tgoop.com/ktabdansh/3848
Last Update:
ص ۷۱
📖 مطالعه
خورشید درحال غروب بود.
نور ملایمتر میشود.
- چهرهها حالتی لطیف بهخود گرفتند.
زمین غرق در سایه، جمعیت پراکنده
میشد. باد تندی شروع به وزیدن کرد،
کلاه فلزی اسقف اعظم دارد جیر جیر
میکند.
- تنهایم.
مردم به خانههایشان بازگشتند.
- اما برای من یکشنبه و دوشنبه فرقی
ندارد.
- روزهایی که با بینظمی سپری
میشود، بعد با بارقهای ناگهانی مثل
این.
- چیزی تغییر نکرده اما بااین حال،
همهچیز متفاوت است.
- نمیتوانم توصیفش کنم.
- درست مثل تهوع. اما درعینحال
درست برعکس آن است.
- ماجرایی اتفاق میافتد و وقتی از
خودم میپرسم ، میبینم که درحال
اتفاق افتادن است و من خودم هستم
و اینجایم. چیزی در انتظار من است.
- خودم را میبینم ( در خيابانی
خلوت ) این جسم تیره رفته رفته
روشنتر میشود، حالا نزدیک است.
میترسم، اما شکستن افسونش
غیرممکن است.
سنگ را در دستم لمس میکنم.
- نمیدانم تمام دنیا در من جمع شده
یا فقط منم که صداها و اشکال را
بایکدیگر یکی میبینم. حتی
نمیتوانم بهچیزهای اطرافم نگاه
کنم و آنها را چیزی جز آنچه
هستند ببینم.
برای لحظهای میایستم. منتظر
میمانم، چیزی در انتظار من است.
میخواستم در شانگهای و مارسِی،
بهاین رضایتخاطر دستیابم.
در پایان یکشنبه تهی بهخانه میروم.
آنجاست.
- تنهای تنهایم.
درس در همین لحظه، کشتیها در
پهنهی دریا پژواکی آهنگین بهصدا
درمیآورند. چراغ در تمام شهرهای
اروپا روشن میشود.
کمونیستها و نازیها در برلین
تیراندازی میکنند، بیکاران در
نیویورک قدم میزنند، زنان پشت میز
آرایش، - و من ، اینجایم .
- در این خیابان متروک.
- هر حرکتی پاسخی است برای
هرگام من، هر ضربان قلب من.
" در رمان تهوع موزیکی که در کافه
پخش میشود، مورد توجه روکانتن
قرار میگیرد ( قسمتهای قبل )
' یکی شدن با محیط '
روزمرگی و ملال ناشی از نوعی
تهوع است که با روایت درونیات و
اعمال او مشاهده میشود.
درواقع نگاهی به وجود، ماهیت
و هستی را بیان میکند. "
📚 تهوع - ژان_پل_سارتر
ادامه دارد
...📚
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/3848