Telegram Web
Audio
📚🎧 ##کلبه_عمو_تم

نویسنده: هریت بیجر استو

آقا اگر شنیدید که مرا
دستگیر کردند بدانید
که من زنده نیستم
خداحافظ
جورج که مانند یک صخره
راست و محکم ایستاده بود
با وقار و مناعت یک
شاهزاده دستش را به
سوی ویلسون دراز کرد
پیرمرد خوش‌قلب صمیمانه
این دست را فشرد و پس
از آن‌که نگاه محجوبی به
او انداخت چترش را
برداشت و از اتاق خارج
شد جورج لحظه‌ای متفکر
ماند و نگاهش را به در
که بسته می‌شد دوخت

قسمت ۱۴

..
👍1
زمان و مکانِ مناسبی برای
جوانی نبود، کاش در روزگار
دیگری می زیستیم،
ما همگی حیف بودیم
..


- طاعون
📚 🌗
👍11
Channel photo updated
🍃 یک :

در روابط انسانی، واکنش‌های هیجانی
اغلب منبع قدرت برای افراد کنترل‌گر
هستند. وقتی کسی واکنش نشان
می‌دهد، ناخودآگاه، میدان بازی را
به طرف مقابل واگذار می‌کند.
" سکوت یا عدم واکنش "
نوعی مرزبندی سالم و قدرتمند است
که نشان می‌دهد فرد هیجاناتش را
مدیریت می‌کند و اجازه نمی‌دهد
دیگران او را هدایت یا تحریک کنند.

🍃 دو :

با مطالعه و بررسی هرچه بیشتر در
مورد مردان و زنانی که درآمد بهتری
داشته و سریع‌تر پیشرفت کرده‌اند
ویژگی " عمل‌گرایی "
به‌عنوان بارزترین و پایدارترین
رفتاری که آنها در هر کاری از خود
نشان می‌دهد خودنمایی می‌کند.

افراد موفق و مؤثر کسانی هستند
که مستقیمآ به‌سراغ
" کارهای اصلی خود "
می‌روند و خود را موظف می‌کنند
تا به‌طور مداوم و بدون آن‌که ذهنشان
منحرف شود به انجام آن کارها ادامه
دهند تا آن‌ها را به اتمام برسانند.

پ.ن.

این هفته تمرین کنترل هیجانات
و تمرکز بر خود و عمل‌‌گرایی
را انجام دهیم. ♡

@ktabdansh 📚📚
🍃📚
3👍2👏2💯2
یک گام کوچک برای تغییر زندگی.pdf
17.4 MB
یک گام کوچک برای تغییر زندگی

دکتر: روبر مور
روانشناس
عضو هیئت علمی دانشگاه
یو سی ال ای

هنر تغییرات بزرگ و پایدار
بدون ترس با ۷ قدم کوچک.
کشفیات بزرگ با دستورالعمل
ساده. یک گام کوچک برای
تغییر زندگی.
به روش کایزن خوش‌آمدید!
به‌غیر از درجا دویدن در طی
روز کار یک دقیقه‌ای دیگر
می‌شناسید؟
تغییر دلهره‌آور است!
کار جدید آشنایی با اشخاص
جدید.

📚#یک_گام_کوچک_برای_تغییر_زندگی
نویسنده: #روبر_مور

www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
کتاب دانش
. شوپنهاور می‌گوید؛ معاشرتی بودن گرایشی خطرناک و حتی تباه‌کننده است. زیرا ما را با کسانی در ارتباط قرار می‌دهد که بیشترشان ازنظر اخلاقی فرومایه و از لحاظ ذهنی کُند و منحط‌اند‌. تقریبآ همهٔ رنج‌های ما از ارتباط با دیگران نشأت می‌گیرد. 📖 مطالعه…
...

