Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
در لحظه زیستن؟ یا نگاهی به آینده داشتن؟ علم پاسخ میدهد
توانایی تفکر دربارهی آینده و برنامهریزی برای آن، از عوامل مهم موفقیت گونهی انسان طی تکامل بوده است. اجداد ما که میتوانستند نیازهای آتی را پیشبینی کنند (مثلاً ذخیرهی غذا برای زمستان، ساخت پناهگاههای امنتر، یا پیشبینی مسیر مهاجرت حیوانات) و برای ارضای آنها برنامهریزی کنند، شانس بقا و زادآوری بیشتری داشتند. توانایی به تعویق انداختن رضایت آنی به نفع پاداشهای بزرگتر و پایدارتر در آینده، یک مزیت رقابتی تعیینکننده بود. این همان «نگاه به آینده» است که در تاروپود وجود ما تنیده شده است.
شواهد قدیمیتر
شواهد تجربی قابل توجهی وجود دارد که نشان میدهد کودکانی که توانایی به تعویق انداختن رضایت آنی را از خود نشان میدهند، در مراحل بعدی زندگی به موفقیتهای بیشتری دست پیدا میکنند. مشهورترین شاهد در این زمینه، مجموعه آزمایشهایی است که با نام «آزمایش مارشمالو» شناخته میشود در حدود ۱۹۷۰ در دانشگاه استنفورد انجام شد. در این آزمایشها، به کودکان پیشدبستانی شیرینی پیشنهاد میشد و به آنها فرصت داده میشد تا بین خوردن فوری آن یا صبر کردن برای مدتی مشخص (معمولاً حدود ۱۵ دقیقه) تا بازگشت آزمایشگر و دریافت پاداش بزرگتر (یک خوراکی اضافی) یکی را انتخاب کنند.
اهمیت واقعی این مطالعات در پیگیریهای بلندمدتی بود که سالها و حتی دههها بعد بر روی همین کودکان انجام شد. نتایج این پیگیریها بهطور مداوم نشان داد کودکانی که در دوران پیشدبستانی قادر بودند در برابر وسوسهی خوردن فوری خوراکی مقاومت کنند و منتظر پاداش بزرگتر بمانند، در دوران نوجوانی و بزرگسالی در زمینههای مختلفی (شامل پیشرفت تحصیلی، سلامت بهتر و سازگاری اجتماعی بالاتر) برتری داشتند.
در لحظه زندگی کن؛ اما نه چندان!
اما در دوران معاصر، با شعار فراگیر «در لحظه زندگی کن» مواجه هستیم. این توصیه، در اصل برای افرادی است که بیش از حد در گذشته (نشخوار فکری درباره حسرتها و شکستها) یا آینده (نگرانیها و اضطرابهای بیپایان) غرق شدهاند و ارتباط خود را با واقعیتِ حال از دست دادهاند. هدف این توصیه، بازگرداندن تعادل و آگاهی به لحظه اکنون است، چرا که زندگی واقعاً در همین لحظه اتفاق میافتد.
متأسفانه، برداشت عمومی و غالباً نادرست از این توصیه، کنار گذاشتن کامل گذشته و آینده است. این برداشت، نه تنها با طبیعت تکاملی ما در تضاد است، بلکه ما را از یکی از قدرتمندترین ابزارهای روانی برای بهبود زندگی حال و ساختن آیندهای مطلوب محروم میکند. مقالهای که اخیراً منتشر شده به زیبایی نشان میدهد که چرا «تفکر آیندهنگرِ سالم» نه تنها مضر نیست، بلکه برای یک زندگی خوب در زمان حال ضروری است.
پژوهشهای جدید:
یافتههای عصبشناسی نشان میدهد که مغز ما هنگام فکر کردن به «خودِ آیندهمان» الگوهای فعالیتی مشابه با زمان فکر کردن به افرادی که دوستشان داریم، نشان میدهد. این ارتباط عصبی حاکی از آن است که هرچه پیوند عاطفی قویتری با خودِ آیندهمان برقرار کنیم، احتمال بیشتری دارد که در زمان حال به نفع او عمل کرده و از خود مراقبت کنیم. به عبارتی توجه به آینده نه فقط آینده را بهتر میکند بلکه اکنون را نیز بهتر میسازد.
تفکر آیندهنگرِ سازنده، که با نگرانی اضطرابآور متفاوت است، ابزاری هدفمند برای افزایش انگیزه، تابآوری و بهزیستی در زمان حال است. تصور روشنِ «خودِ آینده» باعث میشود امروز تصمیمات بهتری در زمینههای مختلف مانند مالی و سلامتی بگیریم، زیرا هر انتخاب کنونی، آینده را فعالانه شکل میدهد و زمان حال، نقطهی ورودِ همان آینده است.
تجسم اهداف معنادار به ما کمک میکند بر تکانههای آنی غلبه کرده و بر پاداشهای بلندمدت تمرکز کنیم، این امر منجر به خوشبینی، احساس کنترل، و بهزیستی عمیقتر میشود. درنظر گرفتن استرس بهعنوان بخشی موقتی از مسیر، تابآوری و تنظیم هیجانی را تقویت میکند. یافتههای عصبشناسی نیز با نشان دادن فعالیت مغزی مشابه هنگام فکر کردن به خود و عزیزان در آینده، تأیید میکنند که این ارتباط ذهنی میتواند مراقبت از خود در زمان حال را افزایش دهد.
خلاصه
نکتهی کلیدی، تعادل است: نه غرق شدن وسواسگونه در برنامهریزیهای بینقص و نه رها کردن کامل آینده. هدف، ایجاد فاصلهی کافیست از زمان حال، برای دیدن اینکه به کجا میرویم، و یادآوری اینکه چرا تلاش امروز اهمیت دارد.
حضور در لحظه برای مقابله با نشخوار فکری و اضطراب ضروری است، اما نباید به اشتباه آن را به معنای نادیده گرفتن کامل آینده تفسیر کرد. رها کردن آیندهنگریِ سازنده، به معنای چشمپوشی از میراث تکاملیمان و یکی از مؤثرترین راهها برای معنادار کردن زمان حال و ساختن فردایی بهتر است.
امروزه دیگر این توصیهها از حمایت تجربی برخوردارند و بخشی از فلسفهی تجربیاند.
هادی صمدی
@evophilosophy
توانایی تفکر دربارهی آینده و برنامهریزی برای آن، از عوامل مهم موفقیت گونهی انسان طی تکامل بوده است. اجداد ما که میتوانستند نیازهای آتی را پیشبینی کنند (مثلاً ذخیرهی غذا برای زمستان، ساخت پناهگاههای امنتر، یا پیشبینی مسیر مهاجرت حیوانات) و برای ارضای آنها برنامهریزی کنند، شانس بقا و زادآوری بیشتری داشتند. توانایی به تعویق انداختن رضایت آنی به نفع پاداشهای بزرگتر و پایدارتر در آینده، یک مزیت رقابتی تعیینکننده بود. این همان «نگاه به آینده» است که در تاروپود وجود ما تنیده شده است.
شواهد قدیمیتر
شواهد تجربی قابل توجهی وجود دارد که نشان میدهد کودکانی که توانایی به تعویق انداختن رضایت آنی را از خود نشان میدهند، در مراحل بعدی زندگی به موفقیتهای بیشتری دست پیدا میکنند. مشهورترین شاهد در این زمینه، مجموعه آزمایشهایی است که با نام «آزمایش مارشمالو» شناخته میشود در حدود ۱۹۷۰ در دانشگاه استنفورد انجام شد. در این آزمایشها، به کودکان پیشدبستانی شیرینی پیشنهاد میشد و به آنها فرصت داده میشد تا بین خوردن فوری آن یا صبر کردن برای مدتی مشخص (معمولاً حدود ۱۵ دقیقه) تا بازگشت آزمایشگر و دریافت پاداش بزرگتر (یک خوراکی اضافی) یکی را انتخاب کنند.
