This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توصیه به مهرِ میهن، ایراندوستی و حفظ تمامیت ارضی و ذکرخیری از استاد جواد طباطبایی تبریزی در ویژهبرنامهی نوروزی شبکه یک سیما:
@JavadTaba 🌲
@JavadTaba 🌲
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرچشمه های رودخانه عظیم ایران کدامها هستند؟
اگر برای شما نیز سوال است که بلاخره جواد طباطبایی، چه تعریفی از ایران دارد و فرق تعریف او با دیگران چیست؟ بحران در کجاست؟ پاسخ در این دو دقیقه است!
@JavadTaba 🌲
اگر برای شما نیز سوال است که بلاخره جواد طباطبایی، چه تعریفی از ایران دارد و فرق تعریف او با دیگران چیست؟ بحران در کجاست؟ پاسخ در این دو دقیقه است!
@JavadTaba 🌲
مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
میکشدم می به چپ میکشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو
غزلیات شمش تبریزی
@JavadTaba 🌲
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
میکشدم می به چپ میکشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو
غزلیات شمش تبریزی
@JavadTaba 🌲
دیدگاه پایانی طباطبایی در نظریۀ علمی او در بابِ ایران
باب مناقشههای «فاضلانه» برای وارد شدن در چنین بحثی، باز خواهد بود. میتوان بینهایت بر معنای مواد و مصالحی که من در این «ساختمان نظری» وارد میکنم، مناقشه کرد.
چنین مناقشههایی تا زمانی که کسی نتواند نظریهای جانشین بر این «ساختمان نظری» من عرضه کند تنها میتواند نظریۀ من را تصحیح کند، اما نمیتواند چنان رخنهای در بنیان آن بیفکند که اساس نظریه را خدشهدار کند.
یک نظریه تا زمانی که نتوان نظریهای دیگر جانشین آن کرد، حتی به رغم اشکالاتی که میتوان بر آن گرفت، اعتبار خود را حفط میکند. وانگهی، هر مناقشهای بر مواد و مصالح به کار رفته در ساختمان نظریه، اگر نظریه از استواری لازم برخوردار باشد، میتواند بر دقت آن بیفزاید (در این اشاره اجمالی، من نظری بر پژوهشهای درباره ساختمان انقلابهای علمی دارم).
بنابراین در وضع کنونی پژوهشهای ایرانی، به ویژه در قلمرو اندیشه، هر مناقشهای، با تکیه بر مواد و مصالح جدید و اسلوب علمی، بر نظریه من میتواند برهان درستی آن باشد. چنانکه من در چهار دهه گذشته توانستهام با بهره گیری از ایرادهایی که گرفتهاند، برخی ایرادها را رفع و اصل نظریه را دقیقتر کنم. یک نظریه از آن فرد نیست، هر پژوهندهای، چنان که بتواند به مواد و مصالح جدیدی دست پیدا کند و به شهودی نوآئین در آرایشِ مواد و مصالح برسد، میتواند سهمی در بسط آن داشته باشد. برجسته کردن این نکته از این حیث دارای اهمیت است که به خلاف مورد ایران، برای کشورهایی که مواد و مصالح از جایی «دست و پا» شده باشد، نمیتواند نظریهای تدوین کرد. (اشاره ملتسازی پروژهای از طریق جعلِ تاریخ)
چنین نظریهپردازیهایی به لحاظ ایدئولوژیکی اهمیت دارد و بخشی از یک استراتژی است و با شکستِ این استراتژی نیز ساختمان وهمی آن فرو میپاشد. منظور من این است که هر نظریهای، نظریه در معنای دقیق آن نیست، بر عکس نظریههای بسیاری در خدمت تبیین یک استراتژی هستند و نباید میان این دو نظریه را خط کرد.
دستگاه علوم اجتماعی رایج نمیتواند همه پدیدارهای فرهنگ و تمدنِ ایرانِ ایرانشهری را توضیح دهد.
@JavadTaba 🌲
باب مناقشههای «فاضلانه» برای وارد شدن در چنین بحثی، باز خواهد بود. میتوان بینهایت بر معنای مواد و مصالحی که من در این «ساختمان نظری» وارد میکنم، مناقشه کرد.
چنین مناقشههایی تا زمانی که کسی نتواند نظریهای جانشین بر این «ساختمان نظری» من عرضه کند تنها میتواند نظریۀ من را تصحیح کند، اما نمیتواند چنان رخنهای در بنیان آن بیفکند که اساس نظریه را خدشهدار کند.
یک نظریه تا زمانی که نتوان نظریهای دیگر جانشین آن کرد، حتی به رغم اشکالاتی که میتوان بر آن گرفت، اعتبار خود را حفط میکند. وانگهی، هر مناقشهای بر مواد و مصالح به کار رفته در ساختمان نظریه، اگر نظریه از استواری لازم برخوردار باشد، میتواند بر دقت آن بیفزاید (در این اشاره اجمالی، من نظری بر پژوهشهای درباره ساختمان انقلابهای علمی دارم).
بنابراین در وضع کنونی پژوهشهای ایرانی، به ویژه در قلمرو اندیشه، هر مناقشهای، با تکیه بر مواد و مصالح جدید و اسلوب علمی، بر نظریه من میتواند برهان درستی آن باشد. چنانکه من در چهار دهه گذشته توانستهام با بهره گیری از ایرادهایی که گرفتهاند، برخی ایرادها را رفع و اصل نظریه را دقیقتر کنم. یک نظریه از آن فرد نیست، هر پژوهندهای، چنان که بتواند به مواد و مصالح جدیدی دست پیدا کند و به شهودی نوآئین در آرایشِ مواد و مصالح برسد، میتواند سهمی در بسط آن داشته باشد. برجسته کردن این نکته از این حیث دارای اهمیت است که به خلاف مورد ایران، برای کشورهایی که مواد و مصالح از جایی «دست و پا» شده باشد، نمیتواند نظریهای تدوین کرد. (اشاره ملتسازی پروژهای از طریق جعلِ تاریخ)
چنین نظریهپردازیهایی به لحاظ ایدئولوژیکی اهمیت دارد و بخشی از یک استراتژی است و با شکستِ این استراتژی نیز ساختمان وهمی آن فرو میپاشد. منظور من این است که هر نظریهای، نظریه در معنای دقیق آن نیست، بر عکس نظریههای بسیاری در خدمت تبیین یک استراتژی هستند و نباید میان این دو نظریه را خط کرد.
دستگاه علوم اجتماعی رایج نمیتواند همه پدیدارهای فرهنگ و تمدنِ ایرانِ ایرانشهری را توضیح دهد.
