Telegram Web
Piketty-Equality-P2.pdf
2.1 MB
https://www.clubhouse.com/room/xBX3JaEp?utm_medium=ch_room_xr&utm_campaign=Cm8EEx8_z-270sfQ5uS3bw-802722

ارایه تاریخ کوتاه برابری

از رامین کوبی و آرش نقوی سپاسگزارم
نویسنده :ماریانامتزوکاتو
مترجم :احمدسیف
قطع :رقعی
تعداد صفحه :۳۹۰
سال انتشار شمسی :۱۴۰۲
سال انتشار میلادی :۲۰۱۷
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :اول
ناشر: روزنه
@Bookcitycc
نویسنده:جون گوگان
مترجم :شهربانوصارمی
قطع :وزیری
تعداد صفحه :۲۶۴
سال انتشار شمسی :۱۴۰۲
سال انتشار میلادی :۲۰۲۱
نوبت چاپ :اول
ناشر: ققنوس

سال 1911 یک حسابدار جوان آمریکایی به نام مورگان شوستر همراه خانواده به کشوری رفت که آن زمان در خارج از ایران «پرشیا» نامیده می‌شد. رفت تا امور مالی آشفتۀ این کشور را سر و سامان دهد. کمتر از هشت ماه بعد در نتیجۀ فشارهای روسیه و بریتانیا مجبور شد تصمیمی بگیرد که نه فقط مأموریت او بلکه سرنوشت کشوری را که سعی داشت به آن کمک کند تحت تأثیر قرار داد.
@Bookcitycc
The_17th_Tehran_Auction_Modern_and_Contemporary_Iranian_Art_2023e.pdf
13.5 MB
فردا حراج تهران

طبقه مرفه فردا رقابت می‌کنند.
نظرتون درباره برگزاری جلسه کتابخوانی اقتصادی حضوری چیه؟
Anonymous Poll
42%
موافقم و میام
30%
موافقم و نمیام
7%
مخالفم
20%
جناب سروان ولم کن
بهره‌وری و ثروت و فقر کشورها

عنوان فصل اول کتاب «مبانی علم اقتصاد» گریگوری منکیو عبارت است از:
ده اصل اقتصادی.

اصل ۸ این است:
سطح زندگی هر کشور بستگی به توانایی آن کشور در تولید کالاها و خدمات دارد.

تفاوت بین سطح رفاه یا زندگی مردم در کشورهای مختلف خیلی زیاد است. در سال ۱۹۹۷، متوسط درآمد سالانه مردم آمریکا ۲۹۰۰۰ هزار دلار بود و همین رقم برای نیجریه و مکزیک به ترتیب ۹۰۰ و ۸۰۰۰ دلار بود. مردم کشورهای ثروتمند از بهداشت عمومی بهتر، امید به زندگی بیشتر و تغذیه و امکانات بهتر زندگی برخوردارند.

اما پرسش مهم:

اختلاف زیاد و چشمگیر در سطح زندگی کشور در طول زمان نشان‌دهنده چیست؟
به گفته منکیو پاسخ بسیار ساده است:
تقریبا اختلاف در سطح زندگی کشورها با اختلاف در سطح بهره‌وری آنها همراه است.
منظور از بهره‌وری، مقدار تولید کالاها و خدمات هر نفر ساعت نیروی کار است. در کشورهایی که هر نفر ساعت نیروی کار، کالاها و خدمات بیشتری تولید می‌کند، بیشتر مردم از سطح رفاه یا زندگی بالاتری برخوردارند. در کشورهایی هم که بهره‌وری کمتر است، بیشتر مردم زندگی سختی دارند.به این ترتیب، نرخ رشد بهره‌وری یک کشور، نرخ رشد درآمد متوسط آن کشور را تعیین می‌کند.

به قول منکیو: ارتباط اساسی بین بهره‌وری و سطح زندگی بسیار ساده، اما دور از دسترس است. اگر بهره‌وری علت اولیه و اصلی سطح زندگی است، بنابراین، سایر عوامل باید در درجه دوم اهمیت قرار داشته باشند.

برای نمونه، در سال‌هایی تلاش شده تا با تعیین حداقل دستمزد برای کارگران و توجه بیشتر به اتحادیه‌های کارگری، بهره‌وری افزایش یابد. اعتبار کارگران هر کشور به افزایش بهره‌وری آنهاست. کاهش بهره‌وری در آمریکا مقصر اصلی رشد آهسته درآمدهای آمریکا طی سی سال گذشته است.
اگر دولتی گرفتار کسری بودجه باشد، و دولت برای کسری بودجه اقدام به استقراض کند، منابع مالی دردسترس سایر متقاضیان کم می‌شود. پس، کسری بودجه باعث کاهش سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی (آموزش) و سرمایه فیزیکی (انباشت سرمایه) می‌شود و کاهش سطح سرمایه‌گذاری به معنای کاهش بهروهری است، هم در حال و هم در آینده.