اهمیت واقعی این مطالعات در پیگیریهای بلندمدتی بود که سالها و حتی دههها بعد بر روی همین کودکان انجام شد. نتایج این پیگیریها بهطور مداوم نشان داد کودکانی که در دوران پیشدبستانی قادر بودند در برابر وسوسهی خوردن فوری خوراکی مقاومت کنند و منتظر پاداش بزرگتر بمانند، در دوران نوجوانی و بزرگسالی در زمینههای مختلفی (شامل پیشرفت تحصیلی، سلامت بهتر و سازگاری اجتماعی بالاتر) برتری داشتند.
در لحظه زندگی کن؛ اما نه چندان!
اما در دوران معاصر، با شعار فراگیر «در لحظه زندگی کن» مواجه هستیم. این توصیه، در اصل برای افرادی است که بیش از حد در گذشته (نشخوار فکری درباره حسرتها و شکستها) یا آینده (نگرانیها و اضطرابهای بیپایان) غرق شدهاند و ارتباط خود را با واقعیتِ حال از دست دادهاند. هدف این توصیه، بازگرداندن تعادل و آگاهی به لحظه اکنون است، چرا که زندگی واقعاً در همین لحظه اتفاق میافتد.
متأسفانه، برداشت عمومی و غالباً نادرست از این توصیه، کنار گذاشتن کامل گذشته و آینده است. این برداشت، نه تنها با طبیعت تکاملی ما در تضاد است، بلکه ما را از یکی از قدرتمندترین ابزارهای روانی برای بهبود زندگی حال و ساختن آیندهای مطلوب محروم میکند. مقالهای که اخیراً منتشر شده به زیبایی نشان میدهد که چرا «تفکر آیندهنگرِ سالم» نه تنها مضر نیست، بلکه برای یک زندگی خوب در زمان حال ضروری است.
پژوهشهای جدید:
یافتههای عصبشناسی نشان میدهد که مغز ما هنگام فکر کردن به «خودِ آیندهمان» الگوهای فعالیتی مشابه با زمان فکر کردن به افرادی که دوستشان داریم، نشان میدهد. این ارتباط عصبی حاکی از آن است که هرچه پیوند عاطفی قویتری با خودِ آیندهمان برقرار کنیم، احتمال بیشتری دارد که در زمان حال به نفع او عمل کرده و از خود مراقبت کنیم. به عبارتی توجه به آینده نه فقط آینده را بهتر میکند بلکه اکنون را نیز بهتر میسازد.
تفکر آیندهنگرِ سازنده، که با نگرانی اضطرابآور متفاوت است، ابزاری هدفمند برای افزایش انگیزه، تابآوری و بهزیستی در زمان حال است. تصور روشنِ «خودِ آینده» باعث میشود امروز تصمیمات بهتری در زمینههای مختلف مانند مالی و سلامتی بگیریم، زیرا هر انتخاب کنونی، آینده را فعالانه شکل میدهد و زمان حال، نقطهی ورودِ همان آینده است.
تجسم اهداف معنادار به ما کمک میکند بر تکانههای آنی غلبه کرده و بر پاداشهای بلندمدت تمرکز کنیم، این امر منجر به خوشبینی، احساس کنترل، و بهزیستی عمیقتر میشود. درنظر گرفتن استرس بهعنوان بخشی موقتی از مسیر، تابآوری و تنظیم هیجانی را تقویت میکند. یافتههای عصبشناسی نیز با نشان دادن فعالیت مغزی مشابه هنگام فکر کردن به خود و عزیزان در آینده، تأیید میکنند که این ارتباط ذهنی میتواند مراقبت از خود در زمان حال را افزایش دهد.
خلاصه
نکتهی کلیدی، تعادل است: نه غرق شدن وسواسگونه در برنامهریزیهای بینقص و نه رها کردن کامل آینده. هدف، ایجاد فاصلهی کافیست از زمان حال، برای دیدن اینکه به کجا میرویم، و یادآوری اینکه چرا تلاش امروز اهمیت دارد.
حضور در لحظه برای مقابله با نشخوار فکری و اضطراب ضروری است، اما نباید به اشتباه آن را به معنای نادیده گرفتن کامل آینده تفسیر کرد. رها کردن آیندهنگریِ سازنده، به معنای چشمپوشی از میراث تکاملیمان و یکی از مؤثرترین راهها برای معنادار کردن زمان حال و ساختن فردایی بهتر است.
امروزه دیگر این توصیهها از حمایت تجربی برخوردارند و بخشی از فلسفهی تجربیاند.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
Why Thinking About the Future Makes Your Life Better Now
Your future self is closer than you think and the present is where it happens.
Forwarded from فلسفه علم
اطلاعیه: پنجمین کنفرانس بینالمللی فلسفه ذهن
📢 پنجمین کنفرانس بینالمللی فلسفه ذهن با موضوع هوش طبیعی و مصنوعی از ۱۵ تا ۲۱ می ۲۰۲۵ به میزبانی دانشگاه پورتو، پرتغال برگزار میشود.
🔹 مهلت ارسال چکیده: ۱۰ آوریل ۲۰۲۵ (۲۰ فروردین ۱۴۰۴)
🏆 جایزه فلسفه ذهن ۲۰۲۵ نیز به بهترین پژوهش اهدا خواهد شد.
🌐 برای اطلاعات بیشتر و ارسال چکیده، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://ifilosofia.up.pt/activities/5-international-conference-philosophy-mind
@philosophyofscience
📢 پنجمین کنفرانس بینالمللی فلسفه ذهن با موضوع هوش طبیعی و مصنوعی از ۱۵ تا ۲۱ می ۲۰۲۵ به میزبانی دانشگاه پورتو، پرتغال برگزار میشود.
🔹 مهلت ارسال چکیده: ۱۰ آوریل ۲۰۲۵ (۲۰ فروردین ۱۴۰۴)
🏆 جایزه فلسفه ذهن ۲۰۲۵ نیز به بهترین پژوهش اهدا خواهد شد.
🌐 برای اطلاعات بیشتر و ارسال چکیده، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://ifilosofia.up.pt/activities/5-international-conference-philosophy-mind
@philosophyofscience
Forwarded from انجمن مغز و فلسفه ذهن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
راز مغز لمورهای صلحجو: آیا اُکسیتوسین کلید کاهش پرخاشگری در انسانها بوده است؟
درک ریشههای زیستی رفتارهای اجتماعی پیچیده، از جذابترین مسائلِ پیش روی علم است. در این میان، هورمون اُکسیتوسین که اغلب از آن با عنوان هورمون عشق یاد میشود، نقشی محوری ایفا میکند. این مولکول در تنظیم طیف وسیعی از رفتارها، از پیوند مادر و فرزند گرفته تا اعتماد و همکاری در گروههای اجتماعی، دخیل است.
پژوهشهای اخیر بر روی لمورهای ماداگاسکار نوری تازه بر چگونگی تأثیر تغییرات در سیستم اکسیتوسین بر تکامل رفتارهای اجتماعی تابانده و پنجرهای نو به سوی درک تکامل اجتماعی انسان میگشاید.
پژوهش بر روی هفت گونهی نزدیک به هم از لمورها در جنس اولمر تمرکز کرده است. نکته جالب توجه در مورد لمورها این است که در بسیاری از گونههای آنها، بهخلاف اغلب پستانداران، این مادهها هستند که حرف اول را میزنند. مادهها با پرخاشگری فیزیکی، اولویت دسترسی به غذا و منابع دیگر را به دست میآورند و نرها را در جایگاه پایینتری نگه میدارند. با این حال این الگو در تمام لمورها یکسان نیست. پژوهشگران دریافتند که در یک شاخه از درخت تکاملی لمورها، برخی گونهها که یک میلیون سال اخیر تکامل یافتهاند، روابط بسیار برابرتر و صلحآمیزتری بین دو جنس برقرار کردهاند.
پرسش این بود که چه عاملی باعث این تغییر شگرف در ساختار اجتماعی آنها شده است؟ پژوهشگران با استفاده از تکنیکهای تصویربرداری پیشرفته (اتورادیوگرافی) به بررسی مغز این لمورها پرداختند تا توزیع و تراکم گیرندههای اکسیتوسین را نقشهبرداری کنند. یافتهها نشان داد که گونههای لموری که روابط برابرطلبتر و صلحآمیزتری داشتند، بهطور معناداری دارای گیرندههای اکسیتوسین بیشتری در مغز خود بودند. این افزایش تراکم گیرندهها به ویژه در آمیگدال بیشتر بود؛ یعنی منطقهای که با پردازش احساساتی مانند ترس، اضطراب و پرخاشگری مرتبط است.