تفکر برای یک ذهن ضعیف
به اندازهٔ بلند کردن باری سنگین
برای یک بازوی ضعیف،
دشوار است! هر دو می‌خواهند
به‌سرعت از شر آن خلاص شوند!
#آرتور_شوپنهاور

📖 مطالعه قسمت ۱۳

این حرف از سطح من بالاتر است

۳۱ - اگر می‌دانید که برای سؤال‌ها
جوابی ندارید، با گوشه و کنایه‌ای
ظریف، اعلام کن؛
حرفی که داری میزنی از سطح
درک من بالاتر است، ممکن است
کاملآ درست باشد، ولی متوجه
نمی‌شوم، هیچ اظهارنظری نمیکنم.!
به‌این‌ترتیب در میان آنان که حسن
شهرت دارید، حرف طرف‌مقابل را
چرند می‌گویی:)
این ترفند را وقتی به‌کار ببند که
مطمئن هستی حضار، نسبت به
شما نظر بهتری دارند تا او.
چطور؟
بگو؛ معذرت می‌خواهم؛ ولی با
هوش سرشاری که داری، قطعا
درک هر چیز برایت اسان است،
ممکن است من منظورم را درست
ادا نکرده باشم؛ انقدر به رخش
بکش تااااا بفهمه خودش مقصر
بوده، حمله را دفع کن؛ ثابت کن
احمق است!
یک نوع تأیید کاملآ بدخواهانه.

گفته‌هایش را در مقولهٔ نفرت‌انگیزی
طبقه‌بندی کن


۳۲ - برای رها‌شدن از یک ادعای
جدید و خاص ، فورا تردید خود
را نسبت به آن اعلام کن و در طبقهٔ
نفرت‌انگیز قرار بده. حتی اگر
نتوانید ثابت کنید، می‌توانید ادعا
کنید که این شیوه مختص گروه
یا افراد عاری از وجدان، شرافت
یا انسان‌های درست است!
با صدای بلند اعلام کنید؛ اوه!
بله!... من هم آن را شنیده‌ام...
قبلآ ابطال شده، هیچ حرف راستی
در آن نیست.

در حرف صادق است، نه در عمل

۳۳ - در حرف خیلی خوب است،
ولی در عمل به‌درد نخواهد خورد.
در این ترفند؛ مقدمات را
می‌پذیرید اما نتایج را انکار می‌کنید؛
در واقع شما ادعا دارید که عملکرد
دقیقآ برخلاف منطق است‌.
اصولأ در قالب کلام صحیح است
اما در عمل نادرست است و از
اعتبار مناسب برخوردار نیست.

اجازه نده از مخمصه فرار کند.

۳۴ - اگر پاسخ‌های مناسبی برای
سؤال‌های شما ارائه نکرد، در
عوض فقط فقط شانه خالی کرد،
یا ادعاهایی مطرح کرد که به
موضوع هیچ ارتباطی نداشت،
" اطمینان حاصل کنید که ؛
بر روی نقطه ضعف او دست
گذاشتید؛ حتی خودتان را به آن
راه بزنید و او را در تنگنا قرار
دهید؛ اجازه ندهید فرار کند،
او را با پرسش‌های متعدد گیج
کنید :)

ص ۱۰۷

|| هنر همیشه بر حق بودن
۳۸ راه برای پیروزی
زمانی‌که شکست خورده‌اید. |
-/ شوپنهاور
• انتشارات ققنوس

ادامه دارد

...📚
😢1
.
از اصلی‌ترین خصوصیات مشترک
بی‌شعورهای سیاسی
می‌توان به وجدان غیرقابل
نفوذ آن‌ها، عطش کسب قدرت،
سوءاستفاده از قشر ساده اجتماع
و داشتن چهره‌هایی منفور در میان
قشر تحصیل‌کرده اشاره کرد.

- خاویر کرمنت
{ بیشعوری }

...📚
👌2
هیچ نیمهٔ گمشده‌ای وجود ندارد!
تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از
زمان است که در آن‌ها،
ما با کسی حال خوشی داریم
حال ممکن است سه دقیقه باشد،
دو روز پنج سال یا همهٔ عمر...

- آنتون چخوف |
...📚
👌2
کتاب دانش
... خشکی و خشونت اطرافیانش را می‌دید که مردمی تنگ‌نظر بودند و او تمام هستی‌اش را وقف آنان کرده بود؛ خود پرستی‌ بی‌رحمانه زن جوان و بیگانه را می‌دید که فقط برای دلربایی از او آمده بود و می‌کوشید تا دل پیرش را نشانهٔ پیروزی خود کند؛ اما چنان حرکات موزونی…
...

