرد.
در سال ۱۳۶۴ برای اولین بار حاجآقا پسته را در دفتر حاج عباس کهنوجی ملاقات کردم. دقیق یادم هست؛ با دقت مشغول بررسی پستههایی بودند که قرار بود برای حاج محمدصادق معلم بارگیری شود. من فقط ۲۲ سال داشتم و ایشان یک سال بعد پا به پنجاه سالگی میگذاشتند.
ایشان با مهربانی احوالپرسی کردند و پرسیدند: «دفتر و دستکی هم داری؟» تازه انبار کوچکی اجاره کرده بودم که آدرسش را دادم، خداحافظی کردم و به انبار برگشتم. چند دقیقهای نگذشته بود که زنگ به صدا درآمد. در را که باز کردم، با کمال تعجب دیدم ایشان هستند. با روی خوش وارد شدند، نگاهی به اطراف انداختند و از کسبوکارم پرسیدند. توضیح دادم که از مالکان کوچک خرید میکنم و به تجار بزرگ میفروشم.
پرسیدند: «الان باری برای فروش داری؟» گفتم: «اتفاقاً امروز 10 تن آماده کرده بودم که به حاج عباس فروختم.»
گوشهای نشستند و از بازار پسته و اوضاع آن روزها صحبت کردیم. در میان صحبتها پرسیدند: «چرا با بازار تهران و صادرکنندگان بزرگ کار نمیکنی؟» پاسخ دادم: «نه بنیه مالیاش را دارم و نه هنوز کسی را در این حوزه میشناسم.»
سپس با هم انبار را ترک کردیم و من ایشان را تا هتل اخوان رساندم. اصرار کردم به منزل ما بیایند، اما گفتند در هتل راحتترند. هنگام خداحافظی، روی کاغذی شماره تلفن دفتر و منزلشان در تهران را نوشتند و از من هم شماره انبار و منزل را گرفتند. گفتند: «لطفاً زیر کاغذ شماره حساب بانکیات را هم بنویس که داشته باشم.» با خوشحالی از این که با تاجر بزرگی چون ایشان همصحبت شده بودم، به سمت خانه رانندگی کردم.
صبح روز بعد، از بانک تماس گرفتند و گفتند مبلغی به صورت حواله به حسابم واریز شده است. با تعجب گفتم: «من حوالهای نداشتم» کارمند بانک، که از دوستان بود، گفت: «من هم فکر کردم اشتباه شده، چون مبلغ حواله با حسابهای تو جور در نمیآید.» گوشی را گذاشتم و چند دقیقه بعد رئیس شعبه تماس گرفت و تأیید کرد که حواله برای من است و فرستنده، نام حوالهدهنده را «پسته» ثبت کرده است. گیج شده بودم. آن روزها پنج میلیون تومان، مبلغ قابل توجهی بود و واریز آن به حسابم با هیچ منطقی جور در نمیآمد.
در همین فکرها بودم که زنگ انبار به صدا درآمد. در را باز کردم، حاج آقا پسته بودند. با لبخند پرسیدند: «حواله رسید؟» تازه فهمیدم که حواله از طرف ایشان بوده است. با تعجب گفتم:«واقعا ممنون هستم اما این مبلغ بابت چیست؟» با خنده گفتند: «بابت تقویت بنیه مالی محسنخان جلالپور» حالا پسته بخروبراي من بفرست.سپس داخل آمدند و چنان اعتماد به نفسی به من دادند که از چهل سال پیش موتور محرک من است.
متأسفانه ایشان ساعتی قبل دار فانی را وداع گفتهاند و من احساس میکنم مردی را از دست دادهام که حکم پدر را برای من داشتند.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍109😢61
Forwarded from روزنامه دنیای اقتصاد
فضای غبار آلود تصمیم گیری بنگاه ها
👤 محسن جلالپور؛ فعال اقتصادی
✍️ آنها که دستی در اقتصاد دارند، هر روز در کوچه و خیابان با انبوهی از این پرسشها روبهرو میشوند: آینده چه خواهد شد؟ به کدام سو میرویم؟ و در این شرایط چه باید کرد؟ اما پاسخ روشنی برای این سوالها وجود ندارد.
