KTABDANSH Telegram 4275
کتاب دانش
. ..... داستان‌های کوتاه 📖 بی‌اعتنا نویسنده: مارسل_پروست لوپره حتی یک‌بار در منزل او به ضیافت ناهار رفته بود. بانو لاورانس نتیجه گرفت که: - به‌هرصورت جای تأسف نیست‌. لوپره بسیار خوش‌برخورد است اما ویژگی چشمگیری ندارد، به‌ویژه برای ناز‌پرورده‌ترین…
....

داستان‌های کوتاه

📖 بی‌اعتنا


نویسنده: مارسل_پروست

گفت:
خانم لاورانس، اجازه می‌دهید
از آقای لوپره دعوت کنم اینجا
بمانند، چون ایشان در ردیف جلو
تنها هستند.
- بله عزیزم، بخصوص که تا
لحظهٔ دیگر مجبورم بروم. یادتان که
هست، خودتان موافقت کردید بروم.
روبر" کمی ناخوش است، مایلید من
از ایشان خواهش کنم؟
- نه ترجیح میدم خودم دعوتشان
کنم.‌
تا زمانی‌که میان‌پرده ادامه داشت،
مادلن سخنی نگفت و لوپره با
بانو لاورانس به گفتگو پرداخت.
زن جوان به لبهٔ لژ تکیه داده بود،
به تالار می‌نگریست و کم‌و‌بیش وانمود
می‌کرد که توجهی به آنها ندارد،
زیرا اطمینان داشت که تا چند دقیقه
دیگر وقتی با او تنها بماند، می‌تواند
بهتر از حضورش لذت ببرد.

بانو لاورانس از لژ خارج شد، تا
برای رفتن، مانتویش را بپوشد.
مادلن با لحنی محبت‌آمیز و در عین
حال بی‌تفاوت به لوپره گفت:
خواهش می‌کنم طی این پرده از
نمایش کنارم بمانید.
- از لطف شما سپاسگزارم، خانم، اما
نمی‌توانم مجبورم بروم.‌
مادلن مصرانه گفت:
اما من تنها خواهم ماند.
سپس گویی یک‌باره ناخودآگاه خواست
تا اصول دلربایی این اندرز را به کار
بندد. " اگر دوستت نداشته باشم،
دوستم داری"، و افزود:
- بله، حق با شماست، اگر منتظرتان
هستند دیر نکنید، خدانگهدار.
کوشید با لبخندی محبت‌آمیز،
خشونتی را که در این اجازهٔ رفتن
وجود داشت، جبران کند. اما خشونت
از تمایل شدیدش به ماندن لوپره و
ناامیدی اندوهبارش سرچشمه
می‌گرفت.
این‌گونه پیشنهاد برای هرکس‌ دیگر ،
حاکی از لطف و محبت بود‌.

بانو لاورانس وارد شد:
- خب، رفت، پس من با شما می‌مانم
تا تنها نباشید. آیا صمیمانه وداع
گفتید؟
- وداع؟ بله، فکر می‌کنم آخر این
هفته برای سفر طولانی به ایتالیا،
یونان و آسیای صغیر می‌رود.

کودکی که از روز تولد نفس می‌کشد،
بی‌آنکه هرگز به تنفسش دقت کرده
باشد، نمی‌داند هوایی که آرام آرام
سینه‌اش را پر می‌کند و توجهی به
آن ندارد، تا چه اندازه برای
زندگی‌ش لازم و اساسی است. اما
اگر در تشنج یا در بحران تب، به
حالت خفگی برسد، در کوشش
ناامیدانه تمام وجودش برای حیات
و آرامش از‌دست‌رفته‌ای تلاش
می‌کند، که تنها به کمک هوایی می‌تواند
بازیابد، که نمی‌دانست هستی‌اش
از آن جدایی‌ناپذیر است.

مالدن نیز به همان‌گونه، فقط در
لحظه‌ای که از رفتن لوپره - سفری
که به آن نیندیشیده بود -
آگاه شد و احساس کرد که قلبش
از جا کنده می‌شود.

ادامه دارد قسمت سوم

...📚🌟🖊
😢5👍4



tgoop.com/ktabdansh/4275
Create:
Last Update:

....

