KTABDANSH Telegram 4047
کتاب دانش
📖 مطالعه ص ۱۲۲ تحت‌تأثیر تابلوهای موزه قرار گرفتم. از سایه دالان عبور کردم. بیش از صد و پنجاه پرتره روی دیوار. هنوز وقت داشتم که به عقب برگردم. هيچکدام از این نقاشی‌ها هنگام مرگ عزب نبودند. هیچ‌کدام بدون وصیت و فرزند و بدون استغفار از دنیا نرفته بودند.…
.
مطالعه ص ۱۲۸

از این‌رو تنها چیزی‌که به‌جای می‌ماند
بقایای خاکستری پاروتن بود‌.
این بقایا مرا به‌خود جلب می‌کرد.
پاروتن با من جنگید و ناگهان
خاموش شد.‌ از او چهره‌ای رنگ‌پریده
و دهان باریک و گونه‌هایش تابلو را
پوشانده بود.
کارمندانش به‌مانند دیواری وحشتناک
به او برمی‌خوردند.
چقدر طول کشیده بود زنش متوجه
شود؟ دوسال؟ پنج سال؟
شاید در روزی گرم گوشت تن او
بی‌دفاع شده و باد کرده بود.

با دقت و جزئیات نقاشی شده
بودند.‌ اما قلم‌مو ، ضعف رازآلود
چهرهٔ مردان را از سیمایشان
ربوده بود. درست زمانی‌که
می‌خواستند به نیاکان بپيوندند،
خود را به دست نقاشی چیره‌دست
سپرده بودند.
چیزی‌که این تابلوهای تیره به من
می‌فهماند، بازنگری انسانی دربارهٔ
انسانی دیگر بود.
زن و مردی به تابلوهای رمی پاروتن،
استاد والا نگاه می‌کردند ؛ چقدر
خوش‌قیافه است، چقدر خردمند
به‌نظر می‌آید. مرد داشت از گوشهٔ
چشمش مرا نگاه می‌کرد،
خندهٔ ملایمی سر داد.‌ ( زن و مرد
درمورد تابلوهای دیگر صحبت
می‌کردند و نظر میدادند. مارشال "
قسم یاد کرد تا زندگی‌اش را وقف
برقراری مجدد نظم و قانون کند.
پاکوم " بیان کرد ؛
کشور ما از بیماری سختی رنج
می‌برد ؛
طبقهٔ فرمان‌روا دیگر نمی‌خواهد
فرمانروایی کند.‌ چه کسی باید
فرمانروایی کند،
اگر انسان به‌واسطهٔ اصل و نسب،
آموزش و تجربه‌شان شایسته‌ترین
مردم برای زمامداری قدرت‌اند، در
اثر بیزاری و کناره‌گیری، از آن روی
برگردانند؟ - اغلب گفته‌ام ،
فرمانروایی حق نخبگان نیست،
بلکه مسؤلیت آنان است.
آقایان التماس می‌کنم بیایید اصل
تسلط و اختیار را بازیابیم.
حقیقت را میان صفحات مجلهٔ
ساتیریک بوویل، یافته بودم. به‌طور
کل به بلوینی" اختصاص یافته بود.
عنوان مجله نوشته شده بود؛
شپش شیر . ( دربارهٔ الویه بلوینی
توضیحاتی می‌دهد نسبت به تابلوی
نقاشی ) از این آدم ۱۵۲ سانتی
چیزی برای آیندگان باقی نماند جز
چهره‌ای تهدید‌آمیز.

بی‌صدا از تالار طولانی عبور کردم،
به چهره‌های متمایز در سایه‌ها
درود می‌گفتم.
برگشتم. به درود ای سوسن‌های زیبا
که در پناهگاه‌های کوچک نقاشی
شده‌تان باوقار نشسته‌آید.‌
به درود ، سوسن‌های زیبا، مایه غرور
ما و دلیل ما برای بودن،
به درود ای عوضی‌ها !

دوشنبه
دیگر کتابم را در مورد رولبون
نمی‌نویسم. تمام شده است.
نمی‌توانم بیشتر از این بنویسم.
- قرار است با زندگی‌ام چه کنم؟
ساعت ۳ بود.‌ پشت میزم پرونده‌هایی
را که در مسکو دزديده بودم
کنار دستم گذاشتم، مشغول نوشتن
بودم.‌
برای پراکندن شریرانه‌ترین شایعات
نهایت دقت و توجه را به‌کار برده
بودند.
حتما مارکی رولبون خودش را اسیر
این حرکت‌ها کرده بود. زیرا به
برادرزاده‌اش نامه داده و
وصیت‌نامه‌اش را تنظیم کرده بود.
- من زندگی‌ام را به او وام داده بودم.
- او را مثل تابشی در قعر درونم
حس می‌کردم.
او با برادرزاده‌اش صادق نبوده.
می‌خواسته خودش را بی‌گناه جلوه
دهد.‌
- این‌ها کافی بود تا مرا در اندیشه
و خیالاتم فرو برد.