✍️ فضای کشور غرق در ابهام است. در سطح فردی، مردم با پرسشهای بیپاسخ دستوپنجه نرم میکنند و در سطح تصمیمگیریهای کلان نیز نوعی «بیتصمیمی» حاکم است.
✍️ در چنین فضایی یا اصلا تصمیم گرفته نمیشود یا تصمیمهای قاطعانه گرفته نمیشود یا اگر تصمیمی اتخاذ شود، اغلب به نفع گروههای ذینفع تمام میشود.
✍️ این شرایط ناپایدار، موجی جدید از خروج سرمایه را به دنبال داشته است.
✍️ با این حال، این وضعیت برای همه زیانبار نیست و ذینفعان خاص خود را دارد.
✍️ ساختار اقتصاد ایران بهگونهای شکل گرفته که جریانهای رانتجو در آن قدرت قابلتوجهی دارند و از نااطمینانی و بیثباتی سود میبرند.
✍️ در نتیجه، اقتصاد گروگان جریانهایی شده که از بیثباتی بهعنوان ابزاری برای کسب منافع کلان بهره میجویند.
✍️ همه این عوامل دست به دست هم دادهاند تا فعالیتهای اقتصادی سالم و بلندمدت جای خود را به فعالیتهای ناسالم و کوتاهمدت بدهند.
✍️ در سالهای اخیر، بنگاههای رانتی رشد چشمگیری داشتهاند و فعالان اقتصادی ناسالم، کنترل امور را در دست گرفتهاند.
✍️ به همین دلیل، فعالان بخش خصوصی بر این باورند که نااطمینانی، هرچند برای عموم فعالان اقتصادی سم است، برای برخی جریانها مانند اکسیژن حیاتی است.
✍️ گویی حیات این جریانها به تداوم و تشدید نااطمینانی وابسته است. از این رو، میتوان گفت که اقتصاد ایران امروز بیش از هر زمانی گروگان سیاست شده است.
#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #ابهام #نااطمینانی #رانت
@den_ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍44
سوگ صنایع
هفته گذشته یکی از رفقای جوان تماس گرفت و با صدایی گرفته گفت که قفل بزرگی بر کارگاه کوچکش زده و دیگر قصد تولید ندارد. انگار قلبش را از سینه کنده باشند، از روزهایی گفت که با هزار امید و آرزو کارگاه را راهاندازی کرد، اما حالا زیر بار مشکلات، کمرش خم شده است.
21 ماه مرداد در تقویم رسمی کشور، روز حمایت از صنایع کوچک بود؛ صنایعی که ستون فقرات اقتصاد ایراناند. این صنایع، با کمتر از 50 کارمند، حدود 92 درصد از کل واحدهای صنعتی کشور را تشکیل میدهند و نزدیک به 45 درصد از اشتغال صنعتی را تأمین میکنند. اما این روزها حال و روزشان خوب نیست. بسیاری در آستانه تعطیلیاند و آنهایی که هنوز نفس میکشند، با درد و رنج به حیات خود ادامه میدهند.
اگر میشد بنگاههای صنعتی را پس از مرگ کالبدشکافی کرد، احتمالاً دلیل اصلی مرگ بسیاری از آنها «قتل توسط دولت» اعلام میشد. البته منظور از دولت، فقط قوه مجریه نیست، بلکه کل نظام حکمرانی را در بر میگیرد؛ از سیاستگذاریهای کلان تا تصمیمهای خلقالساعهای که کمر تولید را میشکند.
پیش خودم فکر میکردم کاش برای صنایع هم قبرستانی بود و سیاستگذاران را مجبور میکردند پنجشنبهها و جمعهها به این قبرستان بروند. شاید آنجا، میان سنگ قبرهای خاموش کارگاهها و کارخانهها، میدیدند که سیاستهایشان چه بلایی بر سر رویاهای تولیدکنندگان و زندگی کارگران آورده است.