@JavadTaba 🌲
تزهایی درباره ایران
۱. ایرانزمین سرزمین همه «ایرانیان» است.«ایرانیان» نام عام همه «ما» یعنی مردمانی است که به طور تاریخی، از کهن ترین روزگاران، در آن سکونت گزیده و تقدیر تاریخی آن سرزمین و تقدیر تاریخی خود را رقم زده اند. این «ما» هیچ قیدی و تخصیصی ندارد و هیچ قید و تخصیصی نباید به هیچ نام و بهانه ای بر آن وارد شود. این «ما» بر همه مردم ایران شمول عام دارد و هیچ ایرانی را نمیتوان به هیچ نام و بهانه ای از شمول آن خارج کرد.
این «ما» فرآورده وحدت کلمه سیاسی نیست، به طور تاریخی نیز چنین نبوده است، بلکه مانند خود ایرانزمین به طور خودجوش، وحدتی در کثرت است. این «ما» کثرت همه ایرانیانی است که از هزاره های پیشین، در زمان هایی و از مکان هایی گوناگون، مهاجرت کرده و این سرزمین بزرگ را برای سکونت خود برگزیده اند، سهمی در خوب و بد آن دارند و تاریخ، تمدن و فرهنگ آن را آفریده اند.
@JavadTaba 🌲
۱. ایرانزمین سرزمین همه «ایرانیان» است.«ایرانیان» نام عام همه «ما» یعنی مردمانی است که به طور تاریخی، از کهن ترین روزگاران، در آن سکونت گزیده و تقدیر تاریخی آن سرزمین و تقدیر تاریخی خود را رقم زده اند. این «ما» هیچ قیدی و تخصیصی ندارد و هیچ قید و تخصیصی نباید به هیچ نام و بهانه ای بر آن وارد شود. این «ما» بر همه مردم ایران شمول عام دارد و هیچ ایرانی را نمیتوان به هیچ نام و بهانه ای از شمول آن خارج کرد.
این «ما» فرآورده وحدت کلمه سیاسی نیست، به طور تاریخی نیز چنین نبوده است، بلکه مانند خود ایرانزمین به طور خودجوش، وحدتی در کثرت است. این «ما» کثرت همه ایرانیانی است که از هزاره های پیشین، در زمان هایی و از مکان هایی گوناگون، مهاجرت کرده و این سرزمین بزرگ را برای سکونت خود برگزیده اند، سهمی در خوب و بد آن دارند و تاریخ، تمدن و فرهنگ آن را آفریده اند.
@JavadTaba 🌲
100127_001
My Recording
100210_002
My Recording
درسگفتار فلسفه حق هگل (ایده آلیسم آلمانی)
🎙جواد طباطبایی
مراحل شکل گیری و صورت بندی فلسفه جامعه و دولت
#هگل
#دولت
@JavadTaba 🌲
🎙جواد طباطبایی
مراحل شکل گیری و صورت بندی فلسفه جامعه و دولت
#هگل
#دولت
@JavadTaba 🌲
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در هر کشور دو چیز مهم است، قانونهای خوب و جنگ افزارهای خوب، ولی قانون های خوب بی جنگ افزارهای خوب هیچ ارزشی ندارند.
با اتفاقاتی که در یک ماه گذشته در نظام بین الملل رخ داد، دیدیم که «قانونهای خوب، بی جنگ افزارهای خوب هیچ ارزشی ندارند» و یک بار دیگر دیدم که کسی که پیش از همه توانست این وضع جهان مدرن را توضیح دهد، ماکیاوللی بود.
@Javadtaba 🌲
با اتفاقاتی که در یک ماه گذشته در نظام بین الملل رخ داد، دیدیم که «قانونهای خوب، بی جنگ افزارهای خوب هیچ ارزشی ندارند» و یک بار دیگر دیدم که کسی که پیش از همه توانست این وضع جهان مدرن را توضیح دهد، ماکیاوللی بود.
@Javadtaba 🌲
استراتژی ملی
سخن چرچیل خطاب به قدرتهای اروپایی، مبنی بر اینکه قدرتهای آینده «دولت جان و روان» خواهند بود، پیشنهادی برای تدوین یک استراتژی برای آیندۀ اروپا بود.
این استراتژی، که با پایان جنگ دوم جهانی و فاجعهای در ابعادی که تاکنون در تاریخ جهانی ناشناخته مانده است تدوین شد، وحدت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اروپا را به دنبال داشت و اروپای متحد را به قدرتی بزرگ در جهان تبدیل کرد.
با ظهور چین به عنوان اقتصادی بزرگ و قدرت نظامی بزرگ آیندۀ نزدیک، و نیز اقتصادهای نوظهور، بدون چنین وحدتی بیشتر کشورهای اروپایی - شاید به استثنای آلمان، فرانسه و بریتانیای کبیر - به کشورهای پیرامونی غرب جدید تبدیل میشدند، در حالیکه بسیاری از آنها در درون اروپای متحد ناحیههایی از یک قدرت بزرگ جهانی هستند.
نیروهای گریز از مرکز در این بخش از دنیا حاملان سیاستی متعارض هستند: از سویی، به عنوان عوامل سیاستهای پانتورکی، پانکوردی، پان عربی و ... که از بیرون مرزهای ایران هدایت میشوند، کوشش میکنند راه را برای تورکستان بزرگ، عربستان بزرگ و ...، و به ضرر منافع تاریخی ایران، هموار کنند.
از سوی دیگر، قدرتهای دیگری کوشش میکنند وحدت کنونی ایران را که میتواند به نیروی محرکهای برای یک اتحادیۀ بزرگی از کشورهای میراثدار فرهنگ ایرانشهری تبدیل شود از درون دستخوش فروپاشی کنند. بدین سان، از نظر من، ایران دستخوش دو خطر عمدۀ فروریزی از درون و تهدیدهای قدرتهای منطقهای، تورکستان و عربستان، است.
این وضع جدید نیازمند یک مدیریت بحران بیسابقهای است که به ایران در حال تحمیل شدن است. تا دههای پیش، این قدرتهای منطقهای وجود نداشتند، در حالیکه اینک افزون بر قدرتهای غربی، به عنوان جانشینان قدرتهای اروپایی، و روسیه که به طور تاریخی پیوسته تهدیدی برای منافع ایران به شمار میآمد، خطر قدرت اقتصادی فزایندۀ چین نیز ظاهر شده که بزرگترین قدرت استعماری سدۀ بیست و یکم خواهد بود، شبح دو امپراتوری تورکستانی و عربستانی در آستانۀ در ایستاده است.
