Forwarded from مغزتو🧠
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥دوربین مخفی «آلزایمر»
😶 تو بودی چیکار میکردی!؟
🔗 اینستاگرام
https://www.instagram.com/tv/CetUcBHo6n7/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
🧠 مغز تو دریاب!
🚨 @maghze_to
😶 تو بودی چیکار میکردی!؟
🔗 اینستاگرام
https://www.instagram.com/tv/CetUcBHo6n7/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
🧠 مغز تو دریاب!
🚨 @maghze_to
🔻«صراحت» و «صلابت» در ترجیح «اسلام» بر «مشایخ»!
[۱]. در جامعهای مانند جامعۀ ما که معیارها، فقط «شعارها»ست، با «روحها» و «معناها» کاری نیست؛ چنانکه جامعۀ ما از نظر شعار، «علوی» است و از لحاظ روح و معنی، «ضدّ علوی». وای به حال کسی که بخواهد مانند علی، «صراحت» و «صلابت» به خرج دهد و «اسلام» را بر «مشایخ» - آنجا که تعارض پیدا میشود - مقدّم بدارد و شعارش این باشد: «اِنَّ الحَقَ وَ الباطِلَ لايُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ». من خواستهام آینه به دست خشکهمقدسان بدهم تا بفهمند که از دست امثال آنها، چه بر سر مسلمین آمده و میآید(مرتضی مطهری، پاسخهای استاد به نقدهایی بر کتاب مسئلۀ حجاب، ص۷۴).
[۲]. من برخی انتقادات داشتهام و در نوشتههای خود هم تصریح کردهام که مراجع، «فوق انتقاد» به مفهوم صحیح این کلمه نیستند، و معتقد بوده و هستم که «هر مقام غیرمعصومی» که در «وضع غیرقابل انتقاد» قرار گیرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام. البتّه همواره زبان خود را از زشتگویی، بهخصوص نسبت به طبقۀ مراجع، حتّی نسبت به آنهایی که از آنها به شخص من بدی رسیده است، حفظ کردهام؛ ضمن اینکه مانند «عوام» فکر نمیکنم که هر که در طبقۀ مراجع قرار گرفت، مورد «عنایت خاص امام زمان» و «مصون از خطا و گناه و فسق» است. اگر چنین چیزی بود، شرط «عدالت،» بلاموضوع بود(مرتضی مطهری، پاسخهای استاد به نقدهایی بر کتاب مسئلۀ حجاب، ص۸۰).
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
[۱]. در جامعهای مانند جامعۀ ما که معیارها، فقط «شعارها»ست، با «روحها» و «معناها» کاری نیست؛ چنانکه جامعۀ ما از نظر شعار، «علوی» است و از لحاظ روح و معنی، «ضدّ علوی». وای به حال کسی که بخواهد مانند علی، «صراحت» و «صلابت» به خرج دهد و «اسلام» را بر «مشایخ» - آنجا که تعارض پیدا میشود - مقدّم بدارد و شعارش این باشد: «اِنَّ الحَقَ وَ الباطِلَ لايُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ». من خواستهام آینه به دست خشکهمقدسان بدهم تا بفهمند که از دست امثال آنها، چه بر سر مسلمین آمده و میآید(مرتضی مطهری، پاسخهای استاد به نقدهایی بر کتاب مسئلۀ حجاب، ص۷۴).
[۲]. من برخی انتقادات داشتهام و در نوشتههای خود هم تصریح کردهام که مراجع، «فوق انتقاد» به مفهوم صحیح این کلمه نیستند، و معتقد بوده و هستم که «هر مقام غیرمعصومی» که در «وضع غیرقابل انتقاد» قرار گیرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام. البتّه همواره زبان خود را از زشتگویی، بهخصوص نسبت به طبقۀ مراجع، حتّی نسبت به آنهایی که از آنها به شخص من بدی رسیده است، حفظ کردهام؛ ضمن اینکه مانند «عوام» فکر نمیکنم که هر که در طبقۀ مراجع قرار گرفت، مورد «عنایت خاص امام زمان» و «مصون از خطا و گناه و فسق» است. اگر چنین چیزی بود، شرط «عدالت،» بلاموضوع بود(مرتضی مطهری، پاسخهای استاد به نقدهایی بر کتاب مسئلۀ حجاب، ص۸۰).
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
✅ شهادت مگه بیکاره بیاد سراغ تو؟!
🔴 برشی از کتاب «پرواز قاصدکها» درمورد اهمیت علمآموزی از منظر شهید «منصور سلمانی»
◀️ بعد از نماز منصور برخاست. علی دست منصور را گرفت و گفت: کجا؟ چرا با این عجله؟
_شاید فردا مردم. باید به مادرم سواد یاد بدم. اون باید بتونه از اتفاقات زمونه مطلع بشه. باید بتونه روزنامه بخونه.
_یه طوری حرف میزنی انگار همین امشب میتونی همه سواد دنیا رو یاد مادرت بدی. صبر کن بعد از سخنرانی با هم میریم.
_من ده روز دیگه باید برم منطقه. شاید زنده برنگردم. البته شهادت که قسمت ما نمیشه ولی باید که بتونم بیشتر به مادرم یاد بدم.
_من عاشق این جور حرف زدنت هستم. شهادت مگه بیکاره بیاد سراغ تو...!
◀️ او بعد از مدتی به جبهه رفت. منصور که بخاطر شرایط جنگی تنها راه ارتباطیاش با خانواده نامه بود، به دلیل نداشتن سواد کافی مادر این فرصت را از دست داده بود و همواره حسرت میخورد که چرا زودتر از اینها به این فکر نیفتاده بود تا به مادرش خواندن و نوشتن بیاموزد. او تصمیم گرفت، در جبهه به رزمندهایی که کمسواد بودند آموزش دهد. چرا که احساس میکرد اگر بتواند حتی یک کمسواد را در جبهه به حدی برساند که برای خانوادهاش نامه بنویسد. کم کاری که در این سالها در قبال مادرش انجام داده است را جبران کرده است.
◀️ روزی یکی از رزمندهها به نام شهاب که مسئول آوردن نامهها بود منصور را صدا کرد و گفت: سلام بر بهترین بیسیمچی ایران.
_سلام بر بهترین کبوتر نامهبر ایران.
شهاب گفت: فقط تو نامه نداشتی که تو هم نامهدار شدی!
منصور گفت: نامه!؟ از کی؟
_نمیدونم از تهران. شاید هم از طرف یک عاشق!
منصور گفت: بده ببینم. منصور نامه را نگاه کرد و متعجب زیر لب گفت از خونه است. نامه را باز کرد لحظهای طول نکشید که اشک در چشمانش حلقه زد، گفت: باورم نمیشه شهاب نامه از مادرمه. ببین فقط یه خط تونسته بنویسه «منصور پسر عزیزم همیشه سلامت باش. برات دعا میکنم.» منصور که گویی الماس در دستانش بود نامه را چند باری بوسید و نگاهی به شهاب کرد و گفت: تا حالا شده فکر کنی آخر دنیا رسیده؟ من الان همچین حالی دارم. فقط مونده یه آرزو که نمیدونم به قول على آنقدر بیکار هست که به من سر بزنه یا نه! طولی نکشید که منصور آخرین خواستهاش از خدا را هم گرفت.
#معرفی_کتاب
#پرواز_قاصدک_ها
#نشر_گسترش_رایانه
#صدیقه_فیروزی
#شهید_منصور_سلمانی
#نشر_مرز_و_بوم
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
https://www.instagram.com/p/CewJj2Do2ND/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
🔴 برشی از کتاب «پرواز قاصدکها» درمورد اهمیت علمآموزی از منظر شهید «منصور سلمانی»
◀️ بعد از نماز منصور برخاست. علی دست منصور را گرفت و گفت: کجا؟ چرا با این عجله؟
_شاید فردا مردم. باید به مادرم سواد یاد بدم. اون باید بتونه از اتفاقات زمونه مطلع بشه. باید بتونه روزنامه بخونه.
_یه طوری حرف میزنی انگار همین امشب میتونی همه سواد دنیا رو یاد مادرت بدی. صبر کن بعد از سخنرانی با هم میریم.
_من ده روز دیگه باید برم منطقه. شاید زنده برنگردم. البته شهادت که قسمت ما نمیشه ولی باید که بتونم بیشتر به مادرم یاد بدم.
_من عاشق این جور حرف زدنت هستم. شهادت مگه بیکاره بیاد سراغ تو...!