داستان‌های کوتاه
◇◇ نغمهٔ تباهی
نویسنده: موریس بارس

- من نغمه‌ها را دوست دارم،
مایلم همهٔ آن‌ها را بشنوم.
استاد خوانگ که چاره‌ای جز اطاعت
نداشت به نواختن پرداخت.
موسیقی بار دیگر شکوه و جلالش را
در تالار طنین‌انداز کرد.
ابتدا آهنگی شوم و حزن‌افزا، با
تأکیدی بیش از اندازه و نابهنجار،
اندیشه‌های نهانی خفته در اعماق‌
دل‌ها را فراخواند، بیدار کرد،
گرد آورد و تپش‌های دلهره‌انگیزی در
همه جا، حتی تا دور‌دست‌ها، احساس
شد. سپس ناگهان نوای موسیقی
( مانند چشم‌اندازهایی که هنگام
بی‌خوابی، در ظلمت، از ویژگی‌های
هراسناک زندگی می‌بینیم ) به صدای
شیپورهای شاد و هیجان‌آلود جنگ
تبدیل شد - از سرورتان پیروی
کنید، به دستور او بجنگید تا
شایسته ستایشش شوید و پیروزی‌اش
را میسر سازید!.

اصوات - ممتد و الحان آرام و مبهم
اولین نغمهٔ بیدارگر اندیشه‌ها، زیر
صدای شیپورهای جنگ، از پا
در افتادند. از پا در افتادند و سپس
در مهلکه‌ها و تیرگی‌های روح
ناپدید شدند؛ سرود پیروزی فاتح
آسیا همراه با صدای طبل‌ها و
نی‌لبک‌ها در فضا پیچید.
به وسوسهٔ آن نوای رهایی‌بخش،
همهٔ حاضران برای استاد خوانگ و
پیرمرد پر افتخاری که موسیقی
شور و اشتیاق تابناک پیروزی‌اش را
دامن زده بود و با جسارتی هوشمندانه
وظیفه‌اش را یادآوری کرده بود،
دست زدند و هورا کشیدند، اما
دلاور پیر تمایل نداشت به احساسات
کسانی پاسخ مناسب دهد که در
گذشته به هیجانشان می‌آورد. به
سرود پیروزی‌اش گوش داد و با
خود گفت: این موسیقی را پیش از
این بارها و بارها شنیده‌ام. به زودی
از دنیا می‌روم، پس سرانجام وقت
آن رسیده که سرود شخص خودم
از قید علایق و سلیقه‌های دیگران،
از پای‌بندی به مقررات و نقل و
روایت آزاد شوم. چرا باید تسلیم
مسائلی شوم که در شرایطی
حقیقی بودند حال آن که آن شرایط
دیگر اهمیتی برایم ندارند و من
نیز هیچ دربارهٔ‌شان نمی‌توانم گفت؟

بس است تکرار مکررات!
می‌خواهم پیش از رفتن آن دسته
از نیروهایم را که هموراه از بروزشان
جلوگیری کرده‌ام، آزاد سازم. هنگامی‌که
جوان بودم فریاد می‌زدم " پیش به
سوی هدف " و اکنون نیز در کنار
گور و رفتن به‌سوی بخشایش خداوند
کاملآ آماده هستم، باز همان جمله را
می‌گویم. پس فقط جامش را به
افتخار استاد موسیقی بالا برد و
بی‌درنگ پرسید:
- آیا نغمه‌هایی وجود ندارند که
بهتر از این آهنگ، اسرار زندگی را به
ما بشناسانند؟
شاهزاده خانم لینگ از جا پرید،
با سری به عقب خم شده و سرمست
از پیش‌بینی پیروزی آتی‌اش، فریاد
زد؛ - ما چنین نغمه‌هایی را در
اختیار داریم.
و استاد کیوئن افزود:
- نغمه‌هایی که در گذشته هاوانک- تی
به کمک آن‌ها شاهان را با ارواح
مردگان و خدایان پیوند می‌داد.
استاد خوانگ با فروتنی، سرشار از
تهدیدی لرزان در برابر دو شاهزاده
تعظیم کرد و گفت:
- من نیز آن آهنگ‌ها را می‌شناسم اما
به عنوان کشیش مقدسات سخن
می‌گویم: سروران من، فضیلت و
عدالت شما بی‌کران است اما برای
شنیدن آن نغمه‌ها کفایت نمی‌کند.
اگر اصرار ورزید به هلاکت نزدیک
می‌شوید.