فصل اول کتاب «قدرت و پیشرفت» دارون عجم‌اغلو و سایمون جانسون با گرفتن ایده فوق از منکیو به این می‌پردازند که: بهره‌وری چطور در رهگذر تاریخ صد ساله اخیر تحت تأثیر تغییرات تکنولوژی (فن‌آوری) قرار گرفته و با آن تعامل می‌کند.

اما آنها این فرضیه متعارف و رایج را که رشد بهره‌وری باعث رشد دستمزدها می‌شود به چالش می‌کشند و به سراغ نمونه‌های تاریخی متعددی می‌روند که بهره‌وری رشد کرده، اما وضعیت کارگران نه تنها بهتر نشده که بدتر هم شده است.

از نظر ایشان، همین خطر در کمین پیشرفت‌های تکنولوژیک هوش مصنوعی است و چه‌بسا دوره‌ای مشابه موارد ناخوشایند مد نظر ایشان رخ دهد.
عجم‌اغلو و جانسون با تشریح بهره‌وری، بهره‌وری نهایی و بهره‌وری متوسط و اهمیت آنها برای کارفرمایان و صاحبان سرمایه به تشریح این موضوع می‌پردازند.

@exitvoiceloyalty
مائو و گنجشک‌ها

در طول انقلاب فرهنگی در چین، کیش شخصیتی پیرامون رئیس مائو وجود داشت.

در ملاء عام، همه ادعا می‌کردند که رئیس مائو رهبر بزرگ آنهاست که بهترین منافع آنها را در دل دارد و برای همه سؤالات سیاستی پاسخ درستی دارد.
رئیس مائو دانش عملی را تمجید و روشنفکری را تحقیر کرد.

یک روز، رئیس مائو میلیون‌ها نفر را سازمان کرد تا همه گنجشک‌های چین را بکشند، به این دلیل که گنجشک‌ها غلات را می‌خوردند.

فرض کنید مایلیم مشکلات اخلاقی مربوط به کشتن گنجشک‌ها را نادیده بگیریم و فرض کنید مایلیم که بپذیریم این هدف خوبی است زیرا باعث افزایش مقدار غلات دردسترس انسان می‌شود. حتی در آن زمان نیز مداخله شکست خورد. با حذف گنجشک‌ها از صحنه، جمعیت حشرات زیاد شد و حشرات دانه‌ها و غلات را خوردند. رئیس مائو شاید نیت خوبی داشت و شاید یک تجربه عملی از گنجشک‌ها در خوردن غله داشت، اما اساس فکری مداخله معیوب بود.

@exitvoiceloyalty
مشکلات مداخله دولت

کشتن گنجشک‌ها در چین شاید نمونه‌ای افراطی به نظر برسد. اما یک استثنا نیست. در بسیاری از موقعیت‌ها، مداخله دولت ضعیف عمل می‌کند.

امنیت مردم مهمترین وظیفه دولت است.

اما بعد از ساعت 9 شب، بیش از نیمی از دهلی نو احساس می‌کنند که رفتن به سراغ دستگاه خودپرداز ناامن است و 90 درصد معتقدند که حضور یک زن بدون همراه در خارج از خانه ناامن است. فقط 13 درصد از مردم بمبئی معتقدند که یک زن، بدون همراه، در هر زمانی از شبانه‌روز بیرون از خانه در شرایط امن قرار دارد و برای دهلی نو این رقم به 2 درصد کاهش می‌یابد.
در هند میزان غیبت معلمان در مدرسه 23.6 درصد و غیبت پرسنل پزشکی 40 درصد است. نرخ ایمن‌سازی حدود 60 درصد است.

هزینه هر دانش آموز در مدارس دولتی از 2455 روپیه در سال 2010 به 4385 روپیه در سال 2016 افزایش یافته است. اما یادگیری در این دوره کاهش یافته است. در سال 2010، 50.7 درصد از کودکان کلاس 5 در مدارس دولتی می‌توانستند متن سطح کلاس 2 را بخوانند، اما این رقم در سال 2014 به 42.2 درصد کاهش یافت. والدین اعتراض و خروج کردند و از مدارس دولتی رایگان به مدارس خصوصی با پرداخت هزینه تغییر مکان دادند. ثبت‌نام در مدارس دولتی از سال 2010 تا 2016 به میزان 11.1 میلیون کاهش یافت، درحالی‌که در مدارس خصوصی به 16 میلیون نفر افزایش یافت.
در پایان چندین دهه هزینه‌کردهای بسیار هنگفت روی بهداشت و آموزش در هند، شاهد نتایج ناگواری هستیم. این امر نشان‌دهنده دشواری‌های مداخله دولت است.