◀️ او بعد از مدتی به جبهه رفت. منصور که بخاطر شرایط جنگی تنها راه ارتباطیاش با خانواده نامه بود، به دلیل نداشتن سواد کافی مادر این فرصت را از دست داده بود و همواره حسرت میخورد که چرا زودتر از اینها به این فکر نیفتاده بود تا به مادرش خواندن و نوشتن بیاموزد. او تصمیم گرفت، در جبهه به رزمندهایی که کمسواد بودند آموزش دهد. چرا که احساس میکرد اگر بتواند حتی یک کمسواد را در جبهه به حدی برساند که برای خانوادهاش نامه بنویسد. کم کاری که در این سالها در قبال مادرش انجام داده است را جبران کرده است.
◀️ روزی یکی از رزمندهها به نام شهاب که مسئول آوردن نامهها بود منصور را صدا کرد و گفت: سلام بر بهترین بیسیمچی ایران.
_سلام بر بهترین کبوتر نامهبر ایران.
شهاب گفت: فقط تو نامه نداشتی که تو هم نامهدار شدی!
منصور گفت: نامه!؟ از کی؟
_نمیدونم از تهران. شاید هم از طرف یک عاشق!
منصور گفت: بده ببینم. منصور نامه را نگاه کرد و متعجب زیر لب گفت از خونه است. نامه را باز کرد لحظهای طول نکشید که اشک در چشمانش حلقه زد، گفت: باورم نمیشه شهاب نامه از مادرمه. ببین فقط یه خط تونسته بنویسه «منصور پسر عزیزم همیشه سلامت باش. برات دعا میکنم.» منصور که گویی الماس در دستانش بود نامه را چند باری بوسید و نگاهی به شهاب کرد و گفت: تا حالا شده فکر کنی آخر دنیا رسیده؟ من الان همچین حالی دارم. فقط مونده یه آرزو که نمیدونم به قول على آنقدر بیکار هست که به من سر بزنه یا نه! طولی نکشید که منصور آخرین خواستهاش از خدا را هم گرفت.
#معرفی_کتاب
#پرواز_قاصدک_ها
#نشر_گسترش_رایانه
#صدیقه_فیروزی
#شهید_منصور_سلمانی
#نشر_مرز_و_بوم
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
https://www.instagram.com/p/CewJj2Do2ND/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
❤3👍1
🔴«چخچخیها» رونمایی شد
♦️کتاب «چخ چخیها»؛ نگاهی به نشاط و شوخ طبعی در زندگی و جهاد شهدای مدافع حرم، با حضور خانواده شهدای مدافع حرم و ناصر جوادی، نویسنده کتاب در محفل طنز «سمزقند» مشهد مقدس رونمایی شد.
🔻سفارش آنلاین با تخفیف20درصد:
raheyarpub.ir
instagram.com/raheyarpub.ir
vaketab.ir
✅ @Raheyarpub
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
♦️کتاب «چخ چخیها»؛ نگاهی به نشاط و شوخ طبعی در زندگی و جهاد شهدای مدافع حرم، با حضور خانواده شهدای مدافع حرم و ناصر جوادی، نویسنده کتاب در محفل طنز «سمزقند» مشهد مقدس رونمایی شد.
🔻سفارش آنلاین با تخفیف20درصد:
raheyarpub.ir
instagram.com/raheyarpub.ir
vaketab.ir
✅ @Raheyarpub
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔷تربیت نیرو
🔶️ استاد #علی_صفایی_حائری
قدرت به سیاست و مال مربوط نیست
تو حتی بدون مال با زد و بندها به قدرت می رسند
آن چه که مسئله را حل می کند
تربیت کادر و اجرای پخته ی شماست
یعنی آن که جلوی امکانات مسلط حتی دولتی های شاهنشاه آریامهر را می گیرد و آن ها را ذلیل شما می کند
نفوذ مهره های مسلط شماست
که باید تربیت کنید
گفتم شما از سال 42 تا سال 57 زایمان کردید
اینقدر دارید می خورید از این ها
باز هم بزایید
نمی شود که آدم یک بار بزاید تا آخر عمرِ عالم بهره مند بشود
اگر شما امروز به بن بست رسیدید در کارهاتان
بعد بخور بخورها شکل گرفته برای چیست؟!
بعد هم به آن نتیجه رسیدید که آخوندها نمی توانند
آخوند که هیچی
هرکسی دیگر بیاید : بچه های مذهبی بیایند به این نتیجه می رسند که اسلام نمی تواند کاری بکند
بعد اسلام می رود کنار سیستم های خاصی می آید
به این نتیجه می رسند مارکسیست نمی تواند
سرمایه داری آزاد نمی تواند
همه نمی توانند...
📻 رادیو توحید
@radio_towhid
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
🔶️ استاد #علی_صفایی_حائری
قدرت به سیاست و مال مربوط نیست
تو حتی بدون مال با زد و بندها به قدرت می رسند
آن چه که مسئله را حل می کند
تربیت کادر و اجرای پخته ی شماست
یعنی آن که جلوی امکانات مسلط حتی دولتی های شاهنشاه آریامهر را می گیرد و آن ها را ذلیل شما می کند
نفوذ مهره های مسلط شماست
که باید تربیت کنید
گفتم شما از سال 42 تا سال 57 زایمان کردید
اینقدر دارید می خورید از این ها
باز هم بزایید
نمی شود که آدم یک بار بزاید تا آخر عمرِ عالم بهره مند بشود
اگر شما امروز به بن بست رسیدید در کارهاتان
بعد بخور بخورها شکل گرفته برای چیست؟!
بعد هم به آن نتیجه رسیدید که آخوندها نمی توانند
آخوند که هیچی
هرکسی دیگر بیاید : بچه های مذهبی بیایند به این نتیجه می رسند که اسلام نمی تواند کاری بکند
بعد اسلام می رود کنار سیستم های خاصی می آید
به این نتیجه می رسند مارکسیست نمی تواند
سرمایه داری آزاد نمی تواند
همه نمی توانند...
📻 رادیو توحید
@radio_towhid
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
👍1
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸فکر میکنید بانک ها با نصیحت درست میشوند؟!!🔸
شما فکر می کنید این بانک ها با نصیحت درست می شوند؟ با نصیحت؟! همین ها وقتی می خواهند وام بدهند با هجده درصد می دهند!! انگلستان با بیست و پنج «صدُم» درصد وام می دهد! اما بانک های ما به این بیچارههایی که وام می خواهند، می گویند هجده درصد! خب این هجده درصد را چرا انسان بدهد؟ این برای چه چیز است؟ می گوید به خاطر تورم است! خب تورم به خاطر چه چیز است؟ به خاطر #ماهیت_پول شما است. پول خود را وابسته کردی به شرایط اقتصادی. خودت که می گویی تورم یک رقمی است. این هجده درصد که می گیری، بقیه آن برای چه چیز است؟! از این بدبخت چرا این قدر می گیری؟!
این بانک های شما #لوس و #ننر هستند. اصلا گوششان بدهکار نیست! این جور هم نیست شما التماس آنها بکنید و درست بشوند. این ها این طوری نیستند! مغرور هستند. می گویند: بهره، فرمان ماشین اقتصاد است. ما با فرمان، ماشین را می رانیم و اقتصاد هم فرمانی جز این ندارد! ببینید؛ به علم خودشان مغرور هستند!
@haerishirazi
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
🔸فکر میکنید بانک ها با نصیحت درست میشوند؟!!🔸
شما فکر می کنید این بانک ها با نصیحت درست می شوند؟ با نصیحت؟! همین ها وقتی می خواهند وام بدهند با هجده درصد می دهند!! انگلستان با بیست و پنج «صدُم» درصد وام می دهد! اما بانک های ما به این بیچارههایی که وام می خواهند، می گویند هجده درصد! خب این هجده درصد را چرا انسان بدهد؟ این برای چه چیز است؟ می گوید به خاطر تورم است! خب تورم به خاطر چه چیز است؟ به خاطر #ماهیت_پول شما است. پول خود را وابسته کردی به شرایط اقتصادی. خودت که می گویی تورم یک رقمی است. این هجده درصد که می گیری، بقیه آن برای چه چیز است؟! از این بدبخت چرا این قدر می گیری؟!
این بانک های شما #لوس و #ننر هستند. اصلا گوششان بدهکار نیست! این جور هم نیست شما التماس آنها بکنید و درست بشوند. این ها این طوری نیستند! مغرور هستند. می گویند: بهره، فرمان ماشین اقتصاد است. ما با فرمان، ماشین را می رانیم و اقتصاد هم فرمانی جز این ندارد! ببینید؛ به علم خودشان مغرور هستند!
