tgoop.com/ktabdansh/4607
Last Update:
...
📖 مطالعه قسمت سیُپنج
وای اگر کسی جز زرتشت شما را
میدید!
ای پاپ پیر، چگونه خود را راضی
کردی که خری را بهصورت خدای
خود بپرستی؟
پاپ جواب داد؛ ای زرتشت من
در امور مربوط به خدا، بیناتر از
تو هستم. آنکس که گفت خداوند
روح است، بزرگترین قدم را در راه بیاعتقادی برداشت. زرتشت به آواره
و سایه گفت: بتپرستی میکنی؟ و
توای جادوگر پیر، چهکسی در این
عصر آزادی به تو ایمان خواهد آورد.
جادوگر گفت؛ ای زرتشت حق با
توست؛ این کار من حماقت است.
به مرد وجدانی گفت: آیا در این
پرستش هیچچیز مخالف با وجدان
تو نیست؟ او پاسخ داد؛ شاید من معتقد
به خدا نباشم ولی خداوند به موج شهادت مقدسترین افراد، جاودانی است. آیا
یک مرد عاقل دوست ندارد تا از راههای
کج و غیرمستقیم به سوی مقصود رود؟ زرتشت بهسوی مرد غیر قابل بیان
رفت، آیا حقیقت دارد که تو او را برانگیختهای؟ آیا او را نکشتهاند؟
مرد پاسخ داد؛ آیا او زنده بود یا
دوباره زنده شد یا کاملا مرده است؟
من از تو آموختم: آنکس که میخواهد
کاملآ بکشد، میخندد، تو یکبار گفتی
با خنده میکشند نه با خشم.
زرتشت فریاد برداشت:
ای سحرکنندگان چرا خود را از من
پنهان میدارید؟ تا بهصورت اطفال
کوچک درنیایید به ملکوت آسمانها
داخل نخواهید شد. زرتشت با دست
بالا را نشان داد: ما مرد شدهایم و
خواهان ملکوت زمین هستیم.
مجددأ شروع به سخن کرد: ای
عالیمردان مرا خرسند ساختید!
بهراستی شکفته شدهاید، به یک نماز الوهی( از اسما و صفات خدا ) خوشی
و شادکامی احتیاج دارید. این جشنها بهوسیلهٔ شفایافتگان اختراع میشود.
چنین گفت زرتشت
همه از غار بیرون رفتند؛ قلبها
تسکین یافته بود. زرتشت سعادت
و سکوت آنها را محترم شمرد.
زشتترین مرد گفت؛ با این همه وقایع،
بودن تنها برای من کافی نیست. زندگی
روی زمین ارزش دارد. من به مرگ
خواهم گفت: آیا معنی زندگی این بود؟
اگر چنین است مجددآ طالب آنم.
همه زرتشت را تکریم کردند. همه از فرط شادی میرقصیدند. کیست که بتواند
حدس بزند در افکار زرتشت چه بود؟
روح او چون ابر سنگینی در بین دو
دریا سیر میکرد. زرتشت انگشت بر
لب گذاشت و گفت: بیا. سکوت سنگین
و محیط اسرارآمیز بود.
برای بار دوم انگشت بر لب نهاد و
گفت: بیا! بیا! برای بار سوم... بنگرید
شب چگونه آه میکشد؛ ای مرد،
مواظب خود باش.
زمان به کجا گريخته؟ اکنون من
مردهام. همهچیز پایان یافته است.
نیمهشب چه میگوید؟ من از خود بیخود شدهام و روحم میرقصد. شرابها
پر درد، جامها شکننده و گورها
مینالند. جهان خود به خود میرسد
و انگورها رنگ میاندازند! جهان
عمیقتر از آن است که روز حدسش
را بتواند زد! تمیزترین افراد و
قویترین ارواح صاحب زمیناند.
دنبال یک سعادت عمیقتر و بدبختی عمیقتری بگرديد.
غم خداوند عمیقتر است. بهدنبال
غم خداوند برو نه بهدنبال من!
من چه هستم؟ یک بربط سرمست
دلنشین. چنين گفت زرتشت
📚 چنین گفت زرتشت - نیچه
● ادامه دارد
...📚
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4607