tgoop.com/ktabdansh/3865
Last Update:
📖 مطالعه ص ۷۶
- هیچکس در این مسیر منتظر من
نیست.
- وجودم غرق در عذاب است.
کوچکترین حرکتی آزارم میدهد.
- هرگز نخواهم فهمید چهچیزی در
انتظارم بوده.
- گم شدهام. هوا از دود سیگار درحال
تبخیر است. صندوقدار پشت پیشخوان
همان است که در انتظار من است.
- لحظات ازهم پاشیده، همهچیز
متوقف شده.
- چیزی نمانده جز پشیمانی تلخ.
- احساس پوچی میکنم. لحظهها
با آمدنشان بهمن طعنه میزنند که
چطور زندگیام را تلف کردهام؟
دوشنبه
دیروز تنها بودم اما مانند سپاهی
قدم برمیداشتم. نباید از خودم
اصطلاح دربیاورم. مینویسم تا از
ادبیات آگاه باشم. باید قلم را دنبال
کنم بدون آنکه در جستجوی کلمات
باشم. در بیستسالگی دنبال مکتب
دکارت" بودم. این حس ماجراجویانه
از گذر لحظات دیده میشود.
- چیزی را که به ظاهر مربوط است
را به محتوا ربط میدهیم.
- برگشت ناپذیری زمان. حس
میکنیم میتوانیم هرکاری دلمان
خواست انجام دهیم! حتی اگر
نوبتمان گذشته باشد، - نمیتوانیم
دوباره آغاز کنیم.
یادم هست من و آنی "
سوءتفاهم هایمان بیشترشده بود.
در سینما دستش را گرفتم ساعت ۱۱
بود آن موقع بود که عبور دقایق را
حس کردیم.
۷ عصر؛
نوشتن شش صفحه را بهپایان رساندم.
کل امروز را سفت و سخت نشستهام.
در حال پرده برداشتن از انگیزههای
اصلی دیکتاتوری روسیه
[ کتاب میخواند ] اما رولبون آزارم
میدهد. میگوید؛
آیندگان قضاوت خواهند کرد. زمانی
که تمسخرکنندگان را یکبار برای
همیشه، درون قلبم زندانی کرده بودم.
" تهوع راوی بهخاطر نگاهش به هستی
و ماهیت است؛ وجود معمولأ پنهان
میشود. شخصیت مبهم
آنتوان روکانتن :
آیا ما میتوانیم کسی یا چیزی را
بشناسیم؟ اگر جواب مثبت است
چگونه؟ "
📚 تهوع
- ژان_پل_سارتر
ادامه دارد
...📚
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/3865