این الگوی توزیع در هر دو جنس نر و ماده در گونههای برابرطلب مشاهده شد و نه فقط در مادهها. این بدان معناست که تکامل به سمت برابری جنسیتی در این لمورها، از طریق کاهش کلی پرخاشگری در هر دو جنس حاصل شده است، نه اینکه نرها پرخاشگرتر شده و با مادهها به رقابت برخاسته باشند. به عبارت دیگر، به نظر میرسد افزایش حساسیت مغز به اکسیتوسین (به واسطهی گیرندههای بیشتر) به کاهش رفتارهای تهاجمی، و افزایش مدارا در کل جامعهی لمور کمک کرده است.
در انسانها
یافتههای مطالعهی لمورها فراتر از دنیای این نخستیها اهمیت دارد و درسی ارزشمند برای درک تکامل انسان عرضه میکند. اکسیتوسین در انسانها نیز نقش حیاتی در شکلدهی به رفتارهای اجتماعی پیچیدهی ما داشته است. پیوند عمیق مادر و فرزند که برای بقای نوزاد انسانی بسیار آسیبپذیر ضروری است، به شدت تحت تأثیر اکسیتوسین قرار دارد. شکلگیری پیوندهای عاطفی پایدار بین زوجین، که به همکاری در پرورش فرزندان کمک میکند، نیز با این هورمون مرتبط است.
شاید مهمتر از همه، توانایی انسان برای تشکیل گروههای بزرگ و همکاری گسترده با افرادی که نسبت خویشاوندی نزدیکی ندارند، یکی از رموز موفقیت تکاملی گونه ما بوده است. اکسیتوسین با تقویت اعتماد، همدلی و رفتارهای جامعهپسند، زیربنای این همکاری را فراهم میکند. همچنین، پدیده منحصربهفرد «مراقبت اشتراکی» در انسانها که در آن افرادی غیر از والدین نیز در پرورش کودکان مشارکت میکنند، احتمالاً توسط سیستم اکسیتوسین تسهیل شده است.
مطالعهی لمورها نشان میدهد که چگونه تغییرات نسبتاً سریع (در مقیاس تکاملی) در سیستم عصبی-هورمونی مانند سیستم اکسیتوسین، میتواند منجر به دگرگونیهای قابل توجهی در ساختار و پویایی اجتماعی یک گونه شود. این یافتهها این ایده را تقویت میکند که تکامل سیستم اکسیتوسین در نیاکان ما نیز احتمالاً نقش مهمی در گذار به سمت جوامع انسانی مبتنی بر همکاری، اعتماد و پیوندهای اجتماعی قوی ایفا کرده است. هرچند مسیر تکاملی انسان و لمور متفاوت بوده، اما مطالعه این نخستیها به ما کمک میکند تا مکانیسمهای زیستی مشترکی را که زیربنای رفتارهای اجتماعی در پستانداران هستند، بهتر بشناسیم.
پژوهش بر روی لمورها نشان میدهد که رفتارهای اجتماعی ما، هرچند تحت تأثیر فرهنگ و یادگیری هستند، اما ریشههای عمیق بیولوژیکی و تکاملی دارند. با نگاه به آینه تکاملی که گونههایی مانند لمورها در اختیار ما قرار میدهند، میتوانیم درک عمیقتری از چیستی انسان و مسیر پرفراز و نشیب تکامل اجتماعی او به دست آوریم و نقش حیاتی مولکولهایی مانند اکسیتوسین را در این سفر شگفتانگیز بهتر درک کنیم.
پرسشی برای امروز
آیا کاهش تعاملات فیزیکی، افزایش انزوای اجتماعی و تغییر در الگوهای روابط بر الگوی آزادسازی اکسیتوسین تأثیر گذاشته و سیر تکاملی ما را تغییر میدهد؟
هادی صمدی
@evophilosophy
درک ریشههای زیستی رفتارهای اجتماعی پیچیده، از جذابترین مسائلِ پیش روی علم است. در این میان، هورمون اُکسیتوسین که اغلب از آن با عنوان هورمون عشق یاد میشود، نقشی محوری ایفا میکند. این مولکول در تنظیم طیف وسیعی از رفتارها، از پیوند مادر و فرزند گرفته تا اعتماد و همکاری در گروههای اجتماعی، دخیل است.
پژوهشهای اخیر بر روی لمورهای ماداگاسکار نوری تازه بر چگونگی تأثیر تغییرات در سیستم اکسیتوسین بر تکامل رفتارهای اجتماعی تابانده و پنجرهای نو به سوی درک تکامل اجتماعی انسان میگشاید.
پژوهش بر روی هفت گونهی نزدیک به هم از لمورها در جنس اولمر تمرکز کرده است. نکته جالب توجه در مورد لمورها این است که در بسیاری از گونههای آنها، بهخلاف اغلب پستانداران، این مادهها هستند که حرف اول را میزنند. مادهها با پرخاشگری فیزیکی، اولویت دسترسی به غذا و منابع دیگر را به دست میآورند و نرها را در جایگاه پایینتری نگه میدارند. با این حال این الگو در تمام لمورها یکسان نیست. پژوهشگران دریافتند که در یک شاخه از درخت تکاملی لمورها، برخی گونهها که یک میلیون سال اخیر تکامل یافتهاند، روابط بسیار برابرتر و صلحآمیزتری بین دو جنس برقرار کردهاند.
پرسش این بود که چه عاملی باعث این تغییر شگرف در ساختار اجتماعی آنها شده است؟ پژوهشگران با استفاده از تکنیکهای تصویربرداری پیشرفته (اتورادیوگرافی) به بررسی مغز این لمورها پرداختند تا توزیع و تراکم گیرندههای اکسیتوسین را نقشهبرداری کنند. یافتهها نشان داد که گونههای لموری که روابط برابرطلبتر و صلحآمیزتری داشتند، بهطور معناداری دارای گیرندههای اکسیتوسین بیشتری در مغز خود بودند. این افزایش تراکم گیرندهها به ویژه در آمیگدال بیشتر بود؛ یعنی منطقهای که با پردازش احساساتی مانند ترس، اضطراب و پرخاشگری مرتبط است.
این الگوی توزیع در هر دو جنس نر و ماده در گونههای برابرطلب مشاهده شد و نه فقط در مادهها. این بدان معناست که تکامل به سمت برابری جنسیتی در این لمورها، از طریق کاهش کلی پرخاشگری در هر دو جنس حاصل شده است، نه اینکه نرها پرخاشگرتر شده و با مادهها به رقابت برخاسته باشند. به عبارت دیگر، به نظر میرسد افزایش حساسیت مغز به اکسیتوسین (به واسطهی گیرندههای بیشتر) به کاهش رفتارهای تهاجمی، و افزایش مدارا در کل جامعهی لمور کمک کرده است.
در انسانها
یافتههای مطالعهی لمورها فراتر از دنیای این نخستیها اهمیت دارد و درسی ارزشمند برای درک تکامل انسان عرضه میکند. اکسیتوسین در انسانها نیز نقش حیاتی در شکلدهی به رفتارهای اجتماعی پیچیدهی ما داشته است. پیوند عمیق مادر و فرزند که برای بقای نوزاد انسانی بسیار آسیبپذیر ضروری است، به شدت تحت تأثیر اکسیتوسین قرار دارد. شکلگیری پیوندهای عاطفی پایدار بین زوجین، که به همکاری در پرورش فرزندان کمک میکند، نیز با این هورمون مرتبط است.
شاید مهمتر از همه، توانایی انسان برای تشکیل گروههای بزرگ و همکاری گسترده با افرادی که نسبت خویشاوندی نزدیکی ندارند، یکی از رموز موفقیت تکاملی گونه ما بوده است. اکسیتوسین با تقویت اعتماد، همدلی و رفتارهای جامعهپسند، زیربنای این همکاری را فراهم میکند. همچنین، پدیده منحصربهفرد «مراقبت اشتراکی» در انسانها که در آن افرادی غیر از والدین نیز در پرورش کودکان مشارکت میکنند، احتمالاً توسط سیستم اکسیتوسین تسهیل شده است.