قبرستان صنایع پر است از داستانهای ناگفته. هر سنگ قبر، روایت کارآفرینی است که با امید شروع کرد، اما زیر فشار تورم، کمبود نقدینگی، قطعی برق و آب، بروکراسی پیچیده و قوانین ناپایدار، به زانو درآمد. کارگری که نان خانوادهاش را از دست داد، خانوادهای که با بیکاری سرپرستش فروپاشید و جامعهای که با هر تعطیلی، قدمی به سوی ناامیدی و بحران نزدیکتر شد. این قبرستان، آینهای است از ناکارآمدی سیاستهایی که به جای حمایت، موانع میسازند؛ از مالیاتهای سنگین و بیمههای کمرشکن تا نوسانهای ارزی که هر روز تولیدکننده را غافلگیر میکند.
اما این قصه نباید به اینجا ختم شود. اگر قرار است روز حمایت از صنایع کوچک فقط نامی در تقویم نباشد، باید صدای این بنگاهها شنیده شود. سیاستگذاران باید به جای شعار، به میدان عمل بیایند. سادهسازی قوانین، تأمین نقدینگی، ثبات در سیاستهای اقتصادی و رفع موانع زیرساختی مثل کمبود انرژی، کمترین کاری است که میتوان برای نجات این صنایع کرد. شاید وقت آن رسیده که به جای قبرستان، «بیمارستانی» برای صنایع کوچک بسازیم؛ جایی که زخمهایشان درمان شود، نه اینکه شاهد مرگ خاموششان باشیم.
اثر مرگ بنگاه
چنانکه شرح دادم، این روزها شاهد تعطیلی یا تعدیل گسترده نیرو در بنگاههای اقتصادی هستیم. غیرقابلپیشبینی بودن شرایط، تعطیلیهای مکرر، کمبود برق و آب، رکود شدید بازار و تورم افسارگسیخته، دست به دست هم داده و یکی پس از دیگری بنگاهها را زمینگیر کرده است. در چند دهه گذشته، چنین شرایط بحرانیای تجربه نکرده بودم. این زنگ خطری است که باید صدای بلند آن به گوش سیاستگذاران و تصمیمگیران برسد.
سیاستمدارانی که مدافع سیاستهای تنشزا هستند، به این فکر نمیکنند که ورشکستگی یا تعطیلی بنگاههای اقتصادی خصوصی، پیش از آسیب به صاحبان و سهامداران، جامعه را دچار بحران میکند:
نخست، تعطیلی یا تعدیل نیرو در یک بنگاه نهتنها کارگران مستقیم، بلکه چندین برابر آن، نیروهای غیرمستقیمی که با بنگاه در ارتباطاند را بیکار میکند. این بیکاری به مشکلات معیشتی، نارضایتی و در نهایت بحرانهای غیرقابلکنترل اجتماعی منجر میشود.
دوم، کاهش تولید بنگاهها به کمبود عرضه کالا، گرانی و حتی قحطی میانجامد که تبعات سنگین اجتماعی و اقتصادی در پی دارد.
سوم، ورشکستگی یک بنگاه مانند دومینو، زنجیرهای از بنگاههای مرتبط را مختل میکند، تا جایی که دیگر واحدها نیز به سرنوشت مشابهی دچار میشوند.
چهارم، توقف فعالیت بنگاهها پرداختهای دولتی مانند مالیات، بیمه تأمین اجتماعی، عوارض و هزینههای آب، برق و گاز را مختل و چرخه مالی دولت را با چالش جدی مواجه میکند.
پنجم، اختلال در چرخه اقتصادی، بخش خدمات را نیز تحت تأثیر قرار میدهد و این بخش نیز با کاهش تقاضا مواجه میشود.
🔹 دوست جوانم هنوز امیدوار است، هرچند امیدی شکننده. شاید اگر امروز دست به کار شویم، فردا او و هزاران تولیدکننده دیگر، به جای قفل زدن به کارگاههایشان، چراغ آنها را دوباره روشن کنند. این قبرستان خیالی نباید بزرگتر شود؛ وقت آن است که سیاستگذاران، به جای تماشای مرگ صنایع، برای زنده نگهداشتن آنها قدمی بردارند.
سرمقاله روزنامه دنیایاقتصاد
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
هفته گذشته یکی از رفقای جوان تماس گرفت و با صدایی گرفته گفت که قفل بزرگی بر کارگاه کوچکش زده و دیگر قصد تولید ندارد. انگار قلبش را از سینه کنده باشند، از روزهایی گفت که با هزار امید و آرزو کارگاه را راهاندازی کرد، اما حالا زیر بار مشکلات، کمرش خم شده است.
