Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/ktabdansh/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
کتاب دانش@ktabdansh P.4436
KTABDANSH Telegram 4436
کتاب دانش
..... داستان‌های کوتاه مردک بازنشسته کشف‌های بزرگ غالبا نتیجهٔ حسن‌اتفاق است. لاگریژ یک روز پنجشنبه، بر‌حسب اتفاق، تمام قد روی یک تفاله آهن افتاد. پوست زانویش کنده شد اما هیچ اهمیتی نداشت. وقتی از زمین بلند می‌شد، سنگ چخماق گرد و قشنگی را که در اثر…
....

داستان‌های کوتاه
مردک بازنشسته


روبر که از حسرت منقلب شده بود
گفت:
- ای بابا، یک‌کمی زیاده‌روی می‌کند...
پنتور جوابی نداد.
به لاگریژ غبطه می‌خورد.
لاگریژ خیز برداشت، دوید و مثل
بازی‌‌ِ جفتک- چارکش،
پاها به دو طرف، با یک پرش روی
قوزِ پیرمرد جا گرفت.
مردک‌‌بازنشسته سکندری خورد و
صاف ایستاد.
لاگریژ فریاد زد؛ هی! برو، اسب پیر!
هی، برو.
پیرمرد چنان ناگهان به‌عقب برگشت
که لاگریژ رهایش کرد و روی زمین
غلتید.

پیرمرد دستش را از جیب، بیرون
آورد، اسلحه‌ای پنج تیر و قدیمی
در دست گرفته بود.
آرام و بادقت، در فاصله‌ای بسیار
نزدیک، پنج گلوله به لاگریژ
شلیک کرد.
بعد از گلولهٔ سوم، لاگریژ هنوز تکان
می‌خورد، سپس افتاد و همچنان
که به شکلی غیرعادی مچاله شده
بود، کاملآ بی‌حرکت ماند.
پیرمرد بازنشسته در لولهٔ پنج تیر
فوت کرد و اسلحه را در جیب گذاشت.

روبر و پنتور با تعجب به لاگریژ و
جوی سیاه و عجیبی که زیر بدنش،
در سطح پهلوها شکل می‌گرفت،
نگاه می‌کردند.
مردک‌بازنشسته راهش را ادامه داد و
در تقاطع خیابان به سمت چپ، به
خیابان مارشال دیمو پیچید.
پایان. 👤 #بوریس_ویان
۱۹۲۰ - ۱۹۵۹
داستان‌پرداز، نمایشنامه‌نویس و
موسیقی‌دان فرانسوی.
از آثار او: کف روزها، پاییز در پکن،
علف سرخ، حادثه‌ دلخراش...
او با اگزیستانسیال‌ها در ارتباط بود.
مردک‌بازنشسته برگرفته از مجموعه
داستانی " دیر زمان‌هایی انبوه است.



داستان‌های کوتاه
□ مهمان آلبر کامو

۱-

آموزگار به دو مردی که از تپه
بالا می‌آمدند، نگاه می‌کرد.
یکی سوار بر اسب بود، دیگری پیاده.
مدرسه در شیب تپه‌ای ساخته شده
بود و آن‌ها هنوز به راه تنگ سرازیریِ
تندی که به مدرسه منتهی می‌شد،
نرسیده بودند.
آهسته زیر برف، بین سنگ‌ها روی
گستره‌ی پهناور فلات بلند و خلوت،
سختی می‌کشیدند و پیش می‌رفتند.

اسب گاهی آشکار سکندری می‌خورد،
صدایش هنوز به گوش نمی‌رسید
اما فورا بخاری را می‌دیدی که از
بینی‌اش خارج می‌شد.
لااقل یکی از دو مرد منطقه را
می‌شناخت.
آن‌ها راه باریکی را که از چند روز پیش
زیر قشر سپید و کثیفی پنهان بود
دنبال می‌کردند.
آموزگار تخمین زد که قبل از نیم ساعت
به بالای تپه نمی‌رسند.
هوا سرد بود، وارد مدرسه شد تا
پیراهنی پشمی پیدا کند.

ادامه دارد
ترجمهٔ؛ خانم مهوش قویمی

...📚🌟🖊
👍6



tgoop.com/ktabdansh/4436
Create:
Last Update:

....