مطالعهی لمورها نشان میدهد که چگونه تغییرات نسبتاً سریع (در مقیاس تکاملی) در سیستم عصبی-هورمونی مانند سیستم اکسیتوسین، میتواند منجر به دگرگونیهای قابل توجهی در ساختار و پویایی اجتماعی یک گونه شود. این یافتهها این ایده را تقویت میکند که تکامل سیستم اکسیتوسین در نیاکان ما نیز احتمالاً نقش مهمی در گذار به سمت جوامع انسانی مبتنی بر همکاری، اعتماد و پیوندهای اجتماعی قوی ایفا کرده است. هرچند مسیر تکاملی انسان و لمور متفاوت بوده، اما مطالعه این نخستیها به ما کمک میکند تا مکانیسمهای زیستی مشترکی را که زیربنای رفتارهای اجتماعی در پستانداران هستند، بهتر بشناسیم.
پژوهش بر روی لمورها نشان میدهد که رفتارهای اجتماعی ما، هرچند تحت تأثیر فرهنگ و یادگیری هستند، اما ریشههای عمیق بیولوژیکی و تکاملی دارند. با نگاه به آینه تکاملی که گونههایی مانند لمورها در اختیار ما قرار میدهند، میتوانیم درک عمیقتری از چیستی انسان و مسیر پرفراز و نشیب تکامل اجتماعی او به دست آوریم و نقش حیاتی مولکولهایی مانند اکسیتوسین را در این سفر شگفتانگیز بهتر درک کنیم.
پرسشی برای امروز
آیا کاهش تعاملات فیزیکی، افزایش انزوای اجتماعی و تغییر در الگوهای روابط بر الگوی آزادسازی اکسیتوسین تأثیر گذاشته و سیر تکاملی ما را تغییر میدهد؟
هادی صمدی
@evophilosophy
Biology Letters
Neuropeptide receptor distributions in male and female Eulemur vary between female-dominant and egalitarian species | Biology Letters
Aggression and its neurochemical modulators are typically studied in males, leaving
the mechanisms of female competitive aggression or dominance largely unexplored. To
better understand how competitive aggression is regulated in the primate brain, we
used…
the mechanisms of female competitive aggression or dominance largely unexplored. To
better understand how competitive aggression is regulated in the primate brain, we
used…
Forwarded from حلقهٔ مطالعاتی پدیدار
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from انجمن مغز و فلسفه ذهن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
نسل زِد و محافظهکاران: بیش از سایرین در خطر اطلاعات نادرست
چه کسانی بیشتر گول اطلاعات نادرست را میخورند؟
در پاسخ به این پرسش مهم پژوهش بسیار بزرگی انجام شده است؛ بیش از ۶۶ هزار نفر در ۲۴ کشور جهان از طریق یک وبسایت عمومی در این پژوهش شرکت داشتند.
نقش سن:
نتایج تا حد زیادی ناامیدکننده است زیرا نشان میدهد که بهخلاف تصور رایج که جوانان نسل زد (متولدین ۱۹۹۷-۲۰۱۲) به دلیل بزرگ شدن با اینترنت آگاهی رسانهای بیشتری دارند، این نسل کمترین امتیاز را در تشخیص اخبار جعلی کسب کردند و آسیبپذیرتر از سایر گروههای سنی بودند. نکتهی جالب و امیدوارکننده آنکه به رغم آنکه نمرات نسل زِد پایینتر از بقیه بود اما خودارزیابی این گروه واقعیتر از نسلهای قبلی بود. به عبارتی خودشان میدانستند که عملکرد مناسبی در تشخیص اطلاعات نادرست ندارند.
نقش گرایش سیاسی:
همانطور که شواهد قبلی نیز نشان داده بودند افرادی که خود را از نظر سیاسی محافظهکار یا بسیار محافظهکار معرفی کردند، به طور متوسط امتیاز پایینتری در تشخیص اطلاعات نادرست داشتند. خطر بزرگ این عدم تشخیص وقتی روشن میشود که این دسته در نهادهای سیاسی و امنیتی مشغول به فعالیت میشوند زیرا کمتوانی در تشخیص اطلاعات نادرست میتواند عواقب وخیمی برای همگان داشته باشد. در افراد بسیار محافظهکار، ارتباط بین اعتماد به نفس بالا و توانایی واقعی ضعیفتر بود؛ یعنی اعتماد به نفس این گروه کمتر نشاندهندهی مهارت واقعی آنها بود که همین امر خطرات تصمیمگیریهای این دسته را بالاتر میبرد.
نقش جنسیت:
وقتی پای جنسیت به میان آمد مشخص شد که مردان عملکرد بهتری در تشخیص اطلاعات نادرست از خود نشان دادند. اما در این میان زنان خودارزیابی بهتری نسبت به مردان داشتند. به عبارتی مردان در تشخیص اطلاعات نادرست بهتر بودند اما اعتماد کاذبی نسبت به عملکرد خود داشتند و آن را بالاتر از واقعی ارزیابی میکردند.
نقش تحصیلات:
افرادی که سطح تحصیلات رسمی بالاتری داشتند در تشخیص اطلاعات نادرست بهتر عمل کردند. اما خطری نیز در کمین تحصیلکردههای دانشگاهی است: افراد با تحصیلات عالی (لیسانس به بالا) کمی کمتر از افراد با تحصیلات پایینتر در تخمین توانایی خود دقیق بودند. یعنی افرادی که دانشگاه رفتهاند باید بیشتر مراقب خودارزیابیهایشان باشند.
اما در مجموع کل جمعیت افرادی که فکر میکردند توانایی خوبی در تشخیص اخبار جعلی دارند، واقعاً عملکرد بهتری داشتند.
نقش جغرافیا:
عملکرد شرکتکنندگان در کشورهای مختلف اندکی متفاوت بود، اگرچه برخی کشورهای اروپایی و کانادا عملکردی مشابه آمریکا داشتند. پژوهشگران میگویند این مطالعه به زبان انگلیسی انجام شده، بنابراین ممکن است یافتهها کاملاً به جمعیتهای غیرانگلیسیزبان قابل تعمیم نباشد هرچند دلیل قانعکنندهای وجود ندارد که فکر کنیم وضعیت کشورهای دیگر متفاوت است.
چرا این پژوهش بسیار مهم است؟
آسیبپذیری در برابر اطلاعات نادرست تحت تأثیر عوامل مختلف اجتماعی، روانی و جمعیتی است و هیچکس مصون نیست: همه افراد، صرفنظر از گروه جمعیتی یا باورهایشان، در معرض خطر باور کردن اطلاعات نادرست هستند. تقویت مهارتهای تفکر انتقادی و سواد دیجیتال برای همگان ضروری است.
حتی تفاوتهای کوچک در آسیبپذیری میتواند با توجه به حجم انبوه اطلاعات آنلاین، پیامدهای مهمی در دنیای واقعی مانند سلامت عمومی و تصمیمات سیاسی داشته باشد.
نکتهی بسیار مهم آن است که شناسایی گروههای آسیبپذیرتر به معنی مقصر دانستن آنها نیست، بلکه نشاندهندهی نیاز به تلاشهای هدفمندتر برای افزایش سواد رسانهای و تفکر انتقادی در تمام اقشار جامعه است.
چه کنیم؟ از جمله، فلسفه بخوانیم.
مطالعه فلسفه، بهویژه فلسفه طبیعیگرایانه که با علم پیوند خورده، قدرت تشخیص اطلاعات نادرست را افزایش میدهد. فلسفه به طور ذاتی شامل پرسشگری، تحلیل منطقی استدلالها، شناسایی مغالطهها و ارزیابی پیشفرضهاست. این مهارتها مستقیماً به شناسایی ضعفها، تناقضات و ترفندهای رایج در اطلاعات نادرست کمک میکنند. فلسفه با طرح پرسشهایی نظیر اینکه «چگونه میدانیم؟» و «معیار حقیقت چیست؟» باعث میشود فرد نسبت به منابع اطلاعات، روش کسب دانش و میزان قطعیت ادعاها حساستر و دقیقتر شود.