21 ماه مرداد در تقویم رسمی کشور، روز حمایت از صنایع کوچک بود؛ صنایعی که ستون فقرات اقتصاد ایراناند. این صنایع، با کمتر از 50 کارمند، حدود 92 درصد از کل واحدهای صنعتی کشور را تشکیل میدهند و نزدیک به 45 درصد از اشتغال صنعتی را تأمین میکنند. اما این روزها حال و روزشان خوب نیست. بسیاری در آستانه تعطیلیاند و آنهایی که هنوز نفس میکشند، با درد و رنج به حیات خود ادامه میدهند.
اگر میشد بنگاههای صنعتی را پس از مرگ کالبدشکافی کرد، احتمالاً دلیل اصلی مرگ بسیاری از آنها «قتل توسط دولت» اعلام میشد. البته منظور از دولت، فقط قوه مجریه نیست، بلکه کل نظام حکمرانی را در بر میگیرد؛ از سیاستگذاریهای کلان تا تصمیمهای خلقالساعهای که کمر تولید را میشکند.
پیش خودم فکر میکردم کاش برای صنایع هم قبرستانی بود و سیاستگذاران را مجبور میکردند پنجشنبهها و جمعهها به این قبرستان بروند. شاید آنجا، میان سنگ قبرهای خاموش کارگاهها و کارخانهها، میدیدند که سیاستهایشان چه بلایی بر سر رویاهای تولیدکنندگان و زندگی کارگران آورده است.
قبرستان صنایع پر است از داستانهای ناگفته. هر سنگ قبر، روایت کارآفرینی است که با امید شروع کرد، اما زیر فشار تورم، کمبود نقدینگی، قطعی برق و آب، بروکراسی پیچیده و قوانین ناپایدار، به زانو درآمد. کارگری که نان خانوادهاش را از دست داد، خانوادهای که با بیکاری سرپرستش فروپاشید و جامعهای که با هر تعطیلی، قدمی به سوی ناامیدی و بحران نزدیکتر شد. این قبرستان، آینهای است از ناکارآمدی سیاستهایی که به جای حمایت، موانع میسازند؛ از مالیاتهای سنگین و بیمههای کمرشکن تا نوسانهای ارزی که هر روز تولیدکننده را غافلگیر میکند.
اما این قصه نباید به اینجا ختم شود. اگر قرار است روز حمایت از صنایع کوچک فقط نامی در تقویم نباشد، باید صدای این بنگاهها شنیده شود. سیاستگذاران باید به جای شعار، به میدان عمل بیایند. سادهسازی قوانین، تأمین نقدینگی، ثبات در سیاستهای اقتصادی و رفع موانع زیرساختی مثل کمبود انرژی، کمترین کاری است که میتوان برای نجات این صنایع کرد. شاید وقت آن رسیده که به جای قبرستان، «بیمارستانی» برای صنایع کوچک بسازیم؛ جایی که زخمهایشان درمان شود، نه اینکه شاهد مرگ خاموششان باشیم.
اثر مرگ بنگاه
چنانکه شرح دادم، این روزها شاهد تعطیلی یا تعدیل گسترده نیرو در بنگاههای اقتصادی هستیم. غیرقابلپیشبینی بودن شرایط، تعطیلیهای مکرر، کمبود برق و آب، رکود شدید بازار و تورم افسارگسیخته، دست به دست هم داده و یکی پس از دیگری بنگاهها را زمینگیر کرده است. در چند دهه گذشته، چنین شرایط بحرانیای تجربه نکرده بودم. این زنگ خطری است که باید صدای بلند آن به گوش سیاستگذاران و تصمیمگیران برسد.
سیاستمدارانی که مدافع سیاستهای تنشزا هستند، به این فکر نمیکنند که ورشکستگی یا تعطیلی بنگاههای اقتصادی خصوصی، پیش از آسیب به صاحبان و سهامداران، جامعه را دچار بحران میکند:
نخست، تعطیلی یا تعدیل نیرو در یک بنگاه نهتنها کارگران مستقیم، بلکه چندین برابر آن، نیروهای غیرمستقیمی که با بنگاه در ارتباطاند را بیکار میکند. این بیکاری به مشکلات معیشتی، نارضایتی و در نهایت بحرانهای غیرقابلکنترل اجتماعی منجر میشود.