اگر ایران نتواند استراتژی مناسبی برای رویارویی با این همه قدرت تدوین کند، بعید مینماید که بتواند از تبدیل شدن دوباره به لعبتی در دست لعبتبازان جلوگیری کند.
نیازی به گفتن نیست که استراتژی هر کشوری تنها بر پایۀ ارزیابی واقعبینانه از امکانات و تواناییهای آن کشور میتواند تدوین شود و نه خیالبافیهای اهل ایدئولوژی، چنانکه آل احمد و شریعتی برای هدر دادن امکانات در ذهن خود تنیده بودند.
ملّت، دولت و حکومت قانون، جواد طباطبایی، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩٨، ص ۳۱۰-۳۰۸
@JavadTaba 🌲
سخن چرچیل خطاب به قدرتهای اروپایی، مبنی بر اینکه قدرتهای آینده «دولت جان و روان» خواهند بود، پیشنهادی برای تدوین یک استراتژی برای آیندۀ اروپا بود.
این استراتژی، که با پایان جنگ دوم جهانی و فاجعهای در ابعادی که تاکنون در تاریخ جهانی ناشناخته مانده است تدوین شد، وحدت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اروپا را به دنبال داشت و اروپای متحد را به قدرتی بزرگ در جهان تبدیل کرد.
با ظهور چین به عنوان اقتصادی بزرگ و قدرت نظامی بزرگ آیندۀ نزدیک، و نیز اقتصادهای نوظهور، بدون چنین وحدتی بیشتر کشورهای اروپایی - شاید به استثنای آلمان، فرانسه و بریتانیای کبیر - به کشورهای پیرامونی غرب جدید تبدیل میشدند، در حالیکه بسیاری از آنها در درون اروپای متحد ناحیههایی از یک قدرت بزرگ جهانی هستند.
نیروهای گریز از مرکز در این بخش از دنیا حاملان سیاستی متعارض هستند: از سویی، به عنوان عوامل سیاستهای پانتورکی، پانکوردی، پان عربی و ... که از بیرون مرزهای ایران هدایت میشوند، کوشش میکنند راه را برای تورکستان بزرگ، عربستان بزرگ و ...، و به ضرر منافع تاریخی ایران، هموار کنند.
از سوی دیگر، قدرتهای دیگری کوشش میکنند وحدت کنونی ایران را که میتواند به نیروی محرکهای برای یک اتحادیۀ بزرگی از کشورهای میراثدار فرهنگ ایرانشهری تبدیل شود از درون دستخوش فروپاشی کنند. بدین سان، از نظر من، ایران دستخوش دو خطر عمدۀ فروریزی از درون و تهدیدهای قدرتهای منطقهای، تورکستان و عربستان، است.
این وضع جدید نیازمند یک مدیریت بحران بیسابقهای است که به ایران در حال تحمیل شدن است. تا دههای پیش، این قدرتهای منطقهای وجود نداشتند، در حالیکه اینک افزون بر قدرتهای غربی، به عنوان جانشینان قدرتهای اروپایی، و روسیه که به طور تاریخی پیوسته تهدیدی برای منافع ایران به شمار میآمد، خطر قدرت اقتصادی فزایندۀ چین نیز ظاهر شده که بزرگترین قدرت استعماری سدۀ بیست و یکم خواهد بود، شبح دو امپراتوری تورکستانی و عربستانی در آستانۀ در ایستاده است.
اگر ایران نتواند استراتژی مناسبی برای رویارویی با این همه قدرت تدوین کند، بعید مینماید که بتواند از تبدیل شدن دوباره به لعبتی در دست لعبتبازان جلوگیری کند.
نیازی به گفتن نیست که استراتژی هر کشوری تنها بر پایۀ ارزیابی واقعبینانه از امکانات و تواناییهای آن کشور میتواند تدوین شود و نه خیالبافیهای اهل ایدئولوژی، چنانکه آل احمد و شریعتی برای هدر دادن امکانات در ذهن خود تنیده بودند.
ملّت، دولت و حکومت قانون، جواد طباطبایی، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩٨، ص ۳۱۰-۳۰۸
@JavadTaba 🌲
به مناسبت روز سعدی
سخنرانی جواد طباطبایی در بنیاد سعدی،
بخشی از تاریخ ایران در ادبیات ایران توضیح داده شده است. با انحطاط تاریخ نویسی ایران پس از جهانگشای جوینی، بخش از آگاهی تاریخی ایران از تاریخ نگاری به ادبیات مننقل شد.
https://www.tgoop.com/JavadTaba/57
سخنرانی جواد طباطبایی در بنیاد سعدی،
بخشی از تاریخ ایران در ادبیات ایران توضیح داده شده است. با انحطاط تاریخ نویسی ایران پس از جهانگشای جوینی، بخش از آگاهی تاریخی ایران از تاریخ نگاری به ادبیات مننقل شد.
https://www.tgoop.com/JavadTaba/57
Telegram
سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی
#سخنرانی جواد طباطبایی در بنیاد سعدی شیراز ۱۳۹۵
موضوع: روز بزرگداشت #سعدی و ادب فارسی و اندیشیدن ایرانی
#حافظ
@JavadTaba 🌲
موضوع: روز بزرگداشت #سعدی و ادب فارسی و اندیشیدن ایرانی
#حافظ
@JavadTaba 🌲
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
سعدی
@JavadTaba 🌲
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
سعدی
@JavadTaba 🌲
نقد طباطبایی بر رساله ناسیونالیسم و انقلاب از داوری اردکانی-بخش یک
من تصور پیچیده ای از واقعیت ایران دارم و کوشش میکنم با جستجوی در منابع تاریخی و تدوین نظریه ای برای آن پیچیدگی ها راهی به سوی فهمی متفاوت از ایران باز کنم برای این که بهانه ای به دست مدعیان که گمان نمیکنم هیچ گوشه ای از این کشور از شبح آنان خالی باشد نداده باشم که هر طرح پرسشی را ادعایی می فهمند و اخلاق می بافند. پیش از هر چیز باید بگویم آنچه من اینجا می آورم شهودی است که از دهه های پیش از پرسه زدنهای در تاریخ و تاریخ اندیشیدن در ایران پیدا کرده و در سالهای طولانی آن شهود نخستین را به محک مواد تاریخ و تاریخ اندیشه در اروپا نیز زده ام که از دورهٔ یونانی تاکنون همچون افقی گریزناپذیر در برابر ما وجود داشته است.
اگر اشاره من به خلاف آمد عادت بودن بسیاری از نمودهای تاریخ و تاریخ اندیشیدن وجهی داشته باشد و بتوان مواد لازم برای توضیح آن را فراهم آورد و نظریه ای برای آن تدوین کرد باید بتوان ایران را از میدان جاذبهٔ بیشتر پژوهشهایی که بیگانگان و ایرانیان از سدهای پیش دربارهٔ آن عرضه کرده اند رها کرد این امر به گونه ای که در دفتر جداگانه ای با عنوان ملاحظات دربارۀ دانشگاه گفته ام در صورتی ممکن میتوانست باشد که در علوم انسانی و اجتماعی، موضوع دانشگاه ایران ایرانشهر باشد، نه اینکه عمده ترین وظیفه دانشگاه از محدوده پخش فرآوردههای دانشگاه های غربی فراتر نرود. توزیعی که در دهه های اخیر به فرآورده های کم اهمیت دانشگاه امریکایی فروکاسته شده است.
چنانکه پیشتر نیز گفتم تاریخ نویسی جدید ایران با گرته برداری از تاریخ نویسی اروپایی آغاز شد و کمابیش ناسیونالیستی ماند. این موج نخست تاریخ نویسی جدید ایرانی که مهمترین کانون آن دانشگاه مادر و از آن پس نیز دانشگاههای برخی از شهرستانها بود، دستاورد مهمی نداشت و اگر از برخی از پژوهشهای استثنایی صرف نظر کنیم میتوان گفت هنوز تصوری از دانشگاهی که بتواند متولی همۀ پژوهشهای همه مباحث مربوط به تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایرانی باشد پیدا نکرده ایم.
یکی از پیآمدهای وضع کنونی چنانکه از اشاره های گذشته به نوشته های برخی از روشنفکر دانشگاهیان میتوان دریافت پیکاری است که در قلمرو پژوهشهای ایرانی به اندیشیدن ایرانشهری تحمیل شده است.
اگر از دیدگاههای جهان وطنی یک سدهٔ اخیر صرف نظر کنیم که به طور عمده جریانهای چپ وابسته به قدرتهای بیگانه و هواداران آن بودند میتوان گفت که در همین دوره صاحبان دو نظر متعارض عمده اما به یکسان ایدئولوژیکی کوشش کرده اند روایتی کلان از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران عرضه کنند در توضیح دیدگاه رضا داوری دیدیم که او به عنوان یکی از سخنگویان «دردِ دین» بر آن بود که ملت در تحقق تاریخی آن و نه به معنای مردم امری است که بالذات در مقابل دین قرار میگیرد نه اینکه در یکجا در مقابل دین باشد و در جای دیگر دیانت را تقویت کند.
البته هم او در ادامه مطلب و در جاهای دیگری به رغم اعتقاد به تقابل بالذات ديانت و ملیت افزوده است که در دوره هایی از تاریخ ایران ملّیت نه فقط در مقابل دین قرار نگرفته است بلکه در کنار دین هم بوده است توضیح بعدی او به سبب خلط در نظام مفاهیمی که در نوشته او وجود داشته و پیشتر به برخی از این خلط مباحث اشاره کرده ام موضوع بحث کنونی من نیست اما موضع درد «دین داوری همانا پاسخ سنگ انداز به کلوخ اندازان موج نخست روشنفکری امثال آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی است که مقدمات تدوین نظریه ای ناسیونالیستی از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران را فراهم آوردند این پیکار میان دو گروهی که می توان آن دو را هواداران «درد دین» و «درد ملت» خواند دو سه دههای پیش از پیروزی جنبش مشروطه خواهی مردم ایران آغاز شد و با انقلاب اسلامی و حتی پس از آن ادامه پیدا کرد و چنین می نماید که تا زمانی که دریافت نوائینی از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران به عنوان ایرانشهر نداشته باشیم این پیکار ادامه پیدا کند.
ادامه دارد...
منبع: کتاب ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲
من تصور پیچیده ای از واقعیت ایران دارم و کوشش میکنم با جستجوی در منابع تاریخی و تدوین نظریه ای برای آن پیچیدگی ها راهی به سوی فهمی متفاوت از ایران باز کنم برای این که بهانه ای به دست مدعیان که گمان نمیکنم هیچ گوشه ای از این کشور از شبح آنان خالی باشد نداده باشم که هر طرح پرسشی را ادعایی می فهمند و اخلاق می بافند. پیش از هر چیز باید بگویم آنچه من اینجا می آورم شهودی است که از دهه های پیش از پرسه زدنهای در تاریخ و تاریخ اندیشیدن در ایران پیدا کرده و در سالهای طولانی آن شهود نخستین را به محک مواد تاریخ و تاریخ اندیشه در اروپا نیز زده ام که از دورهٔ یونانی تاکنون همچون افقی گریزناپذیر در برابر ما وجود داشته است.
اگر اشاره من به خلاف آمد عادت بودن بسیاری از نمودهای تاریخ و تاریخ اندیشیدن وجهی داشته باشد و بتوان مواد لازم برای توضیح آن را فراهم آورد و نظریه ای برای آن تدوین کرد باید بتوان ایران را از میدان جاذبهٔ بیشتر پژوهشهایی که بیگانگان و ایرانیان از سدهای پیش دربارهٔ آن عرضه کرده اند رها کرد این امر به گونه ای که در دفتر جداگانه ای با عنوان ملاحظات دربارۀ دانشگاه گفته ام در صورتی ممکن میتوانست باشد که در علوم انسانی و اجتماعی، موضوع دانشگاه ایران ایرانشهر باشد، نه اینکه عمده ترین وظیفه دانشگاه از محدوده پخش فرآوردههای دانشگاه های غربی فراتر نرود. توزیعی که در دهه های اخیر به فرآورده های کم اهمیت دانشگاه امریکایی فروکاسته شده است.
چنانکه پیشتر نیز گفتم تاریخ نویسی جدید ایران با گرته برداری از تاریخ نویسی اروپایی آغاز شد و کمابیش ناسیونالیستی ماند. این موج نخست تاریخ نویسی جدید ایرانی که مهمترین کانون آن دانشگاه مادر و از آن پس نیز دانشگاههای برخی از شهرستانها بود، دستاورد مهمی نداشت و اگر از برخی از پژوهشهای استثنایی صرف نظر کنیم میتوان گفت هنوز تصوری از دانشگاهی که بتواند متولی همۀ پژوهشهای همه مباحث مربوط به تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایرانی باشد پیدا نکرده ایم.
یکی از پیآمدهای وضع کنونی چنانکه از اشاره های گذشته به نوشته های برخی از روشنفکر دانشگاهیان میتوان دریافت پیکاری است که در قلمرو پژوهشهای ایرانی به اندیشیدن ایرانشهری تحمیل شده است.
اگر از دیدگاههای جهان وطنی یک سدهٔ اخیر صرف نظر کنیم که به طور عمده جریانهای چپ وابسته به قدرتهای بیگانه و هواداران آن بودند میتوان گفت که در همین دوره صاحبان دو نظر متعارض عمده اما به یکسان ایدئولوژیکی کوشش کرده اند روایتی کلان از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران عرضه کنند در توضیح دیدگاه رضا داوری دیدیم که او به عنوان یکی از سخنگویان «دردِ دین» بر آن بود که ملت در تحقق تاریخی آن و نه به معنای مردم امری است که بالذات در مقابل دین قرار میگیرد نه اینکه در یکجا در مقابل دین باشد و در جای دیگر دیانت را تقویت کند.
البته هم او در ادامه مطلب و در جاهای دیگری به رغم اعتقاد به تقابل بالذات ديانت و ملیت افزوده است که در دوره هایی از تاریخ ایران ملّیت نه فقط در مقابل دین قرار نگرفته است بلکه در کنار دین هم بوده است توضیح بعدی او به سبب خلط در نظام مفاهیمی که در نوشته او وجود داشته و پیشتر به برخی از این خلط مباحث اشاره کرده ام موضوع بحث کنونی من نیست اما موضع درد «دین داوری همانا پاسخ سنگ انداز به کلوخ اندازان موج نخست روشنفکری امثال آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی است که مقدمات تدوین نظریه ای ناسیونالیستی از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران را فراهم آوردند این پیکار میان دو گروهی که می توان آن دو را هواداران «درد دین» و «درد ملت» خواند دو سه دههای پیش از پیروزی جنبش مشروطه خواهی مردم ایران آغاز شد و با انقلاب اسلامی و حتی پس از آن ادامه پیدا کرد و چنین می نماید که تا زمانی که دریافت نوائینی از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران به عنوان ایرانشهر نداشته باشیم این پیکار ادامه پیدا کند.
ادامه دارد...
منبع: کتاب ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
روش شناسی ابن خلدون، ماکیاوللی و مارکس
برخی از مفسران مقدمه ابن خلدون که فریفتۀ همسانی های ظاهری فقراتی از آن کتاب با برخی از نظرات نویسندگان جدید غربی بوده اند شباهتهای ظاهری میان سخنانی از ابن خلدون و ماکیاوللی هگل یا مارکس را برجسته کرده و به ارزیابی های شتابزده ای دست زده اند به عنوان مثال نویسندهٔ مراکشی عبدالله العَرَوی در فصلی از کتاب اسلام و تجدد با عنوان ابن خلدون و ماکیاوللی، برخی از مباحث مشترک میان آن دو را - مانند همسانی در سوانح زندگی حضور اندیشه ارسطویی، نظریهٔ دوری تحول اسلوب واقع گرای ابن خلدون و ماکیاوللی در دو کفه ترازوی سنجش نقادانه گذاشته و با اشاره ای به همسانی های سوانح احوال آن دو تأکید میکند که این شباهت ها ظاهری است، در حالی که همسانی اندیشه آن دو به اصول معرفتی آنان بر میگردد که در واقع اصول ارسطویی است.
پیش از توضیح برخی از وجوه نظریه معرفت شناسی علوم اجتماعی جدید، لازم است تا بر سبیل دیباچه ای بر آن بحث به این نکته اشاره کنیم که واقع گرایی ماکیاوللی نسبتی با آن نوع واقع گرایی که در مقدمه میتوان یافت ندارد واقع گرایی ماکیاوللی به گونه ای که در رسالهٔ شهریار و در کتاب گفتارهایی دربارۀ ده کتاب نخست تیتوس لیوییوس آمده و نیز با توجه به بسطی که پس از او در اندیشه سیاسی جدید از هابز اسپینوزا و روسو تا هگل و مارکس پیدا کرد از نوع ویژه ای است که با استقلال امر سیاسی و درک منطق آن پیوند دارد و از این حیث ماکیاوللی در رسالهٔ شهریار کوشیده است تا گسستی از منطق دوگانه مدينة فاضله و سیاستنامه نویسی ایجاد و امرسیاسی را در استقلال آن مطرح کند واقع گرایی ماکیاوللی را در تعارض آن با منطق آرمانگرای نظریه های کهن مدینه فاضله میتوان فهمید و نه در پیوند با واقع گرایی فلسفهٔ قدیم که به هر حال در سیاست سرشت و منطقی آرمانگرا دارد.
اینکه العروی اندیشه سیاسی ماکیاوللی را مبتنی بر اصول اندیشۀ ارسطویی دانسته اشتباهی است که خاستگاه آن آشنایی سطحی با اندیشه سیاسی ماکیاوللی است.
ماکیاوللی اعتقادی به ارسطو به طور خاص و فلسفهٔ یونانی به طور عام نداشت و اگر بخواهیم در اندیشۀ قدیم مبنایی برای اندیشۀ سیاسی او پیدا کنیم باید به سراغ تاریخ نویسان یونانی و رمی بویژه پلوبییوس و تیتوس لیوییوس برویم.
با این همه ماکیاوللی این منابع قدیم را با توجه به استقلال منطق امر سیاسی بازسازی کرده است. به عبارت دیگر این واقع گرایی در قلمرو سیاست بر آن نوعی از واقع گرایی فلسفی تکیه دارد که از طریق فیلسوفانی چون اسپینوزا به واقع گرایی سیاسی هگل خواهد رسید که بر شالوده ای ایده آلیستی استوار بود. وانگهی، واقع گرایی سیاسی ماکیاوللی و تأکید بر استقلال امر سیاسی چنانکه از پژوهشهای جدید بر می آید تأثیری اساسی بر اندیشه سیاسی از اسپینوزا و روسو تا #هگل و #مارکس داشت و همین تحول راهی را هموار کرد که با رخنه ای که در ارکان فلسفهٔ کلاسیک- یعنی فلسفه قدیم به عنوان مبنای -نظری و جامع همۀ دانش ها - افتاد به تأسیس و تدوین علوم مستقل و بویژه علوم اجتماعی جدید منجر میشد پیش از بحث درباره معرفت و روش شناسی علوم اجتماعی جدید در اینجا لازم است فقره پراهمیتی از مارکس در رساله معروف به مقدمهٔ ۱۸۵۷ را درباره روش شناسی علم نوبنیاد اقتصاد بیاوریم و توضیح دهیم که در واقع چگونه روش شناسی مارکس با منطق بازسازی شده هگل سازگاری دارد و از این حیث، هم چون زمینه های بسیار دیگر، مارکس وامدار تحولی است که ایده آلیسم آلمانی و بویژه هگل در فلسفه ایجاد کرده بودند تحولی که در نهایت راه به سوی اندیشۀ اجتماعی و علوم اجتماعی را هموار کرد.
پیش از ورود در بحث روش شناسی مارکس این نکته را باید توضیح دهیم که دیدگاه ما در این فصل با آنچه در نوشته های مارکسیستی رایج آمده تفاوتی اساسی دارد زیرا برحسب معمول اندیشهٔ مارکس را با توجه به ایدئولوژی مارکسیستی که به طور عمده پرداخته حزب بلشویک روسیه شوروی لنین و استالین بود فهمیده اند، در حالی که ما در این فصل به مارکس معرفت شناس توجه داریم و از این حیث برآنیم که باید این وجه از اندیشه او را در ادامۀ فلسفهٔ روشنگری و ایده آلیسم آلمانی. بویژه هگل مورد بررسی قرار داد.
وانگهی مارکس وامدار سنت نقادی مکتب کانت بود و از بسیاری جهات بحث در شرایط امکان را که با کانت در فلسفه به بحث روش و معرفت شناسی عمده ای تبدیل شده بود دنبال کرد از این حیث مارکس با اقتدای به هگل که منطق قدیم را به گونه ای بازسازی کرد که بتواند راه را برای علوم اجتماعی جدید هموار کند و کانت که بحث در شرایط امکان حصول معرفت را به عنوان پرسش بنیادین فلسفۀ جدید مطرح کرد، نقادی از مبانی سنت فلسفی را به گونه ای آغاز کرد که بتواند با محدود کردن دامنۀ فلسفه شرایط امکانِ بسط علوم اجتماعی جدید را فراهم کند.
منبع: کتاب ابن خلدون و علوم اجتماعی
درسگفتار ابن خلدون👇
https://www.tgoop.com/JavadTaba/30
برخی از مفسران مقدمه ابن خلدون که فریفتۀ همسانی های ظاهری فقراتی از آن کتاب با برخی از نظرات نویسندگان جدید غربی بوده اند شباهتهای ظاهری میان سخنانی از ابن خلدون و ماکیاوللی هگل یا مارکس را برجسته کرده و به ارزیابی های شتابزده ای دست زده اند به عنوان مثال نویسندهٔ مراکشی عبدالله العَرَوی در فصلی از کتاب اسلام و تجدد با عنوان ابن خلدون و ماکیاوللی، برخی از مباحث مشترک میان آن دو را - مانند همسانی در سوانح زندگی حضور اندیشه ارسطویی، نظریهٔ دوری تحول اسلوب واقع گرای ابن خلدون و ماکیاوللی در دو کفه ترازوی سنجش نقادانه گذاشته و با اشاره ای به همسانی های سوانح احوال آن دو تأکید میکند که این شباهت ها ظاهری است، در حالی که همسانی اندیشه آن دو به اصول معرفتی آنان بر میگردد که در واقع اصول ارسطویی است.
پیش از توضیح برخی از وجوه نظریه معرفت شناسی علوم اجتماعی جدید، لازم است تا بر سبیل دیباچه ای بر آن بحث به این نکته اشاره کنیم که واقع گرایی ماکیاوللی نسبتی با آن نوع واقع گرایی که در مقدمه میتوان یافت ندارد واقع گرایی ماکیاوللی به گونه ای که در رسالهٔ شهریار و در کتاب گفتارهایی دربارۀ ده کتاب نخست تیتوس لیوییوس آمده و نیز با توجه به بسطی که پس از او در اندیشه سیاسی جدید از هابز اسپینوزا و روسو تا هگل و مارکس پیدا کرد از نوع ویژه ای است که با استقلال امر سیاسی و درک منطق آن پیوند دارد و از این حیث ماکیاوللی در رسالهٔ شهریار کوشیده است تا گسستی از منطق دوگانه مدينة فاضله و سیاستنامه نویسی ایجاد و امرسیاسی را در استقلال آن مطرح کند واقع گرایی ماکیاوللی را در تعارض آن با منطق آرمانگرای نظریه های کهن مدینه فاضله میتوان فهمید و نه در پیوند با واقع گرایی فلسفهٔ قدیم که به هر حال در سیاست سرشت و منطقی آرمانگرا دارد.
اینکه العروی اندیشه سیاسی ماکیاوللی را مبتنی بر اصول اندیشۀ ارسطویی دانسته اشتباهی است که خاستگاه آن آشنایی سطحی با اندیشه سیاسی ماکیاوللی است.
ماکیاوللی اعتقادی به ارسطو به طور خاص و فلسفهٔ یونانی به طور عام نداشت و اگر بخواهیم در اندیشۀ قدیم مبنایی برای اندیشۀ سیاسی او پیدا کنیم باید به سراغ تاریخ نویسان یونانی و رمی بویژه پلوبییوس و تیتوس لیوییوس برویم.
با این همه ماکیاوللی این منابع قدیم را با توجه به استقلال منطق امر سیاسی بازسازی کرده است. به عبارت دیگر این واقع گرایی در قلمرو سیاست بر آن نوعی از واقع گرایی فلسفی تکیه دارد که از طریق فیلسوفانی چون اسپینوزا به واقع گرایی سیاسی هگل خواهد رسید که بر شالوده ای ایده آلیستی استوار بود. وانگهی، واقع گرایی سیاسی ماکیاوللی و تأکید بر استقلال امر سیاسی چنانکه از پژوهشهای جدید بر می آید تأثیری اساسی بر اندیشه سیاسی از اسپینوزا و روسو تا #هگل و #مارکس داشت و همین تحول راهی را هموار کرد که با رخنه ای که در ارکان فلسفهٔ کلاسیک- یعنی فلسفه قدیم به عنوان مبنای -نظری و جامع همۀ دانش ها - افتاد به تأسیس و تدوین علوم مستقل و بویژه علوم اجتماعی جدید منجر میشد پیش از بحث درباره معرفت و روش شناسی علوم اجتماعی جدید در اینجا لازم است فقره پراهمیتی از مارکس در رساله معروف به مقدمهٔ ۱۸۵۷ را درباره روش شناسی علم نوبنیاد اقتصاد بیاوریم و توضیح دهیم که در واقع چگونه روش شناسی مارکس با منطق بازسازی شده هگل سازگاری دارد و از این حیث، هم چون زمینه های بسیار دیگر، مارکس وامدار تحولی است که ایده آلیسم آلمانی و بویژه هگل در فلسفه ایجاد کرده بودند تحولی که در نهایت راه به سوی اندیشۀ اجتماعی و علوم اجتماعی را هموار کرد.
پیش از ورود در بحث روش شناسی مارکس این نکته را باید توضیح دهیم که دیدگاه ما در این فصل با آنچه در نوشته های مارکسیستی رایج آمده تفاوتی اساسی دارد زیرا برحسب معمول اندیشهٔ مارکس را با توجه به ایدئولوژی مارکسیستی که به طور عمده پرداخته حزب بلشویک روسیه شوروی لنین و استالین بود فهمیده اند، در حالی که ما در این فصل به مارکس معرفت شناس توجه داریم و از این حیث برآنیم که باید این وجه از اندیشه او را در ادامۀ فلسفهٔ روشنگری و ایده آلیسم آلمانی. بویژه هگل مورد بررسی قرار داد.
وانگهی مارکس وامدار سنت نقادی مکتب کانت بود و از بسیاری جهات بحث در شرایط امکان را که با کانت در فلسفه به بحث روش و معرفت شناسی عمده ای تبدیل شده بود دنبال کرد از این حیث مارکس با اقتدای به هگل که منطق قدیم را به گونه ای بازسازی کرد که بتواند راه را برای علوم اجتماعی جدید هموار کند و کانت که بحث در شرایط امکان حصول معرفت را به عنوان پرسش بنیادین فلسفۀ جدید مطرح کرد، نقادی از مبانی سنت فلسفی را به گونه ای آغاز کرد که بتواند با محدود کردن دامنۀ فلسفه شرایط امکانِ بسط علوم اجتماعی جدید را فراهم کند.
منبع: کتاب ابن خلدون و علوم اجتماعی
درسگفتار ابن خلدون👇
https://www.tgoop.com/JavadTaba/30
معرفی کتاب
امر ملی و تمامیت ارضی، واقعیت موثر در کشورداری
نویسنده: حسین (سالار) سیف الدینی
ناشر: نگارستان اندیشه
بها: ۲٠٠٠٠٠
برای سفارش کتاب کلیک کنید
@JavadTaba 🌲
امر ملی و تمامیت ارضی، واقعیت موثر در کشورداری
نویسنده: حسین (سالار) سیف الدینی
ناشر: نگارستان اندیشه
بها: ۲٠٠٠٠٠
برای سفارش کتاب کلیک کنید
@JavadTaba 🌲
سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی
تزهایی درباره ایران ۱. ایرانزمین سرزمین همه «ایرانیان» است.«ایرانیان» نام عام همه «ما» یعنی مردمانی است که به طور تاریخی، از کهن ترین روزگاران، در آن سکونت گزیده و تقدیر تاریخی آن سرزمین و تقدیر تاریخی خود را رقم زده اند. این «ما» هیچ قیدی و تخصیصی ندارد…
تزهایی درباره ایران
همه ایرانیانی که از کهن ترین روزگاران تاکنون در بخشهایی از ایران زمین ساکن شده اند در گذر تاریخ به «ملت» در معنای دقیق و جدید آن تبدیل شده اند. تبدیل ایرانیان به یک «ملت» به لحاظ تاریخی بسیار زود ممکن شده است.
اگرچه واژهٔ ملت در تداول جدید آن در آغاز دوران جدید تکوین پیدا کرده و مضمون مفهوم آن نیز در دوران جدید تعین پیدا کرده است اما واقعیت آن در ایران به سده های پیش از دوران جدید تعلق دارد و در شرایط متفاوتی نیز پدیدار شدن واژه و تعیّن مضمون آن ممکن شده است.
به عنوان مثال در اروپا پدیدار شدن ملت جدید با فروپاشی امپراتوری مقدس رُمی ژرمنی که مبتنی بر سلطنت خلافتی نظام امت مسیحی بود، ممکن شد. در ایران که هرگز بخشی از دستگاه خلافت و نظام امت آن نبود، فروپاشی امت شرط تکوین ملت نبود بلکه مخالفت ایرانیان با چیرگی دستگاه خلافت و رویارویی آنان با منطق سیاسی خلافت موجب شد که واقعیت «ملت» پیش از جعل واژۀ آن تکوین پیدا کند این امر مُسلم تاریخی از شدت بداهت آن برای وجدان ایرانیان مورد توجه قرار نگرفته است اما با توجه به بحران کنونی و دگرگونیهای در رابطه ،نیروها و اینکه ایران زمین دورهٔ پر مخاطره ای را سپری میکند باید با توضیح تاریخی و فلسفی معنای آن را روشن کرد تا به برای تکوین هویت جدید در حال تکوین تبدیل شود.
منبع: کتاب ملاحظاتی درباره ایران
@JavadTaba 🌲
همه ایرانیانی که از کهن ترین روزگاران تاکنون در بخشهایی از ایران زمین ساکن شده اند در گذر تاریخ به «ملت» در معنای دقیق و جدید آن تبدیل شده اند. تبدیل ایرانیان به یک «ملت» به لحاظ تاریخی بسیار زود ممکن شده است.
اگرچه واژهٔ ملت در تداول جدید آن در آغاز دوران جدید تکوین پیدا کرده و مضمون مفهوم آن نیز در دوران جدید تعین پیدا کرده است اما واقعیت آن در ایران به سده های پیش از دوران جدید تعلق دارد و در شرایط متفاوتی نیز پدیدار شدن واژه و تعیّن مضمون آن ممکن شده است.
به عنوان مثال در اروپا پدیدار شدن ملت جدید با فروپاشی امپراتوری مقدس رُمی ژرمنی که مبتنی بر سلطنت خلافتی نظام امت مسیحی بود، ممکن شد. در ایران که هرگز بخشی از دستگاه خلافت و نظام امت آن نبود، فروپاشی امت شرط تکوین ملت نبود بلکه مخالفت ایرانیان با چیرگی دستگاه خلافت و رویارویی آنان با منطق سیاسی خلافت موجب شد که واقعیت «ملت» پیش از جعل واژۀ آن تکوین پیدا کند این امر مُسلم تاریخی از شدت بداهت آن برای وجدان ایرانیان مورد توجه قرار نگرفته است اما با توجه به بحران کنونی و دگرگونیهای در رابطه ،نیروها و اینکه ایران زمین دورهٔ پر مخاطره ای را سپری میکند باید با توضیح تاریخی و فلسفی معنای آن را روشن کرد تا به برای تکوین هویت جدید در حال تکوین تبدیل شود.
منبع: کتاب ملاحظاتی درباره ایران
@JavadTaba 🌲
پاورقی طباطبایی در خصوص نوزایش (رنسانس) دوباره ایران
یک نکته استراتژیکی مهم که در اینجا نمیتوان به آن پرداخت بحرانی است که کشورهای پیرامونی ایران در درون با آن دست به گریبان هستند و بخشی از آن را به ایران صادر میکنند.
حاملان درونی این بحران کشورهای پیرامونی، گروههایی از نیروهای گریز از مرکز در ایران هستند که در شرایط کنونی چالش مهمی است.
البته خود ایران نیز با بحرانهای متفاوتی در درون مواجه است که کوشش میکند بخشی از آن را صادر کند صدور این بحران به ضرورت اقتدار ملّی نیست بلکه فرار به جلو است که موضوع بحث من نیست.
این رویکرد در تضاد با وضع تاریخی دولت جان و روان و نیازمند بررسی دیگری است که این جستار جای آن نیست. اما همین قدر باید دانست که هیچ حکومتی در ایران نمیتواند در بی اعتنایی به الزامات دولت جان و روان استراتژی بلندمدتی برای کشور تدوین کند. نوزایش دوم ایران به عنوان قدرت نیز نیازمند تدوین منطقی برای چنین وضعی تاریخی است.
منبع: ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲
یک نکته استراتژیکی مهم که در اینجا نمیتوان به آن پرداخت بحرانی است که کشورهای پیرامونی ایران در درون با آن دست به گریبان هستند و بخشی از آن را به ایران صادر میکنند.
حاملان درونی این بحران کشورهای پیرامونی، گروههایی از نیروهای گریز از مرکز در ایران هستند که در شرایط کنونی چالش مهمی است.
البته خود ایران نیز با بحرانهای متفاوتی در درون مواجه است که کوشش میکند بخشی از آن را صادر کند صدور این بحران به ضرورت اقتدار ملّی نیست بلکه فرار به جلو است که موضوع بحث من نیست.
این رویکرد در تضاد با وضع تاریخی دولت جان و روان و نیازمند بررسی دیگری است که این جستار جای آن نیست. اما همین قدر باید دانست که هیچ حکومتی در ایران نمیتواند در بی اعتنایی به الزامات دولت جان و روان استراتژی بلندمدتی برای کشور تدوین کند. نوزایش دوم ایران به عنوان قدرت نیز نیازمند تدوین منطقی برای چنین وضعی تاریخی است.
منبع: ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲
پاورقی طباطبایی درباره معادلات جدید منطقه ای که در سال ۱۳۹۹ تنظیم شده بود
پدیدار شدن عربستان به عنوان قدرتی منطقه ای در بی خبری سیاست گذاران ایران در دو دهه اخیر یکی از مهمترین خطرهایی است که ایران را تهدید میکند و باید آن را جدّی گرفت.
اگر ایران نتواند با تکیه بر کشورهای وارث تمدن ایرانی اتحادیه ای از این کشورها فراهم آورد و اگر عربستان بتواند با تکیه بر روایتی از اسلام وهابی وحدتی میان کشورهای این منطقه ایجاد کند خاور میانه آسیای میانه و قفقاز و ماورای آن را دستخوش تنشهای عمده ای خواهد کرد. من بعید میدانم که ایران در دراز مدت بتواند با کشورهایی که خود را عربی اسلامی تعریف میکنند به تفاهم مهم و پایداری برسد. نقش منطقه ای ایران به طور تاریخی چنین نبوده و احتمال دارد در آینده نیز نتواند ائتلافهای پایداری ایجاد کند. اگر ائتلاف عربی-ترکی در صورت نوعثمانی آن قدرت بگیرد یکی از پی آمدهای آن میتواند تبدیل شدن ایران به مستمعرهٔ اقتصادی چین و کشور تحت الحمایه سیاسی روسیه باشد.
اگر اینها و نکته های بسیار دیگری و در وضع کنونی مورد توجه نگیرد روند انحطاط ایران به کمال خواهد رسید و قهقرایی بی سابقه بر این کشور حاکم خواهد شد. تا زمانی که استراتژی همچون تاکتیک هایی برای حفظ قدرت در صورت «راهبرد» فهمیده شود احتمال دارد نتوان جلوی این روند را گرفت. ایران نیازمند تدوین استراتژی بلند مدتی است تا بتواند آرایش کنونی نیروهای منطقه ای را به نفع منافع ملی تاریخی خود بر هم بزند.
منبع: ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲
پدیدار شدن عربستان به عنوان قدرتی منطقه ای در بی خبری سیاست گذاران ایران در دو دهه اخیر یکی از مهمترین خطرهایی است که ایران را تهدید میکند و باید آن را جدّی گرفت.
اگر ایران نتواند با تکیه بر کشورهای وارث تمدن ایرانی اتحادیه ای از این کشورها فراهم آورد و اگر عربستان بتواند با تکیه بر روایتی از اسلام وهابی وحدتی میان کشورهای این منطقه ایجاد کند خاور میانه آسیای میانه و قفقاز و ماورای آن را دستخوش تنشهای عمده ای خواهد کرد. من بعید میدانم که ایران در دراز مدت بتواند با کشورهایی که خود را عربی اسلامی تعریف میکنند به تفاهم مهم و پایداری برسد. نقش منطقه ای ایران به طور تاریخی چنین نبوده و احتمال دارد در آینده نیز نتواند ائتلافهای پایداری ایجاد کند. اگر ائتلاف عربی-ترکی در صورت نوعثمانی آن قدرت بگیرد یکی از پی آمدهای آن میتواند تبدیل شدن ایران به مستمعرهٔ اقتصادی چین و کشور تحت الحمایه سیاسی روسیه باشد.
اگر اینها و نکته های بسیار دیگری و در وضع کنونی مورد توجه نگیرد روند انحطاط ایران به کمال خواهد رسید و قهقرایی بی سابقه بر این کشور حاکم خواهد شد. تا زمانی که استراتژی همچون تاکتیک هایی برای حفظ قدرت در صورت «راهبرد» فهمیده شود احتمال دارد نتوان جلوی این روند را گرفت. ایران نیازمند تدوین استراتژی بلند مدتی است تا بتواند آرایش کنونی نیروهای منطقه ای را به نفع منافع ملی تاریخی خود بر هم بزند.
منبع: ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