tgoop.com/ktabdansh/4351
Last Update:
....
داستانهای کوتاه
📖 بیاعتنا
مادلن نامهای نوشت و از او دعوت
کرد تا برای شام فردا شب به
منزلش برود، درضمن عذرخواست
که به نامهٔ او تا آن زمان پاسخ
نداده است و سپس بعدازظهر
پر آرامشی را پشتسر گذاشت.
آن شب در شهر به شام دعوت بود.
مردان، هنرمندان و ورزشکاران
بسیاری در آن ضیافت حضور
داشتند که لوپره را میشناختند.
مادلن میخواست بداند که آیا او
معشوقه یا دلبستگی و رابطهای
دارد که مانع از نزدیکیاش به وی
میشود و رفتار عجیبش را توجیه
کند. اگر از چنین پیوندی آگاه میشد
بیشک رنج فراوان میبرد اما
لااقل میفهمید و یا میتوانست
امیدوار باشد که با گذشت زمان،
زیبائیاش او را مقهور کند.
از خانه خارج شد و تصمیم داشت
فورا این نکته را بپرسد،
سپس ترسید و جرأت نکرد.
در آخرین لحظه، آنچه رخ داد و
گستاخش کرد نه اشتیاق دانستن
حقیقت، بلکه نیاز به صحبت از او
با سایرین بود؛ جذبه حزنآلود به
عبث زنده کردن نامش، در هر کجا که
بی او بهسر میبرد.
پس از شام از دو مردی که نزدیکش
بودند و کموبیش آزادانه گفتگو
میکردند، پرسید:
- آیا شما آقای لوپره را میشناسید؟
-' ما از سالها پیش هر روز او را
میبینیم اما دوستی صمیمانهای
نداریم.
- مرد جذابی است؟
-' بله مرد جذابی است.
- پس شاید شما بتوانيد بهمن بگوئید
که... فکر نکنید مجبورید بیش از حد
دوستانه دربارهاش صحبت کنید،
چون مسأله برای من واقعا مهم است.
دختر جوانی که از ته دل دوستش
دارم، گرایشی به او دارد، آیا لوپره
از جمله مردانی است که بیترس و
واهمه بتوان با او ازدواج کرد؟
دو مخاطب مادلن لحظهای مردد
ماندند:
-' نه، چنین چیزی امکان ندارد.
مادلن با شجاعت و برای پایاندادن به
بحث پرسید:
- آیا یک دلبستگی قدیمی دارد؟
-' نه، اما بههرحال ممکن نیست.
- مسأله چیست؟ خواهش میکنم
به من بگوئید.
-' نه.
- اما بالاخره ، بههرصورت ، بهتر
است به او بگویید. شاید تصورات
زشت یا تصورات مسخرهای در
ذهنش شکل بگیرد.
-' خب ! فکر نمیکنم با گفتن این
مطلب کوچکترین لطمهای به
لوپره بزنیم.
اولآ شما بهکسی چیزی نگوئید،
بهعلاوه همهٔ اهالی پاریس میدانند ،
اما دربارهٔ ازدواج؛
لوپره آنقدر شریف و محتاط است
که حتی فکرش را نمیکند.
مطلب این است که :
او از زنهایی خوشش میآید که از
لجنزار بیرون میکشد، دیوانهوار
آنها را دوست دارد.
گاهی تمام شب در حومه یا در
بولوارهای خارج شهر میماند و
خطر احتمالی مرگ را بهجان
میخرد.
نهتنها اینگونه زنان را دوست دارد
بلکه جز آنها از هیچ زنی خوشش
نمیآید. در برابر زیباترین و
دلفریبترین زنان اشرافی، یا
دلخواهترین دختران بیاعتنا
میماند.
ادامه دارد قسمت هشتم
نویسنده؛ - مارسل_پروست
...📚🌟🖊
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4351