KTABDANSH Telegram 4026
کتاب دانش
📖 مطالعه ص ۱۱۷ پیرمرد کتابش را تمام کرده بود. دختر کتابش را در دست گرفته بود، به‌نظر می‌رسید غرقش شده. کتابش را بست اما ازجا بلند نشد. نگهبان چراغ‌ها را خاموش کرد. - من خودم را به بیرون پرت کردم. باران می‌بارید، می‌خواستم فریاد بزنم خطری در کار نیست.…
📖 مطالعه ص ۱۲۲

تحت‌تأثیر تابلوهای موزه قرار گرفتم.
از سایه دالان عبور کردم.
بیش از صد و پنجاه پرتره روی دیوار.
هنوز وقت داشتم که به عقب برگردم.
هيچکدام از این نقاشی‌ها هنگام
مرگ عزب نبودند.
هیچ‌کدام بدون وصیت و فرزند و
بدون استغفار از دنیا نرفته بودند.
در آرامش و با خدا و جهان ، این‌ها
به آرامی به‌کام مرگ لغزیده بودند.
استحقاق همه چیز را داشتند.

نگهبانی نزدیک پنجره خوابیده بود‌.
در این اتاق مستطیلی بزرگ چیزی
زنده نبود.‌ اما صد و پنجاه جفت
چشم را روی خودم حس می‌کردم.
خیلی گرم بود.
نوعی ستایش در من برانگیخته
شده بود.‌
در مرکز سالن بودم.‌ - من نه
پدر بودم ، نه پدربزرگ و نه حتی
شوهر.‌ مالیات پرداز نبودم ، رأی
دهنده هم نبودم.‌ - حق ناچیزی
برای احترام نداشتم.‌ - وجودم
جدی مرا به نگرانی وامی‌داشت.‌
- آیا خیالی بیش نبودم؟


تابلویی شبیه ارنست رنان "
( فیلسوف ، لغت‌شناس فرانسوی )
یکی از کسانی‌که می‌گویند؛
سوسیالیست‌ها؟‌ خب من هم
می‌تونم از اون‌ها فراتر بروم."
اگر اون‌ها رو تا انتهای جاده دنبال
می‌کردی، خیلی زود باید با ترس و
لرز هم که شده از خانواده ، وطن و..
دل می‌کندی.
به عقب برمی‌گشتی و می‌دیدی که
سوسیالیست‌ها خیلی عقب‌ترند.
من از طریق ویکفیلد " فهمیدم
که استادم علاقه داشت روح
آدم‌ها را آزاد کند. ویکفیلد در
آغاز مهمانی‌ها در خانه استاد
حضور داشت. استاد به‌مدت طولانی
سخنرانی می‌کرد. خاطرات را زنده
می‌کرد. و نتیجهٔ اخلاقی تند و عمیق
می‌گرفت.
روزی مردی جوان به پاروتن ( استاد )
مراجعه کرد و خصوصی‌ترین افکارش
را با او درمیان گذاشت. پاروتن هم
می‌گفت؛ از روز اول درکت می‌کردم.
درکت می‌کنم. ‌
تغییری مساعد در وجود طغیانگر
جوان مشاهده می‌کرد.

- ای خدا ، چقدر برایشان مهم است
که مثل هم فکر کنند، کافی است
ببینید چه قیافه‌ای می‌گیرند.
وقتی یکی با چشمان وق زده که
انگار فقط درون خودش را می‌بیند
و محال است با کسی کنار بیاید و
از بین‌شان می‌گذرد.

ویکفیلد در پایان می‌گفت:
او ارواح بیمار بیشتری را التیام
بخشیده است تا من تن‌های بیمار را.
پاروتن سعی می‌کرد موقعیت مرا
بفهمد و مرا درون آغل سوق دهد.
اما من از او ترسی نداشتم. در
مقابل او بره نبودم.‌
ژان پاروتن، برادرش؛ نگاهی
خارق‌العاده داشت. گرچه حواس‌پرت
بود اما از کوششی متعالی می‌درخشید.
نگاه خیره‌کننده‌اش تمام صورتش را
می‌بلعید.‌گفتم عجب است! شبیه
رمی پاروتن است.‌
ژان پاروتن مردی یک رأی بود.
چیزی از او نمانده بود.‌ ژان پاروتن
تمام زندگی‌اش را وقف انديشيدن
دربارهٔ حقوقش کرده بود و نه
چیزی دیگر.‌
اما باعث نمی‌شد زیاد فکر کند، یا
توجهش را به حقایق ناگواری مثل
مرگ احتمالی‌اش و رنج دیگران
جلب کند‌. از زمان سقراط شایسته
بود در بستر مرگ کلماتی مثل ؛
من از تو تشکر نخواهم کرد ، ترز ،
زیرا تو وظیفه‌ات را انجام داده‌ای
به زنش گفته بود.‌
وقتی مردی به این حد برسد،
واقعا باید برایش کلاه از سر برداشت.

چشم‌هایش با حیرت به‌من خيره
شده بود. مصمم بودم که بی‌ملاحظه
شوم.
در کتابخانه اسکوریال، به‌مدت
طولانی پرتره‌ای از فیلیپ دوم را
مورد مطالعه قرار دادم.

