KTABDANSH Telegram 4213
کتاب دانش
.... داستان‌های کوتاه 📖 صندوقچه قسمت پنجم سارقین جوان باتوجه به نشانی‌‌ها و مشخصاتی که قربانی داده بود و به‌خصوص به‌دلیل خریدهای هنگفتی که با پول دزدی انجام داده بودند، شناسایی شدند. در حقیقت آن‌ها با بیش از دویست و‌پنجاه‌هزار فرانک، وسایل مختلف…
.....

📖 صندوقچه قسمت ششم

داستان‌های کوتاه

برای اینکه راحت می‌روی سراغ...
برادر با ملایمت گفت:
نه اصلا، وقتی پولم تمام بشود از
تو خواهش می‌کنم یک‌کمی از
پولت را به‌من بدهی.‌
همان‌طور که رسم خواهر برادری است.
مطمئنم که تو با کمال‌میل به‌من
قرض می‌دهی.
مادر به آرامی گفت:
بس است. دیگر بگو مگو نکنید.
دخترک بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
مادر گفت:
این‌طور سربه‌سرش بگذاری، می‌دانی
که چقدر به این نوع سرزنش‌ها
حساس است.
- درسته، ولی باید این عیبش را
اصلاح کنیم.
- چه عیبی؟
- خودت خوب میدانی، این عیب
هرروز بیشتر نمایان می‌شود. مثل
یک غده که روزبه‌روز بزرگتر می‌شود.
مادر آهی کشید و گفت:
آره و نگاهش با نگرانی خیره ماند.

فردای آن روز خواهر و برادر برای
گذراندن تعطیلات در خانهٔ پسرعموها
برای پانزده روز به شهر مجاور
رفتند.
پس از بازگشت، یکی از اولین
سؤالاتی که دخترک از مادرش
پرسید، دربارهٔ پیرزن بود.
او می‌خواست بداند آیا مأموران
لوازمی را که دزدها خریده بودند،
به پیرزن برگردانده‌اند یا نه؟
- آره. فکرش را بکن که وقتی مأموران
به خانه‌اش رفتند، گفت مرا خبر
کنند، چون برای پس گرفتن لوازم
باید صورت‌جلسه‌ای امضا می‌کرد.
خودت که او را خوب می‌شناسی،
بنده‌خدا آن‌قدر شکاک است که
نمی‌خواست قبل از اینکه بداند،
این امضا چه عواقبی دارد، به‌
چنین کاری دست بزند، به خانم معلم
دهکده احتیاج داشت، که برایش
توضیح بدهد.
احتمالا من از نادر افرادی هستم که
خانم پیر کمی به آنها اعتماد دارد.
وقتی تأکید کردم که نباید پولی
بپردازد و این یک کار ساده و
جزء مقرارت است، راضی شد که
امضا کند. باور کن، آن لوازم کاملا
نو و براق، از جنس نیکل، که این
طرف و آن طرف اتاق محقر و خالی
پخش شده بود. اتاقی که زن
بیچاره به‌‌عنوان آشپزخانه هم از
آن استفاده می‌کرد، منظرهٔ عجیبی
به‌وجود آورده بود. باید می‌دیدی
که چطور پریشان و نالان بین
یخچال و رادیو سرگردان راه
می‌رفت و هیچ نمی‌فهمید که این
وسایل چی هستند! و به چه‌درد
می‌خورند. درست مثل یک آدم
عقب‌مانده و وحشی که ناگهان بین
آدم آهنی‌ها رهایش کنند.

- پیرزن وسایل را فروخت؟
- آره. فکر‌می‌کنم که فروخته. من و
ژاندارم‌ها به او گفتیم که می‌تواند
وسایل را به همان فروشنده‌هایی
بفروشد که دزدها از مغازه‌شان،
خرید کرده بودند.
احتمالا آن‌ها جنس‌ها را به همان
قیمت برمی‌دارند.
من پیشنهاد کردم‌ که این کار را با
من محول کند، اما البته قبول نکرد.
آن‌قدرها هم به‌من اعتماد ندارد.

ادامه دارد

نوشتهٔ؛ ژان_لویی_کورتی

...📚🌟🖊
👍6👌2



tgoop.com/ktabdansh/4213
Create:
Last Update:

.....