داستان‌های کوتاه
مردک بازنشسته


روبر که از حسرت منقلب شده بود
گفت:
- ای بابا، یک‌کمی زیاده‌روی می‌کند...
پنتور جوابی نداد.
به لاگریژ غبطه می‌خورد.
لاگریژ خیز برداشت، دوید و مثل
بازی‌‌ِ جفتک- چارکش،
پاها به دو طرف، با یک پرش روی
قوزِ پیرمرد جا گرفت.
مردک‌‌بازنشسته سکندری خورد و
صاف ایستاد.
لاگریژ فریاد زد؛ هی! برو، اسب پیر!
هی، برو.
پیرمرد چنان ناگهان به‌عقب برگشت
که لاگریژ رهایش کرد و روی زمین
غلتید.

پیرمرد دستش را از جیب، بیرون
آورد، اسلحه‌ای پنج تیر و قدیمی
در دست گرفته بود.
آرام و بادقت، در فاصله‌ای بسیار
نزدیک، پنج گلوله به لاگریژ
شلیک کرد.
بعد از گلولهٔ سوم، لاگریژ هنوز تکان
می‌خورد، سپس افتاد و همچنان
که به شکلی غیرعادی مچاله شده
بود، کاملآ بی‌حرکت ماند.
پیرمرد بازنشسته در لولهٔ پنج تیر
فوت کرد و اسلحه را در جیب گذاشت.

روبر و پنتور با تعجب به لاگریژ و
جوی سیاه و عجیبی که زیر بدنش،
در سطح پهلوها شکل می‌گرفت،
نگاه می‌کردند.
مردک‌بازنشسته راهش را ادامه داد و
در تقاطع خیابان به سمت چپ، به
خیابان مارشال دیمو پیچید.
پایان. 👤 #بوریس_ویان
۱۹۲۰ - ۱۹۵۹
داستان‌پرداز، نمایشنامه‌نویس و
موسیقی‌دان فرانسوی.
از آثار او: کف روزها، پاییز در پکن،
علف سرخ، حادثه‌ دلخراش...
او با اگزیستانسیال‌ها در ارتباط بود.
مردک‌بازنشسته برگرفته از مجموعه
داستانی " دیر زمان‌هایی انبوه است.



داستان‌های کوتاه
□ مهمان آلبر کامو

۱-

آموزگار به دو مردی که از تپه
بالا می‌آمدند، نگاه می‌کرد.
یکی سوار بر اسب بود، دیگری پیاده.
مدرسه در شیب تپه‌ای ساخته شده
بود و آن‌ها هنوز به راه تنگ سرازیریِ
تندی که به مدرسه منتهی می‌شد،
نرسیده بودند.
آهسته زیر برف، بین سنگ‌ها روی
گستره‌ی پهناور فلات بلند و خلوت،
سختی می‌کشیدند و پیش می‌رفتند.

اسب گاهی آشکار سکندری می‌خورد،
صدایش هنوز به گوش نمی‌رسید
اما فورا بخاری را می‌دیدی که از
بینی‌اش خارج می‌شد.
لااقل یکی از دو مرد منطقه را
می‌شناخت.
آن‌ها راه باریکی را که از چند روز پیش
زیر قشر سپید و کثیفی پنهان بود
دنبال می‌کردند.
آموزگار تخمین زد که قبل از نیم ساعت
به بالای تپه نمی‌رسند.
هوا سرد بود، وارد مدرسه شد تا
پیراهنی پشمی پیدا کند.

ادامه دارد
ترجمهٔ؛ خانم مهوش قویمی

...📚🌟🖊

BY کتاب دانش


Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4436

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Activate up to 20 bots bank east asia october 20 kowloon A new window will come up. Enter your channel name and bio. (See the character limits above.) Click “Create.” Avoid compound hashtags that consist of several words. If you have a hashtag like #marketingnewsinusa, split it into smaller hashtags: “#marketing, #news, #usa. The court said the defendant had also incited people to commit public nuisance, with messages calling on them to take part in rallies and demonstrations including at Hong Kong International Airport, to block roads and to paralyse the public transportation system. Various forms of protest promoted on the messaging platform included general strikes, lunchtime protests and silent sit-ins.
from us


Telegram کتاب دانش
FROM American