@haerishirazi
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
👍3
بر باد دادن سرمایههای انقلاب
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
وقتی #نااهلان میتوانند در سیستمی تا #پلههای_آخر_قدرت بالا بروند، این، نشانه بیمار بودن کل چرخه و سیستم است که باید اصلاح شود. #احمدینژاد هم از این مسیر #عبدالملکی بالا آمد. کسانی که آوردندش طبق گفته و ادعای خودشان، به خاطر این بود که دکتری ترافیک دارد و لابد قادر است معضل ترافیک را حل کند! اما سر از شهرداری پایتخت و #رهبری_جهان و #اصلاح_آخرالزمان در آورد. آنقدر احساس قدرت کرد که رسما علیه رهبر انقلاب ایستاد. عبدالملکی هم گرچه قابل مقایسه با او نیست و احتمالا شخصیت سالمتری دارد، اما در شرايطی پا به قدرت نهاد که ملت در تهیه یک لقمه نان آبرومند و پاک به مشکل برخورده بودند اما او سودای خرافاتی #اقتصاد_اول_جهان_شدن داشت. و لابد برخی هم باور داشتند، این هم چیزی شبیه هاله نور! بود. نقطه اشتراکش با احمدینژاد، #آشفته_اندیشی و #شطحیات_سیاسی بود.
متاسفانه اوضاع طوری است که یک فرد بیمار میتواند با شگرد و فریب و تملق، در زمانی کوتاه تمام موانع و شروط احراز را با موفقيت پشت سر بگذارد و به عالیترین پست دولتی برسد. اگر این، حاکی از فساد سیستم نیست پس نشانه چیست؟
روشن است که فساد سیستمی به معنای فساد انقلاب و نظام نیست. انقلاب و نظام با اهداف بلند و آرمانی ،پدید آمده و بزرگترین تجربه تحقق دین در سیاست در تاریخ بلند مسلمانان است. اما منطق و سیستمی برای سیاست ورزی در آن تعبیه شد که صالحان از آن پرت میشوند و افرادی با دغل و دجل و سامریوار میتوانند به هر مقامی برسند و هر طوری حرف بزنند و کل ملت را جادو کنند.
همین وضعیت در مجلس هم هست. فردی با لابیگری و مافیای حزب و جناح و سرمایه میآید. با کمترین شعور و قدرت عقلی. ناگهان براحتی رای هم میآورد. از فردای انتخابات بر عریکه سبز مجلس مینشیند. آمر و ناهی و تحلیلگر همهچیز میشود، از شیر مرغ تا جان آدمی تا هستهای تا اقتصاد و..و...
۴۳ سال است، مردم ایران بزرگترین سلحشوریها و فداکاریها را برای اصل انقلاب و حفظ آن انجام میدهند . اما بسیاری اوقات، افرادی پستهای کلیدی دولتها را در دست میگیرند و روی صندلیهای قدرت تکیه میزنند که نه غم واقعی انقلاب دارند و نه رنج مردم را میفهمند.
🆔 @mohamad_ali_mirzaaei
🌐https://www.tgoop.com/mohamad_ali_mirzaaei
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
وقتی #نااهلان میتوانند در سیستمی تا #پلههای_آخر_قدرت بالا بروند، این، نشانه بیمار بودن کل چرخه و سیستم است که باید اصلاح شود. #احمدینژاد هم از این مسیر #عبدالملکی بالا آمد. کسانی که آوردندش طبق گفته و ادعای خودشان، به خاطر این بود که دکتری ترافیک دارد و لابد قادر است معضل ترافیک را حل کند! اما سر از شهرداری پایتخت و #رهبری_جهان و #اصلاح_آخرالزمان در آورد. آنقدر احساس قدرت کرد که رسما علیه رهبر انقلاب ایستاد. عبدالملکی هم گرچه قابل مقایسه با او نیست و احتمالا شخصیت سالمتری دارد، اما در شرايطی پا به قدرت نهاد که ملت در تهیه یک لقمه نان آبرومند و پاک به مشکل برخورده بودند اما او سودای خرافاتی #اقتصاد_اول_جهان_شدن داشت. و لابد برخی هم باور داشتند، این هم چیزی شبیه هاله نور! بود. نقطه اشتراکش با احمدینژاد، #آشفته_اندیشی و #شطحیات_سیاسی بود.
متاسفانه اوضاع طوری است که یک فرد بیمار میتواند با شگرد و فریب و تملق، در زمانی کوتاه تمام موانع و شروط احراز را با موفقيت پشت سر بگذارد و به عالیترین پست دولتی برسد. اگر این، حاکی از فساد سیستم نیست پس نشانه چیست؟
روشن است که فساد سیستمی به معنای فساد انقلاب و نظام نیست. انقلاب و نظام با اهداف بلند و آرمانی ،پدید آمده و بزرگترین تجربه تحقق دین در سیاست در تاریخ بلند مسلمانان است. اما منطق و سیستمی برای سیاست ورزی در آن تعبیه شد که صالحان از آن پرت میشوند و افرادی با دغل و دجل و سامریوار میتوانند به هر مقامی برسند و هر طوری حرف بزنند و کل ملت را جادو کنند.
همین وضعیت در مجلس هم هست. فردی با لابیگری و مافیای حزب و جناح و سرمایه میآید. با کمترین شعور و قدرت عقلی. ناگهان براحتی رای هم میآورد. از فردای انتخابات بر عریکه سبز مجلس مینشیند. آمر و ناهی و تحلیلگر همهچیز میشود، از شیر مرغ تا جان آدمی تا هستهای تا اقتصاد و..و...
۴۳ سال است، مردم ایران بزرگترین سلحشوریها و فداکاریها را برای اصل انقلاب و حفظ آن انجام میدهند . اما بسیاری اوقات، افرادی پستهای کلیدی دولتها را در دست میگیرند و روی صندلیهای قدرت تکیه میزنند که نه غم واقعی انقلاب دارند و نه رنج مردم را میفهمند.
🆔 @mohamad_ali_mirzaaei
🌐https://www.tgoop.com/mohamad_ali_mirzaaei
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
👍2
*مدیرعامل پرسپولیس: مبلغ قرارداد گلمحمدی برای ۲ فصل آینده، حدود ۴۰ میلیارد است*
ماهی 1.5 میلیارد دستمزد یک مربّی از بیت المال!؟
عجیب اینه که به این دستمزدها اعتراضی نمی شود!!
آن وقت یک مدیر عالی در یک وزارت خانه اگر ۵۰ میلیون بگیرد ماهانه می شود حقوق نجومی!!!
کار به درستی یا نادرستی مبالغ ندارم. مهم این است که اینجا یک اخلال اجتماعی در فهم مسائل جامعه وجود دارد. حتّی در نظام ارزش گذاری...
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
ماهی 1.5 میلیارد دستمزد یک مربّی از بیت المال!؟
عجیب اینه که به این دستمزدها اعتراضی نمی شود!!
آن وقت یک مدیر عالی در یک وزارت خانه اگر ۵۰ میلیون بگیرد ماهانه می شود حقوق نجومی!!!
کار به درستی یا نادرستی مبالغ ندارم. مهم این است که اینجا یک اخلال اجتماعی در فهم مسائل جامعه وجود دارد. حتّی در نظام ارزش گذاری...
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
▫️▫️جهانِ خود را ساختن (با همه ترسها و تردیدهایش)
ما به ناگزیر شک کردهایم و از همه چیز سوال میپرسیم: از عشق، از اخلاق، از کار، از فرزندآوری، از رابطه، از وفاداری، از پول، از میل جنسی، از سیاست، از دین و ... . نسلِ ما دارد به همه چیز دوباره فکر میکند و نسخههای خودش را میسازد.
امّا این فکر کردن و دوباره ساختن دشوار است. ما داریم درد میکشیم. ما داریم با انتخابهای سختمان این مسیر را طی میکنیم. ما داریم با آزمون و خطا راهمان را در زندگی، کار، عشق، خانواده و ... پیدا میکنیم. ما داریم اشتباه میکنیم، هزینه میدهیم، تجربه میکنیم و در ابهامی عمیق قدم بر میداریم. ما زمانی از راه رسیدهایم که به تعبیر مارکس "هرآنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا میرود و هر آنچه مقدّس است، دنیوی میشود".
ما حق داریم بترسیم و مدام حیرت کنیم. حق داریم سردرگم باشیم و به هر دری بزنیم، و حق داریم به خودمان اعتماد کنیم و راههای متفاوتی را برویم. اینکه ما مثل پدران و مادرانمان فکر نمیکنیم، نه بد است و نه از ما آدمهای بدی میسازد. ما در زمانه متفاوتی زندگی میکنیم و داریم جهانِ خودمان را میسازیم؛ جهانی که شاید بتواند ما را از بیخانمانی نجات دهد.