ادامه دارد

...📚🌟🖊
کسی‌که در درونش نوری ندارد،
در تاریکیِ دیگران گم می‌شود..

ویلیام بلیک

📚🌖
👍42
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚

توانایی و قدرت هنر از محدودیت
زاده می‌شود و در آزادی می‌میرد‌..

- لئوناردو داوینچی

" دشواری‌ها
نمی‌توانند مرا شکست دهند..
هر مشکلی در برابر ارادهٔ
بی چون و چرای من
تسلیم می‌شوند.‌. "

...📚🍃🌺
1
دختر سروان.pdf
1.4 MB
Pdf
کلاسیک تاریخی


📚#دختر_سروان
#الکساندر_پوشکین

داستانی رمانتیک و
زندگی‌نامه‌ای است که
در متن شورش یوگاچف
جریان دارد
بیشترین تأثیر را بر نسل
نويسندگان رئالیست روسی
برجای گذاشته است

" یک مهمان ناخوانده
بدتر از یک تاتار است "
فقر که گناه نیست عیب
نیست مردم که با عین سرمایه
و ثروت شب را روز نمی‌کنند
بلکه انسان با انسان زندگی
می‌کند...

www.tgoop.com/ktabdansh📚
.
کتاب دانش
.... 📖 مطالعه قسمت ۲ پزشک داخلی‌اش، هرب کاتس ' یک دوست قدیمی و هم‌دوره‌ای دانشکده پزشکی او پس از یک سری آزمایش‌های گوناگون دربارهٔ وجود ملانوم ' ( یکی از انواع سرطان پوست ) ، جولیوس را به پزشک دیگری ارجاع می‌ده؛ باب کینگ ' . جولیوس رئیس…
...


📖 مطالعه قسمت ۳

در طول سال‌ها ، قرن‌ها ، هزاره‌ها
انکارهایی موقت برای فانی
بودنمان دست و پا کرده‌ایم.
حالا جولیوس نامش را در فهرست
مرگ می‌دید، شاید یک مراسم کوچک
بد نباشد.
افکارش به آینده معطوف شد‌؛
با ماتم گرفتن برای این‌که یک سال
بیشتر وقت ندارد. یک شب به
کتابخانه‌اش پناه برد؛ چشمش
افتاد به کتابِ
" چنین گفت زرتشت نیچه.

( ما هم خواندیم باهم :)

فکر کرد کتاب دلیرانه‌ای است که
تقديس و بزرگداشت زندگی را
می‌آموزاند؛ " هر چنان بود را
به‌صورتِ من آن را چنین خواستم " بازآفریدن:
این است آن‌چه من نجات می‌نامم. "
جولیوس کلمات نیچه را معنا می‌کرد:
باید سرنوشتش را دوست بدارد؛
آیا می‌خواهیم همان زندگی
زیسته‌مان را بارها و بارها تا ابد
ادامه دهیم؟
پیام اصلی نیچه به ما این بود:
که چنان زندگی کنیم که مشتاق
تکرار ابدی همان زندگی باشیم
.
به ورق زدن ادامه داد:
" به تمامی بزی. " به هنگام بمیر.

جولیوس با وضعیت روانی کاملآ
متضاد این جملات را می‌خواند.
زرتشت، سهیم کردن دیگران در
فرزانگی و پختگی...
جولیوس در تاریکی نشست و فکر
کرد: او عاشق حرفه‌اش بود.
به‌سوی پروندهٔ بیمارانش رفت.‌
هر پرونده سرگذشت حزن‌انگیز و
تکان‌دهنده یک انسان بود.‌
البته که او روان‌درمانگر قابل و
تأثیرگذاری بود. با این همه آیا
حقيقتآ راستی راستی به‌درد
بیمارانش می‌خورد؟ همین‌طور
پرونده‌های قدیمی را ورق می‌زد.
آیا دگرگونی‌های پایداری در آنها
ایجاد کرده بود؟ او متوجهٔ
شکست‌هایش هم بود.
چشمش به پروندهٔ قطور فیلیپ
اسلیت ' افتاد؛ بیش از بیست سال
گذشته بود. هرچه‌ به جلسات او
مربوط می‌شد برایش ناخوشایند
بود.‌ او ترجیح می‌داد بر سطح
زندگی سُر بخورد: شاید او آن
روان‌درمانگری که فکر می‌کرد نبود.
دست نگه‌دار! فوری نتیجه‌گیری نکن.
شاید آن جلسات فیلیپ را دگرگون
کرده بود.
جولیوس نخستین یادداشتش را
که بیست‌و‌پنج سال پیش نوشته
بود خواند....
مطالعه و یک خواب راحت شبانه-
چرا نمی‌توانم به آن برسم؟- چرا
همین کار را نمی‌کنم؟
از فیلیپ اسلیت چه خبری دارد؟
آیا مفید بود یا نه؟
ناگهان احساس کرد باید پاسخ این
پرسش را پیدا کند. شماره تلفن او
را گرفت....

