tgoop.com/ktabdansh/4312
Last Update:
...
با تقدسگرایی مبارزه کنید،
هیچکس و هیچچیز آنقدر
مقدس نیست که نتوان آن را
به نقد کشید. ✍#فردریش_نیچه
📖 مطالعه قسمت بیست و سه
ای دوستان ، آیا شما درست ارادهٔ
دوگانه قلب مرا حدس زدهاید؟
پرتگاه من و خطر متوجه من.
ارادهٔ من بشر را چسبیده .
کیست که بخواهد مرا فریب دهد؟
رنج و فریب را برخود هموار میسازم.
سرنوشت من چنین تعیین شده که
باید از حزم و احتیاط دوری جویم.
کسیکه میخواهد در بین مردم پاک
بماند باید بیاموزد، چگونه خود را
حتی در آلودهترین آبها تطهیر کند.
خودستاییِ زخمی شده، مسبب
اغلب مصیبتها نیست؟
خودستایان بازیگران ماهریاند.
کیست که عمق واقعی فروتنی یک
شخص خودستا را اندازه تواند گرفت؟
خودستا، مایل است بهوسیله شما
اعتقاد به خود را بياموزد.
وی از نگاههای شما تغذیه میکند.
دروغ شما را در مدح خود باور میکند.
از فروتنی بیخبر است.
همانطور که داناترین مردمان را
خیلی دانا نیافتم، شهرت شرارت
بشری را بیش از حقیقت یافتم.
ای صالحان و ای پرهیزکاران!
مضحکترین ترس شما شیطان
ناميده میشود.
چنین گفت زرتشت
من چه ارزشی دارم؟
من به انتظار بهتر از خودی هستم.
من به خوبی درههای خود را
میشناسم.
آیا نمیدانی بزرگترین نیاز همه به
کیست؟ بهکسی که فرمانهای بزرگ
میدهد.
انجام چیزهای بزرگ دشوار است.
آرامترین کلماتاند که طوفانی را با
خود بههمراه میآورند.
سپس زرتشت دوستان خود را
ترک گفت.
شما هربارکه بخواهید تعالی یابید
به بالا مینگرید و من به پایین
خود نظر میافکنم ، زیرا هماکنون
تعالی یافتهام. کیست در بین شما
که بتواند هم بخندد و هم تعالی
یابد؟ کسیکه کوههای شامخ را
زیر پا میگذارد بر همهٔ مصیبتها
اعم از شوخی و جدی میخندد.
اکنون است که من در راه عظمت
و بزرگی خود قدم برمیدارم.
گامهای تو ، راه پشت سرت را
از بین برده و روی آن کلمهٔ غیرممکن
حک شده است.
اکنون باید نرمترین قسمت تو به
سختترین قسمتها مبدل شود.
من بایستی خود و ستارگان را در
زیر پای خویشتن بنگرم.
زرتشت درحال صعود ساکت ماند و
بالای ارتفاع، سرد و روشن و پرستاره
بود. بایستی ژرفتر در رنج و عذاب
فرو روم. این کوهها از اعماق دریا
میآیند. همهچیز غنوده است.
خطر کسیکه از همه تنهاتر است
عشق است. به تحقیق دیوانگی من
و حقارت من در عشق خندهآور است.
زرتشت بهیاد رفیقان خود، افتاد،
از افکار خود خشمگین شد و آنگاه
در حال خنده، گریست....
دربارهٔ رؤیا و معما
در کشتی، زرتشت تا دو روز لب
نگشود و سرد و کر باقی ماند.
درحالیکه گوش میداد، قلبش
شکست و آنگاه چنین گفت؛
بهشما که در دریاهای مهیب روانید و
هوای گرگ و میش را دوست دارید،
هرکجا بتوان با الهام، چیزی را درک
کرد از منطق کمک نمیگیرید،
بهرغم روح سنگین، همان دشمن
بزرگ و ابلیس که مرا بهسوی اعماق
پرتگاه میراند، بالا رفتم.
گرچه آن روح شلکننده، قطرههای
سرب در گوش من چکانید، آهسته
گفت:
هرسنگیکه بهسوی بالا افکنده شود
ناگریز باید فرود آید.
ای محکوم نفس، این سنگ بر خودت
فرود خواهد آمد.
" ولی چیزی در باطن من است که
من آن را شجاعت مینامم. "
" شجاعتی که حمله میکند، بهترین
نابودکنندگان است.
" انسان شجاعترین حیوان است، او
بر همهٔ دردها غلبه کرده است.
" کجاست مردی که لبهٔ پرتگاه
نایستاده باشد؟
" شجاعت حتی رحم را نابود میکند.
" هرقدر انسان عمیقتر به زندگی
نگاه کند عمیقتر به درد و رنج
نگاه کرده است.
" شجاعت، حتی مرگ را نابود میکند
زیرا میگوید:
این بود زندگی؟ بسیار خب! پس
دوباره آن را از نو شروع کنیم!
در چنین گفتنی، نوای جنگی
شورانگیز نهفته است، بگذارید کسی
که گوش شنوا دارد بشنود!
این راهی که ما در پشت سر داریم،
ابدیتی را حمل میکند و آن راهی که
در پیش داریم ابدیتی دیگر است.
" نام این دروازه که بر آن حک شده،
" لحظه " نام دارد.
این لحظه را بنگر!
آیا نباید هر آن کسیکه قدرت دویدن
دارد این راه را پیموده باشد؟
هرآنچه اتفاق افتاده، گذشته
است، همهٔ چیزها چنان بههم گره
نخوردهاند که تعیین کنندهٔ این
لحظه باشند.
چنين گفت زرتشت
📚 چنین گفت زرتشت - نیچه
● ادامه دارد
...📚
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4312