#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
ما به ناگزیر شک کردهایم و از همه چیز سوال میپرسیم: از عشق، از اخلاق، از کار، از فرزندآوری، از رابطه، از وفاداری، از پول، از میل جنسی، از سیاست، از دین و ... . نسلِ ما دارد به همه چیز دوباره فکر میکند و نسخههای خودش را میسازد.
امّا این فکر کردن و دوباره ساختن دشوار است. ما داریم درد میکشیم. ما داریم با انتخابهای سختمان این مسیر را طی میکنیم. ما داریم با آزمون و خطا راهمان را در زندگی، کار، عشق، خانواده و ... پیدا میکنیم. ما داریم اشتباه میکنیم، هزینه میدهیم، تجربه میکنیم و در ابهامی عمیق قدم بر میداریم. ما زمانی از راه رسیدهایم که به تعبیر مارکس "هرآنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا میرود و هر آنچه مقدّس است، دنیوی میشود".
ما حق داریم بترسیم و مدام حیرت کنیم. حق داریم سردرگم باشیم و به هر دری بزنیم، و حق داریم به خودمان اعتماد کنیم و راههای متفاوتی را برویم. اینکه ما مثل پدران و مادرانمان فکر نمیکنیم، نه بد است و نه از ما آدمهای بدی میسازد. ما در زمانه متفاوتی زندگی میکنیم و داریم جهانِ خودمان را میسازیم؛ جهانی که شاید بتواند ما را از بیخانمانی نجات دهد.
#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
Forwarded from اتچ بات
🔹 مسافر سنت در هزارهی سوم
✅ چندی پیش جناب آقای دکتر زائری تماس گرفت و از من نشانی دقیق به همراه کد پستی خواست. فرمود که میخواهد آخرین کتاب خود را برای من بفرستند. خوشحال شدم؛ همبرای پیام ایشان و هم برای کتاب. با این اوضاع مالی، خرید کتاب برنامهریزی درازمدت پولی میطلبد؛ باید به کَرَمِ دوستان دخیل بست که گاهی کتابی هدیه کنند. بعد از چند روز انتظار کتاب مورد اشارهی ایشان به دستم رسید. عنوان جذابی داشت: "مسافر سنت در هزارهی سوم: روزنوشتهای شهری." کتاب را نشر آرما تا اندازهای خوشدست منتشر کرده است. "مسافر سنت در هزارهی سوم" مجموعهای است از یادداشتهای روزمرّهی جناب دکتر زائری که تجربههای زیستهی خود را از زندگی در میان مردمان شهر روایت میکند. اگر چه وی آشکارا نگفته است، ولی انگیزهی نهایی او از نگارش این یادداشتها کم کردن شکاف میان روحانیّت و مردم است. شکافی که روز به روز وسیعتر شده و سویههای خشنتری میگیرد.
✅ به انگیزههای جناب دکتر زائری و روحانیانِ دلسوزی که این واقعیّت را فهمیده و به دنبالِ چارهی آن هستند احترام میگذارم و میدانم که این سالها کسی برای آشتی و فعالیّتهای آشتیجویانه، بویژه میان گروههای داخلی، کف نمیزند. کاری که افرادی چون زائری انجام میدهند، هم برای برخی حوزویانِ خواهان تمایز ساختاری ناخوشآیند است و هم برای برخی شهروندان غیر حوزویای که هر بلا و مصیبتی را از عبا و قبای روحانیان میبینند. به قول عطار:" نه در مسجد گذارندم که رند است / نه در میخانه کین خمار خام است."
✅ با این حال، و از آنجا که من هم با این دغدغه همسو هستم میخواهم ضمنِ گفتن خسته نباشید به نویسندهی محترم، بابت نگارش این کتابِ سودمند، یادآور شوم: شکاف مردم و روحانیان زائیدهی تردید در نیّت صرفاً دینی روحانیان است. وقتی مردم میبینند که در مشکلات اساسیای چون فقر، گرانی، بیکاری، و تبعیض از روحانیان صدایی در نمیآید ولی در موارد بسیار کماهمیتی چون دوچرخهسواری دختران خطبهها و خطابهها از اعتراض پر میشود، تردید میکنند که آیا به واقع، در پسِ این خطبههای آتشین انگیزههای صرفاً دینی نهفته است. "مسافر هزارهی سوم" کتاب ارزشمندی است ولی شکاف میانِ روحانیّت و مردم با این "گرد و خاکها" پر نمیشود.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۳/۲۸
@sadeghniamehrab
✅ چندی پیش جناب آقای دکتر زائری تماس گرفت و از من نشانی دقیق به همراه کد پستی خواست. فرمود که میخواهد آخرین کتاب خود را برای من بفرستند. خوشحال شدم؛ همبرای پیام ایشان و هم برای کتاب. با این اوضاع مالی، خرید کتاب برنامهریزی درازمدت پولی میطلبد؛ باید به کَرَمِ دوستان دخیل بست که گاهی کتابی هدیه کنند. بعد از چند روز انتظار کتاب مورد اشارهی ایشان به دستم رسید. عنوان جذابی داشت: "مسافر سنت در هزارهی سوم: روزنوشتهای شهری." کتاب را نشر آرما تا اندازهای خوشدست منتشر کرده است. "مسافر سنت در هزارهی سوم" مجموعهای است از یادداشتهای روزمرّهی جناب دکتر زائری که تجربههای زیستهی خود را از زندگی در میان مردمان شهر روایت میکند. اگر چه وی آشکارا نگفته است، ولی انگیزهی نهایی او از نگارش این یادداشتها کم کردن شکاف میان روحانیّت و مردم است. شکافی که روز به روز وسیعتر شده و سویههای خشنتری میگیرد.
✅ به انگیزههای جناب دکتر زائری و روحانیانِ دلسوزی که این واقعیّت را فهمیده و به دنبالِ چارهی آن هستند احترام میگذارم و میدانم که این سالها کسی برای آشتی و فعالیّتهای آشتیجویانه، بویژه میان گروههای داخلی، کف نمیزند. کاری که افرادی چون زائری انجام میدهند، هم برای برخی حوزویانِ خواهان تمایز ساختاری ناخوشآیند است و هم برای برخی شهروندان غیر حوزویای که هر بلا و مصیبتی را از عبا و قبای روحانیان میبینند. به قول عطار:" نه در مسجد گذارندم که رند است / نه در میخانه کین خمار خام است."
✅ با این حال، و از آنجا که من هم با این دغدغه همسو هستم میخواهم ضمنِ گفتن خسته نباشید به نویسندهی محترم، بابت نگارش این کتابِ سودمند، یادآور شوم: شکاف مردم و روحانیان زائیدهی تردید در نیّت صرفاً دینی روحانیان است. وقتی مردم میبینند که در مشکلات اساسیای چون فقر، گرانی، بیکاری، و تبعیض از روحانیان صدایی در نمیآید ولی در موارد بسیار کماهمیتی چون دوچرخهسواری دختران خطبهها و خطابهها از اعتراض پر میشود، تردید میکنند که آیا به واقع، در پسِ این خطبههای آتشین انگیزههای صرفاً دینی نهفته است. "مسافر هزارهی سوم" کتاب ارزشمندی است ولی شکاف میانِ روحانیّت و مردم با این "گرد و خاکها" پر نمیشود.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۳/۲۸
@sadeghniamehrab
Telegram
attach 📎
سوزنبانان، کودکان را نکشید
تصور کنید قطاری در حال حرکت است و میتواند در دو مسیر حرکت کند. مسیر اول، به سوی تعدادی کودک میرود که روی ریل ایستادهاند و قطعاً برخورد قطار آنها را میکشد. مسیر دوم، به سمت اتومبیل لوکس شما میرود که روی ریل گیر کرده و نتوانستهاید آنرا حرکت دهید.
شما سوزنبان هستید و میتوانید مسیر قطار را به سمت یکی از این دو مسیر هدایت کنید. شما قطار را به کدام سمت هدایت خواهید کرد؟ کودکان یا اتومبیل لوکس خودتان؟
شما تا به پاسخ خودتان فکر کنید، داستان مختصر این آزمایش ذهنی را بگویم. این آزمایش ذهنی را پیتر سینگر فیلسوف اخلاق استرالیایی، نویسنده کتاب مشهور آزادی حیوانات، و صاحب ایدههایی درباره گیاهخواری، آزادی بیان، مخالفت با منع اظهار نظر درباره هولوکاست، اخلاق زیستی و شاید از همه مهمتر برای بحث ما، صاحب ایده «دیگردوستی مؤثر» طراحی کرده است. سپاسگزار از محمدرضا جلاییپور که مرا با این ایده و آزمایش ذهنی آشنا کرد.