فلسفههای طبیعیگرایانه بر اهمیت شواهد عینی، روش علمی و سازگاری با یافتههای علمی تأکید میکنند. این رویکرد فرد را عادت میدهد که برای هر ادعای واقعی (به خصوص ادعاهای مربوط به جهان فیزیکی و اجتماعی)، به دنبال مدارک قابل اتکا و قابل آزمایش باشد و ادعاهای بیاساس، شبهعلمی یا صرفاً مبتنی بر شهود و سنت را به چالش بکشد.
درک پیچیدگیهای فلسفی و محدودیتهای دانش بشری، به فروتنی فکری منجر میشود. این باعث میشود فرد کمتر مستعد اعتماد به نفس کاذب و پذیرش عجولانه اطلاعات باشد.
هادی صمدی
@evophilosophy
چه کسانی بیشتر گول اطلاعات نادرست را میخورند؟
در پاسخ به این پرسش مهم پژوهش بسیار بزرگی انجام شده است؛ بیش از ۶۶ هزار نفر در ۲۴ کشور جهان از طریق یک وبسایت عمومی در این پژوهش شرکت داشتند.
نقش سن:
نتایج تا حد زیادی ناامیدکننده است زیرا نشان میدهد که بهخلاف تصور رایج که جوانان نسل زد (متولدین ۱۹۹۷-۲۰۱۲) به دلیل بزرگ شدن با اینترنت آگاهی رسانهای بیشتری دارند، این نسل کمترین امتیاز را در تشخیص اخبار جعلی کسب کردند و آسیبپذیرتر از سایر گروههای سنی بودند. نکتهی جالب و امیدوارکننده آنکه به رغم آنکه نمرات نسل زِد پایینتر از بقیه بود اما خودارزیابی این گروه واقعیتر از نسلهای قبلی بود. به عبارتی خودشان میدانستند که عملکرد مناسبی در تشخیص اطلاعات نادرست ندارند.
نقش گرایش سیاسی:
همانطور که شواهد قبلی نیز نشان داده بودند افرادی که خود را از نظر سیاسی محافظهکار یا بسیار محافظهکار معرفی کردند، به طور متوسط امتیاز پایینتری در تشخیص اطلاعات نادرست داشتند. خطر بزرگ این عدم تشخیص وقتی روشن میشود که این دسته در نهادهای سیاسی و امنیتی مشغول به فعالیت میشوند زیرا کمتوانی در تشخیص اطلاعات نادرست میتواند عواقب وخیمی برای همگان داشته باشد. در افراد بسیار محافظهکار، ارتباط بین اعتماد به نفس بالا و توانایی واقعی ضعیفتر بود؛ یعنی اعتماد به نفس این گروه کمتر نشاندهندهی مهارت واقعی آنها بود که همین امر خطرات تصمیمگیریهای این دسته را بالاتر میبرد.
نقش جنسیت:
وقتی پای جنسیت به میان آمد مشخص شد که مردان عملکرد بهتری در تشخیص اطلاعات نادرست از خود نشان دادند. اما در این میان زنان خودارزیابی بهتری نسبت به مردان داشتند. به عبارتی مردان در تشخیص اطلاعات نادرست بهتر بودند اما اعتماد کاذبی نسبت به عملکرد خود داشتند و آن را بالاتر از واقعی ارزیابی میکردند.
نقش تحصیلات:
افرادی که سطح تحصیلات رسمی بالاتری داشتند در تشخیص اطلاعات نادرست بهتر عمل کردند. اما خطری نیز در کمین تحصیلکردههای دانشگاهی است: افراد با تحصیلات عالی (لیسانس به بالا) کمی کمتر از افراد با تحصیلات پایینتر در تخمین توانایی خود دقیق بودند. یعنی افرادی که دانشگاه رفتهاند باید بیشتر مراقب خودارزیابیهایشان باشند.
اما در مجموع کل جمعیت افرادی که فکر میکردند توانایی خوبی در تشخیص اخبار جعلی دارند، واقعاً عملکرد بهتری داشتند.
نقش جغرافیا:
عملکرد شرکتکنندگان در کشورهای مختلف اندکی متفاوت بود، اگرچه برخی کشورهای اروپایی و کانادا عملکردی مشابه آمریکا داشتند. پژوهشگران میگویند این مطالعه به زبان انگلیسی انجام شده، بنابراین ممکن است یافتهها کاملاً به جمعیتهای غیرانگلیسیزبان قابل تعمیم نباشد هرچند دلیل قانعکنندهای وجود ندارد که فکر کنیم وضعیت کشورهای دیگر متفاوت است.
چرا این پژوهش بسیار مهم است؟
آسیبپذیری در برابر اطلاعات نادرست تحت تأثیر عوامل مختلف اجتماعی، روانی و جمعیتی است و هیچکس مصون نیست: همه افراد، صرفنظر از گروه جمعیتی یا باورهایشان، در معرض خطر باور کردن اطلاعات نادرست هستند. تقویت مهارتهای تفکر انتقادی و سواد دیجیتال برای همگان ضروری است.
حتی تفاوتهای کوچک در آسیبپذیری میتواند با توجه به حجم انبوه اطلاعات آنلاین، پیامدهای مهمی در دنیای واقعی مانند سلامت عمومی و تصمیمات سیاسی داشته باشد.
نکتهی بسیار مهم آن است که شناسایی گروههای آسیبپذیرتر به معنی مقصر دانستن آنها نیست، بلکه نشاندهندهی نیاز به تلاشهای هدفمندتر برای افزایش سواد رسانهای و تفکر انتقادی در تمام اقشار جامعه است.
چه کنیم؟ از جمله، فلسفه بخوانیم.
مطالعه فلسفه، بهویژه فلسفه طبیعیگرایانه که با علم پیوند خورده، قدرت تشخیص اطلاعات نادرست را افزایش میدهد. فلسفه به طور ذاتی شامل پرسشگری، تحلیل منطقی استدلالها، شناسایی مغالطهها و ارزیابی پیشفرضهاست. این مهارتها مستقیماً به شناسایی ضعفها، تناقضات و ترفندهای رایج در اطلاعات نادرست کمک میکنند. فلسفه با طرح پرسشهایی نظیر اینکه «چگونه میدانیم؟» و «معیار حقیقت چیست؟» باعث میشود فرد نسبت به منابع اطلاعات، روش کسب دانش و میزان قطعیت ادعاها حساستر و دقیقتر شود.
فلسفههای طبیعیگرایانه بر اهمیت شواهد عینی، روش علمی و سازگاری با یافتههای علمی تأکید میکنند. این رویکرد فرد را عادت میدهد که برای هر ادعای واقعی (به خصوص ادعاهای مربوط به جهان فیزیکی و اجتماعی)، به دنبال مدارک قابل اتکا و قابل آزمایش باشد و ادعاهای بیاساس، شبهعلمی یا صرفاً مبتنی بر شهود و سنت را به چالش بکشد.
درک پیچیدگیهای فلسفی و محدودیتهای دانش بشری، به فروتنی فکری منجر میشود. این باعث میشود فرد کمتر مستعد اعتماد به نفس کاذب و پذیرش عجولانه اطلاعات باشد.