تهوع - ژان_پل_سارتر


ادامه دارد
...📚
👍2



tgoop.com/ktabdansh/4047
Create:
Last Update:

.
مطالعه ص ۱۲۸

از این‌رو تنها چیزی‌که به‌جای می‌ماند
بقایای خاکستری پاروتن بود‌.
این بقایا مرا به‌خود جلب می‌کرد.
پاروتن با من جنگید و ناگهان
خاموش شد.‌ از او چهره‌ای رنگ‌پریده
و دهان باریک و گونه‌هایش تابلو را
پوشانده بود.
کارمندانش به‌مانند دیواری وحشتناک
به او برمی‌خوردند.
چقدر طول کشیده بود زنش متوجه
شود؟ دوسال؟ پنج سال؟
شاید در روزی گرم گوشت تن او
بی‌دفاع شده و باد کرده بود.

با دقت و جزئیات نقاشی شده
بودند.‌ اما قلم‌مو ، ضعف رازآلود
چهرهٔ مردان را از سیمایشان
ربوده بود. درست زمانی‌که
می‌خواستند به نیاکان بپيوندند،
خود را به دست نقاشی چیره‌دست
سپرده بودند.
چیزی‌که این تابلوهای تیره به من
می‌فهماند، بازنگری انسانی دربارهٔ
انسانی دیگر بود.
زن و مردی به تابلوهای رمی پاروتن،
استاد والا نگاه می‌کردند ؛ چقدر
خوش‌قیافه است، چقدر خردمند
به‌نظر می‌آید. مرد داشت از گوشهٔ
چشمش مرا نگاه می‌کرد،
خندهٔ ملایمی سر داد.‌ ( زن و مرد
درمورد تابلوهای دیگر صحبت
می‌کردند و نظر میدادند. مارشال "
قسم یاد کرد تا زندگی‌اش را وقف
برقراری مجدد نظم و قانون کند.
پاکوم " بیان کرد ؛
کشور ما از بیماری سختی رنج
می‌برد ؛
طبقهٔ فرمان‌روا دیگر نمی‌خواهد
فرمانروایی کند.‌ چه کسی باید
فرمانروایی کند،
اگر انسان به‌واسطهٔ اصل و نسب،
آموزش و تجربه‌شان شایسته‌ترین
مردم برای زمامداری قدرت‌اند، در
اثر بیزاری و کناره‌گیری، از آن روی
برگردانند؟ - اغلب گفته‌ام ،
فرمانروایی حق نخبگان نیست،
بلکه مسؤلیت آنان است.
آقایان التماس می‌کنم بیایید اصل
تسلط و اختیار را بازیابیم.
حقیقت را میان صفحات مجلهٔ
ساتیریک بوویل، یافته بودم. به‌طور
کل به بلوینی" اختصاص یافته بود.
عنوان مجله نوشته شده بود؛
شپش شیر . ( دربارهٔ الویه بلوینی
توضیحاتی می‌دهد نسبت به تابلوی
نقاشی ) از این آدم ۱۵۲ سانتی
چیزی برای آیندگان باقی نماند جز
چهره‌ای تهدید‌آمیز.

بی‌صدا از تالار طولانی عبور کردم،
به چهره‌های متمایز در سایه‌ها
درود می‌گفتم.
برگشتم. به درود ای سوسن‌های زیبا
که در پناهگاه‌های کوچک نقاشی
شده‌تان باوقار نشسته‌آید.‌
به درود ، سوسن‌های زیبا، مایه غرور
ما و دلیل ما برای بودن،
به درود ای عوضی‌ها !

دوشنبه
دیگر کتابم را در مورد رولبون
نمی‌نویسم. تمام شده است.
نمی‌توانم بیشتر از این بنویسم.
- قرار است با زندگی‌ام چه کنم؟
ساعت ۳ بود.‌ پشت میزم پرونده‌هایی
را که در مسکو دزديده بودم
کنار دستم گذاشتم، مشغول نوشتن
بودم.‌
برای پراکندن شریرانه‌ترین شایعات
نهایت دقت و توجه را به‌کار برده
بودند.
حتما مارکی رولبون خودش را اسیر
این حرکت‌ها کرده بود. زیرا به
برادرزاده‌اش نامه داده و
وصیت‌نامه‌اش را تنظیم کرده بود.
- من زندگی‌ام را به او وام داده بودم.
- او را مثل تابشی در قعر درونم
حس می‌کردم.
او با برادرزاده‌اش صادق نبوده.
می‌خواسته خودش را بی‌گناه جلوه
دهد.‌
- این‌ها کافی بود تا مرا در اندیشه
و خیالاتم فرو برد.


تهوع - ژان_پل_سارتر


ادامه دارد
...📚

BY کتاب دانش


Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4047

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

While the character limit is 255, try to fit into 200 characters. This way, users will be able to take in your text fast and efficiently. Reveal the essence of your channel and provide contact information. For example, you can add a bot name, link to your pricing plans, etc. A Hong Kong protester with a petrol bomb. File photo: Dylan Hollingsworth/HKFP. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? bank east asia october 20 kowloon “[The defendant] could not shift his criminal liability,” Hui said.
from us


Telegram کتاب دانش
FROM American