پاسختان به پرسش سینگر چیست؟ آیا شما قطار را به سمت خودرو لوکس خودتان هدایت میکنید و جلوی کشته شدن کودکان را میگیرید؟ اکثریت آدمها احتمالاً همین کار را میکنند. این پاسخ پیآمد مهمی دارد.
ایده پیتر سینگر این است که بسیاری از ما - آنها که توان خرید کالا و خدمات لوکس نظیر خرید ساعت گرانقیمت، خوردن شام در رستوران بسیار گران، زندگی در خانههای اشرافی، سوار شدن بر خودروهای لوکس، استفاده از عینک و لباس برند و ... داریم – در عمل و زندگی روزمره، قطار را به سمت کودکان هدایت میکنیم. سینگر حامی ایده استفاده از درآمد مازاد برای نجات کودکان است.
ما در حالی که میتوانیم هزینهای را که برای بسیاری از کارهای لوکس زندگیمان هزینه میکنیم، برای نجات کودکان در خطر جهان اختصاص دهیم، از خیر مصارف لوکس خودمان نمیگذریم. کودکانی هستند که با چند ده یا چند صد هزار تومان از ابتلای آنها به بیماریهایی که یک عمر آنها را میآزارد نجات مییابند.
برخی کودکان برای رفع بازماندگی از تحصیل فقط به سالی چند صد هزار تومان نیاز دارند. این حکایت کموبیش در زندگی بسیاری از ما جاری است.
پیتر سینگر طرفدار استفاده از درآمد مازاد صاحبان این گونه درآمدها برای مقابله با مرگ و سایر خطراتی است که کودکان در خطر را تهدید میکند. جلوگیری نکردن از مرگ کودکان در خطر از نظر او با کشتار انسانها تفاوتی ندارد.
این متن را نوشتم تا هر کدام از ما که درآمد مازاد داریم و از آن میتوانیم برای نجات کودکی استفاده کنیم، یادمان باشد که شاید سوزنبانی هستیم که قطار را به سمت کودکان هدایت میکنیم. اما نکته مهمتری هم هست.
من فکر میکنم کسانی هستند که از صاحبان درآمدهای مازاد که قطار را به سمت کودکان هدایت میکنند، وظیفه اخلاقی سنگینتری دارند. حکمرانانی که با توزیع رانت و تداوم ناکارآمدی، دائم بر شمار صاحبان درآمدهای بادآورده مازاد میافزایند تا بتوانند زندگی لوکستر فراتر از نیازی داشته باشند، گناهشان خیلی سنگینتر است.
حکمرانانی که قادر نیستند نظام مالیاتی دقیق و سالمی ایجاد کنند که درآمد مازاد ناشی از رانتها را جمعآوری کنند، و کفایت ندارند تا نظام حمایتی دقیقی توسعه دهند که فقرا را تحت حمایت همان نظام مالیاتی قرار دهد، خطاکارتر و بسیار قابل سرزنشترند.
حکمرانان و مدیرانی که سوزنبان ریلهای نظام سیاستگذاری و تصمیمگیری هستند و ناکارآمدی موجود را تداوم میبخشند، هر روز و هر ساعت، قطاری را به سمت کودکان، بیخانمانها، زنان بدسرپرست، فقرای شهری، حاشیهها، تودههای احساسکننده تبعیض، مرزنشینهای محروم از صدایی در مرکز، قومیتهای در حاشیه، ناتوانان و صداهای ناشنیده جامعه هدایت میکنند. سوزنبان اصلی ایشان هستند.
هر کس تصمیم میگیرد و سیاست وضع میکند، سوزنبان است؛ و آنکه سیاستگذار مهمتری است، سوزنبان تعیینکنندهتری است. برخی با تصمیمشان یک کودک، برخی ده کودک، دیگرانی هزاران کودک، و برخی کودکان نسلها را میکشند. سوزنبانان، کودکان را نکشید.
محمد فاضلی
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
تصور کنید قطاری در حال حرکت است و میتواند در دو مسیر حرکت کند. مسیر اول، به سوی تعدادی کودک میرود که روی ریل ایستادهاند و قطعاً برخورد قطار آنها را میکشد. مسیر دوم، به سمت اتومبیل لوکس شما میرود که روی ریل گیر کرده و نتوانستهاید آنرا حرکت دهید.
شما سوزنبان هستید و میتوانید مسیر قطار را به سمت یکی از این دو مسیر هدایت کنید. شما قطار را به کدام سمت هدایت خواهید کرد؟ کودکان یا اتومبیل لوکس خودتان؟
شما تا به پاسخ خودتان فکر کنید، داستان مختصر این آزمایش ذهنی را بگویم. این آزمایش ذهنی را پیتر سینگر فیلسوف اخلاق استرالیایی، نویسنده کتاب مشهور آزادی حیوانات، و صاحب ایدههایی درباره گیاهخواری، آزادی بیان، مخالفت با منع اظهار نظر درباره هولوکاست، اخلاق زیستی و شاید از همه مهمتر برای بحث ما، صاحب ایده «دیگردوستی مؤثر» طراحی کرده است. سپاسگزار از محمدرضا جلاییپور که مرا با این ایده و آزمایش ذهنی آشنا کرد.
پاسختان به پرسش سینگر چیست؟ آیا شما قطار را به سمت خودرو لوکس خودتان هدایت میکنید و جلوی کشته شدن کودکان را میگیرید؟ اکثریت آدمها احتمالاً همین کار را میکنند. این پاسخ پیآمد مهمی دارد.
ایده پیتر سینگر این است که بسیاری از ما - آنها که توان خرید کالا و خدمات لوکس نظیر خرید ساعت گرانقیمت، خوردن شام در رستوران بسیار گران، زندگی در خانههای اشرافی، سوار شدن بر خودروهای لوکس، استفاده از عینک و لباس برند و ... داریم – در عمل و زندگی روزمره، قطار را به سمت کودکان هدایت میکنیم. سینگر حامی ایده استفاده از درآمد مازاد برای نجات کودکان است.
ما در حالی که میتوانیم هزینهای را که برای بسیاری از کارهای لوکس زندگیمان هزینه میکنیم، برای نجات کودکان در خطر جهان اختصاص دهیم، از خیر مصارف لوکس خودمان نمیگذریم. کودکانی هستند که با چند ده یا چند صد هزار تومان از ابتلای آنها به بیماریهایی که یک عمر آنها را میآزارد نجات مییابند.
برخی کودکان برای رفع بازماندگی از تحصیل فقط به سالی چند صد هزار تومان نیاز دارند. این حکایت کموبیش در زندگی بسیاری از ما جاری است.
پیتر سینگر طرفدار استفاده از درآمد مازاد صاحبان این گونه درآمدها برای مقابله با مرگ و سایر خطراتی است که کودکان در خطر را تهدید میکند. جلوگیری نکردن از مرگ کودکان در خطر از نظر او با کشتار انسانها تفاوتی ندارد.
این متن را نوشتم تا هر کدام از ما که درآمد مازاد داریم و از آن میتوانیم برای نجات کودکی استفاده کنیم، یادمان باشد که شاید سوزنبانی هستیم که قطار را به سمت کودکان هدایت میکنیم. اما نکته مهمتری هم هست.
من فکر میکنم کسانی هستند که از صاحبان درآمدهای مازاد که قطار را به سمت کودکان هدایت میکنند، وظیفه اخلاقی سنگینتری دارند. حکمرانانی که با توزیع رانت و تداوم ناکارآمدی، دائم بر شمار صاحبان درآمدهای بادآورده مازاد میافزایند تا بتوانند زندگی لوکستر فراتر از نیازی داشته باشند، گناهشان خیلی سنگینتر است.
حکمرانانی که قادر نیستند نظام مالیاتی دقیق و سالمی ایجاد کنند که درآمد مازاد ناشی از رانتها را جمعآوری کنند، و کفایت ندارند تا نظام حمایتی دقیقی توسعه دهند که فقرا را تحت حمایت همان نظام مالیاتی قرار دهد، خطاکارتر و بسیار قابل سرزنشترند.
حکمرانان و مدیرانی که سوزنبان ریلهای نظام سیاستگذاری و تصمیمگیری هستند و ناکارآمدی موجود را تداوم میبخشند، هر روز و هر ساعت، قطاری را به سمت کودکان، بیخانمانها، زنان بدسرپرست، فقرای شهری، حاشیهها، تودههای احساسکننده تبعیض، مرزنشینهای محروم از صدایی در مرکز، قومیتهای در حاشیه، ناتوانان و صداهای ناشنیده جامعه هدایت میکنند. سوزنبان اصلی ایشان هستند.