هادی صمدی
@evophilosophy
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
هوش فضایی زنان کمتر از مردان نیست؛ پس چرا کمتر ارزیابی میشود؟! پاسخی تکاملی
پژوهش اخیری در حوزه علوم شناختی یافتههای قابل تأملی را در مورد درک زنان از تواناییهای فضایی خود آشکار کرده است. بر اساس این پژوهش، زنان، حتی زمانی که در آزمونهای سنجش هوش فضایی عملکردی کاملاً برابر و مشابه با مردان از خود نشان میدهند، به طور معناداری تمایل دارند تواناییهای خود در این زمینه را دستکم بگیرند. این در حالی است که ارزیابی مردان از عملکرد فضاییشان، عموماً با واقعیت تطابق بیشتری دارد و بهخلاف تصور رایج از «غرور مردانه»، نشانهای از بیشبرآوردی در آنها مشاهده نمیشود. به عبارتی در برآورد هوش فضایی مردان مغرور نبودند؛ زنان فروتنی زیادتری داشتند. این پدیده «فروتنی زنانه» در ارزیابی از خود، بهویژه در حوزهای مانند هوش فضایی که برای موفقیت در رشتههای پرتقاضای علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات حیاتی است، پیامدهای گستردهای به همراه دارد. مشخص شده است که باور فرد به تواناییهایش، حتی بیش از توانایی واقعی، بر علایق و انتخابهای شغلی او تأثیرگذار است و این دستکم گرفتن میتواند به تداوم شکاف جنسیتی در عرصههای فنی و مهندسی دامن بزند.
اگر در نقد این یافته، صحنههایی از پارک کردن ضعیف زنان را به یاد میآورديد، بلافاصله صحنههایی را که مردان مستأصل به دنبال یافتن چیزی در کشو یا کمد هستند نیز به یاد آورید! هر دو فعالیت نیازمند هوش فضایی هستند.
تحلیلی تکاملی:
تفاوت در نحوهی ارزیابی تواناییها بین دو جنس میتواند بازتابی از فشارهای انتخابی متفاوتی باشد که اجداد ما طی میلیونها سال با آن مواجه بودهاند. در جوامع شکارچی-گردآورنده، تقسیم کار مبتنی بر جنسیت، نقشهای متفاوتی را برای مردان و زنان رقم میزد که هر یک نیازمند مجموعهای خاص از مهارتها، و بهتبع آن، رویکردهای شناختی و رفتاری متفاوتی بود.
مردان اغلب، و نه همیشه، مسئولیت شکار جانوران بزرگ، پیمودن مسافتهای طولانی برای یافتن منابع، و مشارکت در درگیریهای بینگروهی را بر عهده داشتند. این فعالیتها به شدت به مهارتهای فضایی، مانند جهتیابی دقیق، تخمین مسافت، و چرخش ذهنی برای پیشبینی حرکت طعمه یا پرتاب سلاح، وابسته بودند. در چنین شرایطی، انتخاب طبیعی میتوانست به نفع مردانی عمل کند که نه فقط از این مهارتها برخوردار بودند، بلکه اعتمادبهنفس کافی، و شاید حتی اندکی بیشبرآوردی خوشبینانه نسبت به تواناییهای فضایی خود داشتند. ارزیابی دقیق، یا حتی کمی اغراقآمیز از توانایی میتوانست شانس بقا را افزایش دهد.
در مقابل، هرچند زنان نیز در شکار شرکت میکردند، اما عمدتاً مسئول گردآوری گیاهان، مراقبت از فرزندان خردسال، و حفظ امنیت و پایداری در نزدیکی محل سکونت بودند. در این نقشها، احتیاط و شاید نوعی «فروتنی شناختی» در ارزیابی از تواناییهای فیزیکی یا فضایی که مستلزم ریسکپذیری بود، یک مزیت تکاملی محسوب میشد. مادری که تواناییهای خود را دستکم میگرفت، احتمالاً کمتر خود و فرزندانش را در معرض خطرات محیطی قرار میداد. «هزینه خطا» در این سناریو بسیار متفاوت است زیرا برای یک زن، بیشبرآورد کردن توانایی و به خطر انداختن خود یا فرزندانش میتوانست عواقب فاجعهباری داشته باشد، در حالی که اتخاذ رویکردی محتاطانهتر، امنیت بیشتری را به ارمغان میآورد. این فروتنی همچنین ممکن است در تسهیل همکاری و ایجاد روابط اجتماعی قویتر در گروه نیز نقش داشته باشد.
البته، این بدان معنا نیست که زنان فاقد هوش فضایی بودهاند. برای مثال، مهارتهایی نظیر «حافظه مکانی اشیاء» که برای به خاطر سپردن مکان گیاهان خوراکی یا دارویی در یک محیط پیچیده ضروری است، احتمالاً در زنان به خوبی توسعه یافته بود. تفاوت در خودارزیابی مشاهده شده در مطالعات مدرن، بیشتر به جنبههایی از هوش فضایی مانند چرخش ذهنی مربوط میشود که با جهتیابی و فعالیتهای معمولاً مردانه در دوران تکامل مرتبطتر بودهاند.
نتیجه؟
بنابراین، تمایل امروزی زنان به دستکم گرفتن هوش فضایی خود، حتی با وجود عملکرد برابر، میتواند میراثی از استراتژیهای بقای اجدادی باشد که در آن احتیاط و فروتنی برای زنان مزایای تکاملی به همراه داشته است. این در حالی است که برای مردان، اعتماد به نفس (و عدم تمایل به دستکم گرفتن توانایی) در زمینههای مرتبط با فعالیتهای فضایی، احتمالاً سودمندتر بوده است.
درک این ریشههای تکاملی نباید به معنای پذیرش جبری این الگوها باشد. امروزه نه مردان شکار میکنند و نه زنان گردآوری؛ هرچند که در دنیای گذشته نیز کمابیش هر دو جنس هر دو کار را میکردند. امروزه نیازمند مشارکت کامل هر دو جنس در تمامی عرصهها، بهویژه در حوزههای فناورانه و علمی هستیم، و شناخت این سوگیریهای شناختی و تلاش برای تعدیل آنها از طریق آموزش اهمیتی دوچندان مییابد.
هادی صمدی
@evophilosophy
پژوهش اخیری در حوزه علوم شناختی یافتههای قابل تأملی را در مورد درک زنان از تواناییهای فضایی خود آشکار کرده است. بر اساس این پژوهش، زنان، حتی زمانی که در آزمونهای سنجش هوش فضایی عملکردی کاملاً برابر و مشابه با مردان از خود نشان میدهند، به طور معناداری تمایل دارند تواناییهای خود در این زمینه را دستکم بگیرند. این در حالی است که ارزیابی مردان از عملکرد فضاییشان، عموماً با واقعیت تطابق بیشتری دارد و بهخلاف تصور رایج از «غرور مردانه»، نشانهای از بیشبرآوردی در آنها مشاهده نمیشود. به عبارتی در برآورد هوش فضایی مردان مغرور نبودند؛ زنان فروتنی زیادتری داشتند. این پدیده «فروتنی زنانه» در ارزیابی از خود، بهویژه در حوزهای مانند هوش فضایی که برای موفقیت در رشتههای پرتقاضای علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات حیاتی است، پیامدهای گستردهای به همراه دارد. مشخص شده است که باور فرد به تواناییهایش، حتی بیش از توانایی واقعی، بر علایق و انتخابهای شغلی او تأثیرگذار است و این دستکم گرفتن میتواند به تداوم شکاف جنسیتی در عرصههای فنی و مهندسی دامن بزند.
اگر در نقد این یافته، صحنههایی از پارک کردن ضعیف زنان را به یاد میآورديد، بلافاصله صحنههایی را که مردان مستأصل به دنبال یافتن چیزی در کشو یا کمد هستند نیز به یاد آورید! هر دو فعالیت نیازمند هوش فضایی هستند.
تحلیلی تکاملی:
تفاوت در نحوهی ارزیابی تواناییها بین دو جنس میتواند بازتابی از فشارهای انتخابی متفاوتی باشد که اجداد ما طی میلیونها سال با آن مواجه بودهاند. در جوامع شکارچی-گردآورنده، تقسیم کار مبتنی بر جنسیت، نقشهای متفاوتی را برای مردان و زنان رقم میزد که هر یک نیازمند مجموعهای خاص از مهارتها، و بهتبع آن، رویکردهای شناختی و رفتاری متفاوتی بود.
مردان اغلب، و نه همیشه، مسئولیت شکار جانوران بزرگ، پیمودن مسافتهای طولانی برای یافتن منابع، و مشارکت در درگیریهای بینگروهی را بر عهده داشتند. این فعالیتها به شدت به مهارتهای فضایی، مانند جهتیابی دقیق، تخمین مسافت، و چرخش ذهنی برای پیشبینی حرکت طعمه یا پرتاب سلاح، وابسته بودند. در چنین شرایطی، انتخاب طبیعی میتوانست به نفع مردانی عمل کند که نه فقط از این مهارتها برخوردار بودند، بلکه اعتمادبهنفس کافی، و شاید حتی اندکی بیشبرآوردی خوشبینانه نسبت به تواناییهای فضایی خود داشتند. ارزیابی دقیق، یا حتی کمی اغراقآمیز از توانایی میتوانست شانس بقا را افزایش دهد.
در مقابل، هرچند زنان نیز در شکار شرکت میکردند، اما عمدتاً مسئول گردآوری گیاهان، مراقبت از فرزندان خردسال، و حفظ امنیت و پایداری در نزدیکی محل سکونت بودند. در این نقشها، احتیاط و شاید نوعی «فروتنی شناختی» در ارزیابی از تواناییهای فیزیکی یا فضایی که مستلزم ریسکپذیری بود، یک مزیت تکاملی محسوب میشد. مادری که تواناییهای خود را دستکم میگرفت، احتمالاً کمتر خود و فرزندانش را در معرض خطرات محیطی قرار میداد. «هزینه خطا» در این سناریو بسیار متفاوت است زیرا برای یک زن، بیشبرآورد کردن توانایی و به خطر انداختن خود یا فرزندانش میتوانست عواقب فاجعهباری داشته باشد، در حالی که اتخاذ رویکردی محتاطانهتر، امنیت بیشتری را به ارمغان میآورد. این فروتنی همچنین ممکن است در تسهیل همکاری و ایجاد روابط اجتماعی قویتر در گروه نیز نقش داشته باشد.
البته، این بدان معنا نیست که زنان فاقد هوش فضایی بودهاند. برای مثال، مهارتهایی نظیر «حافظه مکانی اشیاء» که برای به خاطر سپردن مکان گیاهان خوراکی یا دارویی در یک محیط پیچیده ضروری است، احتمالاً در زنان به خوبی توسعه یافته بود. تفاوت در خودارزیابی مشاهده شده در مطالعات مدرن، بیشتر به جنبههایی از هوش فضایی مانند چرخش ذهنی مربوط میشود که با جهتیابی و فعالیتهای معمولاً مردانه در دوران تکامل مرتبطتر بودهاند.
نتیجه؟
بنابراین، تمایل امروزی زنان به دستکم گرفتن هوش فضایی خود، حتی با وجود عملکرد برابر، میتواند میراثی از استراتژیهای بقای اجدادی باشد که در آن احتیاط و فروتنی برای زنان مزایای تکاملی به همراه داشته است. این در حالی است که برای مردان، اعتماد به نفس (و عدم تمایل به دستکم گرفتن توانایی) در زمینههای مرتبط با فعالیتهای فضایی، احتمالاً سودمندتر بوده است.
درک این ریشههای تکاملی نباید به معنای پذیرش جبری این الگوها باشد. امروزه نه مردان شکار میکنند و نه زنان گردآوری؛ هرچند که در دنیای گذشته نیز کمابیش هر دو جنس هر دو کار را میکردند. امروزه نیازمند مشارکت کامل هر دو جنس در تمامی عرصهها، بهویژه در حوزههای فناورانه و علمی هستیم، و شناخت این سوگیریهای شناختی و تلاش برای تعدیل آنها از طریق آموزش اهمیتی دوچندان مییابد.
هادی صمدی
@evophilosophy
SpringerLink
Women’s Humility and Men’s Lack of Hubris: Gender Biases in Self-Estimated Spatial Intelligence
Sex Roles - Women tend to view themselves as less capable than men. Some have interpreted this as female underestimation and male overestimation, a phenomenon called hubris-humility effect. While...
Forwarded from مرجع علمی نقشه مغزی QEEG
🔻 کارگاه آموزشی نقشه مغزی 🔻
📌 تیم QEEGhome با افتخار تقدیم میکند:
🔶 کارگاه آموزشی اصول و مبانی نقشه مغزی (QEEG):
✅ با تدریس برجستهترین اساتید QEEG کشور
✅ به همراه آموزش فشرده، کاربردی و بالینی
✅تحلیل واقعی نقشه مغز + تمرین عملی با دستگاه QEEG
✅ویژه روانپزشکان، روانشناسان و نوروتراپیستها
🔻26، 27 تیرماه (پنجشنبه و جمعه) 1404
🔻حضوری در تهران در یکی از مجلل ترین هتل های تهران؛ هتل اسپیناس پالاس
ظرفیت محدود ⚠️
تخفیف ویژه برای ثبت نام زودهنگام تا 10 خرداد💎
اگر میخواهید از فردای اتمام کارگاه، براحتی از QEEG در تشخیص و درمان بیمارانتان، بصورت کاربردی و عملی، استفاده کنید، این کارگاه، بهترین فرصت برای شروع این مسیر با تیم حرفه ای و پزشکان متخصص ما است! 📚
📍جهت کسب اطلاعات و ثبت نام در کارگاه با آیدی @qeeghome_support یا شماره 091376765416 در تماس باشید.
📌 تیم QEEGhome با افتخار تقدیم میکند:
🔶 کارگاه آموزشی اصول و مبانی نقشه مغزی (QEEG):
✅ با تدریس برجستهترین اساتید QEEG کشور
✅ به همراه آموزش فشرده، کاربردی و بالینی
✅تحلیل واقعی نقشه مغز + تمرین عملی با دستگاه QEEG
✅ویژه روانپزشکان، روانشناسان و نوروتراپیستها
🔻26، 27 تیرماه (پنجشنبه و جمعه) 1404
🔻حضوری در تهران در یکی از مجلل ترین هتل های تهران؛ هتل اسپیناس پالاس
ظرفیت محدود ⚠️
تخفیف ویژه برای ثبت نام زودهنگام تا 10 خرداد💎
اگر میخواهید از فردای اتمام کارگاه، براحتی از QEEG در تشخیص و درمان بیمارانتان، بصورت کاربردی و عملی، استفاده کنید، این کارگاه، بهترین فرصت برای شروع این مسیر با تیم حرفه ای و پزشکان متخصص ما است! 📚
📍جهت کسب اطلاعات و ثبت نام در کارگاه با آیدی @qeeghome_support یا شماره 091376765416 در تماس باشید.
پذیرش دانشجوی دکتری علوم شناختی ۱۴۰۴ - استعداد درخشان
اطلاعات بیشتر :
https://scs.ipm.ac.ir/phd1404brl.jsp
@cognitive_science_iran
اطلاعات بیشتر :
https://scs.ipm.ac.ir/phd1404brl.jsp
@cognitive_science_iran
برنامه «Unified Engineering» در MIT؛ الگویی برای تحول در آموزش مهندسی در ایران
در میان برنامههای آموزشی نوآورانه جهان، دورهی «Unified Engineering» (مهندسی یکپارچه) در مؤسسه فناوری ماساچوست آمریکا (MIT) جایگاه ویژهای دارد. این دوره که در دانشکده مهندسی هوافضا (Course 16) برگزار میشود، تلاشی است برای بازطراحی آموزش مهندسی از شیوهای خطی و تفکیکشده به مدلی یکپارچه، سیستمی و مسئلهمحور.
یک مهندس، یک سامانه: فلسفه مهندسی یکپارچه
برخلاف ساختار سنتی آموزش مهندسی که دروس پایه مانند دینامیک، الکترونیک، ترمودینامیک و مقاومت مصالح را در ترمهای جداگانه و بهصورت ایزوله ارائه میدهد، در Unified Engineering این مفاهیم نه تنها همزمان بلکه در قالب یک ساختار یکپارچه و هدفمند تدریس میشوند. هدف آن است که دانشجوی مهندسی، نه صرفاً بهعنوان کسی که «دانش فنی» دارد، بلکه بهعنوان کسی که میتواند یک سامانه پیچیده مهندسی را تحلیل، طراحی و پیادهسازی کند، تربیت شود.
