HA_MIM1377 Telegram 5043
شهادت مگه بیکاره بیاد سراغ تو؟!

🔴 برشی از کتاب «پرواز قاصدک‌ها» درمورد اهمیت علم‌آموزی از منظر شهید «منصور سلمانی»


◀️ بعد از نماز منصور برخاست. علی دست منصور را گرفت و گفت: کجا؟ چرا با این عجله؟
_شاید فردا مردم. باید به مادرم سواد یاد بدم. اون باید بتونه از اتفاقات زمونه مطلع بشه. باید بتونه روزنامه بخونه.
_یه طوری حرف میزنی انگار همین امشب می‌تونی همه سواد دنیا رو یاد مادرت بدی. صبر کن بعد از سخنرانی با هم میریم.
_من ده روز دیگه باید برم منطقه. شاید زنده برنگردم. البته شهادت که قسمت ما نمیشه ولی باید که بتونم بیشتر به مادرم یاد بدم.
_من عاشق این جور حرف زدنت هستم. شهادت مگه بیکاره بیاد سراغ تو...!

◀️ او بعد از مدتی به جبهه رفت. منصور که بخاطر شرایط جنگی تنها راه ارتباطی‌اش با خانواده نامه بود، به دلیل نداشتن سواد کافی مادر این فرصت را از دست داده بود و همواره حسرت می‌خورد که چرا زودتر از این‌ها به این فکر نیفتاده بود تا به مادرش خواندن و نوشتن بیاموزد. او تصمیم گرفت، در جبهه به رزمندهایی که کم‌سواد بودند آموزش دهد. چرا که احساس می‌کرد اگر بتواند حتی یک کم‌سواد را در جبهه به حدی برساند که برای خانواده‌اش نامه بنویسد. کم‌ کاری که در این سال‌ها در قبال مادرش انجام داده است را جبران کرده است.

◀️ روزی یکی از رزمنده‌ها به نام شهاب که مسئول آوردن نامه‌ها بود منصور را صدا کرد و گفت: سلام بر بهترین بی‌سیم‌چی ایران.
_سلام بر بهترین کبوتر نامه‌بر ایران.
شهاب گفت: فقط تو نامه نداشتی که تو هم نامه‌دار شدی!
منصور گفت: نامه!؟ از کی؟
_نمیدونم از تهران. شاید هم از طرف یک عاشق!
منصور گفت: بده ببینم. منصور نامه را نگاه کرد و متعجب زیر لب گفت از خونه است. نامه را باز کرد لحظه‌ای طول نکشید که اشک در چشمانش حلقه زد، گفت: باورم نمیشه شهاب نامه از مادرمه. ببین فقط یه خط تونسته بنویسه «منصور پسر عزیزم همیشه سلامت باش. برات دعا می‌کنم.» منصور که گویی الماس در دستانش بود نامه را چند باری بوسید و نگاهی به شهاب کرد و گفت: تا حالا شده فکر کنی آخر دنیا رسیده؟ من الان همچین حالی دارم. فقط مونده یه آرزو که نمیدونم به قول على آنقدر بیکار هست که به من سر بزنه یا نه! طولی نکشید که منصور آخرین خواسته‌اش از خدا را هم گرفت.

#معرفی_کتاب
#پرواز_قاصدک_ها
#نشر_گسترش_رایانه
#صدیقه_فیروزی
#شهید_منصور_سلمانی
#نشر_مرز_و_بوم

https://www.tgoop.com/ha_mim1377

https://www.instagram.com/p/CewJj2Do2ND/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
3👍1



tgoop.com/ha_mim1377/5043
Create:
Last Update:

شهادت مگه بیکاره بیاد سراغ تو؟!

🔴 برشی از کتاب «پرواز قاصدک‌ها» درمورد اهمیت علم‌آموزی از منظر شهید «منصور سلمانی»


◀️ بعد از نماز منصور برخاست. علی دست منصور را گرفت و گفت: کجا؟ چرا با این عجله؟
_شاید فردا مردم. باید به مادرم سواد یاد بدم. اون باید بتونه از اتفاقات زمونه مطلع بشه. باید بتونه روزنامه بخونه.
_یه طوری حرف میزنی انگار همین امشب می‌تونی همه سواد دنیا رو یاد مادرت بدی. صبر کن بعد از سخنرانی با هم میریم.
_من ده روز دیگه باید برم منطقه. شاید زنده برنگردم. البته شهادت که قسمت ما نمیشه ولی باید که بتونم بیشتر به مادرم یاد بدم.
_من عاشق این جور حرف زدنت هستم. شهادت مگه بیکاره بیاد سراغ تو...!

◀️ او بعد از مدتی به جبهه رفت. منصور که بخاطر شرایط جنگی تنها راه ارتباطی‌اش با خانواده نامه بود، به دلیل نداشتن سواد کافی مادر این فرصت را از دست داده بود و همواره حسرت می‌خورد که چرا زودتر از این‌ها به این فکر نیفتاده بود تا به مادرش خواندن و نوشتن بیاموزد. او تصمیم گرفت، در جبهه به رزمندهایی که کم‌سواد بودند آموزش دهد. چرا که احساس می‌کرد اگر بتواند حتی یک کم‌سواد را در جبهه به حدی برساند که برای خانواده‌اش نامه بنویسد. کم‌ کاری که در این سال‌ها در قبال مادرش انجام داده است را جبران کرده است.

◀️ روزی یکی از رزمنده‌ها به نام شهاب که مسئول آوردن نامه‌ها بود منصور را صدا کرد و گفت: سلام بر بهترین بی‌سیم‌چی ایران.
_سلام بر بهترین کبوتر نامه‌بر ایران.
شهاب گفت: فقط تو نامه نداشتی که تو هم نامه‌دار شدی!
منصور گفت: نامه!؟ از کی؟
_نمیدونم از تهران. شاید هم از طرف یک عاشق!
منصور گفت: بده ببینم. منصور نامه را نگاه کرد و متعجب زیر لب گفت از خونه است. نامه را باز کرد لحظه‌ای طول نکشید که اشک در چشمانش حلقه زد، گفت: باورم نمیشه شهاب نامه از مادرمه. ببین فقط یه خط تونسته بنویسه «منصور پسر عزیزم همیشه سلامت باش. برات دعا می‌کنم.» منصور که گویی الماس در دستانش بود نامه را چند باری بوسید و نگاهی به شهاب کرد و گفت: تا حالا شده فکر کنی آخر دنیا رسیده؟ من الان همچین حالی دارم. فقط مونده یه آرزو که نمیدونم به قول على آنقدر بیکار هست که به من سر بزنه یا نه! طولی نکشید که منصور آخرین خواسته‌اش از خدا را هم گرفت.

#معرفی_کتاب
#پرواز_قاصدک_ها
#نشر_گسترش_رایانه
#صدیقه_فیروزی
#شهید_منصور_سلمانی
#نشر_مرز_و_بوم

https://www.tgoop.com/ha_mim1377

https://www.instagram.com/p/CewJj2Do2ND/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

BY حسن مجیدیان




Share with your friend now:
tgoop.com/ha_mim1377/5043

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

The initiatives announced by Perekopsky include monitoring the content in groups. According to the executive, posts identified as lacking context or as containing false information will be flagged as a potential source of disinformation. The content is then forwarded to Telegram's fact-checking channels for analysis and subsequent publication of verified information. Click “Save” ; The group also hosted discussions on committing arson, Judge Hui said, including setting roadblocks on fire, hurling petrol bombs at police stations and teaching people to make such weapons. The conversation linked to arson went on for two to three months, Hui said. A new window will come up. Enter your channel name and bio. (See the character limits above.) Click “Create.” Find your optimal posting schedule and stick to it. The peak posting times include 8 am, 6 pm, and 8 pm on social media. Try to publish serious stuff in the morning and leave less demanding content later in the day.
from us


Telegram حسن مجیدیان
FROM American