هر کس تصمیم میگیرد و سیاست وضع میکند، سوزنبان است؛ و آنکه سیاستگذار مهمتری است، سوزنبان تعیینکنندهتری است. برخی با تصمیمشان یک کودک، برخی ده کودک، دیگرانی هزاران کودک، و برخی کودکان نسلها را میکشند. سوزنبانان، کودکان را نکشید.
محمد فاضلی
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
Forwarded from جریانـ
🔺صبح کیف کردم!
از موتور پیاده شد تا دم در نانوایی آمد و برگشت.
گفتم: کجا؟ گفت: کارت یادم رفته.
گفتم: نرو، بیا من حساب میکنم.
برگشت. خواستم کارت بکشم. شاطر گفت: نه شما نه!
گفتم: چرا شاطر؟ گفت: ترا نمیشناسه؛ بعداً میآد دوباره کارت میکشه، ما مشغول الذمه میشیم. داداش اینهمه پای تنور گرما میکشیم تا نونمون حلال باشه. به مشتری گفت: عمو برو بعداً میآری؛ نیاوردی هم مهمون خودم.
گفتم در این وانفسا این شاطر خودش آیت حق است. ببین فکر کجای کار رو میکنه.
خوشا به حالت ای شاطر!
▪️روایت از احمد جوانمهر 🔗 منبع
#شرافت #مردم_ایران
#خردهروایتهایی_از_سویههای_روشن_مردم_ایران
در «جریانـ» باشید.
@Jaryaann
از موتور پیاده شد تا دم در نانوایی آمد و برگشت.
گفتم: کجا؟ گفت: کارت یادم رفته.
گفتم: نرو، بیا من حساب میکنم.
برگشت. خواستم کارت بکشم. شاطر گفت: نه شما نه!
گفتم: چرا شاطر؟ گفت: ترا نمیشناسه؛ بعداً میآد دوباره کارت میکشه، ما مشغول الذمه میشیم. داداش اینهمه پای تنور گرما میکشیم تا نونمون حلال باشه. به مشتری گفت: عمو برو بعداً میآری؛ نیاوردی هم مهمون خودم.
گفتم در این وانفسا این شاطر خودش آیت حق است. ببین فکر کجای کار رو میکنه.
خوشا به حالت ای شاطر!
▪️روایت از احمد جوانمهر 🔗 منبع
#شرافت #مردم_ایران
#خردهروایتهایی_از_سویههای_روشن_مردم_ایران
در «جریانـ» باشید.
@Jaryaann
اگر به آدمبزرگها بگویید:
"من خانهی قشنگی دیدم
که با آجر قرمز ساخته شده بود؛
و لب پنجرهاش پر از گلهای شمعدانی بود؛
و روی بامش پر بود از کبوتر."
نمیتوانند زیبایی آن خانه را در ذهن خود مجسم کنند.
اما اگر به آدمبزرگها بگویید:
"خانهای دیدم که صدهزار فِرانک قیمت داشت."
در این صورت، آنها با صدای بلند خواهند گفت:
"وای چه خانهی قشنگی بوده است!!!"
#شازده_کوچولو
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
"من خانهی قشنگی دیدم
که با آجر قرمز ساخته شده بود؛
و لب پنجرهاش پر از گلهای شمعدانی بود؛
و روی بامش پر بود از کبوتر."
نمیتوانند زیبایی آن خانه را در ذهن خود مجسم کنند.
اما اگر به آدمبزرگها بگویید:
"خانهای دیدم که صدهزار فِرانک قیمت داشت."
در این صورت، آنها با صدای بلند خواهند گفت:
"وای چه خانهی قشنگی بوده است!!!"
#شازده_کوچولو
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
اگر دوست داشتید که به این نسل، خصوصا نوجوان ها بگویید که شهدا چه باورهایی داشتند و در ذهن و دلشان چه می گذشت و برای چه جنگیدند و اساسا چه تیپ آدم هایی بودند و...به نظرم این کتاب جواب های خوبی داشته باشد. سال ۹۰ این کتاب را خواندم اما حالا هم مطالبش برایم تازه است و از بسیاری از کتاب های این حوزه، بهتر و جاندارتر است.
کتاب را نشر شهید کاظمی تجدید چاپ کرده
#معرفی_کتاب
#شهدا
#کتاب_هنر_اهل_بیت
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
کتاب را نشر شهید کاظمی تجدید چاپ کرده
#معرفی_کتاب
#شهدا
#کتاب_هنر_اهل_بیت
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Forwarded from یاسر عرب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«ثروت» موجب «قدرت» است
«دانش» موجب «شهرت»
«اخلاق» باعث «محبوبیت»
اما «خدمتگزاری»، موجب «ابدیت» خواهد شد....
دکتر معین
@yaser_arab57
«دانش» موجب «شهرت»
«اخلاق» باعث «محبوبیت»
اما «خدمتگزاری»، موجب «ابدیت» خواهد شد....
دکتر معین
@yaser_arab57
📍فریادهای برخاسته از رنجهای تاریخی:
«محقّقِ محافظهکار» یا «محقّقِ مجاهد»؟!
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
چندی پیش، یکی از دوستان از من انتقاد کرد که تو به سبک محقّقان، به نقد «علمی»، «آرام» و «منطقیِ» مسائل نمیپردازی و سخنت، «تند» و «نیشدار» است و این، باعث «تحریک احساسات» میشود؛ در صورتیکه تو خود اهل «تحقیقِ علمی» هستی و در مسائل اجتماعی هم باید از این سبک، تبعیّت کنی. این سخن، درست است، امّا مسأله این است که اگر من فیلسوف یا مورّخ یا فقیه یا متکلّم میبودم، تنها برداشتم را مینوشتم و مکتبهای دیگر را «منطقی»، «علمی» و «آرام» نقد میکردم، درحالیکه مسألهای که اکنون برای من مطرح است، عقدۀ هزاروسیصد سال «بیچارگیِ فکری» و «مسخشدن ایمانِ نجاتدهنده و آگاهیبخش» و «تمکینکردن مردم به جور و جهل و فقر» است. وقتی میبینم که ارزشهای دینی، پایمال شده یا نادیده گرفته شده یا ناقص مطرح گشته و یا برخلاف مسیر اوّلیّهاش، استخدام شده است، و وقتی میبینیم آنچه که برای آزادی، برابری و تعالی مردم آمده است را برای جمود، انحراف و ذلّت مردم بهکار میگیرند؛ در چنین شرایطی چگونه انسان میتواند همچون یک محقّقِ «مؤدب» و «معقول» و «آرام»، به نقد علمی بپردازد؟! مگر «اختلاف علمی» مطرح است تا به «نقد علمی» بپردازم؟! درد، «درد مسخشدن ارزشهای دینی» است که ابزار اسارت و بدبختی مردم قرار گرفته است. چرا ابوذر بهجای آن جبههگیریِ سختی که به قیمت جانش تمام شد، به گوشۀ مسجدها نخزید تا برای مسلمانان، تحقیقات علمی کند و بگوید این نظر دربارۀ فلان آیه، محل تردید است یا فلان حدیث پیغمبر آنطور نیست و ...؟! چرا او که بهترین کسی بود که میتوانست از آخرت و روح و ثواب و و کرامات و معجزات پیامبر و ... سخن بگوید، یا دربارۀ مسائل فقهی و کلامی دین تحقیق کند، به اینچنین تحقیقاتی تن در نداد؟! بلکه بیملاحظۀ همهچیز، در مجلس رسمی و سیاسی، استخوان پای شتر را بر فرق کعبالاحبار زد! بر این اساس است که پیامبر میگوید زمین تیره، در بر نگرفته و آسمان کبود، سایه نیفکنده است کسی را که راست سخنتر و درست لهجهتر از ابوذر باشد. اینجاست که هر قدر حسّاسیّتها، عکسالعملها، تهمتها، بدگوییها، دشنامها، توطئهها و دشمنیها شدیدتر و زیادتر میشوند؛ «راهِ رفتن»، روشنتر و «حقیقت»، مشخصتر و «مسئولیّت»، سنگینتر میشود.
📎 علی شریعتی، مجموعۀ آثار، ج۷، شیعه، صص۷-۱۳.
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
«محقّقِ محافظهکار» یا «محقّقِ مجاهد»؟!