شور و خلسه در عمل جفت‌گیری.
همین! این جوهر حقیقی و محور
همه‌چیز، هدف و مقصود همهٔ
هستی است.

فصل ۲
جولیوس هرتسفلد با او قرار ملاقات
می‌گذاره... حالا همه‌چیز مجاز است:
دخانیات، بستنی، تخم‌مرغ‌،
چه اهمیتی دارد؟ یک سال دیگر
جولیوس در خاک حل می‌شود...

ص ۳۸

- درمان شوپنهاور
|| - اروین_یالوم
• ترجمهٔ سپیده حبیب
• نشر قطره

■ ادامه دارد

هر روز یک کتاب برای
مطالعه گروهی |

...📚
بعضی آدم‌ها مثل کتاب‌های قطورند،
اما محتوایشان جز چند صفحهٔ
تکراری نیست.

جورج اورول
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مستند
📽 #ویدئو_مستند

●● تمثیل غار #افلاطون
واقعیت چیست ؟

●● دانش چیست ؟
●●زندگی چه معنایی دارد ؟



@ktabdansh📚📚
...📚
1👍1
Audio
📚🎧 قسمت ۱۵

دوستیِ واقعی
آن‌جاست که
حتی
سکوتِ میانِ دونفر
هم
راحت باشد..

از کتابِ :
#کلبه_عمو_تم
نویسنده: هریت بیجر استو

...📚🌖
بدون نیاز به
توضیح اضافه
.

...📚
👍6
کتاب دانش
... 📖 مطالعه قسمت ۱ نخستین بار در پیرایئوس ( بندر آتن، یونان ) با او آشنا شدم. در کافه مردی سیبیلو گفت: دنیا زندانی ابدی است! آری زندانی ابدی؛ لعنت بر آن باد! من در گوشه‌ای نشسته بودم چون احساس سرما می‌کردم. راستی که جدا شدن از دوستی شریف…
...

📖 مطالعه قسمت ۲

آلکسیس زوربا
بعضی‌ها پاروی نانوا می‌خوانندم
چون دراز و لاغرم. همه جا شری
به‌پا می‌کنم.
- چطور شد سنتور زدن یاد گرفتی؟‌
- بیست‌سالم بود نوای سنتور را
شنیدم. پدرم گفت می‌خواهی ادای
مطرب‌ها را دربیاوری؟ من احمق
خیال داشتم زن بگیرم. تمام پولم
را دادم سنتور‌‌. یک سال تمام
تعلیم دیدم؛ شاد می‌شوم و تسلی
می‌یابم این هم یک نوع هوس و
عشق است. زن گرفتم؛ خانه ساختم،
' مشکلات و غم و غصهٔ هرکس در
خانه‌اش جمع است'
گفتم نزد من بمان. من در کرت"
یک معدن لینینیت دارم.
گیلاس‌هایمان را به‌هم زدیم.
پیشاپیش من از در کافه خارج شد.