«اقتصاد [بخش] عمومی» دنیای ایده‌آل تحلیل اقتصادی است که در آن شکست بازار شناسایی و تجزیه و تحلیل در باب سیاست‌گذاری و اینکه چگونه می‌توان مداخلات دولتی را به منظور رسیدگی به شکست بازار صورت داد، انجام می‌شود. اینها از طریق سازمان‌ها اجرا می‌شوند و طراحی و مدیریت آنها در حوزه «ادارات دولتی» است. در یک دنیای ایده‌آل، ما شکست بازار را با استفاده از اقتصاد عمومی تشخیص داده و سپس مدیریت دولتی را انجام می‌دهیم تا در جامعه مداخله و به شکست بازار رسیدگی کنیم.

در دنیای واقعی، بسیاری از مداخلات نادرست‌اند: مداخلات با تمایل به پرداختن به شکست بازار تحریک نمی‌شوند و بسیاری از مداخلات با شکست مواجه می‌شوند. دولت قرار است ماشینی باشد که قدرت قهری را به رفاه انسان تبدیل می‌کند. اما جوامع بشری در کنترل و هدایتِ انحصار خشونت دولت به سمت رفاه و عدالت عملکرد ضعیفی دارند.

قانون پیامدهای ناخواسته
در عبارت «قانون پیامدهای ناخواسته» طنزی سیاه وجود دارد. مداخله دولتی که برای داشتن نتیجه خاصی در نظر گرفته و انجام می‌شود، اغلب به نتایج بسیار متفاوتی می‌انجامد. چنین شکست‌هایی به قدری اتفاق می‌افتد که به سطح یک «قانون» طنزآمیز ارتقا یافته است. به منظور ابداع ابتکارات سیاستی که هدفی را در نظر می‌گیرد، نیاز به شفافیت بسیار زیاد است. اغلب نتایجِ واقعی از آنچه مورد نظر بود دور می‌شوند.
 
یک عامل (ایجنت) زورگو در حل شکست‌های مذاکره جایگاه ضعیفی دارد
چرا دولت در رسیدگی به شکست بازار عملکرد ضعیفی دارد؟ به طور معمول، آزادی به خوبی کار می‌کند، و ما شاهد مذاکرات و انتخاب‌های داوطلبانه افراد در جامعه هستیم. اساس شکست بازار، کانال‌های نفوذ بین دو شخص است که تحت سلطه مذاکره و انتخاب نیستند:

قدرت بازار: یکی از طرفین مذاکره قدرت کمی دارد و از دست دادن انتخاب را تجربه می‌کند.

اطلاعات نامتقارن: فرایند مذاکره به دلیل کمبود اطلاعات ضعیف عمل می‌کند.

آثار جانبی: کانال‌های نفوذ بین دو طرف وجود دارد که مورد مذاکره قرار نمی‌گیرد.

کالاهای عمومی: به فرد فرصت مذاکره و انتخاب داده نمی‌شود.
 
شکست بازار ریشه در ضعف مذاکرات و انتخاب دارد. ما فکر می‌کنیم که دولت را برای رسیدگی به شکست بازار وارد می‌کنیم. اما دولت یک عامل (ایجنت) زورگو است و در رسیدگی به فقدان مذاکره ضعیف عمل می‌کند.

@exitvoiceloyalty
لیبرتارین آرژانتینی

دلار آمریکا به عنوان پول ملی؛ تعطیلی بانک مرکزی؛ کاهش مالیات‌ها و مخارج بخش عمومی هم بشود صفر.

‏این‌ها ایده‌های خاویر میلی، اقتصاددان لیبرتارین نامزد ریاست جمهوری در آرژانتین است که بعد از کسب بالاترین رأی ضمن تشکر از خواهرش از پنج سگش هم به همراه پنج اقتصاددان نام برد:

فریدمن؛ ماری روتبارد، دو تا رابرت لوکاس.

‏کوزنتس بی‌خود نگفته بود ما چهار نوع کشور داریم:

‏توسعه‌یافته؛ درحال‌توسعه؛ ژاپن و آرژانتین.

@@exitvoiceloyalty
سالوادور آلنده صبح دوشنبه ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ سعی کرد با آگوستو پینوشه تماس بگیرد و نتوانست. بار دوم و سوم و … نشد. به دستیارش گفت:

‏نکند پینوشه دستگیر شده باشد.

‏حدود ساعت ۹ صبح فهمید پینوشه
‏رهبری کودتا را برعهده دارد.