دوم، کاهش تولید بنگاهها به کمبود عرضه کالا، گرانی و حتی قحطی میانجامد که تبعات سنگین اجتماعی و اقتصادی در پی دارد.
سوم، ورشکستگی یک بنگاه مانند دومینو، زنجیرهای از بنگاههای مرتبط را مختل میکند، تا جایی که دیگر واحدها نیز به سرنوشت مشابهی دچار میشوند.
چهارم، توقف فعالیت بنگاهها پرداختهای دولتی مانند مالیات، بیمه تأمین اجتماعی، عوارض و هزینههای آب، برق و گاز را مختل و چرخه مالی دولت را با چالش جدی مواجه میکند.
پنجم، اختلال در چرخه اقتصادی، بخش خدمات را نیز تحت تأثیر قرار میدهد و این بخش نیز با کاهش تقاضا مواجه میشود.
🔹 دوست جوانم هنوز امیدوار است، هرچند امیدی شکننده. شاید اگر امروز دست به کار شویم، فردا او و هزاران تولیدکننده دیگر، به جای قفل زدن به کارگاههایشان، چراغ آنها را دوباره روشن کنند. این قبرستان خیالی نباید بزرگتر شود؛ وقت آن است که سیاستگذاران، به جای تماشای مرگ صنایع، برای زنده نگهداشتن آنها قدمی بردارند.
سرمقاله روزنامه دنیایاقتصاد
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
روزنامه دنیای اقتصاد
در سوگ صنایع
هفته گذشته یکی از رفقای جوان تماس گرفت و با صدایی گرفته، گفت که قفل بزرگی بر کارگاه کوچکش زده و دیگر قصد تولید ندارد. انگار قلبش را از سینه کنده باشند، از روزهایی گفت که با هزار امید و آرزو کارگاه را راهاندازی کرد، اما حالا زیر بار مشکلات، کمرش خم شده است.
👍36😢11🙏1
👆👆
خانم خوش بیانی در کانال روزنامه دنیایاقتصاد هر روز صبح پادکستی دارند تحت عنوان «صبحانه با دنیایاقتصاد».
معمولا هر روز این پادکست را گوش میکنم و به صورت اجمالی در جریان محتوای سرمقاله و مهمترین گزارشهای روزنامه قرار میگیرم.
به گمانم جا دارد که زمان پادکست بیشتر و مطالب آن هم متنوعتر شود. در روزهای شلوغ که ممکن است مجال تورق صبحگاهی روزنامه را نداشته باشم، بهترین کار گوش دادن به همین پادکست است.
پیش از این هم پیرمرد خوشصدایی، گزارشها و تحلیلهای هفتهنامه تجارتفردا را به صورت پادکست در کانال روزنامه دنیایاقتصاد ارائه میکرد که متأسفانه آن صدا دیگر شنیده نمیشود.
برای همه صداهای زیبا آرزوی فرکانس بالاتر دارم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
خانم خوش بیانی در کانال روزنامه دنیایاقتصاد هر روز صبح پادکستی دارند تحت عنوان «صبحانه با دنیایاقتصاد».
معمولا هر روز این پادکست را گوش میکنم و به صورت اجمالی در جریان محتوای سرمقاله و مهمترین گزارشهای روزنامه قرار میگیرم.
به گمانم جا دارد که زمان پادکست بیشتر و مطالب آن هم متنوعتر شود. در روزهای شلوغ که ممکن است مجال تورق صبحگاهی روزنامه را نداشته باشم، بهترین کار گوش دادن به همین پادکست است.
پیش از این هم پیرمرد خوشصدایی، گزارشها و تحلیلهای هفتهنامه تجارتفردا را به صورت پادکست در کانال روزنامه دنیایاقتصاد ارائه میکرد که متأسفانه آن صدا دیگر شنیده نمیشود.
برای همه صداهای زیبا آرزوی فرکانس بالاتر دارم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
Telegram
روزنامه دنیای اقتصاد
👍40🙏8