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
چندی پیش، یکی از دوستان از من انتقاد کرد که تو به سبک محقّقان، به نقد «علمی»، «آرام» و «منطقیِ» مسائل نمیپردازی و سخنت، «تند» و «نیشدار» است و این، باعث «تحریک احساسات» میشود؛ در صورتیکه تو خود اهل «تحقیقِ علمی» هستی و در مسائل اجتماعی هم باید از این سبک، تبعیّت کنی. این سخن، درست است، امّا مسأله این است که اگر من فیلسوف یا مورّخ یا فقیه یا متکلّم میبودم، تنها برداشتم را مینوشتم و مکتبهای دیگر را «منطقی»، «علمی» و «آرام» نقد میکردم، درحالیکه مسألهای که اکنون برای من مطرح است، عقدۀ هزاروسیصد سال «بیچارگیِ فکری» و «مسخشدن ایمانِ نجاتدهنده و آگاهیبخش» و «تمکینکردن مردم به جور و جهل و فقر» است. وقتی میبینم که ارزشهای دینی، پایمال شده یا نادیده گرفته شده یا ناقص مطرح گشته و یا برخلاف مسیر اوّلیّهاش، استخدام شده است، و وقتی میبینیم آنچه که برای آزادی، برابری و تعالی مردم آمده است را برای جمود، انحراف و ذلّت مردم بهکار میگیرند؛ در چنین شرایطی چگونه انسان میتواند همچون یک محقّقِ «مؤدب» و «معقول» و «آرام»، به نقد علمی بپردازد؟! مگر «اختلاف علمی» مطرح است تا به «نقد علمی» بپردازم؟! درد، «درد مسخشدن ارزشهای دینی» است که ابزار اسارت و بدبختی مردم قرار گرفته است. چرا ابوذر بهجای آن جبههگیریِ سختی که به قیمت جانش تمام شد، به گوشۀ مسجدها نخزید تا برای مسلمانان، تحقیقات علمی کند و بگوید این نظر دربارۀ فلان آیه، محل تردید است یا فلان حدیث پیغمبر آنطور نیست و ...؟! چرا او که بهترین کسی بود که میتوانست از آخرت و روح و ثواب و و کرامات و معجزات پیامبر و ... سخن بگوید، یا دربارۀ مسائل فقهی و کلامی دین تحقیق کند، به اینچنین تحقیقاتی تن در نداد؟! بلکه بیملاحظۀ همهچیز، در مجلس رسمی و سیاسی، استخوان پای شتر را بر فرق کعبالاحبار زد! بر این اساس است که پیامبر میگوید زمین تیره، در بر نگرفته و آسمان کبود، سایه نیفکنده است کسی را که راست سخنتر و درست لهجهتر از ابوذر باشد. اینجاست که هر قدر حسّاسیّتها، عکسالعملها، تهمتها، بدگوییها، دشنامها، توطئهها و دشمنیها شدیدتر و زیادتر میشوند؛ «راهِ رفتن»، روشنتر و «حقیقت»، مشخصتر و «مسئولیّت»، سنگینتر میشود.
📎 علی شریعتی، مجموعۀ آثار، ج۷، شیعه، صص۷-۱۳.
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
👍2
Forwarded from مغزتو🧠
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کپشن مهم ♨️
⏪ مغز پارسی قسمت ششم: کارما!
📖 خرید کتاب " پتش خوآرگر "
٪۲۰ ارزانتر با کد تخفیف maghze_to
از سایت #نشر_افق
Ofoqbooks.com
@ofoqpublication
@ofoqkidsandteens
🎉 این پست جایزه داره، اونم چه جایزه هایی
🤩 بیست جلد کتاب پتش خوآرگر به قید قرعه
.🟢حالا اگه میخوای تو قرعه کشی ما شرکت کنی:
این پست رو استوری کن و مغز تو(@maghze_to) رو زیرش منشن کن...
🔗اینستاگرام
https://www.instagram.com/tv/CfJmWUKIfC6/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
🧠 مغز تو دریاب!
🚨 @maghze_to
⏪ مغز پارسی قسمت ششم: کارما!
📖 خرید کتاب " پتش خوآرگر "
٪۲۰ ارزانتر با کد تخفیف maghze_to
از سایت #نشر_افق
Ofoqbooks.com
@ofoqpublication
@ofoqkidsandteens
🎉 این پست جایزه داره، اونم چه جایزه هایی
🤩 بیست جلد کتاب پتش خوآرگر به قید قرعه
.🟢حالا اگه میخوای تو قرعه کشی ما شرکت کنی:
این پست رو استوری کن و مغز تو(@maghze_to) رو زیرش منشن کن...
🔗اینستاگرام
https://www.instagram.com/tv/CfJmWUKIfC6/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
🧠 مغز تو دریاب!
🚨 @maghze_to
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸تو هم جعفری!🔸
زمانی در زندان کریمخانی بودم که الآن در وسط شیراز، برج کریمخانی و نماد شیراز شده است. یک #دیوانۀ_هیکلدار و درشت بود که دو تا بچه مدرسهای با هم دعوا کرده بودند و او کلۀ این دو تا را طوری به هم زده بود که هر دو مرده بودند! چون تیمارستان نبود، او را به زندان آورده بودند. حالا ببینید این در زندان و با زندانیها چه کار میکرد! به او جعفر میگفتند. هر وقت که کسی با کسی خرده حساب داشت، پشت سر جعفر راه میرفت تا جعفر با آن کسی که این با او خرده حساب داشت، روبهرو شود. بعد یک دمپایی محکم میزد توی گردن جعفر و فرار میکرد. جعفر هم هر کسی را که جلویش بود، با آن دستِ محکمش میزد. زندانیها گاهی با هم اینطور تسویه حساب میکردند که جعفر را وسط میانداختند و او که از پشت سریاش خورده بود، به جلوییاش میزد.
به مردها میگویم: اگر بیرون از خانه عصبانی شدی و بعد به خانه رفتی و عقدهات را بر سر #زن و #بچهات خالی کردی، تو هم جعفری! این بد است که انسان از دیگران ناراحت باشد دقّ دلیاش را سر زن و بچهاش خالی کند. اگر اوقاتتات تلخ است و از بچه بهانه میگیرید، این بچه آن چیزی که میخواهید، نمیشود.
@haerishirazi
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
🔸تو هم جعفری!🔸
زمانی در زندان کریمخانی بودم که الآن در وسط شیراز، برج کریمخانی و نماد شیراز شده است. یک #دیوانۀ_هیکلدار و درشت بود که دو تا بچه مدرسهای با هم دعوا کرده بودند و او کلۀ این دو تا را طوری به هم زده بود که هر دو مرده بودند! چون تیمارستان نبود، او را به زندان آورده بودند. حالا ببینید این در زندان و با زندانیها چه کار میکرد! به او جعفر میگفتند. هر وقت که کسی با کسی خرده حساب داشت، پشت سر جعفر راه میرفت تا جعفر با آن کسی که این با او خرده حساب داشت، روبهرو شود. بعد یک دمپایی محکم میزد توی گردن جعفر و فرار میکرد. جعفر هم هر کسی را که جلویش بود، با آن دستِ محکمش میزد. زندانیها گاهی با هم اینطور تسویه حساب میکردند که جعفر را وسط میانداختند و او که از پشت سریاش خورده بود، به جلوییاش میزد.
به مردها میگویم: اگر بیرون از خانه عصبانی شدی و بعد به خانه رفتی و عقدهات را بر سر #زن و #بچهات خالی کردی، تو هم جعفری! این بد است که انسان از دیگران ناراحت باشد دقّ دلیاش را سر زن و بچهاش خالی کند. اگر اوقاتتات تلخ است و از بچه بهانه میگیرید، این بچه آن چیزی که میخواهید، نمیشود.
@haerishirazi
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
❤1👍1
Forwarded from اخلاق در حوزه اجتماع (Ameneh Salimi)
🔹 جهانی که مردن میسازد
✅ چندین سال پروژهی مطالعاتی من "مرگ و معنای زندگی" بود. با افراد زیادی که به هر شکل با مرگ اُبژکتیو و سوبژکتیو مواجههی تمام عیّار داشتند مصاحبه کرده و یا نوشتههایشان را خواندهام. چیزی که برایم نمایانتر مینمود این بود که آدمها در شرایطی اینچنین به زندگی اصیل بر میگردند و جزئیات برایشان مهمتر میشوند. رنگها، عواطف، مهربانیها، رفاقتها، و چیزهای کوچک برایشان مهمتر میشود. (کتاب آخرین نامههای محکومان به اعدام را ببینید و یا رواندرمانی اگزیستنسیالِ یالوم را).