📚 تهوع - ژان_پل_سارتر


ادامه دارد

...📚
3



tgoop.com/ktabdansh/4026
Create:
Last Update:

📖 مطالعه ص ۱۲۲

تحت‌تأثیر تابلوهای موزه قرار گرفتم.
از سایه دالان عبور کردم.
بیش از صد و پنجاه پرتره روی دیوار.
هنوز وقت داشتم که به عقب برگردم.
هيچکدام از این نقاشی‌ها هنگام
مرگ عزب نبودند.
هیچ‌کدام بدون وصیت و فرزند و
بدون استغفار از دنیا نرفته بودند.
در آرامش و با خدا و جهان ، این‌ها
به آرامی به‌کام مرگ لغزیده بودند.
استحقاق همه چیز را داشتند.

نگهبانی نزدیک پنجره خوابیده بود‌.
در این اتاق مستطیلی بزرگ چیزی
زنده نبود.‌ اما صد و پنجاه جفت
چشم را روی خودم حس می‌کردم.
خیلی گرم بود.
نوعی ستایش در من برانگیخته
شده بود.‌
در مرکز سالن بودم.‌ - من نه
پدر بودم ، نه پدربزرگ و نه حتی
شوهر.‌ مالیات پرداز نبودم ، رأی
دهنده هم نبودم.‌ - حق ناچیزی
برای احترام نداشتم.‌ - وجودم
جدی مرا به نگرانی وامی‌داشت.‌
- آیا خیالی بیش نبودم؟


تابلویی شبیه ارنست رنان "
( فیلسوف ، لغت‌شناس فرانسوی )
یکی از کسانی‌که می‌گویند؛
سوسیالیست‌ها؟‌ خب من هم
می‌تونم از اون‌ها فراتر بروم."
اگر اون‌ها رو تا انتهای جاده دنبال
می‌کردی، خیلی زود باید با ترس و
لرز هم که شده از خانواده ، وطن و..
دل می‌کندی.
به عقب برمی‌گشتی و می‌دیدی که
سوسیالیست‌ها خیلی عقب‌ترند.
من از طریق ویکفیلد " فهمیدم
که استادم علاقه داشت روح
آدم‌ها را آزاد کند. ویکفیلد در
آغاز مهمانی‌ها در خانه استاد
حضور داشت. استاد به‌مدت طولانی
سخنرانی می‌کرد. خاطرات را زنده
می‌کرد. و نتیجهٔ اخلاقی تند و عمیق
می‌گرفت.
روزی مردی جوان به پاروتن ( استاد )
مراجعه کرد و خصوصی‌ترین افکارش
را با او درمیان گذاشت. پاروتن هم
می‌گفت؛ از روز اول درکت می‌کردم.
درکت می‌کنم. ‌
تغییری مساعد در وجود طغیانگر
جوان مشاهده می‌کرد.

- ای خدا ، چقدر برایشان مهم است
که مثل هم فکر کنند، کافی است
ببینید چه قیافه‌ای می‌گیرند.
وقتی یکی با چشمان وق زده که
انگار فقط درون خودش را می‌بیند
و محال است با کسی کنار بیاید و
از بین‌شان می‌گذرد.

ویکفیلد در پایان می‌گفت:
او ارواح بیمار بیشتری را التیام
بخشیده است تا من تن‌های بیمار را.
پاروتن سعی می‌کرد موقعیت مرا
بفهمد و مرا درون آغل سوق دهد.
اما من از او ترسی نداشتم. در
مقابل او بره نبودم.‌
ژان پاروتن، برادرش؛ نگاهی
خارق‌العاده داشت. گرچه حواس‌پرت
بود اما از کوششی متعالی می‌درخشید.
نگاه خیره‌کننده‌اش تمام صورتش را
می‌بلعید.‌گفتم عجب است! شبیه
رمی پاروتن است.‌
ژان پاروتن مردی یک رأی بود.
چیزی از او نمانده بود.‌ ژان پاروتن
تمام زندگی‌اش را وقف انديشيدن
دربارهٔ حقوقش کرده بود و نه
چیزی دیگر.‌
اما باعث نمی‌شد زیاد فکر کند، یا
توجهش را به حقایق ناگواری مثل
مرگ احتمالی‌اش و رنج دیگران
جلب کند‌. از زمان سقراط شایسته
بود در بستر مرگ کلماتی مثل ؛
من از تو تشکر نخواهم کرد ، ترز ،
زیرا تو وظیفه‌ات را انجام داده‌ای
به زنش گفته بود.‌
وقتی مردی به این حد برسد،
واقعا باید برایش کلاه از سر برداشت.

چشم‌هایش با حیرت به‌من خيره
شده بود. مصمم بودم که بی‌ملاحظه
شوم.
در کتابخانه اسکوریال، به‌مدت
طولانی پرتره‌ای از فیلیپ دوم را
مورد مطالعه قرار دادم.

📚 تهوع - ژان_پل_سارتر


ادامه دارد

...📚

BY کتاب دانش


Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4026

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

In the next window, choose the type of your channel. If you want your channel to be public, you need to develop a link for it. In the screenshot below, it’s ”/catmarketing.” If your selected link is unavailable, you’ll need to suggest another option. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? How to Create a Private or Public Channel on Telegram? When choosing the right name for your Telegram channel, use the language of your target audience. The name must sum up the essence of your channel in 1-3 words. If you’re planning to expand your Telegram audience, it makes sense to incorporate keywords into your name. The Standard Channel
from us


Telegram کتاب دانش
FROM American