‏ساعت ۲ و ۳۴ بعد از ظهر با کلت هدیه فیدل خودکشی کرد.
هدف دولت: مداخله دولت در انتخاب شارژر

همگان آزاردهندگی داشتن چندین شارژر متفاوت برای دستگاه‌های مختلف را احساس کرده‌اند. هرج و مرجی در شارژرها با رابط‌های USB-B، USB-C، Apple lightning و غیره وجود دارد از این نظر که همه با هم ناسازگارند. این امر از نظر عملیاتی ناخوشایند است زیرا اشتراک شارژرها امکان‌پذیر نیست. همچنین منجر به ضایعات الکترونیکی بیشتر در قالب شارژرهای بلااستفاده می‌شود.

فردی خشمگین از این تعدد شارژرها ممکن است بگوید، «آیا ما نمی‌توانیم دولتی داشته باشیم که این موضوع را استانداردسازی کند؟» آیا دولت می‌تواند با وادار کردن همه شرکت‌های الکترونیکی به ساختن تنها یک نوع شارژر، ارزش بیشتری ایجاد کند؟ در ابتدا، این شاید ایده جذابی بنماید. این همان چیزی است دولت ضشاید به آن بپردازد؛ مثلا با وضع قانونی که همه شرکت‌های فناوری را مجبور کند فقط محصولات مصرفی را در یک کشور خاص بفروشند که (مثلاً) شارژر USB-C می‌خورند.
درحالی‌که این امر ممکن است در ابتدا قابل‌قبول باشد، وقتی عمیق‌تر به مشکل می‌پردازیم، انواع مشکلات رخ می‌نماید.

اگر ما مجبور شویم که یک دولت یک شارژر را انتخاب کند تا بر همه آنها حکومت کند، چگونه این کار انجام می‌شود؟ چه کسی نوع شارژر یگانه را انتخاب می‌کند؟ چگونه مطمئن باشیم که این افراد به نفع جامعه فکر می‌کنند و از ظرفیت فکری گسترده‌ای برخوردارند؟ چگونه می‌دانیم که با وجود لابی‌های شدید همه شرکت‌های فن‌آوری، تصمیم درستی گرفته خواهد شد؟ اگر دستگاه‌های خاصی در تایوان وجود داشته باشد که بسیار توانمند و مقرون‌به‌صرفه‌اند، اما از شارژر ممنوعه استفاده می‌کنند، چه می‌شود و چه باید کرد؟ آیا مصرف‌کنندگان را از استفاده از آنها منع خواهیم کرد؟

فرض کنید شارژر USB-C که استاندارد شده از طریق تحمیل دولت ساخته شده باشد. اگر دستگاه‌های کوچکی مانند ساعت‌های مچی وجود داشته باشند که شارژر USB-C برایشان خیلی حجیم باشد، چه باید کرد؟

استانداردسازی شارژر چگونه اجرا خواهد شد؟ چه کسی مراقب تخلفات خواهد بود؟ آیا ماموران گمرکی خواهیم داشت که محموله‌های کالا را بازبینی کنند تا از ورود تجهیزاتی که از شارژرهای ممنوعه استفاده می‌کنند جلوگیری کنند؟ آیا پلیس به کارخانه‌ها حمله خواهد کرد که به دنبال متخلفانی باشند که با شارژر دیگری تجهیزاتی را تولید می‌کنند؟ در مورد افرادی که به خارج از کشور سفر  و تجهیزات شخصی خود را حمل می‌کنند و قول می دهند در کشور ما استفاده نشوند، چه باید کرد؟ در همه این موارد چه مجازاتی را اعمال خواهیم کرد؟ آیا بازار سیاه برای شارژرهایی که قانون را نقض می‌کنند ایجاد می‌شود؟ آیا برای جلوگیری از چنین تحولاتی قوانینی را اجرا خواهیم کرد؟

یا همه اینها خیلی سخت است و ما به مالیات و یارانه رو می‌آوریم؟ شاید بتوانیم از تجهیزاتی که شارژر اشتباه دارند مالیات بگیریم و به تجهیزاتی که شارژر مناسب دارند یارانه بدهیم. این تصمیمات هم عواقب پیچیده خود را خواهد داشت. و، باید بپرسیم که آیا سود از هزینه رفاهی (کلان) مرتبط با استفاده از بودجه عمومی فراتر خواهد رفت؟

استانداردسازی شارژرهای دستگاه‌های الکترونیکی مشکل خاصی نیست! این یک مشکل کوچک و بی‌اهمیت است. اما در این تصویر کوچک، می‌بینیم که چگونه مداخله دولت، حتی در چنین مشکلات کوچکی، به سرعت به یک آشفتگی تبدیل می‌شود.

