KTABDANSH Telegram 4243
کتاب دانش
.... داستان‌های کوتاه 📖 صندوقچه قسمت هفتم زن بیچاره، به‌نظرم، چطور بگویم، به‌نظرم رسید که مسحور وسایل شده، آره، مسحور کلمهٔ درستی است. او هیچ‌وقت آن همه وسیله را یک‌جا ندیده بود.‌ می‌فهمی، آره، آره، وقتی داشتم برمی‌گشتم به‌نظرم رسید که آن‌ها…
.....

📖 صندوقچه

قسمت هشتم

پیرزن با آرامش و تشریفات تمام،
گویی آئینی مذهبی را به‌جا می‌آورد،
دوربین را با دو دست جلو برد.
به‌نظر می‌رسید هیجانی ناشناخته
در وجودش حس می‌کند،
نوعی شادمانی که مانند جسارت
یا گستاخی ترس‌آور بود و هم‌زمان
مانند معجونی جادویی سرمستش
می‌کرد. دوباره گفت:
بگیر، بگیر؛ دیگر.

دخترک در مسیر برگشت، سری به
مغازهٔ الکتریکی زد و وقتی از مغازه
بیرون آمد، دوربین دیگر همراهش
نبود.
در راهروی منزل، می‌خواست
مستقیما به اتاقش برود. اما مادر از
آشپزخانه صدایش زد؛
بگو ببینم پیرزن را دیدی؟
- آره.
- خوب، وسایل را فروخته؟
- نه، هیچکدام را نفروخته.
- همه را نگه‌داشته؟
- آره.
- واقعآ عجیب است! چطور به‌نظر
می‌رسید؟ آرام، تسلیم، خوشبخت؟
دخترک پاسخ طولانی نداد. فقط
گفت: خیلی خوشبخت.
- فوق‌العاده است. اما از همه‌چیز
گذشته، حالا می‌فهمیم که این زن
بیچاره....
دخترک منتظر دنبالهٔ صحبت مادر
نشد. روی پنجه پا از پله‌ها بالا رفت،
وارد اتاقش شد و به‌سمت بخاری
قدم برداشت. صندوقچه‌ای
جلوی آئینه بود. کلید را از جیبش
بیرون آورد و در صندوقچه را
باز کرد. اسکناس‌هایی را که از قبل
در صندوقچه بود، شمرد.
کمی نفس نفس می‌زد. اسکناس‌هایی
را که برق‌کار بابت خرید دوربین
به او داده بود، با دقت داخل
صندوقچه گداشت. در آن را بست
و امتحان کرد تا از بسته بودن در
صندوقچه مطمئن شود و بعد، کلید
را دوباره در جیب گذاشت.
اخمی بین ابروهایش بود،
مدت زمانی طولانی در آئینه
نگاه کرد. صورت قشنگش حالتی
پیر و چروکیده داشت.

👤 #ژان_لویی_کورتی
۱۹۱۷ - ۱۹۹۵
متولد شهر اورتز فرانسه.
استاد زبان انگلیسی نویسندهٔ
رمان‌های مشهوری چون؛
مردان جوان. قرنطینه. انسان پنهان.
چین نگرانم می‌کند و...
جایزهٔ ادبی کنکور را کسب کرده است.

ترجمهٔ خانم؛ مهوش قویمی
پایان ‌.


داستان‌های کوتاه

📖 بی‌اعتنا

نویسنده: #مارسل_پروست

قسمت اول:

مادلن دوگورو " تازه به لژ
بانو لاورانس " وارد شده بود‌.
ژنرال بوایر " پرسید:
- امشب کدام آقایان را دعوت
کرده‌اید؟ اورانش؟ لوپره؟
بانو لاورانس پاسخ داد:
- بله اورانش، لوپره را جرأت نکردم.
و درحالی‌که به مادلن اشاره
می‌کرد، افزود:
- این خانم بسیار مشکل‌پسند هستند
و دعوت لوپره تقریبآ سبب می‌شد
که با فرد جدیدی آشنا شوند.
مادلن اعتراض کرد. چندین بار
آقای لوپره را ملاقات کرده بود و
او را مرد جذابی می‌دانست...

ادامه دارد.

...📚🌟🖊
👍7😢1



tgoop.com/ktabdansh/4243
Create:
Last Update:

.....