محتوا و ساختار: سخت، فشرده، ولی فوقالعاده مؤثر
این دوره بهصورت یک برنامه یکساله (دو ترم) طراحی شده و موضوعاتی از قبیل:
- دینامیک و کنترل
- آیرودینامیک و ترمودینامیک
- تحلیل سازهها و مواد
- مدارهای الکترونیکی
را بهصورت یک بسته فشرده، به همراه لابراتوارهای کاربردی، پروژههای تیمی و تمرینهای مسئلهمحور ارائه میکند. دانشجویان در قالب تیمهای کوچک، با مسائل واقعی مهندسی مواجه میشوند و به جای حفظ تئوریها، یاد میگیرند چگونه از ابزارهای علمی برای حل چالشهای دنیای واقعی استفاده کنند.
دستاوردها و آثار بلندمدت
دانشآموختگان Unified Engineering نه تنها در فهم عمیق مفاهیم فنی و سیستمی، بلکه در توانمندی کار تیمی، حل مسئله، مدیریت زمان و طراحی پیچیده به سطحی از مهارت میرسند که آنها را آماده ورود به پیشرفتهترین حوزههای صنعتی و تحقیقاتی – بهویژه در صنایع هوافضا، فناوریهای دفاعی و انرژیهای نو – میکند.
چرا این الگو برای ایران اهمیت دارد؟
ساختار فعلی آموزش مهندسی در ایران غالباً بر تئوریپردازی جداگانه و تفکیکشده استوار است، در حالی که صنعت امروز به مهندسینی نیاز دارد که توان درک و طراحی سامانههای پیچیده را داشته باشند. الگویی مانند Unified Engineering میتواند الهامبخش تحول در برنامههای درسی مهندسی ایران باشد – تحولی از آموزش خطی به آموزش سیستمی، از تفکیک به یکپارچگی، و از تئوری محض به مسئلهمحوری.
@cognitive_science_iran
در میان برنامههای آموزشی نوآورانه جهان، دورهی «Unified Engineering» (مهندسی یکپارچه) در مؤسسه فناوری ماساچوست آمریکا (MIT) جایگاه ویژهای دارد. این دوره که در دانشکده مهندسی هوافضا (Course 16) برگزار میشود، تلاشی است برای بازطراحی آموزش مهندسی از شیوهای خطی و تفکیکشده به مدلی یکپارچه، سیستمی و مسئلهمحور.
یک مهندس، یک سامانه: فلسفه مهندسی یکپارچه
برخلاف ساختار سنتی آموزش مهندسی که دروس پایه مانند دینامیک، الکترونیک، ترمودینامیک و مقاومت مصالح را در ترمهای جداگانه و بهصورت ایزوله ارائه میدهد، در Unified Engineering این مفاهیم نه تنها همزمان بلکه در قالب یک ساختار یکپارچه و هدفمند تدریس میشوند. هدف آن است که دانشجوی مهندسی، نه صرفاً بهعنوان کسی که «دانش فنی» دارد، بلکه بهعنوان کسی که میتواند یک سامانه پیچیده مهندسی را تحلیل، طراحی و پیادهسازی کند، تربیت شود.
محتوا و ساختار: سخت، فشرده، ولی فوقالعاده مؤثر
این دوره بهصورت یک برنامه یکساله (دو ترم) طراحی شده و موضوعاتی از قبیل:
- دینامیک و کنترل
- آیرودینامیک و ترمودینامیک
- تحلیل سازهها و مواد
- مدارهای الکترونیکی
را بهصورت یک بسته فشرده، به همراه لابراتوارهای کاربردی، پروژههای تیمی و تمرینهای مسئلهمحور ارائه میکند. دانشجویان در قالب تیمهای کوچک، با مسائل واقعی مهندسی مواجه میشوند و به جای حفظ تئوریها، یاد میگیرند چگونه از ابزارهای علمی برای حل چالشهای دنیای واقعی استفاده کنند.
دستاوردها و آثار بلندمدت
دانشآموختگان Unified Engineering نه تنها در فهم عمیق مفاهیم فنی و سیستمی، بلکه در توانمندی کار تیمی، حل مسئله، مدیریت زمان و طراحی پیچیده به سطحی از مهارت میرسند که آنها را آماده ورود به پیشرفتهترین حوزههای صنعتی و تحقیقاتی – بهویژه در صنایع هوافضا، فناوریهای دفاعی و انرژیهای نو – میکند.
چرا این الگو برای ایران اهمیت دارد؟
ساختار فعلی آموزش مهندسی در ایران غالباً بر تئوریپردازی جداگانه و تفکیکشده استوار است، در حالی که صنعت امروز به مهندسینی نیاز دارد که توان درک و طراحی سامانههای پیچیده را داشته باشند. الگویی مانند Unified Engineering میتواند الهامبخش تحول در برنامههای درسی مهندسی ایران باشد – تحولی از آموزش خطی به آموزش سیستمی، از تفکیک به یکپارچگی، و از تئوری محض به مسئلهمحوری.
@cognitive_science_iran
Forwarded from Onlinebme
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 آموزش کاربردی تولباکس EEGLAB- پیش پردازش سیگنال مغزی
📢 خوشحالم که اعلام کنم دورهی آموزشی کوتاه مدت EEGLAB آماده شده و به صورت رایگان در وبسایت قرار گرفته است.
✅ در این دوره سعی کردم مراحل اصلی پیشپردازش سیگنال EEG در محیط EEGLAB رو به صورت مرحله به مرحله روی یک داده واقعی اموزش بدهم.
🎯 فهرست مطالب دوره
🔹 نصب و راهاندازی EEGLAB
🔹 خواندن و ذخیره سازی سیگنال EEG
🔹 تصویرسازی سیگنال EEG (حوزه زمان، طیف فرکانسی، توپوگرافی)
🔹 ریسمپلینگ سیگنال EEG
🔹 فیلترینگ سیگنال EEG
🔹 نحوه Re-referencing
🔹 درونیابی کانالهای EEG
🔹 حذف آرتیفکتهای بزرگ به صورت دستی
🔹 تحلیل کامل ICA و نحوه انتخاب مؤلفههای مناسب
🔹 آشنایی با ابزار ICLabel برای لیبلگذاری و تشخیص نویز
🔹 حذف آرتیفکتهای EEG با استفاده از ICA
🔹 جداسازی Epoch ها و Baseline correction
🔘دوره EEGLAB
🏢 آکادمی آنلاین مهندسی پزشکی و هوش مصنوعی
@Onlinebme
📢 خوشحالم که اعلام کنم دورهی آموزشی کوتاه مدت EEGLAB آماده شده و به صورت رایگان در وبسایت قرار گرفته است.
✅ در این دوره سعی کردم مراحل اصلی پیشپردازش سیگنال EEG در محیط EEGLAB رو به صورت مرحله به مرحله روی یک داده واقعی اموزش بدهم.
🎯 فهرست مطالب دوره
🔹 نصب و راهاندازی EEGLAB
🔹 خواندن و ذخیره سازی سیگنال EEG
🔹 تصویرسازی سیگنال EEG (حوزه زمان، طیف فرکانسی، توپوگرافی)
🔹 ریسمپلینگ سیگنال EEG
🔹 فیلترینگ سیگنال EEG
🔹 نحوه Re-referencing
🔹 درونیابی کانالهای EEG
🔹 حذف آرتیفکتهای بزرگ به صورت دستی
🔹 تحلیل کامل ICA و نحوه انتخاب مؤلفههای مناسب
🔹 آشنایی با ابزار ICLabel برای لیبلگذاری و تشخیص نویز
🔹 حذف آرتیفکتهای EEG با استفاده از ICA
🔹 جداسازی Epoch ها و Baseline correction
🔘دوره EEGLAB
🏢 آکادمی آنلاین مهندسی پزشکی و هوش مصنوعی
@Onlinebme
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
کارگاه عملی کار با حیوانات آزمایشگاهی: جوندگان (رت)
اطلاعات بیشتر :
https://ipm.ac.ir/ViewNewsInfo.jsp?NTID=3227
ثبتنام:
https://B2n.ir/ym7032
اطلاعات بیشتر :
https://ipm.ac.ir/ViewNewsInfo.jsp?NTID=3227
ثبتنام:
https://B2n.ir/ym7032