داستان‌های کوتاه

📖 بی‌اعتنا


نویسنده: مارسل_پروست

گفت:
خانم لاورانس، اجازه می‌دهید
از آقای لوپره دعوت کنم اینجا
بمانند، چون ایشان در ردیف جلو
تنها هستند.
- بله عزیزم، بخصوص که تا
لحظهٔ دیگر مجبورم بروم. یادتان که
هست، خودتان موافقت کردید بروم.
روبر" کمی ناخوش است، مایلید من
از ایشان خواهش کنم؟
- نه ترجیح میدم خودم دعوتشان
کنم.‌
تا زمانی‌که میان‌پرده ادامه داشت،
مادلن سخنی نگفت و لوپره با
بانو لاورانس به گفتگو پرداخت.
زن جوان به لبهٔ لژ تکیه داده بود،
به تالار می‌نگریست و کم‌و‌بیش وانمود
می‌کرد که توجهی به آنها ندارد،
زیرا اطمینان داشت که تا چند دقیقه
دیگر وقتی با او تنها بماند، می‌تواند
بهتر از حضورش لذت ببرد.

بانو لاورانس از لژ خارج شد، تا
برای رفتن، مانتویش را بپوشد.
مادلن با لحنی محبت‌آمیز و در عین
حال بی‌تفاوت به لوپره گفت:
خواهش می‌کنم طی این پرده از
نمایش کنارم بمانید.
- از لطف شما سپاسگزارم، خانم، اما
نمی‌توانم مجبورم بروم.‌
مادلن مصرانه گفت:
اما من تنها خواهم ماند.
سپس گویی یک‌باره ناخودآگاه خواست
تا اصول دلربایی این اندرز را به کار
بندد. " اگر دوستت نداشته باشم،
دوستم داری"، و افزود:
- بله، حق با شماست، اگر منتظرتان
هستند دیر نکنید، خدانگهدار.
کوشید با لبخندی محبت‌آمیز،
خشونتی را که در این اجازهٔ رفتن
وجود داشت، جبران کند. اما خشونت
از تمایل شدیدش به ماندن لوپره و
ناامیدی اندوهبارش سرچشمه
می‌گرفت.
این‌گونه پیشنهاد برای هرکس‌ دیگر ،
حاکی از لطف و محبت بود‌.

بانو لاورانس وارد شد:
- خب، رفت، پس من با شما می‌مانم
تا تنها نباشید. آیا صمیمانه وداع
گفتید؟
- وداع؟ بله، فکر می‌کنم آخر این
هفته برای سفر طولانی به ایتالیا،
یونان و آسیای صغیر می‌رود.

کودکی که از روز تولد نفس می‌کشد،
بی‌آنکه هرگز به تنفسش دقت کرده
باشد، نمی‌داند هوایی که آرام آرام
سینه‌اش را پر می‌کند و توجهی به
آن ندارد، تا چه اندازه برای
زندگی‌ش لازم و اساسی است. اما
اگر در تشنج یا در بحران تب، به
حالت خفگی برسد، در کوشش
ناامیدانه تمام وجودش برای حیات
و آرامش از‌دست‌رفته‌ای تلاش
می‌کند، که تنها به کمک هوایی می‌تواند
بازیابد، که نمی‌دانست هستی‌اش
از آن جدایی‌ناپذیر است.

مالدن نیز به همان‌گونه، فقط در
لحظه‌ای که از رفتن لوپره - سفری
که به آن نیندیشیده بود -
آگاه شد و احساس کرد که قلبش
از جا کنده می‌شود.

ادامه دارد قسمت سوم

...📚🌟🖊

BY کتاب دانش


Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4275

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

To view your bio, click the Menu icon and select “View channel info.” The initiatives announced by Perekopsky include monitoring the content in groups. According to the executive, posts identified as lacking context or as containing false information will be flagged as a potential source of disinformation. The content is then forwarded to Telegram's fact-checking channels for analysis and subsequent publication of verified information. Hashtags Ng, who had pleaded not guilty to all charges, had been detained for more than 20 months. His channel was said to have contained around 120 messages and photos that incited others to vandalise pro-government shops and commit criminal damage targeting police stations. Over 33,000 people sent out over 1,000 doxxing messages in the group. Although the administrators tried to delete all of the messages, the posting speed was far too much for them to keep up.
from us


Telegram کتاب دانش
FROM American