✅ این روزها مسعود دیانی (مجری فرهیختهی برنامهی سوره) که چندی است گرفتار بیماری سرطان شده، با قلمِ پرکششاش حالات خود را در رویارویی با بیماری مینویسد. یادم هست روزی به من گفت دوست دارد روی جسارت من حساب کند و با راهنمایی من یک رمان به عنوان رسالهی دکتریاش بنویسد. حالا هم البته افتخار این را دارم که در نوشتن رساله همراهیاش میکنم. آخرین یادداشتی او در صفحهی اینستاگرامش منتشر کرده، برایم جذاب بود و یافتههای پژوهشهای پیشین من را تایید میکرد. برای مسعود آرزوی سلامتی دارم. دعا میکنم که به زودی بر این بیماری غلبه کرده و تندرستی خود را بازیابد. شما را با یادداشت او تنها میگذارم:
✅ روزهای اول بیماری هوا غباری است. نه دوردست پیداست. نه پیش پا. جواب های آزمایش های مختلف مثل باد این غبارها را جابه جا می کنند. هرچه بیماری سخت تر بادها سهمگین تر. مهم رفتن غبارهاست. که می روند و صحنه شفاف می شود.
برای آدم هایی به عمر من درک مسیر پیش رو چند مرحله ی ساده دارد؛ گفتگویی صریح و تنها با پزشک. جستجویی در مقالات علمی و صحبتی صریح تر با کسانی که پزشک ته خط را به آنها گفته است. از این خواندن ها و شنیدن ها و گفتن ها یک عدد بیرون می آید؛ عددی که احترام دارد و قاعدتا قطعیت نه. این عدد با همان احترامش جهان جدید انسان را می بافد.
عبور از جهان قدیم به جهان جدید خیلی طول نمی کشد. برای من به قاعده ی خاکستر شدن دو یا سه نخ سیگار بود. و تمام. در این فاصله آدم به دنیا نگاهی می کند. آهی می کشد. و به یاد می آورد که این دنیا چندان هم جای خواستنی و دوست داشتنی نبود. از پس پک ها و کام گرفتن های عمیق در آن چند نخ سیگار، پوچی و پوکی دنیا را می بیند. ته سیگار را زیر پا له می کند. دل می کند. می رود و به زندگی اش ادامه می دهد. بی تعلق.
ناگهان اما همه چیز عوض می شود. که کاش نمی شد. دنیا عوض می شود. با محبت. با دوستی های بی دریغ. با مهربانی آدمها. خانواده، خویش ها. رفيقها. بارها. نزدیک ها و دورها. ناگهان برایت آغوش های محبت باز می شود. محبتی که بی دریغ است و بی انتظار.
بعضی نزدیکها که تحمل دیدن فروپاشی تن آدم را ندارند دور می شوند و می روند. که نبینند و اوقاتشان تلخ نشود. دیدارها را به بعد از بازگشت سلامتی ات حواله می دهند. که تو اذیت نشوی. دروغ می گویند. خودشان اذیت می شوند. بارها اما می آیند. حتی از دور. حتی اگر از قدیم کدورتی در دل داشته باشند. یا از تو رنجیده باشند. با تو و آنها روزگار سلامت را به رقابت گذرانده باشی. یا حتی آنها را بیرون از پیله ی خودت اصلا ندیده باشی.
چند روز بعد چشم باز می کنی. می بینی در کانون محبت هایی. می بینی آدمها دوستت دارند. برایت جان می دهند. برایت کارهایی می کنند که برای خودشان نمی کنند. از کار، از فراغت، از مال، از آسودگی، از وجودشان می زنند برای تو. تنها خواسته شان هم این است که بمانی.
ته سیگار را زیر پا له می کنی که بروی. دل کنده ای که بروی. لحظه ای برمیگردی. پشت سرت را نگاه می کنی. می بینی وه که دنیا چقدر پر از دوست داشتن است. و چقدر دوست داشتنی است. پا سست می کنی.
آدم ها فکر می کنند تو میل به رفتن داری. نمی دانند با تو چه کرده اند. دنیا را برایت بهشت کرده اند. و رفتن را سخت. و کندن را. همین.
۱۴۰۱/۴/۳
@sadeghniamehrab
https://www.tgoop.com/sadeghniamehrab
✅ چندین سال پروژهی مطالعاتی من "مرگ و معنای زندگی" بود. با افراد زیادی که به هر شکل با مرگ اُبژکتیو و سوبژکتیو مواجههی تمام عیّار داشتند مصاحبه کرده و یا نوشتههایشان را خواندهام. چیزی که برایم نمایانتر مینمود این بود که آدمها در شرایطی اینچنین به زندگی اصیل بر میگردند و جزئیات برایشان مهمتر میشوند. رنگها، عواطف، مهربانیها، رفاقتها، و چیزهای کوچک برایشان مهمتر میشود. (کتاب آخرین نامههای محکومان به اعدام را ببینید و یا رواندرمانی اگزیستنسیالِ یالوم را).
✅ این روزها مسعود دیانی (مجری فرهیختهی برنامهی سوره) که چندی است گرفتار بیماری سرطان شده، با قلمِ پرکششاش حالات خود را در رویارویی با بیماری مینویسد. یادم هست روزی به من گفت دوست دارد روی جسارت من حساب کند و با راهنمایی من یک رمان به عنوان رسالهی دکتریاش بنویسد. حالا هم البته افتخار این را دارم که در نوشتن رساله همراهیاش میکنم. آخرین یادداشتی او در صفحهی اینستاگرامش منتشر کرده، برایم جذاب بود و یافتههای پژوهشهای پیشین من را تایید میکرد. برای مسعود آرزوی سلامتی دارم. دعا میکنم که به زودی بر این بیماری غلبه کرده و تندرستی خود را بازیابد. شما را با یادداشت او تنها میگذارم:
✅ روزهای اول بیماری هوا غباری است. نه دوردست پیداست. نه پیش پا. جواب های آزمایش های مختلف مثل باد این غبارها را جابه جا می کنند. هرچه بیماری سخت تر بادها سهمگین تر. مهم رفتن غبارهاست. که می روند و صحنه شفاف می شود.
برای آدم هایی به عمر من درک مسیر پیش رو چند مرحله ی ساده دارد؛ گفتگویی صریح و تنها با پزشک. جستجویی در مقالات علمی و صحبتی صریح تر با کسانی که پزشک ته خط را به آنها گفته است. از این خواندن ها و شنیدن ها و گفتن ها یک عدد بیرون می آید؛ عددی که احترام دارد و قاعدتا قطعیت نه. این عدد با همان احترامش جهان جدید انسان را می بافد.
عبور از جهان قدیم به جهان جدید خیلی طول نمی کشد. برای من به قاعده ی خاکستر شدن دو یا سه نخ سیگار بود. و تمام. در این فاصله آدم به دنیا نگاهی می کند. آهی می کشد. و به یاد می آورد که این دنیا چندان هم جای خواستنی و دوست داشتنی نبود. از پس پک ها و کام گرفتن های عمیق در آن چند نخ سیگار، پوچی و پوکی دنیا را می بیند. ته سیگار را زیر پا له می کند. دل می کند. می رود و به زندگی اش ادامه می دهد. بی تعلق.
ناگهان اما همه چیز عوض می شود. که کاش نمی شد. دنیا عوض می شود. با محبت. با دوستی های بی دریغ. با مهربانی آدمها. خانواده، خویش ها. رفيقها. بارها. نزدیک ها و دورها. ناگهان برایت آغوش های محبت باز می شود. محبتی که بی دریغ است و بی انتظار.
بعضی نزدیکها که تحمل دیدن فروپاشی تن آدم را ندارند دور می شوند و می روند. که نبینند و اوقاتشان تلخ نشود. دیدارها را به بعد از بازگشت سلامتی ات حواله می دهند. که تو اذیت نشوی. دروغ می گویند. خودشان اذیت می شوند. بارها اما می آیند. حتی از دور. حتی اگر از قدیم کدورتی در دل داشته باشند. یا از تو رنجیده باشند. با تو و آنها روزگار سلامت را به رقابت گذرانده باشی. یا حتی آنها را بیرون از پیله ی خودت اصلا ندیده باشی.
چند روز بعد چشم باز می کنی. می بینی در کانون محبت هایی. می بینی آدمها دوستت دارند. برایت جان می دهند. برایت کارهایی می کنند که برای خودشان نمی کنند. از کار، از فراغت، از مال، از آسودگی، از وجودشان می زنند برای تو. تنها خواسته شان هم این است که بمانی.
ته سیگار را زیر پا له می کنی که بروی. دل کنده ای که بروی. لحظه ای برمیگردی. پشت سرت را نگاه می کنی. می بینی وه که دنیا چقدر پر از دوست داشتن است. و چقدر دوست داشتنی است. پا سست می کنی.
آدم ها فکر می کنند تو میل به رفتن داری. نمی دانند با تو چه کرده اند. دنیا را برایت بهشت کرده اند. و رفتن را سخت. و کندن را. همین.
۱۴۰۱/۴/۳
@sadeghniamehrab
https://www.tgoop.com/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia