Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/JavadTaba/-30?single" target="_blank" rel="noopener">https://t.me/JavadTaba/30-): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی@JavadTaba P.175
JAVADTABA Telegram 175
روش شناسی ابن خلدون، ماکیاوللی و مارکس

برخی از مفسران مقدمه ابن خلدون که فریفتۀ همسانی های ظاهری فقراتی از آن کتاب با برخی از نظرات نویسندگان جدید غربی بوده اند شباهتهای ظاهری میان سخنانی از ابن خلدون و ماکیاوللی هگل یا مارکس را برجسته کرده و به ارزیابی های شتابزده ای دست زده اند به عنوان مثال نویسندهٔ مراکشی عبدالله العَرَوی در فصلی از کتاب اسلام و تجدد با عنوان ابن خلدون و ماکیاوللی، برخی از مباحث مشترک میان آن دو را - مانند همسانی در سوانح زندگی حضور اندیشه ارسطویی، نظریهٔ دوری تحول اسلوب واقع گرای ابن خلدون و ماکیاوللی در دو کفه ترازوی سنجش نقادانه گذاشته و با اشاره ای به همسانی های سوانح احوال آن دو تأکید میکند که این شباهت ها ظاهری است، در حالی که همسانی اندیشه آن دو به اصول معرفتی آنان بر میگردد که در واقع اصول ارسطویی است.
پیش از توضیح برخی از وجوه نظریه معرفت شناسی علوم اجتماعی جدید، لازم است تا بر سبیل دیباچه ای بر آن بحث به این نکته اشاره کنیم که واقع گرایی ماکیاوللی نسبتی با آن نوع واقع گرایی که در مقدمه میتوان یافت ندارد واقع گرایی ماکیاوللی به گونه ای که در رسالهٔ شهریار و در کتاب گفتارهایی دربارۀ ده کتاب نخست تیتوس لیوییوس آمده و نیز با توجه به بسطی که پس از او در اندیشه سیاسی جدید از هابز اسپینوزا و روسو تا هگل و مارکس پیدا کرد از نوع ویژه ای است که با استقلال امر سیاسی و درک منطق آن پیوند دارد و از این حیث ماکیاوللی در رسالهٔ شهریار کوشیده است تا گسستی از منطق دوگانه مدينة فاضله و سیاستنامه نویسی ایجاد و امرسیاسی را در استقلال آن مطرح کند واقع گرایی ماکیاوللی را در تعارض آن با منطق آرمانگرای نظریه های کهن مدینه فاضله میتوان فهمید و نه در پیوند با واقع گرایی فلسفهٔ قدیم که به هر حال در سیاست سرشت و منطقی آرمانگرا دارد.
اینکه العروی اندیشه سیاسی ماکیاوللی را مبتنی بر اصول اندیشۀ ارسطویی دانسته اشتباهی است که خاستگاه آن آشنایی سطحی با اندیشه سیاسی ماکیاوللی است.
ماکیاوللی اعتقادی به ارسطو به طور خاص و فلسفهٔ یونانی به طور عام نداشت و اگر بخواهیم در اندیشۀ قدیم مبنایی برای اندیشۀ سیاسی او پیدا کنیم باید به سراغ تاریخ نویسان یونانی و رمی بویژه پلوبییوس و تیتوس لیوییوس برویم.
با این همه ماکیاوللی این منابع قدیم را با توجه به استقلال منطق امر سیاسی بازسازی کرده است. به عبارت دیگر این واقع گرایی در قلمرو سیاست بر آن نوعی از واقع گرایی فلسفی تکیه دارد که از طریق فیلسوفانی چون اسپینوزا به واقع گرایی سیاسی هگل خواهد رسید که بر شالوده ای ایده آلیستی استوار بود. وانگهی، واقع گرایی سیاسی ماکیاوللی و تأکید بر استقلال امر سیاسی چنانکه از پژوهشهای جدید بر می آید تأثیری اساسی بر اندیشه سیاسی از اسپینوزا و روسو تا #هگل و #مارکس داشت و همین تحول راهی را هموار کرد که با رخنه ای که در ارکان فلسفهٔ کلاسیک- یعنی فلسفه قدیم به عنوان مبنای -نظری و جامع همۀ دانش ها - افتاد به تأسیس و تدوین علوم مستقل و بویژه علوم اجتماعی جدید منجر میشد پیش از بحث درباره معرفت و روش شناسی علوم اجتماعی جدید در اینجا لازم است فقره پراهمیتی از مارکس در رساله معروف به مقدمهٔ ۱۸۵۷ را درباره روش شناسی علم نوبنیاد اقتصاد بیاوریم و توضیح دهیم که در واقع چگونه روش شناسی مارکس با منطق بازسازی شده هگل سازگاری دارد و از این حیث، هم چون زمینه های بسیار دیگر، مارکس وامدار تحولی است که ایده آلیسم آلمانی و بویژه هگل در فلسفه ایجاد کرده بودند تحولی که در نهایت راه به سوی اندیشۀ اجتماعی و علوم اجتماعی را هموار کرد.
پیش از ورود در بحث روش شناسی مارکس این نکته را باید توضیح دهیم که دیدگاه ما در این فصل با آنچه در نوشته های مارکسیستی رایج آمده تفاوتی اساسی دارد زیرا برحسب معمول اندیشهٔ مارکس را با توجه به ایدئولوژی مارکسیستی که به طور عمده پرداخته حزب بلشویک روسیه شوروی لنین و استالین بود فهمیده اند، در حالی که ما در این فصل به مارکس معرفت شناس توجه داریم و از این حیث برآنیم که باید این وجه از اندیشه او را در ادامۀ فلسفهٔ روشنگری و ایده آلیسم آلمانی. بویژه هگل مورد بررسی قرار داد.
وانگهی مارکس وامدار سنت نقادی مکتب کانت بود و از بسیاری جهات بحث در شرایط امکان را که با کانت در فلسفه به بحث روش و معرفت شناسی عمده ای تبدیل شده بود دنبال کرد از این حیث مارکس با اقتدای به هگل که منطق قدیم را به گونه ای بازسازی کرد که بتواند راه را برای علوم اجتماعی جدید هموار کند و کانت که بحث در شرایط امکان حصول معرفت را به عنوان پرسش بنیادین فلسفۀ جدید مطرح کرد، نقادی از مبانی سنت فلسفی را به گونه ای آغاز کرد که بتواند با محدود کردن دامنۀ فلسفه شرایط امکانِ بسط علوم اجتماعی جدید را فراهم کند.
منبع: کتاب ابن خلدون و علوم اجتماعی