عوامل لذت در این جهان بسیار است؛
زن، میوه و افکار؛ ولی دریانوردی
آدمی را به بهشت می‌کشاند.
زوربا بر روی بستهٔ بزرگی طناب
در قسمت جلوی کشتی نشسته
بود. باد پاییزی و جزایر غرق نور.
زوربا مردی بود جلوتر از زمان.
خورشید غروب می‌کرد. کتابِ
بودا را برداشتم و خواندم و به
خواب رفتم.... صبح، زوربا تعریف
کرد؛
در مقدونیه ابزار خرازی می‌فروختم،
هرشب در دهی می‌خوابیدم.
اسلحه به‌دست گرفتم و به انقلابیون
کرت' پیوستم.
" آدم برای این‌که
بتواند دربارهٔ چیزی درست و
بی‌طرفانه قضاوت کند باید آرام،
سالخورده و بی‌دندان باشد "
در جوانی انسان به حیوانی بدل
می‌شود
" انسان تا گوشت آدم
نخورد، شکمش سیر نمی‌شود. "
ارباب شما که این‌قدر کتاب
می‌خوانی می‌دانی که با تمام قتل‌ها،
دزدی‌ها و تقلب‌ها در پی آزادی نباشیم؟
" خداوند به‌جای این‌که ما را به یک
صاعقه نابود کند، به ما
آزادی می‌دهد "
می‌فهمی چرا؟
حالا اگر خدایی وجود دارد وضع به
مراتب بدتر می‌شود و کارمان زار
خواهد بود. او حتما از آن بالا مرا
زیر نظر دارد و از خنده روده‌بر
می‌شود. " آیا تا کنون دیده‌ای که
ملتی از این‌که آزادی خود را به‌دست
آورده ديوانه بشود؟
" دنیا پر از اسرار است و انسان هم
مثل جانوری وحشی‌"
من به عرشه کشتی رفتم تا نسیم
تند دریا به‌صورتم بخورد...

نزدیک غروب کشتی در ساحل شنی
پهلو گرفت. تپه‌ای خاکستری و
باد پاييزی و ابرهای پراکنده.
زمین چهره‌ای نگران و مضطرب به
خود می‌گرفت. تنها این اطمینان
مقدس را داشتم که هیچ چیز
رؤیایی بیش نیست. مأمور تنومندی
در گمرک نشسته‌ بود. با آهنگی
بی‌حال گفت خوش آمدید.
هوا دم دار و گرفته بود، با خود
گفتم آیا در سرزمین کرت هر سنگ
و هر درخت داستانی غم‌انگیز دارد؟
بوی انگور تخمیر شده به مشام
می‌رسید. دهکده نمایان شد.
به زوربا گفتم من اربابم و تو
سرکارگر. زن‌ها از پشت‌بام‌ها خم
می‌شدند و با تعجب به ما نگاه
می‌کردند. به میان دهکده رسیدیم.
کافه قصابی آزرم:
افرادی دورمان را گرفتند؛
دوستان خوش آمدید. چطور است
گیلاسی بزنیم؟ برایمان مقداری پنیر
بز و شراب آوردند...
زن کوتاه قد و چاق و تپلی با موهای
بور پدیدار شد؛ شباهت زیادی به
سارا برنار' - بازیگر فرانسوی -
داشت‌. زندگی در آن لحظه به‌صورت
مناظر و صحنه‌های نمایشنامه بود
و ما هم به‌مثابه سرنشینان کشتی
شکسته‌ای بودیم که تر و خیس پا
به جزیره‌ای اسرارآمیز نهاده بودیم‌‌‌...

ص ۴۸

| زوربای یونانی
نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس
ترجمهٔ محمود مصاحب
انتشارات نگاه ||

• ادامه دارد

...📚
1
.
- لیاقت‌ش این نبود.

+ لیاقت؟ حواست باشه ،
اگه بخوای ببینی که کی لایقِ چیه،
خیلی زود بقیهٔ روزت رو می‌شینی
و برای تک‌تک آدمای دنیا
گریه می‌کنی.

🎥 بازی تاج و تخت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مروری بر زندگی
[ سورن کی‌رکگور ]

از فیلسوفان قرن نوزدهم
نویسندهٔ ۲۲ کتاب.
او در خانواده‌ای ثروتمند در کپنهاگ
متولد شد. به‌شدت کم بنیه بود و
در یک روز سه اثر منتشر کرد!
او به‌خاطر پول که نه، برای
نجات بشریت می‌نوشت.
" جهان واقعی را دیدم خندیدم
و هرگز از خنده دست نکشیدم "
- سورن کی‌رکگور

#مستند
#ویدئو_مستند
زیرنویس فارسی

www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚
2025/10/15 05:03:49
Back to Top
HTML Embed Code: