tgoop.com/ktabdansh/4322
Last Update:
...
داستانهای کوتاه
📖 بیاعتنا
نه بهاین دلیل که این فضائل او
دلپذیرتر بودند بلکه صرفآ بهاین
علت که زن جوان دوستش میداشت.
مادلن مردان جذابتر و
دلنشینتری را میشناخت و خود
میدانست.
بنابراین شنبه شب، ساعت
هفت و ربع، هنگامیکه لوپره به
سالن مادلن وارد شد، بیآنکه بداند،
همزمان با مشتاقترین دوست و نیز
روشنبینترین حریف روبرو گردید.
زیبائی زن برای چیرگی بر او
مجهز بود و ذهنش نیز برای داوری
دربارهٔ او ، کمتر مجهز بهنظر نمیرسید.
مادلن آماده بود تا خرسندیِ کشفِ
ابتذال و بیتناسبی او را ، در
مقایسه با عشقی که در دل داشت،
بسان گلی تلخ و زهرآلود بچیند.
رفتارش از احتیاط سرچشمه نمیگرفت!
نیک میدانست که بازهم در دام
سحرآمیز او اسیر خواهد ماند و
ذهن قاطعاش حلقههای زنجیری را
در حضور لوپره از هم میگسلد که
بیشک قوهٔ تخیل چست و چالاکاش،
بهمحض رفتن او ترمیم خواهد کرد.
درحقیقت نیز چون لوپره وارد شد،
زن ناگهان آرام گرفت؛
هنگامیکه با او دست میداد،
بهنظر میرسید که تمام قدرتش را
سلب میکند.
لوپره دیگر یگانه فرمانروای مطلق
رؤیاهایش نبود بلکه فقط میهمانی
بود خوشایند و دوستداشتنی.
گفتگو کردند،
آنگاه احتیاط و خودداریش رنگ باخت.
مادلن با لطف و مهربانی ظریفش،
با ذهن دقیق و جسورش، دلایلی
یافت که اگرچه دلدادگیاش را
کاملا توجیه نمیکرد، توضیحی،
هرچند اندک، برای آن ارائه میداد
و چون نشانگر آن بود که بخشی از
احساسش با واقعیت نیز در ارتباط
است، سبب میشد که عشقش در
دنیای واقعیات نیز ریشه بگیرد و
نیرومندتر شود.
وانگهی، دریافت که لوپره، از آنچه
او میپنداشته، جذابتر است و
چهرهای اصیل، شبیه به چهرهٔ
لویی سیزدهم دارد.
از آن پس تمام خاطرات هنری مربوط
به چهرهنگاری آن دوران،
با اندیشهٔ عشق او پیوندی تنگاتنگ
بست، عشق را در سامانهٔ سلیقههای
هنریش گنجاند و حیاتی تازه به آن
بخشید.
سفارش داد تا از آمستردام
تابلویی از چهرهٔ مرد جوانی برایش
بیاورند که به لوپره شباهت داشت.
چند روز بعد با او ملاقات کرد.
مادرش سخت بیمار بود و سفرش
به تأخیر افتاده بود.
مادلن به او گفت که اینک تصویر
مرد جوانی روی میزش قرار دارد
که یاد وی را در ذهنش زنده میکند.
لوپره ظاهرآ تحتتأثیر قرار گرفت.
اما سرد و خشک باقی ماند.
مادلن در ژرفای دل رنج برد اما با
این اندیشه به خود تسلی میداد که
لوپره اگرچه شاد و خرسند نشده،
لااقل منظور او را درک کرده است.
دوست داشتن انسان کند ذهنی که
متوجهٔ منظور ما نشود احتمالا
بسیار دردناکتر است.
سپس همچنانکه در دل،
به سبب بیاعتناییاش او را سرزنش
میکرد، خواست تا با مردانی که
دلباختهاش بودند و او در برابرشان
دلربا و بیاعتنا بود، دوباره ملاقات
کند تا ترحم و دلسوزی محبتآمیزی
را که نیاز داشت،
لوپره نسبت به او روا دارد،
در برابر آنها بهکار ببرد.
اما هنگامیکه ملاقاتشان کرد
همگی این عیب هولناک را داشتند
که او نبودند و دیدارشان
عذابآور بود.
برایش نامه نوشت.
نویسنده؛ - مارسل_پروست
ادامه دارد قسمت ششم
...📚🌟🖊
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4322