درسگفتار ابن خلدون👇
https://www.tgoop.com/JavadTaba/30



tgoop.com/JavadTaba/175
Create:
Last Update:

روش شناسی ابن خلدون، ماکیاوللی و مارکس

برخی از مفسران مقدمه ابن خلدون که فریفتۀ همسانی های ظاهری فقراتی از آن کتاب با برخی از نظرات نویسندگان جدید غربی بوده اند شباهتهای ظاهری میان سخنانی از ابن خلدون و ماکیاوللی هگل یا مارکس را برجسته کرده و به ارزیابی های شتابزده ای دست زده اند به عنوان مثال نویسندهٔ مراکشی عبدالله العَرَوی در فصلی از کتاب اسلام و تجدد با عنوان ابن خلدون و ماکیاوللی، برخی از مباحث مشترک میان آن دو را - مانند همسانی در سوانح زندگی حضور اندیشه ارسطویی، نظریهٔ دوری تحول اسلوب واقع گرای ابن خلدون و ماکیاوللی در دو کفه ترازوی سنجش نقادانه گذاشته و با اشاره ای به همسانی های سوانح احوال آن دو تأکید میکند که این شباهت ها ظاهری است، در حالی که همسانی اندیشه آن دو به اصول معرفتی آنان بر میگردد که در واقع اصول ارسطویی است.
پیش از توضیح برخی از وجوه نظریه معرفت شناسی علوم اجتماعی جدید، لازم است تا بر سبیل دیباچه ای بر آن بحث به این نکته اشاره کنیم که واقع گرایی ماکیاوللی نسبتی با آن نوع واقع گرایی که در مقدمه میتوان یافت ندارد واقع گرایی ماکیاوللی به گونه ای که در رسالهٔ شهریار و در کتاب گفتارهایی دربارۀ ده کتاب نخست تیتوس لیوییوس آمده و نیز با توجه به بسطی که پس از او در اندیشه سیاسی جدید از هابز اسپینوزا و روسو تا هگل و مارکس پیدا کرد از نوع ویژه ای است که با استقلال امر سیاسی و درک منطق آن پیوند دارد و از این حیث ماکیاوللی در رسالهٔ شهریار کوشیده است تا گسستی از منطق دوگانه مدينة فاضله و سیاستنامه نویسی ایجاد و امرسیاسی را در استقلال آن مطرح کند واقع گرایی ماکیاوللی را در تعارض آن با منطق آرمانگرای نظریه های کهن مدینه فاضله میتوان فهمید و نه در پیوند با واقع گرایی فلسفهٔ قدیم که به هر حال در سیاست سرشت و منطقی آرمانگرا دارد.
اینکه العروی اندیشه سیاسی ماکیاوللی را مبتنی بر اصول اندیشۀ ارسطویی دانسته اشتباهی است که خاستگاه آن آشنایی سطحی با اندیشه سیاسی ماکیاوللی است.
ماکیاوللی اعتقادی به ارسطو به طور خاص و فلسفهٔ یونانی به طور عام نداشت و اگر بخواهیم در اندیشۀ قدیم مبنایی برای اندیشۀ سیاسی او پیدا کنیم باید به سراغ تاریخ نویسان یونانی و رمی بویژه پلوبییوس و تیتوس لیوییوس برویم.
با این همه ماکیاوللی این منابع قدیم را با توجه به استقلال منطق امر سیاسی بازسازی کرده است. به عبارت دیگر این واقع گرایی در قلمرو سیاست بر آن نوعی از واقع گرایی فلسفی تکیه دارد که از طریق فیلسوفانی چون اسپینوزا به واقع گرایی سیاسی هگل خواهد رسید که بر شالوده ای ایده آلیستی استوار بود. وانگهی، واقع گرایی سیاسی ماکیاوللی و تأکید بر استقلال امر سیاسی چنانکه از پژوهشهای جدید بر می آید تأثیری اساسی بر اندیشه سیاسی از اسپینوزا و روسو تا #هگل و #مارکس داشت و همین تحول راهی را هموار کرد که با رخنه ای که در ارکان فلسفهٔ کلاسیک- یعنی فلسفه قدیم به عنوان مبنای -نظری و جامع همۀ دانش ها - افتاد به تأسیس و تدوین علوم مستقل و بویژه علوم اجتماعی جدید منجر میشد پیش از بحث درباره معرفت و روش شناسی علوم اجتماعی جدید در اینجا لازم است فقره پراهمیتی از مارکس در رساله معروف به مقدمهٔ ۱۸۵۷ را درباره روش شناسی علم نوبنیاد اقتصاد بیاوریم و توضیح دهیم که در واقع چگونه روش شناسی مارکس با منطق بازسازی شده هگل سازگاری دارد و از این حیث، هم چون زمینه های بسیار دیگر، مارکس وامدار تحولی است که ایده آلیسم آلمانی و بویژه هگل در فلسفه ایجاد کرده بودند تحولی که در نهایت راه به سوی اندیشۀ اجتماعی و علوم اجتماعی را هموار کرد.
پیش از ورود در بحث روش شناسی مارکس این نکته را باید توضیح دهیم که دیدگاه ما در این فصل با آنچه در نوشته های مارکسیستی رایج آمده تفاوتی اساسی دارد زیرا برحسب معمول اندیشهٔ مارکس را با توجه به ایدئولوژی مارکسیستی که به طور عمده پرداخته حزب بلشویک روسیه شوروی لنین و استالین بود فهمیده اند، در حالی که ما در این فصل به مارکس معرفت شناس توجه داریم و از این حیث برآنیم که باید این وجه از اندیشه او را در ادامۀ فلسفهٔ روشنگری و ایده آلیسم آلمانی. بویژه هگل مورد بررسی قرار داد.
وانگهی مارکس وامدار سنت نقادی مکتب کانت بود و از بسیاری جهات بحث در شرایط امکان را که با کانت در فلسفه به بحث روش و معرفت شناسی عمده ای تبدیل شده بود دنبال کرد از این حیث مارکس با اقتدای به هگل که منطق قدیم را به گونه ای بازسازی کرد که بتواند راه را برای علوم اجتماعی جدید هموار کند و کانت که بحث در شرایط امکان حصول معرفت را به عنوان پرسش بنیادین فلسفۀ جدید مطرح کرد، نقادی از مبانی سنت فلسفی را به گونه ای آغاز کرد که بتواند با محدود کردن دامنۀ فلسفه شرایط امکانِ بسط علوم اجتماعی جدید را فراهم کند.
منبع: کتاب ابن خلدون و علوم اجتماعی

درسگفتار ابن خلدون👇
https://www.tgoop.com/JavadTaba/30

BY سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی


Share with your friend now:
tgoop.com/JavadTaba/175

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

So far, more than a dozen different members have contributed to the group, posting voice notes of themselves screaming, yelling, groaning, and wailing in various pitches and rhythms. How to build a private or public channel on Telegram? Informative Telegram has announced a number of measures aiming to tackle the spread of disinformation through its platform in Brazil. These features are part of an agreement between the platform and the country's authorities ahead of the elections in October. Find your optimal posting schedule and stick to it. The peak posting times include 8 am, 6 pm, and 8 pm on social media. Try to publish serious stuff in the morning and leave less demanding content later in the day.
from us


Telegram سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی
FROM American