tgoop.com/ktabdansh/3928
Last Update:
📖 مطالعه ص ۹۶
در ونیز ، مراسم تدفین را بر روی
قایقها تماشا کردم.
در سویل ، تصلیب مسیح را .
- آدمهایی در سن چهل سالگی
احساس میکنند از تجربهای که
نمیتوانند از دستش خلاص شوند،
ورم کردهاند. تجربیاتشان را به
بچههایشان انتقال میدهند، دوست
دارند ما باور کنیم گذشتهشان از دست
نرفته. گذشتهای که از جیبشان مثل
کتابی کوچک درآوردهاند.
- هرچی میدونم از خودِ زندگی
یاد گرفتهام.
- آیا زندگی، افکارشان را در اختیار
خودش گرفته؟
- مسائل جدید را با مسائل قدیمی
توضیح میدهند. مسائل قدیمی
را با قدیمیتر از آن.
- ای خدا ، چقدر برایشان
مهم است که مثل هم فگر کنند.
کافی است ببينيد چه قیافهای
میگیرند یکی با چشمان وق زده
که انگار فقط خودش را میبیند و
محال است با کسی کنار بیاید از
بینشان میگذرد.
فکر میکنند همهچیز را دیدهاند،
آسمان همهجا همین رنگ است.
- اصلا هيچوقت هیچچیز نفهمیدهاند.
مسیو آشیل ما را متعجب میکند
زیرا دیوانهای زنجیری است. ترسیده
اما از چی؟
- " سخنان یک دیوانه در نسبت با
موقعیتی که در آن است ، پوچ است ،
نه در نسبت با دیوانگی اش. "
- وقتی آدم میخواهد سر از کار
چیزی دربیاورد، بهتنهایی و بدون
کمک کسی ، در مقابلش میایستد،
همهٔ گذشتهٔ دنیا در ان لحظه هیچ
فایدهای ندارد.
" وقتی حق بهجان
یک آدم افتاد با دعا و جن زدگی
نمیتوان بیرونش کرد. "
- ایدههای کلی فریبنده ترند.
- متخصصان و حتی تازهکارها، همیشه
حق دارند، خردشان دستور میدهد،
بیسروصدا باشند، کمتر زندگی کنند
و خودشان را بهدست فراموشی
بسپارند.
شاید وجدان آقای آشیل آسوده نیست.
دکتر حق دارد حرف بزند، چون
زندگیاش را تباه نکرده. از دل
تکهپارههای زندگیاش، آرام و قدرتمند
سربرآورده، مثل صخره میماند.
دکتر روژه را بدون چشم تجسم میکنم
شبیه نقاب مقوایی میشود.
- حقیقت به صورتم زل میزند؛
به زودی میمیرد، حقیقت گزندهای
را پنهان میکند.
- اینکه تنهاست. از زندگی چیزی
عایدش نشده. گذشتهای ندارد.
ذکاوتش مبهم است، بدنش در حال
متلاشی شدن است.
- قضاوتش تیزی دوران جوانیاش
را ندارد. دیگر کتابهایی را که
میخواند، نمیفهمد. دیگر نمیتواند
معاشقه کند. به گذشته نگاه میکند،
مقایسه میکند و به فکر فرومیرود.
در آینه به خودش میقبولاند که
درسهایی که از تجربه گرفته است،
بر چهرهاش حک شده.
📚 تهوع -ژان_پل_سارتر
ادامه دارد
...📚
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/3928