@exitvoiceloyalty

(۱)
مغز انسان حداکثر ۲ درصد وزن بدن را تشکیل می‌دهد،اما ۲۰ درصد انرژی بدن را مصرف می‌کند. اندازه بزرگ آن، عبور سر نوزاد از کانال زایمان را دشوار می‌کند. بنابراین، انسان با مغز نیمه‌پخته متولد می‌شود که برای رسیدن به بلوغ نیاز به چند سال زمان دارد.
@exitvoiceloyalty
اگر این کتاب را دارید برای من مریض هم بفرستید. سپاس.
دولت باید چه اهدافی را دنبال کند؟

همانطور که دیدیم در مورد یک مشکل ساده مانند شارژرهای یو اس بی موبایل یا لپ‌تاپ یا ...، انتخاب مسائل و مشکلات در جایی که می‌خواهیم دولت مداخله کند آسان نیست. اولین سوال در حوزه سیاست[گذاری] عمومی این است:

کدام اهداف سیاست عمومی مناسب است؟ آیا دولت باید مالک یک شرکت هواپیمایی باشد یا آن را اداره کند؟ دادگاه‌ها را چطور؟ رستوران‌ها را؟ کارخانه‌های ساعت‌سازی را؟ پارک‌ها را؟ آیا دولت باید به فقرا پول بدهد؟ به فقرا غذا بدهد؟ بیمارستان‌ها را اداره کند؟ درمانگاه‌های سرپایی را چطور؟ کارخانه‌هایی داروسازی را چطور؟ کارخانه‌های ساخت ابزار پزشکی را چطور؟ کامیون‌ها؟ تانک‌ها؟ شارژرها را استاندارد کند؟

دولت، قدرتمندترین بازیگر جامعه است. دولت توانایی اجبار و توانایی اِعمال خشونت بر افراد خصوصی را دارد. بسیاری از افراد از دورنمای استفاده از قدرت دولت سرگشته می‌شوند و به وجود می‌آیند و ایده‌های احمقانه‌ای برای مداخله دولت ارائه می‌کنند. هر یک از ما که چند حیوان خانگی داریم، به سرعت پیشنهاد می‌دهیم از قدرت دولتی برای پیگیری قضاوت‌های ارزشی خود استفاده کنیم.

در هند، دولتی هست که معابد و رستوران‌ها و خطوط هوایی و بانک‌ها را اداره می‌کند. این دولت تا همین اواخر تحریم‌های کیفری را علیه رابطه همجنس‌‌ها اعمال می‌کرد، تحریم‌های کیفری علیه ماری جوانا داشت و قصد دارد استفاده از ارزهای دیجیتال مانند بیت‌کوین را جرم‌انگاری کند.

شاید فکر کنیم بدیهی است که دولت نباید رستوران‌ها را اداره کند، اما دولت تامیل نادو آشپزخانه‌های Amma را اداره می‌کند و به نظر می‌رسد که این کار را به خوبی انجام می‌دهد. شاید فکر کنیم بدیهی است که دولت نباید کارخانه تولید ساعت‌های مچی را راه‌اندازی کند، اما شرکت بخش دولتی هندوستان ماشین تولز (HMT) مدتهاست که انحصار تولید ساعت‌های مچی در هند را در اختیار داشته است.

آرایه وسیعی از اهداف وجود دارد که یک دولت به طور بالقوه می‌تواند از طریق اقداماتش دنبال کند. اما شکاف بزرگی بین آماتوریسم در سیاست[گذاری] عمومی و توانایی حرفه‌ای برای عملی‌کردن آن وجود دارد. ما به ظرفیت فکری نیاز داریم تا تصور کنیم که چگونه یک مداخله با صدای معقول عملاً نتیجه خواهد داد. اولین نقطه عطف در این سفر این است:

آیا دولت باید این کار را انجام دهد؟ آیا می‌توانیم فراتر از احساس درونی و به سراغ یک ابزار تحلیلی برویم که از طریق آن بتوانیم در مورد اهداف مناسب دولت فکر کنیم؟
 
آزادی به خوبی کار می‌کند

برای درک آنچه که دولت باید انجام دهد، ابتدا باید قدردان کارهایی باشیم که مردان و زنان آزاد به تنهایی انجام می‌دهند. بیشتر دستاوردهای بزرگ بشر را می‌توان در خلاقیت و حرکت اشخاص آزاد جستجو کرد.
ریتم عادی فرآیند بازار، ریتمی است که شرکت‌ها برای کسب سود بیشتر با یکدیگر رقابت می‌کنند. شرکت‌ها با انرژی به دنبال اقداماتی هستند که سود بیشتری به همراه داشته باشد. این امر منجر به فرآیندی بی‌وقفه برای بهبود محصول و کاهش هزینه تولید می‌شود. این کار با درک بهتر مصرف‌کننده و از طریق تغییرات تکنولوژیک انجام می‌شود.