📖 صندوقچه

قسمت هشتم

پیرزن با آرامش و تشریفات تمام،
گویی آئینی مذهبی را به‌جا می‌آورد،
دوربین را با دو دست جلو برد.
به‌نظر می‌رسید هیجانی ناشناخته
در وجودش حس می‌کند،
نوعی شادمانی که مانند جسارت
یا گستاخی ترس‌آور بود و هم‌زمان
مانند معجونی جادویی سرمستش
می‌کرد. دوباره گفت:
بگیر، بگیر؛ دیگر.

دخترک در مسیر برگشت، سری به
مغازهٔ الکتریکی زد و وقتی از مغازه
بیرون آمد، دوربین دیگر همراهش
نبود.
در راهروی منزل، می‌خواست
مستقیما به اتاقش برود. اما مادر از
آشپزخانه صدایش زد؛
بگو ببینم پیرزن را دیدی؟
- آره.
- خوب، وسایل را فروخته؟
- نه، هیچکدام را نفروخته.
- همه را نگه‌داشته؟
- آره.
- واقعآ عجیب است! چطور به‌نظر
می‌رسید؟ آرام، تسلیم، خوشبخت؟
دخترک پاسخ طولانی نداد. فقط
گفت: خیلی خوشبخت.
- فوق‌العاده است. اما از همه‌چیز
گذشته، حالا می‌فهمیم که این زن
بیچاره....
دخترک منتظر دنبالهٔ صحبت مادر
نشد. روی پنجه پا از پله‌ها بالا رفت،
وارد اتاقش شد و به‌سمت بخاری
قدم برداشت. صندوقچه‌ای
جلوی آئینه بود. کلید را از جیبش
بیرون آورد و در صندوقچه را
باز کرد. اسکناس‌هایی را که از قبل
در صندوقچه بود، شمرد.
کمی نفس نفس می‌زد. اسکناس‌هایی
را که برق‌کار بابت خرید دوربین
به او داده بود، با دقت داخل
صندوقچه گداشت. در آن را بست
و امتحان کرد تا از بسته بودن در
صندوقچه مطمئن شود و بعد، کلید
را دوباره در جیب گذاشت.
اخمی بین ابروهایش بود،
مدت زمانی طولانی در آئینه
نگاه کرد. صورت قشنگش حالتی
پیر و چروکیده داشت.

👤 #ژان_لویی_کورتی
۱۹۱۷ - ۱۹۹۵
متولد شهر اورتز فرانسه.
استاد زبان انگلیسی نویسندهٔ
رمان‌های مشهوری چون؛
مردان جوان. قرنطینه. انسان پنهان.
چین نگرانم می‌کند و...
جایزهٔ ادبی کنکور را کسب کرده است.

ترجمهٔ خانم؛ مهوش قویمی
پایان ‌.


داستان‌های کوتاه

📖 بی‌اعتنا

نویسنده: #مارسل_پروست

قسمت اول:

مادلن دوگورو " تازه به لژ
بانو لاورانس " وارد شده بود‌.
ژنرال بوایر " پرسید:
- امشب کدام آقایان را دعوت
کرده‌اید؟ اورانش؟ لوپره؟
بانو لاورانس پاسخ داد:
- بله اورانش، لوپره را جرأت نکردم.
و درحالی‌که به مادلن اشاره
می‌کرد، افزود:
- این خانم بسیار مشکل‌پسند هستند
و دعوت لوپره تقریبآ سبب می‌شد
که با فرد جدیدی آشنا شوند.
مادلن اعتراض کرد. چندین بار
آقای لوپره را ملاقات کرده بود و
او را مرد جذابی می‌دانست...

ادامه دارد.

...📚🌟🖊

BY کتاب دانش


Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4243

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

In the “Bear Market Screaming Therapy Group” on Telegram, members are only allowed to post voice notes of themselves screaming. Anything else will result in an instant ban from the group, which currently has about 75 members. Administrators ZDNET RECOMMENDS It’s easy to create a Telegram channel via desktop app or mobile app (for Android and iOS): The group also hosted discussions on committing arson, Judge Hui said, including setting roadblocks on fire, hurling petrol bombs at police stations and teaching people to make such weapons. The conversation linked to arson went on for two to three months, Hui said.
from us


Telegram کتاب دانش
FROM American