📖 صندوقچه قسمت ششم

داستان‌های کوتاه

برای اینکه راحت می‌روی سراغ...
برادر با ملایمت گفت:
نه اصلا، وقتی پولم تمام بشود از
تو خواهش می‌کنم یک‌کمی از
پولت را به‌من بدهی.‌
همان‌طور که رسم خواهر برادری است.
مطمئنم که تو با کمال‌میل به‌من
قرض می‌دهی.
مادر به آرامی گفت:
بس است. دیگر بگو مگو نکنید.
دخترک بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
مادر گفت:
این‌طور سربه‌سرش بگذاری، می‌دانی
که چقدر به این نوع سرزنش‌ها
حساس است.
- درسته، ولی باید این عیبش را
اصلاح کنیم.
- چه عیبی؟
- خودت خوب میدانی، این عیب
هرروز بیشتر نمایان می‌شود. مثل
یک غده که روزبه‌روز بزرگتر می‌شود.
مادر آهی کشید و گفت:
آره و نگاهش با نگرانی خیره ماند.

فردای آن روز خواهر و برادر برای
گذراندن تعطیلات در خانهٔ پسرعموها
برای پانزده روز به شهر مجاور
رفتند.
پس از بازگشت، یکی از اولین
سؤالاتی که دخترک از مادرش
پرسید، دربارهٔ پیرزن بود.
او می‌خواست بداند آیا مأموران
لوازمی را که دزدها خریده بودند،
به پیرزن برگردانده‌اند یا نه؟
- آره. فکرش را بکن که وقتی مأموران
به خانه‌اش رفتند، گفت مرا خبر
کنند، چون برای پس گرفتن لوازم
باید صورت‌جلسه‌ای امضا می‌کرد.
خودت که او را خوب می‌شناسی،
بنده‌خدا آن‌قدر شکاک است که
نمی‌خواست قبل از اینکه بداند،
این امضا چه عواقبی دارد، به‌
چنین کاری دست بزند، به خانم معلم
دهکده احتیاج داشت، که برایش
توضیح بدهد.
احتمالا من از نادر افرادی هستم که
خانم پیر کمی به آنها اعتماد دارد.
وقتی تأکید کردم که نباید پولی
بپردازد و این یک کار ساده و
جزء مقرارت است، راضی شد که
امضا کند. باور کن، آن لوازم کاملا
نو و براق، از جنس نیکل، که این
طرف و آن طرف اتاق محقر و خالی
پخش شده بود. اتاقی که زن
بیچاره به‌‌عنوان آشپزخانه هم از
آن استفاده می‌کرد، منظرهٔ عجیبی
به‌وجود آورده بود. باید می‌دیدی
که چطور پریشان و نالان بین
یخچال و رادیو سرگردان راه
می‌رفت و هیچ نمی‌فهمید که این
وسایل چی هستند! و به چه‌درد
می‌خورند. درست مثل یک آدم
عقب‌مانده و وحشی که ناگهان بین
آدم آهنی‌ها رهایش کنند.

- پیرزن وسایل را فروخت؟
- آره. فکر‌می‌کنم که فروخته. من و
ژاندارم‌ها به او گفتیم که می‌تواند
وسایل را به همان فروشنده‌هایی
بفروشد که دزدها از مغازه‌شان،
خرید کرده بودند.
احتمالا آن‌ها جنس‌ها را به همان
قیمت برمی‌دارند.
من پیشنهاد کردم‌ که این کار را با
من محول کند، اما البته قبول نکرد.
آن‌قدرها هم به‌من اعتماد ندارد.

ادامه دارد

نوشتهٔ؛ ژان_لویی_کورتی

...📚🌟🖊

BY کتاب دانش


Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4213

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

To view your bio, click the Menu icon and select “View channel info.” On Tuesday, some local media outlets included Sing Tao Daily cited sources as saying the Hong Kong government was considering restricting access to Telegram. Privacy Commissioner for Personal Data Ada Chung told to the Legislative Council on Monday that government officials, police and lawmakers remain the targets of “doxxing” despite a privacy law amendment last year that criminalised the malicious disclosure of personal information. “[The defendant] could not shift his criminal liability,” Hui said. To edit your name or bio, click the Menu icon and select “Manage Channel.” How to create a business channel on Telegram? (Tutorial)
from us


Telegram کتاب دانش
FROM American