در بازار به شرکت‌ها هیچ تضمینی برای سود یا بقا داده نمی‌شود. نظام بازار نیازمند نوآوری بی‌وقفه است. هر از گاهی، برخی شرکت‌ها که نمی‌توانند نیازهای مشتریان را برآورده کنند، از دور خارج می‌شوند. و هنگامی که نرخ سود شرکت‌های فعلی جذاب می‌شود، شرکت‌های جدیدی برای رقابت در این تجارت پیدا می‌شوند.

بنابراین، شرکت‌ها باید بی‌پایان روی تردمیل بدوند و بیشتر تلاش کنند تا مشتریان را با محصولات بهتر و ارزان‌تر راضی کنند. دستاوردهای بهره‌وری یک شرکت (از طریق سرمایه‌گذاری بیشتر یا از طریق فن‌آوری بهتر) با افزایش سهم آنها در تولید، دستمزد بیشتری را برای کارگرانشان ایجاد می‌کند.

همه این چیزهای خوب صرفاً به خاطر منافع شخصی شرکت‌ها و مصرف‌کنندگان اتفاق می‌افتد. این فرآیند بازار آزاد باعث رفاه و خلاقیت و نوآوری و آزادی فردی می‌شود. برای رسیدن به یک روند بی‌پایان رشد و شکوفایی اقتصادی، نیازی به برنامه‌ریزی یا کنترل مرکزی نیست.

جوامعی که در آنها آزادی افراد ارزشمند است، جوامعی هستند که از انرژی مردم خود استفاده می‌کنند. مرفه‌ترین کشورهای جهان لیبرال دموکراسی هستند. هر از گاهی، نسبت به نرخ‌های رشدی که یک رژیم استبدادی در چین توانسته رقم بزند حسادت می‌شود، اما تعداد کمی دوست دارند آنجا زندگی کنند. مهاجرت، صادقانه‌ترین شکل چاپلوسی است و اینجاست که دموکراسی‌های لیبرال برجسته می‌شوند.

بعضی دولت‌ها خیلی عادت دارند که بر جامعه تسلط داشته باشند. اما یادآوری دستاوردهای قابل‌توجه در تاریخ که عمدتاً نشات گرفته از ابتکارات فردی است، مایه تعجب آنهاست.

ما تمایل داریم فرض کنیم که اکتشاف (مثلا) قطب جنوب کار برخی سازمان‌های دولتی است.
اما این یک شخص خصوصی - واسکو داگاما - بود که اولین مسیر دریایی از اروپا به هند را پیدا کرد. یک شخص خصوصی – جی آر تاتا- ابتدا هواپیما خرید و یک خط هوایی در هند راه‌اندازی کرد. این دستاوردها توسط دولت‌های پرتغال یا بریتانیا برنامه‌ریزی و اجرا نشد. آنها به ابتکار افراد خصوصی انجام شدند.

مهندسان اغلب می‌توانند طرح‌هایی ساده را تجسم کنند و خیلی سریع طرح‌های خود را به جامعه تحمیل می‌کنند. همانطور که در مورد شارژرهای USB دیدیم، شکاف بزرگی بین مهندسی و سیاست[گذاری] عمومی وجود دارد. موضوع تکرارشونده اینجا بحث بر سر قدردانی از «سیستم‌های خودسازمان‌دهنده» است، از تصمیم‌های ناهماهنگ افراد که به حال خود رها شده‌اند و خودشان نظم را کشف می‌کنند. توسعه ارگانیک سیستم اقتصادی، با آزادی در اختیار هر فرد، بهتر از دستورالعمل‌های از بالا عمل می‌کند.

حتی در تاریخ مهندسی نیز شاهد ضعف پروژه‌های دولتی هستیم. زمانی بین دو استاندارد در شبکه‌های کامپیوتری رقابت وجود داشت. یک باشگاه جهانی از دولت‌ها استانداردی به نام X.25 را ایجاد و اجرا کرد. مجموعه‌ای متشکل از دانشگاهیان و علاقه‌مندان استاندارد جایگزینی به نام TCP/IP را توسعه دادند. نظام خودسازمان‌ده به‌رغم اینکه هیچ دولتی از آن حمایت نمی‌کرد، پیروز شد. تکامل ارگانیک TCP/IP به ما اینترنت داد و X.25 از بین رفت.
@exitvoiceloyalty
(۲)
آرنولد شوارتزنگر وقتی فرماندار کالیفرنیا بود یک شورای مشاوران اقتصادی تشکیل داده بود: دبیر جلسه، جورج شولتز شیکاگویی بود و گری بکر و میلتون فریدمن هم عضو بودند. ⁧
@exitvoiceloyalty
در قلب دولت، اجبار است

دولت یک اجتماع انسانی است که (با موفقیت) مدعی انحصار استفاده مشروع از نیروی فیزیکی در یک قلمرو معین است.  ماکس وبر
 
درحالی‌که دولت اغلب به عنوان یک موجودیت خوش‌خیم یا خیرخواه دیده می‌شود، تقریباً مثل یک عمو یا یکی از والدین، ما باید به یاد داشته باشیم که در قلب دولت، خشونت وجود دارد. دولت، انحصار خشونت را بدست می‌آورد. دولت‌ها شرایطی را ایجاد می‌کنند که در آن هیچکس مجاز به خشونت نیست، اما دولت قادر به اِعمال خشونت است. دولت‌ها از تهدید خشونت استفاده می‌کنند تا تبعیت از مالیات و رفتار مد نظرشان حاصل شود.
 
فرد روح دارد، اما دولت ماشینی بی‌روح است. دولت هرگز نمی‌تواند خشونتی را که وجودش مدیون آن است، کنار بگذارد. ماهاتما گاندی
 
تمام فعالیت‌های دولتی به دو دسته تقسیم می‌شوند. در حالت اول، دولت می‌تواند از زور برای اصلاح رفتار استفاده کند. قانونی می‌تواند وضع شود که فعالیت خاصی (مانند قتل یا افترا یا فتنه) را ممنوع می‌کند و متخلفان را به مجازات‌هایی از مجازات‌های مالی تا حبس تا اعدام تهدید می‌کند. در حالت دوم، دولت، درآمدهای مالیاتی را بدست می‌آورد و این پول را به روش‌های خاصی خرج می‌کند. اما کسب درآمدهای مالیاتی خود از طریق تهدید خشونت انجام می‌شود. دولت از ساکنان می‌خواهد مالیات‌های خاصی را بپردازند و ما را با مجازات‌های پولی یا حتی زندان در صورت عدم رعایت این خواسته‌ها تهدید می‌کند.

ایده بزرگ لیبرال دموکراسی این است که خشونت دولتی را به شکلی کنترل شده، قابل‌پیش‌بینی و عادلانه محدود کند. در یک دموکراسی ایده‌آل، ما با یک رژیم اخلاقی اجبار موافقت می‌کنیم. وقتی کنترل‌ها و موازنه‌ها در اطراف دولت ناقص باشد، خشونت دولتی می‌تواند به روش‌های ناعادلانه اِعمال شود.

هر اقدام دولتی به قیمت اجبار افراد خصوصی است. این محدودیت‌ها آزادی فردی را محدود می‌کند که به خودی خود رفاه انسان را کاهش می‌دهد. وقتی مالیات Re 1 را بر شخصی تحمیل می‌کنیم، آزادی او را برای خرج کردن Re 1 از بین می‌بریم.
@exitvoiceloyalty
پرداختن به شکست بازار، دلیلی مشروع برای اجبار است
 
نکته مهم برای دولت این است که کارهایی را انجام ندهد که افراد پیش از این انجامشان می‌دهند و آنها را کمی بهتر یا بدتر انجام دهد؛ بلکه این است که کارهایی را انجام دهد که درحال‌حاضر اصلا انجام نمی شوند.
جان مینارد کینز
 
نقش دولت ناشی از گروهی از مشکلات است که در آن آزادی به خوبی کار نمی‌کند، یعنی جایی که بازار آزاد نتایج ضعیفی به همراه دارد. اینجا منطقه «شکست‌های بازار» است، جایی که مردان و زنان آزاد به تنهایی نتایجی را رقم می‌زنند که ناخوشایند و ناامیدکننده است. جایی که بازار آزاد نتواند نتایج اقتصادی کارامدی ارائه دهد، به آن «شکست بازار» می‌گویند.
 
شکست‌های بازار در چهار نوع ظاهر می شوند: آقار جانبی و اطلاعات نامتقارن و قدرت بازار و کالاهای عمومی.
 
آثار جانبی موقعیت‌هایی هستند که در آن افراد به روش‌هایی بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند که از طریق توافق‌های داوطلبانه بین این افراد میانجی‌گری نمی‌شود؛ جایی که افراد به روش‌هایی بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند که مورد مذاکره قرار نگرفته است. کارخانه‌ای را در نظر بگیرید که بدون رضایت ساکنان پیرامونش، آلودگی را منتشر می‌کند. این آلودگی نمونه‌ای از «آثار جانبی منفی» است.

می‌توانیم به یک ترتیب جایگزین فکر کنیم، جایی که کارخانه و اهالی محله توافق می‌کنند و در ازای امتیاز آلودگی هوا، هزینه‌ای به ساکنان پرداخت می‌شود. اگر این کار انجام شود، آلودگی از طریق یک معامله در بازار که به طور داوطلبانه همه طرف‌ها واردش می‌شوند، معامله می‌شود و هیچگونه آثار جانبی وجود ندارد.

آلودگی انواع مختلفی دارد، از سوزاندن بقایای محصول در مزارع، بلندگو، چراغ برق و عطسه کردن. همه اینها می‌توانند بدون رضایت دیگران، اثراتی منفی بر دیگران بگذارند.

آثار جانبی مثبت نیز وجود دارد. دانشگاهی که محیط کارآفرینی را در مجاورت خود ایجاد می‌کند، یک «آثار جانبی مثبت» را القا و بدون رضایت خانواده‌های مجاور تأثیرات مفیدی را بر آنها تحمیل می‌کند. هزینه‌های تحقیق و توسعه که دانش جدید تولید می‌کند، آثار جانبی مثبتی را بر جامعه به طور کلی تحمیل می‌کند. به طور مشابه، جنگلی که از تنوع زیستی محافظت و کربن را جذب می‌کند، آثار جانبی مثبتی را رقم می‌زند.

آثار جانبی، چه مثبت و چه منفی، شامل منافع یا آسیب‌هایی است که بر ناظران تحمیل می‌شود، که مستقیماً از طریق فرآیند عادی بازار به تصمیم گیرندگان بازخورد نمی‌دهند. وقتی آثار جانبی وجود دارند، به طور کلی، آزادی بهترین نتایج را به همراه ندارد. بازار آزاد تمایل دارد که چیزهایی را بیش از حد تولید کند که آثار جانبی منفی را ایجاد می‌کنند و چیزهایی را که آثار جانبی مثبت را رقم می‌زنند، کم تولید می‌کند. در صورت وجود آثار جانبی، ممکن است نقشی برای دولت وجود داشته باشد که وارد عمل شود، انحصار قدرت قهری خود را اِعمال و نتایج بهتری را رقم بزند.

برای مثال، سیستم عدالت قضایی و کیفری به منظور جلوگیری از آثار جانبی تحمیلی ناشی از آسیب‌رسانی یک شخص به شخصی دیگر وجود دارد. دولت سیستم قضایی را اداره می‌کند که از طریق آن جلوه‌های جانبی جرم مسدود می‌شود. ما افراد را از طریق اقدام دولتی، زمانی که سیستم عدالت کیفری بازدارندگی ایجاد می‌کند، توانمند می‌کنیم. وقتی ترس از جرم از بین رفت، افراد آزادند که زندگی و آزادی و شادی را دنبال کنند.
 
اطلاعات نامتقارن در موقعیت‌هایی مانند خرید دارو توسط مشتری مشاهده می‌شود. مشتری راهی برای تشخیص تقلبی بودن داروها ندارد. این ترس، رفتار مشتریان و (در نهایت) تولیدکنندگان را تغییر می‌دهد.
درجه بالایی از اطلاعات نامتقارن می‌تواند شرایطی را ایجاد کند که تحت لوای آن، معاملات داوطلبانه یا مبتنی‌بر بازار غیرممکن شود. برای مثال، این شرایط در بازارهای اعتباری یا بیمه دیده می‌شود، که آن هنگام، بازار، به دلیل ناتوانی افراد خصوصی در حل مشکل اطلاعات نامتقارن، حتی می‌تواند وجودش را از دست بدهد. این بازارهای گمشده تحت لوای مشکل شکست بازار مرتبط با اطلاعات نامتقارن قرار دارند.
 
قدرت بازار زمانی به دست می‌آید که چند شرکت به موقعیت مسلط در بازار دست می‌یابند. انحصارها تمایل به کاهش تولید و افزایش قیمت دارند. نظام بازار آزاد که به حال خود رها شود، در جاهایی که یک طرف بازار از قدرت نامتناسبی برخوردار است، نتایج ضعیفی به همراه دارد. برای مثال، شرکت ایتالیایی لوکسوتیکا 80 درصد بازار جهانی عینک را در اختیار دارد. این به آنها توانایی کسب سودهای فوق طبیعی را می‌دهد.
 
در نهایت، کالاهای عمومی مانند هوای پاک توسط بازار آزاد کمتر تولید می‌شود. در اصطلاح فنی، کالاهای عمومی چیزهایی هستند که «رقابت‌ناپذیر» و «استثناناپذیر» هستند. هوای پاک «رقابت‌ناپذیر» است، زیرا تنفس هوای پاک من از میزان هوای پاک در دسترس شماست کم نمی‌کند.
2025/06/29 08:14:53
Back to Top
HTML Embed Code: